• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2125روز قبل
دعا و زیارت


قال رسول الله صلى الله عليه وآله  :

رحم الله رجلا قام من الليل فصلى و ايقظ امرأته فصلت ، فان ابت نضح فى وجهها الماء، رحم الله امرأة قامت من الليل فصلت و ايقظت زوجها، فان ابى نضحت فى وجهه الماء


خدا رحمت كند، مردى را كه شب از خواب برخيزد و نماز شب بخواند و همسرش را نيز براين عمل تشويق نمايد، و اگر بيدار نشد (با اجازه قبلى او) به صورت وى آب بپاشد و او را بيدار كند و همچنين خدا بيامرزد زنى كه در شب برخيزد و نماز شب بخواند وشوهرش را نيز بدين عمل وادار كند و اگر از جاى برنخواست (با اذن قبلى او) آب به صورتش بپاشد، تا او را بيدار كند.

(ميزان الحكمه ، ج 5، ص 418).

سه شنبه 21/1/1386 - 11:33
دعا و زیارت


عن ابى عبدالله  عليه السلام  قال :

من قدم اربعين رجلا من اخوانه فدعا لهم ثم دعا لنفسه ، استجيب له فيهم و فى نفسه


امام صادق (ع ) فرمود:

 كسى كه در قنوت نماز وتر براى چهل مؤ من وسپس براى خود دعا كند، خداوند دعاهاى وى را مستجاب گرداند.

(وسائل الشيعه ، ج 4، باب 45).

سه شنبه 21/1/1386 - 11:31
دعا و زیارت

 

قال رسول الله  صلى الله عليه وآله :

امتى الغر المحجلون من اثار الوضوء يوم القيامة 


امت مرا دست و پاى نورانى باشد روز قيامت ، از آثار وضوء كه در دنيا گرفته باشد.


(شهاب الاخبار، ص 122)

 

سه شنبه 21/1/1386 - 11:18
دعا و زیارت

رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله):


أفْضَلُ الهِْجرَةِ أنْ تَهْجُرَ ما کَرِهَ اللهُ.


برترین هجرت، هجرت از چیزی است که خدا آن را خوش ندارد.


کنز العمال، ح 46263

 



سه شنبه 21/1/1386 - 10:59
دعا و زیارت

أسباط

اسباط فرزندان دوازده‏گانه يعقوب و يا نوه‏هاى پسرى او بوده‏اند و به يك تن كه عبارت است از پسر و يا فرزند پسر (نوه پسرى)، سبط گويند.
سبط در ميان يهوديان مانند، قبيله ميان اعراب است، و آنها كسانى‏اند كه به يك پدر و مادر برمى‏گردند و هر يك از پسران يعقوب، پدر سبطى از أسباط بنى اسرائيل هستند. بنابراين كليّه بنى اسرائيل، از فرزندان دوازده‏گانه يعقوب(ع) به وجود آمده‏اند و نبوّت در اين أسباط به گونه‏اى پديد آمده كه ذيلاً از نظرتان مى‏گذرد.
نبوت در سبط لاوى، در حضرت موسى و هارون و الياس و يسع و در سبط يهودا در حضرت داود و سليمان و زكريا و يحيى و عيسى و در سبط بنيامين، در حضرت يونس(ع) پديدار گشته است.

سه شنبه 21/1/1386 - 10:37
كودك

وقتى حضرت محمد(ص ) سه ساله بود, روزى به دايه اش حليمه گفت :
مادر! روزها برادرانم كجا مى روند؟ عزيزم آنها گوسفندان را به صحرا مى برند.
مادر, چرا مرا با خود نمى برند؟ آيا مايلى بروى ؟ بله مادر.
حليمه روز بعد محمد(ص ) را شستشو داد و موهايش را روغن زدو به چشمانش سرمه كشيد و يك مـهره يمانى كه به نخ كشيده بود, براى محافظت او به گردنش آويخت .آن طفل سه ساله كه اين عمل را خرافى مى دانست , مهره را با آزردگى از گردن درآورد و گفت : مادر, خدابهترين حافظ براى من است
.

 بحارالانوار, ج 15, ص 376 .

سه شنبه 21/1/1386 - 9:59
دعا و زیارت

سؤال موسى از شيطان
روزى حضرت موسى بن عمران عليه السلام براى مناجات به كوه طور مى رفت . در بين راه به شيطان برخورد و شروع كرد با او صحبت كردن و شيطان هم جواب مى داد.
موسى عليه السلام فرمود: چرا آدم را سجده نكردى تا به لعنت خدا و ملائكه و جن و انس گرفتار نشوى ؟ در جواب گفت :اى موسى ! من به تو راست مى گويم . غرض خداوند سجده بر آدم نبود، بلكه مى خواست مرا بيازمايد و بداند آيا من غير او را سجده مى كنم يا خير! ولى من چون عاشق خدا بودم ، حاضر نشدم غير او را سجده كنم و دست از عبادت او بردارم .
پور عمران بدن غرقه نور
مى شد از بهر مناجات به طور
ديد در راه سرد و نان را
غايت لشكر محزونان را
گفت : كز سجده آدم به چه رو
تافتى روى رضا راست بگو
گفت : شيطان به تو مى گويم راست
كه تو را نى خبر از عالم ماست
من و ما نيست ميان من و دوست
آن چنانم كه خدا گويدم اوست .
گفت : موسى كه اگر كار اين است
لعن و طعن تو چرا آيين است
گفت : شيطان كه از اين گفت و شنود
امتحان كردن من بد نه سجود
گفت : عاشق كه بود كامل سير
پيش جانان نبرد سجده به غير
اين دم از كمشكش خود رستم
پيش زانوى ادب بنشستم
هم چنين در جواب شخص ديگرى كه از او پرسيد: چرا آدم را سجده نكردى تا مورد لعن ابدى قرار نگيرى ؟ گفت : مثلى براى تو بياورم تا مطلب معلوم شود.
مردى دختر سلطان را ديد و عاشق او شد. داستان عشق او در شهر پيچيد. روزى دختر سلطان به آن مرد گفت : مرا خواهرى است از من زيباتر، كه من كنيز او هم نمى شوم و حسن و جمال او از من بهتر است .
گر ببينى خواهرم را يك زمان
تير مژگانش كند پشتت كمان
بنگر اكنون گر ندارى باورم
كز عقب مى آيد اكنون خواهرم
آن مرد كه مدعى عشق بود پشت سر خود نگاه كرد تا او را ببيند. دختر دست بر سينه اش زد و او را انداخت .
گفت : گر عاشق بدى يك ذره اى
كى شدى هرگز به غيرى غره اى
قصه ابليس و اين قصه يكى است
من ندانم تا كرا اينجا شكى است
ترك سجده از حسد گيرم كه بود
آن حسد از عشق خيزد نه از سجود(514)

514- كتاب ابليس ، ص 22.

سه شنبه 21/1/1386 - 9:51
دعا و زیارت

داستان لوط (ع ) و قومش در تورات 

2

پس رب (به ابراهيم ) گفت : سر و صداى سدوميان و عموديان زياد شده يعنى چيزهاى بدى از آنجا به من مى رسد و خطايا و گناهانشان بسيار عظيم گشته ، لذا من خود به زمين نازل مى شوم تا ببينم آيا همه اين گناهانى كه خبرگزاران خبر داده اند مرتكب شده اند يا نه و اگر نشده اند حداقل از وضع آنجا با خبر مى شوم . آنگاه مردان (ميهمانان ابراهيم ) با او خدا حافظى كرده و به طرف سدوم رفتند و اما ابراهيم كه تا آن لحظه در برابر رب ايستاده بود به طرف رب جلو آمد و پرسيد آيا نيكوكار و گناهكار را با هم هلاك مى كنى ؟ شايد پنجاه نفر نيكوكار در شهر سدوم باشد آيا آن شهر را يكجا نابود مى كنى و به خاطر آن پنجاه نيكوكار كه در آنجا هستند عفو نمى كنى ؟ حاشا بر تو كه چنين رفتارى داشته باشى و نيكوكار را با گنهكار بميرانى و در نتيجه خوب و بد در درگاهت فرق نداشته باشند، حاشا بر تو كه جزا دهنده كل زمينى عدالت را رعايت نكنى ؟ رب گفت من اگر در سدوم پنجاه نيكوكار پيدا كنم از عذاب آن شهر و همه ساكنان آن به خاطر پنجاه نفر صرفنظر مى كنم . ابراهيم جواب داد و گفت : من كه با مولا سخن آغاز كردم خاكى و خاكسترى هستم ممكن است نيكوكاران پنج نفر كمتر از پنجاه نفر باشند و فرض كن چهل و پنج نفر باشد آيا همه شهر را و آن چهل و پنج نفر را هلاك مى كنى ؟ رب گفت : من اگر در آنجا چهل و پنج نفر نيكوكار بيابم شهر را هلاك نمى كنم ، ابراهيم دوباره با رب به گفتگو پرداخت و گفت : احتمال مى رود در آنجا چهل نفر نيكوكار باشد رب گفت : بخاطر چهل نفر هم عذاب نمى كنم ، ابراهيم با خود گفت حال كه رب عصبانى نمى شود سخن را ادامه دهم چون ممكن است سى نفر نيكوكار در سدوم پيدا شود، رب گفت : اگر در آنجا سى نفر يافت شود آن كار را نمى كنم . ابراهيم گفت : من كه سخن با مولايم آغاز كردم براى اين بود كه نكند در آنجا بيست نفر نيكوكار باشد رب گفت : به خاطر بيست نفر هم اهل شهر را هلاك نمى كنم . ابراهيم گفت : (من خواهش مى كنم ) رب عصبانى نشود فقط يك بار ديگر سخن مى گويم و آن سخنم اين است كه ممكن است ده نفر نيكوكار در آن محل يافت شود رب گفت : به خاطر ده نفر نيز اهل شهر را هلاك نمى كنم ، رب بعد از آنكه از گفتگوى با ابراهيم فارغ شد دنبال كار خود رفت ابراهيم هم به محل خود برگشت .
در اصحاح نوزدهم از سفر تكوين آمده كه ملائكه هنگام عصر به سدوم رسيدند لوط در آن لحظه دم دروازه شهر سدوم نشسته بود چون ايشان را بديد برخاست تا از آنان استقبال كند و با صورت به زمين افتاد و سجده كرد و به آنان گفت : آقاى من به طرف خانه بنده خودتان متمايل شويد و در آنجا بيتوته كنيد و پاهايتان را بشوييد آنگاه صبح زود راه خود پيش بگيريد و برويد. آن دو ملك گفتند: نه ، بلكه ما در ميدان شهر بيتوته مى كنيم . لوط بسيار اصرار ورزيد و آن دو سرانجام قبول نموده با او به راه افتادند و به خانه او در آمدند لوط ضيافتى به پا كرد و نان و مرغى پخت ، و آنان خوردند.قبل از اينكه به خواب بروند رجالى از اهل شهر يعنى از سدوم خانه را محاصره كردند، رجالى از پير و جوان و بلكه كل اهل شهر حتى از دورترين نقطه حمله ور شدند و لوط را صدا زدند كه آن دو مردى كه امشب بر تو وارد شده اند كجايند؟ آنان را بيرون بفرست تا بشناسيمشان ، لوط خودش به طرف درب خانه آمد و آن را از پشت ببست و گفت : اى برادران من شرارت مكنيد اينك اين دو دختران من در اختيار شمايند و با اينكه تاكنون مردى را نشناخته اند من آن دو را بيرون مى آورم ، شما با آن دو هر عملى كه مايه خوشايند چشم شما است انجام دهيد و اما اين دو مرد را كار نداشته باشيد زيرا زير سايه سقف من داخل شده اند.

سه شنبه 21/1/1386 - 9:46
فلسفه و عرفان
 

ويژگي هفتم: نياز به عصر تبيين و توسعه

 

همان‌گونه كه گفته شد، بعد از هر پيامبر؛ به ويژه پيامبر خاتم نياز به عصري به نام عصر تبيين و توسعه و تطبيق شريعت پيش مي‌آيد تا دستورهاي دين در سطحي وسيع گسترش يابد. بدون اين گستره ديني هرگز به جهان‌شمولي و كمال دين نخواهيم رسيد.دين اسلام جهاني و خاتم اديان است. يكي از وجوه اعجاز اسلام اين است كه تا روز قيامت مي‌تواند نيازها و ضرورتهاي قانوني و اجتماعي را پاسخ دهد و زمينه‌ساز سعادت بشر در تمام عرصه‌ها و زمانها و مكانها باشد. بعد از پيامبر اسلام نيز نيازمند عصري هستيم كه اين دين مقدس با شريعت جامع و كامل در سطح كلي توسعه يابد.اگر قانونگذار بايد از مقام عصمت برخوردار باشد تا در تشريع خود به اشتباه و خطا نيفتد، مبيّن شريعت و توسعه‌دهندة آن نيز بايد معصوم باشد. فقه شيعه، اين عصر طلايي را كه همان عصر تبيين و توسعه و تطبيق شريعت است، به دست معصومان مي‌سپارد و از سرچشمه فيض علوم آنان كه بدون خطا و اشتباه است، بهره مي‌برد. شيعه در طول حدود دو قرن با معصومان محشور بوده است و همان‌گونه كه اصل شريعت را از وجود معصوم پيامبر اخذ كرده، تبيين شريعت را نيز از معصومان گرفته است، ولي اهل سنت از اين امتياز محروم‌اند. آنان در اين عصر از وجود كساني همانند صحابه و تابعين و رؤساي مذاهب اربعه، براي تبيين و توسعه و تطبيق شريعت استفاده كردند كه به حتم از خطا و اشتباه مصون نبودند. مگر نه اين بود كه عمربن‌خطاب، به حرمت حج تمتع و متعه زنان حكم كرد؟ مگر نه اين بود كه وي بنا بر نص مصادر حديثي و منابع فقهي اهل سنت، به حرمت قرائت «حي علي خير العمل» در اذان فتوا داد و در مقابل آن «الصلوة خير من النوم» را در آن بدعت گذارد؟ مگر نه اين بود كه او به تصريح خود، نماز تراويح را در شريعت بدعت نهاد، سهم «مؤلفة قلوبهم» را از مصرف زكات برداشت و ذوي‌القربي را از سهم خمس خود محروم ساخت.توسعه و تبيين شريعت به دست اصحابي كه در مسند خلافت و رياست نبودند نيز انجام گرفت، ولي آنان هرگز از مقام عصمت و طهارت از خطا و اشتباه برخوردار نبودند. به سخن آنان نيز اعتمادي نيست؛ زيرا جنبة فهم شخصي دارد و فهم آنان در نهايت براي خودشان حجت است، نه اينكه بتواند مصدر تشريع و منبع استنباط براي ديگران باشد.

درباره حد شرب خمر رواياتي از رسول خدا رسيده كه هر كس شرب خمر كند، حد شراب بر او واجب است؛ يعني حكم جلد بر مطلق شرب خمر وارد شده است، ولي اهل سنت در بحث حدود، اين حكم مطلق را به خصوص موردي مقيد مي‌كنند كه شرب خمر كسي با بوي دهان او ثابت شود و يا او را در حال مستي دستگير كرده و نزد حاكم آورده باشند و در غير اين صورت، حد بر او جاري نمي‌شود. اين تقييد در فتوا به جهت آن است كه در روايات عبدالله‌بن‌مسعود آمده است: «فان وجدتم رائحة الخمر فاجلدوه؛ اگر بوي شراب را در او يافتيد، او را شلاق زنيد»

سه شنبه 21/1/1386 - 9:27
آموزش و تحقيقات
 

همان طور که در مقاله قبل گفته شد، اگر بدانيم تا يک روز ديگر حضرت ظهور مي کنند،همه شرايط و زمينه ها را براي پيوستن به حضرت آماده مي کنيم. لذا مي توان گفتبه طور خلاصه سعي مي کنيم سوز انتظاري که خداوند سرسوزني از آن را به ما ارزاني داشته است، در حد توان به ساير مؤمنان هم سرايت دهيم؛ به اين اميد که آتش اشتياقي که به لطف خدا و عنايت امام عليه السلام خرمن وجود ما را فراگرفته است غافلان را هم فرا گيرد و در نتيجه همگي با هم به استقبال و ياري عزيز فاطمه عليها السلام بشتابيم. همه ي عاشقان و شيفتگان آن دُردانه هستي را دور هم جمع مي کنيم و به ايشان مي گوييم: بياييد خدا را صدها هزار مرتبه شکر کنيم که زمان خواندن اين دعاها تا يک روز ديگر به سر مي آيد:هل يتّصل يومنا منک بغده فنحظي؟ متي نرد مناهلک الرويّة فنروي؟ مت ننتفع من عذب مائک فقد طال الصّدي؟ متي نغاديک و نراوحک فتقرّ عيوننا؟ متي ترانا و نراک و قد نشرت لواء النّصر تري؟ أترانا نحفّ بک و أنت تؤمّ الملأ الارض عدلاً؟

سه شنبه 21/1/1386 - 9:16
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته