• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2120روز قبل
دعا و زیارت


قال الباقر  عليه السلام  :

 لا تقم الى الصلوة متكاسلا و لامتناعسا و لامتثاقلا فانها من خلل النفاق


با حال مستى و خواب آلوده و كاهلانه نماز را به جا نياور، كه اينها از روزنه هاى نفاق است .


(ميزان الحكمه ، ج 5، ص 398.بحارالانوار، ج 84، ص 231)

 

شنبه 18/1/1386 - 9:58
دعا و زیارت

 


قال رسول الله  صلى الله عليه و آله :

علم الاسلام الصلاة


نماز، پرچم اسلام است .


(كنزالعمال ، ج 7، ص 279، حديث 1887)

 

شنبه 18/1/1386 - 9:56
دعا و زیارت

بت‏پرستى و نظاير آن

آن فرياد كه بابِل را به لرزه انداخت، فريادى بود كه ابراهيم(ع) قريب به سى‏وهفت قرن پيش، بر آيين بت‏پرستى كشيد، فريادى كه پيوسته صدايش در هر عصر و زمان و هر محيط، طنين افكن است. زيرا آثار پرستش حقارت‏بار بت‏ها، كه در آن عقل و خرد انسان مورد وهن قرار گرفت، و زاييده خرافات و اوهام و اراجيفى بود كه در قرن بيستم، قرن علم و دانش، هم‏چنان در درون انسان‏ها وجود دارد.
برخى از اديان در جهان همواره بتان را رمزى براى مقدسات فراوان خود از اجرام آسمانى گرفته تا حيوانات زمينى و پرندگان آسمانى و سرانجام ميمون‏ها و افعى‏ها و فيل و گاو و... قلمداد مى‏كنند. ولى سبب ادامه بت‏پرستى تا اين زمان كه عقل و خرد آدمى به كمال خود رسيده است چيست؟اگر بخواهيم از علت‏هاى نهفته انگيزه‏هايى كه انسان را به بت‏پرستى مى‏كشاند پرده برداريم، ملاحظه خواهيم كرد كه همه آنها به تقليد از پدران و پيشينيان برمى‏گردد، و قرآن سيزده قرن قبل، زمانى كه درباره عصر ابراهيم(ع) كه در آن بت‏پرستى رواج يافته و درباره علل و اسبابى كه آن زمان، قومش براى پرستش بت‏ها اقامه مى‏كردند، سخن گفته و آن را به‏طور صريح و آشكار ثابت كرد است. خداى متعال فرمود:وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ * إِذ قالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ * قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ * قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذ تَدْعُونَ * أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ* قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ؛ (1)
اى پيامبر، ماجراى ابراهيم را براى مردم بيان نما، آن‏گاه كه به پدر [يا پدربزرگش‏] و قوم خود گفت: چه چيز را پرستش مى‏كنيد. گفتند: ما بت مى‏پرستيم و بر پرستش آنها ثابت قدم هستيم. ابراهيم گفت: آيا اگر آنها را بخوانيد سخن شما را مى‏شنوند و يا به حال شما سود و زيانى دارند، گفتند: چون پدرانمان اين چنين به پرستش بت‏ها پرداخته‏اند، ما نيز چنين مى‏كنيم.
پاسخى كه قوم ابراهيم(ع) به عنوان انگيزه پرستش بت‏ها داشتند، تقليد و پيروى از پدران و پيشينيان خود بود، نه سببى ديگر و اين اعترافى ضمنى بود به اين‏كه بتان، سود و زيانى نمى‏رسانند. قرآن براى بت‏پرستى آنان علتى ديگر نيز بيان مى‏كند:
وَقالَ إِنَّما اتَّخَذتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِى الحَياةِ الدُّنْيا؛(2)
شما براى دوستى ميان خود در زندگى دنيوى، بت‏هايى را به جاى خدا پرستش نموديد.
ابراهيم(ع) به قوم خود گفت: شما بت‏ها را از جنبه اعتقاد و قانع شدن، به جاى خدا نپذيرفتيد، بلكه صِرف خوشرفتارى برخى از شما به بعضى ديگر براى حفظ دوستى بين خودتان و حق جلوه دادن آن اين كار را انجام داديد و اين امر در جمعيت‏هايى كه عقيده را جدّى تلقى نكرده‏اند رخ مى‏دهد.انسان متمدن امروز، انواع بت‏هاى رمزى ايجاد كرده كه به واسطه آنها متوجه پرستش غير خدا شده است، از جمله «پرستش شخصيت»... كه عبارتند از: سران و رؤسايى كه قدرت و زور و تبليغات، آنها را به سان معبودانى به جاى خدا در آورده است و پيرامون آنها، اوهام و افسانه‏هايى تنيده است كه آنها را در برابر خدا قرار داده و سخن آنهارا حقايقى بى چون و چرا دانسته است.از جمله بت‏هايى كه انسان آن را ايجاد كرده «پرستش ملت و نژاد» است، چنان كه نازى‏ها چنين كردند. و آن زمانى بود كه ملتِ نازى را منبع همه ارزش‏ها به شمار آورده و آن را برتر از همه مى‏دانستند و برايش شعارى انتخاب كردند كه با حق و عدالت انسانى منافات داشت. شعار «نژاد آلمانى برتر از همه است» سبب جنگ جهانى دوم شد كه قريب هفتاد ميليون انسان قربانى داد.
وطن، ارزشمند است، اما نه در حدّ نهايى قداست. برترين هدفى كه انسان بايد به سمت و سوى آن بشتابد، پرستش خداى يگانه و پيروى از دستورات اوست كه با قطع نظر از نژاد و رنگ، به احترام انسان و محبت وى و رفتارى براساس حق و عدل با او سفارش مى‏كند.


1- شعراء(26) آيات 69 - 74.
2- عنكبوت(29) آيه 25.

شنبه 18/1/1386 - 9:17
كودك

در دوران كوتاه حكومت سراسر عدل حضرت على (ع ) مقدارى عسل به بيت المال مسلمين آوردند.پـدر يـتـيمان دستور داد كودكان بى سرپرست را از گوشه و كنار حاضر كنند.اين خبر به گوش اطفال بى كس رسيد.آنها از خوشحالى گويى بال درآوردند و به سوى پدرمهربان خود شتافتند.حـضـرت مـوقـعى كه عسل را بين كودكان تقسيم مى فرمود, با دست خود آن را به دهان يتيمان مـى گذاشت .اطرافيان وقتى اين عمل حضرت را مشاهده كردند, از اين كه امام و خليفه مسلمين چنين باكودكان برخورد مى كرد تعجب نمودند.يكى گفت : اين عمل درشان شما نيست .
حـضرت فرمود: امام پدر يتيمان است .عسل به دهان يتيمان مى گذارم و به جاى پدران از دست رفته شان , به آنها مهربانى مى كنم ...! آن روز, مردم از اين برخورد ملايم و پدرانه امام درس بزرگى گرفتند.

شنبه 18/1/1386 - 9:14
دعا و زیارت

شيطان و صوفى
همه مى خواهند كارهاى بزرگى را كه شيطان انجام مى دهد، بشناسند و پى به حقيقت و ذات كثيف او ببرند و بدانند خيانت ها و جنايت هاى او تا چه اندازه بوده است . لذا داستانى را كه در ضمن آن ، شيطان خود را معرفى كرده مى آوريم .
در حديثى طولانى آمده : روزى «على بن محمد صوفى » شيطان را ديد.
آن ملعون از «صوفى » پرسيد: چه كسى هستى ؟ جواب داد: من از فرزندان آدم عليه السلام هستم . شيطان گفت : «لا اله الا الله » تو از قومى هستى كه گمان مى كنند از دوستان خدايند. در حالى كه معصيت او را مى كنند! مى پندارند از دشمنان شيطان اند در حالى كه اطاعت او را مى نمايند!«صوفى » گفت : تو چه كسى هستى ؟ جواب داد: من صاحب قدرت و اسم بزرگ و طبل عظيم هستم . من قاتل هابيلم ، سوار شونده در كشتى نوحم ، پى كننده ناقه صالحم ، روشن كننده آتش ابراهيمم ، طراح قتل يحيايم ، غرق كننده قوم فرعون در رود نيلم ، به حركت آورنده وسائل سحر و جادو در برابر موسايم ، سازنده گوساله سامرى - براى انحراف و امتحان - بنى اسرائيلم ، من سازنده و صاحب اره بر فرق زكريايم ، حركت كننده با لشكر ابرهه براى خراب كردن خانه كعبه با فيلانم ، طراح قتل پيامبر اسلام در احد و حنينم ، به وجود آورنده لشكر صفينم ، من القا كننده و به وجود آورنده حسد روز سقيفه در قلوب منافقانم .من صاحب هودج در روز جنگ بصره و بعيرم ، من شتر عايشه در روز جملم ، دشنام دهنده در روز عاشورا و كربلا به مؤمنانم ، من امام و رهبر، پيشوا و دستور دهنده منافقانم ، من بزرگ عهد و پيمان شكنانم ، من ركن و ستون ظالمانم ، گمراه كننده مارقينم ، نابود كننده اولينم ، به انحراف كشنده و گمراه كننده آخرينم ، «ابومره » نه مخلوق از گل بلكه خلق شده از آتشم ؛ غضب شونده رب العالمينم ، من لعنت و رانده شده خدا و فرشتگان و جن وانس و همه مخلوقاتم .
«صوفى » گفت : تو را به حق آن خدايى كه به گردن تو حق دارد، مرا راهنمايى كن بر عملى كه به واسطه آن تقرب به خدا پيدا كنم و به واسطه آن در مشكلات روزگارم كمك بگيرم ، شيطان گفت : در دنيا به آن چه تو را كفايت كند قانع باش و كمك بگير بر آخرت خود به دوستى على بن ابى طالب و دشمن باش با دشمنان او. به درستى كه من عبادت كردم خدا را در هفت آسمان و معصيت نمودم او را در هفت زمين ، نيافتم هيچ ملك مقربى و نه نبى مرسلى را مگر اين كه به واسطه دوستى على عليه السلام به خدا نزديك شده باشد.صوفى مى گويد: ناگهان از پيش چشمم غايب شد. آمدم پيش امام باقر عليه السلام و اين خبر را براى ايشان گفتم حضرت فرمود: آن ملعون شيطان بود كه به زبان ايمان آورد و در قلب خود كافر شده است .(510)

510- بحار، ج 63، ص 253.

شنبه 18/1/1386 - 9:10
دعا و زیارت

بحث پيرامون داستان بشارت چند ناحيه دارد:
اول : اينكه آيا اين بشارت يكى بود، و همان بوده كه در آن نام اسحاق و يعقوب براى ابراهيم و ساره برده شده ، و مدتى كوتاه قبل از هلاكت قوم لوط صورت گرفته ؟ و يا اينكه بشارت دو بار تحقق يافته و دو قصه دارد: يكى آن داستانى كه مشتمل است بر بشارت به ميلاد اسماعيل و ديگرى آن داستانى كه متضمن بشارت به ميلاد اسحاق و يعقوب است ؟چه بسا كه مفسرينى احتمال دوم را ترجيح داده باشند، البته اين احتمال مبنى بر اين است كه قصه اى كه در سوره ذاريات آمده صريح باشد در اينكه حضرت ابراهيم براى آنان گوساله بريان آورده و از نخوردن آنان بترس افتاده باشد و بعد از بشارت ، ترسش زايل شده باشد، و همسر عقيم آن جناب غير از ساره كسى نيست چون قطعا مادر اسحاق ، ساره ، تنها همسر عقيم آن جناب بوده ، و ذيل آيات ، ظهور در اين دارد كه اين ترس و بشارت بعد از هلاكت قوم لوط بوده چون ملائكه براى ابراهيم شرح دادند كه : ما مامور به هلاكت قومى مجرم شديم و چنين و چنان كرديم و چند نفر مومنى كه در آن قوم بودند بيرون كرديم و جز يك خانواده از مؤ منين كسى را نيافتيم و از آن قوم آثارى باقى گذاشتيم براى عبرت آيندگان ، البته افرادى از آيندگان كه از عذاب اليم خدا مى ترسند. و نظير اين آيات ، آيات سوره هود است كه در آن ملائكه براى برطرف كردن ترس از ابراهيم قبل از هر سخن گفتند: ((انا ارسلنا الى قوم لوط)).و اما آنچه در سوره حجر آمده سخنى از داستان گوساله بريان آوردن ندارد بلكه ظاهرش آن است كه ابراهيم و خانواده اش به محض ديدن ملائكه دچار وحشت شده اند، و ملائكه براى برطرف ساختن ترس آنها بشارت را داده اند، كما اينكه خداوند تعالى ميفرمايد: ((اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال انا منكم وجلون قالوا لا توجل انا نبشرك بغلام عليم - به محضى كه ملائكه داخل شدند و زبان به سلام گشودند، ابراهيم گفت : ما از شما بيمناكيم گفتند: مترس كه ما تو را به فرزندى دانا بشارت مى دهيم )) و ذيل آيات ظهور در اين دارد كه اين ملاقات قبل از هلاكت قوم لوط بود، و حاصل دليل اين مفسرين اين شد كه آيات پنج سوره مذكور از حيث ظهور مختلفند، بعضى از آنها نظير آيات سوره ذاريات ظهور دارد در اينكه ملاقات با ابراهيم بعد از هلاكت قوم لوط بوده ، و بعضى ديگر نظير آيات سوره حجر ظهور در اين دارد كه ملاقات آنان با آن جناب قبل از هلاك كردن قوم لوط بوده است .و نظير آيات سوره حجر آيات سوره عنكبوت است كه آن آيات از آيات سوره حجر روشن تر مى فهمانند كه جريان ملاقات قبل از هلاكت آن قوم بوده چون در آن آيات مساله وساطت ابراهيم (عليه السلام ) و جدالش با ملائكه آمده ... و ليكن حق اين است كه آيات در همه اين چهار سوره يعنى سوره هود و حجر و عنكبوت و ذاريات ، متعرض يك قصه است و آن داستان بشارت دادن ملائكه به ابراهيم است به ولادت اسحاق و يعقوب ، نه

شنبه 18/1/1386 - 9:2
دانستنی های علمی
   

د - بايد مراقب دسيسه هاى ابليس باشيم .

 

اگر كسى به علت شرم و حياء از سؤ ال كردن خوددارى كند، مشمول مضامين اين شعر بوده و گرفتار كورى و فقدان بينش علمى است . به همين جهت گفته اند: «اگر كسى از پرسش كردن (در مسائلى كه به آنها آگاهى ندارد) - به خاطر شرم و حياء - دريغ نمايد جهل و نادانى نسبت به او، بى حياء شده و با بى شرمى به او روى مى آورد. و نيز گفته اند: رقت و تنكى و ظرافت چهره - (كه نمايانگر حياء و شرم انسان در طرح پرسش است ) - موجب رقت علمى و قلت سرمايه بينش انسان مى گردد. و بزرگان گفته اند: افراد خجول و همچنين افراد مستكبر يعنى كبرياء منش و خودبزرگ بين نمى توانند به دانش آموختن و يادگيرى صحيح علم موفق گردند.زرارة (بن اعين )، و محمد بن مسلم ، و بريد عجلى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده اند كه آنحضرت فرمود:«از آنجهت جامعه و مردمى مورد تهديد انحطاط و نابودى هستند و هلاك مى گردند كه از سؤ ال كردن امتناع مى ورزند، يعنى هلاك آنها به خاطر اين است كه پرسش نمى كنند» (226) .

و نيز همو فرموده است : «بر در اين علم و دانش (انسان ساز و الگوپرداز)، قفلى است كه كليد آن ، سؤ ال و پرسش مى باشد» (227) .

 

226- « انما يهلك الناس لانهم لايسئلون . » (منية المريد، ص 85. الكافى 1/49).

227ان هذا العلم عليه قفل و مفتاحه : المسئلة » (منية المريد، ص 58. الكافى 1/49)

شنبه 18/1/1386 - 8:52
دعا و زیارت
 

 

تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب :   

مقدمه 2

به عقيده نگارنده، غالب دسته‏بندى‏ها و انشعابها در زمينه مسايل دينى، مذهبى و عقيدتى و حتى موضوعات سياسى كه احيانا با عنوان اختلاف سليقه، توجيه مى‏شوند، منشا معقول ندارند و سايقه شيطانى و داعيه اهريمنى، آنها را راهبرى مى‏كند. چنان كه امروزه، جهان استكبار براى دستيابى به اهداف شوم خود، مسلمانان را به بنيادگرا و جز آن تقسيم مى‏كند و يا انقلابيون مسلمان ايران را با القاء عناوين وسوسه‏انگيز معتدل و تندرو رده‏بندى كرده و با ايجاد آشفتگيهاى داخلى، احيانا به مقاصد ناميمونى دست مى‏يابد و عده‏اى شايد ناخواسته به اين اهداف جامه عمل مى‏پوشانند و آب به آسياى بدخواهان مى‏ريزند هر چند كه خود نيز طرفى نمى‏بندند و تنها جامعه خود را از پيشرفت و تعالى مطلوب بازمى‏دارند. در حالى كه چه بنيادگرايان و صف مقابل آنان و چه راديكاليست‏ها و طرف مخالف ايشان يعنى رفورميست‏ها و بالاخره همه تندورها و كندروها، اگر در محيط آرام و تفاهم بنشينند و به بحث و حتى جدال احسن بپردازند و تجربه‏هاى چندين صدساله تاريخى را هم آينه عبرت قرار دهند به وحدت نظر مى‏توانند برسند و يكپارچگى و اتحاد و اتفاق را در حد بالايى حفظ كنند. يك نمونه عينى از آنچه ادعا كرديم روش اخلاقى و فداكارانه امام على اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام است، به هنگامى كه پس از رحلت رسول اكرم صلى الله عليه وآله عباس بن عبدالمطلب و ابوسفيان بن حرب، پيشنهاد بيعت‏با آن حضرت كردند. و اين در موقعيتى بود كه بيعت‏براى ابوبكر در سقيفه بنى‏ساعده، پيش آمده و امر خلافت و جانشينى به هر حال، به سبكى خاص و با سرعتى تمام، شكل گرفته و خاتمه يافته بود.

شنبه 18/1/1386 - 8:36
دانستنی های علمی
 

وحدت اسلامى به دو نوع تقسيم مى‏شود:

   

2    - سنت پيامبرصلى الله عليه وآله

همه مسلمانان دنيا اتفاق نظر دارند بر اين كه [بايد] به آنچه در سنت رسول خداصلى الله عليه وآله آمده، عمل كنند، و هيچ مسلمانى يافت نمى‏شود كه قايل به اين حرف نباشد.

اين دو از اهم موضوعات مورد اتفاق ميان دو مكتب است، و مهمترين موارد اختلاف نيز همين دو مورد است.

شنبه 18/1/1386 - 8:21
فلسفه و عرفان

 سرگذشت مهاويرا
به اعتقاد جينها بنيانگذار اين آيين مهاويرا (vira - Maha) يعنى بزرگ قهرمان ، ناميده مى شود كه بيست و سه پيشوا طى هزاران سال قبل از وى برخاسته اند و او بيست و چهارمين پيشواست . مهاويرا در قرن ششم قبل از ميلاد در يك خانواده اشرافى هندوستان متولد شد. وى در سى سالگى دنيا را ترك كرد و پس از رياضتهاى طولانى به حقيقت دست يافت . او پس از گستردن آيين خود به سال 526 ق .م . قالب تهى كرد و به نيروانا پيوست .

شنبه 18/1/1386 - 8:15
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته