• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 12908
تعداد نظرات : 583
زمان آخرین مطلب : 4003روز قبل
ورزش و تحرک

داور دیدار پرسپولیس و الوحده تغییر کرد

 

براساس اعلام کنفدراسیون فوتبال آسیا داوری دیدار تیم‌های پرسپولیس ایران و الوحده امارات در چارچوب هفته دوم از مرحله گروهی لیگ قهرمانان آسیا برعهده “یوئیجی نیشیمورا” از ژاپن خواهد بود.

به گزارش خبرنگار مهر، پیش از این قرار بود “مینورو توجو”  از ژاپن مسابقه تیم‌های پرسپولیس و الوحده امارات را قضاوت کند اما کنفدراسیون فوتبال آسیا به جهت زلزله اخیر در کشور ژاپن و بنابه دلایلی، قضاوت این بازی را به “یوئیجی نیشیمورا” سپرد.

براین اساس نیشیمورا را در امر قضاوت بازی پرسپولیس ایران – الوحده امارات دو هموطنش به نام‌های “تورو ساگارا” و “توشیوکی ناگی” همراهی خواهند کرد.

- اسامی داوران دیدارهای هفته دوم از مرحله گروهی مسابقات لیگ قهرمانان آسیا در گروه‌های چهارگانه اول به شرح زیر است:

گروه A
الغرافه قطر ـ الهلال عربستان
داور:
کیم دونگ جین (کره‌جنوبی)
کمک داور اول:
جیونگ هیئه سونگ (کره‌جنوبی)
کمک داور دوم:
یانگ بیونگ ایون (کره‌جنوبی)
داور چهارم:
لی دونگ جون (کره‌جنوبی)

* سپاهان ایران ـ الجزیره امارات
داور:
عبدالمالک (سنگاپور)
کمک داور اول:
جفری گو (سنگاپور)
کمک داور دوم:
تانگ یو مون (سنگاپور)
داور چهارم:
سوخبیر سینف (سنگاپور)

گروه B
* النصر عربستان ـ استقلال ایران
داور:
مسعود الهلالی (عمان)
کمک داور اول:
غانم البلوشی (عمان)
کمک داور دوم:
علی حمدان الشیدی (عمان)
داور چهارم:
یاسر الرواهی (عمان)

* السد قطر ـ پاختاکور ازبکستان
داور:
چوی میونگ یونگ (کره‌جنوبی)
کمک داور اول:
جانگ جون مو (کره‌جنوبی)
کمک داور دوم:
چوی مین بیونگ (کره جنوبی)
داور چهارم:
محمد لوم (اردن)

گروه C
* بنیادکار ازبکستان ـ الاتحاد عربستان
داور:
ماساکی توما (ژاپن)
کمک داور اول:
هاروهیرو اوتسوکا (ژاپن)
کمک داور دوم:
تاکاهیرو اوکانو (ژاپن)
داور چهارم:
ریوجی ساتو (ژاپن)

* پرسپولیس ایران ـ الوحده امارات
داور:
یوئیجی نیشیمورا (ژاپن)
کمک داور اول:
تورو ساگارا (ژاپن)
کمک داور دوم:
توشیوکی ناگی (ژاپن)
داور چهارم:
روان آروموگهام (هند)

گروه D
* الامارات امارات ـ الریان قطر
داور:
لی مین هو (کره‌جنوبی)
کمک داور اول:
کانگ دو جون (کره‌جنوبی)
کمک داور دوم:
یون کوانگ یئول ( کره‌جنوبی)
داور چهارم:
کادهوم الساعدی (عراق)

* الشباب عربستان ـ ذوب‌آهن ایران
داور:
نواف شکرالله (بحرین)
کمک داور اول:
خالد الالان (بحرین)
کمک داور دوم:
محمد السلمان (بحرین)
داور چهارم:
مسعود طفیلی (سوریه)

شنبه 8/11/1390 - 19:31
اخبار

اوریف ‌لیم با نقاب جدید آمد

شرکت هرمی عرضه لوازم آرایشی و بهداشتی «اوریف‌لیم» با شگردی جدید کار خود را مجدداً آغاز کرد.

به گزارش فارس، شرکت هرمی عرضه لوازم آرایشی و بهداشتی «اوریف‌لیم» که سال گذشته توسط دستگاه‌های امنیتی منهدم شد با شگردی جدید دوباره آغاز به کار کرده است.

این شرکت سوئدی که پیش از انهدام در ایران تنها یک شعبه در پایتخت داشت در حال حاضر در قالب راه‌اندازی فروشگاه‌های متعددی در نقاط مختلف شهر تهران در حال فعالیت است.

بازاریابان این شرکت هرمی که اصطلاحاً «مشاوران زیبایی» خوانده می‌شوند با شروع به کار مجدد این شرکت، با تشکیل زیرشاخه‌ها از سودهای قابل توجهی برخوردار می‌شوند.

این بار «اوریف‌لیم» به ظاهر فروشگاه‌هایی برای تک‌فروشی محصولات بهداشتی و آرایشی راه انداخته است در حالی‌که همچنان بازاریابان یا همان مشاوران زیبایی حضوری فعال در این فروشگاه‌ها دارند و خریداران با ورود به زیرشاخه‌ها، برای خرید محصولات می‌توانند از «تخفیف» برخوردار ‌شوند و سودی را عاید سرشاخه‌ها کنند.

این شرکت هرمی سالانه در دنیا بیش از یک بیلیون یورو فروش دارد.

پیش از این آیات عظام مکارم شیرازی، نوری همدانی، علوی گرگانی و سبحانی همکاری با شرکت هرمی «اوریف‌لیم» را حرام اعلام کرده بودند.

در حالی‌که دستگاه‌های امنیتی ۳۱ مرداد ۱۳۸۹ موفق به پلمب این شرکت هرمی در ایران شدند، اما این شرکت طی بیانیه‌ای در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۸۹ وعده «بازگشایی این شرکت با کارکنان هسته‌ای محدود» را داد. وعده‌ای که ظاهراً در سایه غفلت مسئولان در حال تحقق یافتن است.

شنبه 8/11/1390 - 19:30
اخبار

پسر ۱۴ ساله درفاطمیه ارشاد منبر می‌رود +عکس

 سید محمد قاسم حسینی خطیب نوجوان که در ایام محرم در فاطمیه ارشاد تهران منبر می‌رود، می‌گوید: ۱۳ سال دارم و با عشق و ارادتی که به ائمه اطهار (ع) دارم، توانستم تحصیلات خود را برای دروس حوزوی از سن ۴ سالگی شروع و تاکنون ادامه دهم.

وی با بیان اینکه پدر سید محمدحسین طباطبایی یکی از اساتید وی در زمینه «خطابه خوانی» است، ادامه می‌دهد: با ادامه تحصیلات در «مکتب جامعة‌القرآن» مشهد که زیر نظر پدر سید محمدحسین اداره می‌شود، به لباس ارشادی روحانیت در آستان قدس رضوی ملبس شدم.

سید محمدقاسم تأکید می‌کند که لباس وی ارشادی است و نه طلبگی، چرا که هنوز به سن تکلیف نرسیده است.

این خطیب نوجوان کشورمان که متولد شهرستان ساری است، یادآور می‌شود: به دلیل مشغله کاری پدرم هم‌اکنون به شهر فیروزکوه و دماوند مهاجرت کردیم و این مهاجرت باعث شده است تا ادامه حفظ قرآنکه ۵ جزء آن را پیش برده بودم متوقف شود.

پدر سید محمدقاسم روحانی است و محمدقاسم نیز ابراز امیدواری می‌کند با مراجعه به مشهد مقدس علاوه بر تحصیلات در نظام آموزشی، به تحصیلات حوزوی نیز بپردازد.

حسینی که اکنون مقطع سوم راهنمایی را می‌گذراند، درباره مکان‌های مختلفی که تا به حال منبر رفته است، می‌گوید: خطابه‌های مختلفی در لشگر ۲۱ محمد رسول‌الله (ص) و مراسم‌های دولتی ایراد کردم اما زیبا‌ترین خاطره‌ام به زمانی باز می‌گردد که ۸ سال بیشتر نداشتم و توانستم نخستین منبر ارشادی خود را در حضور بزرگان حوزوی برگزار کنم.


این مبلغ نوجوان ادامه می‌دهد: برای تبلیغ بهتر دین مبین اسلام در سطح جهان به فراگیری زبان انگلیسی مشغول هستم.

وی لطف امام زمان (عج)، تشوبق والدین، پشتکاری و جدیت را عامل موفقیت خود می‌داند و به خبرنگار فارس می‌گوید: معتقدم برای علم، فارغ‌التحصیلی وجود ندارد. امیدوارم پس از پایان تحصیلات دیپلم، بتوانم در حوزه علمیه مشغول به ادامه تحصیلات دینی شوم.

شنبه 8/11/1390 - 19:29
سينمای ایران و جهان

اولین تصاویر از پشت صحنه فیلم “هیس..دخترها فریاد نمی‌زنند”

فیلمبرداری “هیس..دخترها فریاد نمی‌زنند”ادامه دارد

سینمای ما- فیلمبردای فیلم سینمایی “هیس..دخترها فریاد نمی‌زنند” به کارگردانی پوران درخشنده در مجتمع قضایی امام خمینی(ره) ادامه دارد. این پروژه که از نظر ترکیب بازیگران یکی از آثار پر بازیگر محسوب می‌شود از حدود یک هفته پیش کلید خورده است و هم اینک در مجتمع قضایی امام خمینی(ره) فیلمبرداری آن ادامه دارد.

براساس آخیرن اخبار تا کنون تمام بازیگران این پروژه مقابل دوربین رفته‌اند و طبق برنامه‌ریزی فیلمبرداری تا نیمه اسفندماه به پایان خواهد رسید. درخشنده هنوز برای حضور فیلم در جشنواره سی‌ویکم فیلم فجر تصمیم‌گیری نکرده‌است و احتمال اکران عمومی فیلم تا پیش از جشنواره وجود دارد.

فیلم سینمایی “هیس..دخترها فریاد نمی‌زنند” تازه‌ترین فیلم پوران درخشنده است که در آن شهاب حسینی نقش یک بازپرس جنایی را ایفا خواهد کرد.

ترکیب بازیگران این فیلم در کنار شهاب حسینی عبارت است از: مریلا زارعی، جمشید هاشم‌پور، طناز طباطبایی، فرهاد آییش، مائده طهماسبی، شیرین بینا، بابک حمیدیان، مجید مشیری، اسماعیل سلطانیان، هادی مرزبان و مهدی ماهانی با حضور امیر آقایی، حضور افتخاری ستاره اسکندری و با معرفی نیما صفایی.

سایر عوامل این فیلم سینمایی عبارت است از: تهیه‌کننده و کارگردان: پوران درخشنده/ گروه کارگردانی: نورالدین گودرزی، امیرمسعود اصلاح، علی درخشنده، امیرهادی غلامی،(منشی صحنه)سیمین آزادی/ مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی، دستیاران اول: فرخ تالشانی، حسن اصلانی، دستیاران: احمد رضا گودرزی، محمد خمیس آبادی، میلاد تیندفام، علی آقایی، عادل نیسی، جواد کسانی/ صدابردار: محمد شاهوردی، دستیار: میلاد یاردیلو/ طراح صحنه: بهزاد کزازی، دستیاران: مصطفی جمالی- علیرضا سیفی/ طراح لباس: سارا خالدی، دستیاران: شکوه بابایی، سمیرا شریفی/ عکس: بابک برزویه، دستیار: سیما محمدی/ مدیر تولید: عباس درخشنده ،امور مالی: ابراهیم تفرشی/ تدارکات: امیرهوشنگ حسینی، دستیار: عباس بغداد دره یی/ خدمات: محمود شعاعی/ فیلمساز پشت صحنه:رضا بهاری / گروه حمل ونقل: عباس اسماعیلی،سعید کبیری، حسین تهرانی،علیرضا نیاورانی، منوچهر زندی/ سینه موبیل: احمد سعیدی بخش،محمد بداغی/ جلوه‌های ویژه: محسن روزبهانی، امید روزبهانی، مرتضی رمضانی ترنج/ روابط عمومی: بابک برزویه.

شنبه 8/11/1390 - 19:28
اخبار

دو جاسوس کویتی در ایران دستگیر شدند

شبکه تلویزیونی العالم از دستگیری دو کویتی به اتهام جاسوسی در ایران خبر داد.

به گزارش خبرگزاری مهر، شبکه تلویزیونی العالم به نقل از فرماندار شهر آبادان اعلام کرد دو جاسوس کویتی در این شهر دستگیر شده اند.

فرمانده آبادان گفت نیروهای امنیتی ایران دو جاسوس کویتی را در شهر آبادان در نزدیک مرزهای ایران و عراق دستگیر کرده اند.

به گفته وی، از این دو جاسوس، دستگاههای جاسوسی کشف و ضبط شده است.

العالم همچنین به نقل از عبدالله کعبی نماینده مجلس شورای اسلامی تاکید کرد دو روز پیش، دو کویتی هنگام ورود غیر قانونی به ایران در آبادان دستگیر شدند.

شنبه 8/11/1390 - 19:27
اخبار

ادعای تقلب در آزمون شرکت ملی نفت و اجحاف در حق جوانان بوشهری

یکی از بینندگان انتخاب با ارسال مطلبی آورده است:

تقلب در آزمون شرکت ملی نفت را می توان در دو قسمت مورد بررسی قرار داد، یکی اینکه به طور متوسط بیش از ۸۵ درصد بومیهای این استان در مرحله ی دوم رد شده اند و این آمار در مورد شرکتی مانند نفت و گاز پارس حتی به ۹۰ درصد نیز می رسد که بسیار عجیب و شگفت انگیز است. این در صورتی است که حداقل ۵۰ درصد نیروهای بومی طبق قوانین آزمون و مصوبه ی دولت باید قبول می شدند و دوم اینکه با دستکاری نمرات نیروهای بومی یا اینکه در نظر نگرفتن نمرات آزمون مصاحبه ، آنها را از تراز رقابتی انداخته اند.

فرض دوم یعنی در نظر نگرفتن نمرات آزمون مصاحبه در مورد شرکت نفت و گاز پارس بسیار قوی می باشد بر اساس آمارهای گرفته شده نفراتی که در آزمون مصاحبه در شرکت نفت و گاز پارس شرکت کرده اند و اساتید بومی استان از آنها آزمون مصاحبه را بعمل آورده اند اکثراً دارای نمرات بسیار بالایی نسبت به افراد غیربومی بوده اند که حتی با در نظر نگرفتن سهمیه ی بومی نیز باید موفق به پشت سر گذاشتن مرحله ی مصاحبه می شدند.

این فرض زمانی بسیار قوی می شود که اساتید مصاحبه گیرنده در شرکت نفت و گاز پارس نیز نتایج اعلامی را کاملاً تقلبی و در راستای غصب حقوق نیروهای بومی می دانند و اظهار می دارند بعضی از نیروهای رد شده ی بومی در این آزمون آنچنان دارای نمره ی بالایی بوده اند که قبولی آنها در این آزمون قطعی بوده است که متاسفانه با کمال تعجب رد شده اند. و در پایان توجه شما را به آماری جالب در این خصوص جلب می کنم:

شرکت ملی نفت ایران تعداد ۲۰۰۰ نفر را به شرکت نفت و گاز پارس معرفی کرد که از این تعداد ۱۰۰۰ نفری بومی بوده اند.

از این ۱۰۰۰ نفر بومی باید حداقل تعداد ۵۰۰ نفر قبول می شدند ولی طبق درصدهایی که بیان شد اگر خیلی خوشبینانه به قضیه نگاه کنیم حداکثر تعداد ۷۵ نفر از بومیان جذب شده اند که تعداد ۴۲۵ نفر کمتر از مقدار مصوب بوده است و اگر این آمار را حداقل به سه تا از شرکت ها تعمیم دهیم حداقل ۱۰۰۰ نفر نیروی بومی فقط در سه شرکت از شرکت های تابع شرکت ملی نفت ایران باید پذیرفته می شدند که اینگونه نشد. آمار فوق به خوبی حاکی از این حق کشی گسترده در حق جوانان استان بوشهر و خانواده هایشان می باشد.

شنبه 8/11/1390 - 19:26
داستان و حکایت

داستان کاوه:
ضحاک چنان از فریدون به ترس و بیم افتاده بود که روزی بزرگان و نامداران را انجمن کرد تا بر دادگری و بخشندگی او گواهی بنویسند و آن را مُهر کنند – همهٔ بزرگان موبدان از ترس جانشان با ضحاک هم داستان شدند و بر دادگری او گواهی کردند. در همین هنگام بانگی از بیرون به گوش ضحاک رسید که فریاد می‌کرد – فرمان داد تا کسی را که فریاد می‌کند به نزدش ببرند – او کسی نبود جز کاوهٔ آهنگر.
کاوه فریاد زد که فرزندان من همه برای ساختن خورش مارانت کشته شدند و هم اکنون آخرین فرزندم را نیز میخواهند بکشند – ضحاک فرمان می‌دهد تا فرزند او را آزاد کنند و از کاوه میخواهد تا او نیز آن گواهی را مُهر کند. کاوه نامه را پاره کرده و به زیر پا می‌اندازد و بیرون می‌رود. سران از این کار کاوه به خشم می‌آیند و از ضحاک می‌پرسند چرا کاوه را زینهار دادی؟ او پاسخ می‌دهد که نمی‌دانم چرا پنداشتم میان من و او کوهی از آهن است و دست من بر کاوه کوتاه.

درفش کاویانی و چرایی نام آن:
کاوه وقتی از بارگاه ضحاک بیرون می‌آید چرم آهنگریش را بر سر نیزه‌ای می‌زند و مردم را گرد خود گروه می‌کند و به سوی فریدون می‌رودند.
این در جهان نخستین بار بود که پرچم به دست گرفته شد تا دوستان از دشمنان شناخته شوند.
فریدون با دیدن سپاه کاوه شاد شد و آن پرچم را به گوهرهای گوناگون بیاراست و نامش را درفش کاویانی نهاد.
فریدون پس از تاج گذاری پیش مادر می‌رود و رخست می‌گیرد تا به جنگ با ضحاک برود. فرانک برای او نیایش می‌کند و آرزوی کامیابی. فریدون به دو برادر بزرگ‌تر از خودش به نامهای کیانوش و پرمایه می‌گوید تا به یاری آهنگران رفته و گرزی مانند سر گاومیش بسازند. آن گرز را گرز گاو سر می‌نامند.

پایان کار ضحاک:
فریدون در روز ششم ماه (ایرانیان به روز ششم ماه خرداد روز می‌گفتند( با سپاهیان به جنگ ضحاک رفت. به نزدیکی اروند رود که تازیان آن را دجله می‌خوانند می‌رسد.
فریدون از نگهبان رود خواست تا همهٔ سپاهیانش را با کشتی به آن سوی رود برساند. ولی نگهبان گفت فرمان پادشاه است که کسی بدون فرمان (مجوز) و مُهر شاه اجازه گذر از این رود را ندارد. فریدون از شنیدن این سخن خشمگین شد و بر اسب خویش (گلرنگ) نشست و بی باکانه به آب زد. سپاهیانش نیز به پیروی از او به آب زدند و تا آنجا داخل آب شدند که زین اسبان به درون آب رفته بود. چون به خشکی رسیدند به سوی دژ (قلعه) ضحاک در گنگ دژهوخت رفتند.
فریدون یک میل مانده دژ ضحاک را دید. دژ ضحاک چنان سربه آسمان می‌کشید که گویی می‌خواست ستاره از آسمان برباید. فریدون بی درنگ به یارانش می‌گوید که جنگ را آغاز کنند و خود با گرز گران در دست و سوار بر اسب تیزتک، چو زبانهٔ آتش از برابر دژبانان ضحاک جهید و به درون دژ رفت‌. فریدون‌، نشان ضحاک را که جز به نام پرودگار بود، به زیرکشید. با گرزگران سردمداران ضحاک را نابود کرد و برتخت نشست.

به بند کشیدن فریدون ضحاک را در کوه دماوند:
فریدون هنگامی بر ضحاک ماردوش چیرگی پیدا می‌کند به ناگاه سروشی بر وی فرو آمده و او را از کشتن ضحاک اژدهافش باز می‌دارد و از فریدون می‌خواهد که او را در کوه به بند کشد. در کوه نیز، هنگامی که او قصد جان ضحاک می‌کند، سروش، دیگر بار، از وی می‌خواهد که ضحاک را به کوه دماوند برده و در آن جا به بند کشد. فرجام آنکه، ضحاک به‌ دست فریدون کشته نمی‌شود، بلکه او را در شکافی بن‌ناپدید، با میخ‌های گران بر سنگ فرو می‌بندد.

شنبه 8/11/1390 - 19:25
داستان و حکایت

خواب دیدن ضحاک:
ضحاک سالیان دراز به ستم و بی داد پادشاهی کرد و گروه بسیاری از مردم بی گناه را برای خوراک ماران به کشتن داد. کینه او در دلها نشست و خشم مردم بالا گرفت. یک شب که ضحاک در کاخ شاهی خفته بود در خواب دید که ناگهان سه مرد جنگی پیدا شدند و بسوی اوروی آوردند. از آن میان آنکه کوچک‌تر بود و پهلوانی دلاور بود بر وی تاخت و گرز گران خود را بر سر او کوفت. آن گاه دست و پای او را با بند چرمی بست و کشان کشان به‌طرف کوه دماوند کشید، در حالی که گروه بسیاری از مردم در پی او روان بودند.
ضحاک به خود پیچید و ناگهان از خواب بیدار شد و چنان فریادی برآورد که ستونهای کاخ به لرزه افتادند. ارنواز دختر جمشید که در کنار او بود حیرت کرد و سبب این آشفتگی را جویا شد. چون دانست ضحاک چنین خوابی دیده‌است گفت باید خردمندان و دانشوران را از هر گوشه‌ای بخوانی و از آنها بخواهی تا خواب تو را بگزارند (تعبیر کنند)‌.
ضحاک چنین کرد و خردمندان و خواب گزاران را به بارگاه خواست و خواب خود را باز گفت. همه خاموش ماندند جز یک تن که بی باک تر بود. وی گفت:«شاها، گزارش خواب تو این است که روزگارت به پایان رسیده و دیگری به جای تو بر تخت شاهی خواهد نشست. فریدون نامی در جستجو ی تاج و تخت شاهی بر می‌آید و تورا با گرز گران از پای در میاورد و در بند میکشد.» از شنیدن این سخنان ضحاک مدهوش شد. چون به خود آمد در فکر چاره افتاد. اندیشید که دشمن او فریدون است. پس دستور داد تا سراسر کشور را بجویند و فریدون را بیابند و به دست او بسپارند. دیگر خواب و آرام نداشت.

زادن فریدون:
از ایرانیان آزاده مردی بود بنام آبتین که نژادش به شاهان قدیم ایران و تهمورث دیو بند میرسید. زن وی فرانک نام داشت. از این دو فرزندی نیک چهره و خجسته زاده شد. او را فریدون نام نهادند. فریدون چون خورشید تابنده بود و فره و شکوه جمشیدی داشت.
آبتین بر جان خود ترسان بود و از بیم ضحاک گریزان. سر انجام روزی گماشتگان ضحاک که برای مارهای شانه‌های وی در پی خوراک می‌گشتند به آبتین بر خوردند. او را به بند کشیدند و به دژخیمان سپردند.
فرانک، مادر فریدون، بی شوهر ماند و وقتی دانست ضحاک در خواب دیده که شکستش به دست فریدون است بیمناک شد. فریدون را که کودکی خردسال بود برداشت و به چمن زاری برد که چراگاه گاوی نامور به نام بُر مایه بود. از نگهبان مرغزار بزاری در خواست کرد که فریدون را چون فرزندی خود بپذیرد و به شیر برمایه بپرورد تا از ستم ضحاک دور بماند.

خبر یافتن ضحاک:
نگهبان مرغزار پذیرفت و سه سال فریدون را نزد خود نگاه داشت و به شیر گاو پرورد. اما ضحاک دست از جستجو بر نداشت و سر انجام دانست که فریدون را برمایه در مرغزار می‌پرورد. گماشتگان خود را به دستگیری فریدون فرستاد. فرانک آگاه شد و دوان دوان به مرغزار آمد و فریدون را برداشت و از بیم ضحاک رو به دشت گذاشت و به جانب کوه البرز روان شد. در البرز کوه فرانک فریدون را به پارسائی که در آنجا خانه داشت و از کار دنیا دور بود سپرد و گفت‌«ای نیکمرد، پدر این کودک فدای ماران ضحاک شد. ولی فریدون روزی سرور و پیشوای مردمان خواهدشد و کین کشتگان را از ضحاک ستمگر باز خواهد گرفت. تو فریدون را چون پدر باش و او را چون فرزند خود بپرور.» مرد پارسا پذیرفت وبه پرورش فریدون کمر بست.

آگاه شدن فریدون ازپشت (نسب) خود:
سالی چند گذشت و فریدون بزرگ شد. جوانی بلند بالا و زورمند و دلاورشد. اما نمی‌دانست فرزند کیست‌. چون شانزده ساله شد از کوه به دشت آمد و نزد مادر خود رفت و از او خواست تا بگوید پدرش کیست و از کدام نژاد است.
آنگاه فرانک راز پنهان را آشکار کرد و گفت‌«ای فرند دلیر، پدر تو آزاد مردی از ایرانیان بود. نژاد کیانی داشت و نسبتش به پشت تهمورث دیوبند پادشاه نامدار می‌رسید. مردی خردمند و نیک سرشت و بی آزار بود. ضحاک ستمگر او را به دژخیمان سپرد تا از مغزش برای ماران خورش ساختند. من بی شوهر شدم و تو بی پدر ماندی‌. آنگاه ضحاک خوابی دید و اختر شناسان و خواب گزاران گفتند که فریدون نامی از ایرانیان به جنگ وی بر خواهد خاست و او را به گرز گران خواهد کوفت. ضحاک در جستجوی تو افتاد. من از بیم تو را به نگهبان مرغزاری سپردم تا تورا پیش گاو گرانمایه‌ای که داشت بپرورد. به ضحاک آگاهی رسید. ضحاک گاو را کشت و خانه ما را ویران کرد. ناچار از خانه بریدم و تو را از ترس مار دوش ستمگر به البرز کوه پناه دادم.

شنبه 8/11/1390 - 19:24
داستان و حکایت

ضحاک در شاهنامه فردوسی
چکیدهٔ گزارش شاهنامه :
دوران ضحاک هزارسال بود. رفته رفته خردمندی و راستی نهان گشت و خرافات و گزند آشکارا. شهرناز و ارنواز (دختران جمشید) را به نزد ضحاک بردند. در آن زمان هرشب دو مرد را می‌گرفتند و از مغز سرآنان خوارک برای ماران ضحاک فراهم می‌آوردند. روزی دو تن بنامهای ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانه ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خونشان را می‌ریزند، رها سازند. چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده وبرزمین افکندند، یکی را کشتند ومغزش را با مغزسرگوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود. بدین سان هرماه سی جوان را آزاد میساختند و چندین بُــز و میش بدیشان دادند تا راه دشتها را پیش گیرند. به گزارش شاهنامه اکنون کـُـــردان از آن نژادند.

داستان ضحاک با پدرش:
ضحاک فرزند امیری نیک سرشت و دادگر به نام مرداس بود. اهریمن که در جهان جز فتنه و آشوب کاری نداشت کمر به گمراه کردن ضحاک جوان بست. پس خود را به شکل مردی نیک خواه و آراسته درآورد و نزد ضحاک رفت و سر در گوش او گذاشت و سخنهای نغز و فریبنده گفت. ضحاک فریفته او شد. آنگاه اهریمن گفت:«ای ضحاک، می‌خواهم رازی با تو درمیان بگذارم. اما باید سوگند بخوری که این راز را با کسی نگویی.» ضحاک سوگند خورد.
اهریمن چون بی بیم (مطمئن) شد گفت:«چرا باید تا چون تو جوانی هست پدر پیرت پادشاهی کند؟ چرا سستی می‌کنی؟ پدرت را از میان بردار و خود پادشاه شو. همه کاخ و گنج و سپاه از آن تو خواهد شد.» ضحاک که جوانی تهی مغز بود دلش از راه به در رفت و در کشتن پدر با اهریمن یار شد. اما نمی‌دانست چگونه پدر را نابود کند. اهریمن گفت:«اندوهگین مباش چاره این کار با من است.» مرداس باغی دلکش داشت. هر روز بامداد از خواب برمی‌خواست و پیش از دمیدن آفتاب در آن به نیایش می‌پرداخت. اهریمن بر سر راه او چاهی کند و روی آن را با شاخ و برگ پوشانید. روز دیگر مرداس نگون بخت که برای نیایش می‌رفت در چاه افتاد و کشته شد و ضحاک ناسپاس بر تخت شاهی نشست.

فریب اهریمن:
چون ضحاک پادشاه شد، اهریمن خود را به صورت جوانی خردمند و سخنگو آراست و نزد ضحاک رفت و گفت:«من مردی هنرمندم و هنرم ساختن خورشها و غذاهای شاهانه‌است.»
ضحاک ساختن غذا و آراستن سفره را به او واگذاشت. اهریمن سفره بسیار رنگینی با خورشهای گوناگون و گوارا از پرندگان و چهارپایان، آماده کرد. ضحاک خشنود شد. روز دیگرسفره رنگین تری فراهم کرد و همچنین هر روز غذای بهتری می‌ساخت.
روز چهارم ضحاک شکم پرور چنان شاد شد که رو به جوان کرد و گفت:«هر چه آرزو داری از من بخواه.» اهریمن که جویای این زمان بود گفت:«شاها، دل من از مهر تو لبریز است و جز شادی تو چیزی نمی‌خواهم. تنها یک آرزو دارم و آن اینکه اجازه دهی دو کتف تو را از راه بندگی ببوسم.» ضحاک اجازه داد. اهریمن لب بر دو کتف شاه نهاد و ناگاه از روی زمین ناپدید شد.

روییدن مار بر دوش ضحاک:
بر جای بوسهٔ لبان اهریمن، بر دو کتف ضحاک دو مار سیاه روئید. مارها را از بن بریدند، اما به جای آنها بی درنگ دو مار دیگر روئید. ضحاک پریشان شد و در پی چاره افتاد. پزشکان هر چه کوشیدند سودمند نیافتاد.
وقتی همه پزشکان درماندند اهریمن خود را به شکل پزشکی ماهر درآورد و نزد ضحاک رفت و گفت:«بریدن ماران سودی ندارد. داروی این درد مغز سر انسان است. برای آنکه ماران آرام باشند و گزندی نرسانند چاره آنست که هر روز دو تن را بکشند و از مغز سر آنها برای ماران خورش بسازند. شاید از این راه سرانجام، ماران بمیرند.»
اهریمن که با آدمیان و آسودگی آنان دشمن بود، می‌خواست از این راه همه مردم را به کشتن دهد و تخمهٔ آدمیان را براندازد.

شنبه 8/11/1390 - 19:20
داستان و حکایت

قلعه ضحاک هشترود و داستان ضحاک

 

قلعه ضحاک هشترود :

قلعه ضحاک(آژدهاک) یا داش قلعه در هشترود و در ساحل شرقی دریاچه ارومیه و در ۹۵ کیلومتری جنوب تبریز قراردارد.
قلعه ضحاک با بیش از ۳۰۰۰ سال قدمت بر فراز کوه منفرد، از مکان‌های مهم اقوام مانایی و مادها بوده است.این قلعه در نزدیکی هشترود در استان آذربایجان یکی از مکان‌های دیدنی است که در ارتفاع ۲۳۰۰متری از بستر رودخانه قلعه قرار گرفته است.
در این قلعه مخازن سنگ، آب انبار، آسیاب، سالن شورا، حمام و ده‌هاآثار دیگر وجود دارد.نیمی از اتاق‌های‌ قلعه بی‌ سقف‌ در زمین‌ کنده‌ شده‌ و نیم‌ دیگر در کوه و‌ به‌ صورت‌ حفره‌ای ‌درآورده‌ شده‌ است.اغلب‌ این‌ حفره‌ها چاله آبی‌ هم (آب‌ انبار) دارند. همچنین‌ بر دیوارهای‌ این‌ حفره‌های‌ سنگی‌، طاقچه‌های‌ کوچکی‌ کنده شده است.
در داش‌ قلعه‌ ضحاک‌، تک‌ حفره‌هائی‌ نیز دیده‌ می‌شود که‌ تمام‌ آن‌ را در صخره‌های‌ عمودی‌ کوه‌ کنده‌اند.علاوه‌ بر اینها، آب‌ چشمه‌ای‌ که‌ در دامنه‌ کوه‌ مقابل‌ قرار دارد با فشار متوسط‌ لوله‌هایی‌ که‌ در زمین‌ کار گذاشته‌ شده از روی‌ پشته‌ مابین‌ گذشته‌ و به‌ ارتفاع‌ قلعه‌ می‌رسد.
مسیر لوله‌ آب‌ از روی‌ بستری‌ که‌ در زمین‌ به‌ وضوح‌ نمایان‌ است‌ معلوم‌ می‌گردد به‌ علاوه‌ تکه‌های‌ متعددی‌ از لوله‌های‌ گلی‌ و بقایائی ‌از قالب‌ سنگی‌ که‌ با بی‌قیدی‌ از بستر کنده‌ شده‌ است‌ در اطراف‌ دیده‌ می‌شود.
بستر لوله‌ به‌ عرض‌ ۵۰ سانتی‌متر و عمق آن‌ حداقل‌ یک‌ متر بوده‌ است‌. لوله‌های‌ گلی‌ تقریباً از تکه‌های‌ خورد تکمیل‌ شده‌ در یکدیگر رفته‌ و در بستر قرار گرفته‌اند.این‌ قلعه‌ از تاراج‌ و کندوکاوهای‌ غیرمجاز در امان‌ نبوده‌ و فضای‌ اطراف‌ قلعه‌ پوشیده‌ از حفره‌هایی‌ است‌ که‌ توسط‌ غارتگران‌ برای‌ بدست‌ آوردن‌ عتیقه‌، زیرورو شده‌ است‌.

و اما داستان ضحاک :

ضحاک از پادشاهان اسطوره‌ای ایرانیان است. در شاهنامه پسر مرداس و فرمانروای دشت نیزه وران است. او پس از کشتن پدرش به ایران می‌تازد و جمشید را می‌کشد و بر تخت شاهی می‌نشیند. با بوسهٔ ابلیس، بر دوش ضحاک دو مار می‌روید. ابلیس به دست یاری او آمده و می‌گوید که باید در هر روز مغز سر دو جوان را به مارها خوراند تا گزندی به او نرسد.
و بدین‌سان روزگار فرمانروایی او هزار سال به درازا می‌کشد تا این که آهنگری به نام کاوه به پا می‌خیزد، چرم پارهٔ آهنگری‌اش ‌(درفش کاویانی‌) را بر می‌افرازد و مردم را به پشتیبانی فریدون و جنگ با ضحاک می‌خواند. فریدون ضحاک را در البرز کوه (دماوند) به بند می‌کشد.

شنبه 8/11/1390 - 19:20
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته