سينمای ایران و جهان
- امیر: ای بابا، آخه میکشی، یه غصه داری. نمیکشی باید از همهٔ آدم و عالم بکشی.
- صالح: اینا رو با آب زمزم هم بشورند، باز اصلاح پذیر نیستند.
- میرزا: اما بابو، داش مجید، کعبه یه سنگ نشونی است که راه گم نشود، حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست،ها کاکو، یار کجاست.
- عباس: البته حاجیمون بیشتر شبیه حاجی لک لکه تا زایر مکه.
- امیر: عزیز من، من از کجا میدونستم، تو از زندان تا اینجا، میخوای یه سر بری مکه هم بزنی بیای.
- میرزا: مگه اینجا پل صراطه که تو پرونده زندگی خلق الله رو، رو میکنی. این همه تو این مغازه و دم و دستگاه و مسجد رفت و اومد کردی، ندیدی اون ......... که خیلی از مجید بدتراش یی شبه حر شدن و خیلی هم از من و تو بیتراش یی شبه خر. فاصلهٔ حریت و خریت همش یی نقطهاست.
- میرزا: عشق حقیقی، اگه با یه خاطرخواهیم شروع بشهها، .......... یه حرکته.
- میرزا: بذار به دلش خط بدیم بابو، نه این که دلشو خط خطی کنیم.
- امیر: دستهٔ اوباش، کوچه دردار، خبردار.
- بایرام: هر کسی راه و مرام خودشو .......... میکنه.
- بایرام: برای سلامتی رزمندگان اونجا با مایی که اینجاییم، میخوایم بریم اونجا، صلوات بفرست.
- عباس: شما عشق خالکوبیا میخواین برین جبهه. بزنین گاراژ ببینم. جای شما همون چاله میدونه، نه جبهه. جبهه خاکش پاکه.
- مجید: با خودمون آب میبریم اخوی، نگران نباش. شما خودت هشت ساله فقط نشستی پشت میز، داری نوم نویسی میکنی. هنوز سنگری نشدی که این همه گرد و خاک هوا کردی، داش.
- عباس: به تو چه مربوطه. هر موقع، توفیق بشه و خدا بطلبه، منم میرم.
- امیر: بشین تا توفیقت بشه، میشه، میشه.
- میرزا: این بندههای خدا همین که اراده کردند برند جبههها، از جرگهٔ اراذل خارجند. من و شما هم باید خادمشون باشیم، نه این که خار راهشون. وگرنه باید اعلام میکردیم یی لشگر فرشته بیاین ثبت نام، نه آدم جایزالخطا. بقیهٔ رزمندهها و شهدای ما هم که گرومپی از آسمون نازل نشدند، از مردم بودند. هنر همینه، کیمیاگری، یعنی اینکه بتونی از نخالهها طلا بسازی.
- صالح: اینا این قدر شیشه خرده دارند، که اگر جبهه اسید هم باشه، اینا ککشون نمیگزه.
- میرزا: ببینم کاکو، شما به ساز دنیا میرقصی، یا دنیا به ساز شما، ها؟
- عمو صیفی: با دل شکسته، آمیرزا، نه میشه رقصوند، نه میشه رقصید.
- روحانی: ما به گذشته ات کاری نداریم. ملاک امروز آدمها است.
- پدر کامران: دِ، با همین حرفا مغزتو شستشو دادند. بچه دست وردار، از خر شیطون بیا پایین. این مملکت فردا دکتر و مهندس نمیخواد؟ فقط گوشت دم توپ میخواد؟ بیا پایین، میری نفله میشیها.
- امیر: صبح چهارشنبهاست. برای غافلگیری اموات، صلوات.
- امیر: جگر عشق نداری، سفر شیر مرو.
- مطصفی: دیگه داری تند میری مشدی. به چیت مینازی؟ به یه من ریش. به ریش نیست که به ریشهاست.
- کمالی: به ریشهاست، ولی ریشهٔ شماها توی آبه، نه توی خاک.
- روحانی: برادر من، دین و جبهه برای اطلاح همین آدمها است، این که بیرونشون کنیم و آدم نمیشند، حرف شما است، نه حرف دین. یهو بگو من ازشون بدم مییاد، خلاص. چرا به نام دین باهاشون برخورد میکنید، بندهٔ خدا؟
- مرتضی: مرد عمل کیه؟
- امیر: من بودم، ترک کردم.
- مرتضی: مردونگی، به سیبیل و گردن کلفت و ادا اطوارهای این شکلی و دستمال یزدی نیست.
- رسولی: اما برادر محمود، این رسته در شأن شما نیست.
- محمود: شأن! همهٔ این بچهها ستاره هاشون توی این آسمون از ستارههای رو دوش من بیشتره.
- مرتضی: حاج آقا، حکایت من حکایت اون کسی که اومده دیگران رو آدم بکنه اما هنوز خودش آدم نشده. من اگر آدم صالحی بودم، خوب، اینا رو درستشون میکردم. عیب از منه، نه اینا.
- حاج حمید: محبت از شمشیر و تازیانه برنده تره.
- مجید: تا حالاش واسه خاطر میرزا و دخترش اینجا وایسادم، اما از این به بعد واسه خاطر دل خودم.
- مرتضی: اما آخه.
- مجید: دیگه، اما و آخه نداره داش مرتضی. مگه تو خودت نگفتی این مملکت واسه همه مونه. من دختر میرزا رو بدون این آب و خاک نمیخوام.
- مجید: عقوبت الهی یعنی چی؟ یعنی این که شما وسط کار برگردی، رفیقاتو تنها بذاری، اون دنیا دهنت آسفالته.
- بایرام: مگه من چه گناهی کردم؟ برم جلو صدام دهنمو اسفالت میکنه، برگردم اون جوری دهنم اسفالت میشه، مگه من جاده خاکی ام آخه.
- کمالی: اونا دارند آدم میشن، این تازه داره لات میشه.
- مجید: در کوی نیکنامان ما را گذر ندادن / گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
سه شنبه 3/1/1389 - 3:34
سينمای ایران و جهان
یکی بود یکی نبود. یه شهری بود خوش قد و بالا. آدمهایی داشت محکم و قرص. ایام ایام جشن بود. جشن غیرت. همه تو اوج شادی بودن که یه هو یه غول حمله کرد به این جشن... حاج کاظم به گروگانها «من واسه صبرتون یه یا علی میخوام. همین!» سلحشور به حاج کاظم :«دوره ت گذشته مربی !» دود این موتوریها امثال من و عباس خفه میکنه. حاج کاظم: من خیبری ام. اهل نی، هور، آب. عباس: خیبری ساکته، دود نداره. سوز داره. این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم! کمپوت اگر بینم تو را فوراَ شکارت میکنم / هر جای دنج گیر آورم فوراَ خوراکت میکنم گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم / گیلاساتو من میخورم هسته هاشو چال میکنم این وسط گوشت قربونی عباسه. عباس: (با لهجه مشهدی) ما سر زمین بودم با تراکتور. بعد جنگ هم رفتم سر همان زمین، بی تراکتور. میدونی یه گردان بره خط گروهان برگرده بعنی چی؟ میدونی یه گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟ میدونی یه دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟ جگرم سوخت،شیشه شکست. مامور اوردن، اسلحه اش چسبید به دستم. به روح امام میچکونم! شهادت می دهم به ولایت شیعه هرکس در این نظام تکلیفی به گردن داره و من هم من هیچ شکایتی از کسانی که ممکنه منو تا چند لحظه دیگه مورد هدف قرار بدن ندارم اونا به وظیفه شون عمل کردن و من هم - اگر عباس از آرمانی فرمان میگیره که فراتر از ... چرا من تو چنین شرایطی اونو تنها بذارم - امیدوارم نیت حقیر رو درک کرده باشین من قصد آزار کسی رو ندارم- - - فاطمه فاطمه خوبم تا جنگ بود من نبودم جنگ تموم شد فشار زندگی چنان فشارم داد که باز تو و بچه ها رو درک نکردم می مونه دو یادگار مشترک ابوذر و سلمان پسرانم باید رنگ و بوی تو رو داشته باشن معرفت اون اجنبی که ویزا داد از توی هم وطن بیشتره سه شنبه 3/1/1389 - 3:33
دعا و زیارت
«ای ابوذر ! محبوب ترین شما پیش خدای جل ثنائه کسی است که بیشتر به یاد او باشد و عزیز و گرامی ترین شما پیش خدا پرهیزکارترین شماست برای او ، و نجات یابنده ترین شما از عذاب خدا کسی است که بیشتر از او بترسد.»
دوشنبه 2/1/1389 - 20:46
دعا و زیارت
« دوست ندارم جوانی را از شما مسلمان ببینم مگر آنکه روز او به یکی از دو حالت آغاز شود، یا تحصیل کرده و عالم باشد، یا متعلم و دانشجو، اگر هیچ یک از این دو حالت در وی نباشد و با نادانی به سر برد، در ادای وظیفه کوتاهی کرده است؛ مسامحه در ادای وظیفه، تضییع حق جوانی است؛ تضییع جوانی به گناهکاری منجر می شود و اگر مرتکب گناه شود، به خداوندی که پیغمبر اکرم (ص) را به نبوت فرستاده قسم است که در عذاب الهی مسکن خواهد گزید.»
دوشنبه 2/1/1389 - 20:43
دعا و زیارت
زمانه بی تو به سر شد نیامدی مولا
زمین هجوم خطر شد نیامدی مولا
چه جمعه ها که نگاهم به درگره می خورد
و دیده خشک به در شد نیامدی مولا
چه هفته ها که به امید جمعه ی موعود
گذشت و هفته به سر شد نیامدی مولا
چه ماه ها که به شوقت هلال تازه دمید
هلال ، قرص قمر شد نیامدی مولا
چه فصل ها که زمستانی و خزان زده ماند
بهار ، بی تو گذر شد نیامدی مولاچه سال ها که تو بودی مراد« احسن حال»
حلول سال دگر شد نیامدی مولا
همیشه نذر دلم بود همسفر باشیم
کنون که وقت سفر شد نیامدی مولا
دوشنبه 2/1/1389 - 20:42
دانستنی های علمی
در راه تو، حرکتم مضاعف باشدبا یاد تو، برکتم مضاعف باشدای سیدما،امر تو بروی دو چشم با عشق تو همتم مضاعف باشد
ما پیام عید رهبر را چو مصحف می کنیم
مثل دستورالعمل همواره مصرف می کنیم
کوری چشم سران فتنه و بیگانگان
چشم آقا ، کار و همت را مضاعف می کنیم
دوشنبه 2/1/1389 - 20:41
هوا و فضا
سایهٔ فضاپیمای اندور در مدار زمین در هنگام غروب مداری. این تصویر که توسط فضانوردان اردوی ۲۲ در ایستگاه فضایی بینالمللی برداشته شد، فضاپیمای اندور را در حال نزدیک شدن به ایستگاه نشان میدهد. جو زمین که در تصویر بصورت لایهٔ نارنجیرنگ دیده میشود، شامل تمام ابرها و پدیدههای آب و هوایی است که از زمین مشاهده میکنیم. لایه سفیدرنگ بالای آن استراتوسفر و لایه آبیرنگ پس آن نیز مزوسفر نام دارند.
دوشنبه 2/1/1389 - 13:13
شهدا و دفاع مقدس
عملیات مرصاد یا عملیات فروغ جاویدان نبردی بود که میان نیروهای نظامی ایران و سازمان مجاهدین خلق در اواخر جنگ ایران و عراق، در سال ۱۳۶۷ درگرفت. نیروهای ارتش ایران عملاً پیروز شدند و مانع پیشروی نیروهای سازمان مجاهدین خلق در خاک ایران شدند و تلفات سنگینی را به گروه نامبرده وارد کردند.
در آن تاریخ نیروهای نظامی موسوم به سازمان مجاهدین خلق از تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت خیلی زیاد طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستون های نظامی مجاهدین عدم حضور قوای نظامی در غرب کشور بود. به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب(استان خوزستان)بخش عمدهای از توان نظامی ایران در جبهههای جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند به همین دلیل عملا در برابر حرکت ستون های مجاهدین مقاومتی وجود نداشت. نیروهای ایران در جایی که نیروهایشان برتری نسبی داشت به کمین نشستند و در منطقه چهار زبر، با خاکریز و یک خط دفاعی مستحکم در انتظار ایشان بودند. یکی از گردان های عملیاتی در این جبهه گردان مقداد از لشگر ۲۷ محمد رسول الله بود.
این عملیات سه روز به طول انجامید که در روز اول هدف سد کردن هجوم مجاهدین خلق بود. در روز دوم حرکت نیروی زمینی صورت گرفت که با پشتیبانی بسیار قوی نیروی هوایی و هوانیروز همراه شد و در روز سوم یگانهای مجاهدین خلق به کلی منهدم شد. فرماندهی این عملیات بر عهده علی صیاد شیرازی بود که در سال ۱۳۷۸ توسط سازمان مجاهدین خلق ایران ترور شد.
واژه عربی «مرصاد» به معنی کمین است و بخاطر کمین برنامه ریزی شدهای که نیروهای نظامی انجام داده بودند اینگونه نام گرفت.
در روز اول عملیات نیروی هوایی وارد عمل نشد زیرا در آن زمان پایگاه نوژه بمباران شده بود و انجام عملیات پاکسازی باند فرود قدری فرصت را از آنها گرفت و به همین دلیل نیروی هوایی با یک روز تاخیر عملیات را ادامه داد.
يکشنبه 1/1/1389 - 2:49
شهدا و دفاع مقدس
آخرین نفری که از عملیات برمیگشت خودش بود.یک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگین.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتیم«اگه شهید میشدی…؟»
گفت«این بیت المال بود.»
يکشنبه 1/1/1389 - 2:42
شهدا و دفاع مقدس
حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسید«چی شده؟» یک نفر آمد جلو و گفت«هرچی بهش گفتیم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهین کرد،من هم زدم توی صورتش.»
حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش.
ـ کجای اسلام داریم که میتونید اسیر رو بزنید؟!اگه به امام توهین کرد،یه بحث دیگهس.تو حق نداشتی بزنیش.
يکشنبه 1/1/1389 - 2:41