• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3705روز قبل
داستان و حکایت
 در بحار جلد 8 قديم صفحه 295 چنين روايت کرده است : صهاک کنيز حبشي عبدالمطلب بود و براي او شتر مي چرانيد. نفيل با او زنا کرد و خطاب را به دنيا آورد. خطاب وقتي به سن بلوغ رسيد به صهاک طمع کرد و با او زنا نمود و دختري به دنيا آورد. آن دختر را در پارچه از پشم پيچيد و از ترس مولايش او را بر سر راه گذاشت. هاشم بن مغيره او را ديد و برداشت و تربيت کرد و نامش را "حنتمه‌" گذاشت. وقتي حنتمه به سن بلوغ رسيد روزي خطاب او را ديد و در او طمع کرد و او را از هاشم خواستگاري نمود. هاشم او را به ازدواج خطاب در آورد ! و عمربن خطاب متولد شد. بنابراين خطاب پدر و پدر بزرگ و دايي عمر است و حنتمه مادر و خواهر و عمه او است!!!منبع : اسرار آل محمد (ص)
پنج شنبه 19/3/1390 - 13:26
اخلاق
 و هرآنچه در اين باب و در هر باب اهميت کامل دارد آنکه در آنچه به جا مي آورد مراقبت در نيت خود داشته باشد و بر رسم عادت نباشد و اين نيت هم خالصانه و اخلاص او هم صادقانه باشد ؛ چرا که عمل اندک با نيت خالص صادق ، بهتر از اعمال فراوان خالي از صدق و خلوص است هرچند به هزاران برابر برسد ؛ چنانچه در عبادت آدم (ع) و ابليس مي نگريم که عبادت هزاران ساله اش در جلوگيري از خلود در آتش موثر نشد و يک توبه آدم سبب بخشش خطا و برگزيدگي و انتخاب او به نبوت گرديد و ( ان الله اصطفي آدم ) در شان او نازل گذشت و هرچند اخلاص صادقانه از عقلب مردم جز به لطف خاص خداوند لطيف ناشي نشود ولي خداي تعالي به کرم و عفو خود از بنده خويش به قدر و اندازه بذل طاقتش بلکه کمتر از آن خشنود مي گردد منتها او بايد واقعاً بداند و عارف باشد که عاجز و ناتوان است و حول و قوتي جز حول و قوت خدا نيست و همانا همين معرفت است که او را مضطر و ناچار به پناه به خدا و التجاء و عنايت او مي نمايد و همين اضطرار است که او را در مفاد فرمايش او يعني ( امن يجيب المضطر اذا دعاه و يکشف الشوء ) وارد مي سازد و براي او درهاي عنايت پروردگار کريم را مي گشايد ؛ زيرا او کريم است و کرامت نسبت به بندگان مضطر و پيوستگان به باب جلال خود را دوست دارد.سپس چيزي که مراعات آن در در مقام عمل از الزم واجبات است آنکه مراقب دل خود باشد تا در نيت کارش ريا يعني خودنمايي و نمايش دادن به مردم وارد نشود و ثناء و تمجيد مردم را مدخليت در نيت خود ندهد و اين از آنجا مکشوف مي گردد که اقامه عزا را در خانه رفيق خود قرار دهد به طوري که مردم گمان کنند که برپا کننده عزا او نيست و رفيق اوست و آنگاه به دل خود بنگرد که آيا از اين کار تغييري در آن پيدا مي شود و از سنگيني هزينه عزاداري و سبکي آن آيا تفاوتي در حال او حاصل مي گردد يا شوکت مجلس عزا و خفت آن به اينکه مردم بدانند که او اقامه کننده عزاست يا ندانند او را مسرور مي سازد يا خير؟؟ و اگر تفاوتي نديد بايد ملاحظه کند که به دعوت روضه خوانهاي معروفي که در مجلس اعيان مي خوانند راغب است يا نيست ، بخصوص که در آن روضه خوان معروف از غير معروف از حيثيت نقل اخبار و غير آن شرعاً پست تر باشد يا ببيند که ميلش به اينکه اهل مجلس او از اعيان مردم و اعيان علماء باشد بيشتر است يا از فقراء تشکيل گردد ؟ و چون در اين آثار تامل کند خواهد ديد که ريا در عزاي او دخالت عظيم دارد.پس بايد در عمل خود به پوشيدن و مستور داشتن آن مستظهر باشد و اقامه عزا در خانه دوست خود کند و به او سفارش نمايد که از مردم ديگر صاحب عزا را مستور دارد و در درست بودن و درست کردن عمل خود اهتمام نمايد و اين به آن طريق شود که روضه خوان صادق با تقوايي دعوت کند و در اکرام حضار مجلس بين اغنيا و فقرا برابري قائل گردد بلکه ترجيحات دينيه و شرعيه را از ترجيحات دنيويه بيشتر مراعات نمايد و بداند که در درست کردن کيفيات و خصوصيات اعمال اسرار فراواني است که در قبول آنها در درگاه حق و دو چندان شدن مزد عمل دخالت بسيار خواهد داشت.سپس مستحب موکد است که شب عاشورا را در نزد قبر آن حضرت (ع) به روز آورد .

شيخان طوسي و شيخ مفيد روايت کرده اند که هر شب در شب عاشورا آن حضرت را زيارت کند و نزد قبر او شب را يه روز آورد خداوند روز قيامت او را رنگين شده به خون حسين (ع) محشور فرمايد يا آنکه خدا را با حالت رنگيني به خون او (ع) ملاقات نمايد.

ادامه دارد ....

منبع : کتاب شريف المراقبات
پنج شنبه 19/3/1390 - 13:24
شعر و قطعات ادبی
از ازلم آشنا حب تو را يا حسين تا به ابد با توام شکر خدا يا حسين هرکه حسيني شود خاک کند کيميا چيست مگر کيميا عشق و صفا يا حسين چون به دلي بنگري کرب و بلايي شوي اين دل تنگم نما کرب و بلا يا حسين هرکه تورا مشنريست دوست خريدار اوست جان مرا هم طلب،کن ز خدا يا حسين آنچه که آموختم، از ره تو بندگيست گوهر تقوي کني،بسکه عطا يا حسين صاحب منبر تويي، جان پيمبر تويي جان پيمبر بگير، دست مرا يا حسين کيست که هر دم کند، شور حسيني به پا اذن خدا مي دهد، شور عزا يا حسين باني اين خيمه ها، کيست بجز فاطمه ناله ي او مي کند روز به پا يا حسين نوکر تو مي خرد، درد و بلاي تو را تا تو نبيني اگر درد و بلا با حسين
پنج شنبه 19/3/1390 - 13:22
شهدا و دفاع مقدس



در حجره‌اي كوچك در قم، سيدي بر سجاده نشسته بود كه دوست داشت در خلوت عاشقانه‌اش با خدا، خود را در شعاع نور گنبد مريم آل محمد(ص) قرار دهد، ملكوت معنا و معناي ملكوت را با همه وجودش لمس كند، پرده از رازهاي حائل بين جهان ماده معنا را كنار زند و محو تماشاي جمالي شود كه هستي، خالي از جلوه آن به شمار مي‌رود.


سيد، نه سوداي نان داشت و نه جوياي نام بود‌، اما دوست داشت خداوند به او چنان عمري عطا كند تا نظاره‌گر نام محمد و آل محمد(ص) بر رفيع‌ترين قله‌هاي دنيا باشد، سفره‌ هيچ مسلمان كه هيچ، سفره هيچ بنده خدايي را خالي از نان نبيند.


سيد جوان، تاريخ ائمه اطهار(ع)، تاريخ حوزه‌هاي علميه و تاريخ ايران زمين را صفحه به صفحه ورق زده بود؛ گاه با خواندن برگي از آن گريسته بود و گاه با خواندن برگي چنان به وجد آمده بود كه آرزو مي‌كرد همه برگ‌هاي تاريخ تشيع و حوزه‌هاي علميه همان رنگ و همان بو را مي‌داد.

در كنار فقه و اصول، اخلاق و فلسفه و عرفان، چنان در تاريخ غرق شده بود كه سيد تاريخ شده بود؛ تاريخ گوياي فيضيه، تاريخ حوزه‌ها، تاريخ ايران، تاريخ تشيع. و وقتي به حرم حضرت معصومه گام مي‌نهاد و پس از طواف آن بي‌بي كه چادرِ نورش،‌ هزاران فقيه و فيلسوف و عارفي را وادار به كرنش در برابر «علم لدني» خود مي‌كرد، به سراغ برگ‌هايي از تاريخ هميشه جاودان حوزه‌ها و تشيع مي‌رفت. به سراغ قبر بافقي، كنار قبر شيخ عبدالكريم حائري مي‌رفت، كه براي دفاع از حريم آيه حجاب، در حريم ملكوتي عفاف، در برابر كشف حجاب «تاج‌الملوك» ايستاد و زير مشت و لگد رضاخان فرياد زد: «يا امام زمان(عج)» و وقتي رضاخان از خشم فرياد بر‌آورد «پدرسوخته هيچ كس به فريادت نمي‌رسد»‌، فرياد يا امام زمانش را بلندتر و رساتر سر داد و يقين داشت وعده امام زمان(عج) به او، وعده حقي است و او خواهد ‌ماند و ذلت رضاخان را خواهد ديد.


سيد، زنده بودن بافقي پس از ذلت رضا خان را ديده بود و بر مزار بافقي، به ياد اين جمله مدرس افتاده بود كه به رضا خان گفت: «من هر جا دفن شوم قبرم زيارتگاه مي‌شود و هر جا تو دفن شوي، زباله‌دان.»...

پنج شنبه 19/3/1390 - 10:18
آلبوم تصاویر

طلائيه- راهيان نور88، ظهر 18 اسفند


پنج شنبه 19/3/1390 - 10:15
شهدا و دفاع مقدس

نماز ظهر و عصر رو حسينيه طلائيه خونديم و اومديم بيرون.

ساعت سه و نيم بود که ديديم حاجي ضابط، تازه داره از حسينيه مياد بيرون.

ديدم از بس گريه کرده چشاش سرخ شده مثل اينکه از بعد نماز کنار قبور شهداي گمنام که توي حسينيه هستن.نشسته و گريه کرده.

 

حسينيه طلائيه، راهيان نور88، ظهر 18اسفند 88

 

مقدار کمي تربت شهيد پيشم بود. دادم دست حاجي.

او هم بوئيد و به چشاش کشيد.

بعد به من گفت: فلاني اين چيه؟ چه خاکيه؟

گفتم: تربت شهيده.

 

جمع آوري خاک طلائيه، راهيان نور88، ظهر 18 اسفند 88، يکي از سنگرهاي طلائيه

 

گفت: نه . بگو ببينم از کجا آوردي؟ اين بوي خاصي داره.

نگاهي کردم و گفتم: راستش اين خاک هاي سر چند تا شهيده.

مقداريشو بين دوستام تقسيم کرديم، اينم به ما رسيده.

گريه اش شديدتر شد و بهم گفت: ميشه اين خاکو به من بديد؟

منم دو دستي تقديمش کردم.

از اون به بعد هر وقت حاجي مي خواست روايتگري کنه، اول اين خاک رو مي بوئيد بعد شروع مي کرد از شهدا گفتن.


پنج شنبه 19/3/1390 - 10:12
شهدا و دفاع مقدس

در آخرين مرحله اي كه « شهيد ناصري » به جبهه ها اعزام شدند از ايشان تقاضا كردم كه من هم با كادر گردان همراه باشم.

پندار ما اين است که ما مانده ايم و شهدا رفته اند ... اما حقيقت آن است که ، زمان ما را با خود برده، و شهدا مانده انداما درخواست مرا ردنمود. مي دانستم احترام خاصي براي خانواده شهدا قائل است و چون دو برادر من قبلاً در گردان بوده و شهيد شده بودند ، مي خواست به نحوي از رفتن من به جبهه ممانعت كرده باشد.

در هنگام وداع ، به ياد دارم كه به من گفت كه « اين آخرين مرحله اي است كه من به منطقه ، اعزام مي شوم و ديگر بر نمي گردم! » بعد از گذشت تقريباً يك ماه ، خبر شهادت ايشان رسيد. در آن هنگام سخنان او در لحظه حركت ، دوباره برايم تداعي شد كه « اين آخرين مرحله اي است كه من به منطقه مي روم و ديگر بر نمي گردم ... » و به حال او غبطه خوردم كه چقدر در نزد خداوند ، مقرب بوده كه توانسته به حريم راز مرگ و شهادت خويش راه يابد.

(مصطفي ضيائي ، شهيد مهدي ناصري )

پنج شنبه 19/3/1390 - 10:11
شهدا و دفاع مقدس

در جبهه فاو آتش عراقي ها خيلي شديد شد. چند نفر از بچه ها شهيد شده بودند.

آمبولانس فرستادند تا مجروحان و شهدا را ببرند. آمبولانس را زدند.

آمبولانس ديگري مجروحان و شهدا را برد. وقتي آمبولانس به مقر موتوري رسيد خاموش شد. هر چه استارت زدند روشن نشد كه نشد.

نگاه كرديم ديديم بنزين ندارد. وقتي خواستيم بنزين داخل باك بريزيم همه مات و مبهوت شديم، چون باك سوراخ شده بود.

همه آن روز را در اين فكر بوديم كه آمبولانس چگونه 15 كيلومتر راه را بدون بنزين طي كرده است!


پنج شنبه 19/3/1390 - 10:9
شهدا و دفاع مقدس

آن طرف اروند، نزديک عراقي‌ها يک کشتي به گل نشسته بود و سال ها کسي از آن استفاده نمي‌کرد.

گاهي وقت ها مهرداد از اروند عبور مي‌کرد، از شکستگي بدنه‌ي کشتي رد مي‌شد و از داخل آن، تحرک نيروهاي عراقي را کنترل مي‌کرد. از اين طريق اطلاعات به درد بخوري هم تهيه مي‌کرد.

يک شب که رفت براي شناسايي، خيلي دير کرد. مسئول واحد تا صبح منتظرش بود و نگران. صبح روز بعد، مهرداد از راه رسيد.

وقتي ازش پرسيديم شب قبل کجا بوده و چرا اين قدر دير کرده، خنديد و گفت:

من که رفتم توي کشتي شکسته تا خط عراقي‌ها رو شناسايي کنم، عراقي‌ها هم از آن طرف آمدند توي کشتي تا خط ما رو شناسايي کنند. من شب تا صبح کنار عراقي‌ ها منتظر بودم که کارشان را بکنند و بروند، بعد برگردم.

پنج شنبه 19/3/1390 - 10:9
شهدا و دفاع مقدس
موضوع: معجزات شهدا -

پس از انفجار دنبال سردار شوشتري بودم که متوجه شدم، رو به قبله نشسته و در حال گفتن شهادتين است.

 

ابراهيم شهرياري معاون قرارگاه قدس و همرزم شهيد شوشتري :

با توجه به حضور من در سال‌هاي متمادي در استان سيستان و بلوچستان در طول تاريخ انقلاب جايي نديده بوديم که بزرگان طايفه‌ها به نظام خيانت کنند و اين افراد از اقدامات سردار شوشتري در مدت حضورش در اين استان استقبال بسيار خوبي کردند.


وي افزود: بحث همايش‌هاي سران طوايف و عشاير که پيش آمد، هدف ايجاد وحدت در منطقه بين سران مد نظر بود تا همه دور هم جمع و توانايي هر طايفه سنجيده شود و همه اينها هزينه‌بر بود.


شهرياري خاطرنشان کرد: سردار شوشتري در اين زمينه تاکيد داشت که به همان رسم و رسوم خودتان چادرهايي را برپا کنيد و دور هم جمع شويد.

وي تصريح کرد: تمام افرادي که از اوايل انقلاب با يکديگر بودند و مشکلات داشتند، حتي قصد انتقام‌گيري از يکديگر را در سر مي‌پروراندند را دور هم جمع و نصحيت کرد و از آنها نسبت به يکديگر رضايت گرفت و پس از 20 سال در برخي روستاهاي اطراف سراوان اختلافات خود را کنار گذاشتند و دوستي‌هاي جديد شکل گرفت.

اظهار داشت: يک هفته قبل از حادثه تروريستي سرباز يکي از سران طوايف بلوچ که در پاکستان مستقر بود، اظهار داشت حدود 3 هزار نفر قصد مراجعت به ايران و استفاده از رفاهي را دارند که شما براي آنها مهيا کرده‌‌ايد و اين افراد با فعاليت‌هاي فرهنگي شهيد شوشتري به انقلاب، امام راحل و رهبري وصل شدند. ...


پنج شنبه 19/3/1390 - 10:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته