• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 907
تعداد نظرات : 488
زمان آخرین مطلب : 4465روز قبل
دعا و زیارت
خدایا، هر گاه كسی در طریق شكر تو به سر منزلی رسد، احسان دیگری از سوی تو برای او فراهم آید و سپاس دیگری را بر وی لازم گردانَد،
و هر چه در فرمانبرداری از تو كوشش نماید، به سرانجامی نرسد، و به آن مرتبه از طاعت كه تو به خاطر فضل و احسان خود سزاوار آنی، دست نیابد.
پس شاكرترینِ بندگانت از سپاس تو ناتوان باشد، و عابدترینِ ایشان از فرمانبرداری‌ات فرو مانَد.
هیچ كس را بر تو آن حق نیست كه او را به شایستگی‌اش بیامرزی و به سزاواری‌اش از وی خشنود شوی.
پس هر كه را آمرزیده‌ای، از احسان تو بوده است، و از هر كه خشنود گشته‌ای، از فضل و رحمت تو.
كارِ اندكِ پذیرفته را جزای فراوان می‌بخشی، و در برابرِ طاعتِ ناچیز پاداش می‌دهی؛ چنان كه گوی شكر گزاریِ بندگانت ـ كه در برابر آن پاداشی بر ایشان لازم كرده‌ای و مزدی بزرگ به آنان داده‌ای ـ چیزی است كه می‌توانند از آن خودداری كنند. از این رو، به آنان پاداش می‌دهی، یا چون سبب آن به دستِ‌تو نیست، جزایشان می‌بخشی.
ای معبود من، چنین نیست، بلكه اختیار آنان به دست تو بوده است، پیش از آن كه بر عبادت توانا باشند، و پاداش آنان را فراهم ساخته‌ای، پیش از آن كه تو را اطاعت كنند؛ زیرا شیوه‌ی تو بخشیدن است، و خوی تو احسان كردن، و آیین تو آمرزیدن.
همه‌ی آفریدگان معترف‌اند كه تو بر آن كس كه عقوبتش كرده‌ای، ستم ننموده‌ای، و گواه‌اند كه تو با آن كس كه در امانش داشته‌ای، به احسان عمل كرده‌ای، و همه خود را در انجام دادنِ آنچه تو سزاوار آن هستی، مقصّر می‌دانند.
اما اگر نبود این كه شیطان فریب‌شان می‌دهد و از اطاعت تو دورشان می‌دارد، هیچ نافرمانی، معصیت تو نمی‌كرد، و اگر باطل را به چهره‌ی حق در نمی‌آورد، هیچ كس از راه تو بیراه نمی‌گشت.
منزّهی تو، چه روشن و آشكار است لطف و كرمت در معامله با آن كس كه تو را اطاعت كند یا معصیت ورزد؛ بنده‌ی نافرمان را مهلت می‌دهی، با آن كه می‌توانی در بازخواست وی شتاب كنی،
و هر یك از آن دو را چیزی می‌بخشی كه سزاوار آن نیستند، و به هر كدام چیزی را تفضّل می‌كنی كه ارزش كارشان بدان پایه نرسد.
اگر تو آن بنده‌ی فرمانبر را به اندازه‌ی عملش ـ كه تو خود او را بر آن واداشته‌ای ـ جزا می‌دادی، بعید نبود كه ثواب تو را در نیابد و نعمت تو نیز از كَفَش برود؛ ولی چنین نكرده‌ای، بلكه به لطف خود، او را در برابر عبادت كوتاه مدت و فنا پذیر، پاداشی بلند مدت و جاودان بخشیده‌ای، و در برابر كارهای زود گذر، ثوابی پیوسته و ماندگار داده‌ای.
عجیب‌تر این كه از بنده‌ی خود ـ كه روزی‌ات را خورده و با آن بر طاعت تو توانا گردیده است ـ بهایی طلب نكرده‌ای، و بر سَرِ ابزارهایی كه به مدد آنها به آمرزش تو راه یافته، بر او سخت نگرفته‌ای، و اگر چنین كرده بودی، همه‌ی دسترنج و نتیجه‌ی كوشش وی، در برابر كوچك‌ترین نعمت و احسان تو، از میان می‌رفت، و او در گروِ دیگر نعمت‌هایت پیش تو می‌ماند. پس در این صورت، كی مستحقِ چیزی از ثواب تو بود؟ نه، كی مستحق بود؟
ای معبود من، این حال كسی است كه تو را فرمان برده است، و شیوه‌ی كسی است كه در عبادتت بسی كوشیده است. اما آن كس كه فرمان تو را پشت گوش انداخته و نهی تو را مرتكب شده است، در انتقام گرفتن از او شتاب نورزیده‌ای، تا مگر از معصیت تو دست بردارد و به طاعت تو باز گردد، حال آن كه در نخستین لحظه‌ی گنهكاری، سزاوار همه‌ی عقوبت‌هایی گردیده بود كه برای تمام آفریدگانت مهیّا كرده‌ای.
پس هر عذابی كه از او به تأخیر افكنده‌ای، و هر انتقام و عقابِ شدید كه از او باز پس داشته‌ای، چشم پوشی توست از حقِ خود، و خشنودی توست به كم‌تر از آنچه سزاوار آنی.
پس ای معبود من، كیست بزرگوار تر از تو، و كیست بدبخت‌تر از آن كس كه در راه مخالفت تو هلاك گردیده است؟ نه، هیچ كس نسیت. تو والاتر از آنی كه درباره‌ات جز به احسان و نیكی سخن گویند، و كریم‌تر از آن كه جز به سبب دادگری از تو بیمناك شوند. هرگز ترس آن نیست كه بر گنهكار ستم ورزی و از پاداش كسی كه تو را خرسند كرده است، غافل شوی. پس بر محمد و خاندانش درود فرست و آرزوی مرا برآور، و هدایتت را بیش از پیش نصیب من گردان، تا با آن در كار خود به توفیق رسم. بی‌شك، تو بسیار بخشنده‌ی بزرگواری.
چهارشنبه 4/1/1389 - 4:25
دعا و زیارت
خدایا، هر گاه كسی در طریق شكر تو به سر منزلی رسد، احسان دیگری از سوی تو برای او فراهم آید و سپاس دیگری را بر وی لازم گردانَد،
و هر چه در فرمانبرداری از تو كوشش نماید، به سرانجامی نرسد، و به آن مرتبه از طاعت كه تو به خاطر فضل و احسان خود سزاوار آنی، دست نیابد.
پس شاكرترینِ بندگانت از سپاس تو ناتوان باشد، و عابدترینِ ایشان از فرمانبرداری‌ات فرو مانَد.
هیچ كس را بر تو آن حق نیست كه او را به شایستگی‌اش بیامرزی و به سزاواری‌اش از وی خشنود شوی.
پس هر كه را آمرزیده‌ای، از احسان تو بوده است، و از هر كه خشنود گشته‌ای، از فضل و رحمت تو.
كارِ اندكِ پذیرفته را جزای فراوان می‌بخشی، و در برابرِ طاعتِ ناچیز پاداش می‌دهی؛ چنان كه گوی شكر گزاریِ بندگانت ـ كه در برابر آن پاداشی بر ایشان لازم كرده‌ای و مزدی بزرگ به آنان داده‌ای ـ چیزی است كه می‌توانند از آن خودداری كنند. از این رو، به آنان پاداش می‌دهی، یا چون سبب آن به دستِ‌تو نیست، جزایشان می‌بخشی.
ای معبود من، چنین نیست، بلكه اختیار آنان به دست تو بوده است، پیش از آن كه بر عبادت توانا باشند، و پاداش آنان را فراهم ساخته‌ای، پیش از آن كه تو را اطاعت كنند؛ زیرا شیوه‌ی تو بخشیدن است، و خوی تو احسان كردن، و آیین تو آمرزیدن.
همه‌ی آفریدگان معترف‌اند كه تو بر آن كس كه عقوبتش كرده‌ای، ستم ننموده‌ای، و گواه‌اند كه تو با آن كس كه در امانش داشته‌ای، به احسان عمل كرده‌ای، و همه خود را در انجام دادنِ آنچه تو سزاوار آن هستی، مقصّر می‌دانند.
اما اگر نبود این كه شیطان فریب‌شان می‌دهد و از اطاعت تو دورشان می‌دارد، هیچ نافرمانی، معصیت تو نمی‌كرد، و اگر باطل را به چهره‌ی حق در نمی‌آورد، هیچ كس از راه تو بیراه نمی‌گشت.
منزّهی تو، چه روشن و آشكار است لطف و كرمت در معامله با آن كس كه تو را اطاعت كند یا معصیت ورزد؛ بنده‌ی نافرمان را مهلت می‌دهی، با آن كه می‌توانی در بازخواست وی شتاب كنی،
و هر یك از آن دو را چیزی می‌بخشی كه سزاوار آن نیستند، و به هر كدام چیزی را تفضّل می‌كنی كه ارزش كارشان بدان پایه نرسد.
اگر تو آن بنده‌ی فرمانبر را به اندازه‌ی عملش ـ كه تو خود او را بر آن واداشته‌ای ـ جزا می‌دادی، بعید نبود كه ثواب تو را در نیابد و نعمت تو نیز از كَفَش برود؛ ولی چنین نكرده‌ای، بلكه به لطف خود، او را در برابر عبادت كوتاه مدت و فنا پذیر، پاداشی بلند مدت و جاودان بخشیده‌ای، و در برابر كارهای زود گذر، ثوابی پیوسته و ماندگار داده‌ای.
عجیب‌تر این كه از بنده‌ی خود ـ كه روزی‌ات را خورده و با آن بر طاعت تو توانا گردیده است ـ بهایی طلب نكرده‌ای، و بر سَرِ ابزارهایی كه به مدد آنها به آمرزش تو راه یافته، بر او سخت نگرفته‌ای، و اگر چنین كرده بودی، همه‌ی دسترنج و نتیجه‌ی كوشش وی، در برابر كوچك‌ترین نعمت و احسان تو، از میان می‌رفت، و او در گروِ دیگر نعمت‌هایت پیش تو می‌ماند. پس در این صورت، كی مستحقِ چیزی از ثواب تو بود؟ نه، كی مستحق بود؟
ای معبود من، این حال كسی است كه تو را فرمان برده است، و شیوه‌ی كسی است كه در عبادتت بسی كوشیده است. اما آن كس كه فرمان تو را پشت گوش انداخته و نهی تو را مرتكب شده است، در انتقام گرفتن از او شتاب نورزیده‌ای، تا مگر از معصیت تو دست بردارد و به طاعت تو باز گردد، حال آن كه در نخستین لحظه‌ی گنهكاری، سزاوار همه‌ی عقوبت‌هایی گردیده بود كه برای تمام آفریدگانت مهیّا كرده‌ای.
پس هر عذابی كه از او به تأخیر افكنده‌ای، و هر انتقام و عقابِ شدید كه از او باز پس داشته‌ای، چشم پوشی توست از حقِ خود، و خشنودی توست به كم‌تر از آنچه سزاوار آنی.
پس ای معبود من، كیست بزرگوار تر از تو، و كیست بدبخت‌تر از آن كس كه در راه مخالفت تو هلاك گردیده است؟ نه، هیچ كس نسیت. تو والاتر از آنی كه درباره‌ات جز به احسان و نیكی سخن گویند، و كریم‌تر از آن كه جز به سبب دادگری از تو بیمناك شوند. هرگز ترس آن نیست كه بر گنهكار ستم ورزی و از پاداش كسی كه تو را خرسند كرده است، غافل شوی. پس بر محمد و خاندانش درود فرست و آرزوی مرا برآور، و هدایتت را بیش از پیش نصیب من گردان، تا با آن در كار خود به توفیق رسم. بی‌شك، تو بسیار بخشنده‌ی بزرگواری.
چهارشنبه 4/1/1389 - 4:25
دعا و زیارت
هلول بن عمرو كوفی از دانشمندان زیرك و زبر دست و نكته سنج عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ و امام كاظم ـ علیه السّلام ـ بود، او برای این‌كه قاضی هارون الرّشید نشود، خود را به دیوانگی زد، تا هارون از او منصرف شده و مقام قضاوت را به او واگذار ننماید، او اهل مناظره بود و با استدلال و لطائف بسیار ظریف، پوچی عقائد انحرافی مخالفان را آشكار می‌نمود، یكی از مناظرات او این بود كه: او شنیده بود ابوحنیفه (رئیس مذهب حَنَفی) در درس خود گفته است: «جعفر بن محمّد (امام صادق ـ علیه السّلام ـ) سه مطلب را گفته، ولی من هیچ‌كدام از آن‌ها را قبول ندارم و آن‌ها را نمی‌پسندم، و آن سه مطلب این است:
1ـ «شیطان به وسیله آتش، عذاب خواهد شد، و این درست نیست زیرا شیطان از آتش آفریده شده، و چیزی كه از سنخ آتش است به وسیله آتش، اذّیت نمی‌شود.
2ـ «خدا دیده نمی‌شود»، با این‌كه هر چیز موجودی، به‌ناچار قابل دیدن است.
3ـ «كارهائی كه بندگان انجام می‌دهند خودشان با اختیار خود، آن‌ها را انجام می‌دهند»، با این‌كه آیات و روایات برخلاف این قول است و كارهای بندگان را به خدا نسبت می‌دهند (ما در كارها مجبوریم نه مختار).
بهلول كلوخی از زمین برداشت و بر پیشانی ابوحنیفه زد، ابوحنیفه در مورد بهلول، نزد هارون شكایت كرد، هارون دستور داد بهلول را حاضر كردند و او را سرزنش نمود.
بهلول در آن مجلس، به ابوحنیفه گفت: «1ـ درد جای كلوخ را كه ادّعا می‌كنی به من نشان بده كه بنگرم و اگر نشان ندهی پس در عقیده خود كه می‌گوئی هر چیز موجودی، دیدنی است، خطا می‌كنی، 2ـ تو می‌گوئی جنس موجب آزار جنس نخواهد شد، تو از خاك آفریده شده‌ای بنابراین نباید كلوخی كه از خاك است، به تو آسیب رسانده باشد. 3ـ وانگهی من گناه نكرده‌ام، چرا كه به عقیده تو كارهائی كه از بنده سر می‌زند، فاعل آن خدا است، بنابراین خدا تو را زده است نه من!!».
ابوحنیفه ساكت شد و در حالی كه شرمنده شده بود، از مجلس برخاست و فهمید كه ضربه بهلول به‌خاطر پاسخ به عقائد بی‌اساس او بوده است.
چهارشنبه 4/1/1389 - 4:22
خانواده
اینم از عمر، شبی بود حال کردیم
چهارشنبه 4/1/1389 - 0:30
دعا و زیارت

امام علی (علیه السلام):

هیچ شفاعت کننده ای پیروز تر از توبه نیست.

سه شنبه 3/1/1389 - 14:59
دعا و زیارت

امام صادق (علیه السلام):

شفاعت ما برای شیعیانی است که اهل انجام گناهان کبیره اند ولی آنان که توبه کرده اند خداوند درباره آنان می فرماید :((بر علیه نیکوکاران هیچ راهی نیست ))(توبه/93)

سه شنبه 3/1/1389 - 14:58
دعا و زیارت

رسول خدا (صلی الله علیه واله):

همانا شفاعت من برای کسانی از امتم می باشد که مرتکب گناه کبیره شده اند.

سه شنبه 3/1/1389 - 14:54
دانستنی های علمی

شكایت على از یارانش:

قال امیرالمؤمنى(ع): «وَ لَعَمرى لَو كُنّا نَأتِى ما أَتَیْتُمْ، ما قامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لا أخْضَرَّ لِلإیمانِ عُودٌ وَ أیْمُ اللّهِ لِتَحْتَلِبُنَّها دَمَاً وَ لَتُتْبِعُنِّها نَدَماً». (نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 55، ص 144.

حضرت امیرالمؤمنین(ع) در شكایت از یارانش فرمود: «و به جان خودم سوگند، اگر رفتار ما (در یارى اسلام) مانند رفتار شما بود (و در پیكار با دشمن شما سستى و سهل انگارى مى نمودیم)، پایه دین برقرار نمى گردید و شاخه درخت ایمان سبز نمى گشت، و سوگند به خدا از این رفتار (ناپسندیده و سستى در كارزار، به عوض شیر، از ناقه دنیا) خون خواهید دوشید و در پى آن (وقتى دشمن بر شما مسلط گردد)، پشیمان خواهید گشت.»

سه شنبه 3/1/1389 - 5:49
شهدا و دفاع مقدس
نمى دانم چرا بوى غریبى دارد این تابوتمگر از غربت مولا نصیبى دارد این تابوت!؟كسى كه راز آن گمگشته را هرگز نفهمیده استنمى داند شهید بى شكیبى دارد این تابوتملائك نیز در تشیع او سرمست مى رفتندو مى گفتند: آرى! عطر سیبى دارد این تابوتدو دست آسمانى روبرویم سبز شد آن روزخداى من! عجب «امّن یجیبى» دارد این تابوتدلم مى گفت - بوى یار مى آید - و من گفتم:مگر اى دل نمى دانى حبیبى دارد این تابوتو من مى خواستم شعرى بگویم، یك نفر مى گفت:

بگو از غربت مولا نصیبى دارد این تابوت

 عبدالحسین رحمتى

سه شنبه 3/1/1389 - 5:48
شهدا و دفاع مقدس
گفتند :این خاک دیگر ، سرو و صنوبر ندارد خورشید اینجا غریب است ، اینجا دلاور ندارد گفتند :خوبست ، خوبست در گوشه ای دفن سازیم این آسمان را ، که بوی بال کبوتر ندارد از سرخی شمعدانی تعریف کردند ، هر چند دیدند این باغ عاشق از لاله بهتر ندارد بر شانه های خیابان ، بردند یاران ما را بردند و بردند ، انگار این کوچه آخر ندارد یک آسمان ابر دارم در سینه ، از سوگ گلها یک شب بیاید ببیند هر کس که باور ندارد شهری که گویند(شهر خورشید ) باشد ، همین جاست

شهری که (یوسف) در آنجا ترس از برادر ندارد

محمود اکرامی

سه شنبه 3/1/1389 - 5:46
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته