• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2172
تعداد نظرات : 1604
زمان آخرین مطلب : 5022روز قبل
خانواده
 
عشق يعني با خدا هم دم شدن ...
           عشق يعني جام لبريز از شراب ...
                 عشق يعني تشنگي يعني سراب ...
                       عشق يعني خواستن و له له زدن ...
                              عشق يعني سوختن و پر پر زدن ...
                                    عشق يعني سال هاي عمر سخت ...
                                           عشق يعني زهر شيرين، بخت تلخ ...
                                                 عشق يعني با " خدا يا " ســاختن
...
                                                       عشق يعني چون هميشه باختن
...
                                                              عشق يعني حسرت شب
هاي گرم ...
                                                                    عشق يعني ياد
يک روياي نـــــرم ...
                                                                          عشق
يعني يک بيابان خاطره ...
                                                                              
عشق يعني۴ديوار بدون پنجره...
 
شنبه 14/7/1386 - 14:4
خانواده

وقتی كه گريه كرديم گفتن بچه است
 وقتی كه خنديديم گفتن ديوانه است
 وقتی كه جدی بوديم گفتن مغروره
وقتی كه شوخی كرديم گفتن سنگين باش
وقتی كه حرف زديم گفتن پر حرفه
وقتی كه ساكت شديم گفتن عاشقه
شنبه 14/7/1386 - 14:0
شعر و قطعات ادبی

ای نگاه مهر تو آئينه فردای من
 
رنگ چشمانت عسل زيباست
 
مثل گلهای سحر ، مثل كبوترهای عاشق
 
غرق شادی ميشود با ياد تو و رويای من
شنبه 14/7/1386 - 13:57
خانواده


خيره به جهان

خيره به تو

و دروازه های يخی از زمستانی دور

به كدام مدار چرخيده ايم

كه دستی گهواره ای نمی جنباند

و شعله ای بر بلندای آتش نمی رقصد؟

مگر آسمان پريدن نمی خواهد

كه هر لحظه می ريزيم

از با لی به با لی

وتاريك مي شويم

از نگاهي به نگاهي

نمي دانم چرا با شكستن پلها

 

رودخانه ها بد نام مي شوند. 
شنبه 14/7/1386 - 13:52
شعر و قطعات ادبی

 تو کــویر قلبم افسوس دیکه بارون نمی باره
 
 دیگــه خیسی خیــابون تـــو رو یادم نمی یاره
 
 رفتــی بی خـــاطره امـا شبو اینجا جا گذاشتی
 
 تـــو غرور سنگـی  من بـی تفاوت پــا گذاشتی
 
 روی خاطرات دیروز حلقه زد شب و سیاهی
 
 واســه برگشتنت انگاربــه دلـم نمـونده راهی
 
 چه روزایی که به یادت گم شـدم  تـوی خیالم
 
 حالا تــو خیــال سـردم  از تو هیچ یادی ندارم
 
 چی بگم منو شکستی رفتی با  یه  عشق تازه
 
 فکــر تنها موندن تـــو روزای من و می سـازه
 
 دیگه حتی تو خیـالم نمی خـــوام  تو رو ببینم
 
 اتنقـام  این شبــا رو از تو می خوام پس بگیرم
 
شنبه 14/7/1386 - 13:48
دعا و زیارت
 

امام هشتم: دارایی جمع نمی شود مگر به پنج خصلت؛ بخل سخت،آرزوی دراز،حرص شدید، قطع رحم، برگزیدن دنیا به آخرت.

منبع:خصال شیخ صدوق

شنبه 14/7/1386 - 2:0
دعا و زیارت
 

 

انواع خوف پنج است. خوف، خشیت، وجل، رهبت، هیبت. خوف از گنهکاران است، خشیت از دانشمندان است، وجل از دلبستگان به حق است، رهبت از عابدین است، هیبت از عرفا است.

خوف از برای گناهست،خشیت برای این است که خود را تقصیرکار می داند، وجل برای کم خدمتی است، رهبت برای این است که خود را تقصیرکار می بیند، هیبت برای شهود حق است در گاهی که اسرار او بر دل عارفان کشف شود.

 

شنبه 14/7/1386 - 1:58
دعا و زیارت
 

بسیار گریه کنندگان پنج بودند.

امام ششم فرمود: پنج کس بسیار گریه کننده بودند. حضرت آدم، ویعقوب، ویوسف، و فاطمه زهرا دختر حضرت محمد، وعلی بن حسین(ع).

آدم برای بهشت به اندازه ای گریست که رد اشک چون رودخانه بر گونه اش در افتاد.

یعقوب به اندازه ای بر یوسف خود گریست که دیده اش رفت تا آن که به او گفتند: به خدا همیشه در یاد یوسف خود هستی تا آب شوی یا هلاک شوی.

یوسف از دوری یعقوب گریست تا زندانیان در آزار افتادند و به او گفتند یا شب گریه کن روز آرام باش یا روز گریه کن و شب آرام باش، با آنها ساخت که در یکی از آنها بگرید.

فاطمه زهرا برای رسول خدا گریست تا اهل مدینه در آزار افتادند وعرض کردند ما را از گریه خود آزار دادی، آن حضرت روزها از شهر بیرون می رفت به گورستان شهیدان و تا می خواست می گریست و سپس بر می گشت.

علی بن حسین بیست تا چهل سال بر پدرش حسین گریست، هیچ خوراکی جلوش نمی گذاشتند جز آن که می گریست، تا آزاد کرده اش عرض کرد: آقا من می ترسم شما در شمار هالکان شمرده شوی. فرمود: من از غم و اندوه خود به خدا شکوه می کنم، من چیزی می دانم که شما نمی دانید، من هیچ گاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد نمی آورم جز آن که گریه گلویم را می گیرد.

منبع:خصال شیخ صدوق

شنبه 14/7/1386 - 1:52
دعا و زیارت
 

پنج چیزند که خدا به یکی از پیغمبران خود فرمان داد که پنج عمل مختلف با آنها بکند؛ اباصلت هروی گوید،شنیدم امام هشتم می فرمود: خدا به یکی از پیغمبران خود وحی کرد که بامداد،اول چیزی که جلوت آید بخور،و دومی را بپوشان، و سومی را بپذیر، و چهارمی را نومید مکن، وپنجمی را از او بگریز.

فرمود:چون صبح کرد و رفت، کوه بزرگی جلوش آمد، ایستاد وبا خود گرفت:پروردگارم فرمان داده که این را بخورم در حیرت ماند. سپس به خودش آمد و گفت: به راستی پروردگار والا مقام من فرمان ندهد، مگر به چیزی که تاب آن را دارم. رفت به سوی آن که آن را بخورد،چون نزدیکش می رفت کوچک می شد تا به آن رسید دید یک لقمه ای است، آن را خورد و دریافت که خوشمزه ترین چیزی بوده که خورده. سپس رفت و تشت طلایی یافت باخود گفت: پروردگارم فرمان داده که این را پنهان کنم، یک گودالی کند و تشت را در آن نهاد وخاک روی آن ریخت. گذشت و ملتفت شد که آن تشت پدیدار شده با خود گفت: همان که پروردگارم به من فرمان داده بود کردم و گذشت. یک بار دید پرنده ایست و یک باز دنبال اوست، پرنده گرد او چرخید، با خود گفت: پروردگارم فرمان داده که این را بپذیرم، آستینش را گشود و پرنده درون آن رفت، آن باز گفت: شکار مرا از من گرفتی، من چند روز است که دنبال آنم، فرمود: پروردگارم به من فرموده این را نومید نکنم از ران خود تکای برید و پیش او انداخت و گذشت. ناگاه گوشت مردار بدبوی کِرم افتادهای را دید، با خود گفت: پروردگارم به من فرموده از این بگریزم، از آن گریخت و برگشت.

پس در خواب دید که گویا به او گفته شد بدانچه فرمان داده شدی و انجام دادی آیا می دانی چه بود؟ گفت: نه. به او گفته شد اما کوه که دیدی آن خشم است، بنده چون خشم کند خود را گم کند در برابر بزرگی خشم، و چون خود را نگه دارد و اندازۀخودرا بشناسد و خشم خود را فرو نشاند، سرانجامش همان لقمه خوشمزه ای است که خوردی. اما تشت کار نیک است که چون بنده پنهانش کند و بپوشدش خدا نخواهد جز آن که آشکارش کند تا بنده خود را بدان آرایش کند، علاوه بر آن چه از مزد آخرت برای او پس انداز کرده. واما پرنده مردی است که اندرزی برای تو می آورد، اورا و اندرزش را بپذیر. واما باز مردی است که برای حاجتی پیش تو می آید او را نومید مکن. واما گوشت گندیده، غیبت و بدگویی است از آن بگریز.

منبع:خصال شیخ صدوق

 

شنبه 14/7/1386 - 1:44
دعا و زیارت
 

مکه پنج نام دارد:ام القری،مکه،بساسه چون که هرگاه درآن بر کسی ستم می کردند آن ها را از خود بیرون می کرد و هلاکشان می کرد،وام رحم چون هر گاه به آن چنگ می زدند مورد ترحم خدا می شدند.

منبع:خصال شیخ صدوق

شنبه 14/7/1386 - 1:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته