• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1267
تعداد نظرات : 1077
زمان آخرین مطلب : 5490روز قبل
فلسفه و عرفان

خواب دیدن براى این جهت حادث شده است كه مردم بتوانند پى به ملكوت اشیاء برند.
از موسى بن جعفر علیه السلام نقل شده است : در زمان سابق مردم خواب نمى دیدند.
وقتى خداوند پیامبرى مبعوث كرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت كنیم چه چیز براى ما خواهد بود.
فرمود: شما را داخل بهشت مى كند و اگر با او مخالفت كنید شما را داخل آتش مى نماید. عرض كردند: بهشت و جهنم را براى ما توصیف كن . وقتى توصیف نمود. گفتند: كى داخل آن ها مى شویم ؟ فرمود: وقتى از دنیا رفتیم . گفتند: (بعد از مردن خبرى نیست )؛ زیرا ما مرده ها را مى بینیم كه پوسیده مى شوند و از بین مى روند.
خداوند خواب دیدن را براى آن ها به وجود آورد و آنان چیزهاى خوب و بد را در خواب دیدند. آمدند خدمت پیامبر و قضیه را براى او عرض ‍ كردند: فرمود: خدا بر شما احتجاج كرد و مى خواست بدانید كه روح شما بعد از مردن به ثواب و عقاب مى رسد در حالى كه بدن هاى شما پوسیده شده است

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:58
فلسفه و عرفان

عده اى از معتزله و ضرار بن عمر كه خود را وابسته به اسلام مى دانند منكر سئوال قبراند! دلیل آنها این است . مى گویند: اگر میت را كه مى خواهند دفع كنند دهان او را پر از گچ یا آرد نمایند و او را داخل قبر سپارند و روز دیگر نبش قبر كنند مى بینند كه گچ ها نریخته است .
پس اگر در قبر سئوال و حساب باشد باید حال میت تغییر كرده و دهان او باز شده و گچ ها ریخته باشد. دیگر این كه اگر عذاب و فشار قبر وجود داشته باشد ما باید صداى آن را مى شنیدیم و همین نشنیدن صدا، دلیل است كه عذاب قبر وجود ندارد.
جواب آن ها این است كه : چشم و گوش ما مادى و عذاب قبر از امور ملكوتیه است و چشم و گوش مادى نمى توانند امور ملكوتى را درك كنند.
از باب نمونه : هنگامى كه جبرئیل بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نازل مى شد و خبرهایى به آن حضرت مى داد اصحاب درو آن حضرت نشسته بودند، اما جبرئیل را نمى دیدند و صداى او را نمى شنیدند، ولى پیامبر اسلام ، هم جبرئیل را مى دید و هم صداى او را مى شنید و با او گفت و گو مى كرد.
همین طور مردم نمى توانند آن دو ملك را ببینند و سئوالهاى آن ها را كه از میت مى كنند بشنوند و جواب میت را نیز متوجه شوند.
نیز نمى شود مارها و عقرب هاى ملكوتى كه در قبر میت را نیش مى زنند با این چشم هاى مادى دید؛ زیرا آنها از جنس مارها و عقرب هاى مادى این عالم نیستند كه بشود آنها را مشاهده كرد.
توضیح : انسان خواب ، گاهى مشاهده مى كند كه مارها و عقرب ها و حیوانات درنده دیگر به او حمله مى كنند، او را نیش مى زنند و مجروحش ‍ مى نمایند، او هم درد و ناراحتى را احساس مى كند و براى نجات خود كوشش و فعالیت مى نماید به طورى كه پیشانیش عرق مى كند. گاهى از درد و ناراحتى فریاد مى زند. اما كسانى كه اطراف او نشسته اند آن ها را نمى بیند و فریاد او را نمى شنوند.

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:58
فلسفه و عرفان

نه تنها حضرت على علیه السلام بالین محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد كه آیا این شخص از شیعیان و دوستان من هست یا نه . بلكه موقع سئوال نكیر و منكر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر میت از شیعیان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندین و دشمنان آن حضرت یا از كسانى كه معتقد به امامت ایشان نیستند باشد او را شفاعت نمى كند و دستور مى دهد كه او را تازیانه زنند.
سید حسین پسر حسن طالقانى نقل كرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را دیدم كه تمام موى سرش سفید شده بود. از علت سفید شدن موى او در جوانى از ایشان سئوال كردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بودیم ، من خیلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن كنند. از شدت علاقه اى كه به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن كنید؟ آخر الامر قرار شد كه او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند كه من نمیرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه كنار برادرم گذاشتند.
بعد از برگشتن آن جماعت ، دیدم كرسى گذاشتند و مردى خوش سیما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در این حال دیدم نكیر و منكر به صورت و هیئت ترس ناكى وارد شدند در حالى كه به دست هر كدام از آنان تازیانه اى بود.
ایشان كنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى كردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال كردند. جواب نداد. آن شخص نورانى كه بر كرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پیغمبرش سئوال كردند: باز جواب نداد. همان شخص ‍ فرمود: بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال كردند؟ نتوانست جواب دهد و ساكت ماند.
آن شخص به یكى از آن دو ملك فرمود: سینه او را بو كن ببین آیا چیزى از محبت ما در آن هست یا نه ؟ وقتى بو كرد. عرض نمود: نه ، چیزى از محبت شما در آن نیست . فرمود: او را با تازیانه بزن آن ملك اطاعت كرد و او را زد.
عرض كردم : كیستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض كردم : علت چه بود كه دو سئوال را به او تلقین كردى اما سئوال سوم را تلقین نفرمودى ؟
فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در این حال من متنبه شدم و خواستم كه مرا تعلیم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بیاموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شیعیان ماست سئوال كن ! (عمه من شیعه بود ولى مذهب خود را كتمان مى كرد) بعد آن دو ملك چنان صیحه اى بر من زدند گفتند: از این جا بیرون رو، وقتى مرا بیرون آوردند دیدم در اثر ترس و وحشت از صیحه آنان تمام موهاى سرم سفید شده است

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:54
فلسفه و عرفان

این طور نیست كه نكیر و منكر فقط از خدا و پیامبر و دین سئوال كنند. بلكه از امامت و ولایت معصومین علیهم السلام هم سئوال مى كنند. اگر كس نتواند جواب دهد با گرز آتشین بر مغزش مى زنند كه در اثر آن ، قبرش ‍ پر از آتش مى شود.
در این باره داستانى كه مرحوم علامه طباطبایى ره از مرحوم آقاى حاج میرزا على آقا قاضى نقل كرده است را مى آوریم تا مطلب بهتر معلوم شود.
ایشان نقل كرده است : در نجف اشرف ، نزدیك منزل ما، مادر یكى از دخترهاى افندى ها فوت كرد.
این دختر در مرگ مادر بسیار ضجه و ناله مى كرد و جدا ناراحت بود، او با تشییع كنندگان تا كنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله كرد كه تمام جمعیت و تشیع كنندگان را منقلب نمود.
وقتى قبر را آماده كردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فریاد زد: از مادرم جدا نمى شوم ؟!
هر چه خواستند او را آرام كنند نتوانستند.
دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند بدون شك او جان مى دهد و از دار دنیا مى روند.
بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هوم پهلوى مادر بماند و قبر را به وسیله تخته اى بپوشانند و سوراخى هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست ، از این دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوى مارد خود خوابید، وقتى آمدند و سرپوش را برداشتند كه ببینند چه بر سر دختر آمده است ؟ دیدند تمام موهاى سر دختر سفید شده است ؟!
گفتند: چرا این طور شده اى ؟ در جواب گفت : دیشب پهلوى مادرم خوابیدم ، دیدم دو نفر از ملائكه آمدند و در دو طرف او ایستادند، شخص ‍ محترمى هم آمد و در وسط ایستاد.
فرشتگان مشغول سئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد: سئوال از توحید نمودند. جواب داد: خداى من واحد است . سئوال از نبوت كردند. گفت : پیغمبر من حضرت محمد است . سئوال از امامت كردند. آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود فرمود: من امام او نیستم .
در این حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند كه آتش به آسمان زبانه كشید! من از وحشت آن واقعه به این حال كه مى بینید در آمده ام .
مرحوم قاضى نقل كرده : چون تمام طایفه دختر سنى مذهب بودند و این واقع طبق عقیده شیعه واقع شده است ، آن دختر شیعه شد و تمام طایفه او كه از افندى ها بودند به بركت این دختر شیعه شدند

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:46
فلسفه و عرفان

از امام صادق علیه السلام نقل شده : وقتى انسان را داخل قبر كردند، نكیر و منكر، اول از توحید و خداشناسى از او سئوال مى كنند: اگر میت از مؤ منان باشد پاسخ صحیح مى دهد. در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در مقابل میت مؤ من مجسم مى شود. آن دو فرشته از او سئوال مى كنند: اى بنده خدا! درباره این مردى كه در كنار تو قرار دارد چه مى گویى ؟
در جواب مى گوید: آیا از حضرت محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلم پرسش مى كنید؟ (او را از قبل شناخته ام و به دستوراتش عمل كرده ام ) مى گویند: آیا گواهى مى دهى كه او رسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
مى گوید: بلى ، گواهى مى دهم كه ایشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند براى هدایت خلق فرستاده شده است .
آن دو فرشته مى گویند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابى كه خستگى ندارد و اضطراب فكرى در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع مى گشایند و درى از آن به سوى بهشت باز مى كنند به طورى كه میت محل و منزل خود را در آن مى بیند و لذت مى برد.
امام اگر میت از كفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد مى شوند در حالى كه شیطان مقابل او ایستاده است ، چشم هاى او مانند دو كاسه مس ‍ مى درخشند.
فرشتگان مى گویند: پروردگارت كیست ؟ دینت چیست ؟ درباره این مردى كه بین شما ظهور كرده است عقیده ات چیست ؟
مى گوید: نمى دانم ؟ در این حال او را با شیطان رها مى كنند و در قبرش نود و نه مار گزنده پیدا مى شود. ما رهایى كه اگر یكى از آن ها به روى زمین بدمد دیگر درخت و گیاه از زمین روییده نمى شود! و درى از قبرش به سوى جهنم مى گشایند به طورى كه محل و منزل خود را در آتش مى بیند. قرآن در این باره مى فرماید:
و من یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین
و كسى كه از یاد خداوند رحمان اعراض كند، مى گماریم بر او شیطانى را كه پیوسته با او قرین و ملازم است
این شیطان در حقیقت ظهور و بروز نفس اماره اوست كه در دنیا به واسطه پرده حجاب دیده نمى شد و اینكه كه حجابها كنار رفته است مشاهده مى شود و انسان آرزوى دورى از آن را مى كند.

هر آن كس كه از راه رحمان خدا

 

بتابیده رخ بر طریق خطا

 

برانگیزد ابلیس را از كمین

 

كه گردد همیشه ورا هم نشین

 

كه آن غافلان را به كار گناه

 

كند نهى از راه یكتا اله

 

به ذلت در افتاده بنشسته اند

 

گمان مى نمایند ره جسته اند

 

یكى روز آید كه بر سوى ما

 

نمایند رجعت ز دار الفناء

 

پشیمان بخواهد گفتن سخن

 

كه اى كاش در بین شیطان و من

 

بدى راه از شرق تا باختر

 

كه او، هم نشین رابدى ، سخت شر

 

در آن روز این گفت و گو و شنود

 

ندارد به حال شما هیچ سود

 

كه آنگه كه بودید اندر جهان

 

ستم ها نمودید فاش و نهان

 

پس امروز با این شیاطین پست

 

شریكید اندر عذابى كه هست

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:43
فلسفه و عرفان

بعد از آن كه ملك رومان براى میت پرونده اى تشكیل داد و از قبر او خارج شد، به نكیر و منكر خبر مى دهد كه : این بنده پرونده اعمالش ‍ خوب است با او مدارا كنید یا بد است با او سخت برخورد نمایید.
در این هنگام دو ملك دیگر به نام نكیر و منكر یكى از طرف راست و دیگرى از طرف چپ وارد قبر مى شوند، در حالى كه موهاى آنان روى زمین مى كشد و زمین را به ناخن هاى خود مى كنند! صداى آنها مانند صداى آسمانى است و چشم هاى آن ها مانند برق مى درخشد.
وقتى آنها داخل قبر شدند. به میت مى گویند: پیامبر تو كیست ؟ دین و قبله تو چیست ؟ امام تو چه كسى است ؟
اگر میت از اهل ایمان باشد در جواب گوید: خداى من الله و پیامبرم محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم ، امام و پیشوایانم امیرالمؤ منین علیه السلام و یازده فرزندش مى باشند، دین من اسلام و قبله ام كعبه است . آن دو ملك گویند: خدا ترا بر آن چیزهایى كه دوست مى دارى ثابت قدم بدارد. خوش بخواب كه ناراحتى در آن نباشد، بخواب خوابیدن عروس . بدون غم و غصه
سپس درى از قبرش باز مى شود و از آن ، بوى خوش گل ها و نسیم عطرهاى بهشت بر او مى وزد، نور و روشنى بر قبرش مى تابد، جاى خوابیدنش به اندازه اى كه چشم انسان كار مى كند وسیع مى شود. میت مؤ من مى گوید: خدایا! در بر پا شدن قیامت تعجیل كن ، من زودتر به اهل و عیالم برسم .
و اگر میت از اهل ایمان نباشد، وقتى آن دو ملك از او مى پرسند: خداى تو كیست و پیامبر و امامت چه كسى است . مى گوید: نمى دانم .
ملائكه گویند: نمى دانى ؟ خدا ترا هدایت نكند. سپس گرزى بر سر او مى زنند كه تمام موجودات صداى آن را مى شنوند و به وحشت مى آیند، مگر جن و انس . بعد از آن درى از قبرش به سوى جهنم باز مى شود. به او مى گویند: به خواب با بدترین حال و ناراحتى و قبر او چنان تنگ مى شود مانند نیزه اى كه در جاى خود قرار مى گیرد، قبرش چنان او را فشار مى دهد كه مغز سرش از دماغش بیرون مى آید.
خداوند مارها و عقرب ها و حیوانات زمنى را بر او مسلط مى كند كه او را نیش بزنند تا وقتى كه زنده شود و از قبر بیرون آید. باید توجه داشت كه سئوال قبر براى همه مردم نیست . فقط براى مؤ منان مخلص و كفار و مشركان و بقیه مردم تا روز قیامت در بى خبرى به سر مى برند.
امام صادق علیه السلام فرمود: در قبر سئوال نمى شود مگر از كسى كه ایمانش را كاملا نموده یا آن كه كفر خود را كاملا خالص كرده باشد، امام از سئوال قبر بقیه مردم تا روز قیامت صرف نظر مى شود

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:41
فلسفه و عرفان

یكى از ضروریات دین اسلام ، كه بر هر كسى واجب است به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، سئوال در قبر مى باشد و منكر آن كافر است .
امام صادق علیه السلام فرمود: از شیعیان ما نیست كسى كه یكى از این سه چیز را منكر باشد. یكى معراج حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دیگرى سئوال قبر. سوم شفاعت در قیامت را.
درباره سئوال قبر كیفیت آن چند قول وارد شده است :
بعضى گفته اند: روح وارد جسد مى شود همان طور كه در دنیا بوده ، او را مى نشانند و از او سئوال مى كنند.
عده اى گفته اند: روح تا سینه داخل بدن مى شود و از او سئوال مى نمایند.
قول سوم این كه : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
قول چهارم این كه : روح بین جسد و كفن واقع مى شود در این حال از او سئوال مى كنند. در میان این چهار قول به نظر مى رسد قول سوم از همه صحیح تر باشد و بعد از آن قول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل مى سازد نه با منطق .
وقتى انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نكیر و منكر فرشته اى به نام رومان داخل مى شود و از اعمال و كردار او سئوال مى كند. بعد از او نكیر و منكر داخل مى شوند و از اعتقادت او مى پرسند.
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم از اول ملكى كه قبل از نكیر و منكر داخل قبر مى شود سئوال كردند. فرمود: ملكى است به نام رومان صورت او مانند خورشید مى درخشد. به میت مى گوید: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنویسد.
مى گوید: نه قلم و دواتى دارم نه كاغذ و مركبى . مى گوید: همه چیز آماده است آب دهانت مركب و انگشتت قلم تو است . مى گوید: كاغذى ندارم . ملك مى گوید: كاغذت كفن تو است ! شروع به نوشتن كن .
میت همه اعمال نیكى را كه در دنیا انجام داده است مى نویسد. هنگامى كه به گناهان و كارهاى زشتش مى رسد خجالت مى كشد و دست از نوشتن باز مى دارد.
ملك مى گوید: اى خطاكار و اى خیانت پیشه ! وقتى در دنیا مى خواستى اعمال زشت را مرتكب شوى خجالت نكشیدى و از خداى خود شرم نكردى ، ولى الان داخل قبر براى نوشتن آن ها خجالت مى كشى ؟ بعد از آن ، عمود آتشین را بالا مى برد كه ضربتى بر او زند.
مى گوید: عمود را بر من فرود نیاور، همه را مى نویسم . بنده خدا هر چه در دنیا از اعمال خیر و شر انجام داده همه را مى نویسد، فرشته مى گوید: آن را مهر كن . عرض مى كند: مهر ندارم . مى گوید: انگشتت مهر تو است ! وقتى مهر كرد پرونده را مى پیچد و تا روز قیامت به گردن او مى اندازد. قرآن در این باره مى فرماید:
ععع و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیامه كتابا یلقاه منشورا
اعمال هر انسانى را به گردنش قرار دادیم و روز قیامت كتابى براى او بیرون مى آوریم كه آن را در برابر خود گشوده مى بیند

بلى آدمى آخر سرنوشت

 

هر آن كار كردست از نیك و زشت

 

به هنگام حشر و درو كردنش

 

چو طوقى بیفتد بر گردنش

 

كتاب عمل را برون آوریم

 

به پیش دو چشمش فرو گستریم

 

بود نامه ها باز، در یك زمان

 

توانند ببینند اوراق آن

 

پس آن گاه آید بر انسان خطاب

 

كه اكنون تو، بر خوان خودت این كتاب

 

نظاره گرى نیست غیر از تو كس

 

حساب خودت را برو خود برس

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:41
فلسفه و عرفان

از شیخ بهایى نقل شده : ایشان روزى به قصد زیارت یكى از اهل حال كه در مقبره تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بیرون رفت . چون به خدمت آن شخص عارف رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شیخ نقل كرد:
روز گذشته امر عجیبى در این جا واقع شد كه من شاهد آن بودم ! قضیه چنین بود: دیدم جماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را به شیخ بهایى نشان داد(
مى گوید: ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسید كه از بوهاى عالم دنیا نبود! متحیر شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم كه بدانم آن بو از كجا است .
ناگهان جوان خوش صورتى را دیدم كه در لباس سلاطین و صاحبان ثروت به جانب آن مقبره كه تازه صاحب آن را دفن كرده بودند در حركت است ، وقتى كنار قبر رسید ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده اى به مشامم رسید كه در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن ندیده بودم . به دنبال آن بر آمدم دیدم سگى سیاه و بدهیبتى به سوى همان قبر در حركت است و داخل آن شد.
از این قضیه تعجب كردم ! در فكر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهى كه آمده بود شروع به رفتن كرد. من از خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم كه حقیقت این امر را برایم بیان كند. گفتم : تو كیستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟
در جواب گفت : من اعمال نیك این میت بودم ! ماءموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! گفتم : این جا، جاى من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جاى من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره كرد و با این وضع كه مى بینى از قبر بیرون نمود و خودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:39
فلسفه و عرفان

شخصى نقل مى كند: من با جماعتى همراه جنازه یكى از رجال دولت ناصر الدین شاه قاجار بودیم و به عتبات عالیات مى رفتیم ، در یكى از منزل ها جنازه را نزدیك خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم آن تابوت به حركت درآمد و سگى بد صورت از میان آن بیرون آمد! چون آن كیفیت را مشاهده كردیم تعجب نموده ! كنار تابوت آمدیم و نگاه كردیم چیزى در آن ندیدیم و كفن هم بدون جنازه بود!
ما هم با چوب چیزى شبیه جنازه ترتیب دادیم و به صورت میتى در میان كفن پیچیده و در تابوت گذاشتیم ، اطراف آنرا با پارچه و شمع بستیم و به عتبات عالیات نقل دادیم و در مكان شریفى دفن كرده و مراجعت نمودیم . آن شخص مى گوید: من او را مى شناختم ولى براى احترام اسم او را نبردم

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:38
فلسفه و عرفان

از دكتر حسن احسان تهرانى كه در كربلا مطب داشته نقل شده است : روزى مشرف به كاظمین شدم و بعد از آن كنار دجله رفتم ، دیدم جنازه اى را عده اى بر دوش گرفته و به سمت حرم مطهر حركت مى كنند.
هنگامى كه جنازه را به طرف صحن مطهر مى بردند، من هم كه عازم تشرف بودم به دنبال آن حركت كردم . مقدارى كه او را تشیع كردم ناگاه دیدم یك سگ سیاه ترسناكى روى جنازه نشسته است !
بسیار تعجب كردم و با خود گفتم : این سگ ، چرا روى جنازه رفته است ؟ متوجه نبودم كه این سگ نیست بلكه تجسم یافته اعمال میت است . به افرادى كه در اطراف من تشییع مى كردند گفتم : روى جنازه چیست ؟
گفتند: چیزى نیست به جز همین پارچه اى كه مى بینى ! دریافتم كه این سگ صورت واقعى اعمال میت است و فقط من آن را مى بینم و دیگران ادراك نمى كنند.
هیچ نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانیدند. همین كه خواستند تابوت را براى طواف داخل صحن برند دیدم آن سگ از روى تابوت پائین پرید و در گوشه اى ایستاد تا آن كه جنازه را طواف دادند. وقتى مى خواستند از در صحن خارج شوند، دوباره آن سگ به روى جنازه پرید!
معلوم است كه صاحب آن جنازه مرد ظالم و متجاوزى بوده كه صورت ملكوتى او به شكل سگ مجسم شده است . )چون آن دكتر داراى صفاى باطن بوده این معنى را ادراك مى نموده و دیگران چیزى نمى دیده اند(

 

پنج شنبه 15/12/1387 - 20:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته