واژگان
گستره علائم ظهور
علائم حتمى و غیرحتمى
وجه اشتراك علائم ظهور با فِتن، ملاحم و اشراط ساعة
وجه امتیاز علائم حتمى از علائم غیرحتمى
لزوم تفكیك علائمحتمى از غیرحتمى
بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در كتب حدیثى نقل شده كه مىتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:
فِتَن
مَلاحم
علائم ظهور
اشراط الساعة
1 - فتنه از ریشه فتن در لغت به معناى امتحان و آزمایش است. خلیل پیشتاز لغویان گوید:
اَلفتن اِحراقُ الشَّئ بالنّار؛ فتن به معناى سوزاندن چیزى با آتش است.(1)
آنگاه با آیه شریفه براى گفتار خود گواهى مىآورد: «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُونَ»؛ روزى كه آنها در آتش گداختـــه مىشوند.(2)
ابن فارس كارشناس ریشهیابى لغات مىگوید: اَصلٌ صحیحٌ یدُلُّ على ابْتلاءٍ و اخْتبار؛ فتن یك واژه صحیحى است كه بر امتحان و آزمایش دلالت مىكند.(3)
سپس مىافزاید، اگر طلا را با آتش بگدازند، گویند: فَتنت الذَّهب بِالنّار؛ یعنى طلا را با آتش آزمودم.
روى این بیان آن حوادث وحشتناكى كه مردم در آنها گداخته مىشوند تا فلزّ آنها شناخته شود و معیار تمام عیار آنها معلوم شود؛ فتنه نامیده مىشود. چنانكه در منطق وحى آمده است: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَكُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ»؛ آیا مردم گمان مىكنند كه با گفتن ما ایمان آوردهایم رها مىشوند و آزموده نمىشوند؟!(4)
از این رهگذر احادیث غیبى رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم پیرامون كورانها، بحرانها، حوادث بنیانكن و مردافكن جهان را در كتابهایى گردآورده، آنها را اَلْفِتن نام نهادند.
قدیمىترین و مشهورترین آنها، كتاب الفتن حافظ، نُعَیم بنحمّاد مروزى، متوفاى 229 ه .ق مىباشد. این كتاب دهها بار به طبع رسیده و بیش از دو هزار حدیث از احادیث فِتَن را در بردارد.
نشانههاى ظهور كه در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط الساعة نیز نامیده مىشوند؛ از نخستین روز رحلت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم آغاز شده، تا هنگامه ظهور ادامه دارند
2 - ملاحم جمع ملحمة به معناى جنگ و كشتار است.
خلیل گوید: اَلْمَلْحَمَةُ: الْحَربُ ذاتُ الْقَتل؛ ملحمة یعنى جنگ دارای كشته.(5)
ابن فارس در این رابطه مىگوید: لحم به معناى تداخل است. گوشت را از این جهت لَحْم گویند كه برخى از اجزاى آن در برخى دیگر فرو رود، و جنگ را به دو جهت مَلْحَمَة گویند: یكى اینكه افراد در جنگ در صفوف یكدیگر فرو روند . دیگر اینكه كشتهها در آن همانند گوشت روى هم انباشته شوند.(6)
كتابهایى كه پیشگویىهاى رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در مورد جنگها، جدالها، و كشتارها را در خود جاى دهند؛ الْمَلاحِم خوانده مىشوند.
قدیمىترین كتابى كه به نام الملاحم در دست داریم؛ كتاب الملاحم حافظ احمدبن جعفربن محمد مشهور به ابن المُنادى متوفاى 336 ه.ق مىباشد. این كتاب با تحقیق عبدالكریم عقیلى به چاپ رسیده و شامل 312 حدیث مىباشد.
3 - اَشْراط جمع شَرَط به معناى نشانه و سرآغاز است .
خلیل گوید: اوّلین ستاره بهارى را شَرَط گویند، لذا سرآغاز هر چیزى را شَرَط نامیدند و أَشْراطُ السّاعَةِ یعنى نشانههاى آن.(7)
ابن فارس گوید: شرط فقط یك معنى دارد و آن نشانه است. اشراط الساعة یعنى نشانههاى آن.(8) او مىگوید: به شُرطَه (پلیس) نیز از این جهت شرطه گویند كه آنها نشانه دارند. یعنى لباس مخصوصى (انیفورم) مىپوشند تا به این وسیله شناخته شوند.(9)
ساعة به معناى رستاخیر است. اشراط الساعة یعنى نشانههاى رستاخیر.
كتابهایى كه در این رابطه مستقلاً تدوین یافته، اشراط الساعة نام دارند. یكى از مشهورترین آنها كتاب الإشاعة لأشراط السّاعة از سیدمحمدبن عبدالرسول بزرنجى، متوفاى 1103 ه.ق مىباشد.(10)
منظور از بیان علائم ظهور آن است كه هر كس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرابگیرد تا كسى را در برابر خداوند حجّت نباشد. كه مقتضاى آن وجوب فراگیرى علائمظهور و معذور نبودن احدى در ندانستن آنها مىباشد
4 - عَلائِم جمع عَلامَة از ریشه عَلَم به معناى نشانه است .
خلیل مىگوید: عَلَم به معناى پرچم است كه لشكر به نشانه آن گرد آیند . عَلَم یعنى نشانهاى كه در راه مىزنند تا علامتى باشد كه بوسیله آن راه یابند.(11)
ابن فارس مىگوید: عَلَم به معناى نشانهاى است كه در چیزى باشد و آن را از دیگرى مشخص و متمایز نماید.(12)
آنچه در احادیث به عنوان نشانههاى ظهور حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - بیان شده، به آنها علائم ظهور یعنى نشانههاى ظهور گویند.
در این رابطه آثار فراوانى تحت عنوان علائمالظّهور، علامات الظّهور و علامات المهدى از علماى فریقین منتشر شده است.(13) اخیراً نیز با عنوان علائم آخر الزمان آثارى منتشر مىشود. از شیخ صدوق نیز كتابى به نام علامات آخر الزمان گزارش شده است.(14)
گستره علائم ظهور
نشانههاى ظهور كه در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط الساعة نیز نامیده مىشوند؛ از نخستین روز رحلت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم آغاز شده، تا هنگامه ظهور ادامه دارند.
استراتژى فدك، ماجراى سقیفه، گزینش خلیفه، تهاجم به خانه وحى، روى كار آمدن معاویهها و حجاجها، شهادت امامحسین، عمار یاسر، حُجربن عدى، میثمتمار و دیگر شهداى راه فضیلت در احادیث فتن و ملاحم جاى خاصى دارد.
در احادیث ملاحم و فتن خروج قرامطه، سقوط بنىامیه و بنىعباس، فتح استانبول، اشغال عراق و افغان توسط سركرده كفر، و دیگر رخدادهاى جهان تا هنگامه ظهور و انفجار نور، به روشنى پیشبینى شده است.
علاوه بر كتابهاى مستقلى كه در این رابطه تألیف شده؛ در دهها كتابِ پایه و مرجع، بابهایى چون فتن، ملاحم و اشراط الساعة به نقل این روایات اختصاص یافته است.
این احادیث همانند دیگر احادیث غیبى از سرچشمه زلال قرآن و عترت نشأت گرفته، در مجامع حدیثى ثبت شده و همانند دانههاى تسبیح با نظم و ترتیب خاصى در بستر زمان تحقق یافته، صحت و استوارى سخنان پیشوایان را براى همگان روشن و مبرهن مىسازد.
بسیارى از كتب پایه و مرجع مربوط به نشانههاى ظهور و دیگر مسائل مهدویت، در كشاكش روزگار، به ویژه در تهاجم مخالفان به كتابخانههاى شیعیان دستخوش حریق شده، از بین رفتهاند و فقط گزارشى از آنها در كتابهایى چون رجال نجاشى و فهرست شیخ طوسى باقى مانده است.
كهنترین اثر بر جاى مانده از اوایل قرن سوم هجرى كتاب ارزشمند الفتن اثر نُعَیمبن حماد مروزى، متوفاى 229 ه.ق مىباشد. اهمیت ویژه این كتاب در این است كه مؤلّف آن 26 سال پیش از تولد حضرت ولىعصر - ارواحنافداه - دیده از جهان فرو بسته و از محدثان مشهور زمان خود بوده، بخارى از او در صحیح روایت كرده و شمارى از علماى رجال بر وثاقت او تأكید نمودهاند.(15) تعدادى از نسخههاى دستنویس آن تا زمان ما محفوظ مانده است.(16)
از دیگر ویژگىهاى این كتاب گستردگى و جامعیت آن است كه بیش از 2000 حدیث پیرامون فتن، ملاحم و نشانههاى ظهور را در بر دارد.
سید ابن طاووس، 308 حدیث از این كتاب برگزیده و به پیوست 115 حدیث از فتن سلیلى و 93 حدیث از فتن زكریا بن یحیى بزاز در كتابى گرد آورده و آن را التشریف بالمنن نام نهاده است.(17)
در میان كتابهایى كه در این زمینه توسط معاصران به رشته تحریر درآمده، به سه نمونه اشاره مىكنیم:
1 - علامات المهدى المنتظر از شیخ مهدى فتلاوى، شامل 525 حدیث.
2 - نوائب الدّهور فی علائم الظهور از علامه میرجهانى (1413 ه.ق) در چهار مجلد، شامل 555 حدیث.
3 - معجم الملاحم والفتن از سید محمود دهسرخى (معاصر) شامل 1800 سر فصل.
روى این بیان شمار نشانههاى ظهور از مرز 2000 مىگذرد كه بسیارى از آنها تحقق یافته و شمارى در حال تحقق یافتن است.
علائم غیرحتمى در مشخص نمودن وقت ظهور كاربرد ندارد. در حالیكه وقتى نخستین نشانه از نشانههاى حتمى مشاهده شد؛ همه چشم به راهان آن امام نور متوجه مىشوند كه دوران تیره و تار غیبت به سرآمده، لحظه وصال فرارسیده است
علائم حتمى و غیرحتمى
در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادى از آنها علائم حتمى و بقیه علائم غیرحتمى مىباشند. تعداد علائم حتمى از انگشتان دست نمىگذرد. آنچه مسلم است تعداد پنج نشانه از این نشانهها حتمى مىباشند كه عبارتند از:
خروج سفیانى؛
خروج یمانى؛
بانگ آسمانى؛
خسف بیدا؛
قتل نفس زكیه.
فرق اساسى این نشانههاى پنجگانه با دیگر نشانهها در این است كه با تحقق یافتن هر یك از نشانههاى غیرحتمى دلها آكنده از سرور مىشود. یاد یار مهربان در اعماق جانِ شیفتگان ظهور و مشتاقان حضور روحى تازه مىدمد. نوید فرارسیدن بهار ظهور، دلهاى خسته از خزان غیبت را امیدى تازه مىبخشد. ولى چشم به راهان ظهور و منتظرانِ امام نور، از زمان پایانپذیرى شب دیجور غیبت و فرارسیدن دوران موفور السّرور ظهور آگاه نمىشوند. لیكن هنگامى كه یكى از نشانههاى حتمى تحقق پیدا كند؛ همه چشم به راهان از تاریخ دقیق انفجار نور و فرارسیدن هنگامه ظهور آگاه مىشوند. زیرا بر اساس روایات فراوان، پس از خروج سفیانى و سیطرهاش بر سه كشور سوریه، اردن و فلسطین تنها هشت ماه، آرى فقط هشت ماه بعد، یوسف زهرا از كنار خانه خدا ظهور مىكند و آن دست نیرومند الهى از آستین غیبت بیرون مىآید و آرزوى دیرینه همه انبیاء و اولیاء تحقق مىیابد.
وجه اشتراك علائم ظهور با فِتن، ملاحم و اشراط ساعة
پیش از بیان وجه امتیاز علائمحتمى از غیرحتمى، درنگى كوتاه در وجه اشتراك علائم ظهور با فتن و ملاحم و اشراط الساعة خواهیم داشت:
1 - ارتباط و وجه اشتراك علائم ظهور با فتن این است كه در كتب فتن به تفصیل از فتنههاى پیش از ظهور، چون فتنه سفیانى، لشكر سفیانى، سپاه قحطانى، فتنههاى یمن، بربر، مصر، حبشه، شام، بغداد و از همه مهمتر فتنه دجّال گفتوگو شده است.(18)
2 - ارتباط علائم ظهور با اخبار ملاحم در مورد درگیرى سفیانى با حسنى، كشتار بغداد، كوفه، بصره، قرقیسیا و دیگر حوادث خونینى كه در آستانه ظهور به وقوع مىپیوندد مىباشد.(19)
3 - ارتباط علائم ظهور با روایات اشراط الساعة در این است كه:
اولاً: یكى از اشراط الساعة ظهور حضرت مهدى است.
ثانیاً: یكى دیگر از اشراط الساعة نزول حضرت عیسى علیه السلام است كه ارتباط مستقیم با ظهور دارد.
ثالثاً: یكى دیگر از اشراط الساعة خروج دجال است كه در ایام ظهور خواهد بود.
رابعاً: یكى دیگر از اشراط الساعة خسف در جزیرة العرب است كه به احتمال قوى همان خسف سرزمین بیدا باشد كه از نشانههاى ظهور است.(20)
وجه امتیاز علائم حتمى از علائم غیرحتمى
قبلاً اشاره كردیم كه علائم غیرحتمى در مشخص نمودن وقت ظهور كاربرد ندارد. در حالیكه وقتى نخستین نشانه از نشانههاى حتمى مشاهده شد؛ همه چشم به راهان آن امام نور متوجه مىشوند كه دوران تیره و تار غیبت به سرآمده، لحظه وصال فرارسیده، و خورشید تابان امامت در حال طلوع است تا پهندشت گیتى را با نور خود منور سازد، و منطق وحى در شُرُفِ تكوین است. «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»؛ زمین با نور پروردگارش منور گردید.(21)
لزوم تفكیك علائمحتمى از غیرحتمى
پس از تشریح كاربردى علائمحتمى، علّت تفكیك علائمحتمى از علائم غیرحتمى روشن مىشود، لیكن آیا این تفكیك ضرورت هم دارد یا خیر؟
برجستهترین كارشناس مهدوى در عصر حاضر و توانمندترین تلاشگر عرصه مهدویت حضرت آیتاللَّه حاجشیخ لطفاللَّه صافى گلپایگانى - مدظلهالعالى - در كتاب ماندگار و پُربار منتخب الاثر در پایان بحث مفصل خود پیرامون دجّال مىنویسد: آیا شناخت نشانههاى ظهور از جمله خروج دجال واجب است تا به هنگام وقوع دانسته شود، و حق از باطل و سره از ناسره شناخته گردد؟ ظاهر این است كه واجب است تا انسان در معرض گمراه شدن نباشد و از باب دفع ضرر محتمل.
مىتوان گفت: منظور از بیان علائم ظهور آن است كه هر كس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرابگیرد تا كسى را در برابر خداوند حجّت نباشد. كه مقتضاى آن وجوب فراگیرى علائمظهور و معذور نبودن احدى در ندانستن آنها مىباشد.(22)
1. خلیل، العین، ترتیب كتاب العین، ص 616 .
2. سوره ذاریات (51)، آیه 13.
3. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 4، ص 472.
4. سوره عنكبوت (29)، آیه 2.
5. خلیل، همان، ص 732.
6. ابن فارس، همان، ج 5، ص 238.
7. خلیل، همان، ص 411.
8. ابن فارس، همان، ج 3، ص 260.
9. همان، ص 261.
10. در قاهره، دمشق و بیروت مكرر به چاپ رسیده است.
11. خلیل، همان، ص 574.
12. ابن فارس، همان، ج 4، ص 109.
13. براى كتابشناختى آنها ر.ك: نگارنده، كتابنامه حضرت مهدى، ج 2، ص 528 - 520.
14. نجاشى، الرجال، ص 390، رقم 1049.
15. ابنحجر عسقلانى وثاقت او را از احمد حنبل، معین، عجلى و ابوحاتم نقل كرده و خود طبق نظر آنها اظهار نظر كرده است . ر.ك: ابن حجر، فتح البارى، جلد مقدمه، ص 447.
16. از جمله: نسخه كتابخانه بیریتیش میوزیم، لندن، تاریخ استنساخ 706 ه.ق و نسخه كتابخانه عاطف افندى، استانبول، به تاریخ 687 ه.ق .
17. این كتاب دهها بار در ایران، لبنان و عراق به نام: الملاحم والفتن چاپ شده و اخیراً به نام اصلى خود: التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن، در قم چاپ و منتشر شده است.
18. ر.ك: ابن حماد، الفتن؛ ابن حنبل، الفتن؛ شیخ فادى اسعد نصیف، الفتن والمحن.
19. ر. ك: ابن المنادى، الملاحم، تحقیق عُقَیلى؛ سید ابن طاووس، الملاحم والفتن.
20. ر.ك: بزرنجى، الاشاعة لا اشراط الساعة؛ یوسف بن وابل، اشراط الساعة؛ صلاح الدین محمود، اشراط الساعة الصغرى و الكبرى؛ محمد سلامه جبر، اشراط الساعة واسرارها؛ قاضى محمد ابن كنعان، اشراط الساعة وامور الآخرة.
21. سوره زمر (39)، آیه 69.
22. صافى گلپایگانى، منتخب الأثر، ج 3، ص 303.
بازشناسى علائمحتمى ظهور
... آنچه گذشت:
بیش از دو هزار نشانه براى فرج، ظهور و رستاخیر در كتب حدیثى نقل شده كه مىتوان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:
فِتَن
مَلاحم
علائم ظهور
اشراط الساعة
در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادى از آنها علائم حتمى و بقیه علائم غیرحتمى مىباشند. تعداد علائم حتمى از انگشتان دست نمىگذرد. آنچه مسلم است تعداد پنج نشانه از این نشانهها حتمى مىباشند كه عبارتند از:
خروج سفیانى؛
خروج یمانى؛
بانگ آسمانى؛
خسف بیدا؛
قتل نفس زكیه.
در قسمت پیشین، تعریف و مقایسهی 4 گروه علایم تقدیم شد. و در ادامه این سری نوشتار به امر بازشناسی این علایم پنجگانه پرداخته میشود.
و اما اكنون و در این قسمت اولین نشانهی ظهور یعنی خروج سفیانی تحلیل میگردد.
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود: قَبْلَ قیامِ القائمِ خَمسُ عَلاماتٍ مَحتومات: اَلَیمانىُّ و السُّفیانىُّ و الصَّیحةَ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّكیة وَ الخَسفُ بِالبَیداء؛پیش از قیام قائم پنج نشانه حتمى است. یمانى، سفیانى، بانگ آسمانى، قتل نفسزكیه و خسف سرزمین بیدا.(23)
شیخ صدوق این حدیث را با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت كرده كه همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند.(24)
در مورد شمارش علائمحتمى به همین حدیث بسنده مىكنیم كه سند صحیح و متن گویایى دارد. و اینك بررسى یكایك نشانههاى حتمى به ترتیب تسلسل زمانى آنها.
1 - خروج سفیانى
از نظر زمانى اولین نشانه از نشانههاى حتمى كه پیش از دیگر نشانهها تحقق مىیابد و فرارسیدن انفجار نور و سپرى شدن شب دیجور غیبت را نوید مىدهد؛ خروج سفیانى است.
خوشبختانه خروج سفیانى در روایات اسلامى بسیار دقیق، روشن و شفاف بیان شده كه هرگز قابل انطباق با هیچ فرد دیگرى نمىباشد. جالبتر اینكه علاوه بر روایات كلى علائم پنجگانه در احادیث فراوانى به طور استقلالى بر حتمى بودن آن تصریح و تأكید شده، كه به چند نمونه از آنها اشاره مىكنیم:
حمیرى با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت كرده كه فرمود: اِنَّ اَمْرِ القائمِ حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ امرَ السُّفیانى حَتمٌ مِنَ اللَّهِ، وَ لا یَكونُ قائمٌ اِلّا بِسفیانى؛ قیام قائم از سوى خدا حتمى است، خروج سفیانى نیز از سوى خدا حتمى است. بدون سفیانى هرگز قائمى نخواهد بود.(25)
این حدیث را حمیرى(ابوالعباس، عبداللَّهبن جعفر حمیرى) كه از رجال برجسته شیعه در عهد غیبت صغرى بود، با دو واسطه از امام رضاعلیه السلام روایت كرده و در كتاب خود قرب الاسناد الى الرضا علیه السلام ثبت نموده است. این كتاب از حوادث روزگار جان به در برده و تا زمان ما باقى مانده است.
حمیرى از نظر علماى رجال در اوج وثاقت است.(26) دو واسطه او نیز كاملاً مورد وثوق مىباشند،(27) و در نتیجه روایت صحیحه است.
نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد
شیخ صدوق با سلسله اسنادش از ابوحمزه ثمالى روایت كرده كه گفت: محضر امام صادقعلیه السلام عرض كردم كه پدر بزرگوارتان امام باقرعلیه السلام فرمود: اِنَّ خُروجَ السُّفیانى مِنَالاَمرِ الَمحتوم؛ بىگمان خروج سفیانى از امور حتمى است.
امام صادقعلیه السلام فرمود: آرى.(28)
این حدیث را شیخ صدوق با پنج واسطه از امام باقرعلیه السلام روایت كرد و مهر تأیید امام ششم را نیز دریافت نموده است. وى به تعبیر نجاشى آبروى شیعه در عصر خود بود.(29) به دعاى حضرت بقیةاللَّه - ارواحنافداه - متولد شده(30) و به فرمان آن حضرت كتاب كمالالدین را تألیف كرده است.(31) آن پنج واسطه كه در سند حدیث واقع شدهاند نیز همه مورد اعتماد و استناد هستند و علماى رجال بر وثاقت آنها تصریح نمودهاند.(32) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد.
نعمانى با پنج واسطه از امام صادقعلیه السلام روایت كرده كه فرمود: اَلسُّفیانىُّ مِنَ الَمحتوم وَ خُروجهُ فی رجب؛ سفیانى از نشانههاى حتمى است و خروج وى در ماه رجب خواهد بود.(33)
ابو زینب محمدبن ابراهیم نعمانى از شخصیتهاى برجسته قرن چهارم است، پیشتاز رجالیون او را به عنوان عظیمالقدر، شریفالمنزله، صحیحالعقیده و كثیرالحدیث ستوده است.(34)
وى این حدیث را در كتاب گرانسنگ خود با پنج واسطه روایت كرده كه همه آنها به تصریح علماى رجال مورد وثوق مىباشند.(35) در نتیجه این حدیث نیز صحیحه مىباشد.
در این سه حدیث (كه هر سه از نظر سند صحیح بود) خروج سفیانى از نشانههاى حتمى اعلام شده و در حدیث سوم آمده است كه خروج او در ماه رجب خواهد بود. یادآورى این نكته لازم است كه از جمعبندى احادیث مربوط به سفیانى استفاده مىشود كه سفیانى در ماه رجب خروج مىكند، حدود شش ماه مىجنگد، در اواخر محرم به قدرت مىرسد، و دقیقاً هشت ماه بعد حضرت بقیةاللَّه ظهور مىنماید. بدینترتیب منظور از رجب، رجبِ سال قبل از ظهور مىباشد، نه رجب سال ظهور.
نام سفیانى:
مشهور آن است كه نام سفیانى عثمان و نام پدرش عنبسه مىباشد.(36) و در برخى منابع نام پدرش عُیَینه آمده،(37) با توجه به اتحاد طریق به نظر مىرسد كه آن تصحیف شده عنبسه باشد.
اسامى دیگرى براى سفیانى نقل شده كه از آن جمله حرببن عنبسه،(38) عنبسة بن مرة،(39) عنبسة بن هند،(40) عبداللَّه بن یزید،(41) ابوعتبه، عروة بن محمد،(42) و معاویة بن عتبه است.(43) در حالیكه هیچ یك از اسامى یاد شده سند قابل اعتماد و استنادى ندارد. تنها عثمان بن عنبسه از شهرت بیشترى برخوردار است.
القاب سفیانى: مشهورترین لقب او سفیانى است. او را از آن جهت سفیانى مىنامند كه از تبار ابوسفیان است. از دیگر القابش صخرى منسوب به صخر پدر ابوسفیان است.(44)
امیرمؤمنان در یكى از خطبههاى خود از آشوبگرى سخن گفته كه از او ضِلّیل(45) به معناى بسیار گمراه(46) تعبیر نموده، برخى از شارحان نهجالبلاغه آن را اشاره به سفیانى دانستهاند.(47)
نسب سفیانى:
از بنىامیه در منطق وحى به عنوان «اَلشَّجَرةُ المَلْعونَة»؛ درخت ملعونه(48) یاد شده و در احادیث فراوان تصریح شده كه منظور از شجره ملعونه بنىامیه مىباشد.(49)
در احادیث فراوان تصریح شده كه سفیانى از تبار ابو سفیان،(50) از بطن هندِ جگرخواره (اِبْنُ اكِلَةِالأكباد)،(51) از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله كلب است.(52)
امام صادقعلیه السلام به هنگام برشمردن كارنامه سیاه آل ابىسفیان فرمود: و سفیانى نیز با قائم پیكار مىكند.(53)
امیرمؤمنان علیه السلام مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حركت مىكند. در كوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، اركان اسلام را منهدم مىكند؛ دانشمندان را مىكشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىكند، محرمات را مباح كند
اما در مورد اینكه او از نسل كدامین فرزند ابوسفیان مىباشد، به اختلاف سخن رفته است:
1 - از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان(54)؛
2 - از نسل عتبةبن ابىسفیان(55)؛
3 - از تبار یزیدبن معاویةبن ابىسفیان(56)؛
4 - از طرف پدر از نسل ابىسفیان و از طرف مادر از نسل یزیدبن معاویه.(57)
اوصاف جسمى سفیانی:
در احادیث فراوان از ویژگىهاى ظاهرى سفیانى به صراحت بیان شده و جاى هرگونه شك و تردید از میان رفته است.
شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادقعلیه السلام روایت كرده كه فرمود: اِنَّكَ لَوْ رَأَیتَ السُّفیانی لَرَأیت أَخْبَث النّاسِ، أَشْقر، أَحْمَر، أَزْرَق؛ تو اگر سفیانى را ببینى، پلیدترین انسانها را دیدهاى. او بور، سرخروى و زاغچشم است.(58)
شیخ صدوق این حدیث را با شش واسطه روایت كرده كه از منظر علماى رجال همه آنها ثقه مىباشند.(59)
امیرمؤمنانعلیه السلام به دیگر ویژگىهاى ظاهرى او اشاره كرده مىفرماید: یَخرُج ابْنُ اكِلةِ الاَكبادِ مِنَ الوادى الیابِس، وَهُوَ رَجُلٌ رَبْعةٌ، وَحْشُ الوَجهِ، ضَخْمُ الهامَةِ، بِوَجْههِ اَثرُ الجُدْرى، اِذا رَأیتهُ حَسِبْتهُ اَعْور؛ پسر هند جگر خواره از وادى یابس خروج مىكند، او مردى میان بالا، با چهرهاى وحشتناك، سر ستبر و آبلهروى مىباشد. هنگامى كه او را ببینى او را یكچشم مىپندارى.(60)
از طریق عامه نیز از آن حضرت روایت شده كه فرمود: السُّفیانى مِن وُلدِ خالدِبنِ یَزیدبِن ابىسفیان، رَجلٌ ضَخْمٌ الهامَة، بِوجههِ اَثرُ جُدْرى، وبِعَینهِ نكُتَه بَیاض؛ سفیانى از تبار خالدبن یزیدبن ابىسفیان است. او مردى سر ستبر است كه در چهرهاش آثار آبله و در چشمش نقطه سفیدى هست.(61)
دیگر اوصاف سفیانى
در احادیث پیشوایان علاوه بر اوصاف ظاهرى، بر اوصاف روحى و روانى او نیز اشاره شده است:
1 - امام صادقعلیه السلام در این رابطه مىفرماید: یَقولُ: یا رَبِّ ثارى ثارى، ثُمّالنَّار. وَقَد بَلغ مِن خُبْثهِ اَنَّه یَدْفنُ اُمَّ وَلَدٍ لَهُ وَهِىَ حَیَّة، مَخافَةَ اَن تَدُلُّ عَلیه؛ سفیانى گوید: خدایا انتقام، انتقام، سپس دوزخ. او به قدرى خبیث است كه مادر بچهاش را زندهبگور مىكند، از ترس اینكه مخفیگاهش را نشان بدهد.(62)
در این حدیث كه قبلاً سندش را بررسى كردیم و صحت آن را اثبات نمودیم، به سه ویژگى اخلاقى سفیانى تأكید شده: او پلیدترین انسان روى زمین است. پركینهترین انسان است و همواره فریاد انتقام، انتقام، سر مىدهد. سنگدلترین انسان است و بر احدى رحم نمىكند، حتى همسرش را زنده بهگور مىكند.
در احادیث فراوان تصریح شده كه سفیانى از تبار ابو سفیان، از بطن هندِ جگرخواره، از سوى پدر از بنىامیه و از طرف مادر از قبیله كلب است
2 - امام باقرعلیه السلام در همین رابطه مىفرماید: سفیانى سرخ روى، بور و زاغ چشم است، او هرگز خداى را نپرستیده و هرگز وارد مكه و مدینه نشده است. او مىگوید: خدایا انتقام، وانگهى دوزخ، خدایا انتقام، سپس دوزخ.(63)
3 – رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در این رابطه مىفرماید: یَخْرجُ رَجلٌ یُقال لَه: السُّفیانى فی عمقِ دَمشق، و عامَّةُ مَن یَتْبَعُه مِن كَلب، فَیَقتُل حَتَّى یَبْقُرَ بُطُونَ النِّساء وَ یَقتُل الصِّبیان؛ مردى از دل دمشق خروج كند كه به او سفیانى گویند، همه پیروانش از تیره كلب هستند، آنقدر كشتار كند كه حتى شكم زنان را مىشكافد و كودكان را از دم تیغ مىگذراند.(64)
حاكم نیشابورى پس از نقل حدیث، بر صحت آن تأكید نموده و گفته: این حدیث بر مبناى بخارى و مسلم صحیح است.(65)
4 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى در این رابطه فرمود: ثُمَّ یَبْعَثُ فَیَجْمَعُ الاَطفالَ وَ یَغْلىِ الزَّیتَ لَهُم، فَیقولون: اِن كانَ آباؤُنا عَصَوْكَ فَنحن ما ذَنْبُنا؟! مأمورین را مىفرستد، كودكان را گرد مىآورد و دیگهاى زیتون را براى آنها مىجوشاند، آنها مىگویند: اگر پدران ما با شما مخالفت كردهاند پس تقصیر ما چیست؟(66)
5 - امیرمؤمنانعلیه السلام در حدیث دیگرى مىفرماید: گروهى از اولاد رسول خدا به بلاد روم پناهنده مىشوند. سفیانى كسى را به نزد پادشاه روم مىفرستد كه بندگانم را به من بازگردان. او نیز آنها را برمىگرداند، پس آنها را در دمشق گردن مىزند.(67)
6 - امیرمؤمنانعلیه السلام به هنگام شمارش كارنامه سیاه سپاه سفیانى مىفرماید: 70000 نفر را در بغداد مىكشند و شكم 300 زن را مىشكافند!!(68)
7 - در برخى از تفاسیر عامه، در ذیل آیه شریفه «ولوترى اذ فزعوا» (69) آوردهاند كه: سفیانى لشكرى را به بغداد مىفرسد، بیش از 3000 نفر را مىكشند و شكم بیش از 100 زن را مىشكافند.(70)
8 - در برخى دیگر از احادیث عامه، از كشته شدن 70000 نفر در عَینُ التَّمر (71) و از تعدى به حریم 30000 تن در كوفه سخن رفته است.(72)
9 - در برخى دیگر از منابع عامه آمده است: سفیانى همه كسانى را كه با او مخالفت مىكنند، از دم شمشیر مىگذراند. آنها را با اره دو نیم مىكند و در دیگها مىجوشاند. این كار تا شش ماه ادامه مىیابد.(73)
10- امیرمؤمنان علیه السلام در ضمن یك حدیث طولانى از ابعاد دیگرى از جنایات سفیانى پرده برداشته مىفرماید: با 70000 نفر به سوى عراق حركت مىكند. در كوفه، بصره و دیگر شهرها مىگردد، اركان اسلام را منهدم مىكند؛ دانشمندان را مىكشد، قرآنها را مىسوزاند، مساجد را ویران مىكند، محرمات را مباح كند، به نوازندگى فرمان مىدهد، كارهاى ناشایست را تجویز مىكند، از فرایض الهى جلوگیرى مىنماید. از جور و ستم پروا نكند، هر كس كه نامش محمد، على، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، ام كلثوم، خدیجه و عاتكه باشد، به سبب دشمنى با خاندان پیامبر از دم شمشیر مىگذراند.(74)
این بود اندكى از جنایاتى كه بر اساس روایات فریقین، سفیانى به هنگام سیطرهاش به شامات (سوریه، اردن و فلسطین) انجام مىدهد. همه این احادیث از نظر سندى قوى نیستند، لیكن همه آنها مؤیّد آن حدیث بسیار قوى و صحیحى است كه در آغاز این بخش و سر آغاز بخش قبلى (اوصاف جسمى)، از طریق شیخ صدوق نقل كردیم و صحت سندش را اثبات نمودیم. در آن حدیث از نظر اوصاف ظاهرى بر سرخ روى، زاغ چشم و بور بودنش تكیه شده و از نظر اخلاقى و روانى بر خباثت، پلیدى، قساوت، سنگدلى و كینهتوزىاش تأكید شده است.
__________________________
23. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 650، ب 57، ج 7.
24. اسامى آن پنج واسطه و منبعى كه بر توثیق آنها تأكید و تصریح نمودهاند:
محمدبن حسن بن احمد بن ولید، ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 383.
حسینبن حسن بن ابان، ر.ك: ابن داود، الرجال، ص 270.
حسینبن سعید بن حماد بن مهران، ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 112.
محمدبن ابى عمیر، ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218.
عمربن حنظله، كه امامصادقعلیه السلام بر صداقت او تصریح فرموده است. ر.ك: كلینى، الكافى، ج 3، ص 275.
25. حمیرى، قرب الاسناد، ص 373، ح 1329.
26. شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.
27. این دو واسطه عبارتند از: احمدبن محمد بن عیسى اشعرى، براى وثاقت او: ر.ك: شیخ طوسى، الرجال، ص 366، و علىبن اسباط، براى وثاقت او: ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 252، رقم 663.
28. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 652، ب 57، ح 14.
29. نجاشى، الرجال، ص 389، رقم 1049.
30. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 503، ب 45 ذیل ح 31.
31. همان، ج 1، ص 3.
32. این پنج واسطه عبارتند از:
محمدبن موسىبن متوكل، براى وثاقتش ر.ك: ابنداود، الرجال، ص 185؛ علامه حلى، الرجال، ص 149، رقم 58؛ سیدبن طاووس، فلاحالسائل، ص 158، فصل 19.
عبداللَّهبن حمیرى، براى وثاقتش ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 167، رقم 439.
احمدبن محمدبن عیسى، براى وثاقتش ر.ك: شیخ طوسى، الرجال، ص 366.
حسنبن محبوب براى وثاقتش ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 96، رقم 162.
ابوحمزه ثمالى، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 115، رقم 296.
33. نعمانى، الغیبة، ص 300، ب 18، ح 1 .
34. نجاشى، الرجال،ص 383، رقم 1043.
35. این پنج واسطه عبارتند از:
احمدبن محمدبن سعید، مشهور به: ابن عقده، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 94، رقم 233.
محمدبن فضلبن ابراهیمبن قیسبن رمانه، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 340، رقم 911.
حسنبن علىبن فضال، براى وثاقتش ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 97، رقم 164.
ابواسحاق، ثعلبةبن میمون، براى وثاقتش ر.ك: شیخطوسى، اختیار معرفةرجال، ص 412، رقم 776.
عیسىبن اعین، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 296، رقم 803.
36. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 651؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28؛ علامه مجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 205.
37. طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.
38. سلمى، عقدالدرر، ص 91.
39. سید ابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ح 417.
40. ابن منادى، الملاحم، ص 77.
41. نعیم بن حماد، الفتن، ص 221، ب 29، ح 814.
42. مقدسى، فرائد فوائد الفكر، ص 305.
43. سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75.
44. نعیم بن حماد، الفتن، ص 276؛ سیوطى، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 70.
45. سید رضى، نهجالبلاغه، خطبه 101.
46. ابنمنظور، لسانالعرب، ج 8، ص 81.
47. بحرانى، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 11.
48. سوره اسراء (17)، آیه 60.
49. قرطبى، الجامع الأحكامالقرآن، ج 10، ص 283؛ بحرانى، البرهان، ج 6، ص 107 - 104.
50. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ راوندى، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1150؛ شیخ حرعاملى، اثبات الهداة، ج 3، ص 721.
51. نعمانى، الغیبة، ص 306؛ شیخ طوسى، الغیبة، ص 461؛ علامهمجلسى، بحارالأنوار، ج 52، ص 216؛ سلمى، عقدالدرر، ص 54؛ مقدسى، فرائد الفوائدالفكر، ص 299.
52. سیدابن طاووس، التشریف بالمنن، ص 296، ب 79.
53. شیخ صدوق، معانىالأخبار، ص 346.
54. متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، كنزالعمال، ج 11، ص 284؛ سلمى، عقدالدرر، ص 72؛ سفارینى، لوائح الانوارالبهیه، ج 2، ص 75.
55. شیخ طوسى، الغیبة، ص 444؛ شیخ حر، اثبات الهداة، ج 3، ص 727.
56. مقدسى، البدء والتاریخ، ج 2، ص 177.
57. عبدالامیر، الاسرار فیما كنّى وعرف به الاشرار، ج 4، ص 288.
58. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
59. این شش واسطه عبارتند از:
احمد بن زیاد بن جعفر همدانى، از مشایخ صدوق، براى وثاقتش ر.ك: شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 369، ب 34، ذیل ح 6
علىبن ابراهیم، براى وثاقتش ر.ك: نجاشى، الرجال، ص 260، رقم 680
ابراهیمبن هاشم، براى وثاقتش ر.ك: سید ابن طاووس، فلاح السائل، ص 158، فصل 16
محمدبن ابىعمیر، براى وثاقتش ر.ك: شیخ طوسى، الفهرست، ص 218، رقم 617
حمادبن عیسى، براى وثاقتش ر.ك: همان، ص 115، رقم 240
عمربن یزید، بریا وثاقتش ر.ك: همان، ص 184، رقم 502
60. شیخ طوسى، كمالالدین، ج 2، ص 651؛ طبرسى، اعلام الورى، ج 2، ص 282؛ نیلى، منتخب الأنوار المضیئة، ص 28
61. نعیم بن حماد، الفتن، ص 222؛ سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، البرهان، ص 113؛ همو، كنز العمال، ج 11، ص 284؛ سفارینى، لوائح الانوار البهیة، ج 2، ص 75؛ مقدسى، فرائد فوائد الفكر، ص 603.
62. شیخ صدوق، كمالالدین، ج 2، ص 651، ب 57، ح 10.
63. نعمانى، الغیبة، ص 306، ب 19، ح 18.
64. سلمى، عقد الدرر، ص 73؛ متقى هندى، كنز العمال، ج 14، ص 272؛ همو، البرهان، ص 113؛ سیوطى الدر المنثور، ج 5، ص 241؛ همو، الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 61؛ قنوجى، الاذاعة، ص 135.
65. حاكم، المستدرك للصحیحین، ج 4، ص 520.
66. سلمى، عقد الدرر، ص 93.
67. مقدسى، فرائد فوائد الكفر، ص 320.
68. سلمى، عقد الدرر، ص 92.
69. سوره سبأ (34)، آیه 51.
70. طبرى، جامع البیان، ج 22، ص 72؛ قرطبى، الجامع لاحكام القرآن، ج 14، ص 315.
71. نام شهرى در نزدیكى انبار در غرب كوفه، ر.ك: یا قوت، معجم البلدان، ج 3، ص 759.
72. سلمى، عقد الدرر، ص 77؛ مقدسى، فرائد فوائد الفكر، ص 310.
73. نعیمبن حماد، الفتن، ص 235، ب 33، ح 873.
74. مقدسى، فرائد فوائد الفكر، ص 320.