• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 14221
تعداد نظرات : 3204
زمان آخرین مطلب : 3705روز قبل
شعر و قطعات ادبی
 چه جمعه ها که يک به يک غروب شد نيامدي

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نيامدي

خليل آتشين سخن تبر به دوش بت شکن

خداي ما دوباره سنگ و چوب شد نيامدي

براي ما که خسته ام و دل شکسته ايم نه

ولي براي عده اي چه خوب شد نيامدي

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام

دوباره صبح ُ ظهر ُ نه ! غروب شد نيامدي

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:24
شعر و قطعات ادبی

سلام،بعداز چند وقت غفلت از وبي که فکر ميکردم بخاطر وجود وبهاي بهتر از من که هم بهترند و هم تعدادشان الحمدالله بيشتر است در زمينه ديگر فعاليت ميکردم اما مسائلي پيش آمد که مسمم شدم دوباره حرکت قبلي ام را با اميد وقدرت بيشتر در کنار وب ديگرم ادامه دهم که فکر ميکنم لطف اربابم ومولايم حضرت حجت(عج)بود تا با فعاليت در اين زمينه بيشتر ياد عزيز وعشق عالم امکان حضرت حجت(عج)باشم..

 

مناجاتي با رب کريم...

سرتا بپا دردم خدا

عمري زيان کردم خدا

خجلت بياوردم خدا

فرهم الهي ياکريم...

ازسفره ات روزي برم

جايش گنه ميآورم

از هرکه گويي بدترم

فرهم الهي يا کريم...

عمرو جوانيم شد تلف

گم کرده ام يارب هدف

عشق تورا دارم به کف

فرهم الهي يا کريم...

لطف تو ما را خوانده است

اما گدا درمانده است

بر گردنش حق مانده است

فرهم الهي يا کريم...

منکه گنهکارم خدا

خورده گره کارم خدا

اما تورا دارم خدا

فرهم الهي ياکريم...

تو خوب خوبي من بدم

گفتي بيا من آمدم

حاشا که تو سازي ردم

فرهم الهي يا کريم...

دستي بکش برچشم من

افتاده ام دور از وطن

فرهم الهي يا کريم...فرهم الهي يا کريم...

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:22
شعر و قطعات ادبی

 

بارها شده پشت موترم يا ماشين با خدا نجوا و مناجات ميکنم کم کم سيمم بخدا وصل ميشه،شروع ميکنم به مناجات اونهم چه مناجاتي طوريکه بگريه ميافتم يه جوري که ميخوام از بغض بترکم اما همون سيمه که وصل شده بود اتصالي ميکنه و فيوض ميپرونم و باخدا دعوام ميشه،ميگم آخه خدا چرا اين حال خوبه رو نصف شبا بهم نميدي تا نماز شبي،يا مناجاتي کنم..آخه من چه جوري جلوي اين همه مردم گريه کنم اونم هق هق کنان...

مگه ميشه خدا جواب نده...خدا ميگه توکه خودت ميدوني اگر دوياستا ازاين نماز شبا بخوني شب چهارم فکر ميکني ديگه مستجابه دعوه شدي يا اگر بلايي ازاين تهران برطرف ميشه اونم از دعاي منه...

تو مهربوني...دردم ميدوني...منو نمي سوزوني...

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:20
شعر و قطعات ادبی
لطفا مطلب زير را تا آخر بخوانيد شايد اولين باري باشد با آن مواجه ميشويد...

 

نماز قبول ولايت اهل بيت و سيم اتصال به معبود است...

 

شما تصور کنيد بشما باغ بزرگي که درون آن کاخ زيبا ومجللي قرار دارد عطا کردندو وحالا درون کاخ هستيد و ميخواهيد از اين کاخ استفاده ولذت ببريد اما متوجه ميشويد کاخ وباغ شما برق و آب ندارد در واقع شما بخاطر نداشتن برق يا همان نور از درون کاخ که تاريک است و هيچي معلوم نيست نمي توانيد استفاده کنيد ولذت ببريد و خارج کاخ هم باغ شما بخاطر نداشتن آب در حال ازبين رفتن طراوت و زيبايي است،پس بايد به فکر تهيه برق(نور)براي روشنايي باشيد و آب براي طراوت و سر زندگي باغ باشيد...

حالا کاخ شما داراي سيم کشي برق شده است فقط بايد سر سيم وصل به کابل اصلي يا تير چراغ برق شود تا نور وارد کاخ يا خانه شما شود تا شما از آن استفاده ولذت ببريد...

وآب هم لوله کشي شده و فقط بايد لوله ورودي وصل به شاه لوله بيروني شود تا آب هم وارد باغ و کاخ شما شود...

اين باغ و کاخ زيبا و مجلل همان درون ما است..و نور و آب وطراوت حاصل از آن که با اتصال به کابل و شاه لوله اصلي ميسر ميشود همان نماز يا در واقع قبول ولايت است،يعني کابل اتصال به عالم بالا و خالق زيباييها...

اما چرا نور وآب را که بواسطه کابل و..(نماز) به درون اتصال پيدا ميکنند مثال زديم؟...

نور يا برق از همان آب بوجود ميآيد که در پشت سدها قرار گرفته وبواسطه نيروگاه تبديل به برق ميشود و اصلا اساس وجود هر موجود زنده اي از آب و خاک است...مگر آب مهريه حضرت زهرا(س)نيست و مهريه را چه کسي به غير از مرد به زن ميدهد..آب مهريه حضرت زهرا(س)است که از طرف مولا اميرالمومنين،ابوتراب(پدرخاک)علي(ع)به ايشان تعلق گرفته است..

حالا دو سومه حجم کره زمين ويا بدن موجودات را آب تشکيل داده وبقيه را خاک...(يعني ولايت..ولايت..ولايت...)

يامظهرالعجايب...

يا ابوتراب يا علي مدد...

 

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:19
شعر و قطعات ادبی
 

 

ابتدا ظرف دل را با آب ديده و استغفار شستشو داده و سپس کمي همت در ترک گناه و مقدار زيادي اميد در انجام واجبات را با چاشني يقين مخلوط کرده واين عمل را مداوم انجام دهيد تا ملکه نفس شود ودر آخر ظرف دل را در طبق اخلاص گذاشته و در کوره حب اهل بيت با حرارت بالا قرار دهيد تا پخته شود..

اين شيريني آماده است تا شما با لذت فراوان و آرامش وصف ناشدني ميل کنيد..

مشترک گرامي...

 

مشترک گرامي صورت حساب بندگي شما اهم از انجام واجب وترک گناه از ????سال قبل توسط قرآن وعترت ارسال شده،در صورت عدم پرداخت بموقع بندگي ارتباط شما با خدا يک طرفه و سرانجام توسط اجل کامل قطع ميشود..(همراه اول و آخر)

نماز اول وقت...

هروز از اوپراتور عالم بالا اين پيام کوتاه فرستاده ميشود ...

حي علي الصلاء.....به شتابيد به سوي نماز..

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:15
شعر و قطعات ادبی
اما براي رهايي از دنيازدگي و تکرار مکررات و يا زندگي حيواني بايد به نکته اي توجه داشت که وآن شناخت خود و رسيدن به خداست،که امام معصوم فرمودند:هرکس خودش را بشناسد خدا هم ميشناسد،..

 

اين حديث بيانگر شناخت انسان از دو بعد است يکي بعد حيواني ما انسانها که خدا بما عنايت کرده و ديگري بعد روحاني که وجه تمايز ما با حيوانات و ملائکه است که همان(آيه نفخة من روحي..)است که خدا از روح خودش به انسان دميده است بدون اينکه نقصي در خدا بوجود بيايد،اما بعد حيواني که مثل حيوانات ديگر ما هم خوردن وآشاميدن و شهوت وديگر مسائلي که به اين بعد مربوط ميشود را دارا هستيم که خدا براي اين بعد حيواني ما دستوراتي از لسان قرآن واهل بيت(ع)براي ما وضع کرده اند که همان حرام و حلال و مکروه و مستحبات است که اين دستورات هم مربوط به بعد حيواني ما است وهم بعد روحاني اما اگر ما خارج از اين دستورات عمل کنيم که بزبان ساده اين دستورات کاتولوگ وراهنماي وجود ما انسانها است که سازنده آن يعني خالق ما براي استفاده صحيح در اختيار ما قرار داده و در صورت استفاده نکردن ازاين دستورات ما در همان بعد حيواني ثابت ميمانيم و حتي پايين تر ازآن تنزل ميکنيم و از نعمات وبرکات بعد روحاني که اگر ترقي کند از مقام ملائکه هم بالاتر ميرويم،محروم ميشويم...

اما نکته اصلي و مهم که نتيجه مطالب بالا ميباشد،اگر ما اين دستورات الهي که ترک گناهان وانجام واجبات است رعايت کنيم و با عنايت اهل بيت(ع) بعد روحاني ما ترقي پيدا ميکند وبر اثر حفظ چشم وگوش ودهان وقلب از حرامها چشم دل باز ميشود يعني انسان ميبيند آنچرا که خدا ميخواهد وديگران نمي بينند وگوش چيزهايي ميشنود که ديگران نمي شنود و قلب داراي فتوحات والهاماتي ميشود که براي هرکس قابل درک نيست و در نتيجه چيزهايي ميگويد که ثمره اين ادراک ها ميباشد واين امر فقط از مسير بندگي که خدا خودش براي ما آسان ميگرداند ميسر ميشود ونبايد نگران سختي راه و چيزهاي ديگر آن بود ويا اعمالمان را نبايد براي کسب مقامات روحي انجام دهيم.. اما بايد مراقب باشيم از راه هاي ديگر مثل صوفيگري دراويش ويا رمالي و ازاين قبيل وارد نشويم که جز گمراهي چيز ديگري به دنبال ندارد...اما تمام اين مطالب در يک شعر سراسر معرفت خلاصه ميشود:

تو چو گدايان براي مزد کار مکن....که خواجه خود رسم بنده پروري داند

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:13
شعر و قطعات ادبی
 بسمه الله الرحمن الرحيم

 

مطلبي را که در زير ميخوانيد واقعيتي است که خدا به تمام بنده هاي مومني که طالب سعادت و ايمان از مسير اهل بيت(ع)هستند چه از جنس مذکر و يا مونث به عناوين مختلف براي هدايت يا قوي تر شدن ايمان ودلگرمي به ادامه مسير بندگي به آنها عنايت ميکند..مرادم از بازگو کردن واقعيت زير ادعا يا چيز ديگري نيست که از جنس هرکه را اسرار حق آموختند مهر کردندو دهانش را دوختند،باشد..چون اين حرفها و ادعاها براي اوليا خدا و عاشقان الي الله است که ما به گرد پايشان هم نميرسيم..اين مطالب زير الطافي است که خدا به هر کسي که مورد امتحان است ويا باعث ترفيع درجه ميشود نه آنکه کمال باشد وبعضي مواقع بعضي حرفها وياشايد اسرار نبايد در سينه حبس شوند بايد گفت تا اهلش که قابليت دارند پذيراي آن شوند...لطفا توجه کنيد تا بعدا...

اوايلي که خدا راه حق را بمن نشان داده بود وهدايت شده بودم الطافي از جانب اهل بيت بما ميشد،چيزي که شايد براي خيلي ها اتفاق مي افتاد،يکبار وقتي داخل اتاقي که متعلق به خودم بود و تنها درآن ميخوابيدم حالتي که بارها تکرار شده بود برايم بوجود آمد که خيلي شيرين وعجيب بود همانطور که دراز کشيده بودم روح از بدنم جدا شد و بلند شدم(درحالت بيداري واقعي) طبق دفعات گذشته دوست داشتم دراين حالت به جاهاي مختلف سرکشي کنم دراين حالت خيلي راحت مثل فيلمها روحم از ديوار يا در رد ميشد ومن جنس هرانچه از آن عبور ميکردم را احساس ميکردم،اما محدويتي داشتم يعني تا يک مسافتي ميتونستم برم اما هرچه از لحاظ معنوي وتقوا روي خودم بيشتر کار ميکردم اين محدوديت کمتر ميشد..

اما نکته اصلي بنا دارم به آن اشاره کنم...اين دفعه نمي دانم از کجا به دلم افتاد برم جلوي آينه اطاقم و ببينم چهره واقعي ام چطوري است،اطاقم دوتا آينه داشت يه آينه کوچک پشت در بود و آينه ديگر که قدي بود به ديوار چسبيده بود رفتم جلوي آينه کوچيکه خودم رو ديدم شايد باور نکنيد الحمدالله شکل جک وجنورهايي که ميگن نبودم اما در فضايي که تاريک بود صورتم خيلي زخم وزيلي بود طوريکه از خودم بدم اومد،وقتي از اين حالت بيرون آمدم تازه فهميدم چرا در عالم ظاهر يه موقع هايي چهرمون اخمو ودر هم است براي اينه که روح ما بر اثر گناه و غفلت آسيب ميبينه و زخمي ميشه شايد تا حالا کسايي که زخم در بدن دارند ديديد که چهرشون درهم است ماهم همينطور ميشيم وقتي روحمان زخمي شده باشد،درچهره ظاهري ماهم اثر ميگذارد.. بماند..

بعداز اون قضيه چند روز روي خودم از لحاظ معنوي کار کردم سعي کردم به هر طريقي شده به خدا نزديکتر بشم که نميدانيد واقعا براي درمان زخمها روحي بهترين مرحم وشفا اشک و گريه کردن وتوبه است که چه غوغايي ميکند..اما بعداز چند روز دوباره در اطاقم اين حالت بوجود اومد و تصميم گرفتم دوباره خودمو در آيينه ببينم اما اين دفعه رفتم جلوي آينه قدي..الله اکبر..فکر ميکنيد چي ديدم خودمو در فضايي نوراني و لباس سفيد اهل ملکوت با چهره ومحاسن زيبا ديدم..نمي دونيد چقدر لذتبخش وشيرينه وقتي آدم خودشو در لباس زيباي اهل ملکوت ميبينه..

شما ميدونيد لباس را مادر براي فرزند ميدوزد،هرکس مورد توجه مادر صالحين يعني حضرت زهرا(س)قرار گرفت اين لباس از قبل دوخته شده توسط مادر به قامت ملکوتي او کرده ميشود...

اما ما فرزندان گاهي شيطوني ميکنيم و از سر غفلت وگناه اين لباس سفيد وزيبا را کثيف و پاره وپوره ميکنيم..حالا اگر ما دعوت به ميهماني بشيم با اين لباسها بايد چه کنيم مخصوصا اگر اين ميهماني،ميهماني خدا يعني ماه رمضان که نزديک است باشد،بايد چه کنيم؟ بله بايد دوباره رفت سراغ مادر مهربون...

بايد ازاين دنياي تکراري که خودمان درست کرديم خودمان را نجات دهيم وخدا بما توفيق درک حقايق را دهد آنهم فقط از مسير بندگي(انجام واجبات وترک گناهان)با پيروي از اهل بيت(ع)و قرآن ميسر نمي باشد که خدا در اين صورت راه را براي ما باز و آسان ميگرداند..

لطفا به ادامه مطلب توجه بفرماييد...

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:11
داستان و حکایت
حاج اسماعيل دولابي/

هر چه کار خوب به جا مي آوريم مال ما نيست. حالااگر خدا لطف کرده و به حساب ما مي گذارد حرف ديگري است. والافرمود هر چه خوبي از ما سر مي زند، مال خداو اولياي اوست که آنها را بر سر ما ريخته اند. هر چه معصيت و خطا و نقص هم هست، مال ماست . پس معلوم شد ازاول، چيز خيري نداشتيم وهمه قشنگي ها مال آنها بود.

آخر سر هم که يک آ دم حسابي ساخته شده مال کيست؟ مال خداست. مال خداييم. شايد شنيده ايد در يک بياني يا کتابي آمده است که ما مال خدا هستيم - خدا مال ما نيست! يک وقت نگوييد خدا مال ماست.البته اگر هم بگويي گناه نکرده اي . از بس که دوست داريم واز بس که سرگردان و محتاجيم، هر چيز خوبي گيرمان مي آيد مي گوييم اين مال ماست. چاره اي هم نداريم.حالاراستش را بگو " ما مال خدا هستيم" بهتر نيست؟!

وقتي من بگويم من مال خدايم تو هم بگويي من مال خدا هستم آيا کيف ندارد؟ همين که گفتي من مال خدا هستم، يک مرتبه مي بيني يک چيزي در دلت آمد. من مال خدا هستم؟ راستي راستي من مال خدا هستم؟مال، مال صاحبش است .

حفظ مال با کيست؟ با صاحب آن، يا با کس ديگر است؟ معلوم است با صاحب آن است. صاحب مال ، حفظ مال مي کند.

کتاب طوباي محبت - جلد 4 / 62

پنج شنبه 19/3/1390 - 19:6
شعر و قطعات ادبی
که در لحظات تلخ و دردناک همان خدايي باتو است که در لحظات خوب تو بوده کافي است او را صدا کني و سر اشک بر بالين دوست بنهي
پنج شنبه 19/3/1390 - 18:52
اهل بیت

 

كراچكي (ره) در كتاب كنزالفوائد مي نويسد : فقيه بزرگوار محمد بن احمد بن حسن بن شاذان قمي از كتاب خود ايضاح دفائن النواصب از طريق عامه از ابن عباس روايت كرده است كه گفت : شخصي خدمت رسول خدا (ص) شرفياب شد و عرض كرد : آيا دوستي علي بن ابي طالب مرا سود مي بخشد ؟ آن حضرت فرمود : « از جبرئيل سئوال مي كنم و پاسخت را مي دهم » . وقتي به جبرئيل فرمود ، او عرض كرد : از اسرافيل سئوال مي كنم . اسرافيل به جبرئيل گفت : با پروردگار مناجات مي كنم . از پيشگاه ربوي به اسرافيل خطاب شد كه به جبرئيل بگو : به حبيب ما محمد سلام برساند و بگويد : « انت منّي حيث شئت انا ، و عليّ منك حيث انت منّي ،‌و محبو عليّ منك ؛ تو نسبت به من آن طوري هستي كه مي خواهم ، و علي نسبت به تو گونه اي است كه تو نسبت به من هستي و دوستان علي نسبت به او آنطوري اند كه علي نسبت به تو مي باشد ».

 

غايه المرام ص 585 ح 76 ؛ مدينه المعاجز ج2 ص438 ح662

پنج شنبه 19/3/1390 - 13:33
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته