شهدا و دفاع مقدس
روایتی تازه از شهادت حاج همت
سروش نیوز: روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون،صدای حاج همت را شنیدم که گفت: «سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، دارند بچههای ما را اذیت میکند... من به عقب میرم تا به کمک به این بچهها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».
این مطلب خاطره کوتاه و ناب از فرمانده دریا دل لشکر27 محمدرسول الله (ص) سردار شهید حاج «سعید مهتدی» از عملیات آبی - خاکی خیبر که به محضرتان تقدیم می کنیم. خوشا به سعادت او و یاران سفر کرده اش در آن پرواز جاودانی به آسمان قرب ربوبی، رسیدن شان به سدره المنتهای سعادت ابدی و نشستن بر سفره ضیافت الهی قبیله نور خواران و نور آشامان.
... روز هفدهم اسفند، در اوج درگیری ما با دشمن در جزیره مجنون، حوالی بعدازظهر بود که دیدم میگویند بیسیم تو را میخواهد. گوشی را که به دستم گرفتم، صدای حاج همت را شنیدم که گفت:
«سعید، در قسمت شرقی جزیره جنوبی، از طرف این شاخ شکستهها، دارند بچههای ما را اذیت میکند... من به عقب میرم تا به کمک به این بچهها، از بقیه لشکرها قدری نیرو جور کنم و بیارم جلو».
گفتم: «مفهوم شد حاجی، اجازه میدی من هم با شما بیام؟»
گفت: «نه عزیزم، شما چون نسبت به موقعیت منطقه توجیه هستی، همین جا باش تا خط رو تحویل بچههای لشکر امام حسین(ع) بدی و کمکشان کنی. هر وقت کارت تموم شد، بیا به همون سنگر... - منظور حاجی از اصطلاح «همون سنگر»، قرارگاه تاکتیکی حاج قاسم سلیمانی بود- ... بعد بیا اونجا؛ من هم غروب میآم همون جا، تا با هم صحبت کنیم».
برگشتم پیش بچههایمان در خط و کنارشان ماندم. دشمن که وحشت از دست دادن جزایر خواب از چشمهایش ربوده بود، حتی برای یک لحظه، دست از گلولهباران جزایر برنمیداشت. ما هم داخل سنگرها و کانالهای نفر روبی که به تازگی حفر شده بود، پناه گرفته بودیم و از خطمان دفاع میکردیم. چند ساعتی گذشت. از طریق بیسیم با قرارگاه تماس گرفتم و پرسیدم: حاجی آمده یا نه؟!
گفتند: «نه، هنوز برنگشته!»
مدتی بعد، از نو تماس گرفتم و سراغاش را گرفتم. جواب دادند: «نه، خبری نیست!» دیگر دلشوره رهایم نکرد. طاقت نیاوردم. خط را سپردم دست تعدادی از بچهها، آمدم کمی عقبتر و با یک جیپ 106 که عازم عقب بود، راهی شدم به سمت سنگری که محل قرارم با حاج همت بود. وارد سنگر که شدم، دیدم حاجی نیست. از برادرمان حاج «قاسم سلیمانی»؛ فرمانده لشکر 41 ثارالله پرسیدم حاج همت کجاست؟
ایشان گفت: «رفته قرارگاه لشکر 27 و هنوز برنگشته.»
قرارگاه تاکتیکی ما در ضلع شرقی جزیره بود. گفتم: «ولی حاجی به من گفته بود برمیگرده اینجا، چون با من کار داره.»
حاج قاسم گفت: «هنوز که نیومده،ولی مرا هم نگران کردی، الان یه وسیله به شما میدم، برو به قرارگاه تاکتیکی لشکرتون، احتمال داره اینجا نیاد.»
با یکی از پیکهای فرمانده لشکر ثارالله، سوار بر یک موتور تریل، رفتیم سمت قرارگاه تاکتیکی لشکر 27 در ضلع شرقی جزیره، آنجا که رسیدیم، [شهید] حاج عباس کریمی را دیدم.
به او گفتم: «عباس، حاج همت اینجا بوده انگار،ولی اصلا برنگشته پیش حاج قاسم.»
عباس با تعجب گفت: «معلومه چی میگی؟! حاجی اصلا اینجا نیومده برادر من!»
این را که گفت، دفعتاً سراپای بدنم به لرزه افتاد و بیاختیار سست شدم. فهمیدم قطعا بایستی بین راه برای همت اتفاقی افتاده باشد.
عباس ادامه داد: «... حاجی اینجا نیومده، ولی با قرارگاه مرکزی که تماس گرفتم، گفتند حاجی اونجا نیست و شما هم دیگه در بخش مرکزی جزیره مسئولیتی ندارید، گفتند گردان لشکرتان همونجا باشه، ما خودمون لشکر امام حسین(ع) رو میفرستیم بیاد اونجا و خط رو از گردان شما تحویل بگیره.»
عباس که حرفاش تمام شد، خودم گوشی بیسیم را برداشتم. با قرارگاه تماس گرفتم و گفتم: «پس لااقل بگذارید ما بریم گردان رو عوض کنیم و برگردیم به اینجا.»
از آن سر خط جواب دادند: «نه، شما از این طرف نرید. شما از منطقه شرقی جزیره تکان نخورید و به آن طرف نرید.»
یک حس باطنی به من میگفت حتماً خبری شده و مرکز نمیخواهد که ما بفهمیم. روی پیشانیام عرق سردی نشسته بود. همینطور که گوشی بیسیم توی دستام بود، نشستم زمین و گفتم: «بسیار خوب، حالا حاج همت کجاست؟»
جواب آمد: «فرماندهی جنگ اونو خواسته، رفته اون دست آب.»
رو کردم به شهید کریمی و گفت« «عباس، بهت گفته باشم؛ یا حاجی شهید شده، یا به احتمال خیلی ضعیف، زخمی شده».
او گفت: «روی چه حسابی این حرف رو میزنی تو؟!»
گفتم: «اگه حاجی میخواست بره اون دست آب، لشکر رو که همینجوری بدون مسئولیت رها نمیکرد، حتما یا با تو در اینجا، یا با من در خط تماس میگرفت و سربسته خبر میداد که میخواد به اون طرف آب بره.»
عباس هم نگران بود. منتها چون بیسیمچیها کنار ما دو نفر نشسته بودند، صلاح نبود بیشتر از این، در باره دلنگرانیمان جلوی آنها صحبت کنیم. آخر اگر این خبر شایع میشد که حاجی شهید شده، بر روحیه بچههای لشکر تاثیر منفی و ناگواری به جا میگذاشت، چون او به شدت مورد علاقه بسیجیها بود و برای آنها، باور کردن نبودن همت خیلی، خیلی دشوار به نظر میرسید.
چشم که بر هم زدیم، غروب شد و دقایقی بعد، روز کوتاه زمستانی هفدهم اسفند، جایاش را با شبی به سیاهی دوزخ عوض کرد. آن شب، حتی یک لحظه هم از یاد همت غافل نبودم. مدام لحظات خوش بودن با او، در نظرم تداعی میشد. خصوصا آن لحظهای که از «طلائیه» به جزیره جنوبی آمدیم، آن سخنرانی زیبا و بیتکلف حاجی برای بچههای بسیجی لشکر، بیرون کشیدن او از چنگ بسیجیها، ورودمان به سنگر فرماندهان لشکرهای سپاه و شلوغبازیهای رایج حاجی، رجزخوانیهای روحبخش او، بگو بخندش با احمد کاظمی، لبخندهای زینالدین در واکنش به شیرین زبانیهای حاجی و بعد، آن پاسخ سرشار از روحیه احمد کاظمی به ردههای بالا، پای بیسیم و در حالی که نیم نگاهی به حاجی داشت و گفته بود: «همین که همت با ماست، مشکلی نداریم!»
شب وحشتناکی بر من گذشت. به هر مشقتی که بود، صبر کردیم تا صبح. دیگر برایمان یقین حاصل شد که حتما برای او اتفاقی افتاده. بعد از نماز صبح، عباس کریمی گفت: «سعید، تو همینجا بمون، من میرم به سر قرارگاه نجف، ببینم موضوع از چه قراره!»
رفت و اصلا نفهمیدیم چقدر گذشت، که برگشت؛ با چشمهایی مثل دو کاسه خون، خیس از اشک، عباس، عباس همیشگی نبود. به زحمت لب باز کرد و گفت: «همت و یک نفر دیگر سوار بر موتور، سمت «پد» میرفتند که تانک بعثی آنها را هدف تیر مستقیم قرار داد و شهید شدند».
درحالی که کنار آمدن با این باور که دیگر او را نمیبینم، برایم محال به نظر میرسید. کم کم دستخوش دلهره دیگری شدم؛ این واقعه را چطور میبایست برای بچه رزمندههای لشکر مطرح میکردیم؟! طوری که خبرش، روحیه لطیف آنها را تضعیف نکند.
- هنوز هم باور نبودن همت برایم سخت است، بدجوری ما را چشم به راه گذاشت ... و رفت.
منبع: فارس به اهتمام: ح. رستگار
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:33
شهدا و دفاع مقدس
چه کسی پیکر حاج همت را درون قبر گذاشت + عکس
سروش نیوز: وقتی که همت شهید شد به همراه جنازه او از تهران به اصفهان رفتم و خودم پیکر مطهرش را در داخل قبر گذاشتم.
حجت الاسلام حاج شیخ حسین انصاریان ، واعظ سرشناس و محبوب کشور ، در حاشیه یک گفتگوی اختصاصی با مشرق ، یادی کرد از شهید حاج محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه).
وی درباره آن شهید بزرگوار گفت:
حاج همت از پا منبری های من در مجالس دهه اول محرم بود. ایشان مجسمه تقوا شهامت و شجاعت بود و من هم خیلی دوستش داشتم. وقتی که شهید شد به همراه جنازه او از تهران به اصفهان رفتم و خودم پیکر مطهرش را در داخل قبر گذاشتم.
منبع: مشرق
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:32
شهدا و دفاع مقدس
حسین علایی
شیوه فرماندهی و منش رفتاری شهید حاج ابراهیم همت
سروش نیوز: ابراهیم همت در ابتدای پیروزی انقلاب به مریوان رفت تا با حضور و رفتار خود مانع از نضج گیری فعالیت های حزب دموکرات در کردستان ایران شود.
حاج ابراهیم همت یکی از فرماندهان برجستة سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ تحمیلی و از سرداران نام آور ایران زمین در دوران معاصر است. اسم او با فداکاری های صورت گرفته در مریوان و حماسه آفرینی های لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در دوران دفاع مقدس عجین شده و گره خورده است. بیرون راندن ارتش متجاوز عراق از خاک ایران عزیز و رفع اشغال سرزمین های میهن اسلامی در دوران جنگ تحمیلی پیروزی بزرگی بود که مرهون مقاومت و ایستادگی های مردان و زنان بزرگی در تاریخ حماسه آفرینی های مردم ایران است. مقاومت ها و رشادت های دوران سخت دفاع مقدس بر دوش رزمندگان و فرماندهان شجاعی استوار بود که بیش از هرچیزی برای نصرت دین خدا از خانه و کاشانة خود جدا شده و به میدان جهاد آمده بودند تا سر دشمن بعثی را به سنگ بکوبند و او را از رسیدن به اهداف شومش باز دارند. کسانی که معتقد بودند "ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم" . آنها بر این باور بودند که اگر به یاری خدای بزرگ بشتابند خداوند حکیم آنها را استوار قدم خواهد گردانید و یاریشان خواهد کرد. آنها در خانه هایشان ننشستند تا دیگران به مصاف با دشمن عنود بروند و سپس آنها از میوه های شیرین پیروزی بهرة خود را ببرند. یکی از این مخلصین و سلحشوران یاری دهندة دین خدا،حاج ابراهیم همت جوان پرشور برآمده از مکتب انقلاب اسلامی بود. نهضتی که اسلام شناس بزرگ حضرت امام خمینی آن را هدایت کرد و به ثمر رسانید. دورة زندگی کوتاه،پربار و حیات انقلابی حاج ابراهیم همت را می توان به بخش های ذیل تقسیم کرد.
1- دوران برپایی نهضت اسلامی
همت در سال های 1356و 57 که دورة اوج گیری نهضت اسلامی است به معلمی که شغل انبیاء است مشغول بود. او در نهضت امام خمینی شرکت کرد و یکی از طرفداران پر و پا قرص انقلاب اسلامی شد. حاج همت تمام آرمان های خویش را در پیروزی نهضت اسلامی می دید. او که فردی ضد ظلم و مخالف استبداد و پادشاهی پهلوی بود،برپایی حکومتی مبتنی بر عدل و طرفدار مستضعفین را در سایة اسلام میسر می دانست.
2- دوران مقابله با احزاب مسلح در کردستان
ابراهیم همت در ابتدای پیروزی انقلاب به مریوان رفت تا با حضور و رفتار خود مانع از نضج گیری فعالیت های حزب دموکرات در کردستان ایران شود. عزیمت حاج همت به کردستان در حالی که وی معلم بود و می توانست به کار تعلیم و تربیت خود ادامه دهد، حکایت از تشخیص درست وی از تهدیداتی بود که در برابر انقلاب اسلامی در آن مقطع زمانی وجود داشت. در واقع او اولویت فعالیت انقلابی خود را حضور در کردستان برای ناکام گذاشتن حرب بعث عراق می دانست.حکومت بعثی عراق در آن زمان تلاش می کرد تا با کمک حزب دموکرات کردستان ایران، شیرینی پیروزی انقلاب اسلامی را در ذائقة مردم کردستان تلخ کند و این استان را دچار نا امنی سازد.حزب دموکرات در پوشش احقاق حقوق از دست رفتة مردم کردستان در زمان شاه، با انقلاب اسلامی مردم ایران درگیر شده بود و به پادگان های ارتش که تسلیم انقلاب شده بودند حملة مسلحانه می کرد و سعی داشت تا بر شهرها و روستاهای کردستان مسلط شود. در آن زمان خود هواداران حزب دموکرات هم نمی دانستند که در پشت اقدامات این حزب،رژیم بعثی عراق قرار دارد و می خواهد از طریق ریختن خون مردم کرد با دولت تازه تأسیس جمهوری اسلامی ایران از در ستیز وارد شود. به هرحال اگر پایمردی افرادی مثل حاج همت،احمد متوسلیانی ، ناصر کاظمی و محمد بروجردی در کردستان نبود، شاید حکومت بعثی عراق می توانست خیلی سریع به اهداف خود دست یابد و از کردستان به عنوان سرپل درگیری های خود با جمهوری اسلامی استفاده کند . در ایام حضور در مریوان تلاش حاج همت این بود که نگذارد مردم کرد بدون توجه به برنامة عراق، هیزم خشک آتش حزب بعث عراق گردند. برنامة او جدا کردن مردم از حزب دموکرات بود تا حزب نتواند در پاکی دریای مردم به حیات خود ادامه دهد. او در کردستان با یکی از خواهرانی که برای کمک به مردم کردستان به آن منطقه آمده بودند ازدواج کرد و از این زمان همسرش هم در کنار مجاهداتش در کردستان، در کنار وی بود. همسرش شاهد مجاهدات همت بود و در دردها و رنج ها و گرفتاری هایش شریک وی بود. همسر حاج همت نقش بزرگی را در همراهی با وی در زمان حضور در کردستان و نیز در دوران جنگ ایفا کرد.
3- دورة جنگ
پس از آزادی شهر بستان از چنگال ارتش عراق، دغدغة مهم فرماندهی سپاه چگونگی تأمین یگان های مورد نیاز عملیات بعدی بود که حدود چهار برابر بزرگ تر از عملیات طریق القدس بود. او برای توسعة توان رزمی سپاه متوجه ظرفیت های ایجاد شده در بین پاسداران کردستان بود.بدین منظور وی عازم کرمانشاه شد و طی جلسه ای با شهیدان محمد بروجردی فرماندة ستاد عملیات غرب و ناصر کاظمی فرماندة سپاه کردستان،این مسئله را مطرح کرد. شهید بروجردی گفت چون امام خمینی جنگ را مسئلة اصلی کشور می دانند بنابراین ظرفیت سپاه مریوان که از افراد برجسته ای برخوردار است می تواند برای افزایش نیاز جبهة جنوب انتخاب خوبی باشد. در واقع فرماندهان سپاه مریوان با استفاده از تجربیاتی که با عوامل حزب دموکرات در کردستان پیدا کرده بودند این ظرفیت انسانی را در مجموعة خود پدید آورده بودند که بتوانند یک تیپ عملیاتی تشکیل دهند.گرچه قبل از شروع جنگ،تعداد زیادی از نیروهای مخلص انقلاب در درگیری ها با حزب دموکرات به شهادت رسیدند ولی مقابله با احزاب مسلح در کردستان،ظرفیت های رزمی جدیدی را در سپاه بوجود آورد به گونه ای که می توان خاستگاه لشکر محمد رسول الله را سرزمین کردستان و آوردگاه مقابله با عوامل رژیم بعثی عراق در این استان دانست. وجود حاج احمد و حاج همت در مریوان تعداد زیادی از رزمندگان پر جنب و جوش را در کنار آنها فراهم آورده بود که می توانستند با تشکلی جدید این مشکل آن مقطع جنگ را حل کنند.از آنها خواسته شد تا به جبهة اصلی رویارویی با ارتش عراق بیایند و مجموعة خود را در قالب یک تیپ رزمی سازماندهی کنند.آنها با علاقه کار جدیدی را شروع کردند و در اواخر ماه رجب و ایام مبعث حضرت رسول اکرم(ص) تیپ رزمی خود را به اسم مبارک پیامبر رحمت برای نبرد با ارتش متجاوز عراق آماده کردند. تیپ 27 محمد رسول الله(ص)را حاج احمد متوسلیانی،ابراهیم همت و شهبازی بنیان گذاشتند و می خواستند تا هرکس با شنیدن اسم تیپ صلوات بفرستد. این افرد و تمام تشکیل دهندگان این تیپ رزمی در جریان جنگ تحمیلی تا آخر ایستادند و یک لحظه جبهه را ترک نکردند.پس از تشکیل تیپ27 محمد رسول الله(ص) ، حاج همت در معیت حاج احمد متوسلیانی و فرماندهان سپاه در مریوان عازم جبهة جنوب شدند. سپاه و ارتش در این زمان در حال طرح ریزی عملیات فتح المبین بودند و در برآوردهای خود حضور این تیپ را در عملیات منظور کردند. بنابراین حاج احمد و حاج همت و یارانشان عازم خوزستان شدند و در منطقة عمومی دزفول در پادگان دوکوهه مستقر شدند. از این زمان بود که پادگان دوکوهه محل پذیرش رزمندگان استان تهران شد و به یکی از پایگاه های معروف بسیجیان و رزمندگان تبدیل شد. از زمانی که حاج همت وارد جبهة خوزستان شد در همة عملیات های مهمی که در این استان علیه ارتش عراق طرح ریزی و اجرا شد شرکت داشت. اولین عملیاتی که با حضور حاج همت و تیپ محمد رسول الله اجرا شد،عملیات فتح المبین بود که حاج احمد متوسلیانی در آن فرمانده و حاج همت قائم مقام وی بود. در این عملیات، تیپ27 خیلی خوب درخشید و توانست با اتخاذ تاکتیکی زیبا، نیروهای خود را به پشت قوای دشمن در ارتفاعات علی گره زد رسانده و حدود 80 عراده توپخانة صحرایی ارتش عراق را به غنیمت بگیرد. غنائم به دست آمده در جریان عملیات فتح المبین امکان تشکیل یگان توپخانه در سپاه را پدید آورد.تیپ 27 با غنائم بسیاری که از عملیات فتح المبین به دست آورد توانست خود را فوری تجهیز کرده و برای عملیات بعدی با روحیه ای بالاتر آماده نماید. بلافاصله پس از پایان عملیات فتح المبین ، از سوی قراگاه مرکزی کربلا عملیات بیت المقدس طراحی و اجرا شد. برای به ثمر رساندن عملیات بیت المقدس تیپ27 یکی از واحدهای رزمی با کفایت سپاه تلقی می شد. حاج همت در این عملیات هم با همان سمت قبلی تمام توان خود را به کار گرفت و یکی از ارکان موفقیت تیپ محمد رسول الله محسوب می شد. فتح خرمشهر که بعد از 24 روز جنگ شبانروزی به نتیجه رسید در مرحلة نهایی هم مرهون این تیپ و تیپ هایی همچون امام حسین(ع) و نجف اشرف بود. حماسه آفرینی رزمندگان تحت فرماندهی این سه یگان مهم سپاه، بازگشت خرمشهر به میهن عزیز را رقم زد. پس از فتح خرمشهر حاج احمد متوسلیانی به همراه حاج همت و در رأس تعدادی از رزمندگان لشکر 27 پس از حملة اسرائیل به لبنان به منظور کمک به مردم این کشور در اواخر خرداد ماه سال 1361 به لبنان رفتند. چند روزی نگذشته بود که حاج احمد در مسیر بیروت به اسارت فالانژهای مارونی درآمد. از آن زمان به بعد دیگر خبری از متوسلیانی به دست نیامد و دوستانش همچنان چشم به راه اویند.با ناپدید شدن حاج احمد متوسلیانی و ناامیدی از بازگشت سریع وی حاج همت به ایران بازگشت و سکان تیپ 27 را بر عهده گرفت و سعی کرد تا ظرفیت این تیپ را گسترش دهد. در همین زمان بود که تیپ با توسعة ظرفیت و قابلیت های خود تبدیل به لشکر شد و بار مسئولیت حاج همت افزایش یافت. حاج همت در عملیات های رمضان، والفجر مقدماتی ،والفجر1 و خیبر شرکت کرد و مدام در جبهة جنگ حضور داشت.
4- شهادت
همت در پایان عملیات خیبر در اسفند ماه 1362 در حالی که تنها 28 سال سن داشت در ضلع شرقی جزیرة مجنون جنوبی بر اثر اصابت ترکش توپخانة ارتش عراق به شهادت رسید. او در این زمان، فرماندة لشکر27 محمد رسول الله (ص) بود و سعی می کرد تا با کمک مهدی زین الدین از افتادن جزیرة مجنون جنوبی به دست ارتش عراق جلوگیری کند. شهادت برای او دریافت اجر مجاهداتش بود ولی برای دوستان،خانواده و همرزمانش ضایعه ای بزرگ بود که جبران آن به سادگی امکان پذیر نبود. پس از ربایش حاج احمد این دومین ضربة مهمی بود که به لشکر27 محمد رسول الله (ص) وارد شد. لشکر 27 از جمله یگان هایی است که بیشترین فرماندة شهید را در دوران جنگ داشته است. فرماندهان بعدی لشکر محمد رسول الله(ص) عباس کریمی و سیدرضا دستواره هم به ترتیب در دوران جنگ با عراق به شهادت رسیدند. این لشکر نقش مهمی را در دوران دفاع مقدس ایفا کرد و در عملیات های بسیاری شرکت کرد و از خود حماسه های زیادی به یادگار گذاشت.
همت با اکثر فرماندهان سپاه حاضر در میدان جنگ صمیمی بود ولی با حمید باکری دوست و خیلی گرم بود و او را خیلی خوب می شناخت و به ارزش وجود او در خط مقدم علیه دشمن پی برده بود. حمید چند روز زودتر از ابراهیم در نزدیک پل جزیرة مجنون جنوبی شهید شد و پیکر مطهرش هم در میدان نبرد باقی ماند. پس از شهادت حمید،حاج همت با تأثر به من گفت حمید یک فرماندة لشکر بود. منظورش آن بود که گرچه حمید در حالی که قائم مقام لشکر عاشورا بود شهید شد ولی توانایی ها و قابلیت های وی همچون یک فرمانده لشکر رزمی در صحنة جنگ بود. به یاد دارم که حاج همت خیلی از رفتن حمید تأسف می خورد و آن را در بین دوستان بر زبان می آورد. البته در آن ایام به خاطر نشان دادن صلابت رزمندگان به دشمن،هیچگاه نسبت به شهادت همرزمان حالتی که باعث نگرانی رزمندگان شود از سوی فرماندهان بروز نمی کرد ولی من به خوبی تأثر و نگرانی حاج همت را از شهادت حمید دیدم.
ویژگی های شهید حاج همت
بسیاری از فرماندهان جنگ دارای ویژگی های مشترکی مانند ایمان،تقوا،شجاعت،خلوص و پاکی هستند ولی هرکدام آنها را می توان با مشخصات مخصوص به خود هم معرفی کرد.آنچه از شهید همت به یاد دارم که او را از سایر فرماندهان متمایز می سازد را می توان به شرح ذیل بیان کرد.
1- قیافة جدی
گفتار و رفتار همت خیلی قاطع و چهره اش جدی بود. کلام وی قرص و محکم بود و با صلابت سخن می گفت.ظاهر او حکایت از آن داشت که اهل مزاح و شوخی نیست.بر عقاید و نظرات خود پای می فشرد و زود تسلیم نظرات دیگران نمی شد. از این جهت او و حاج احمد متوسلیانی دارای خلق و خوی مشترک بودند. اگر با کسی دوست می شد باز هم جدی و استوار بود.
2- رفتار معلم گونه
شیوة معلمی همت در رفتار فرماندهی وی موثر بود. او خیلی معتقد به توجیه همرزمانش بود. او سعی داشت تا قبل از انجام هر عملیاتی رزمندگان لشکر 27 را به خوبی توجیه نماید تا آنها با آگاهی و با روحیة بالا با دشمن بجنگند. سخنرانی های بجا مانده از وی بیانگر چنین حالتی است.
3- حضور شبانروزی در جهاد
حضور مرتب همت در جبهه ها از او یک مجاهد در راه خدا ساخته بود. او احساس می کرد که صدام ظلم بزرگی را به امت اسلام کرده است و با انقلاب اسلامی درگیر شده است بنابراین جنگ با وی واجب است زیرا به حکم قرآن که می فرماید: اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر در چنین حالتی خداوند به انسان های مظلوم حق جنگیدن داده است و نصرت آنها را وعده کرده است.
4- ورزیدگی جسمانی
هر کس همت را در مریوان و در جبهه ها می دید احساس می کرد که او همیشه آماده جهاد در راه خداست. نحوة لباس پوشیدن وی ورزیدگی جسمانیش را به نمایش می گذاشت. او فردی خوش هیکل و خوش قیافه بود که وقتی لباس رزم بر تن می کرد بر جاذبه اش افزوده می شد.
5- صلابت در فرماندهی
الگوی همت در فرماندهی امام علی(ع) بود. وقتی سخن می گفت و بسیجیان را برای جنگیدن با ذشمن تشجیع می کرد انسان به یاد خطبه ای از نهج البلاغه می افتاد که امام علی(ع) خطاب به محمد حنفیه می فرماید که سرت را بالا بگیر و به دور دست ها بنگر تا همه چیز را از دشمن ببینی و چون کوه استوار باش.همت در روحیه دادن با رزمندگان خیلی خوب سخن می گفت و خیلی خوب عمل می کرد.
6- اعتقاد به کارآمدی بسیجیان
همت معتقد بود که گرة جنگ به دست افرادی باز می شود که دارای روحیة بسیجی هستند. یعنی کسانی که داوطلبانه و آزادانه و با اختیار خود به جبهه ها آمده اند و از دشمن نمی ترسند و از شهادت در راه خدا استقبال می کنند. او بیشترین وقت خود را برای بسیجیان می گذشت و خود یک بسیجی واقعی بود.
7- مظنون به بنی صدر
از روزی که بنی صدر بر سر کار آمد به دلیل روحیات غرورآمیز و نگاه نادرست وی به مسئلة کردستان، همت از منش و رفتار وی نگران بود. همت او را شایستة ریاست جمهوری ایران در آن دوران پر از مشکلات نمی دانست. اصولا پاسداران کردستان که از نزدیک دستی بر آتش حوادث آن منطقه داشتند شیوه های بنی صدر را برای حل مشکلات استان های مرزی ناکارآمد تلقی می کردند. همت از جمله کسانی بود که به خلقیات بنی صدر حساس تر بود و روش های وی را مضر به حال وضعیت کردستان می دانست. از سوی دیگر همیشه رفتار بنی صدر با طرز تفکر و منش امام خمینی مقایسه می شد و افراد تیزبینی مانند همت این تفاوت ها را به خوبی درک می کردند.
8- علاقه به امام خمینی
امام خمینی عشق همة رزمندگان جبهه ها بود. افراد زیادی به عشق او با دشمن می جنگیدند. او را انسانی الهی تلقی می کردند که خود را کنار گذاشته است و برای خدا گام بر می دارد. همت هم از جرگة همین انسان های با صفا بود که امام خمینی را دوست داشت. او رضای الهی را در جلب رضایت وی تلقی می کرد. همت باور داشت که امام خمینی ایرانیان را از دیکتاتوری شاه نجات داد و حکومت را به دست مردم سپرد. همة کسانی که به شهید همت مأنوس بودند علاقة وی به امام خمینی را حس می کردند.
به هر حال نوشتن در مورد هر یک از ویژگی های همت نیاز به وقت بیشتری است. عناوین فوق فقط برای یادآوری روحیات و خلقیات شهید همت است که یکی از انسان های برجستة دوران دفاع مقدس است. خوشبختانه امروز همسر و فرزندان شایستة حاج همت، همچنان راه نورانی او را دنبال می کنند و برای مقابله با ظلم و بیداد فریاد می کشند و پایداری انقلاب اسلامی را در پیمودن راه شهیدان سرفراز دفاع مقدس می دانند. / سفیر
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:30
شهدا و دفاع مقدس
روایت فتح
تعریف شهید آوینی از روحیه حاج بخشی
سروش نیوز: حاج ذبیحالله بخشی معروف به حاج بخشی بسیجی مشهور و راوی شعار معروف "ماشاالله، حزب الله" صبح امروز پس از تحمل سالها رنج و درد، دعوت حق را لیبک گفت.
سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی در یکی از سلسله برنامه های روایت فتح، به روحیه جهادی و ایثارگری غیرقابل تصور حاج بخشی اشاره می کند. متن کامل نوشته شهید آوینی به شرح زیر است:
تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایقهای سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور میگشایند و این شقایقهای سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شدهاند، بر همان پیمانی شهادت میدهند که حزب الله را بدین خطه کشانده است؛ همان پیمانی که رجالی از مؤمنین با حق بستهاند و در همهی طول تاریخ بر آن پایمردی ورزیدهاند.
تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایقهای سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور میگشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمیلرزاند، از جنگ خسته نمیشوند، ترسی به دل راه نمیدهند، بر خدا توکل میکنند و عاقبت نیز از آن متقین است.
اسوهی حزب ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداری را از او آموختهاند. وقتی با این جوانان سخن از عباس میگویی، در دل خود جراحتی هزار و چند صد ساله را باز مییابند که هنوز به خون تازه آغشته است؛ جراحت کربلا را میگویم.
اکنون وعدهی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست و چه چیزی خوشتر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟ آماده شو برادر، جراحت کربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول کربلا نیاید، این جراحت التیام نمیپذیرد.
غروب سر رسیده است و تا شب، تا پایان انتظار، فاصلهای نیست. گوش کن! صدای تپش مشتاقانهی قلبهایشان را میشنوی؟ برادران، این قلب تاریخ است که در سینهی شما میتپد.
حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است؛ پایمردی میخواهد و وفاداری. تربت پاک خوزستان، پوشیده از شقایقهای سرخ، بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور میگشایند و این شقایقهای سرخ نیز که تو گویی با خون آبیاری شدهاند، بر همان پیمانی شهادت میدهند که حزب الله را بدین خطه کشانده است؛ همان پیمانی که رجالی از مؤمنین با حق بستهاند ” بهراستی چه کسی میتواند باور کند که در این لحظات، دو ساعتی بیش از شهادت فرزند او نمیگذرد و با اینهمه، او هنوز هم روحیهی طنزآمیز خود را حفظ کرده است؟ " و در همهی طول تاریخ بر آن پایمردی ورزیدهاند. اکنون وعدهی خداوند تحقق یافته است و قومی را مبعوث ساخته که محبوب او هستند و او نیز محبوب آنهاست، و چه چیزی خوشتر از ملامتی که در راه محبوب کشند؟
امشب، سکوت شب رازدار دعاهایی است که تا عرش صعود مییابند و زمین را به آسمان متصل میکنند. ای نخلها، ای رود، ای نسیم، ای آنان که با نظام تسبیحیِ عالم وجود در پیوندید، با ما که این پیوند نداریم بگویید که تقدیر چیست و قضای الهی بر چه گذشته است.
هزارها سال از هبوط انسان میگذرد و در این پهنهی تاریخ که صحنهی گذار از باطل به سوی حق است چه ظلمها که نرفته است و چه خونهای مطهر که بر زمین نریخته است! پروردگارا، تو در جواب فرشتگان فرمودی: «انی اعلم ما لا تعلمون- من چیزی میدانم که شما نمیدانید.» پروردگارا، چگونه تو را شکر گوییم که ما را در این عصر که پهنهی تفسیر این آیت ربانی است به گذرگاه زمان کشاندهای؟
شور و اشتیاق بچهها قابل توصیف نیست. آنان با آنچنان شوق و شوری به صحنههای مقدم نبرد میشتابند که تو گویی نه ظاهر، که باطن را میبینند؛ اگرنه، ظاهر جنگ که زیبا نیست. آنها دل به حق خوش دارند و چهرههای شادابشان حکایت از عمق آگاهیشان دارد.
آنان زمان خود را بهخوبی میشناسند و رسالت خود را بهروشنی دریافتهاند. آنها بچههای محلههای من و تو هستند؛ همانها که در مسجد و بازار و اینجا و آنجا میبینی. آن یکی کاسب بازار است، دیگری دانشجوست و این سومی، روستایی پاکطینتی که با خود طبیعت را، صدای آب روان را، نسیم پاک کوهستانها را در بقچهای بسته است و میآورد.
در آن سوی فاو، در مقر فرماندهی بعثیها، به حاج بخشی بر خوردیم؛ چهرهی آشنای حزب الله تهران. هر کس سرزندگی و بذلهگویی و آن چهرهی شاداب او را میدید باور نمیکرد که دو ساعت پیش فرزندش شهید شده باشد. اما حقیقت همین بود. هنگامی که ما به حاج بخشی بر خوردیم دو ساعتی بیش از شهادت فرزندش نمیگذشت. او حاضر نشده بود که به همراه پیکر فرزند شهیدش جبههی نبرد را، ولو برای چند روز، ترک گوید. ما آخرین بار که او را دیده بودیم در تهران بود، هنگامی که کاروان نخستین «راهیان کربلا» عازم جبههی نبرد بودند. هر جا که حزب الله تهران هست او نیز همان جاست و علمداری میکند.
حزب الله از متن امت خوب ما برخاستهاند و در دل مردم جای دارند. آنها یادآور وعدههای قرآن و روایات هستند ” همهی بچهها او را همچون پدری مهربان دوست میدارند و شاید او نیز در هر یک از این جوانان نشانی از فرزند شهید خود میبیند " و تو گویی همهی تاریخ منتظر قدوم آنها بوده است. به این چشمان اشکآلوده بنگرید؛ این اشکها نشان میدهد که جراحت کربلا بعد از هزار و چند صد سال هنوز بر دلهای ما تازه است. خداوند حزب الله را برای خونخواهی حسین(ع) و باز کردن راه کربلا برانگیخته است.
حاج بخشی با یک گونی شکلات و دریایی از سرور به سوی خط میرفت تا بین بچهها شادی و شکلات پخش کند. او مرتباً میگفت اینجا خانهی خودمان است و همه میدانستند که او نظر به کشورگشایی ندارد، بلکه میخواهد از سر طنز جوابی به صدام داده باشد. و بهراستی چه کسی میتواند باور کند که در این لحظات، دو ساعتی بیش از شهادت فرزند او نمیگذرد و با اینهمه، او هنوز هم روحیهی طنزآمیز خود را حفظ کرده است؟ چگونه میتوان اینهمه را جز با معجزهی ایمان تفسیر کرد؟
همهی بچهها او را همچون پدری مهربان دوست میدارند و شاید او نیز در هر یک از این جوانان نشانی از فرزند شهید خود میبیند. و یا نه، اصلاً این حرفها زاییدهی تخیلات ماست و او آنچنان به حق پیوسته است که شهیدان را مُرده نمیپندارد... خدا میداند.
عمو حسن نیز به همراه حاج بخشی به راه افتاده بود. در کنار خط، بچهها ساعت فراغتی یافته بودند و استراحت میکردند، هر چند آتش دشمن به راه بود و لحظهای قطع نمیشد. حاج بخشی به یکایک سنگرهایی که بچهها با دست در خاک کنده بودند سر میزد و شادی و شکلات پخش میکرد و دعا میکرد که خداوند این بچهها را حفظ کند. عمو حسن نیز دربارهی اسرای عراقی حرف میزد و تعریف میکرد که چگونه اسرا از رفتار بچهها شگفتزده شده بودند.
همه چیز ساده و صمیمی در جریان بود و اگر چشمی ناآشنا به این صحنهها مینگریست، میپنداشت که قافلهی مرگ هزارها سال از این بچهها فاصله گرفته است، یا اگر زبانی ناآشنا میخواست به توصیف حالات این بچهها بپردازد میگفت: آنها مرگ را به بازی گرفتهاند. اما نه، ما که آنها را میشناختیم، میدانستیم که اینچنین نیست.
هر بار که حاج بخشی جوانی را در بغل میگرفت، ما به یاد فرزند شهید او میافتادیم و از خود میپرسیدیم: آیا او هم به همان موجود عزیزی که در ذهن ماست میاندیشد؟ اما او آنهمه آرام و سرزنده و شاداب است که تو گویی اصلاً داغدار جوانش نیست.
یکی از بچهها زخمی شده است و دیگران همگی در ” بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست " اطرافش جمع شدهاند و از سر محبت به او شکلات میدهند. یکی از بچهها به شوخی میگوید: سرش افتاده بود، پیوند کردیم! و این حرف را به گونهای میگوید که اگر کسی این بچهها را نشناسد، میپندارد آنها مرگ را به بازی گرفتهاند. اما نه، ما که با آنها آشنا هستیم میدانیم که اینچنین نیست. آنها بیش از هر کس دیگری به مرگ میاندیشند و به عالم آخرت ایمان دارند و درست به همین دلیل است که از مرگ نمیترسند.
یکی از بچهها میگوید عاشقی این حرفها را هم دارد و منظورش عشق به حسین است. و باز آن جراحت هزار و چند صد ساله در سینهی ما زنده میشود؛ جراحت کربلا را میگویم. آری، اگر میخواهی که حزب الله را بشناسی اینچنین بشناس: او اهل ولایت است، عاشق امام حسین (ع) است و از مرگ نمیهراسد. سلام بر حزب الله.
تربت پاک خوزستان بار دیگر میزبان قدوم مبارکی است که راه تاریخ را به سوی نور میگشایند: حزب الله؛ مردانی که تندباد عواصف آنان را نمیلرزاند، از جنگ خسته نمیشوند، ترسی به دل راه نمیدهند، بر خدا توکل میکنند، و عاقبت نیز از آن متقین است.
***
بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه، کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی به سوی حقیقت نیست.
کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما میآییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانهی دیار قدس شویم. / جهان
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:28
شهدا و دفاع مقدس
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:27
شهدا و دفاع مقدس
پاسداشت سیامین سالگرد فتح خرمشهر/
فرمانده سپاه خرمشهر به روایت تصویر
سروش نیوز:محمد علی فعالیتهای سیاسی – مذهبی خود را با شرکت در جلسات مسجد امام صادق(ع) خرمشهر آغاز کرد.در سال ۱۳۵۵ به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس میکرد به گروه منصورون پیوست.
شهید محمد جهان آرا به سال ۱۳۳۳ در«
خرمشهر»
متولد شد.
محمد علی فعالیتهای سیاسی – مذهبی خود را با شرکت در جلسات مسجد امام صادق(
ع)
خرمشهر آغاز کرد.
در سال ۱۳۴۸ در سن ۱۵ سالگی – تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی(
ره)
همراه عدهای از دوستان فعال مسجدیاش وارد مبارزات سیاسی شد.
ابتدا به برپایی جلسات تدریس و تفسیر قرآن در مساجد پرداخت؛ ضمن آنکه در مبارزات انجمنهای اسلامی دانشآموزان نیز شرکتی فعال داشت.
در اواخر سال ۱۳۴۹ همراه برادرش به عضویت گروه مخفی حزبالله خرمشهر درآمد.
در سال ۱۳۵۵ به دلیل ضرورتی که در تداوم جهاد مسلحانه احساس میکرد به گروه منصورون پیوست.
در تاریخ ۲/
۲/
۱۳۵۷ سیدعلی جهانآرا، برادر سیدمحمد نیز توسط ساواک به شهادت میرسد.
سید محمد علی در شکلگیری سپاه« خرمشهر» نقش فعال و اساسی داشت و ابتدا مدتی مسئولیت واحد عملیات را به عهده گرفت.
شهید جهان آرا با اقدام ضدانقلاب در پایگاه سوم دریایی خرمشهر، از سوی شورای تامین استان خوزستان به سمت فرماندهی این پایگاه منصوب گردید.
در غروب روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراقیها شهر خرمشهر را زیر آتش گرفتند و مطمئن بودند که با دو گردان نیرو ظرف مدت ۲۴ ساعت خواهند توانست آن را به تصرف خود درآورند و بعد از آن، از طریق پل ذوالفقاریه، به آبادان دسترسی پیدا کنند و در فاصله کوتاهی به اهواز رسیده و خوزستان را از کشور جمهوری اسلامی جدا نمایند. اما در مقابل مقاومت دلیرانه مردم خرمشهر، مجبور شدند بخش زیادی از توان نظامی خود را (بیش از دو لشکر) در این نقطه، زمینگیر کرده و ۴۵ روز معطل شوند و در نهایت پس از عبور از دو پل کارون و بهمنشیر، آبادان را به محاصره در آورند.
شهید جهانآرا در مورد یکی از صحنههای این حماسه عاشورایی میگوید:
«امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر پشت بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه اطراف را میزدند و پیش میآمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتیم، با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچهها زدند. دومی در عقبنشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهی پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت، با مشاهده عقبنشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر، … حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود …»/مشرق نیوز
در ساعت ۳۰/۱۹ دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه ۱۳۶۰ (بعد از عملیات ثامنالائمه) یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا را به خانوادههایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر پاسدار شهید سید محمد علی جهانآرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند.
شهید سید محمد علی جهانآرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سختترین شرایط، به آرزوی دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد.
روحمان با یادشان شاد
شهید محمد علی جهان آرا، نفرسوم از راست (در تصویر شهید مهدی باکری دیده میشود)
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، (نفر سوم از راست)
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، (سمت راست تصویر)
فرمانده سپاه خرمشهر در کنار مقام معظم رهبری
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، (سمت راست تصویر)
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
شهید سید محمد علی جهان آرا
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، (سمت راست تصویر)
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر، (سمت چپ تصویر)
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
width="500"
شهید جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
![](https://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1391/2/28/166258_537.jpg)
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:25
آلبوم تصاویر
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:24
شهدا و دفاع مقدس
اتفاقی بزرگ بعد از شهادت سردارمقدم رخ میدهد/ "پروژه"به ثمر مینشیند |
رئیس قرارگاه عمار با بیان اینکه یک اتفاق بزرگ بعد از شهادت سردار تهرانی مقدم رخ خواهد داد، گفت: این پروژهای که شهید حسن تهرانی مقدم پیگیری میکرد قطعاً به ثمر خواهد نشست و همه موانع نیز برطرف خواهد شد. |
به گزارش خبرنگار مهر، حجتالاسلام والمسلمین مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار در مراسم بزرگداشت سومین روز شهدای غدیر سپاه به سخنان برخی از دولتمردان مبنی بر به راه افتادن موج بیداری انسانی اشاره کرد و افزود: هرکه می گوید بیداری انسانی نفهمیده چه میگوید و باید برای آنها که به اشتباه بر روی مفهوم عدالت تاکید می کنند باید این مفهوم را توضیح دهیم. مفهوم عدالت را امام (ره) بالا برد و این فرهنگ را که قطعا انسانی است به تمام دنیا صادر کرد بنابراین این بیداری، بیداری اسلامی است.
وی در ادامه به اظهارات مداخله جویانه غربیها در مورد جمهوری اسلامی ایران اشاره کرد و افزود: آنها هرجا میروند می گویند ایران در امور کشورهایی که بیداری اسلامی در آنجا به راه افتاده است دخالت کرده است که البته هم راست میگویند و هم دروغ.
طائب با اشاره به تاثیر عمیق فرهنگی آرمان ها و شعارهای انقلاب اسلامی ملت ایران بر روی ملت های منطقه گفت: قطعا جمهوری اسلامی به عنوان الگو و یک مدل موفق نگاه ملت های منطقه را در این سه دهه به خود معطوف کرده است.
رئیس قرارگاه عمار شهدای جمهوری اسلامی ایران را سپاه قدس کشور نامید و ادامه داد: سربازان امام زمان (عج) پایشان صدا ندارد و غربیها هرچه نیرو روی نیرو بگذارند حریف آنها نخواهند شد چون عند ربهم یرزقون هستند.
وی در بخش دیگری از سخنانش پیشبینی کرد: من از همین جا به شما میگویم که با شهادت سردار حسن تهرانی مقدم یک اتفاق بزرگ رخ خواهد داد و ما خواهیم فهمید خداوند برای چه این بزرگواران را از قفس آزاد کرد.
طائب تصریح کرد: این پروژهای که او پیگیری میکرد قطعاً به بهترین شکل به ثمر خواهد نشست و همه موانع نیز برطرف خواهد شد و خواهید دید که خدا چگونه این راه را باز خواهد کرد.
|
|
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:22
سلامت و بهداشت جامعه
ده شیوه ی رفتاری افراد کاریزماتیک
سروش نیوز: ما احساس می کنیم برخی افراد مهم هستند. برخی مردم احساس ویژه بودن را در رفتارشان به ما منتقل می کنند. وقتی به جایی وارد می شوند وجودشان را حس می کنیم.
تعریف دقیقی برای این موضوع وجود ندارد اما این چیزی است که حس می کنیم : بعضی افراد طبیعتا کاریزماتیک هستند
اتکا به کاریزمای طبیعی نمی تواند ماندگار باشد و باید به کاریزمای رفتاری آمیخته گردد. راه هایی وجود دراد تا کاریزمای ماندگار به وجود آورد. می توان رابطه ی بهتری با دیگران برقرار ساخت، می توان تاثیر مثبتی بر دیگران داشت و احساس مثبت تری منتقل کرد و این تابع شیوه ی رفتاری ماست. مطالعات 10 شیوه ی رفتاری افراد کاریزما تیک را این گونه تعریف کرده است که مضمون ان در پی می آید:
1- بیشتر از آنکه سخن بگویند، می شنوند
2- صرف نظر از افراد به دیدگاه هایشان به خوب گوش می دهند
3- به هنگام ارتباط با دیگران، به هیج وجه خود را مشغول حاشیه و لوازم شخصی نمی کنند
4- به چیزهایی که بدست می آورند بکر نمی کنند بلکه تمرکزشان به جیزهایی است که برای دیگران می توانند فراهم کنند
5- به گونه ی افراد از خود راضی که خود را مهم می پندارند عمل نمی کنند
6- مردمان دیگر را مهم می دانند چون می توان از آنان آموخت
7- نقاط مثبت دیگران را می بینند و آن را تقدیر می کنند
8- در انتخاب کلماتی که به کار می برند دقت می کنند
9- بر نقاط ضعف دیگران تمرکز و پافشاری نمی کنند
10- نقاط ضعف خود را با گشاد ه رویی می پذیرند
منبع:شفقنا
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:21
اخلاق
در محضر بهجتالعرفا -2
حکمت بلاها و گرفتاریهای زندگی به روایت حضرت آیتالله بهجت
خبرگزاری فارس: مرحوم آیتالله العظمی بهجت میگفت: خداوند بلاها را بدون حکمت و مصلحت نمیفرستد بلکه برای رفع آنها دعا لازم، و تضرع به درگاهش مطلوب است.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «پرسشهای شما، پاسخهای آیتالله بهجت» عنوان کتابی است که به سؤالات گوناگون در زمینههای اخلاقی، اجتماعی، سیاسی، عرفانی و ... از زبان آیتالله بهجت پاسخ میگوید. اینک در نظر داریم به تناسب، نکاتی را برای علاقهمندان ذکر کنیم.
آیتالله بهجت(ره) در خصوص حکمت بلاها و گرفتاریهای غیر قابل پیشبینی در زندگی فرموده است:
خداوند بلاها را بدون حکمت، ملاک و مصلحت نمیفرستد، بلکه برای دعا و تضرع ما میفرستد بنابراین برای رفع آنها دعا لازم، و تضریع به درگاهش مطلوب است. «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ؛ پس چرا هنگامى که عذاب ما به آنان رسید تضرع نکردند».
هر کسی کاسهای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد او است و کاسههای اشخاص از بلایا پر شده است ولی خدا که همه را دوست دارد آیا در برابر طوفانهای حوادث، ما را در وسط کشتی رها کرده است و یا همواره به فکر ماست؟!
در توصیههای رسول اکرم(ص) به ابوذر آمده است: «خدا همه چیز را در همه وقت میبیند و هیچ چیز از او پوشیده نیست» از این رو درست است که بعضی از افراد در مادیات و ثروت از تو بالاتر هستند اما آیا عمر او، صحت او، توسعه او از لحاظ اولاد و ... از تو بیشتر است یا اینکه تو در این امور و دیگر نعمتهای ظاهری و باطنی از او برتری؟!
پس به طور کلی باید همه چیز را نگاه کرد، خداوند علیم و حکیم همه بلاها را با عدل و ترازوی مساوات تقسیم کرده است. «المصائب بالسوّیه مقسومة بین البریّه».
انتهای پیام/ک
چهارشنبه 5/7/1391 - 20:20