فلسفه و عرفان
سؤال اوّل: حقیقت روح چیست؟
ـ امام صادق (علیه السّلام) میفرماید:
ارواح با بدن آمیخته نمیشوند بلکه به آن متكّی هستند. ارواح بدن را در میان گرفته و بر آن احاطه دارند.(1)
ـ امام صادق (علیه السّلام) در جواب هشام بن حكم كه از حقیقت روح پرسید، فرمود:
روح، مادهاش خون و رطوبت بدن است. هرگاه خون بخشكد، روح از بدن جدا میشود.(2)
توضیح: البتّه این گفته به این معنا نیست كه روح همان خون باشد بلكه منظور این است كه جریان خون وقتـی در رگها متوقّف شـد روح از بدن جدا میگردد. در انتهای روایت هم، حضرت میفرماید. روح از بدن جدا میشود و همین حكایت یـکی از ادّلهی نـقلی، در استقلال روح از بدن میباشد.
سؤال دوّم:
ارواح چند نوع میباشند؟
ـ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در ذیل آیهی (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون، اوُلَئِكَ المُقَرَّبوُن) در سورهی واقعه میفرماید:
منظور از( پیشتازان سبقت گیرنده) درآیه، پیامبران مرسل و غیر مرسل میباشند. خداوند در آنها پنج نوع روح را نهاده است.
1ـ روح القدس 2ـ روح ایمان 3ـ روح قدرت 4ـ روح شهوت 5ـ روح بدن (3)
ـ امام صادق (علیه السّلام) وامام باقر (علیه السّلام) در دو روایت شبیه به هم، این ارواح را به شرح ذیل توضیح داده و میفرمایند:
1ـ روح القدس
خداوند انبـیاء و اوصـیاء خود را با روح القـدس تأییـد كرد كـه بـه وسیلهی آن اشیاء را میشناسند (از مطالب و امور زیر عرش تا زیر فرش (خاك) آگاهند) . چهار روح دیگر تحت تأثیر شب و روز قـرار میگیرند، به جز روح القدس، زیرا او به سرگرمی و بازینمیپردازد.
2ـ روح ایمان
با روح ایمان ایشـان را تأییـد كرد كه به سـبب آن، از خـدای عـزّوجـل میترسند.
3ـ روح قدرت
آنان را با روح قدرت كمك كرد كه به وسیلهی آن، بر طاعت خداوند توانایی داشته باشند.
4ـ روح شهوت
با روح شهوت ایشان را تأیید كرد كه به وسیلهی آن میل به طاعت خدای عزّوجل دارند و از معصیت او گریزانند.
5 ـ روح بدن
این روح را (كه به آن روح حركت هم میگویند )داد، تا به وسیلهی آن میان مردم رفت و آمد كنند.(4)
سؤال سوم:
چرا ارواح كه در ملكوت اعلی بودند در پیكرها قرار گرفتند؟
همین سؤال را عبدالله بن فضل هاشمی از امام صادق (علیه السّلام) پرسید و حضرت در جواب فرمودند:
زیرا خداوند تبارك و تعالی میدانست كه اگر ارواح در همانموقعیت والا و بلند مرتبهای كه دارند رها شوند، بیشـترشان در برابر خـداوند عزّوجل دعوی ربوبیّت خواهند كرد.(5)
سؤال چهارم:
قالب مثالی چیست كه روح بعد از جدایی از بدن، وارد آن قالب مثالی میشود؟
بدن مثالی از لحاظ شكل و قیافه همانند بدن خاكی است و فرق آن با بدن خاكی این است كه بدن مثالی از جسـم و مادّه نیسـت،و لـذا سنـگینی ندارد.بدن مـثالی لطـیفتـر از هواسـت، چیـزی مانـع آن نخواهد شد،و در هر نقطهای كه قرار بگیرد همـه چیز و همـه جا را میبیـند.برای او ایـن طـرف و آن طرف دیـوار، راه دور و نزدیـك، تفاوتی ندارد، در یك چشم به هم زدن همهی جهان را سِیر میكند و در آسمانها پرواز مینماید.
ـ امام صادق (علیه السّلام) میفرماید:
بدن مثالی (برزخی) را اگر ببینید میگویید این همان بدن دنیایی است.
ـ در کتاب (انسان از مرگ تا برزخ )ضمن بیان روایت فوق اینچنین آمدهاست:
اگر پدر یا یـكی از بسـتگان خود را در خـواب ببیـنید با همـان بدن میبینید، اگرچـه آن بدن متعلّق به دهها سـال قبل میباشـد كه در خاك پوسیدهاست امّا در قالـبی سالم به خواب شـما میآید. مطالب واقعی را برای شـما میگوید و بعد از بررسی معلوم میشـود هـمه موبه مو درست بوده است.
ـ در همین دنیا هم دو بدن داریم: سنگین و سبك
بدن سنگین،همین بدنی است كه در بیداری با هم گفتگو میكنیم. بدن سبك، همان بدنی است كه در حالت خواب با آن برخوردكنیم. جاهایی را كه نرفته و ندیدهایم مشاهده میکنـیم وحتّی به آسـمان هم میرویم.
در هنگـام خـواب،روح به طـور كـلّی عـلاقـهی خود را از بدن قـطـع نمیكند،بلكه علاقـه و پیوندی جزئی دارد. ولی در هنـگام مـرگ، روح علاقـهی خود را بسـیار كـم میكنـد و فـقط از دور بـدن را مـشاهده مینماید زیرا قصد ندارد تا روز قیامت به آن برگردد.
در قیامت هم روح، قالب مثالی را رها كرده و به همـین بـدن خـاكی برمیگردد . در آخرت برای انسان با آلتی كه در دنیا اعمال خیر و شـر انجام میدادهاست، پاداش یا مجازات قایل میشوند.(6)
سؤال پنجم:
آیا عذاب برای جسم است یا روح؟
فشار و عذاب قبر حتمی است. كه هم به جسم وارد میشود و هم بر روح؛زیرا جسم و روح هیچ كدام مستقّلاً نمیتوانند عملی انجام دهند.
مناظرهی روح و جسم
ابوبكر خوارزمی، به نقل از ابن عباس، حدیثی را بیان میكندكه:
جسد میّت، در پیشگاه خداوند در مقام مناظره با روح میگوید:
پروردگارا مرا خلق كردی در حالی كه من مانند مار هستم، نه دستی دارم كه با آن چیزی را بگیرم و بدهم و کاری انجام دهم، نه پایی كه به واسطهی آن، آمد و رفت كنم، نه چشمی كه اشیاء را ببینم، نه گوشی كه با آن صداها را بشنوم، مگر این كه روح داخل من شود. چون روح داخل شد زبانم گویا، گوشم شنوا، چشمم بینا، دستم گیرا و پایم پویا گردید.
بار خدایا ! عذاب را حوالهی روح كن و مرا خلاصی ده.
بعد از آن روح میّت عرض میكند:
بارخدایا ! مرا خلق كردی در حالی كه مانند آن بودم. برای من دست، پا، چشم و گوش قرار دادی و من حركتی نمیتوانستم بكنم مگر به واسطهی آلات و اجزایی كه در بدن است و سكونت نیابم مگر به واسطهی تسكین آنها، پس جرم من كدام است و جنایت من چیست؟
خدایا! عذاب را حوالهی جسدم قرار ده و مرا از عذاب رهایی بخش.(7)
از این حدیث معلوم میشود كه، عذاب قبر هم متوّجه جسم و هم روح است. مانند انسانی كه خواب وحشتناك میبیند این خواب هم بر روح و هم بر جسم اثر میگذارد.
مثالی زیبا برای رابطهی روح و جسم
یك نابینا و یـك زمینگیر را در نـظر بـگیریم كـه میخواهـنـد از میوههای درخت های باغ دزدی كنند. شخص نابینا، آن فرد فـلج و زمینگیر را بلند میكند و شـخص فـلج با چشـمهایش میـوههـا را دیده و از درخت میچیند، اگر بخواهیم مُجرم و مقصّری پیدا كنیـم، كدام یك مجرم هستند؟ مسلّماً هر دو، مثل روح و جسم هم مانـند نابینا و فلج میباشد، اگر روح نبود جسم مانند چوب خشـك بـود و اگر قالب و بدن نبود عملی از روح صادر نمیشد پس ثواب و عقاب، هم برای روح است و هم جسم.
برگرفته از کتاب در محضر امیر المؤمنین(علیه السّلام) - جلد2
------------------------------------------------------------------------
1ـ میزان الحکمه، ج5، ص2154
2ـ همان مدرک
3ـ میزان الحکمه، ج 5، ص2157 ـ تحف العقول، ص189
4ـ همان مدرک
5ـ میزان الحکمه، ج5، ص2155 به نقل از التوحید، ج9، ص402
6ـ انسان از مرگ تا برزخ، ص66
7ـ همان مدرک، ص122
يکشنبه 18/2/1390 - 21:25
فلسفه و عرفان
یکی از دلایل مناجات و دعا و نیایش این است که ما انسان ها به گونه ای آفریده شده ایم که در مقابل محبّت و احساس دیگران، بی تفاوت نیستیم و در مقام جبران و سپاس برمی آییم. اگرچه طبق فرمایش خودش شمارش نعمت ها هم غیر ممکن است تا چه برسد به شکرگزاری آن ها:
وَ اِنْ تَعُدّوُا نِعْمَةَََََََََ اللهِ لاتُحْصُوها (1)
و اگر شما اراده کنید که نعمت های خداوند را بشمارید، ممکن نیست.
نعمت ها را به طور خلاصه می توان به دو بخش تقسیم کرد:
1- آفاقی
2- انفسی
نعمت های آفاقی
بعضی از نعمت های آفاقی و گوشه ای از عظمت جهان هستی را در کتاب در محضر امیرالمؤمنینu جلد دوّم مبحث وَ مَشْیُهُمُ التَّواضُع توضیح داده ایم. علاقه مندان می توانند مراجعه فرمایند.
نعمت های انفسی
در همان کتاب به بخش کوچکی از نعمت های انفسی نیز اشاره کرده ایم، در این جانیز به بعضی دیگر از این نعمت ها که در وجود انسان است، اشاره می نماییم:
1- نعمت زبان
1) هدایت غذا به زیر دندان ها که اگر زبان نبود، یا غذا را می بایست جویده نشده به معده می فرستادیم و یا می بایست با انگشت غذا را زیر دندان ها می بردیم.
2) زبان با ترشّح بزاق خاصّی غذا را نرم و آماده ی خوردن می کند و کار معده هم برای هضم غذا آسان می شود.
3) با وجود پرزهای چشایی روی خود (حدود 2000 پرز چشایی) کار تشخیص مزّه های متفاوت را به عهده دارد.
4) تمیز کردن لابه لای دهان و دندان ها و اگر این کار انجام نمی شد، دهان به کانونی از عفونت و بیماری تبدیل می گشت.
5) حرف زدن با چنین عضو کوچکی با کلمات موزون و ... از عجایب خلقت است.
2- نعمت بینایی
ساختمان چشم از هفت پرده تشکیل شده است:
1-صلبیّه 2- عنبیّه 3- جلیدیّه 5- زلالیّه 6- زجاجیّه 7- شبکیّه که هرکدام وظایف خاصّی دارند.(2)
عدسی متغیّر
عدسی چشم که پشت عنبیّه و مردمک قرار دارد، به طور خودکار و مداوم کار می کند. گاهی قطر آن به 5/1 میلی متر و گاهی به 8 میلی متر می رسد. بدین وسیله است که به صحنه های دور و نزدیک می توانیم به راحتی نگاه کنیم. همچنین تنظیم خودکار عدسی باعث می شود که وقتی ما از جای نورانی به مکانی کم نور می رویم، ابتدا احساس می کنیم چشمانمان جایی را نمی بیند، امّا به سرعت و بعد از لحظاتی چشم تنظیم شده و به راحتی می توان در آن محل، اطراف خود را دید.(3)
چشمه های جوشان
مایع مخصوصی که 160 نوع موادّ شیمیایی در آن یافته اند. خداوند در چشمه های جوشانی که در همه ی چشم ها گذاشته است، بهترین موادّ نگه دارنده ی چشم را قرار داده است. این مواد کار پلک زدن را آسان می کنند و دائماً سطح قرنیه را مرطوب نگه می دارند.
حفره هایی که در پایین چشم است نیز آب اضافی را تخلیه کرده و به حفره های بینی می فرستد. تعادل میان این چشمه های جوشان و تخلیه ی آب های اضافی آن قدر عجیب و شگفت انگیز است که در حالت طبیعی حتّی یک قطره آب از چشم بیرون نمی ریزد.
راستی آیا فکر کرده اید که اگر این حفره ها در کار خود کوتاهی کنند و آب اضافی را تخلیه نکنند، چه قدر صورت انسان زشت شده و همیشه اشک ها بر گونه ها جاری خواهد بود و اگر لحظه ای این چشمه ها از کار باز بمانند، چه فاجعه ای رخ خواهد داد؟!
ـ امام صادق (ع) به مفضَل می فرماید:
خداوند چگونه این حواس ویژه را در چشم انسان قرار داده مانند چراغ هایی بر مناره ها تا آدمی بتواند موجودات اطراف خود را بنگرد، یا دست و پا را برای دفع آفات و بلیّات و چشم ها را در سر قرار داده نه در وسط بدن. برای این که اطّلاع و آگاهی آسان و جایگاهی بهتر از سر برای بینایی نیست.(4)
3- نعمت گوش و شنوایی
یکی دیگر از نعمت های بزرگ خداوند که معمولاً قدر آن را ندانسته و آن را صرف گناه می کنیم، مانند شنیدن غیبت، نمّامی، موسیقی حرام و ... که از آن لذّت هم می بریم، نعمت شنوایی است.(5)
4- نعمت قلب
دریچه ی قلب انسان در 24 ساعت 110 هزار مرتبه باز و بسته می شود. یعنی قلب شخص 70 ساله 3 میلیارد دفعه باز و بسته شده است.
در هر ساعت 5 هزار مرتبه ضربان دارد. در 24 ساعت 9 هزار لیتر برابر 7500 کیلوگرم خون از دریچه ای وارد خود کرده و از دریچه ای خارج می نماید.
اگر مجموعه ی مویرگ ها که خون را به تمام سلّول های بدن می رساند و یا باز می گرداند (سرخ رگ ها و سیاه رگ ها) به دنبال هم قرار داده شوند، طولشان به چهار برابر محیط کره ی زمین می رسد.(6)
طول سیستم لوله کشی بدن به وسیله ی رگ ها560 میلیون متر می باشد.(7)
5- نعمت ناشناخته ی روح
غیر از خدای متعال هیچ كس نمی داند مقام انسان بودن چیست و انبیاء و روحانیون همه، واسطه ای هستند برای رسیدن به این مقام و همه ی واسطه ها از قبیل انبیاء، ائمّه علیهم السّلام ، كتاب خدا، عقل، اولیای خدا برای رساندن آدمی به مقام والای انسانی است. لذا برما فرض است كه این مقام خدادادی را شناخته و حَمد الهی را به جا آوریم كه در غیر این صورت، مانند حیوان ها و بلكه پست تر از آنان خواهیم شد.
یكی از بزرگ ترین نعمت ها و مواهب الهی كه خداوند به انسان عطا فرموده و ما نمی توانیم حمد و شكر این نعمت را به جا بیاوریم، روح انسانی و یا روح اعظم كه همان روح قدسی یا انسان حقیقی است كه خدای متعال در هر عالمی لباس مخصوص آن عالم را به تن او كرده است و ما به واسطه ی این روح است که می توانیم حمد خداوند را به جا آوریم.
این انسان حقیقی یا حقیقت انسان، همان عقل فعّال است كه نفوس ناطقه ی بشر از او نشأت می گیرد.
عقل فعّال به نفوس ناطقه فیض داده و آن را می پروراند تا تكمیل شود و آخرین مرحله ی كمال انسانی است كه نفوس ناطقه می توانند به آن برسند و همین صفات روح جامع انسانی است كه قدرت های بالقوّه ی انسان را بالفعل می نماید. پس روح همان عقل فعّال است و بعضی از عرفا و حكما به جای كلمه ی روح، كلمه ی عقل را به كار برده اند.
پس در جهان بینی و ایدئولوژی الهی و دینی، انسان موجودی دو بعدی است:
1) مادّی و جسمی 2) معنوی و روحی
از نظر مادّی، مانند حیوانات زندگی می كنند، فرزند می آورند، جوانی و پیری دارند، درد و لذّت را لمس می نمایند، در پایان می میرند و در زمین متلاشی می شوند.
از نظر معنوی، روح خداوند در آن دمیده شده است، روحی كه پایگاه عقل و اختیار است، روحی كه مرگ ندارد و دارای حیات ابدی است. با مرگ از بدن جدا شده و منتقل به عالم دیگری می شود و در شرایطی ناشناخته به حیات جاویدان خود ادامه می دهد.(8)
6- سایر نعمت های جسمانی
ـ تعداد گلبول های خون 25 تریلیون است.
ـ عمل تصفیه ی خون در 24 ساعت توسّط دو کلیه 500 لیتر
ـ آزمایشگاه شیمیایی بدن و فعل و انفعالات برای هضم غذا و...
ـ تعداد حفره ها350 میلیون حفره
ـ تعداد مراکز عصبی در بدن 4 میلیون
ـ سیستم اطّلاع رسانی از طریق بافت های عصبی480 میلیون متر
ـ عوامل عصبی فقط در گوش 24 هزار عامل
ـ سلول های هر غدّه 3 هزار
ـ در هر سانتی متر مربّع پوست 4 هزار غدّه
ـ سلول های مغز 14 میلیارد (9)
مبحث تشکّر از نعمت ها را با این آیه ی شریفه و جمله ی زیبای سعدی در گلستان به پایان می بریم که فرمود:
اِعمَلوا آلَ داودَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِن عِبادیَ الْشَّکور (10)
ای خاندان داوود! شکر نعمت ها را به جای آورید که شکرگزاران از بندگانم قلیل اند.
منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت.
هر نفسی که فرو می رود، ممدّ حیات است و چون برمی آید، مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.
از دست و زبـان که بر آید کز عهده ی شکرش به درآید
تا به کی کفران نعمت می کنم؟
تا بـه کی کفـران نعمت می کنم؟!
نعمتت را صرف غفلت می کنم؟!
تا بـه کی در معصیت مـأوی کنم؟
تا بـه کـی از غفلـتـم آوا کنـم؟
تا بـه کی مـن بی حیایی می کنم؟
از غریبـی، آشنایـی می کنـم؟
تا بـه کـی آزار بیـنـی یـار مـن؟
از بـدی گفـتـه و کـردار من؟
ای فـدای رحمـت و رحمـانیـت
تا به کی مهلت دهی بر بنده ات؟
حیـف از لطفی که بـا مـن کـرده ای
نیمه شـب نامی ز من آورده ای
کـی گـره از کـار ایـن دل وا شـود؟
کـاش حکـم رفتنـم امضـاء شود
عمرِ غرق معصیت خواهم چه کار؟
عمرِ دور از تـو نمی آیـد بـه کار
کـس بـه غیر تو ندانـد دردِ مـن
گـرم کـن ایـن زندگیِ سردِ من
ای کـه آگاهی تو از ما فی الضّمیر
ای خـدای مهربـون دستـم بگیر
دست گیـری تو با دست علیست
دست او مشکل گشای هر دلیست
تا نگـردم بـاز بـر غفـلـت اسیـر
ای خـدای فاطـمـه دستـم بگیـر
الهی العفو یا ربّنا ـ الهی العفو یا ربّنا
----------------------------------------------------------------------
1 - سوره مبارکه ابراهیم، آیه شریفه 34
2 - در کتاب در محضر امیرالمؤمنین (ع) جلد سوّم در ذیل مبحث وَ غَضّوا اَبصارَهم عَمّا حرّم اللهُ عَلَیهم، و در جلد چهارم ذیل جمله ی و انفُسَهُم عَفیفَه بعضی از عجایب چشم را مطرح کرده ایم. علاقه مندان می توانند مراجعه فرمایند.
3 - همان مدرک
4 - راز نماز، ص29
5 - به بحث و وقفوا اسماعهم علی علم النّافع لهم، در کتاب در محضر امیرالمؤمنین (ع) مراجعه فرمایید
6 - در محضر امیرالمؤمنین(ع)، ج3، ص349
7 - خلوتگه راز، ص24
8 - در محضر امیرالمؤمنین(ع)، ج2، مبحث روح انسانی
9 - خلوتگه راز، ص30
10 - سوره مباركه نساء، آیه شریفه13
يکشنبه 18/2/1390 - 21:22
فلسفه و عرفان
شكّی نیست كه باید با این دشمن بزرگ به مقابله و مبارزه پرداخت. والاّ او ما را به ورطه ی هلاکت خواهد كشاند. ما ضمن روایتی از امام علیu در اهمّیّت موضوع راه های نجات را به اختصار معروض می داریم:
ـ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید:
در برابر شیطان كه مانع و راهزن سیر آدمی به سوی خداست، صف آرایی كنید و با همه ی ساز و برگ نظامی خود به جنگ او بروید، اگر چنین كردید، جان شما تزكیه می شود و درجات شما بالا می رود.(1)
1- دعا، نیایش و سجده
هنگامی كه شیطان به خداوند گفت: من از چهار طرف انسان را گمراه و گرفتار خواهم كرد، فرشتگان پرسیدند:
خدایا! شیطان از چهار طرف بر او مسلّط است، پس او چگونه نجات یابد؟
خداوند فرمود: راه بالا و پایین باز است. (راه بالا همان راه دعا و راه پایین همان سجده به درگاه اوست.) پس كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند یا سری به آستان او بساید، می تواند شیطان را طرد نماید.(2)
البتّه طبیعی است که منظور از دعا و سجده آن دعایی است که سه شرط را دارا باشد. اولاً آگاهانه، ثانیاً خالصانه و ثالثاً عاشقانه باشد.
2- به خدا پناه بردن
ـ قرآن می فرماید:
و اِمّا یَنْزِغَنَّکَ مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ (3)
هرگاه از وساوس شیطانی به تو رنجی رسید، به خدای بزرگ پناه ببر که او به دعای خلق شنوا (و به احوال همه) داناست.
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
3- ذکر خداوند، شب زنده داری و گریه از خوف پروردگار
ـ پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید:
سه گروه از شرّ شیطان و لشکریانش در امانند:
1- کسانی که به یاد خدا هستند.
2- کسانی که در سحرها استغفار می کنند.
3- کسانی که از خوف خدا گریه می کنند.(4)
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار تا بود وردت دعا و درس و قرآن غم مخور
4- روزه، صدقه، دوستی برای خدا، عمل صالح و استغفار
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به اصحاب فرمودند:
آیا می خواهید شما را به چیزی خبر دهم که شیطان را از شما (مانند دور بودن مشرق از مغرب) دور کند؟
عرض کردند: آری!
فرمود:
1- روزه گرفتن روی شیطان را سیاه می کند.
2- صدقه دادن پشت او را می شکند.
3- دوست داشتن برای خدا و مواظبت بر عمل صالح ریشه ی او را قطع می کند.
4- استغفار کردن، رگ حیات او را قطع می نماید. (5)
همین روایت در بحارالانوار، جلد 63 ، صفحه 155، با اندکی تفاوت آمده است که در این صورت (دعا و سجده) گناهان 70 ساله ی او را می آمرزم.
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
منظور از این بیابان هم می تواند تنگناهای مادّی و دنیوی باشد که خداوند یار توست و هم بیابان های روحی که حافظ از آن به شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل تعبیر می کند که بی شک تنها یاور خدا خواهد بود. زیرا آن که در ساحل نشسته است، اصلاً حال ما را در نمی یابد و ما را نمی بیند که بخواهد کمک کند و آن کس هم که در دریاست، چاره ای جز اندیشیدن به خود ندارد.
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشـد کـه باز بینیـم دیـدار آشنا را
ده روز مهـر گردون افسانه است و افسون نیکی بـه جای یاران، فرصت شمار یارا
ای صاحب کرامتت شکرانـه ی سلامت روزی تفقّدی کـن، درویش بی نـوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حـرف است بـا دوستان مروّت با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی مـا را گـذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
5- ایمان و توكّل به خدا
ـ شیطان با وسوسه و دسیسه در انسان نفوذ می كند و بعد استیلا پیدا می كند و سرمایه ی خداخواهی را از او می گیرد. وقتی فرد تحت ولایت شیطان قرار گرفت، خویشتن را نیز كه همان روح الهی است، فراموش می كند.
لذا قرآن در سوره ی مباركه ی مجادله، آیه ی 19 می فرماید:
اِسْتَحوَذَ عَلَیهِمُ الشَّیطانُ فَأنْسیهُم ذِکْرَاللهِ اولئِکَ حِزبُ الشَّیطانِ اَلا اِنَّ حِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرون
شیطان بر آن ها مسلّط شده و آن ها را همانند حیوانات مطیع، تحت سلطه ی خود درمی آورد و یاد خداوند را كه تنها سرمایه ی تحصیل سعادت است، از آن ها گرفته است. مگر كسانی كه ایمان آورند و به خدا توكّل كنند.
ـ و در جایی دیگر می فرماید:
أِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذیِنَ آمَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ (6)
او (شیطان) بركسانی كه ایمان دارند و بر پروردگارشان توكّل می كنند، هیچ تسلّطی ندارد.
پس مشکل بزرگ انسان این است که جایگاه والای انسانی خود را باور ندارد و با فانی نشدن در خواسته ی حضرت حق، خود را به مقامات عالیه نمی رساند. والاّ اگر طبق دستور عمل می کرد و نفس خود را پاک می کرد، چه سرنوشتی در انتظار او بود؟ ای کاش ما چنین باشیم!!
ما باید از خدا بخواهیم باید به درد خویش آگاه باشیم و باید درد خویش بر او ببریم تا او درمان کند.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد تو نبیند کـه را دوا بکند
تذکّر مهم
لازم به ذکر است که شیطان همه رابه یک طریق گمراه نمی کند. بلکه من طلبه ی عمّامه به سر را یک طور، شمای معلّم را به یک طریق دیگر، کاسب، دانشجو، پسر و دختر، یا دانش آموز، زن، مرد، تحصیل کرده، بی سواد، مقامات مسئول، مشهورین، گمنامان، بی نماز، بانماز، بی دین، عابد و ... خلاصه هرکسی را به طریقی از مسیر حقیقت و سعادت خارج می کند.
برگرفته از کتاب حکایت عاشقی-جلد1
---------------------------------------------------------------------
1 - تفسیر موضوعی قرآن، ج11، ص104
2 - همان مدرک
3 - سوره مبارکه فصّلت، آیه شریفه36
4 - مستدرک الوسایل، ج2، ص351، میزان الحکمه، ج7، ص249
5 - بحارالانوار، ج69، ص380
6 - سوره مبارکه نحل، آیه شریفه999
يکشنبه 18/2/1390 - 21:21
داستان و حکایت
ـ در کتاب بحارالانوار و اصول کافی از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که آن حضرت می فرمایند:
عابدی بود که همیشه سرگرم عبادت و بندگی و اطاعت حق بود. به قدری در عبادتش کوشا بود که شیطان هرکاری می کرد که او را سست کند، نمی توانست.
النّهایه شیطان آخر نعره ای زد. بچّه هایش اطرافش جمع شدند، گفتند: تو را چه شده که فریاد می زنی؟
گفت: از دست این عابد عاجز شده ام! آیا شما راهی سراغ دارید؟
یکی از آن ها گفت: من او را وسوسه می کنم که به شهوت آید و زنا کند.
شیطان گفت: فایده ای ندارد؛ زیرا اصل میل به زن در او کشته شده است.
دیگری گفت: از راه خوراکی های لذیذ او را می فریبم تا به حرام خواری و شراب کشیده شود و او را هلاک کنم.
گفت: این هم فایده ندارد؛ زیرا در اثر ریاضت چند ساله، شهوت خوراکی نیز در او کشته شده است.
سوّمی گفت: از راه عبادت، همان راهی که در آن الان به سر می برد، چون عبادت می کند امّا آگاهانه نیست، می توانم او را گول بزنم.
شیطان گفت: آفرین! مگر از راه تقدّس کاری کنی!
بالاخره نتیجه ی این شورا این شد که خود همین شیطانک مأموریت پیدا کرد. (در اغلب متدیّنین از همین راه و نظایرش وارد می شود.) شیطانک به صورت جوانی به صومعه رفت و در زد. عابد آمد در صومعه را باز کرد دید یک جوان است.
آقا چه می خواهی؟
شیطان گفت: من جوان مسلمانی هستم ولی متأسّفانه پدر و مادر من گبر و بت پرست هستند. نمی گذارند، من نماز و عبادت کنم. شنیده ام عابدی در این جا مشغول عبادت است و صومعه دارد. گفتم بیایم نزد شما و بهتر به بندگی برسم. مگر شما نمی خواهید تمام مردم خدا پرست شوند؟ یکی از آن ها من هستم.
عابد به ناچار راهش داد. آمد جلوی عابد ایستاد به نماز خواندن.
آن قدر نماز خواند و خواند و خواند تا نزدیک غروب، عابد روزه دار بود. سفره ی کوچکی پهن کرد به جوان تعارف کرد. جوان گفت: نه نمی خورم. حالا دیر نمی شود. الله اکبر! ایستاد به نماز. عابد یک مقدار نان خشک خورد و دوباره به نماز ایستاد. بعد خوابش گرفت. به جوان گفت: بیا یک مقدار استراحت کن!
جوان گفت: نه! الله اکبر! و دوباره نماز بعدی را شروع کرد.
عابد یک مقدار خوابید. نیمه های شب بیدار شد، دید این جوان بین زمین و آسمان نماز می خواند.
عابد به خودش گفت: عجب! عابدتر از من هم هست که به این مقام نماز رسیده و اصلاً خسته نمی شود. این چه شوقی است؟ این چه نیرویی است که خدا به این جوان داده که غذا نخورد و خواب نداشته باشد و دایم به عبارت مشغول باشد؟ بالاخره گفت: بروم از او سؤال کنم که چه کرده که به این مقام رسیده؟
شیطانک سرگرم بود و اصلاً اعتنایی به عابد نمی کرد. سلام نماز را داد، فوراً به نماز بعدی سرگرم می شد. تا بالاخره عابد او را قسم داد که فقط سؤالی دارم، جواب مرا بده. شیطانک صبر کرد و عابد پرسید: چه کردی که به این مقام رسیدی؟!
گفت: من که به این مقام رسیدم، به واسطه ی گناهی بود که مرتکب شدم و بعد هم توبه کردم و حالا هر وقت به یاد آن گناه می افتم، توبه می کنم و در عباداتم قوی تر می شوم و صلاح تو را هم در همین می بینم که بروی و با زنی نامحرم زنا کنی و بعد توبه نمایی تا به این مقام برسی.
عابد گفت: من چطور زنا کنم؟ اصلاً راه این کار را نمی دانم و پول هم ندارم. شیطانک دو درهم به او داد و نشانه ی محلّه ی فاحشه ای را در شهر به او داد.
عابد از کوه پایین رفت و به شهر داخل شد. از مردم سراغ خانه ی فاحشه را گرفت. مردم گمان کردند که او می خواهد آن زن را ارشاد و راهنمایی کند. جایش را نشان دادند. وقتی که بر فاحشه وارد شد، پول خود را به او عرضه داشت و تقاضای حرام نمود.
این جا لطف خدا به یاری عابد می آید و به دل فاحشه می اندازد که او را هدایت کند.
زن به سیمای عابد نگریست، دید زهد و تقوی از آن می بارد. آمدنش به این جا عادّی نیست. از او پرسید: چطور شد به این جا آمدی؟
گفت: چه کار داری تو پول را بگیر و تسلیم من شو!
زن گفت: تا حقیقت را نگویی، تسلیم تو نمی شوم!
بالاخره عابد به ناچار جریان را گفت.
زن گفت: ای عابد هر چند به ضرر من است و من الان به این پول نیاز دارم ولی بدان این شیطان بوده که تو را به سوی من راهنمایی کرده است. عابد گفت: او به من قول داده که به مقام او برسم.
زن گفت: نه چنین نیست که تو می گویی.
ای عابد! از کجا معلوم که پس از زنا توفیق توبه پیدا کنی یا توبه ات پذیرفته شود و یا اگر یک وقت در حال زنا عزرائیل آمد و جانت را گرفت. تو جواب خدا را چه خواهی داد؟ یا این که جنب از حرام بودی، فرصت غسل و توبه و انابه پیدا نکردی. جواب حق را چه خواهی داد؟! از آن گذشته پارچه ی پاره نشده، بهتر است یا پاره شده و دوخته و وصله کرده شده؟! این شیطان بوده که تو را فریفته است.
عابد باز نپذیرفت. زن در آخر کار گفت: من این جا هستم. برای این شغل آماده هستم. تو برگرد اگر دیدی آن جوان همان جاست و همین طور سرگرم عبادت است، بیا من در خدمت هستم.
( البتّه دزد تا شناخته شد، فرار می کند. تا مؤمن فهمید و به این مرحله از شناخت رسید که وسوسه ی شیطان است، در می رود.)
سرانجام عابد قبول کرده و به صومعه برمی گردد، می بیند کسی نیست و می فهمد که این ملعون(شیطان) می خواسته او را در چه دامی بیندازد، از کرده ی خود پشیمان و نادم گشته و توبه می نماید و به عبادت مشغول و به آن زن فاحشه دعا می کند.
مرویست که شب آخر عمر آن زن فاحشه رسید و از دنیا رفت. صبح به پیغمبر آن زمان وحی رسید که به تشییع جنازه ی او برود. وقتی که بر در خانه ی زن می رسد، مردم می گویند: ای پیغمبرخدا! برای چه به در خانه ی این زن فاحشه آمده ای؟
می گوید: برای تشییع جنازه ی زنی از اولیاء حق آمده ام.
مردم می گویند: او زن فاحشه ای بیش نبود.
پیغمبر سرش را به سوی آسمان می کند و می گوید: خدا تو می گویی یکی از اولیای من مرده! تشییع جنازه اش کن! این مردم می گویند این زن فاحشه بوده، قضیه چیست؟
خطاب رسید: ای پیغمبر! هم مردم راست می گویند و هم من! چون این زن تا چندی پیش فاحشه بوده، امّا آن عابد را از گناه دور می کند. بعد از رفتن عابد در خانه را می بندد و پشت در می نشیند و کلاه خود را قاضی می کند و می گوید:
ای بدبخت و بیچاره! تو به عابد گفتی شاید در حال زنا عزرائیل به سراغت آید و تو توفیق توبه کردن پیدا نکنی! چه خاکی بر سر خواهی ریخت؟ تو که خودت از او پست تر هستی و یک عمر دامنت کثیف و آلوده است. تو چرا توبه نمی کنی؟ شاید عزرائیل یک وقت به سراغ تو هم بیاید. با دامن آلوده جواب خدا را چه خواهی داد؟!
از آن شب توبه کرد و از گناه برگشت و نادم و پشیمان گردید و با ما آشتی کرد و مشغول عبادت گردید.(1)
باغبانا زخزان بی خبرت می بینم آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
رهزن دهر نخفتست مشو ایمن از او اگر امروز نبردست که فردا ببرد
عزیزان من!
بیایید قدر خود را بدانیم و در مبارزه با شیطان و طی نمودن مراحل تکامل تمام تلاش و توان خود را به کار گیریم وگرنه فرصت و وقت ما تنگ است و زمان مرگ نامعلوم!
ارزش انسان
ای که چون شیخ بهـا خواهی بهـای خویش را از گلیم خـود بـرون مگذار پـای خویش را
گر خدا خواهی ببینی، از خودی ها دم مزن بی خود از خود شو که تا بینی خدای خویش را
دیده ی نادیـده را زنگ تعلّق حایـل است پاک کـن آیینه ی ایـزد نمـای خویش را
چـون زلیخـا اتّکا بـر چاک پیراهن مکن ورنه می بینی از این غفلت سـزای خویش را
مور را هرگز به دربـار سلیمان کار نیسـت تا که وقف کار می سازد قوای خویش را
تا نگردی نیست از هستی نمی یابی نشان جستجو کن از فنای خود بقای خویش را
تا مجـالی هست فکری کن بـرای آخرت سعی کن یک لحظه دریابی صفای خویش را
از مـن ژولیده بشنـو تا توان داری به تـن از گلیـم خود برون مگذار پای خویش را
برگرفته از کتاب حکایت عاشقی-جلد1
------------------------------------------------------------------------
1 - گناهان کبیره، ج2، ص412
يکشنبه 18/2/1390 - 21:19
فلسفه و عرفان
آسیاب جهنّم
ـ امام علی (علیه السّلام) میفرمایند:
در دوزخ آسیابی است كه پنج گروه را آرد میكند! آیا نمی پرسید چه کسانی را آرد میكند؟
عرض شد: چه کسانی را؟
فرمودند: دانشمندان بدكار، قرآن خوانان فاسق، زمام داران ستم گر، وزیران خیانت كار و مباشران دروغگو![1]
آنچه عذاب دوزخ را، كم و سبك میكند:
ـ امام كاظم (علیه السّلام) میفرمایند:
درمیان بنی اسرائیل مردی بود مؤمن كه همسایهی كافری داشت. فرد كافربا مرد مؤمن رفتاری نرم داشت و به وی نیكی میكرد. وقتی آن كافر از دنیا رفت، خداوند در دوزخ خانهای گلی برایش ساخت كه او را از گرمای آتش حفظ میكرد و روزیش از غیر دوزخ میآمد. علّت اینگونه رفتار را به او چنین گفتند: این به سبب رفتار و اخلاق تو با همسایهی مؤمنت است.[2]
كسانی كه از آتش بیرون آورده میشوند:
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
عدهّای از مردم بعد از سوخته شدن در دوزخ، به بهشت میروند كه بهشتیان به آنان دوزخیان ( آزاد شده به رحمت الهی) میگویند.[3]
ـ و باز فرمودند:
هر كس ذرّهای ایمان در دلش باشد، از آتش بیرون آورده میشود.[4]
ـ امام باقر (علیه السّلام) میفرمایند:
گروهی از مردم وقتی به اندازهی كافی گداخته شدند و خالص شدند، شفاعت به سراغشان میآید و از جهنّم بیرون میآیند.[5]
كسانی كه در جهنّم خالد هستند:
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
آتش جهنّم بر پنج گروه خاموش نشود و بدنهایشان نمیرد:
1ـ آن كه به خدا شرك ورزد.
2ـ آن كه از پدر و مادر خود نافرمانی كند.
3ـ آن كه سعایت برادر خویش را نزد حاكم كند تا حدّی كه به قتل او بیانجامد.
4ـ كسی كه فردی را بدون حقّ قصاص، بكشد.
5ـ كسی كه گناهی را انجام دهد و به خدای الله نسبت دهد.[6] برای مثال بگوید: خداوند باعث شد این گناه را انجام دهم.
یا مانند جبریون بگوید من از خودم اختیاری ندارم و خداوند مرا مجبور به گناه كرد.
سؤال مهم:
چگونه در برابر اعمال محدود و زمانمند این دنیای كنونی پاداش و عذاب جاودان میگیریم و این پرسش در مورد عذاب الهی بیشتر مطرح است. توضیح آن كه پاداش الهی در مقابل كار خیر بنده، قابل مقایسه نیست. امّا اگر آن را از فضل و كرم الهی در نظر بگیریم جای مناقشهای باقی نمیماند که خداوند در مقابل چند سال كار خیر نعمتهای جاودان و همیشگی عطا میكند. ولی در مورد گناهكاران، كافران و منكران قابل توجیه نیست که چرا باید در مقابل عمر کوته و گناهانی محدود به عمرشان، عذاب آنها جاودانه باشد.
برای مثال: کسی که هشتاد سال عمر كرده حتّی اگر هر هشتاد سال را هم گناه كرده باشد، چرا باید بینهایت و جاویدان درعذاب باشد؟ آیا این موضوع با اصل عدالت الهی سازگار است؟
توجیهات غلط:
بعضی برای این كه به اصل عدالت ضربهای نخورد، توجیهات غلطی کردهاند:
ـ این خلود و جاودانگی كنایه و مجاز است و بعد از مدّت طولانی از آن خارج میشوند.
ـ بعضی گفتهاند: آتش دوزخ همانند هر آتشی، روزی خاموش خواهد شد و دوزخیان را در آسایش قرار میدهد.
ـ بعضی گفتهاند: دوزخیان كمكم با محیط جهنّم خوگرفته و مأنوس میشوند و دیگر احساس ناراحتی نمیكنند.
امّا این توجیهات، غلط است و این كه عذاب جاودان برای افراد خاص وجود دارد قابل انكار نمیباشد.
جواب صحیح:
مسئلهی خلود با عدالت منافات ندارد. برای فهم این مطلب به سه اصل باید توجّه كرد:
اصل اوّل
مجازات خلد و ابدی مخصوص كسانی است كه عالماً و عامداً ( از روی علم و آگاهی و عمدی) در فساد و كفر و نفاق هستند و دربهای نجات را به روی خود بستهاند.
ـ قرآن كریم هم میفرماید:
بَلَی مَنْ كَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُوُلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدوُنَ
آری! كسی كه مرتكب گناه شود و آثار آن تمام وجود او را احاطه نماید، اهل دوزخ است و در آن جاودانه خواهد بود.[7]
اصل دوّم
بعضی میپندارند مدّت و زمان كیفر به اندازهی مدّت و زمان گناه است، در صورتی كه رابطهی میان گناه و كیفر رابطهی زمانی و كمّی نمیباشد. بلكه كیفی است. مقدار زمان مجازات با كیفیت گناه تناسب دارد نه مقدار زمان آن، مثلاً قاتل در یك لحظه قتل را انجام میدهد، ولی مطابق بعضی قوانین حبس ابد برای او در نظر میگیرند.
اصل سوّم
مجازات در قیامت بیشتر جنبهی اثر طبیعی عمل و خاصیّت گناه است. یعنی رنجها و دردهای گناه كاران در قیامت نتیجهی اعمال دنیایشان است كه دامانشان را میگیرد.
برای مثال اگر كسی با شیء تیزی خود را نابینا كند نباید گمان كند كه فقط یك لحظه كور میشود بلكه تا آخر عمر نابیناست با آن كه لحظه نابینا شدن بسیار كوتاه بوده است.
ـ قرآن کریم میفرماید:
فَالْیَوْمَ لاتُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَ لاَتُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلوُنَ
در قیامت به هیچ كس ذرّهای ظلم نمیشود و جز اعمـال خود، جزایی برای آنها نیست.[8]
با این سه اصل مذكور، جواب سؤال روشن میگردد:
اگر كسی بر اثر مصرف مشروبات الكلی در مدّت یك هفته گرفتار زخم معده شود، تا آخر عمر باید درد معده را تحمّل كند. آیا این برابری میان عمل بد و نتیجهی آن بر خلاف عدالت است؟
حال اگر او به جای هشتاد سال، یك میلیون سال زنده بود و میبایست بر اثر یك لحظه هوسرانی رنج ببرد، آیا این خلاف عدالت بود؟ علاوه بر آن كه قبلاً خطر میگساری به او اعلام شده است. یا این كه اگر كسی مقرّرات راهنمایی و رانندگی را رعـایت ننماید و در حادثهای دست، پا یا چشم خود را از دست بدهد، آیا منافات با عدالت پروردگار دارد؟
پیامبران بارها اعلام خطر كردهاند از سختی روز جزا گفتهاند. همهی آدمیان نیز سخنان پیامبران را مستقیم و غیرمستقیم به عناوین مختلف بارها شنیدهاند، امّا بعضی از روی عمد و اختیار گناه میكنند. حالا آیا آن عقوبت از قبل تعیین شده، منافاتی با عدالت خداوند دارد؟ خیر!
ـ در پایان روایتی از امام صادق (علیه السّلام) نقل میكنیم كه فرمودند:
اِنَّمَا خُلدُ اَهلِ النَّارِ فِی النَّارِ لانَّ نیَاتهُم فِی الدُّنیَا اِنَّ لَو خُلدُوا فیِها اِنَّ یَعصوا اللهُ اَبدًا...
علّت این كه گناهکاران در دوزخ ابدی میمانند، نیّت آنهاست؛ زیرا نیّت آنها این بود که اگر در دنیا جاودان بمانند، باز هم معصیت و گناه كنند.
(آنها هیچ وقت قصد توبه نداشتند پس عذابشان هم جاودانه است).
نیّت اهل بهشت هم این بود كه اگر در دنیا جاودانه بمانند، همیشه فرمان خداوند را اطاعت کنند.[9]
بنابراین هر دو دسته به خاطر نیّت و قصدشان خالد و جاودانه گشتهاند.
پس همه چیز بستگی به نیّت افراد دارد. هم پاداش نیكان هم جزای ستمكاران.
برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) - جلد1
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا حاتم پوری کرمانی
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ خصال صدوق، ص296.
2ـ میزان الحکمه، ج2، ص895- بحارالانوار، ج8،ص297.
3ـ کنزالعمّال، شماره 39349.
4ـ همان مدرک، شماره284.
5ـ میزان الحکمه، ج2، ص889.
6ـ همان مدرک و مستدرک الوسایل، ج9، ص149.
7ـ سورهی مبارکهی بقره، آیهی شریفهی 81.
8ـ سورهی مبارکهی یس، آیهی شریفهی 54.
9ـ معاد وجهان پس از مرگ، ص289، به نقل از وسائل الشّیعه، ج1، ص36.
يکشنبه 18/2/1390 - 21:13
فلسفه و عرفان
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
سه خوی، از اخلاق دوزخیان است:
1) تكبّر 2) عُجب و خودپسندی 3) بد اخلاقی[1]
فرق تكبّر و عجب در جلد دوّم در محضر امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در مبحث تواضع به تفصیل توضیح داده شده است. مراجعه فرمائید.
دو عضوی كه بیشتر از همهی اعضاء، مردم را به دوزخ میبرند، عبارتند از:
1) دهان (گناهانی که از ناحیهی دهان و زبان صورت میپذیرد.)
2) فرج (گناهانی که از ناحیهی شهوت ناشی میشود.)[2]
ـ امام صادق (علیه السّلام) میفرمایند:
اگر در مردی سه خصلت دیدی مترس، و بدون دلهره بگو او دوزخی است:
1- خشونت(تندخویی) 2- بزدلی(ترسویی) 3- بخل(تنگ چشمی)
و اگر در زنی سه خصلت دیدی، بیپروا بگو او دوزخی است:
1) بی حیایی(بیشرمی) 2) خودستایی 3) فخرفروشی[3]
امان از تكبّر و فخر فروشی!
ـ امام باقر (علیه السّلام) میفرمایند:
در جهنّم كوهی است به نام صعدی، درّهای است به نام سقر و در سقر چاهی است به نام هبهب كه هروقت درپوش آن را كنار زنند، دوزخیان از گرمایش، فغان برمیآورند. آنجا جایگاه جبّاران و متكبّران است.[4]
افسوسِ اهل جهنّم
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ذیل آیهی شریفهی:
یَاحَسْرَتناعلیَ ما فَرََّّطْنا
دریغا كه ما كوتاهی كردیم!
فرمودند: حسرت و دریغ از این جهت است كه دوزخیان جایگاه بهشتی خود را میبینند و همین موجب حسرت آنها میشود.[5]
چه كسانی به دوزخ نمیروند؟
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
كسی كه در هنگام حیات، چیزی را شریك خدا قرار نداده و پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب، نمازش را خوانده باشد.[6]
ـ امام باقر (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال كه آیا مؤمن در دوزخ میماند؟
فرمودند: نه به خدا قسم.[7]
مشاجره و درخواستهای دوزخیان
ـ قرآن كریم میفرماید:
وقتی دوزخیان عذاب الهـی را مشاهده میكنند، هركدام میخواهند گناه و تقصیر خود را به گردن دیگری بیاندازند. دوستان دیروز، دشمنان امروز میشوند و یكدیگر را لعن میكنند و مسئول بدبختی خویش میدانند.
قَالَ ادْخُلـُوا فیِ اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ فیِ النّارِ كُلّمَا دَخَلَتْ اُمّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَهَا حَتّی إذا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمیعاً قالَتْ اُخْریهُمْ لِاُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أضَلُّونا فَاتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِنْ لاتَعلَمُونَ
خداوند فرماید: شما هم در آن گروه از جن و انس که پیش از شما به دوزخ وارد شدند، داخل شوید.
در آن وقت هر قومی از آنان که به دوزخ شوند، قوم دیگر را (از همکیشان خود) لعن کنند تا آنگاه که همه را آتش دوزخ فرا گیرد و آن گاه زمرهی آخرین با فرقهی اوّل گویند:
خدایا! اینان ما را گمراه کردند پس عذابشان را در آتش افزون و شدیدتر و مضاعف گردان.
خداوند فرماید: هرکسی به استحقاق و به قدر گناه خود در عذاب است ولیکن شما بر آن آگاه نیستید.[8]
درخواست اوّل
ـ قرآن کریم در بیان در خواست اهل دوزخ میفرماید:
قَالوُا رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلیَ خُروُجٍ مِنْ سَبیلٍ
پروردگارا!
تو دوبار ما را بمیراندی و باز زنده كردی و ما همه چیز را فهمیدیم و اكنون به گناهان خود اعتراف میكنیم!
آیا راهی برای خروج از دوزخ (و بازگشت به دنیا و جبران مافات) وجود دارد؟![9]
جواب پروردگار
ذَلِكُم بِأَنَّهُ اِذَا دُعِیَ اللهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ اِن یُشْرِكْ بِه تُؤْمِنُواْ فَالْحُكْمُ لِلّهِ الْعَلِیِّ الْكَبیِرِ
این عذاب به جهت آن است كه وقتی پروردگار، شما را به یگانگی دعوت كرد، شما كفر ورزیدید. ولی در برابر مشركین تسلیم بودید و ایمان میآوردید. امّا امروز حاكمیّت از آن خداست.[10]
درخواست دوّم
ـ قرآن کریم در بیان درخواست دیگر اهل دوزخ میفرماید:
قَالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ كُنَّا قَوْماً ضآلّینَ $ رَبَّنا اَخْرِجْنَا مِنْهَا فَاِنْ عُدْنَا فَاِنَّا ظَالِمُونَ
خدایا! شقاوت و بدبختی بر ما چیره شده و ما قومی گمراه بودیم!
خدایا! ما را از آتش بیرون كن كه به خود ظلم كردیم! و اگر بار دیگر عصیان كردیم، مردمی ستمكار هستیم.[11]
جواب پروردگار:
خدای متعال به این افراد كه در دنیا دارای خصیصهی بسیار زشت یعنی، تمسخر مؤمنین، بودند میفرماید:
قَاَل اخْسَؤُا فِیهَا وَلاَ تُكَلِّموُنِ$ اِنَّه كَانَ فَریقٌ مِنْ عِبادیِ یَقوُلوُنَ رَبَّنَا امَنَّا فَاغْفِرْلَنَا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُالرَّاحِمیِنَ $ فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی اَنْسَوْكُمْ ذِكْری وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ$ اِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَروُا اَنَّهُمْ هُمُ الْفآئِزوُنَ
(ای سگها!)[12] وارد جهنّم شوید و با من سخن نگویید؛ زیرا زمانی كه بنـدگان من از من طلب مغفرت میكردند، شما آنها را مسخره میكردید. (فراموش كردهاید) گروهی از بندگانم میگفتند: ما ایمان آوردهایم ما را ببخش و بر ما رحم کن؛ که تو بهترین رحم کنندگانی.
امّا شما آن خداپرستان را مسخره مینمودید. من امروز پاداش صبر بر آزار شما را به آنها میدهم و آنان سعادتمند و رستگار عالمند.[13]
درخواست سوّم
ـ قرآن کریم در بیان در خواست دیگر دوزخیان میفرماید:
وَ قَالَ الَّذیِنَ فیِ النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُم ْیُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذْابِ
اهل جهنّم به موكّلین جهنّم میگویند: شما از پروردگارتان بخواهید فقط یك روز عذاب را از ما بردارد.[14]
جواب موكّلین جهنّم:
قَالوُا اَوَلَمْ تَكُ تَاْتیِكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَیِّناتِ قَالوُا بَلی قَالوُا فَادْعُوا وَ مَادُعائُوا الْكَافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلاَلٍ
میگویند: آیا بر شما پیامبرانی با معجزات نیامدند؟ میگویند: بلی! پس به آنها گفته میشود: هر چه میخواهید دعا كنید! امّا به جایی نمیرسد.[15]
برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) - جلد1
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا حاتم پوری کرمانی
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ تنبیه الخواطر، ج2، ص121.
2ـ میزان الحکمه، ج2، ص891 .
3ـ خصال صدوق، ص159. خودستایی، به معنای عُجب و فخرفروشی به معنای تكبّر است. فرق بین عُجب و تكبّر در این است كه: در عُجب، انسان در درون خود احساس بزرگی كند و از صفات وكردار خود راضی باشد بدون این كه ابراز كند. امّا در تكبّر احساس بزرگی را بر دیگران ابراز میكند و به خود میبالد و به اصطلاح بزرگ منشی میكند.
4ـ ثواب الاعمال، ص 324.
5ـ میزان الحکمه، ج2، ص901.
6ـ همان مدرک، ص895.
7ـ اصول کافی، ج2، ص385
8ـ سورهی مبارکهی اعراف، آیهی شریفهی 38.
9ـ سورهی مبارکهی غافر، آیهی شریفهی 11.
10ـ همان سورهی مبارکه، آیهی شریفهی 12.
11ـ سورهی مبارکهی مؤمنون، آیات شریفهی 106و107.
12- عرب""اِخسئوا"" را برای دور كردن سگ به كار میبرد.
13ـ همان سورهی مبارکه، آیات شریفهی 108 الی 111.
14ـ سورهی مبارکهی غافر، آیهی شریفهی 49.
15ـ سورهی مبارکهی غافر، آیهی شریفهی 50.
يکشنبه 18/2/1390 - 21:2
فلسفه و عرفان
1) زمامداران ظالم
ای كسانی كه خداوند شما را حاكمیّت بخشید امّا با مردم عادلانه رفتار ننمودید! سپس آنان را مثل پرندهای كه دانهی كنجـد برمیچیند، میبلعد.
2) خوانندگان قرآن و علمای بیعمل
ای كسانی كه خود را بین مردم پاك و درست كار جلوه میدادید، امّا به دور از چشم مردم و در پیشگاه خداوند مرتكب گناه میشدید، پس آنها را در آتش فرو میبرد.
3) ثروتمندان
پروردگارت به تو مال زیادی بخشید ولی هنگامی كه مردم فقیر مبلغ ناچیزی از تو قرض خواستند تو از روی بخل ندادی، پس او را هم میبلعد.[1]
ده سؤال و جواب مهم در مورد جهنّم: سؤال اوّل
مارها و عقربها در جهنّم مأمور عذاب چه طایفهای هستند؟
1) بخیل 2) بد اخلاق 3) آزار دهندهی مردم
ـ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند:
مارهایی هستند در جهنّم به بزرگی شتر! وقتی که مجرمی را نیش میزنند، تا چهل سال درد آن سـاكت نمیشود.
این مارها برای كسانی هستند كه در دنیا بخیل، بداخلاق و اذیّت كنندهی مردم بودهاند.[2]
4)كسی كه خمس و زكات مال را ندهد.
ـ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
اگرخداوند به كسی مال و ثروت بدهد امّا او حقوق واجب (زكات و خمس) را نپرداخته باشد، همان مال را به صورت ماری درمیآورد و به گردن او میاندازد. مار دایم او را نیش میزند و میگوید: من مال ذخیره شدهی تو هستم كه در دنیا حقوق واجب آن را نپرداختی و انفاق ننمودی.[3]
5) تارك الصَّلاة 6) مانِعُ الزَّكاة 7) شراب خوار 8) كسیكه عاق والدین شده است 9) كسی كه در مسجد از دنیا سخن میگوید.
ـ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
در قیامت مـاری بسیار بزرگ ... بـه نـام "جریـش" سـر خود را از جهنّم بیرون میآورد و با صدای بلند فریاد میزند:
اَلجوُع! اَلجوُع! اَینَ اَهلی؟ اَینَ اهلی؟
گرسنهام! گرسنهام! اهل من كجایند؟
جبرئیل میگوید: غذای تو چیست؟
در جواب میگوید:
1) کسی که نمازش را ترک کرده است.
2)كسی كه زكات مال را نپرداخته است.
3)شراب خواران
4)كسانی كه عاق والدین شدهاند.
5)كسی كه در مسجد به كلام دنیا تكلّم نماید. (در مسجد كه محلّ عبادت است، به امور دنیایی بپردازد.)
این پنج گروه را، مانند مرغی كه دانه از زمین جمع میكند، میبلعد و به آتش میبرد.[4]
ـ مشابه همین روایت، روایتی است كه عقربی بزرگ از جهنّم میآید و میگوید:
چه كسانی با خداوند و رسولش جنگ داشتند؟
به آن عقرب میگویند: چه كسانی را میخواهی؟
او همان پنج گروه مذکور را میگوید، با این تفاوت كه در این روایت به جای عاقّ والدین، رباخوار آمده است.[5]
سؤال دوّم
جهنّم زندان جمعی است یا فردی؟
بستگی به نوع گناه و جرم دارد.
ـ از بعضی آیات جمعی بودن استفاده میشود:
...كُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتَّی اِذَا ادَّارَكوُا فیِهَا جَمیِعاً قَالَتْ اُخْراهُمْ لِاُولَاهُمْ رَبَّنَا هَؤُلآءِ اَضَلُّونَا فَأتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ...
قوم دیگر را لعن کنند تا آنگاه که همه را آتش دوزخ فراگیرد و آنگاه زمـرهی آخرین با فرقهی اوّل گویند:
خدایا! اینان ما را گمراه کردند پس عذابشان را در آتش افزون و شدیدتر و مضاعف گردان![6]
ـ از بعضی آیات فردی بودن و تنگی جا استفاده میشود:
وَ اِذا اُلْقوُا مِنْهَا مَكَاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً
و چون كافران را در زنجیر بسته، به مكان تنگی از جهنّم درافكندند، در آن حال همه فریاد واویلا از دل بر كشند.[7]
سؤال سوّم
بزرگترین عذاب دوزخ چیست؟
بزرگترین و دردآورترین عذاب اهل دوزخ، قهر الهی است؛ یعنی محرومیّت از شناخت پروردگار و دوری از او و حرف نزدن خداوند با آنهاست.
كَلاَّ اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ
چنین نیست كه میپندارند، ایشان از معرفت و شناخت پروردگار محرومند.[8]
ـ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در دعای كمیل میفرمایند:
وَهَبْنیِ صَبَرتُ عَلیَ عَذابِك فَكَیفَ اَصبِرُ عَلیَ فِرَاقِك
و اگر بتوانم بر عذاب تو صبرکنم، چگونه شکیبایی کنم بر فراق و دوری از تو؟
سؤال چهارم
آیا مؤمنان هم دچار عذاب میشوند و از جهنّم میگذرند؟
بلی! مؤمنان هم از دوزخ میگذرند امّا این عبور با شرایط ویژهای، با سرعت و بدون ناراحتی، انجام میشود.
ـ قرآن كریم میفرماید:
وَ اِنْ مِنْكُمْ اِلاَّ وارِدُهَا كَانَ عَلیَ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِیاًّ
هیچ یك از شما باقی نمیماند، مگر آن كه به دوزخ وارد شود.[9]
ـ در آیه ی بعدی میفرماید:
ثُمَّ نُنَجِّی الَّذیِنَ اَتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظََّالِمیِنَ فِیهَا جِثِیاًّ
پس از ورود همه در دوزخ، افرادی را كه خداترس و باتقوی بوده اند، از جهنّم نجات خواهیم داد و ستم گران را فروگذاردیم تا در آتش بر زانو درافتند.[10]
ـ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:
هیچ نیكوكار و بدكرداری نیست مگر این كه داخل جهنّم میشود امّا آتش جهنّم در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود همانگونه كه در برابر ابراهیم u سرد و سلامت بود.
سپس خداوند پرهیزكاران را از آتش رهایی میبخشد امّا ظالمان را در آن ذلیلانه رها میكند.[11]
سؤال پنجم
چرا مؤمنین از دوزخ میگذرند؟
به دو دلیل مؤمنین و اهل تقوی نیز از دوزخ عبور میکنند.
1) مشاهده عذاب اهل دوزخ موجب شكرگزاری و قدردانی بیشتر از نعمتهای الهی در بهشت خواهد شد.
البته مؤمنین درحالی كه آتش برایشان سرد و سلامت است، با سرعت بسیار زیادی از جهنّم عبور میكنند.
2) عبور بهشتیان از دوزخ، برای جهنّمیان نیز عذاب و موجب حسرت بیشتر ایشان میشود.
سؤال ششم
آیا مؤمنینی كه مرتكب گناه كبیره شدهاند، در دوزخ جاویدان هستند؟
ـ در سورهی مباركهی نساء، آیهی چهل و هشتم معروف است به آیهی امیدواری. در این آیـه میفرماید:
گناه كاران بعد از گناه، همهی پلهای پشت سر را خراب نكنند و راه توبه را برای خود باز بگذارند.
اِنَّ اللهَ لاَیَغْفِرُ أَنْ یُشْرَكَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دوُنَ ذَلِكَ لِمَن یَشَآءُ...
خداوند هركس را كه شریك بیاورد، نخواهد بخشید، غیر از مشرك هركس را كه بخواهد میبخشد.[12]
سؤال هفتم
چرا جبران خطاها و بازگشت به دنیا، محال است؟
جهت تقریب ذهن مثالی میزنم: نوزاد كه به دنیا آمد، دیگر نمیتواند به رحم مادر برگردد. حال فرقی نمیکند که بچّه كامل و سالم به دنیا آمده باشد یا ناقص. مرگ هم تولّد ثانوی انسان و انتقال از این دنیا به دنیای دیگر میباشد. علاوه بر آن كه انسان بارها مورد هشدار انبیا، علما و بزرگان دین قرارگرفته، امّا یا بیتوجّه بوده و یا فراموش میكند.
در تنگنا و مریضی به خدا روی میآوریم و بعد از رفع بلا، خداوند را فراموش میكنیم. لذا حتّی اگر به دنیا هم باز میگشت، باز همان اعمال را تكرار میکرد.
سؤال هشتم
نگهبانان دوزخ چه تعداد هستند؟
طبق آیهی شریفهی قرآن در سورهی مدّثّر تعداد آنها 19 نفر میباشد و بسیاری از مفسّرین گفتهاند: منظور از 19 نفر، 19 گروه است.
سَاُصْلِیهِ سَقَرَ$ وَ مَآ اَدْراکَ مَاسَقَرُ $ لاَتُبْقیِ وَ لاَتَذَرُ $ لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ$ عَلَیْهَا تِسْعَةَ عَـشـَرَ$ وَمـَا جَـعـَلْـنـآ أصْـحـَابَ الـنَّـارِ إِلـاَّ مَلآ ئِکَةً وَ...
ما این منكر را به سقر میاندازیم و تو چه میدانی كه دوزخ كجاست؟ و چیست؟
باقی نمیگذارد و محو میكند بر آدمیان رو مینمایاند. بر آتش 19 تن موكّلند و ما خازنان دوزخ را غیر از ملائكه قرار ندادیم.[13]
سؤال نهم
آیا بدن ضعیف انسان، طاقت این نوع عذابها را دارد؟
اگرچه بدن انسان در قیامت همین بدن جسمانی دنیایی است، ولی به قدرت خداوند طوری در آخرت سخت و محكم میشود كه با بدن دنیایی قابل مقایسه نیست.
بدن اخروی در لطافت و غلظت، تابع لطافت و غلظت نفسی است كه به آن تعلق دارد؛ یعنی دل مؤمن در نهایت لطافت و نرمی و زیبایی و نفس و دل كافر، در نهایت سختی و غلظت است؛ چراكه در مقابل حق خاضع نبوده است. پس در آخرت هم بدنش مثل نفسش در نهایت سختی و غلظت خواهد بود.
سؤال دهم
علّت اصلی ورود به جهنّم چیست؟
علّت اصلی ورود به جهنّم، تبعیّت از شیطان است. امّا این پیروی اجباری نیست و انسان مخلص از وسوسههای شیطان خود را حفظ میكند.
ـ قرآن كریم میفرماید:
اِنَّ عِبَادیِ لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اِلاَّ مَنِ اتَّبْعَكَ مِنَ الْغَاویِنَ
هرگز تو را بر بندگان با اخلاص من غلبه نخواهد بود و اقتدار تو بر افراد نادان و گمراهی است كه پیرو تو میشوند.[14]
برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) - جلد1
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا حاتم پوری کرمانی
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ خصال صدوق، ص111.
2ـ میزان الحکمه، ج2، باب جهنّم.
3ـ محجة البیضاء، ج 8.
4ـ المواعظ العددیه، باب 5، ص156.
5ـ همان مدرك، فصل پنج گانه.
6ـ سورهی مبارکهی اعراف، آیهی شریفهی 38.
7ـ سورهی مبارکهی فرقان، آیهی شریفهی 13.
8ـ سورهی مبارکهی مطّففین، آیهی شریفهی 15.
9ـ سورهی مبارکهی مریم، آیهی شریفهی 71.
10ـ همان سورهی مبارکه، آیهی شریفهی 72.
11ـ تفسیرنورالثقلین، ج3، ص353.
12ـ سورهی مبارکهی نساء، آیهی شریفهی 48.
13ـ سورهی مبارکهی مدّثر، آیات شریفهی 26 الی 31.
14ـ سورهی مبارکهی حجر، آیهی شریفهی 42.
|
يکشنبه 18/2/1390 - 20:56
فلسفه و عرفان
|
تا كی میخواهید درخواب غفلت به سرببرید و در فساد و تباهی غوطه ور باشید؟!
از خدا بترسید! از عاقبت امور بترسید! از خواب غفلت بیدار شوید! شما هنوز قدم اوّل را هم برنداشتهاید.
قدم اوّل در سلوك، یقظه (بیداری) است، ولی شما در خواب به سر میبرید.
چشمها باز ولی دلهای ما در خواب فرو رفته! اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه رنگ و زنگ زده نمیبود، این طور آسوده خاطر و بیتفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمیدادید.
اگر قدری در امور اخروی و عقبات خطرناک آن فكر میكردید، به تكلیف و مسئولیتهای سنگینی كه بر دوش شماست، بیشتر اهمّیّت میدادید.
جوانان هم ننشینند كه گَرد پیری سر و روی آنان را سفید كند! ما به پیری رسیدیم و به مشكلات آن واقفیـم.
شما تا جوان هستید، میتوانید كاری انجام دهید. تا نیرو و ارادهی جوانی را دارید، میتوانید هواهای نفسانی و مشتهیّات دنیایی و خواستههای حیوانی را، از خود دور كنید.
اگر در جوانی به فكر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیری كار از كار گذشته است.
هفـت دوزخ چیـسـت؟ اعـمال بـدت
هفت جنّـت چیـست ؟ اعـمال خـوشت
حشر تـو، بـر صـورت اعـمال توست
هرچه بیـنی نیـك و بـد ،اعمال توست
جملـهی اخـلاق و اوصـاف، ای پسر!
هر زمـان گـردد، مُـمَّـثــل در صُور
گـاه نـارت مـینـمـایـد، گـاه نور
گاه دوزخ ، گـاه جـنـّاتـسـت و حُـور
لالـه و گـلهـا و ریـحـان و سـمن
جمله طاعـات اسـت و اخـلـاق حَـسن
حور و غلمان، جملگی اوصاف توست
مهر و مه زوج است و قلب صاف توست
قصـر مـرواریـد و درهـای ثَمـیـن
شـد دل پـر نـور ، ای مـرد دیـن
جوی خـمر و جـوی آب و جوی شیر
نیست جـز ، اوصـاف پـاك دلـپذیـر
خدایا!
ما را از شرّ وسوسههای شیطان مصون بدار!
عاقبت ما را ختم به خیر فرما!
آتش و عذاب جهنم را(در برزخ و قیامت) بر ما حرام فرما!
ما را در بهشت هم نشین رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و حضرت زهرا و فرزندانشان (علیهم السّلام) بفرما. (آمین یا ربّ العالمین)
الحمدلله اوّلاً و آخراً
برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) - جلد1
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا حاتم پوری کرمانی
|
يکشنبه 18/2/1390 - 20:54
داستان و حکایت
مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت:
"خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟
"، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است"، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: "خداوندا نمی فهمم؟!"، خداوند پاسخ داد: "ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!" هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد. تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد، زیرا آنها تنها به خود می اندیشند، ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را برای دیگران ارسال نمایید، من جزء آن 7% بودم، همچنین به یاد داشته باشید که من همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را با شما سهیم شوم.
پنج شنبه 15/2/1390 - 23:23
طنز و سرگرمی
اینتر میلان اقدام به جذب ستاره ی کرمانشاهی میکنه.
پنج شنبه 15/2/1390 - 22:32