• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 20040
تعداد نظرات : 2175
زمان آخرین مطلب : 2215روز قبل
دعا و زیارت

توبه شيطان
از ابن عباس نقل شده : وقتى حضرت عيسى عليه السلام به پيامبرى رسيد و سى سال از عمر او گذشت ، روزى شيطان لعين در پشت بيت المقدس با آن حضرت ديدار كرد و گفت : اى عيسى ! تو آن بزرگى هستى كه خدا تو را بزرگ و با شخصيت قرار داد و بدون پدر به وجودت آورد! عيسى (ع ) فرمود: بلكه بزرگى از آن كسى است كه مرا بدون پدر خلق كرد و همين طور حضرت آدم (ع ) و حوا را بدون پدر و مادر آفريد.گفت : اى عيسى ! تو آن بزرگى هستى كه خدا تو را به جايى رسانيده كه در كودكى و در گهواره سخن گفتى . عيسى فرمود: اى شيطان ! بزرگى مخصوص ‍ آن كسى است كه زبان مرا گويا كرد و گنگ نگردانيد و اگر مى خواست مى توانست بدون زبانم كند. گفت : اى عيسى ! تو كسى هستى كه در بزرگى و خدايى به جايى رسيدى كه با گل ، پرنده اى ساختى و بر آن دميدى و او به پرواز در آمد.فرمود: بزرگى مال كسى است كه مرا آفريده است و آنچه را كه من در او دميدم ، به پرواز درآورد.گفت : تو در بزرگى به جايى رسيدى كه مريض ها را شفا مى دهى ! فرمود: بزرگى مال كسى است كه به اذن او شفا مى دهم و اگر بخواهد خود من را هم مريض مى گرداند.عرض كرد: تو چنان بزرگوار هستى كه مرده را زنده مى كنى ! فرمود: بزرگوار كسى است كه به اذن او مرده را زنده مى كنم و ناچار او خودم را مى ميراند و خود باقى مى ماند.عرض كرد: اى عيسى ! تو آن بزرگ و خدايى هستى كه از دريا عبور مى كند، بدون آن كه پاهايت تر شود و در آن فرو نمى روى . فرمود: عظمت كسى دارد كه دريا را در برابر من رام كرد و اگر بخواهد مرا غرق مى كند.عرض كرد: اى عيسى ! تو آن كسى هستى كه در آينده نزديك از زمين و آسمانها و آن چه در آنها است بالاتر مى روى و فوق همه آنها قرار مى گيرى و به جايى خواهى رفت كه تدبير امور خلايق و تقسيم ارزاق آنها را مى كنى .عيسى گفت : حمد و ستايش مى كنم خدا را به وزن سنگينى عرش و به اندازه اى كه آسمان ها و زمين پر شود.وقتى شيطان چنين شنيد، راه خود را گرفت و رفت تا رسيد به درياى سبز و فكر كرد كه چيزى از خود ندارد و هر چه هست از خدا است . زنى از جن در كنار دريا مى رفت ناگاه نگاهش به ابليس افتاد! ديد روى صخره به سجده افتاده و اشك آن ملعون روان است . از روى تعجب به شيطان نگاه كرد و گفت : واى بر تو اى ملعون ! چه اميدى از اين سجده طولانى دارى ؟ در جواب گفت : اى زن مؤمنه ! و اى دختر مرد مؤمن ! اميدوارم خداوند از آن قسمى كه خورد و گفت : مرا داخل جهنم و آتش كند برگردد و به رحمت خودش مرا به بهشت ببرد.(520)امام باقر عليه السلام فرمود: يكى از روزها شيطان با عيسى بن مريم (ع ) ملاقات كرد. آن حضرت فرمود: آيا شده كه مكر و حيله تو در من اثر كرده باشد و مرا فريفته باشى ؟گفت : چگونه مكر و حيله من به تو رسد، در حالى كه جده تو زن عمران ، وقتى كه مادرت به دنيا آمد، به خدا پناه برد و گفت : پروردگارا! فرزندى كه زاده ام دختر است و من او را «مريم » نام نهادم . او و فرزندانش را از شر شيطان رجيم به پناه تو در آوردم . تو اى عيسى ! از ذريه او هستى حيله من در تو مؤ ثر نيست .(521)

520- حيوة القلوب ، ج 1، ص 401.
521- بحار، ج 84، ص 27.

شنبه 25/1/1386 - 10:10
دعا و زیارت

 داستان ابراهيم (ع ) از نظر قرآن
آنچه از قرآن كريم در اين باره استفاده مى شود اين است كه :
ابراهيم (عليه السلام ) از اوان طفوليت تا وقتى كه به حد تميز رسيده در نهانگاهى دور از جامعه خود مى زيسته ، و پس از آنكه به حد تميز رسيده از نهانگاه خود به سوى قوم و جامعهاش بيرون شده و به پدر خود پيوسته است ، و ديده كه پدرش و همه مردم بت مى پرستند، و چون داراى فطرتى پاك بود و خداوند متعال هم با ارائه ملكوت تاييدش نموده و كارش را به جايى رسانده بود كه تمامى اقوال و افعالش موافق با حق شده بود اين عمل را از قوم خود نپسنديد و نتوانست ساكت بنشيند، لاجرم به احتجاج با پدر خود پرداخته او را از پرستش بتها منع و به توحيد خداى سبحان دعوت نمود، باشد كه خداوند او را به راه راست خود هدايت نموده از ولايت شيطان دورش سازد. پدرش وقتى ديد ابراهيم به هيچ وجه از پيشنهاد خود دست بر نمى دارد او را از خود طرد نمود و به سنگسار كردنش تهديد نمود.
ابراهيم (عليه السلام ) در مقابل اين تهديد و تشديد از در شفقت و مهربانى با وى تلطف كرد و چون ابراهيم مردى خوش خلق و نرم زبان بود، در پاسخ پدر نخست بر او سلام كرد و سپس وعده استغفارش داد. و در آخر گفت : در صورتى كه به راه خدا نيايد او و قومش را ترك گفته ولى به هيچ وجه پرستش خدا را ترك نخواهد كرد.از طرفى ديگر با قوم خود نيز به احتجاج پرداخته و در باره بتها با آنان گفتگو كرد با اقوام ديگرى هم كه ستاره و آفتاب و ماه را مى پرستيدند احتجاج نمود تا اينكه آنان را نسبت به حق ملزم كرد و داستان انحرافش از كيش بت پرستى و ستاره پرستى در همه جا منتشر شد. روزى كه مردم براى انجام مراسم دينى خود همه به خارج شهر رفته بودند ابراهيم (عليهالسلام ) به عذر كسالت ، از رفتن با آنان تخلف نمود و تنها در شهر ماند، وقتى شهر خلوت شد به بتخانه شهر درآمده و همه بتها را خرد نمود و تنها بت بزرگ را گذاشت شايد مردم به طرف او برگردند. وقتى مردم به شهر بازآمده و از داستان با خبر شدند در صدد جستجوى مرتكب آن برآمده سرانجام گفتند: اين كار همان جوانى است كه ابراهيم نام دارد.ناچار ابراهيم را در برابر چشم همه احضار نموده و او را استنطاق كرده پرسيدند آيا تو با خدايان ما چنين كردى ؟ ابراهيم (عليه السلام ) گفت : اين كار را بت بزرگ كرده است و اگر قبول نداريد از خود آنها بپرسيد تا اگر قدرت بر حرف زدن دارند بگويند چه كسى به اين صورتشان درآورده . ابراهيم (عليه السلام ) قبلا به همين منظور تبر را به دوش بت بزرگ نهاده بود تا خود شاهد حال باشد.ابراهيم (عليه السلام ) ميدانست كه مردم در باره بتهاى خود قائل به حيات و نطق نيستند، و ليكن ميخواست با طرح اين نقشه ، زمينهاى بچيند كه مردم را به اعتراف و اقرار بر بى شعورى و بى جانى بتها وادار سازد، و لذا مردم پس از شنيدن جواب ابراهيم (عليه السلام ) به فكر فرو رفتن به انحراف خود اقرار نمودند و با سرافكندگى گفتند: تو كه ميدانى اين بتها قادر بر تكلم نيستند. ابراهيم (عليه السلام ) كه غرضى جز شنيدن اين حرف از خود آنان نداشت بى درنگ گفت : آيا خداى را گذاشته و اين بتها را كه جماداتى بى جان و بى سود و زيانند مى پرستيد؟ اف بر شما و بر آنچه مى پرستيد، آيا راستى فكر نمى كنيد؟ و چيزهايى را كه خود به دست خودتان مى تراشيد مى پرستيد، و حاضر نيستيد خدا را كه خالق شما و خالق همه مصنوعات شما (يا اعمال شما) است بپرستيد؟.مردم گفتند: بايد او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى و حمايت كنيد. به همين منظور آتشخانه بزرگى ساخته و دوزخى از آتش افروخته و در اين كار براى ارضاء خاطر خدايان همه تشريك مساعى نمودند، و وقتى آتش ‍ شعله ور شد ابراهيم (عليه السلام ) را در آتش افكندند، خداى متعال آتش را براى او خنك گردانيد و او را در شكم آتش سالم نگه داشت ، و كيد كفار را باطل نمود.

شنبه 25/1/1386 - 10:4
دانستنی های علمی
 

بخش اول : آداب و وظائف شاگرد نسبت به خود

2

 

  ما يحيى (عليه السلام ) را در كودكى (و دوران نشاط و شادابى )، از حكمت و بينش و استوارمندى و داورى درست ، بهره مند ساختيم .  البته ضرورت تحصيل علم در خردسالى و آثار مطلوب آن - كه عبارت از ثبات و پايدارى معلومات مى باشد - از آن جهت است كه غالبا معلومات و محفوظات انسان در چنين دوره اى ، در ذهن انسان ، راسخ و پايدار مى ماند. ولى نبايد از اين مساءله چنين نتيجه گرفت كه بايد بزرگسالان را از آموختن علم ، منصرف ساخت ؛ (چون مسلما اين نتيجه گيرى ، تصورى باطل و بى اساس است )؛ زيرا فضل الهى و مرحمت پروردگار، بسيار گسترده ، و كرم او سخت فزاينده ، وجود و بخشش او همواره در حال فيضان و بارش ، و ابواب رحمت و مهر و موهبت هاى او فراسوى همه بندگانش - در هر سن و سالى - گشوده و باز است .  اگر كسى داراى قابليت و آمادگى باشد مى تواند مشمول احسان و مرحمت كامل الهى قرار گرفته و هدف مطلوب او فراهم آيد. (سن و كميت عمر انسان ، براى ايجاد قابليت ، دخالت كلى ندارد).  پروردگار متعال مى فرمايد: « «واتقوالله و يعلمكم الله » » (305)

 خداى را پرهيزكار باشيد كه او علم را در اختيار شما قرار مى دهد و آن را به شما مى آموزد.

  و درباره موسى (عليه السلام ) فرموده است :

 « «و لما بلغ اشده و استوى ، آتيناه حكماء و علما» » (306)

 آنگاه كه قدرت و نيروى او به كمال رسيد و قوايش اعتدال يافت (و پا به سن گذاشت ) علم و حكمت را به او اعطاء نموديم .  و نيز خداوند متعال در قرآن كريم از زبان موسى (عليه السلام ) چنين حكايت مى كند:

            « «ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما» » (307)

            (در بزرگسالى ) - آنگاه كه از شما بيمناك بودم - از پيش شما گريختم ، و پروردگار من پس از آن ، حكمت و دانش را به من موهبت فرمود.            (اين آيات و ساير آيات ديگر به ما مى فهماند كه صغر و خردسالى - با وجود اين كه براى ثبات و پايدارى معلومات ، بسيار مؤ ثر مى باشد - علت تامه موفقيت در تحصيل علم نيست . آرى انسان مى تواند در بزرگسالى تحصيلات خود را آغاز كند و در سايه كوشش و مجاهدت هاى بى دريغ ، به مقامات والاى علمى نائل گردد).            گروهى از دانشمندان سلف ، تحصيلات خود را همزمان با بزرگسالى آغاز كردند و سرگرم دانش آموختن گرديدند و در كسب بينش دينى ، مجاهدت كردند تا سرانجام به صورت اساطين و شخصيت هاى برجسته دينى و علمى درآمدند. از ميان همين دانشمندان ، فضلائى برخاستند كه در فقه و ساير علوم ديگر، آثارى گرانبها و مؤ لفاتى ارزشمند تاءليف كرده و از خود به جاى گذاشتند.            هر فرد عاقل و خردمندى بايد دوران عمر خويش را غنيمت شمرده و از ضايع ساختن دوران پرنشاط جوانى پيش گيرى كرده و در صدد حفظ و نگاهبانى و بهره بردارى از اين دوره آكنده و سرشار از شادابى و تحرك برآيد؛ زيرا باقيمانده عمر انسان (بقدرى گرانبها است ) كه نمى توان آن را ارزيابى كرد و بهائى براى آن تعيين نمود.

            شاعرى مى گويد:

                     « بقية العمر عندى ما لها ثمن

                                و ما مضى غير محمود من الزمن

                               يستدرك المرء فيها ما افات ويح

                          305-سوره بقره ، آيه 281.

  306-سوره قصص ، آيه 13.

307-سوره شعراء، آيه 21.

         يى ما امات و يمحو السوء بالحسن »

                      

شنبه 25/1/1386 - 9:37
فلسفه و عرفان
 

ويژگي هشتم: استقلال فقهي

2

در فقه حنفيه در بحث حدود مي‌خوانيم:

وكل شي صنعه الامام الذي ليس فوقه امام فلاحد عليه الا القصاص، فانه يؤخذ به و بالأموال؛۲۶ هر گاه امام و خليفه‌اي كه بالاتر از او خليفه و امامي نيست، گناه و معصيتي انجام دهد، بر او حدي نيست، مگر قصاص كه به آن مؤاخذه مي‌گردد و اموال از او اخذ مي‌شود.

نيز در فقه اهل سنت مي‌خوانيم:

يجوز التقلّد من السلطان الجائر كما يجوز من العادل؛ لانّ الصحابة تقلّدوا من معاوية، و الحق كان بيد علي رضي الله عنه في نوبته، و التابعين تقلدوا من الحجاج وهو كان جائراً؛۲۷پذيرفتن مقام قضاوت از طرف سلطان جائر، همانند پذيرش آن از امام عادل، صحيح و جايز است؛ زيرا صحابه پست قضاوت را از طرف معاويه قبول كردند، در حالي كه حق ـ و حكومت ـ به دست علي بود و نيز تابعين پست قضاوت را از حجاج قبول كردند، در حالي كه او جائر بود. همچنين در فقه اهل سنت در بحث شهادات مي‌خوانيم: «شهادة العمّال جائزة؛۲۸ شهادت عاملان سلاطين، جائز و نافذ است.»استاد صالح الورداني، نويسنده معروف و مستبصر مصري، در گلايه‌اي از شيخ الازهر مي‌گويد: شيخ الازهر هو موظف حكومي يتبع سياسة الدولة و مرهون بها، وبالتالي فقد صرح منذ تسلم مشيخة الازهر بعدة تصريحات متناقضة؛۲۹ شيخ الازهر كارگزار حكومت است. او سياست دولت وقت را دنبال مي‌كند و در گرو آن است. در نتيجه، از هنگام به عهده گرفتن رياست الازهر تاكنون، سخنان متناقض گفته است.او در جايي ديگر مي‌گويد: طول فترة الأربعينيات و الخمسينيات و الستينيّات كان الأزهر يوالي الشيعة، ويتحالف معها و حتي اوائل السبعينيات كان من داعمي جماعة التقريب في مصر، لكن عند ما قامت الثورة انقلب رجال الأزهر علي الشيعة واعلنوا الحرب عليهم و يقولون: هؤلاء يسبّون الصحابة وعندهم مصحف سري و غيره من الاقاويل الباطلة، رغم معرفة رجال الازهر بكل تلك الامور، فلماذا لم يفجروها سابقاً...؟؛۳۰ در طول دهه‌هاي چهل و پنجاه و شصت ميلادي، جامعة الازهر به شيعه ارادت داشت و با آنان هم‌پيمان بود. حتي در اوايل دهه هفتاد، الازهر از پايه‌گذاران و مروجان جماعت تقريب بين مذاهب در مصر به شمار مي‌آمد. اما هنگامي كه انقلاب اسلامي در ايران پديد آمد، شخصيتها و رجال الازهر بر ضد شيعه قيام كردند و عليه آنان اعلان جنگ نمودند. آنان گفتند شيعيان صحابه را سب و ناسزا مي‌گويند و قرآني سرّي غير از اين قرآن موجود دارند. همچنين تهمتهاي باطل ديگري نيز به شيعه زدند، اما رجال الازهر به خوبي مي‌دانند كه شيعه از اين اتهامات مبراست. راستي چرا اين سخنان را قبل از انقلاب ايران نمي‌گفتند؟مستشار دمرداش‌بن‌زكي العقالي كه بيش از هفتاد سال از عمر شريفش مي‌گذرد، از مشاوران حقوقي و قضات معروف مصر است. او بعد از تحقيق و تفحّص فراوان درباره مذاهب مختلف اسلامي، پي به حقانيت شيعه اماميه برد و به مذهب تشيع شرفياب شد. وي در سفري كه به ايران داشته، قصه‌اي را از ايام قضاوتش در يكي از شهرهاي مصر نقل كرده است:در روز دومي كه در پست قضاوت قرار گرفتم، زن مسلماني نزد من آمد. او كه از شوهرش شكايت داشت، در غياب او گفت: شوهرم مدتي است كه به سراغ من نيامده و نفقة زندگي مرا نيز قطع كرده است. من شوهر او را خواستم و به او گفتم: چرا همسرت را رها كرده و به او نفقه نداده‌اي؟ او در جواب گفت: من حدود يك سال است كه او را طلاق داده‌ام و هيچ حقي بر من ندارد.در اين هنگام صداي زن بلند شد و در حالي كه به خدا پناه مي‌برد، گفت: او دروغ مي‌گويد. ما مدتي با يكديگر زندگي كرده‌ايم و او هرگز مرا طلاق نداده است. من با مشاهدة اين صحنه به خود آمدم؛ گويا صاعقه‌اي بر سرم فرود آمده باشد: چه پاسخي به او بدهم؟ چگونه حكم كنم؟ مشكل در اين قضيه از كجا پديد آمده است؟ مشاهده كردم كه ريشة اين معضل از فتواي ابوحنيفه است؛ زيرا او مي‌گويد: مي‌توان همسر خود را غيابي و با لفظ صريح يا كنايه يا معلّق طلاق داد.با خود گفتم: اين مسئله نياز به مراجعه به كسي دارد كه از من به شئون شريعت و نظام خانواده داناتر است. خدمت استاد خود در دانشكدة حقوق، شيخ محمد ابوزهره، رسيدم و قضيه را براي او تعريف كردم و مشكلي را كه از اين ناحيه پديد آمده بود، براي او شرح دادم. او در جواب گفت: «فرزندم! اگر امر به دست من بود، در قضاوت و فتوا از مذهب امام صادق(ع) تجاوز نمي‌كردم.» استاد مرا مأمور نمود تا به سوره طلاق و شروح مذهب اهل‌بيت(ع) درباره احكام طلاق مراجعه كنم. بعد از مراجعه به سوره طلاق و شروح احكام، به اين نتيجه رسيدم كه مطابق قرآن و سنت اهل‌بيت(ع) طلاق صحيح نيست مگر آنكه زن در طُهري باشد كه همسرش با او مجامعت نكرده باشد و نيز صيغه را با لفظ صريح و در حضور دو شاهد عادل اجرا نمايد. با خود گفتم: سبحان الله! چگونه اين احكام از فقها مخفي مانده و به سبب آن، حلال و حرام خداوند زيرورو شده است؟ اين قضيه جرقه‌اي بود كه به فكر تفحص و تحقيق در مذهب اهل بيت بيفتم، تا آنكه در سفري كه به حجاز داشتم، با مطالعه كتب شيعه در آن ديار به مذهب اهل بيت مشرف شدم.۳۱

  

۲۷. البناية في شرح الهداية، ج ۸، ص ۲۵.

۲۸. فتح القدير، ج ۷، ص ۴۲۲.

۲۹. المتحولون، ج ۳، ص ۸۹.

۳۰. همان، ج ۳، ص ۹۰.

۳۱. محاضرات عقائدية، ص ۱۷ ـ ۱۸.

شنبه 25/1/1386 - 9:30
دعا و زیارت
 

دوم، نزديک دانستن امر ظهور: ممکن است کسي به اصل ظهور حضرت يقين داشته باشد ولي وقوع آن را در آينده اي دور ببيند. در اين صورت انتظارش نسبت به آن سست و ضعيف مي شود. ولي اگر آنچنانکه در احاديث اهل بيت(ع) آمده است، امر ظهور را دور نپندارم، بلکه آن را نزديک ببينيم، آنگاه انتظار ما نسبت به آن شديدتر مي گردد. اينکه فرموده اند:

انّهم يرونه بعيداً و نراه قريباً. (6)

آنها (کافران و ناباوران) ظهور امام(ع) را دور مي بينند، ولي ما آن را نزديک مي بينيم.

براي اين است که حالت انتظار در ما شديدترمي گردد. چنين اعتقادي خودبخود درجه ي انتظار را در انسان بالاتر مي برد.

البته نزديک دانستن ظهور با «استعجال» که در روايات مذمت شده کاملاً متفاوت است و لازمه ي آن پيشگويي در مورد زمان ظهور هم نيست. (7)

سوم، دوست داشتن ظهور امام(ع): کسي که به ظهور امام زمان(ع) صددرصد معتقد است و وقوع آن را هم نزديک مي بيند، هر قدر آن وضعيت موعود را بيشتر دوست بدارد، انتظارش نسبت به آن بيشتر خواهد بود؛ و اگر آن را خوش نداشته باشد، انتظارش ضعيف و سست مي شود. اين دوست داشتن تنها زماني به وجود مي آيد که مؤمنان تصوير روشني از زمان ظهور حضرت داشته باشند تا اينکه نه تنها از آن نترسند بلکه براي وقوعش لحظه شماري کنند.

در قرآن و سنت، بشارت هاي متعددي در مورد نعمت هاي بي نظير زمان ظهور ذکر شده است که در بخش دوم کتاب به گوشه اي از آن اشاره خواهد شد. اعتقاد و باور محکم نسبت به اين بشارت ها، خود به خود انتظار مؤمن را نسبت به آن بالا مي برد.

چهارم، دوست داشتن خود امام عصر(ع): هر کس محبت و علاقه اش به امام زمان(ع) بيشتر باشد، ظهور ايشان را بيشتر دوست مي دارد و قهراً انتظارش نسبت به قدوم ايشان بيشتر و قوي تر خواهد بود.

با وجود اين چهار عامل، انتظار نسبت به ظهور امام(ع) بايد اين مقدمات را تقويت کرد. امر به انتظار حضرت، در حقيقت امر به ايجاد اينهاست. و اگر بعضي از اينها هم اختياري نباشند، بايد مقدمات آنها را فراهم کرد.

مثلاً محبت به امام(ع) به محض اراده ي انسان و اختيارش حاصل نمي شود و ايجاد آن هم احتياج به مقدماتي دارد. زيرا چنين نيست که به محض اراده ي انسان، محبت نسبت به چيزي يا کسي در او به وجود آيد. بايد با انجام افعال اختياري مناسب، کم کم زمينه هاي ايجاد آن را فراهم کرد تا خداوند لطف کند و محبت انسان را نسبت به امامش بيشتر کند.

به طور کلي شايد بتوان مهم ترين عامل را در ايجاد محبت نسبت به امام عصر(ع) و ظهور ايشان، معرفت آن عزيز دانست که در محل خود درباره ي زمينه هاي اختياري آن بحث شده است. (8)

در مورد عامل اول و دوم نيز آشنايي بيشتر با کتاب و سنت و بشارت هاي مذکور در آنها، از طريق مطالعه کردن و جدي گرفتن و اهميت دادن و ... که همه، افعال اختياري هستند، مي تواند زمينه ساز علم و ايمان قوي تر و باور محکم تر باشد. به طور کلي عمل به وظايف اهل معرفت امام(ع) در زمان غيبت ايشان، در اين خصوص مي تواند بسيار مؤثر باشد که توضيح آنها در محل مناسب خود آمده است.

ناگفته نماند که امر به انتظار و به طور کلي همه ي امور غير اختياري که در شرع موارد متعددي از آنها به چشم مي خورد، باعث مي شود که توجه مکلف نسبت به آن جلب شود و فکر و دل او را به خود مشغول نموده، آن را مهم بشمارد و براي تحقق بخشيدن آن به فکر و تلاش بيفتد و اين خود يک عامل اصلي براي به وجود آمدن آن حالت غير اختياري است. پس اوامري که در دين نسبت به امور غير اختياري (از جمله انتظار) وارد شده است، در تحقق آنها بسيار مؤثر مي باشند.

 

6- بحار الانوار ج 102 ص 112.

7- توضيح بيشتر در اين زمينه را مي توانيد در کتاب «معرفت امام عصر(ع)» صفحات 274 تا 276 ملاحظه کنيد.

8- درباره ي اين بحث مي توانيد به بخش دوم کتاب «معرفت امام عصر(ع)» و همچنين بخش دوم کتاب «آفتاب در غربت» مراجعه کنيد.

 

شنبه 25/1/1386 - 9:26
دعا و زیارت
 

نقش امام جعفر صادق عليه‏السلام

در تقريب بين مسلمانان و جلوگيرى از تفرقه و انشعاب             

   3 - برخورد با زنادقه:

ملاحده و زنادقه همانند ماترياليستها و كمونيستهاى عصر ما و بى‏خدايان در هر عصر و زمانى و در هر كشوى و سرزمينى، از عوامل گسيختگى و آشفتگى فرهنگى و زمينه‏ساز گسترش تباه‏انديشى بوده‏اند.

ملاحده و عناصر ضد خدا در عصر امام صادق عليه‏السلام هم وجود داشته‏اند كه در محيطهاى اسلامى و بلاد مسلمان‏نشين و حتى در خود مكه احيانا عرض‏اندام مى‏كردند و با اصول اعتقادى مردم خداباور، مخالفت مى‏كردند كه براساس نصوص تاريخى برخى شاگردان امام از وقاحت و بى‏حيايى و گستاخى آنان به خشم مى‏آمدند. و وضع آنان را به امام گزارش مى‏كردند كه رساله توحيد مفضل يكى از اين ماجراها و حاوى نكات حكمت‏آموز است. امام صادق عليه‏السلام با برخوردهاى حكيمانه خود به ارشاد مى‏پرداخت و ضمن دفاع از كيان عقيدتى جامعه موحد و خداپرست، آسيب‏زدايى و سازندگى مى‏كرد. زنادقه با اين وجود كه به روايات اسلامى و نصوص قرآنى، عقيده نداشتند ليكن با سوء تفسير هرج و مرج فكرى ايجاد مى‏كردند و از اين راه به مقاصد شوم و اهداف ناميمون خود مى‏رسيدند. عبدالمؤمن انصارى گويد: به امام صادق عليه‏السلام عرض كردم عده‏اى حكايت مى‏كنند كه پيامبر اكرم طى روايتى فرمود: «اختلاف امتى رحمة‏» يعنى: اختلاف امت من رحمت است.

شنبه 25/1/1386 - 9:9
دانستنی های علمی
 

وحدت اسلامى

                       2

براى برخى اين تصور پيش آمده كه مذاهبى كه تنها در فروع با يكديگر اختلاف دارند، مانند شافعى و حنفى، مى‏توانند با هم برادر باشند و با يكديگر در يك صف قرار گيرند، اما مذاهبى كه در اصول با يكديگر اختلاف نظر دارند به هيچ وجه نمى‏توانند با يكديگر برادر باشند. از نظر اين دسته، اصول مذهبى مجموعه‏اى به هم پيوسته است و به اصطلاح اصوليون از نوع «اقل و اكثر ارتباطى‏»است، آسيب ديدن يكى عين آسيب ديدن همه است. عليهذا آنجا كه مثلا اصل «امامت‏» آسيب مى‏پذيرد و قربانى مى‏شود، از نظر معتقدين به اين اصل، موضوع وحدت و اخوت منتفى است. و به همين دليل شيعه و سنى به هيچ وجه نمى‏تواند دست يكديگر را به عنوان دو برادر مسلمان بفشارند و در يك جبهه قرار گيرند، دشمن هر كه باشد. گروه اول به اين گروه پاسخ مى‏دهند، مى‏گويند: دليلى ندارد ما اصول را در حكم يك مجموعه به هم پيوسته بشماريم، و از اصل «يا همه يا هيچ‏» در اينجا پيروى كنيم. اينجا جاى قاعده الميسور لا يسقط بالمعسور و ما لا يدرك كله لا يترك كله است. سيره و روش شخص امير المؤمنين على، عليه السلام، براى ما بهترين و آموزنده‏ترين درسهاست. على، عليه السلام، راه و روشى بسيار منطقى و معقول كه شايسته بزرگوارى مانند او بود اتخاذ كرد. او براى احقاق حق خود، از هيچ كوششى خوددارى نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند، اما هرگز از شعار «يا همه يا هيچ‏» پيروى نكرد. بر عكس، اصل ما لا يدرك كله لا يترك كله را مبناى كار خويش قرار داد. على در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطرارى نبود، بلكه كارى حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بيم نداشت، چرا قيام نكرد، حداكثر اين بود كه كشته شود، كشته شدن در راه خدا منتهاى آرزوى او بود، او همواره در آرزوى شهادت بود و با آن، از كودك به پستان مادر مانوس‏تر بود. على در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلامى در آن شرائط ترك قيام و بلكه همگامى و همكارى است. خود كرارا به اين مطلب تصريح مى‏كند. در يكى از نامه‏هاى خود به مالك اشتر (نامه 62 از نامه‏هاى «نهج البلاغه‏» مى‏نويسد: فامسكت يدى حتى رايت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الى محق دين محمد صلى الله عليه و آله، فخشيت ان لم انصر الاسلام و اهله، ارى فيه ثلما او هدما تكون المصيبة به على اعظم من فوت ولايتكم التى انما هى متاع ايام قلائل. - من اول دست خود را پس كشيدم، تا ديدم گروهى از مردم از اسلام باز گشتند و مردم را به نابودى دين محمد (ص) دعوت مى‏كنند. پس ترسيدم كه اگر به يارى اسلام و مسلمين بر نخيزم شكاف يا انهدامى در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چند روزه بسى بيشتر است. در شوراى شش نفرى پس از تعيين و انتخاب عثمان به وسيله عبد الرحمن بن عوف، على عليه السلام، شكايت و هم آمادگى خود را براى همكارى اينچنين بيان كرد: لقد علمتم انى احق الناس بها من غيرى، و و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمين، و لم يكن فيها جور الا على خاصة (نهج البلاغه، خطبه 72) يعنى: شما خود مى‏دانيد من از همه براى خلافت شايسته‏ترم، و حال به خدا قسم مادامى كه كار مسلمين روبراه باشد، و رقيبان من تنها به كنار زدن من قناعت كنند و تنها شخص من مورد ستم واقع شده باشد، مخالفتى نخواهم كرد و تسليم خواهم بود. اينها مى‏رساند كه على، اصل «يا همه يا هيچ‏» را در اين مورد محكوم مى‏دانسته است. نيازى نيست در باره روش و سيره على عليه السلام در اين موضوع بيشتر بحث شود، شواهد و دلائل تاريخى در اين زمينه فراوان است.

شنبه 25/1/1386 - 8:53
فلسفه و عرفان

 پيروان
هم اكنون حدود دو ميليون پيرو آيين جين در هندوستان وجود دارد كه روزگار بر تن آنان لباس كامل پوشانده و به جاى گدايى سرگرم تجارت هستند و وضع اقتصادى خوبى دارند. آنان آيين خود را نوسازى كرده اند و تنها قديسان و اندكى از ايشان در زندگى به آن روشهاى عجيب و غريب روى مى آورند.

شنبه 25/1/1386 - 8:49
دعا و زیارت

اميرالمؤمنين (عليه السلام):


«ولو قد قام قائمنا لانزلت السماء

قطرها، ولا خرجت الارض نباتها،

ولذهبت

 الشحناء من قلوب العباد».


وقتى كه قائم ما قيام نمايد، آسمان

قطرات بارانش را فرو بارد و زمين روئيدنيها

و

گياهانش را بروياند و كينه و عداوت از

دلهاى بندگان زائل گردد.

 

(بحارالانوار، ج 52، ص 316).

شنبه 25/1/1386 - 8:13
سياست
 

معاهدات بين المللي و سياسي

 

17- كنفرانس اسلو و توافقنامه غزه – اريحا

همزمان با مذاكرات چند جانبه بين نمايندگان اعراب و اسرائيل كه پس ا زده دور به نتيجه روشني نرسيد ، گفتگوي دو جانبه بين طرف هاي اصلي يعني ساف و اسرائيل به طور مخفيانه در اسلو در جريان بود. پس از ماه ها مذاكره ، سرانجام در سپتامبر 1993 اسحاق و ياسر عرفات ، كليات توافقنامه غزه – اريحا را امضاء كردند .

اين توافقنامه مبناي اصلي طرح به اصطلاح صلح خاورميانه است و تمام تحولات و مذاكرات انجام گرفته از سال 1993 تا 2001 ميان رژيم صهيونيستي و ساف در چارچوب اين توافقنامه مي باشد .

تا اين زمان رهبري عرفات چه در ساف ( به دليل انشعاب متعدد و ابراز مخالفت هاي داخلي به خاطر تنازلات پي در پي وي در قبال اسرائليان )، چه در سرزمينهاي اشغالي ( به خاطر رشد گرايشات اسلام خواهانه حماس و جهاد اسلامي ) و چه در منطقه و حوزه بين الملل (به خاطر حمايت از صدام و كودتاي اوت 92 شوروي ) به اعلي درجه ضعف رسيده بود و رهبري پير ساف كه مي ديد ديگر هيچ برگ برنده اي براي از دست دادن ندارد، دست به قمار بزرگ گفتگوهاي سري اسلو زد .

دو طرف يكديگر را به رسميت شناختند و موافقت كردند كه يك خودگرداني فلسطيني را نخست در غزه ايجاد كنند و سپس در نقاط ديگري از كرانه غربي رود اردن توسعه دهند . خودگرداني مي بايستي شامل امور بهداشتي ، آموزش و پرورش ، خدمات اجتماعي ، جهانگردي ، ماليات و پليس باشد . اما مسايل مربوط به شهرك هاي يهودي نشين ، پناهندگان فلسطيني ، بيت المقدس شرقي بر 90% از سرزمين فلسطين كاملاً مسجل شده و رسميت يافت .

خودمختاري فلسطيني ها ، تنها بر كمتر از 3% از كرانه باختري و 60% از نوار غزه كه مجموعاً 288 كيلومتر مربع از وسعت 27000 كيلومتر مربعي مورد پذيرش قرار گرفت كه شامل غزه ، اريحا و چند روستاي كوچك مي شد . با اين توافقنامه فلسطيني ها بر 1% از خاك فلسطين ، خودمختاري بدست آوردند .  

موضوع چگونگي حاكميت بر 9% باقي مانده كه شامل بيت المقدس نيز مي باشد ، به دورهاي بعدي مذاكرات موكول گرديد و در خوشبينانه ترين حالت، حكومت خود گردان در 5 % از سرزمي فلسطين تشكيل گرديد .

ياسر عرفات ، رهبر ساف بعنوان نماينده قانوني مردم فلسطين و رئيس حكومت خودگردان معرفي گرديد .

حكومت خودگردان فلسطين از داشتن ارتش مستقل ، بودجه جداگانه ، پول رايج ، سياست خارجي و...محروم بود و حتي صادرات هر گونه كالا و مواد از طريق وزارت بازرگاني و وزارت خارجه اسرائيل مي بايست انجام گردد. حتي در انتخابات شوراي قانون گذاري فلسطين ، رژيم صهيونيستي ، نامزد ها را باید تأييد كند .

در توافقنامه غزه – اريحا ، مسائل مهمي نظير سرنوشت آوراگان ، آينده حكومت خودگردان ، سرنوشت بيت المقدس ، مساله آب و شرح وظايف حكومت خود گردان ، چگونگي ارتباط غزه يا اريحا همچنان مبهم و لاينحل باقي مانده بود و اين موارد به دور آخر مذاكرات موكول شده بود.

با توافقنامه غزه – اريحا كشورهاي غربي موظف شدند رژيم صهيونيستي را به رسميت بشناسند و به عادي سازي روابط و بر قراري مناسبات اقتصادي با اسرائيل مبادرت ورزند .

18- قرار داد طابا : با استمرار روند مذاكرات ميان رژيم صهيونيستي و عرفات ، در تاريخ 20/5/1374 قرار داد طابا به امضاء رسيد .

بر اساس اين قرار داد حاكميت خود مختار حكومت گردان بر شهرهاي جنين ، طولكرم، نابلس، قلقيليه ، رام ا... و بخشي از شهرالخليل اعمال مي گرديد و متعاقب آن عرفات و ساف در مقابل كلينتون متعهد شدند بندهاي مربوط به نابودي اسرائيل را از منشور ملي فلسطين و اساسنامه سازمان آزاديبخش فلسطين ، حذف نمايند .

19- توافقنامه صلح مريلند ( واي ريور 1 ) : پس از گذشت 5 سال از امضاي توافقنامه اسلو و همچنين توقف 19 ماهه مذاكرات صلح در تاريخ 23/7/1373 مذاكرات نتانياهو – عرفات ، با وساطت جدي رئيس جهموري آمريكا در مريلند آغاز شد . هيئت هاي فلسطيني – اسرائيلي پس از 9 روز مذاكرات فشرده كه با مشاركت كلينتون و جورج تنت ، رئيس C.I.A صورت گرفت ، توافقنامه جديد را در تاريخ 1/8/1377 ( پاييز 98 ) منعقد نمودند .

بر اساس اين توافقنامه ، نيروهاي اسرائیلی از 1/13% از خاك كرانه باختري در عرض سه ماه فرا خوانده مي شوند .

ايم مقدار زمين به سه طريق اداره مي گردد:

1- حاكميت مدني و امنيتي 1 تا 3 % كرانه غربي ، در اختيار حكومت خود گردان است .

2- قسممت اعظم از 1/13 % تحت عنوان « حاكميت مشترك » اداره گردد كه امور مدني در اختيار حكومت خود گردان و امور امنيتي به عهده اسرايئل است .

3- مابقي ، منطقه حفاظت شده طبيعي مي باشد كه فلسطيني ها در آن حق ساخت و ساز ندارند .

در عين حال اسرائيل متعهد مي شود كه 750 تن از زنداني هاي فلسطيني را طي سه مرحله آزاد كند ( در اين زمان 3500 فلسطيني در زندان هاي رژيم صهيونيستي به سر مي بردند )

تشكيلات خودگردان نيز تعهد مي كند كليه سلاح ها و تجهيزات نظامي غير قانوني در سرزمين هاي فلسطيني مصادره كند و با سرويس هاي امنيتي آمريكا و اسرائيل براي از بين بردن گروه هاي تروريستي و جريان مخالف روند صلح ، همكاري نزديك و همه جانبه داشته باشند .

20- قرار داد واي ريور 2 (شرم الشيخ دوم )

توافقنامه شرم الشيخ دوم در 13/6/1378 ( تابستان 1999 )در شهر شرم الشيخ واقع در مصر ، با حضور « مادلين آلبرايت » وزير امور خارجه آمريكا، و طرف هاي اسرائيلي و فلسطيني به امضاء رسيد ،كه در واقع برنامه زمان بندي ، درباره چگونگي اجراي قرار داد مريلند يا واي ريور 1 مفاد مرحله اجرا در آمد :

1- عقب نشيني از 7 % اراضي كرانه باختري كه از 19/6/1378 تا 22/6/1378 انجام شد ، اما بعداً حكومت خود گردان اعلام كرد اسرائيل به جاي 7% از 5/6 % عقب نشيني كرده كه از سوي اسرائيل رد شد .

2- عقب نشيني مرحله دوم كه قرار بود از 24/8/1378 ، مطابق با 15 نوامبر 1999 ، انجام شود به دليل اينكه اسرائيل اراضي غير قابل سكونت را به حكومت خودگردان داد، عملاً با مخالفت حكومت خودگردان روبرو گرديد و عملي نشد.

3- به جاي آزادي 750 زنداني در مرحله عمل ، 350 زنداني آزاد گريد كه از زندانيان غير جهادي بوند. فقط 12 نفر از زندانيان حماس و سازمان جهاد اسلامي آزاد شدند .

4- تخليه 6 شهرك و واگذاري آن به حكومت خود گردان نيز عملي نشد و باراك آن را به مرحله نهايي مذاكرات واگذار نمود .

5- حكومت خودگردان تعداد زيادي از مسؤولين و كادرهاي حماس و سازمان جهاد اسلامي را دستگير و زنداني نمود .

اين اقدام با همكاري C.I.A و موساد و با هماهنگي دستگاه اطلاعاتي اردن ، مصر و حكومت خود گردان و در تاريخ 29/6/1387 با دستگيري ابراهيم القوشه ، سخنگو ، خالد مشعل رئيس دفتر سياسي ، موسي ابومرزوق و محمد ابونضال از اعضاي دفتر سياسي حماس به اوج خود رسيد .

21- اجلاس كمپ ديويد 2 :

اجلاس كمپ ديويد 2 ، در آمريكا در اواخر مرداد 1379 ( تابستان 2000 ) و با حضور مسؤولين آمريكا ، رژيم صهيونيستي و حكومت خودگردان تشكيل گرديد .

شنبه 25/1/1386 - 8:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته