• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2125روز قبل
فلسفه و عرفان

  ادامه ویژگیهای هفتم

در هدايه مرغيناني، متن درسي فقه حنفيه، مي‌خوانيم:

ومن شرب الخمر فأخذو ريحها موجودة، أوجاؤا به سكران فشهد الشهود عليه بذلك فعليه الحد. وكذلك اذا اقرو ريحها موجودة؛ لانّ جناية الشرب قد ظهرت ولم يتقادم العهد والاصل فيه قوله عليه الصلاة والسلام: «من شرب الخمر فاجلدوه، فان عاد فاجلدوه»، و ان اقر بعد ذهاب رائحتها لم يحد عند ابي حنيفة و أبي يوسف؛۱۴هر كس شراب خورده باشد، در حالي كه بوي آن موجود است، يا در حال مستي او را دستگير كنند و شهود بر ضد او گواهي دهند، حد بر او واجب است و همچنين است اگر كسي اقرار به شرب خمر كند، در حالي كه بوي آن از دهانش مي‌آيد؛ زيرا جنايت شرب خمر ظاهر شده و عهد آن نگذشته است. اصل و دليل اين مسئله قول پيامبر اكرم است كه فرمود: «هر كس شرب خمر كند او را تازيانه زنيد، پس اگر دوباره انجام داد، باز او را تازيانه زنيد.» و اگر بعد از آنكه بوي خمر از دهانش زايل شد، اقرار نمود، مطابق رأي ابوحنيفه و ابويوسف حد از او برداشته مي‌شود.از اين نحو استدلال مي‌توان دريافت كه اهل سنت عصري را به عنوان عصر تبيين و تطبيق و توسعة شريعت پذيرفته‌اند، ولي اين عصر را به افراد غيرمعصوم سپرده‌اند. اما آيا بيانات غيرمعصوم مي‌تواند مرجع و مصدر استنباط و تشريع باشد؟ بر فرض كه صحابه عدالت داشته باشند، بايد گفت كه عدالت ربطي به مقام عصمت از اشتباه ندارد.نمونه‌اي ديگر مي‌آوريم. در باب حج و در بحث احرام و تروك آن، در فقه اهل سنت مي‌خوانيم: ولابأس بأن يغتسل ويدخل حمام؛ لأن عمر اغتسل وهو محرم ولابأس بأن يستظل بالبيت والمحمل...ولنا انّ عثمان كان يضرب له فسطاط في احرامه؛۱۵ اشكالي ندارد كه انسان در حال احرام غسل كند و داخل حمام رود؛ زيرا عمر در حالي كه محرم بود، غسل كرد و نيز اشكالي ندارد كه شخص محرم در زير ساية خانه يا محمل قرار گيرد…دليل ما اين است كه هميشه در حال احرام براي عثمان خيمه‌اي زده مي‌شد و او در زير آن قرار مي‌گرفت.نيز در باب حج و در بحث كوچ كردن مردم هنگام غروب براي رفتن به مزدلفه و مشعر، در فقه اهل سنت مي‌خوانيم: فلو مكث قليلاً بعد غروب الشمس وافاضة الامام لخوف الزحام فلابأس به؛ لماروي انّ عائشة بعد افاضة الامام دعت بشراب فأفطرت ثم أفاضت؛۱۶هرگاه كسي بعد از غروب خورشيد و كوچ كردن مردم، به دليل ترس از ازدحام مكث و توقف كند، اشكال ندارد؛ زيرا روايت شده است كه عايشه بعد از كوچ كردن مردم دستور داد تا آبي آوردند و او در همان عرفات افطار كرد و بعد، از آن سرزمين كوچ نمود.در باب عمره نيز مي‌خوانيم: والعمرة لاتفوت وهي جائزة في جميع السنة الا خمسة ايام يكره فيها فعلها و هي يوم عرفة، و يوم النحر، و ايام التشريق؛ لما روي عن عائشة انها كانت تكره العمرة في هذه الايام الخمسة؛۱۷و۱۸عمره نبايد هرگز فوت شود و عمره در طول ايام سال جايز است، مگر در پنج روز كه انجام دادن عمره در آنها كراهت دارد. آن پنج روز عبارت‌اند از: روز عرفه، روز عيد قربان و سه روز تشريق؛ زيرا از عايشه روايت شده است كه او طواف در اين پنج روز را مكروه مي‌دانست.از اينجا مي‌توان دريافت كه اهل سنت حتي عملكرد يا رأي برخي از زنان صحابي را نيز حجت و مدرك استنباط مي‌دانند و به آن فتوا مي‌دهند، در حالي كه قطعاً آنان را از مقام عصمت برخوردار نمي‌دانند. جالب آن است كه آنان به عصر تبيين و توسعة شريعت به بيان خاص، مقيد و مبين معتقدند و لذا در مقام فتوا به بيانات صحابه اهتمام مي‌ورزند، ولي براي آنان شرط عصمت را لازم نمي‌دانند، در حالي كه به طور حتم مي‌دانيم كه مصدر استنباط حكم بايد همانند كتاب و سنت نبوي و اهل بيت از عصمت برخوردار باشد. در فقه اهل سنت در بحث نماز مسافر مي‌خوانيم: ولو دخل مصراً علي عزم ان يخرج غداً او بعد غد ولم ينو مدة الاقامة حتي بقي علي ذلك سنين قَصَر؛ لانّ ابن عمر اقام بأذربايجان ستة اشهر و كان يقصر۱۹ و عن جماعة من الصحابة مثل ذلك؛۲۰و اگر مسافري وارد شهري شود، در حالي كه قصد دارد فردا يا پس‌فردا از آن شهر خارج شود، ولي مردد است و عزم قطعي براي خروج در روز معيني ندارد و سالها با اين حالت ترديد در آن شهر بماند، نمازش را بايد به قصر و شكسته بخواند؛ زيرا عبدالله‌بن‌عمر شش ماه در آذربايجان اقامت داشت و نمازش را به قصر مي‌‌خواند و نيز از جماعتي از صحابه همين رفتار رسيده است.

 

چهارشنبه 22/1/1386 - 9:49
دعا و زیارت
 

قسمت دوم

آيا امروز ما در ارتباط با تو به فردايش مي رسد تا به آرزوي خود برسيم؟ چه وقت بر سر چشمه ي پر آبِ سيراب کننده ي تو خواهيم رسيد تا سيراب گرديم؟ چه موقع از آب شيرين و گواراي تو بهره مند مي شويم؟ تشنگي ما طولاني گشته است! کي مي شود که با تو صبح و شام کنيم تا چشمان ما( به جمالت) روشن شود؟ کي تو ما را و ما تو را مي بينيم، در حالي که پرچم پيروزي را برافراشته اي؟ راستي مي شود ما را ببيني که به گرد تو حلقه زده ايم و تو برهمگان امامت مي کني در حالي که زمين را از عدالت پرساخته اي؟!و زمان «نحن نقول الحمد لله ربّ العالمين»1 فرا مي رسد. چنين الحمد لله اي هرگز در عمر خود نگفته ايم و يک روز ديگر به انجام اين عبادت بزرگ رستگار مي شويم.و زمان «نحن نقول الحمد لله ربّ العالمين»1 فرا مي رسد. چنين الحمد لله اي هرگز در عمر خود نگفته ايم و يک روز ديگر به انجام اين عبادت بزرگ رستگار مي شويم. همه ي آنچه بيان شد در اين فرض بود که ما يقين به ظهور حضرت تا بيست و چهار ساعت آينده داشته باشيم، اما اگر اين فاصله ي زماني بيشتر شود، هر قدر که طولاني تر گردد، شور و حرارت قبلي کمتر خواهد شد و به سردي بيشتري مي گرايد.مثلاً اگر به جاي يک روز، مطمئن شويم که ايشان يک هفته ي ديگر ظهور خواهند فرمود، در اين فرض تقريباً همه ي حالاتي که گفتيم براي انسان خواهد بود اما با قدري شور و حرارت کمتر؛ چشم به راهي ما شدت کمتري پيدا مي کند و همين تفاوت در شدت و ضعف انتظار، منشأ تفاوت هايي در رفتار ما در اين دو فرض خواهد شد. مثلاً اگر در آن يک روز قطعاً مي توانستيم بگوييم که خواب به چشمان ما نخواهد آمد، در اين يک هفته چنين نيست و آن دلشوره و هيجان قبلي را در اين فرض جديد نداريم. يا اين که در آن يک روز يقيناً عمر خود را صرف کارهاي بيهوده و حتي تفريحي نمي کنيم. اما در اين يک هفته شايد دقايقي يا ساعاتي را به بطالت بگذرانيم. در مجموع، آن دقت و تلاشي که در فرض اول براي استفاده ي بهتر و کامل تر از فرصت باقيمانده به خرج مي دهيم، در فرض بعدي به آن شدت نخواهد بود.حال اگر يک هفته به يک ماه تبديل شود، و در حقيقت اطمينان پيدا کنيم که قبل از يک ماه ديگر حضرتش ظهور نمي فرمايند، در اين صورت شور و اشتياق ما در انتظار، کمتر و ضعيف تر مي گردد و در نتيجه همه ي آنچه بيان شد، سست تر و کمرنگ تر مي شود. در اين فرض احتمال اينکه اوقات بيشتري از عمر گرانقدر خود را تلف کنيم و بيهوده فرصت را از دست بدهيم، بسيار بيشتر از فرض قبلي است. اگر در آن يک روز و يک هفته فقط در حد نياز ضروري به امور دنيوي و مادي مي پرداختيم، در اين يک ماه آنقدر برايمان اهميت ندارد که قدري از فرصت باقيمانده تا ظهور مولايمان را از دست بدهيم. اگر در آن يک هفته براي جبران حقوق ديگران که برگردن ما بوده، شتاب مي کرديم، در اين يک ماه خيلي عجله نمي کنيم و کار امروز را به فردا و پس فردا مي اندازيم. اگر نمازها و ساير عبادت هاي ما در آن يک هفته، حال و صفاي فوق العاده اي داشت، در اين يک ماه به آن اندازه حضور قلب ندارد و...به طور کلي هر چه فاصله ي خود را با ظهور بيشتر بدانيم، اين آثار و نشانه ها به تدريج کمرنگ تر مي شود. و به همين دليل اگر اين فاصله از يک ماه به يک سال برسد، معمولاً آثار کمتري ظهور و بروز خواهد کرد. قطعاً غفلت نوع مؤمنان در اين حالت بيشتر خواهد بود و چه بسا ساعت ها يا روزها يا حتي هفته ها با فراموشي ياد ايشان بگذرد و از همين بابت هيچگونه احساس ضرر و زيان هم نکنند. آن شور و حرارت و هيجان در فرض هاي قبلي، در اين فرض، بسيار ضعيف تر خواهد شد و عمل به وظايف يک منتظر واقعي، سست تر مي گردد. اگر مي خواهيم آثار و لوازم انتظار فرج را وجدان کنيم، بايد خود را در آن شرايط فرضي ببينيم تا لوازمش بيشتر براي ما ملموس گردد و آثار عملي آن را در خود بيابيم.اگر مي خواهيم آثار و لوازم انتظار فرج را وجدان کنيم، بايد خود را در آن شرايط فرضي ببينيم تا لوازمش بيشتر براي ما ملموس گردد و آثار عملي آن را در خود بيابيم. مؤثرترين عامل در ايجاد اين حالت، همانا اعتقاد به اين حقيقت است که امر فرج امام زمان عليه السلام در هر صبح و شام، بلکه در هر لحظه و هر ساعتي، امکان وقوع دارد و ما اين مطلب را با استناد به بعضي از ادله ي آن، در فصل گذشته اثبات نموديم. هر چه ايمان شخص به آن حقيقت عميق تر باشد، آثار ذکر شده به طور طبيعي ظهور و بروز بيشتري خواهد داشت.

ادامه دارد

چهارشنبه 22/1/1386 - 9:37
دانستنی های علمی
 

نقش امام جعفر صادق عليه‏السلام

در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب

 

اينك به بحث اصلى يعنى نقش امام صادق‏عليه‏السلام درتقر يب مسلمانان مى‏پردازيم:

 

پس خداوند فقط در مورد اهل كتاب چنان فرموده است ليكن شما بين اهل كتاب و ديگران در پرداخت جزيه فرقى نمى‏گذاريد و همه را برابر مى‏دانيد. عمرو گفت: نظر ما چنين است. امام پرسيد: اين علم و دانش را از كى آموخته‏اى؟ عمرو گفت: همه مردم چنين مى‏گويند. امام فرمود: از اين موضوع هم بگذريم. اگر آنان جزيه نپرداختند و شما با ايشان پيكار كرديد و غلبه يافتيد و غنايمى به چنگ آورديد، آن غنيمت‏ها را چه مى‏كنيد؟ عمرو گفت: يك پنجم آن را كنار مى‏گذاريم و چهار پنجم را ميان همه جنگجويان و سربازان قسمت مى‏كنيم؟ امام پرسيد: غنايم را به طور برابر ميان همه جنگندگان تقسيم مى‏كنيد. عمرو گفت: آرى. امام فرمود: تو با اين وضع، با عملكرد رسول خدا مخالفت مى‏كنى و داور ميان من و تو در اين مساله فقها و دانشمندان مدينه هستند. تو مى‏توانى از ايشان بپرسى و آنان اختلاف ندارند كه رسول اكرم با عربهاى باديه (مشركين) صلح كرد و توافق فرمود كه آنان در سرزمين خود باقى بمانند و هجرت نكنند به اين شرط كه اگر دشمنى قد علم كند، آنان پيامبر را در سركوبى دشمن يارى كنند و از غنايم هم بهره‏اى نداشته باشند. ليكن تو مى‏گويى غنايم جنگى ميان همه كسانى كه در جنگ شركت جسته‏اند برابر تقسيم مى‏شود پس با روش و رفتار پيامبر با مشركان مخالفت مى‏كنى. امام صادق عليه‏السلام فرمود: از اين مطلب نيز بگذريم نظر شما در صدقه چيست؟ عمرو آيه صدقه را تلاوت كرد: «انما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها...» التوبة /60. يعنى: صدقه‏ها از آن تهيدستان و مستمندان و كسانى است كه آن را گرد مى‏آورند و كارگزارند.... امام فرمود: درست است. ليكن، چگونه تقسيم مى‏كنيد. عمرو گفت: آن را هشت جزء مى‏كنيم و به هر يك از هشت گروه يك جزء مى‏دهيم. امام صادق عليه‏السلام فرمود: اگر يك گروه و يك صنف ده هزار نفر بودند ولى صنف و گروه ديگر فقط يك و يا دو و حداكثر سه نفر بودند باز به اين يكى، دو و يا سه نفر معادل آن ده هزار نفر مى‏پردازى؟ عمرو گفت:  آرى چنين مى‏كنيم. امام صادق عليه‏السلام فرمود: تو ميان شهرنشين و صحرانشين فرق نمى‏گذارى؟ عمرو گفت: نه. امام فرمود: پس تو در همه كارهايت مخالف سيره و عملكرد رسول خدا، عمل مى‏كنى چون او زكات صحرانشينان را به فقرا و مستمندان روستا و صحرانشينان مى‏داد و زكوة شهرنشينان را به تهيدستان و فقراى شهرى مى‏داد و هرگز هم برابر تقسيم نمى‏كرد بلكه آن را به اندازه موجود براى افراد حاضر تقسيم مى‏فرمود. اگر در اين مساله نيز شك و ترديد دارى از فقهاى مدينه مى‏توانى بپرسى كه آنان در اين موضوع اتفاق‏نظر دارند. آن گاه امام رو به عمروبن عبيد و ديگر همراهان و همفكران او كرد و فرمود: «اتق الله يا عمرو! و انتم ايضا ايها الرمط فاتقوا الله فان ابى حدثنى و كان خير اهل الارض و اعلمهم بكتاب الله و سنة رسوله ان رسول الله قال من ضرب الناس بسيفه و دعاهم الى نفسه و فى المسلمين من هو اعلم منه فهو ضال متكلف » (5) يعنى: اى عمرو! از خدا بترس و شما اى ماعت‏حاضر، از خدا پروا كنيد و از كيفر و خشم او بترسيد. پدرم كه بهترين مردم روى زمين بود و به كتاب خدا و سنت رسول او، داناترين بود به نقل از رسول اكرم فرمود: هر كه شمشير به روى مردم بكشد و آنان را به سوى خود فراخواند در صورتى كه در ميان ايشان كسى وجود دارد كه از وى داناتر است، چنان كس گمراه و متكلف مى‏باشد. آيا آموزه‏اى جامعتر از اين براى حفظ وحدت و صيانت اتحاد و اتفاق جامعه مى‏توان ارائه داد؟ و آيا امام صادق عليه‏السلام در اين گفتگوى پربار، روى اصلى ترين مساله اجتماعى انگشت نگذاشته است؟ و چه زيبا فرموده‏اند كه اگر نادان ساكت مى‏نشست و دم نمى‏زد و ادعايى نمى‏كرد، اختلاف، براندازى مى‏شد و ريشه‏كن مى‏گرديد. چون عمده‏ترين عامل اختلاف و چندگانگى در هر محيط و جامعه‏اى از آنجا ناشى مى‏شود كه فرد و يا افراد بى‏كفايت مدعى مقام و منصبى مى‏شوند و بدون صلاحيت لازم و كارآيى متناسب، قدم جلو مى‏گذارند و در نتيجه خود گمراه مى‏شوند و جامعه‏اى را به دنبال خود تباه مى‏سازند.

چهارشنبه 22/1/1386 - 9:7
دانستنی های علمی
 

وحدت عملى

2

امام صادق‏عليه‏السلام شخصا با ابوحنيفه مى‏نشست و در عقايد و احكام با وى مناظره مى‏كرد، و اين كار تا زمان شيخ مفيد در بغداد معمول بود. شيخ طوسى استاد كرسى تدريس در دارالخلافه بود، ولى سلاجقه كه به بغداد رفتند، كرسى شيخ را سوزاندند و ميان ما جدايى افكندند، سپس اختلافهايى ميان صفويه و خلافت عثمانى پديد آمد، و اين اختلافات در واقع از سياست ناشى مى‏شد نه از دين. همه اين مسايل در گذشته وجود داشت و برخى از آنها رنج‏آور است، مانند آنچه در ميان برخى از شيعيان رواج داشته كه آنان برخى از صحابه را لعن مى‏كردند. من به شما بگويم كه لعن را معاويه از سال 40 هجرى آغاز كرد، و امام على‏بن ابى‏طالب‏عليه‏السلام بر روى همه منابر مسلمين در خطبه‏هاى نماز جمعه لعن مى‏شد، و اين عمل تا آخر دوره امويان - جز دو سال خلافت عمربن عبدالعزيز - ادامه يافت. در همه اين مدت آيا گمان مى‏كنيد شيعيان على‏عليه‏السلام و خاندانش مقابله به مثل نكردند؟ چرا كردند، ولى اكنون چه ربطى به ما دارد؟ (8) ما بايد دست از اين اختلاف [لعن] و اختلافات ديگر، برداريم. امروز، ما بايد اختلاف و جدال بى‏نتيجه را پيرامون جانشين رسول خداصلى الله عليه وآله كه على‏عليه‏السلام است‏يا ابوبكر، رها كنيم و تنها به مطالعه و بررسى اين موضوع بپردازيم كه سنت پيامبرصلى الله عليه وآله و تفسير قرآن را از كجا بگيريم. هر يك از ما (شيعه و سنى) دليل عقايدش را ارائه مى‏كند و دليل برادرش را مى‏شنود، چه آن را بپذيرد يا نه ولى در برابر دشمن مشترك از برادر دينى خود حمايت كنيم و به خاطر وى فدا شويم، مانند برخوردى كه جمهورى اسلامى با مسلمانان فلسطين داشته، كه همه كشورهاى عربى مى‏خواهند دست دوستى به اسرائيل بدهند، جز جمهورى اسلامى كه از انتفاضه در داخل فلسطين پشتيبانى مى‏كند و حزب‏الله لبنان را از شيعيان طرفدار خود، به وجود آورده تا به وسيله آنان با اسرائيل بجنگند و آنان به خاطر فلسطينيان كشته شوند، و امام خمينى (رضوان الله تعالى عليه) روز قدس را قرار داد. ما نيز بايد مسلمانان را به اين نوع وحدت (عملى) فرا خوانيم، و آخرين سخن من اين آيه شريفه است: «قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا ومن اتبعنى و سبحان الله وما انا من المشركين‏»، (9) (بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم، منزه است‏خدا، و من از مشركان نيستم). من دستم را به سوى همه شما دراز و دست‏شما را مى‏فشارم و از شما پوزش مى‏طلبم، و اميدوارم ديدار ديگرى ميان ما باشد. اما ديدار فكرى من و شما از هم اكنون كه وزارت ارشاد پنجاه دوره از كتب مرا ميان شما توزيع مى‏كند، برقرار خواهد شد 

8- رجوع كنيد به وسائل الشيعة، كتاب الصلاة، ابواب صلاة الجماعة، ج‏5، صص 381-382.

9- راست گفته‏اند كه خاشاك را در چشم برادرت مى‏بينى و تنه درخت را در چشم خود نمى‏بينى.

چهارشنبه 22/1/1386 - 8:51
دعا و زیارت

امام باقر (عليه السلام):


حضرت باقر (عليه السلام) در مورد رشد فرهنگى مردم در عصر ظهور فرمود:


«وتؤتون الحكمة فى زمانه حتى ان

المراة لتقضى فى بيتها بكتاب الله

تعالى و سنة رسول الله صلى الله

عليه و آله».


علم و حكمت به همه شما در زمان مردى از خاندان ما آموخته شود، بطورى كه حتى زن در خانه اش بر طبق كتاب خدا و سنت رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)

قضاوت نمايد. 

بحارالانوار، ج 52، ص 352. 
 


 
چهارشنبه 22/1/1386 - 8:19
سياست
 

معاهدات بين المللي و سياسي

 

11- در سال 1980 ، جامعه اقتصادي اروپا اعلاميه « ونيز » را منتشر كرد كه طي آن شركت « ساف » در مذاكرات آينده صلح خاورميانه خواسته شده است . واكنش اعراب در مقابل اعلاميه ونيز مثبت و اسرائيل منفي بود .

12- در سال 1981، « لئونيد برژنف » ، رهبر حزب كمونيست و رئيس اتحاد جماهير شوروي ، طرحي را ارائه داد كه در آن از تشكيل يك كنفرانس بين المللي براي بررسي مساله خاورميانه ، مرزهاي امن و تشكيل كشور فلسطين صحبت شده است . عكس العمل اعراب در مقابل اين طرح مثبت و پاسخ اسرائيل منفي بود .

13- در تابستان 1981 ، « امير فهد » وليعهد عربستان سعودي ، طرحي را عرضه كرد. اين طرح متضمن عقب نشيني اسرائيل از سرزمين هاي اشغالي عرب ( در سال 1967 ) ، تشكيل كشور فلسطين و حق زندگي در صلح براي همه كشورهاي منطقه بود. پاسخ اعراب به استثناي سوريه و ليبي و برخي از سازمان هاي فلسطيني ، مثبت و عكس العمل اسرائيل منفي بود .

14- در دسامبر 1982 ، در حالي كه آخرين گروه از رزمندگان فلسطيني ، پس از 88 روز مقاومت در مقابل تهاجم گسترده نيروهاي اسرائيلي به لبنان ، شهر بيروت را ترك مي كردند ، «رونالد ريگان » رئيس جمهور وقت آمريكا ، طرح خاورميانه اي خود را اعلام نمود .

در طرح ريگان از پيوستن سرزمين هاي فلسطيني ساحل غربي و نوار غزه به اردن و تحقيق خود مختاري براي فلسطيني ها در اين مناطق صحبت شده است .

اين طرح اگر چه دولت مستقل فلسطيني و بطور كلي حق تعيين سرنوشت براي ملت فلسطين را ناديده گرفت ، ولي به جز از سوي سوريه و ليبي با مخالفتي در سطح جهان عرب روبرو نشد و سازمان آزادبخشي فلسطين ( ساف ) هم به دلايل فوق آن را غير كافي دانسته است . اما عكس العمل اسرائيل در مقابل طرح مذكور منفي بوده است .

15- در سپتامبر 1982 ، كنفرانس سران عرب در شهر فاس ( مغرب )، طرحي را تصويب نمود كه به « منشور فاس »  معروف شده است .

در اين طرح از عقب نشيني نيروهاي اسرائیلي تا پشت مرزهاي سال 1967 ، تشكيل دولت مستقل فلسطيني ، به رهبري « ساف » و تضمين طرح براي تمام دولت هاي منطقه توسط شوراي امنيت سازمان ملل متحد ، سخن به ميان آمده است . منشور فاس مورد تصويب اكثر كشورهاي عرب و همچنين ساف واقع شد .

چهارشنبه 22/1/1386 - 8:15
دعا و زیارت

                         سجدة سهو

 بايد رو به قبله و با حالت وضو و طهارت باشد و پيشاني را نيز به چيزي گذارد كه سجده نماز بر آن جايز است.

چهارشنبه 22/1/1386 - 7:57
دعا و زیارت
 

                   2-مثال براى امكان تشرّف
به عنوان شاهد به داستانى جالب از مرحوم علامه حلّى رحمت الله عليه اشاره مى كنيم:آقا سيد محمد، صاحب مفاتيح الاصول و مناهل الفقه، از خط علامه حلّى كه در حواشى بعضى كتبش آورده، نقل مى كند:علامه حلى در شبى از شبهاى جمعه تنها به زيارت قبر مولاى خود ابى عبدالله الحسين(عليه السلام) مى رفت.
ايشان بر حيوانى سوار بود و تازيانه اى براى راندن آن به دست داشت. اتفاقاً در اثناى راه، شخصى پياده در لباس اعراب به ايشان برخورد كرد و با ايشان همراه شد.در بين راه شخص عرب مسأله اى را مطرح كرد. علامه حلّى(قدس سره) فهميد كه اين عرب مردى است عالم و با اطّلاع بلكه كم مانند و بى نظير، لذا بعضى از مشكلات خود را از ايشان سئوال كرد تا ببيند چه جوابى براى آنها دارد. با كمال تعجب ديد ايشان حلاّل مشكلات و معضلات و كليد معماها است. باز مسائلى را كه بر خود مشكل ديده بود، سئوال نمود و از شخص عرب جواب گرفت و خلاصه متوجه شد كه اين شخص علاّمة دهر است زيرا تا به حال كسى را مثل خود نديده بود ولى خودش هم در آن مسائل متحيّر مانده بود. تا آنكه در اثناء سؤالها مسأله اى مطرح شد كه آن شخص در آن مسألة به خلاف نظر علامه حلّى فتوا داد. ايشان قبول نكرد و گفت: اين فتوا بر خلاف اصل و قاعده است. و دليل و روايتى را كه مستند آن شود نداريم.آن جناب فرمود: دليل اين حكم كه من گفتم حديثى است كه شيخ طوسى در كتاب تهذيب نوشته است.علامه گفت: چنين حديثى در تهذيب نيست و به ياد ندارم ديده باشم كه شيخ طوسى يا غير او نقل كرده باشند.آن مرد فرمود: آن نسخه از كتاب تهذيب را كه تو دارى از ابتدايش فلان مقدار ورق بشمار، در فلان صفحه و فلان سطر حديث را پيدا مى كنى.علامه با خود گفت: شايد اين شخص كه همراه من مى آيد، مولاى عزيز حضرت بقية الله الاعظم(عليه السلام) باشد. لذا براى اينكه واقعيت امر برايش روشن شود در حالى كه تازيانه از دستش افتاد پرسيد: آيا ملاقات با حضرت صاحب الزمان امكان دارد؟ آن شخص چون اين سئوال را شنيد، خم شد و تازيانه را برداشت و با دست با كفايت خود در دست علامه گذاشت و در جواب فرمود: چطور نمى توان ديد و حال آنكه الآن دست او در دست تو مى باشد.همينكه علامه اين كلام را شنيد، بى اختيار خود را از بالاى حيوان كه بر آن سوار بود بر پاهاى آن امام مهربان انداخت تا پاى مباركش را ببوسد كه از كثرت شوق بى هوش شد.وقتى به هوش آمد كسى را نديده و افسرده و ملول گشت. بعد از آن كه به خانه برگشت كتاب تهذيب خود را ملاحظه كرد و حديث را در همان جايى كه آن بزرگوار فرموده بود مشاهده نمود. در حاشيه كتاب تهذيب خود نوشت:اين حديثى است كه مولايم صاحب الامر(عليه السلام) مرا به آن خبر دادند و حضرتش به آن فرمودند: در فلان ورقه و فلان صفحه و فلان سطر مى باشد.آقا سيد محمد صاحب مفاتيح الاصول فرمود: من همان كتاب را ديدم و در حاشيه آن كتاب به خط علامه، مضمون اين جريان را مشاهده كردم.

چهارشنبه 22/1/1386 - 7:44
دعا و زیارت

مقابر (قبرستان حجون)
ترديدي نيست كه مقبره مَعْلاة در مكه مشرفه، بيش از هر مقبره اي به جز بقيع، مملو از اجساد پاك مؤمنان است. فيروز آبادي، نويسنده «قاموس المحيط» رساله اي با عنوان «إثارة الحجون لزيارة الحجون» در ياد از صحابه مدفون در اين مقبره تأليف كرده كه علي بن ابي بكر صايغ از علماي مكه، در صفر سال 1287 آن را به شعر در آورده و نامش را «اللؤلؤ المكنون في ذكر اسماء اهل الحجون» نهاده است. در آنجا آمده است كه شمار صحابه مدفون در بقيع 38 مرد و 7 زن است كه اسامي آنها را به نقل از رساله فيروز آبادي كه مشتمل بر شرح حال آنها بوده آورده است.
دراين باره بايد چند نكته را ياد آور شد:

چهارشنبه 22/1/1386 - 7:39
دعا و زیارت

 

به نظر می رسد که تحقیق و بررسی مجدد درباره ی امیرالمومنین در هر دوره ای لازم و ضروری است .که ضرورت آن به دلایل زیر است:

 

1-     شناخته شدن مقام والای انسانی تا روشن شود که انسان می تواند در نتیجه ی معرفت و تکاپو در مسیر تکامل،به درجه ای از عظمت برسد که از مالکیت به خویشتن شروع شده ودر جذبه ی کمال الهی به نهایت خود برسد.

 

2-     اثبات این که یکی از عنایات خداوند بر بندگانش این است که در هر دوره ای و جامعه ای،بیدارانی در میان به خواب رفتگان و هشیارانی در میان مستان و پاکانی در جمع آلودگان، وجود دارند که با احساس نوعی رسالت انسانی خود را وادار به تفکیک سنگریزه از گوهر و ظلمت از نور می دانند و این ناشی از حکمت اعلای خداوندی است.(انی جاعل فی الرض خلیفه)

3-     به وجود آوردن آرامش و امید ،برای انسان هایی که از انبوه دیو ملول شده و چراغ به دست ،دور شهر ها را گشته و انسان جست و جو می کنند و بالخره افسانه می گویند و افسانه می شنوند ودر خواب فرو می روند .این تلاشگران از امثال عالم بزرگ الهی" محمد عبده" گرفته تا امثال عدالت خواهان دنیا مانند" شبلی شمیل" ماتریالیست ،فریاد می زنند که ای چراغ به دست ها بیایید ،آن گمشده ای را که می جویید ما پیدا کرده ایم . این گمشده ، فرزند نازنین ابیطالب است که از مالکیت به خویشتن ،اشراف بر هستی و تسخیر قلوب همه ی پاکان اولاد آدم (ع) را نتیجه گرفته است.

4-     این دلیل شاید از یک جهت با اهمیت ترین این دلایل است. اثبات معنا دار بودن جهان هستی و آهنگی عظیم است که در این عالم نواخته می شود:

ای انسان همان گونه که نمی توانی بگویی من نیستم ،نمی توانی بگویی من بیهوده هستم .

 

سه شنبه 21/1/1386 - 15:28
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته