مشاهده مطالب کاربر

تعداد مطالب : 2172

تعداد نظرات : 1604

زمان آخرین مطلب : 5022روز قبل

ادبی هنری

   تو ديگر چرا اعصاب نداری

                  گيرم دلی نمانده تا با سنگ چشم هايت عاشقی كند

                  اين كه غصه ندارد

                  آينه كه هست...

يکشنبه 15/7/1386 - 14:55

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

ادبی هنری

بيا بيا

بيا بيا كه طلوعت
                                               غروب نوميدی است.
                  ميهمان دل بيمار شو

                  و بيا من هر شب در كنار در اين كلبه محزون و غريب

                  می نشينم كه بيايی از دور

                  و چراغی دارم

                  روشن از عشق تو در سينه خويش

                  انتظار

                  آخرين مشتری حجره ماست

                  كه به من می گويد:

                                              منتظر باش صدای قدمش می آيد

                                                      نور باران افق

                                                             خبر از رجعت ياری
                  دارد

                  و دلم در قفس آهنی اش     شور و حالی دارد.

يکشنبه 15/7/1386 - 14:53

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

ادبی هنری

به كسانی عشق ورزيديم

   به كسانی عشق ورزيديم

                  كه هيچ وقت، باران

                  خيسشان نكرده بود!

                  و شبی،

                  زير ريزش اشك هايمان

                  غرق شدند.

يکشنبه 15/7/1386 - 14:50

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

ادبی هنری

زندگی

                  زندگی با همه ی وسعت خويش

                  مخمل ساكت غم خوردن نيست

                  حاصل تن به قضا دادن و پ‍‍‍‍‍‍ژمردن نيست

                  زندگی جنبش و جاری شدن است

                  از تماشاگه آغاز حيات

                                                تا بدانجا كه خدا می داند.

يکشنبه 15/7/1386 - 14:48

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

اخبار

دو ركعت صفا

                  از ويرانه های درونم

                  تا آبادی چشمانت

                  دو ركعت صفا خواندم

                  بر سجاده ی آرزوها

يکشنبه 15/7/1386 - 14:47

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

ادبی هنری

«هان، كجاست پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟

«هان، كجاست
                  پايتخت اين كج آيين قرن ديوانه؟
                  با شبان روشنش چون روز،
                  روزهای تنگ و تارش، چون شب اندر قعر افسانه.
                  با قلاع سهمگين سخت و ستوارش،
                  با لئيمانه تبسم كردن دروازه هايش، سرد و بيگانه.»

يکشنبه 15/7/1386 - 14:46

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

ادبی هنری

قصه ی غمگين غربت

اين شكسته چنگ بی قانون،
                  رامِ چنگ چنگی شوريده رنگ پير،
                  گاه گويی خواب می بيند.
                  خويش را در بارگاه پرفروغ مهر
                  طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت،
                  يا پريزادی چمان سرمست
                  در چمنزاران پاك و روشن مهتاب مي بيند.
                  روشنيهای دروغينی
                  - كاروان شعله های مرده در مرداب -
                  بر جبين قدسی محراب می بيند.
                  باد، ايام شكوه و فخر و عصمت را،
                  می سرايد شاد،
                  قصه ی غمگين غربت را!

يکشنبه 15/7/1386 - 14:43

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

شعر و قطعات ادبی

گذر عمر

                  هنگام سپیده دم خروس سحری
                                  دانی که چرا همی کند نوحه گری
                  یعنی که نمودند در آیینه ی صبح
                                  یک شب زعمر گذشت تو بیخبری

يکشنبه 15/7/1386 - 14:41

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

دعا و زیارت

حضرت زهرا (س) میفرماید

حضرت زهرا (س) میفرماید:
هرکه عبادات خالصانه خود را به سوی خدا بالا فرستد، خداوند برترین مصلحتش را به سوی او پایین می فرستد.
(بحارالانوار)

يکشنبه 15/7/1386 - 14:37

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]

خانواده

اشكهای تو

هيچ كس لياقت اشكهای تو را ندارد و كسی كه چنين ارزشی دارد باعث ريختن اشكهای تو نمی شود

يکشنبه 15/7/1386 - 14:35

[ نظر به این مطلب ] - [ نظرات این مطلب : 0 ]