• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 892
تعداد نظرات : 213
زمان آخرین مطلب : 4741روز قبل
شعر و قطعات ادبی


کودکی ات در تابهای شاداب

آمد. . . و رفت شد

جوانی ات در بی تابی ثانیه ها

آغاز بطالتهای خیال انگیز عشق . . . !

و عشق_این دروغ مهیج _

دامنت را گرفت

و بالا رفت بالا . . . !

و ما به خیالمان عاشقیم

به خیالمان باهمیم . . . !

و خیال نمی کنیم

عشق مسکنی ست که سرطان زندگی را

کمی

طول . . .می دهد




بابک کامکار

يکشنبه 19/2/1389 - 14:36
شعر و قطعات ادبی

هنوزم رسم دنیا بی وفایی ست

هنوزم جرم آدم هم صدایی ست



کبوتر با کبوتر ، باز با باز

هنوزم رسم پرواز آشنایی ست



هنوزم عاشق و معشوق ، تنها

هنوزم درد عاشق ها جدایی ست



چه قانونی! چه وجدانی! چه جرمی !

هنوزم دل شکستن بی گناهی ست

يکشنبه 19/2/1389 - 0:43
خانواده

برای تو می نویسم...

برای عزیزی که میراث عشق را از او به یادگار دارم.....دیر زمانیست می خواهم برایت بنویسم.... میخواهم همه ی حسم را برای نوشتن به کار گیرم اما این حس جدیدی که وجودم را احاطه کرده رخصت نمی دهد با فراغ بال برایت بنویسم.

خود ،خوب میدانی چند روزیست بیش از پیش دل سپرده ی یارم. هنگام نوشتن چشمان زیبا و نجیبت را به یاد میاورم و نوشتن را کنار میگذارم. چرا که دوست دارم چهره ی زیبایت را در ذهن مجسم کنم و با خیالت تنها باشم.

آنقدر نگاهت کنم که شاید جبران این دوریها شودکه البته نمی شود و ای کاش بودی ...همیشه بودی که بهار زندگیم را در چشمان پر مهرت جستجو میکردم. چند روزیست بهار را از چشمان تو طلب میکنم. من هم چون تو دست نوشته ات را می بینم ،میخوانم ، می بویم و عاشقانه دوست میدارم ، و عطر وجودیت را از برگ برگ دفترم استشمام میکنم و با خود میگویم ای کاش قبل از دیدنت تمام دفترم را پر کرده بودم که تک تک برگه هایش به عطر پر مهر وجودت آغشته می شد.

ای كاش .....

ولی بدان !!!!

بدون هیچ تردید و هیچ شکی ، دوستت دارم....

ای فر و شکوه همه ی شادی هایم.....

يکشنبه 19/2/1389 - 0:32
خانواده

تو می آیی

می دانم كه می آیی . . .

تو را دیشب من از لحن عجیب بغض هایم ،

خوب فهمیدم

تو را بی وقفه از باران پاك چشم هایم سیر نوشیدم

تو می آیی . . .

می دانم كه می آیی

و بر ابهام یك بودن ، نگین آبی احساس می بندی

و از تكرار پوچ لحظه های سرد تنهایی

مرا بر نبض پركار شكفتن می نشانی

تو می آیی . . .

خوب می دانم . . .

كه پروانه نشانت را میان قاصدك ها دید

میان قاصدك هایی كه از من تا بی نهایت دور می شد دید

تو می آیی من را از نگاه سرد آیینه

شبیه دختری از جنس یك پرواز

میان گرمی دستان پر مهرت دوباره باز می گیری

تو می آیی . . .

و من این را

شبیه حجم یك بوییدن مطبوع از آواز اقاقی های سر گردان ،

شبیه یك قنوت سبز نیلوفر ، میان بركه ای عریان ،

دوباره خوب فهمیدم !

تو می آیی . . .

می دانم خوب می دانم كه می آیی

و من را در حریم امن چشمانت به آرامش ،

به فردایی پر از شوق و تپش هایی مقدس ، می رسانی

تو می آیی

خوب می دانم

كه می آیی

تو می آیی . . .




تو می آیی
يکشنبه 19/2/1389 - 0:23
شعر و قطعات ادبی


همیشه دلیل دوست داشتنت را می خواستی ؟

ولی من دلیلی نداشتم !

دلی داشتم ساده و بی ریا

اما عاشق

که بی شمار دوستت داشت

پس به جرم این دوست داشتن

دلم را آزردی

گریاندی و شکستی . . .

و من به حرمت عشق

آن را بی منت به تو بخشیدم

و بی هراس به زیر پایت انداختم

راستی دلم را دیدی ؟!

يکشنبه 19/2/1389 - 0:6
دانستنی های علمی

پخت بزرگترین همبرگر جهان در تورنتو + عکس

 
یک استاد آشپز که در طبخ انواع کباب و باربیکیو، مهارت دارد، امروز، رکورد پخت و تهیه بزرگترین ساندویچ همبرگر جهان را شکست.

به گزارش شبکه ایرانیان کانادا (ایرانتو)، سر آشپز، "تد ریدر" عصر پنجشنبه، همبرگر مذکور را که 268 کیلوگرم وزن داشت، طی مراسمی در میدان دانداس تورنتو پخت کرده و به نمایش درآورد.

گفته می شود، از نظر غذایی، همبرگر مذکور، برابر 2،360 همبرگر معمولی بوده است.



رکورد قبلی پخت غذای مشابه با گوشت چرخ کرده، که در کتاب گینس ثبت شده، تنها 84 کیلوگرم بوده است.

تد ریدر اظهار امیدواری کرد که کارشناسان گینس طی دو هفته آینده، رکورد جدید را به نام او به ثبت برسانند.

این آشپز کانادایی در عین حال ، خطاب به تماشاگران گفت:" چه کارشناسان این رکورد را بپذیرند و چه قبول نکنند، به هر حال ما آن را طبخ کردیم و الان قصد داریم سرو کنیم.

وی افزود:" ما سعی کردیم، همه اصول پخت را رعایت کنیم و مطابق دستورالعمل تهیه شده عمل کردیم.

تد ریدر، به همین منظور، از یک منقل ویژه بزرگ استفاده کرد که مجهز به اهرم های مخصوصی برای چرخاندن همبرگر عظیم الجثه بوده است. پخت همبرگر و نان ها، 6 ساعت بطول انجامید.



وزن خمیر نان های مصرفی 139 کیلو بوده که پس از پخت به 48 کیلوگرم تقلیل یافت.

وی همبرگر مذکور را با کاهو، پنیر، گوجه فرنگی، پیاز قرمز، خیارشور و سس باربیکیو، تزئین کرد.

اضافه می شود، در جریان مراسم پخت همبرگر، مبلغ 8،500 دلار نیز از سوی شرکت کنندگان، برای اردوی تابستانی کودکان دارای سوختگی بدن، جمع آوری شد.

شنبه 18/2/1389 - 23:59
خانواده

لحظه های اشک را دوست داری

لحظه های غربت تنهایی

همیشه در تنهایی ات بزرگ می شوی

با او هستی ولی او را کم داری

این روز ها خیلی دلتنگش می شوی

با او حرف می زنی

همه راز هایت را می داند

همیشه دست چپ تو می نشیند

گاهی هم می ایستد تو را می نگرد

دستان گرمش برای نوازش به سوی تو می آید

و نرسیده باز می گردد

با او که هستی هیچ می شوی

هیچ نمی خواهی

اما گاهی تنها یک کلمه ی ساده

بدون پیشوند و پسوند

مثل « نه » « برو »

آنچنان تو را می شکند که همه لحظه های شیرینت

می شوند خواب دیشب

و حالا از سر همه انگشتانت

تشویش می چکد

و دید چشمانت محدود می شود به دیروز های زیر پایت

هیچ جا نیستی

هیچ کس نیستی

زیر پوستت ولوله احساس خاموش شده

پر از سؤال می شوی

سر ریز می شوی

زبانت دوخته می شود به نگاهت

آنقدر شکسته ای که فکر می کنی عصایت را گم کرده ای

و گاهی شاید به دنبال ویلچر هم می گردی

و رهگذران تو را محتاج تنفس مصنوعی می بینند

صدای آمبولانس را می شنوی

تو را می برند

نمی دانی چه شده

اما دیگر آزادی

پر می زنی

آنچه می برند تو نیستی

تکه ای از زمین است

خاکی است

تکه زمین را می برند و او می آید

محزون بر تکه خاک بوسه می زند

دست راستش می نشینی

صدایش می زنی

نمی شنود

نمی بیند

مثل همیشه

اما مهم نیست

چیز جدیدی نیست !

هر چه هست تو این آزادی را مدیون

نشنیدن ها و ندیدن ها ی او هستی

دستان آسمانی اش را می بو سی و می روی

اشک می ریزی

تنهایی کار خودش را کرده است

تو امروز خیلی بزرگ شده ای !

شنبه 18/2/1389 - 23:49
آلبوم تصاویر
شنبه 18/2/1389 - 23:47
خانواده

این روزها

تمام شعر های جهان مرا به وجد می آورد

شعرهای تنهایی

شعرهای دلگیری

شعرهایی از شکست

این روزها فقط دلم شعر می خواهد

شعری که هر بار خواندنش خُردترم کند

تا نابودی

فقط به دنبال صدا می گردم

صدایی برای همراهی

صدایی برای تاکید تنهایی

فریاد مرا چرا کسی نمی شنود ؟!

صدای خرد شدنم را چرا کسی نمی شنود ؟

خدا پیر شدم کسی ندید

خدا ترسیدم کسی ندید

خدا تنها شدم

تنها . . .

کسی ندید

خدا مگر نمی گویند تو می شنوی

ببین چه سخت می گذرد اوقات تنهایی

خدا نمی دانم چرا نامه هایم را نمی خواند

خدا نمیدانم نمی خواند یا نمی فهمد

خدا دگر به نامه رسان اعتمادی نیست

نمیدانم شاید به قلب او وفایی نیست

همین روزها به جایی میروم

جایی به وسعت تمام تنهایی ام

جایی برای فریاد

خدای عزیزم دستانم را بگیر . . .

شنبه 18/2/1389 - 23:45
شعر و قطعات ادبی

شنیدم که: چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد



شب مرگ ، تنها نشیند به موجی

رَود گوشه ای دور و تنها بمیرد



در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد



گروهی برآنند کاین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد



شب مرگ از بیم ، آنجا شتابد

که از مرگ ، غافل شود تا بمیرد



من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد



چو روزی زآغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد



تو دریای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

شنبه 18/2/1389 - 23:40
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته