• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 892
تعداد نظرات : 213
زمان آخرین مطلب : 4744روز قبل
دعا و زیارت


1- کفو و همتا بودن:
یکی از اصول اساسی و رازهای موفقیت ازدواج، کفو و همتا بودن دختر و پسر با هم است، زیرا تنها در صورت همتا و همشأن بودن دو زوج است که درک متقابل آنان از یکدیگر امکان‌پذیر است.
برخی تصور می‌کنند کفویت تنها به شرائط ظاهری از قبیل مسائل نژادی و یا وضعیت مادی و رفاهی بستگی دارد. در صورتی که چنین نیست، بلکه همتایی و هم سوئی آرمان‌ها، خواست‌ها و تمایلات روحی و روانی افراد، میزان آگاهی‌های علمی و دینی و میزان تعهد عملی به مکتب و مذهب، و ارزش نهادن به ویژگی‌های اخلاقی و فرهنگی است.
اگر مسئله همتایی نبود، بدون تردید دختران زیبایی در مدینه بودند که از ازدواج با حضرت علی علیه‌السلام خرسند می‌شدند. اما او حتی از آنان خواستگاری هم نکرد و برای حضرت فاطمه علیهماالسلام نیز خواستگاران فراوانی بودند امّا حضرت فاطمه علیهماالسلام و پیامبرصلی‌الله علیه و‌آله به این وصلت‌ها راضی نشدند تنها حضرت فاطمه علیهماالسلام و روح والای او بود که زیبایی‌ها و شکوه معنوی حضرت علی‌علیه‌السلام را درک می‌کرد . در این مورد پیامبر اکرم صلی‌الله علیه وآله فرمودند: اگر خدا علی را نمی‌‌آفرید برای فاطمه کفو و همتایی وجود نداشت.

  2- خواستگاری بدون واسطه
خواستگاری بدون هیچ تشریفات و حضور واسطه انجام شد و حضرت علی‌علیه‌السلام شخصاً به خواستگاری حضرت فاطمه علیهماالسلام از پیامبر صلی‌الله علیه وآله اقدام نمود.

 3- شرط اول : رضایت دختر
پیامبر گرامی صلی‌الله علیه وآله بدون رضایت دخترش حضرت فاطمه علیهاالسلام به خواستگار پاسخ مثبت نداد.

 4- قناعت
در تهیه جهیزیه به ضروری‌ترین و ابتدائی‌ترین وسائل زندگی در آن عصر بسنده شد، از سیرت پیامبر اسلام صلی‌الله علیه وآله می‌آموزیم که بایستی در الگوی مصرف تجدید نظر کنیم و در زندگی فناپذیر و زودگذر دنیا به حداقل ممکن قناعت ورزیم تا از گذرگاه پرهیاهوی زندگی سبکبار بگذریم و تن به بردگی این و آن ندهیم.
متأسفانه در برخی خانواده‌ها به خصوص قشر مرفه جامعه جهیزیه دخترانشان نمایشگاه بین‌المللی کاملی است از لوازم خانگی داخلی و خارجی که برقش چشم‌های ظاهربین را خیره می‌کند.


5- هزینه عقد وعروسی
تمام دارایی حضرت علی - علیه السلام در آن زمان منحصر به شمشیر وزرهی بود که می توانست به وسیله آنها در راه خدا جهاد کند وشتری نیز داشت که با آن در باغستانهای مدینه کار می کرد وخود را از میهمانی انصار بی نیاز می ساخت.

پس از انجام خواستگاری ومراسم عقد وقت آن رسید که حضرت علی - علیه السلام برای همسر گرامی خود اثاثی تهیه کند وزندگی مشترک خود را با دختر پیامبر آغاز کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت که حضرت علی - علیه السلام زره خود را بفروشد وبه عنوان جزئی از مهریه فاطمه - علیها السلام - در اختیار پیامبر بگذارد. زره به چهارصد درهم به فروش رفت. پیامبر قدری از آن را در اختیار بلال گذاشت تا برای زهرا عطر بخرد وباقیمانده را به عمار یاسر وگروهی از یاران خود داد تا برای فاطمه وعلی لوازم منزل تهیه کنند. از صورت جهیزیه حضرت زهرا - علیها السلام - می توان به وضع زندگی بانوی بزرگوار اسلام به خوبی پی برد. فرستادگان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از بازار باز گشتند وآنچه برای حضرت زهرا - علیها السلام - تهیه کرده بودند به قرار زیر بود:

1 - پیراهنی به بهای هفت درهم;

2 - یک روسری به بهای یک درهم;

3 - قطیفه مشکی که تمام بدن را نمی پوشانید;

4 - یک تخت عربی از چوب ولیف خرما;

5 - دو تشک از کتان مصری که یکی پشمی ودیگری از لیف خرما بود;

6 - چهار بالش، دو تا از پشم ودو تای دیگر از لیف خرما;

7 - پرده;

8 - حصیر هجری;

9 - دست آس;

10 - طشت بزرگ;

11 - مشکی از پوست;

12 - کاسه چوبی برای شیر;

13 - ظرفی از پوست برای آب;

14 - آفتابه;

15 - ظرف بزرگ مسی;

16 - چند کوزه;

17 - بازوبندی از نقره.

یاران پیامبر وسایل خریداری شده را بر آن حضرت عرضه کردند وپیامبر، در حالی که اثاث خانه دختر خود را زیر ورو می کرد، فرمود: «اللهم بارک لقوم جل آنیتهم الخزف ». یعنی: خداوندا، زندگی را بر گروهی که بیشتر ظروف آنها را سفال تشکیل می دهد مبارک گردان.

6- مهریه حضرت زهرا - علیها السلام -
مهریه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پانصد درهم بود که هر درهم معادل یک مثقال نقره بود. (هر مثقال 18 نخود است).
مراسم عروسی دختر گرانمایه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کمال سادگی وبی آلایشی برگزار شد. یک ماه از عقد پیمان زناشویی می گذشت که زنان رسول خدا به حضرت علی گفتند: چرا همسرت را به خانه خویش نمی بری؟ حضرت علی - علیه السلام در پاسخ آنان آمادگی خود را اعلام کرد. ام ایمن شرفیاب محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شد وگفت: اگر خدیجه زنده بود دیدگان او از مراسم عروسی دخترش فاطمه روشن می شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی نام خدیجه را شنید چشمان مبارکش از اشک پر شد وگفت: او مرا هنگامی که همه تکذیبم کردند تصدیق کرد ودر پیشبرد دین خدا یاریم داد وبا اموال خود به گسترش اسلام مدد رساند.
ام ایمن افزود: دیدگان همه را با اعزام فاطمه به خانه شوهر روشن کنید.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که یکی از حجره ها را برای زفاف زهرا آماده سازند واو را برای این شب آرایش کنند.
زمان اعزام عروس به خانه داماد که فرا رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت زهرا را به حضور طلبید. زهرا - علیها السلام - ، درحالی که عرق شرم از چهره اش می ریخت، به حضور پیامبر رسید واز کثرت شرم پای او لغزید ونزدیک بود به زمین بیفتد. در این موقع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق او دعا کرد وفرمود:
«اقالک الله العثرة فی الدنیا و الآخرة ».

خدا تو را از لغزش در دو جهان حفظ کند.

سپس چهره زهرا را باز کرد ودست او را در دست علی نهاد وبه او تبریک گفت وفرمود:

«بارک لک فی ابنة رسول الله یا علی نعمت الزوجة فاطمة ».

سپس رو کرد به فاطمه وگفت:

«نعم البعل علی ».

آنگاه به هر دو دستور داد که راه خانه خود را در پیش گیرند وبه شخصیت برجسته ای مانند سلمان دستور داد که مهار شتر زهرا - علیها السلام - را بگیرد و از این طریق جلالت مقام دختر گرامیش را اعلام داشت.

سه شنبه 21/2/1389 - 0:28
خاطرات و روز نوشت
سلام  بر ( برو بچ  تبیانی )!!

امروز رفتم نمایشگاه اونم چه نمایشگاهی.

شلوغ پر سر و صدا و بی خود.البته مثل پارسال شلوغ نبود.بود.

من یه سری کتاب نیاز داشتم ولی بیشترشون رو پیدا نکردم.چرا؟؟؟؟؟

یه بنده خدایی هم بهم گفته بود واسش یه کتاب بگیرم ولی تمام غرفه های دانشگاهی رو زیر و رو کردم و پیدا نکردم.(شرمنده به خدا )

خودمم چندتا کتاب گرفتم بخونم شاید مفید باشه.

یکیش گرافیك 5 و طراحی لوگو و تایپوگرافی .یه دی وی دی از سخنرانی های دکتر علی شریعتی رو هم گرفتم.

ولی نمایشگاه اصلا شبیه سال های گذشته نبود.

تو این سفرم به تهران تونستم لااقل ناراحتی كه داشتم رو فراموش كنم !

امیدوارم سال های بعد نمایشگاه بهتری داشته باشیم.

فقط اینش خوب بود که با بچه ها رفتیم یه کم هوا خوردیم.

توصیه می كنم شما هم برین نمایشگاه .....

این روزها همه كتاب می خوانند .....

شما چطور ؟؟؟؟؟

سه شنبه 21/2/1389 - 0:9
دعا و زیارت
اصحاب على (ع ) گفتند: یا اءمیرالمؤ منین ! اى كاش از آنچه كه از پیغمبر به شما رسیده ، براى اطمینان خاطر به ما چیزى نشان مى دادى ؟
فرمود: اگر یكى از عجایب مرا ببینید كافر مى شوید، و مى گویید ساحر و دروغگو و كاهن است ، و تازه این بهترین سخن شما درباره من است .
گفتند: همه ما مى دانیم كه تو وارث پیغمبرى ، و علم او به تو رسیده .
فرمود: علم عالم سخت و محكم است ، و جز مؤ منى كه خدا قلبش را براى ایمان آزموده باشد، و به روحى از خود تاءییدش كرده باشد، تاب تحمل آن را ندارد.
سپس فرمود: شما تا بعضى از عجایب مرا و آنچه از علمى كه خدا به من داده ، نشان ندهم راضى نمى شوید، وقتى نماز عشا را خواندم همراه من بیایید.
وقتى نماز عشا را خواند، راه پشت كوفه را در پیش گرفت ، و هفتاد نفر كه در نظر خودشان بهترین شیعیان بودند دنبال ایشان رفتند، فرمود: من چیزى به شما نشان نمى دهم تا عهد و پیمان خدا را از شما بگیرم كه به من كافر نشوید، و امر سنگین و نادرستى به من نسبت ندهید، چون كه به خدا قسم به شما چیزى نشان نمى دهم جز آنچه پیغمبر(ص ) به من یاد داده و عهد و پیمانى محكم تر از آنچه خدا از پیغمبرانش گرفته ، از آنها گرفت ، و فرمود: رو از من بگردانید، تا دعایى كه مى خواهم ، بخوانم ، و شنیدند دعاهایى كه مانندش را نشنیده بودند خواند و فرمود: رو بگردانید، و چون روگرداندند، دیدند از یك طرف باغ ها و نهرهایى است و از طرفى آتش فروزانى زبانه مى كشد، به طورى كه در معاینه بهشت و دوزخ هیچ شك نكردند، و آن كه از همه خوش گفتارتر بود گفت : این سحر بزرگى است ، و به جز دو نفر همه كافر برگشتند، و چون با آن دو نفر برگشت فرمود: گفتار اینها را شنیدند؟
تا آن جا كه فرمود: و چون به مسجد كوفه رسیدند دعاهایى خواند كه سنگریزه هاى مسجد در و یاقوت شد، و به آن دو نفر فرمود: چه مى بینید؟
گفتند: در و یاقوت است ، فرمود: اگر درباره امرى بزرگتر از این هم خدا را قسم بدهم ، خواسته ام را انجام مى دهد، و یكى از آن دو هم كافر شد، ولى دیگرى ثابت ماند، و حضرت به او فرمود: اگر از این در و یاقوت ها بردارى پشیمان شوى و اگر هم برندارى پشیمان مى شوى ، و حرص او را رها نكرد تا درى برداشت و در آستین گذاشت ، و چون صبح شد دید در سفیدى است كه كسى مثلش را ندیده ، گفت : یا امیرالمؤ منین من یكى از آن درها را برداشتم .
فرمود: براى چه ؟
گفت : مى خواستم بدانم حق است یا باطل ؟
فرمود: اگر آن را به جاى خود برگردانى خدا عوض آن بهشت را به تو مى دهد، اگر برنگردانى خدا جهنم را در عوض به تو مى دهد، و آن مرد برخاست و دُر را به جایى كه برداشته بود برگرداند، و حضرت آن را به سنگریزه مبدل كرد، مانند سابق ، و بعضى گفتند: آن مرد میثم تمار بود، و بعضى گفتند: عمرو بن حمق خزاعى 
دوشنبه 20/2/1389 - 23:56
اخبار

خندیدن مثل ورزش كردن است

 
براساس یافته های یک پژوهش جدید، واکنش بدن افرادی که زیاد و به طور مکرر می خندند، مانند واكنشی است که در بدن افراد ورزشکار رخ می دهد.

دکتر لی برک با ارایه نتایج تحقیقات خود درهمایش بیولوژی تجربی در کالیفرنیا اعلام کرد تماشای طنز و فیلم کمدی برای سلامتی مفید است.

دكتر برک، کارشناس مراقبت های پیشگیرانه و پژوهشگر ایمنی شناسی روانشناسی عصبی دانشگاه لوما لیندا سال های طولانی در مورد تاثیر خنده بر فیزیولوژی بدن انسان تحقیق کرده است.

اثرات خنده و تاثیر اندوه بر هورمون های مهم چهارده داوطلب سالم شرکت کننده در این تحقیق مورد ارزیابی قرار گرفته است.

در طی این تحقیق سه هفته ای، هر شرکت کننده بنا به انتخاب خود، یا بیست دقیقه از فیلم « نجات سرباز رایان » را نگاه کرد و یا یک کلیپ ویدئویی بیست دقیقه ای خنده دار و طنز را تماشا کرده بودند و داوطلبان، پس از گذشت یک هفته، این روند را معکوس کردند.

در این دوره، بلافاصله قبل و پس از تماشای این فیلم ها، از داوطلبان آزمایش فشار و نمونه خون گرفته شد.

این پژوهشگر دریافته است که افرادی حداقل روزی بیست یا سی دقیقه و به طور کلی به کرات می خندند، از بعضی از مزایایی برخوردار می شوند که که افراد ورزشکار بهره می برند.

لی برک خاطرنشان کرده است : « شما می توانید روی کاناپه بنشینید، کمدی تماشا کنید و بخندید و همزمان از مزایایی شبیه به فعالیت جسمی و ورزش بهرمند شوید. فشار خون و سطوح پائین تر لیپوپروتئین و بهتر شدن خلق و خو از جمله این مزایا هستند.»

دكتر برک گفته است ما دریافتیم که سطوح کورتیزول و اپینفرین که هورمون های غم و اندوه موجود در خون هستند، درشرکت کنندگانی که فیلم خنده دار تماشا کرده بودند، کاهش یافته بود و تاثیر عمده ای بر افرادی که فیلم غمگین و ناراحت کننده دیده بودند، مشاهده نشد.
دوشنبه 20/2/1389 - 23:52
خانواده

 

آن ها در یك روز برفی از هم جدا شدند .

یكی به سمت شمال رفت .

یكی به سمت جنوب .

برف ردپای آن ها را پوشاند ، طوری كه انگار هرگز نبوده اند.

دوشنبه 20/2/1389 - 23:49
آلبوم تصاویر

 


[angoshttodahan3.jpg]

[asbederaz1.jpg]

[shotorsavari1.jpg]

[ghofledar2.jpg]

[trafficmardombavasayelemokhtalef1.jpg]

[dolphinvagoorekhar1.jpg]

[jelogiriazgol1.jpg]

[ostadetavazon1.jpg] 

 

 

يکشنبه 19/2/1389 - 23:53
آلبوم تصاویر

طنز - پاك كردن كیس كامپیوتر

يکشنبه 19/2/1389 - 23:48
شعر و قطعات ادبی


یک عمر به دلدادگی یار نشستیم

افسوس و دریغا به وصالش نرسیدیم



هر جمعه به سر شد به هلال رخ ماهش

هیهات بجز حسرت و زاری نچشیدیم



در عطر گلستان ولایت همه در حسرت دیدار

عمری به صفای گل نرگس چو هزاریم



در دایره عشق مگر منتظران را نظری نیست

ما را نظری کن که گرفتار سرابیم



این برکه ی بی أب نه جولان گه ما هست

ما ماهی دریای فرج تشنه ی آبیم



ما چشم نداریم بجز در گه پر فیض ربوبی

یا رب فرجی کن که بسی غرق گناهیم



ما منتظر مقدم یار و قدمش منتظر ما

من در عجبم تا به کجا در تب و تابیم



یا رب مددی کن که این عشق نمیرد

گر عشق بمیرد همه در دام فناییم



یاران به وصالش نرسیدند ولی نیک رهیدند

ما در چه مرامیم نه اینیم و نه آنیم



یاران ، به خود آییم و نگاهی بخود آریم

این وصل نشاید که تا ما ، من و ماییم

يکشنبه 19/2/1389 - 23:43
خانواده

می خواهم چند سطر بنویسم

برای او که دیگر نیست

برای او که برایش خاطره شده ام

تنها چند سطر . . .

می خواهم چند سطر فریاد بزنم

برای تمام روزهایی

که می توانستم شاد باشم و نبودم

برای تمام دلتنگی هایی

که در شب های بی کسی ام بغض شد

اشک شد

سکوت شد !

پرده را كنار میزنم

پنجره را میگشایم

میخواهم دوباره بال بگشایم

دوباره پرواز کنم

دوباره بگویم "من هستم"

دوباره " باشم !! "

تمام این دست خط ها بوی تکرار می دهد

میخواهم غزلی شوم

از جنس آب

تا همه ی درد هایم آبی شوند


* * *

تمام شبم به اندیشه گذشت . . .

از کدام دلتنگی ام برایش بنویسم ؟

کدامین شب گریه ی خیسم را

برایش شرح دهم ؟!

در کدام سطر

از سردی دست های خالی ام

برایش بگویم ؟


* * *

آه . . . نه !

بگذار این نو آشیان

خیالی سبز برایش بماند

من به نداشتنش هم قانعم . . .


* * *

پنجره بازست هنوز

و تکه ای کاغذ

با چند سطر نانوشته

اما . . .

خیس !

 

يکشنبه 19/2/1389 - 22:24
شعر و قطعات ادبی

هرگز این قصه ندانست کسی:

آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست

سر فرو داشت نمی گفت سخن

نگهش از نگهم داشت گریز

مدتی بود که دیگر با من

بر سر مهر نبود

آه ، این درد مرا می فرسود:

« او به دل عشق ِ دگر می ورزد ؟ »

گریه سر دادم در دامن او

های هایی که هنوز

تنم از خاطره اش می لرزد !



* * *


بر سرم دست کشید

در کنارم بنشست

بوسه بخشید به من

لیک می دانستم

که دلش با دل من سرد شده ست !

يکشنبه 19/2/1389 - 22:14
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته