• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 632
تعداد نظرات : 188
زمان آخرین مطلب : 5013روز قبل
ازدواج و همسرداری

برای آنكه برای هم عادی نباشیم شریك زندگی در گیر و دار زندگی روزمره  فراموش می شود،  چون فرد آنقدر با مسائل روزمره در گیر است كه وجود همسر  خود را بدیهی می بیند 0 این نوع نگرش می تواند باعث ایجاد استرس در زندگی شود0
بعضی افراد آنقدر به وجود همسر خود عادت كرده اند كه دیگر به او فكر نمی كنند  0همسر آنها برای همیشه موجود و حاضر است 0 در واقع وجودش عادی است  و جزئی از زندگی روزمره آنهاست  0 در حالی كه دل طرف دوم به این  خوش است كه كسی را دارد كه او را دوست دارد و به این دلیل همواره با تصمیمات و كارهایی كه همسرش انجام می دهد موافق است0 اینها همدیگر را حتی بدون تبادل حرف و  صحبتی درك می كنند ! شریك زندگی برای آنها مانند یك  شیئی عادی  موجود در منزل می باشد كه نا خود آگاه ، گاهی دستی به سر و صورت او كشیده می شود  و مورد نوازش قرار می گیرد 0 یعنی ارتباط طرفین مكانیكی و بدون مفهوم گردیده است 0
مشخصه رفتار زوج هایی كه برای هم عادی و بدیهی گردیده اند عبارتند از :

1-
زمان مشترك آنها بدون كیفیت است و زمان با كیفیت خود را معمولاً با دوستان خود و یا افراد دیگری سپری می كنند 0 این بدان معنا است كه شخص یا تنها با همسر و شریك زندگی خود به خرید می رود و یا مثلاَ در مورد امور عادی و مسائل روزمره زندگی با او صحبت می كند ؛ مسائلی مانند بردن ماشین به تعمیرگاه ، یا بردن بچه نزد دكتر ، و یا جویای حال پدر و مادر بیمار دیگری شدن و یا بردن یا پس گرفتن لباس از لباسشویی و خرید این چیز و آن چیز ! زمانی هم كه با یكدیگر سپری می كنند یا هر كدام به كار خود مشغولند و یا ساكت و آرام روی مبل خود لم داده و با تلویزیون سرگرم هستند ، بدون آنكه هیچ تبادلی فكری بین آنها صورت گیرد و یا حرف مفیدی رد و بدل شود  و به عبارتی ، بدون آنكه در بودن آنها با هم و یا در صحبت های آنها كیفیتی نهفته باشد و طرفین از حال و مشغولیت فكری یا نگرانی ها و خوشحالی های یكدیگر با خبرشوند ( مانند دو غریبه كه تنها همخانه اند0 )

2-
علامت  مشخصه دیگر در روابط مشتركی كه فرم بدیهی به خود گرفته، این است  كه شریك زندگی مانند گذشته در اولویت نمی باشد بلكه مسائل دیگر زندگی به او ارجحیت پیدا كرده اند؛ مسائلی مانند ارتباطات و تربیت بچه و یا مسائل شغلی و یا مسؤولیت فرد در مقابل سایر افرادی كه با او در ارتباط هستند 0 این نوع افراد فقط با خود مشغول هستند ، یعنی با كار و پرستیژ كاری خود و با سامان دادن به ارتباطات اجتماعی خویش0 نتیجه این رفتار این است كه آنها مدام  از خود صحبت می كنند و توجهی  به طرف دیگر ندارند0 این افراد تمایل زیادی  به مركز توجه بودن و مورد تشویق و تمجید قرار رفتن ، دارند0 زمانی كه طرف مقابل به زندگی مشترك             بی توجه شده و خودگرا می گردد ، طرف دیگر یا حتی متوجه این مسأله نمی شود و فكر می كند همه چیز مرتب و عادی است ، و یا با تصوراین كه مورد توجه قرار نمی گیرد ، او نیز در لاك خود فرو می رود 0 نتیجه این كه در جایی كه دو نفر« من » با هم زندگی می كنند ، دیگر« ما» وجود ندارد ؛ نقاط مشترك به حداقل تقلیل یافته ، اعتماد  و تفاهم گم می شود0

3-
نوازش ها و ارتباط فیزیكی  به حاشیه رفته و میزان آن به حداقل می رسد و كاربرد كلمات عاشقانه مانند عزیزم ، دلبندم و یا امثال آن ، بی مفهوم گشته و یا صرفاً از روی اجبار و برای دلخوشی همسر مورد استفاده قرار گرفته و به دیگری خطاب می شود 0

4-
میزان احترام به طرف دیگر كمتر و كمتر می شود كه معمولاً از نوع صحبت طرفین مشخص است0 آنها با هم با لحنی حرف می زنند كه هرگز با كس دیگری آنگونه سخن نمی گویند 0 مرتب با انتقاد و غرولند  و فحاشی  با طرف دیگر حرف زده و حتی او را مورد تمسخر قرارمی دهند0
برای بی تفاوت بودن در مقابل شریك زندگی دلایل بسیاری را می توان بر شمارد ، ولی همه اینها اینگونه رفتار را  موجه نمی كند ؛ نه استرس در كار و نه فراوانی مسؤولیت كاری در مقابل كار فرما و كارگذار و نه هیچ دلیل دیگری نمی تواند عاملی باشد كه ما با مهمترین فرد در زندگی شخصیمان بی تفاوت و بی علاقه رفتار كنیم 0
چه باید كرد؟
كسی كه می خواهد رابطه او با همسر یا خانواده اش روتین و عادی نگردد باید زمان با كیفیت (مفید ) را وارد رابطه اش كند0 یعنی به طور مرتب زمان مشتركی را با او برنامه ریزی و سپری كند 0 یك شب در هفته ، یا یك روز جمعه به طور كامل یا ساعاتی قبل از خواب ؛ مهم نیست         « كی ؟» مهم این است كه در طول آن زمان ، تمام حواس و تمركز شخص به طرف مقابلش باشد ؛ بدون آنكه بخواهد به گرفتاری های شخصی و یا خانوادگی فكر كند و یا آنها را به بحث بگذارد0
 
همواره باید زمان با كیفیت و مفید برای تبادل نظر و عقیده و ابراز احساسات در زندگی شخصی در نظر گرفته باشد 0 این مورد ( سپری كردن زمان مفید با هم ) به طور اتوماتیك ایجاد می گردد ، اگر به موارد زیر توجه شود :

الف- ایجاد علائق مشترك : همواره باید  یك زوج موارد مشتركی را داشته باشد كه هر دو به آن علاقه دارند و با هم انجام می دهند 0 این علاقه مشترك می تواند نوعی از ورزش ( تنیس ، اسكی ، پیاده روی و غیره ) و یا شركت در یك فعالیت فرهنگی یا اجتماعی و نظایر آن باشد0 مهم این است كه چیز مشتركی در زندگی آنها باشد كه مورد توجه و علاقه هر دو طرف باشد 0 همواره وجود « وجه مشترك » ( به غیر از بچه ، فامیل ،وابستگی های احساسی و امثال آن) به زندگی مفهوم خاصی می دهد و باعث استحكام رابطه می شود0 استحكامی كه ریشه در عنصری خارج از رابطه دارد ولی جزئی از رابطه است 0

ب- ارتباط و همدلی : برقراری ارتباط ، عامل مؤثری برای گذراندن زمان مفید با شریك زندگی می باشد 0 مطالعات روانشناسی اثبات كرده اند كه زوجین احساس بهتری دارند اگر« ارتباط » بین آنها در زندگی برنامه ریزی شود 0 عامل « دوستی » به زندگی زوجین ثبات می بخشد و باعث تقویت حس « ما » در آنها می گردد0 عامل « ارتباط » نباید با روتین ( عادت ) برابر قرار داده شود ؛ مثلاً اگر یك روز تعطیل با هدف قبلی مراسمی ( پیك نیك ) برنامه ریزی و            اجرا شود ، این یك ارتباط درست است 0 بنابر این هر چه یك زوج ، زمان مشترك خود را  با هدف تر و منظم تر برنامه ریزی كنند ، به همان نسبت ، خطر بی تفاوتی و عادی شدن در آنها كمتر می شود  0

ج- قدرشناس و سپاسگزار بودن : زوجی كه وجود آنها  برای هم بدیهی شده است نمی توانند نسبت به هم سپاسگزار باشند0 اصولاً این یك علامت مشخصه در این نوع ارتباطات است كه هر یك از زوجین ، كار هایی را كه طرف دیگر برای او انجام می دهد عادی و جز وظایف او به شمار می آورد 0 اما در یك زندگی مشترك به طور روزمره موارد زیادی پیش می آید كه خیلی عادی و حتی كوچك به نظر می رسد ، ولی باید به خاطر آن از همسر خود ممنون و سپاسگزار باشیم 0 مثلاً اینكه همسر ما برای ما چای آماده می كند ، بچه ها را برای رفتن  به مدرسه آماده می كند، به كارهای مدرسه آنها رسیدگی می كند،  منزل را مرتب نگه می دارد ، برای ما پتو می آورد وقتی كه درمقابل تلویزیون چرت می زنیم و 000  باید به این جزئیات توجه كرد و آن ها را دید 0 زوجی كه احترام و توجه میان آنها از بین رفته ، این موارد و هزاران مورد كوچك و یا قابل توجه دیگر را نمی بینند و قدر آنها را نمی دانند 0 اگر چشمان ما در برابر كار به نظر كوچك شریك زندگیمان باز باشد و قدر آن را بدانیم ، رابطه ما رابطه ای جذاب و با هیجان خواهد بود0
داشتن زمان مفید با هم ، توجه به هم و شاكر بودن از یكدیگر ، اینها سه شاخصی هستند كه موجب می شوند زوجین به هم اعتماد داشته و با هم دوست باشند 0 یعنی برای هم احترام قائل شده و فقط هم خانه هم نباشند 0
باید بدانیم كه قفل و زنجیر باعث ثبات یك رابطه نمی شود ، بلكه نخ های نازك و صدها نخ نامرئی هستند كه در دراز مدت باعث ماندگار بودن یك رابطه می شوند ، حتی بیشتر از 0
 
به قول سیمون زیگنو ، یك هنر پیشه فرانسوی ،« احترام در زندگی ، مهم ترین  شرطی است كه می تواند نخ های زندگی را به هم ببافد0»

شنبه 10/11/1388 - 11:44
ازدواج و همسرداری

در اینترنت هم می شود همسر پیدا کرد ؟در این مقاله 6 نكته اساسی در رابطه با همسرگزینی اینترنتی را بیان می كنیم. البته این نكات بیشتر بـرای پسران صدق میـكند ولـی بـد نیست دختر خانم ها نیزتا حدی با این "نباید ها" آشنا شوند.درآینده سعی خواهدشد مقالاتی را در رابطه بامحتوای ایمیل های ارسالی و نحوه پاسخگویی  به ایمیل های طرف مقابل و همچنین نكاتـی درمـورد رد و بدل PMها برای رسیدن به موفقیت در انتخاب همسر، بـه رشـتـه تحریر درآوریم.1- هنگام مذاكره از طریق ایمیل، زندگی نامه خود را بیان نكنیدهیچ چیزی مانند یك مرد حراف باعث خستگی یك زن نمیشود. اگر باور نمیكنیـد، دفـعـه بـعـدی كـه در حـال  گفتگو بــا طــرف مـقابـل هـستـیـد، یـك ایمیل تك صفحه ای در مورد تفریحات آخر هفته خود،  ارسال نموده و ببینید او چه واكنشی نشان می دهد. از هر 10 نفر 9 نفرشان حتی جواب شما را هم نخواهند داد.او خیلی راحت ایمیل شما را پاك كرده و به سراغ نفر بعدی خواهد رفت.اما چرا؟اولا" همیشه مردان پرچانه از نظر زنان افرادی نیازمند محسوب می گردند و اغلب زنان تمایل دارند طرف مقابل خود را به مبارزه بطلبند و با او رقابـت كنـنـد در حـالـیـكه مـردان نیازمند، روحیه مبارزه طلبی ندارند.ثانیا"، رك و پـوسـت كنـده بـگویـیـم، زنـان دوسـت دارند خودشان سكان حرف زدن را در دست بگیرند و از شما می خواهند كه فقط گوش دهید.راه حل: هـمه ایمیل هایتان را خلاصه جواب دهید ( بیشتر از 3 جمله نشود). دو جمله اول را به پاسخ گویی سـؤال ( یا سؤالات) احتـمالی او، و جمله آخر را به طرح پرسشی از او  اختصاص دهید.بخاطر داشته باشید: سؤالات باعث تداوم "گفـتـگو" می گـردند و بـه طـرف مـقـابـل ایـن احساس دست خواهد داد  كه شما فردی متفكر و علاقه مند هستید.2- در مورد مسائل جنسی صحبت نكنیدبسیاری از زنان تصور میكنند كه مردان به چیزی جز روابط غریزی فكر نمیكنند. اگر چه ممكن است این گفته تا حدی صحیح به نظر برسد، اما با صحبت نكردن و اشـاره نـنـمـودن به مسائل جنسی در طی مسیر انتخاب همسر موفقتر خواهید بود.پیش كشیـدن صـحبـتـهای جـنـسی، بـخصوص هنگامی كه او را نمی شناسید، باعث دلخوری و رنجیدن فرد خواهد شد.راه حل: از این كار پرهیز كنید.اگر زنی در ایمیل ها یا PM هایش در لفافه و بطور ضمـنی بـه برخـی مسـائل جـنـسـی اشاره كرد، این می تواند یك چراغ سبز برای شما باشد اما پیشنهاد می كنـیم از حد و مرز ادب تجاوز نكرده و مراقب تعبیر و تفسیرتان باشید.3- دروغ نگویید این یك واقعیت روشن اسـت كه درصـد زیادی از مردان و زنان هنگامیكه از طریق اینترنت به همسر گزینی می پردازند، واقـعیـت را در مـورد مسائل گوناگون خود  از قبیل وضعیت تاهل، درآمد، تحصیلات و شغلشان بیان نمی كنند.مطمئن باشید كه این دروغها دیر یا زود برایتان دچار مشكـل خـواهند نمود. اگر فردی را یافته اید كه واقعا" به او علاقه مندید، و اگر به او دروغ گـفـته اید، بـهتر است قبل از اینكه متوجه ریا كاری شما گردد، خودتان  واقیعت را بیان نمایید.راه حل: اگر درآمدتان پایین است و یـا شـغل آنچنانی ندارید، روی محاسن و قابلیتهای دیگر خود تمركز نمایید.هرگز برای تحت تاثیر قراردادن كسی به او دروغ نگویید. هیچگاه.4- در ارسال ایمیل و PM زیاده روی نكنیداین عمل نیز شما را نیازمند جلوه خواهد داد. ارسال سه یا چهار ایمیل یا PM باعث میشود كه طرف مقابل احساس كند شما خیلی به او محتاج هستید. البته چنانچه گفتگوی شما از طریق ایمیل یا PM بسرعت در حال گسترش بوده و باعث ایجاد انگیزه و علاقه در طرفین می شود، سعی كنید این محاوره ها را دقیق و حساب شده ادامه دهید. به عبارت دیگر جا نزنید.اما اگر در مراحل ابتدایی آشنایی قرار دارید، پیشنهاد می كنیم كه فعل و انفعالات خود را به حداقل برسانید.راه حل:  بـایـد بـا دسـیـپلین بـاشـید، الـبته اگر به او علاقه زیادی داشته باشید، كمی مشكل به نظر میرسد. در روز بیـشتر از دو ایـمیـل ارسال نكنید و حداكثر پانزده دقیقه در طول روز چت كنید. اگر مكالمه شما از این حد گذشت، عذر خواهی نمـوده و به گفتگـو  خاتمه دهید. بگویید كـه چـیـزهـایـی داریـد كه بـایـد از آنـها مـراقبت كنید- و  وارد جزئیات نشوید.به این وسیله فردی مرمـوز بـاقی خـواهیـد مـاند. ایـن همان چیزی است كه باعث جذب طرف مقابل میشود.5- از این شاخه به آن شاخه نپریدیكی از مسائل خوب همسرگزینی اینـتـرنتی مكاتبه با افراد متعدد و شخصیتهای گوناگون است.وقتی شما اعلام میكنید كه به دنبال همسر میگردید و برای خود یك پروفایل ایجاد می نـمـایید، ممكن است با موجی از ایمـیـل ها و درخـواسـتـها مـواجـه گـردید. یــك پروفایل شخصی كارآمد كه باعث تولید پاسخـهای زیـاد میگردد ممكن است نتیجه عكس بدنبال داشته باشد.برای مثال در ماه گذشته، 56 نفر به پروفایل من جواب دادند كه ایمیل زدن به همه آنها كار بسیار وقت گیر و دشواری بود.اگر بخواهید به تك تك افرادی كه به پروفایل شما جواب داده اند ایمیل بزنید،این كار تمام وقت شما را در طول روز خواهد گرفت. به علاوه ممكن است فراموش كنید كـه بـه كـی، چه گفتید و  سر در گم شوید و یك سؤال را چهار یا پنج بار از شخصی بپرسید.راه حل:با اینكه در بخشهای قبل از شما خواستیم كه دسیپلین داشته باشید، ممكن است ایـن تـوانـایی را در خـودتان نبینید كه بخواهید به تك تك ایمیل ها پاسخ دهید. در واقع پیشنهاد میكنیم كه به همه درخواست ها ترتیب اثر ندهید.در عوض به افرادی پاسخ دهید كه بیشتر تمایل به پیگیری و دنبال كردن آنها دارید و اگر این باعث موفقیت شما نگردید، می توانید به عقب بازگشته و  كسانی كـه بی جواب گذاشته اید را مورد تجدید نظر قرار دهید. 6- خود را زیاد مشتاق نشان ندهیدهیچگاه بسرعت از او درخواست ملاقات حضوری نكنید. زمان دیدار باید حداقل یك هفته پس از آشنایی اولیه باشد.اگر فوری از او بخواهید كه همدیگر را ملاقات كنید،اگر آمادگی نداشته باشد، از دستتان خواهد رفت.درصورت صبر كردن یـكی از پـرسـشهایی كه در ذهن او خطـور خـواهـد كــرد ایــن اسـت كـه این پسر چرا نمیخواهد مرا ببیند؟چنانچه خود را عـلاقه مـند و مشتـاق نـشـان نـدهیـد، طـرف مقابل بیشتر مجذوب شما خواهد شد.در خاتمه پیشنهاد می كنیم تا زمانی كه همدیگر را خوب نشناخته اید از دادن اطلاعات شخصی مانند شماره تـلـفن و آدرس خـودداری نـمایـید. مراقب افراد سوء استفاده گر و نادرست باشید و به هر كس اعتماد نكنید.


 

شنبه 10/11/1388 - 11:44
ازدواج و همسرداری
چرا مردها از احساساتی بودن زن ها ناراحت می شوند؟ ● دلیل اول مردها با این احساس بزرگ می شوند که مسوولیت همه موارد با آنهاست. مردها در کودکی و هنگامی که پسربچه های کوچکی بودند، چنین شرطی شده اند که گویی مسوولیت همه موارد با آنهاست . «پسرم وقتی بزرگ شدی، قراره رییس یه خانواده بشی»، «پسرم، پدرت به کمکت احتیاج داره تا اون جعبه های سنگین رو از ماشین به داخل خونه بیاره».پسربچه های کوچکی که این جملات به آنها گفته می شود، با این باور ناخودآگاه بزرگ می شوند که چنانچه می خواهند یک مرد واقعی شوند، می بایست لایق و توانا باشند چون مسوولیت مواظبت از زن و زندگی شان با آنهاست.  می‌بایست همواره به خاطر داشته باشید که هیچ عاملی به اندازه یافتن «راه حل» برای مردان مهم نیست. مردها همواره به راه حل فکر می کنند. هنگامی که مرد زندگی تان می بیند از موردی ناراحت هستید، ذهنش به طرزی جاری و خودکار می گوید: «راه حل... راه حل» حتی ممکن است به راه حل نیز دست نیابد اما موضوع این نیست، موضوع این است که با پرسیدن سوال هایی در مورد مشکلات تان سعی می کند برای خود وقت بیشتری بگذارد.مطلب فوق، توضیح دهنده این حقیقت است که چرا وقتی راجع به مشکلات تان با همسرتان صحبت می کنید یا آسیب پذیری تان را برایش فاش کنید، عصبانی می شود و به این دلیل عصبانی است که :الف) خود را مسوول می داند تا برای مشکل شما راه حلی بیابد.ب) هنگامی که در یافتن راه چاره عاجز و ناتوان می ماند، احساس حماقت نموده و حس می کند شما را مایوس کرده است.● دلیل دوم دلیل دوم این که چرا مردان از احساساتی شدن شما عصبانی می شوند، این است که خود را مسوول درد و رنج تان می دانند و چنانچه نتوانند ناراحتی تان را برطرف کنند، احساس گناه خواهند کرد. هنگامی که مردی درد و رنج همسرش را می بیند، خود را سرزنش کرده و مسوول می داند و به این دلیل که باعث شده احساس بدی نسبت به خودش پیدا کند، از دستتان عصبانی می شود. مردها عادت دارند یاس ها و سرخوردگی هایشان را به شکل خشم ابراز کنند به جای این که احساسات دیگری از خود نشان بدهند چرا که احساس خشم از هر احساس دیگری امنیت بیشتری برایشان دارد. بنابراین هنگامی که شوهرتان به خاطر احساساتی بودنتان، عصبانی است، احتمالا احساساتی از قبیل تحقیر، عجز، ناتوانی، رنجش و احساس گناه را تجربه می کند. او در واقع هرگونه احساسی به غیر از خشم را تجربه می کند.● دلیل سوم آیا تا به حال برایتان پیش آمده که خواسته باشید احساسات خود را با همسرتان در میان بگذارید و او سعی کند یا با عجله شما را از آن احساس بیرون بکشد یا کاری کند تا دست از آن بردارید؟ شما فقط می خواهید کمی گریه کنید ولی او طوری برخورد می کند انگار شما دچار یک بیماری عصبی یا روانی شده اید. مردها غالبا احساساتی برخورد کردن زن ها را با هیستریک اشتباه می گیرند و فرض را بر این می گذارند که وضعیت روحی تان خراب تر از آن است که تصورش را می کنید. آنها می ترسند مبادا هرگز دست از گریه کردن برندارید . برای اغلب مردان نشان دادن احساسات قوی نظیر عجز، ناتوانی یا ترس بسیار مشکل است. تنها هنگامی چنین احساساتی از خودشان بروز می دهند که وضع آنها خیلی خراب باشد، بنابراین وقتی می بینید از چیزی ناراحت هستید، این استانداردهای احساسی خودشان را بر روی شما فرافکن کرده و فرض را بر این می گذارند که الان باید وضع تان خیلی خراب باشد .مردها نمی توانند بفهمند که زن ها چطور می توانند راجع به یک مورد چنان احساسات قوی را در یک لحظه تجربه کنند بدون اینکه تعادل روانی و احساسی خود را از دست بدهند. مردها فکر می کنند به محض این که شروع به گله و شکایت کردید، دیگر دست از این کار برنداشته و تا ابد آن را ادامه می دهید. به همین دلیل است که می گوید: «همین طور می خواهی به این حرف هایت ادامه بدهی؟!»، «الان حوصله ندارم درگیر یک دعوای بزرگ شوم»، «وقتش را ندارم»، «بفرما، دوباره شروع شد» و... ممکن است فقط به پنج دقیقه از توجه، محبت و عشق آنها نیاز داشته باشید ولی آنها به گونه ای پاسخ می دهند که گویی از آنها انتظار یک ماراتن دوازده ساعته دارید.مردها نمی توانند بفهمند که زن ها بیشتر از آنها انعطاف پذیری و الهام پذیری احساسی دارند و این که برگشت پذیری احساس شان بالاتر از مردان است. این بدان معناست که یک زن می تواند یک لحظه گریه کند و لحظه دیگر شاد باشد. ما زن ها می توانیم یک لحظه عصبانی باشیم و لحظه دیگر بسیار بخشنده و مهربان.مردها به سختی می توانند از یک حالت احساسی به حالت دیگر تغییر وضعیت بدهند، بنابراین فرض را بر این می گذارند که این تغییر حالت برای زنان نیز غیرممکن است. به همین دلیل هنگامی که ما را خیلی ناراحت می بینند، وحشت می کنند.● راه حل ۱) وقتی ناراحت هستید، به همسرتان دقیقا بگویید که از او چه خواسته ای دارید. این کار شما را از ساعت ها وقت تلف کردن، سو»تفاهم، جنگ و جدال، مشاجره، یاس و سرخوردگی نجات می دهد. این صرفا بدین معناست هنگامی که رنجیده اید و می خواهید با او صحبت کنید، حتما بگویید دقیقا از او چه می خواهید. مردها هنگامی که نقشه مشخصی داشته باشند، راحت تر کار می کنند، بنابراین مشخص کردن یک برنامه زمانی برای همسرتان ، می تواند احساس امنیت بیشتری به او بدهد تا بتواند به شما گوش بدهد.۲) هنگامی که ناراحت هستید، اغراق نکنید و ناراحتی تان را از آنچه که واقعا هست، بزرگ تر جلوه ندهید. مردها همواره به معنی کلماتی که شما به کار می برید، توجه می کنند. تعبیر و ترجمه مردان از کلمات و جملات، مشابه تعبیر ما زن ها نیست. مردها به معنی تحت اللفظی کلمات و جملات شما فکر می کنند.۳) به مرد زندگی تان بگویید که احساس بدبختی و درماندگی نمی کنید و او مجبور نیست به کمک تان شتافته و نجات تان بدهد. به خاطر داشته باشید مردها احساس می کنند مسوولیت درست کردن و روبه راه کردن همه موارد با آنهاست. بنابراین بهتر است بگویید گرچه حالتان خوب نیست ولی آنقدرها هم احساس بدبختی و درماندگی نمی کنید و او مجبور نیست حتما حالتان را خوب کند. می توانید بگویید که فقط می خواهید کمی دلداری تان بدهد و به شما مهربانی کند و وقت صرف کند تا ترس ها، نگرانی ها و آسیب پذیری تان را با او در میان بگذارید. سپس هنگامی که این کار را کردید، به او اطمینان بدهید که حالتان خیلی هم اسفناک نیست.

 
شنبه 10/11/1388 - 11:43
ازدواج و همسرداری
انواع عشق های اعتیاد آور و خانمان برانداز !  هنگامی که عشق از یک عامل رشد دهنده و سازنده خود خارج شـده و جنبه اعتیاد به خود میگیرد بسیار آزار دهنده و مخرب می گـردد. اعتیاد به عشق یک دلبستگی ناسالم (خودآگاه و یا ناخوداگاه) به شخص، رابـطـه و یا خود عشق اطلاق میگردد.

اعتیاد به عشــق انواع گوناگونی داشته که یکایک به آنها میپردازیم:

۱) اعتیاد به عشق هم وابسته
ایـن نـوع اعـتـیـاد متداولترین نوع اعتیاد به عشق میباشد. خـصـوصیـات افـراد مـعـتـاد هــم وابسته به شرح زیر است: فرد معتاد به عشق، زمان، تـوجه و ارزش مفـرطـی بـرای فردی کـه به وی اعتیاد دارد اختصاص میدهد. به خود بی توجه بوده و برای خودش ارزشی قائل نمیباشد. قادر به تحمل همه چیز میباشد غیر از ترک شدگی و تنهایی. دارای اعتماد بنفس پـایـیـن اسـت. در تـعیین هویت خـویـش، دفـاع از خـویش و مراقبت از خویش دچار مشکل میباشد. با آنکه محتـاج یـک رابـطـه صمـیـمانـه اسـت امـا به طـور نـاخودآگاه قادر به تحمل صمیمیت و نزدیکی نمیباشد. با کنترل منفی قصد کنترل رابطه را دارد: به شریک خود میگـویـد چگونه باید رفتار کند تا رضایت وی را تامین کند و یا بالعکس. رابطه یک جانبه میباشد. تمایل دارد عشق را با ترحم اشتباه بگیرد. مسئـولیـت اعــمال دیگران را به طرز اغراق آمیزی به عهده می گـیـرد و بـیـش از وظایف قانونیش کار انجام میدهد. نیاز شدیدی به پذیرش و تصدیق دیگران دارد. نیازمند به کنترل دیگران است. هنگامی که میخواهد حق خود را مطالبه کند احساس گناه میکند. از تـنـهایی هـراسـان اسـت. بـه خـود و دیـگران اعتماد ندارد. دروغ گـو و هـمـواره خشمگین بوده و در تصمیم گیری دارای مشکل میباشد. معمولا به سیگار، کار زیاد، الکل و داروهای مسکن اعـتـیـاد داشـتـه و یـا قمـارباز میباشد. تمام توجـه و دغـدغـه های زنـدگیش را به حل مشکلات شریک زندگیش معطوف می کند و از علایق و منافع خودش صرفنظر می نماید. برای تقویت اعتماد بنفس اندک خود به عوامل خارجی پناه میبرد. اعتماد بنـفـس وی با حـل مشکـلات و تسـکیـن درد و رنج هـای شـریک زندگیش تقویت میگردد. هنگامی که شریک زندگیش وی را دوست می دارد احسـاس خـوشـایـنـدی پیدا میکند و بالعکس. ترس از خشم شریک زندگی و طرد شدن مبنا و تعیین کننده اعمال و رفتار معتاد میباشد. تمام آمال و آرزوهای آینده معتاد به شریک زندگیش وابسته و عجین شده است. برای جلب رضایت و مـراقـبـت از شـریـک زنـدگـی خـود دسـت بـه هـر گـونـه عمل فداکارانه ای می زننـد. زیـرا از آن وحشت دارد که نـکنـد شـریـک زنـدگیــش از وی ناخوشنود گردد چون فکر میکند شریک ناراضی وی را ترک خواهد کرد. نـاتـوانـی در تـعـیین حد و مرزهای معقول: خـود را بـا شـریـک زنـدگـیـش یـک فـرد میپندارد. هنگامی که شریک زندگیش خواهان رشد فردی میباشد هراسان میـگـردد چـون این عمل را تهدید تلقی میکند. راه حلهای مشکلاتش را در خودش جستجو نمیکند بـلـکه در شـریکش میجوید. برای حس کامل بودن به شریک خود محتاج است. در واقع این اعتیاد ریشه در کودکی فرد معتاد دارد زمانی کـه مـورد بـی مهری و طرد شدگی والدینش قرار می گرفته است. بنابراین دنیا را مکانی نا امن یافته و میپندارد نمیتواند فردی دوست داشتنی باشد. وی دست بـه هر عملی میزند تا شریک زندگیش را کـنـار خـود حـفـظ کـنـد حـتـی اگـر شریـک زنـدگیـش مـعـتاد به مواد مخدر باشد. بنابراین ممکن است در برابر اعتیاد وی سـکوت کـنـد تـا شریک زندگیش وی را ترک نکند بنابراین یک نوع معامله با یکدیگر می کنند. بـه عبـارتی دیگر به یکدیگر "هم وابسته" میگردند. ۲) اعتیاد به رابطه پـیـوستن و ارتـبـاط بـا یـک فـرد بـرای پرهیز از تنهایی و احساس دوست داشتنی نبودن. معتاد به رابطه حتی ممکن است با شخصی رابـطه بـرقـرار کـنـد کـه دوسـتـش نـداشته و کمترین عشقی نسبت به وی نداشته باشد و حـاضر اسـت هـرگـونه رنـج و عــذابی را تحمل کند اما تنها نماند. حتی اگر شریکش یک فرد سوء استفاده کننده و بد رفتار باشد نه تنها وی را ترک نمیکند، بلکه مورد پذیرش نیز قرار میدهد. ۳) اعتیاد به عشق رمانتیک  فـرد مـعـتاد تـنها برای مدت کوتاهی شیفته فرد دیگر میگردد و از نظر او هدف مورد علاقه آنها قابل تعویض میباشد. هرچه تعداد شریک زندگی بیشتر بهتر. ایـن گونه افراد از فعل و انـفـعالاتی کـه در پـی احسـاس عـاشـقـی بـه آنــها دست می دهد سرمست شده و پس مدتی که این احساسات و هیجانات فروکش کرد فرد معتاد نیز سرد شده و معشوقش را ترک میکند. ۴) اعتیاد به عشق خودشیفته اینگونه افراد خودمحور، کنترل کننده، تملک جو، دارای تـوهم خود بزرگ بینی و احساس کامل بودن دارند، مصون از خطای انسانی. ایـن عاشقـها بـنـظر غـیر صـمیـمـی و از هـم گسیخته می آیند. ممـکن است با افراد دیـگری بـه غـیـر از شـریـک زنـدگـی خـود رابـطـه جنسی برقرار کند. دارای اعتماد بنفس پایینی میباشند. از اغوا، سـلطه گری و مضایقه کردن برای کنترل شریک خود استفاده می کنند.ایـنگونه افراد عقیده دارند فرد مقابلشان از حق انتخاب و یا تغییر در رابطه برخوردار نمیباشد. امـا اشتباه نکنید آنان نیز به شریک خود اعتیاد داشته و وابسته هستند. آنـان نیز از تنهایی و جدایی وحشت دارند. این امر هنگامی نمود پیدا میکند که شریک زندگی ایـن افراد تصمیم به جـدایی میـگیرد آن زمان است که معتاد خود شیفته دست به عملی میزند تا رابطه را حفظ کند. ۵) اعتیاد به عشق وسواس گونه تجربه دلبستگی و خیالپردازیهای محرمانه نسبت به یک فرد میباشد. در واقـع یک عشق یک جانبه. فرد معتاد با قرار ملاقاتها و مناسبات مفرط (تماسهای تلفنی و درخـواستهای ازدواج در همان ابتدای آشنایی) با فرد مـورد نـظرش قـصـد دارد وی را از آن خـود کند. یک شیدایی و عشق مسموم که از اعتماد بنفس پایین و احتیاج معتاد نشات میـگیرد. باید توجه داشت که ریشه اعتیاد بـه عشـق در اعـتـماد بـــنفس پایین میباشد که فرد معتاد باید برای تقویت آن تلاش کند.
شنبه 10/11/1388 - 11:42
ازدواج و همسرداری
21 راه فروپاشی روابط همسران

به گزارش پارسینه، پایگاه خبری "المذهب" در مطلبی به 21 راه برای فروپاشی زندگی زناشویی اشاره کرد:
۱- سرسختانه همواره خود را حق بجانب دانستن، حتی زمانی که ادله کافی در اختیار نداشته باشید .
۲- هیچگاه عذرخواهی نکردن، حتی زمانی که تقصیر کار بودن شما اثبات گردیده باشد.
۳-بی‌رحمانه خطاهای شریک زندگی خود را بازگو کردن.
۴-ادعای متعصبانه از آگاهی داشتن از انگیزه‌های شریک زندگی بهتر از خود وی.
۵-تصور آنکه شریک شما می‌باید نیازهای شما را درک کرده و فورا بدون درخواست شما آنها را برآورده سازد.
۶-نادیده گرفتن کامل اولویتهای شریک زندگی و پافشاری بر اولویتهای خود.
۷-تصور آنکه نیازهای جنسی همسر شما و نیازهای جنسی شما یکسان و مشابه میباشند.
۸- عدم اقرار به رنجش و بلافاصله ابراز خشم کردن.
۹- شناسایی عیوب و کاستیهای شخصیتی همسر و اسرار خانوادگی وی، و بهره گیری از آنها برای پیروزی در مشاجرات، زمانی که منطق در میماند.
۱۰- بهره‌گیری از عذاب وجدان و حس گناه کار بودن برای به بازی گرفتن، دستیابی به اهداف و یا مجازات همسر.
۱۱- در شناسایی و یافتن بدیها و معایب همسر چیره دست بودن، اما هیچگاه خوبیها و محاسن وی را بزبان نیاوردن.
۱۲- کوتاه نیامدن به هیچ قیمتی، و کشاندن مجادله تا جایی که همسر از خانه بگریزد.
۱۳- هیچگاه رها نکردن گذشته، و بازگویی و باز آفرینی آن به کرات.
۱۴-ابراز وابستگی شدید به همسر خود،وادعای آنکه بی وی و یا در صورت بی‌اعتنایی وی بی‌شک خواهد مرد.
۱۵-در صورت عدم وابستگی شدید، فاصله گرفتن از لحاظ فیزیکی و احساسی تا حد بی اعتنایی کامل.
۱۶-قول دادن، وهیچگاه عمل نکردن.
۱۷- تا حدی متظاهر و دو رو بودن که همسر نمی‌داند شما چه زمان جدی هستید.
۱۸-عذرتراشی همیشگی برای عادات ناپسند خود.
۱۹- پافشاری براین عقیده که همواره مطلبی که شما میخواهید بیان کنید مهمتر از مطلبی است که همسرتان میخواهد بگوید، بنابراین حرف وی را قطع میکنید.
۲۰-وانمود می‌کنید که حرفهای بیان شده همسرتان را کاملا متوجه شده‌اید، ولو آنکه هیچ چیزی از صحبتهای وی را نفهمیده‌اید.
۲۱-به گونه‌ای رفتار میکنید که گویی شما مرتکب هیچکدام از اشتباهات ذکر شده نگردیده‌اید و این شریک شماست که باید تغییر کند

شنبه 10/11/1388 - 11:41
ازدواج و همسرداری
مردان بیرحم
خشونت در خانواده‌های آمریكایی كه دیگر به صورت مسری درآمده نشان می‌دهد مردانی كه اقدام به خرد و نابود كردن همسرانشان می‌كنند از طبقات خاصی نیستند و می‌توانند از همه طبقات باشند.
به گفته روان‌شناس دونالد بی‌ساندرس از دانشگاه میشیگان، سه نوع مرد متمایز وجود دارد كه با همسرانشان بدرفتاری می‌كنند. این مردان با چگونگی بروز احساسات، استفاده از الكل، نگرششان نسبت به زنان و این‌كه آیا در كودكی مورد بد‌رفتاری قرار گرفته‌اند یا نه مشخص می‌‌شوند.
نوع اول، مردانی هستند كه فقط نسبت به خانواده‌شان پرخاشگرند و به احتمال زیاد خارج از محیط خانه دست به خشونت نمی‌زنند، تمایلات ‌شان حداقل است، علاقه‌مند به تصویرسازی‌های ذهنی هستند و مایلند یك گوشه بیفتند تا از خوردن الكل منفجر شوند. رفتار خصمانه‌شان غیرقابل كنترل است و برای بیان احساساتشان از روی عمد الكل مصرف می‌كنند. نیمی از خشونت‌ آن‌ها نیز وابسته به الكل است.احتمال این‌كه این مردان در دوران كودكی مورد بدرفتاری قرار گرفته باشند زیاد است و از نظر روان‌شناسی تا حدی متجاوز شناخته می‌شوند.
نوع دوم، مردانی هستند كه به طور كلی خشن هستند، اعمال خشونتشان بیرون از خانه و در داخل خانه به یك میزان است، خشونتشان به شدت به الكل وابسته است، به علت مستی و خشونت در حین رانندگی درصد بالایی از توقیفات رانندگی را به خود اختصاص می‌دهند، بیشتر آن‌ها در كودكی مورد تجاوز قرار گرفته‌اند و نگرش سخت و انعطاف‌ناپذیری نسبت به وظایف دارند.
این مردان حسابگرند و دارای پرونده‌های جنایی می‌باشند و در فرار از جرمشان حرفه‌ای عمل می‌كنند.
نوع سوم را مردانی با احساسات فرار و بی‌ثبات در بر می‌گیرند كه از سطح بالایی از عصبانیت، افسردگی و حسادت برخوردارند، نگرش سفت و سختی در مورد وظایف و ترس زیادی در مورد از دست دادن همسرشان دارند، به شدت نوع دوم خشن نیستند اما از نظر روان‌شناختی م محسوب می‌شوند و در رابطه متقابل رضایت كمتری به دست می‌آورند، آن‌ها مایلند جوان و تحصیل كرده جلوه كنند.
برنامه‌های درمانی كه برای هر یك از این نوع خشونت‌های مخرب به كار برده می‌شود برنامه‌های مشابه هستند، اما راهكارهای درمانی مختلف می‌توانند بهتر عمل كنند.
شنبه 10/11/1388 - 11:41
ازدواج و همسرداری
کند و کاوی در نظریات فمینیستی ژولیا کریستوا ژولیا کریستوا در ۱۹۴۱ در بلغارستان متولد شد. در مدرسه راهبان دومنیکن درس خواند و به زبان فرانسه. بلغارستان جزو بلوک شرق بود، به این ترتیب وقتی او در آستانه سال ۱۹۶۵، پس از اخذ دکترا در ادبیات، با یک بورس تحصیلی مخصوص دانشجویان ممتاز به فرانسه رفت با کار فرمالیست های روسی (یاکوبسن و...) و میخاییل باختین که در غرب هنوز ناشناخته بودند آشنایی داشت. کریستوا با این توشه دانش کمی بعد از ورود به فرانسه به عضویت گروه تل کل Tel Quel، یک گروه روشنفکری اهل فلسفه و سیاست که نشریه ای هم به همین نام داشتند، درآمد و با فیلیپ سولرس نویسنده، یکی دیگر از اعضای گروه، ازدواج کرد. بعد از وقایع سال ۶۸ پاریس در ۱۹۷۴ به چین رفت اما مائوییسم چنان دلسردش کرد که تصمیم گرفت سیاست در سطح کلان را رها کند و بعدها مجددا ابتدا به "سیاست ورزی در سطح خرد"، یعنی در سطح فردی و سپس سطح کلان روی آورد. او اخیرا چند رمان هم نوشته است و از جمله رمانی پلیسی. کریستوا اکنون سرپرست آموزشگاه دکترای زبان، ادبیات و تمدن در شعبه هفتم دانشگاه پاریس است. روانکاوی هم می کند (همان). از جمله جدیدترین آثارش یک سه گانه در مورد زندگی و آثار هانا آرنت [نظریه پرداز امریکایی – آلمانی، ۱۹۷۵-۱۹۰۶]، ملانی کلاین [روانکاو پیشرو آلمانی- انگلیسی، ۱۹۶۰-۱۸۸۲]، و کولت [نویسنده فرانسوی، ۱۹۵۴-۱۸۷۳] است که در ۲۰۰۱ انتشار یافت. ژولیا کریستوا در نظریه ادبی و اندیشه فمینیستی نفوذ بسیاری داشته، در زیر سعی می کنیم با یاری گرفتن از چند متن فارسی و انگلیسی در دومین حوزه کندو کاوی کنیم. اولین نوشته ترجمه مقاله ای است به قلم کلی الیور [۱] ، که جمع بندی مضامین اصلی کار کریستواست از زاویه ای موافق. پس از مقاله الیور، به سراغ کتاب مک آفی درباره کریستوا می رویم، که اطلاعات زمینه ای بالا را هم از آن گرفته ایم. ●شرح مختصر مضامین اصلی ▪ کریستوا و فمینیسم ▪ کلی الیور ۱۹۹۸ گرچه کریستوا به نوشته های خودش عنوان فمینیستی نمی دهد، بسیاری از فمینیست ها به منظور گسترش و تحول دادن به بحث ها و صحبت ها در نظریه و نقد فمینیست به او مراجعه می کنند. سه چیز اندیشه کریستوا بخصوص برای نظریه فمینیست در محیط انگلیسی - امریکایی مهم بوده است: ۱) تلاش او برای بازگرداندن تن ((body به گفتمان های موجود در علوم انسانی؛ ۲) تمرکز او روی اهمیتی که "مادرانه" و "پیشا ادیپی" (preoedipal) در ساخت ذهنیت دارد؛ و ۳) برداشت او از خوار شماری (abjection) به صورت توضیحی برای سرکوب و تبعیض. ● تن نظریه های تن بخصوص برای فمینیست ها مهم اند چون به طور تاریخی (در علوم انسانی) تن با زنانه، مؤنث، یا زن، ملازم دانسته شده است، و به عنوان ضیعف، غیر اخلاقی، ناپاک، یا رو به زوال بودن تحقیر می شود. کریستوا در سراسر نوشته های خود در سه دهه گذشته به نظریه پردازی رابطه بین ذهن و تن، فرهنگ و طبیعت، روح و جسم، ماده و بازنمود مشغول بود، با تاکید بر این که رانه های بدنی در بازنمود راه می یابند، و هم این که منطق دلالت پیشاپیش در تن مادرانه عمل می کند. در ناخوشی های جدید روح، کریستوا رانه ها را "محورهای اصلی بین "جسم" و "روح"، بین زیست شناسی و بازنمود" توصیف می کند (ناخوشی های جدید روح: ۳۰؛ نک همچنینززمان و احساس). اینک شهرت او به خاطر تمایز قائل شدن میان چیزهایی است که "نشانه ای" و "نمادین"می خواند، و در نوشته های اولی اش از جمله انقلاب در زبان شاعرانه، در"از یک هویت به دیگری"، در میل و زبان ، و قدرت های وحشت مطرح کرد. کریستوا معتقد است که تمامی دلالت های معنایی از نشانه و نماد تشکیل شده اند. جزء نشانه ای رانه بدنی است که در معنی راه می یابد. امر نشانه ای با ریتم، آهنگ، و حرکت اعمال دلالت گرانه ربط دارد. امر نشانه ای به مثابه تخلیه رانه ها، به تن مادرانه، نخستین منبع ریتم، آهنگ و حرکت برای تمامی موجودات بشری هم ربط دارد، از آن جا که همه ما در آن تن قرار داشته ایم. جزء نمادین دلالت معنایی با دستور زبان و ساختار معنی در ارتباط است. جزء نمادین همان چیزی است که ارجاع را ممکن می کند. برای نمونه، واژه ها به دلیل ساختار نمادین زبان دارای معانی ارجاعی اند. از سوی دیگر، می توان گفت که کلمات به دلیل محتوای نشانه ای شان به زندگی معنی (غیر ارجاعی) می دهند. بدون امر نمادین، تمامی دلالت های معنایی چیزی جز وراجی و هذیان نخواهد بود. اما، بدون امر نشانه ای، تمامی دلالت های معنایی تهی خواهد بود و هیچ اهمینی برای زندگی ما نخواهد داشت. سرانجام، لازمه دلالت معنایی هم امر نمادین است و هم امر نشانه ای: هیچ معنایی بدون نوعی تلفیق از این دو وجود ندارد. درست همان طور که رانه های بدنی به درون معنا راه می یابند، منطق معنا هم درون مادیت بدن فعال است. کریستوا می گوید که تمامی عملیات یکسانی و تفاوت لازم برای معنا، از پیش، بخصوص در به درون خود پذیرفتن و دفع کردن غذا تجسم یافته اند (نک انقلاب در زبان شاعرانه و قدرت های وحشت). این "یکسانی ها" و "تفاوت ها"ی بدنی توسط تن مادرانه قبل از تولد و خود مادر در زمان طفولیت تنظیم شده اند. کریستوا می گوید که یک قاعده یا قانون مادرانه هست که از پیش قانون پدر را که روانکاوی فرویدی وجودش را برای معنا ضروری شمرده است ترسیم می کند ( نک قدرت های وحشت و داستان های عشقی). بدین ترتیب، قاعده یا دستور و قوانین زبان از پیش در سطح ماده فعال اند. ● بدن مادرانه کریستوا، به تبعیت از ملانی کلاین و برخلاف فروید و لکان، بر کار مادرانه و اهمیت آن در شکل گرفتن ذهنیت (سوژگی) و دسترسی یافتن به فرهنگ و زبان تاکید دارد. در حالی که فروید و لکان معتقدند که کودک به یمن کار پدرانه، بخصوص تهدیدات پدرانه در مورد اختگی، وارد اجتماع می شود، کریستوا می پرسد که چرا، اگر تنها انگیزه ما برای ورود به اجتماع ترس است، بیشترمان روانی نیستیم؟ در داستان های عشقی، او تلقی فرویدی - لکانی مبنی بر این که تهدیدات پدرانه باعث می شود که کودک گوشه امن بدن مادرانه را رها کند زیر سؤال می برد. به چه مناسبت اگر تمامی چیزی که پیش چشم دارید ترس و تهدید است این گوشه امن را رها می کنید؟ کریستوا به نخستین مراحل شکل گیری ذهنیت، پیش از موقعیت اودیپی فروید یا مرحله آینه ای لکان، علاقه مند است. کریستوا می گوید که قاعده مادرانه قانون ماقبل قانون است، ماقبل قانون پدرانه (نک داستان های عشقی). او خواهان یک گفتمان مادری نو است و اهمیت کار مادری را در شکل گیری ذهنیت و فرهنگ مطرح می کند. کریستوا در "Stabat mater " [دعای حضرت مریم که با این کلمات لاتین شروع می شود، که معنی اش "مادر ایستاده" است]، در داستان های عشقی و "مادری از دید بلینی" و میل در زبان، استدلال می کند که ما گفتمان های مادری مناسب نداریم. دین، بخصوص مذهب کاتولیک (که مادر را مقدس می کند)، و علم (که مقام مادر را تا حد طبیعت پایین می آورد) تنها گفتمان های مادری موجود در فرهنگ غرب هستند. در "مادری از دید بلینی" و جاهای دیگر، کریستوا نظرش این است که عمل مادری را نمی توان به مادر، موجود مؤنث، یا زن، محدود کرد. کریستوا که رابطه مادر با نوزاد را به منزله یک کار می شناسد، کار برآوردن نیازهای کودک را از عشق و میل جدا می داند. یک زن، به عنوان زن و به عنوان مادر، هم عشق می ورزد و هم دارای میل است و به این ترتیب در اصل یک موجود اجتماعی و سخنگوست. به عنوان یک زن و یک مادر، او همواره دارای جنس معین است. اما، تا جایی که کار مادری را به انجام رساند، او دارای جنس نیست. از تحلیل کریستوا چنین بر می آید که تا حدی هر کسی، مرد یا زن، می تواند کار مادری را انجام دهد. کریستوا، با اصرار بر این که تن مادرانه بین طبیعت و فرهنگ عمل می کند، می کوشد کلیشه هایی را که مادری را به حد طبیعت پایین می آورند خنثی کند. حتی اگر مادر سوژه یا عامل بارداری یا تولد فرزند خود نباشد، او هرگز از این که در اصل یک سوژه سخنگو باشد باز نمی ایستد. در واقع، کریستوا بدن مادرانه را با دو در یکی بودن یا دیگری درونش، به عنوان الگویی برای تمامی روابط ذهنی به کار می برد. مانند تن مادرانه، هر کدام از ما آن چیزی است که کریستوا یک سوژه در فرآیند می نامد. ما در مقام سوژه های در فرآیند همواره با دیگری درون مان مذاکره و مصالحه می کنیم، این یعنی بازگشت سرکوب شده. مانند تن مادرانه، ما هیچگاه کاملا سوژه های تجربه خود نیستیم. برخی فمینیست ها مفهومی را که کریستوا از سوژه در فرآیند دارد بدیلی مفید برای مفاهیم سنتی یک سوژه (مذکر) مستقل یکپارچه دانسته اند. ● خوار شماری و جنس گرایی در قدرت های وحشت، هنگام پرداختن به پاکی و خطر نوشته مری داگلاس [۲]. کریستوا مفهومی از خوارشماری را شکل داد که در تحلیل ساز و کار سرکوب بسیار مفید بوده است. او خوار شماری را عملی روانی می داند که طی آن هویت ذهنی و گروهی با طرد هر چیزی که مرزهای خود شخص را تهدید می کند یرساخته می شود. خطر عمده برای کودک نو پا وابستگی او به تن مادرانه است. بنابراین، خوار شماری اساسا مرتبط است با کار مادرانه. طبق ادعای کریستوا در خورشید سیاه، مادرکشی نیاز حیاتی ماست چرا که برای سوژه شدن (درون فرهنگی پدرسالار) ما باید تن مادرانه را خوار بشمریم. اما، چون زنان نمی توانند تن مادرانه را که در آن هویت خودشان به مثابه زن شکل می گیرد خوار بشمارند، بنابراین آن ها به چیزی که کریستوا سکسوالیته افسرده کننده می نامد شکل می دهند (نک خورشید سیاه). تحلیل کریستوا در خورشید سیاه حاکی از آن است که ما نه تنها نیازمند یک گفتمان مادری نو هستیم بلکه یک گفتمان رابطه بین مادران و دختران هم لازم داریم، گفتمانی که لزبینیسم وعشق بین زنان را که از طریق آن سوژگی زنان زاده می شود منع نکند. کریستوا، در داستان های عشقی می گوید که یکی از علل سرکوب زنان خوار شماری نا به جاست ( ترجمه انگلیسی: ۳۷۴). در فرهنگ های پدرسالار، مقام زنان تا حد کار مادری پایین آمده است؛ یعنی نقش آن ها به تولید مثل تقلیل یافته. پس، اگر برای سوژه شدن باید کار مادرانه را خوار شمرد، و زنان، مادری، و زنانگی همه به کار مادرانه کاهش یافته اند، پس در پدرسالاری زنان، مادری، زنانگی همه همراه با کار مادرانه خوار شمرده می شوند. این خوار شماری نا به جا راهی است برای توضیح سرکوب و تنزل مقام زنان در فرهنگ های پدرسالار. ● فمینیسم هرچند بسیاری از نظریه پردازان و منتقدان ادبی فمینیست اندیشه های کریستوا را مفید و برانگیزاننده ارزیابی کرده اند، رابطه کریستوا با فمینیسم دوگانه و مبهم بوده است. دیدگاه های او درباره فمینیسم بهتر از همه در پژوهش او "زمان زنان"، در ناخوشی های جدید روح، بازنمایی شده است. در این نوشته که نخستین بار در ۱۹۷۹ منتشر شد، کریستوا استدلال می کند که تا آن مقطع سه مرحله فمینیسم وجود داشته است. او مرحله اول را به دلیل این که در پی تساوی جهانی است و تفاوت های جنسی را نادیده می گیرد رد می کند. کریستوا به طور غیر مستقیم از سیمون دبووآر و رد مادری توسط او انتقاد می کند؛ خود او به جای رد مادری تاکید دارد که ما به یک گفتمان بارداری نیاز داریم. در واقع، در "یک نوع جدید روشنفکر: ناراضی،" کریستوا می نویسد که «نوآوری واقعی زنانه (در هر حوزه ای) تنها وقتی متحقق می شود که بارداری، خلاقیت زنانه و پیوند بین این دو بهتر فهمیده شوند» (۲۹۸). کریستوا در ضمن چیزی را که به صورت مرحله دوم فمینیسم می بیند رد می کند چون این فمینیسم به دنبال یک زبان منحصرا زنانه است، که به نظر او غیر عملی است. او با فمینیست هایی که معتقدند زبان و فرهنگ اساسا پدرسالارند و باید به نوعی ترک شوند موافق نیست، برعکس، اصرار دارد که فرهنگ و زبان قلمرو موجودات سخنگو محسوب می شود و زنان قبل از هر چیز موجودات سخنگو هستند. کریستوا چیزی را که به عنوان مرحله سوم فمینیسم می شناسد تایید می کند، یعنی فمینیسمی که در پی اندیشیدن مجدد به یکسانی و تفاوت و رابطه این دو است. این مرحله فعلی فمینیسم از انتخاب یکسانی در برابر تفاوت، یا برعکس، امتناع می کند؛ در عوض، در هویت های چندگانه کند و کاو می کند، از جمله هویت های جنسی چندگانه. در یک مصاحبه با رزالیند کوارد، کریستوا می گوید که به تعداد افراد سکسوالیته وجود دارد. ● کریستوا به روایت نوئل مک آفی [۳] مک آفی در کتابش درباره کریستوا که در ۲۰۰۴ منتشر شده، ابتدا اطلاعاتی زمینه ای به ما می دهد، از جمله این که، کریستوا بخشی از سنتی فلسفی است که مفهوم سوبژکتیویته را نقطه آغاز می داند، و در دهه های شصت و هفتاد یکی از اولین متفکرانی بود که پسا - ساختارگرایی را به وجود آوردند (۱۵). شکل گیری هویت، محدودیت های دلالت معنایی در زبان، تفاوت جنسیت، و امکان وحدت سیاسی حوزه های مهم کار او هستند که از زوایای مختلف و به طور گسترده در آن ها کند و کاو کرده است. نکات کلیدی در تفکر کریستوا زیادند و از جمله مورد توجه ما می تواند مبارزات زنان و جنبش های اجتماعی باشد. مک آفی می نویسد که کریستوا «با کمال تعجب نظرات چندانی درباره فمینیسم ندارد. و گاهی اوقات هم گونه هایی از فمینیسم را "آخرین ایدئولوژی های قدرت طلب" می خواند، که کاملا تحقیرکننده است» (قدرت های وحشت ۱۹۸۲: ۲۰۸ به نقل از مک آفی: ۱۲۰). یکی از موضوع های عمده در حوزه مسائل زنان مسئله تفاوت جنسی بوده است. بسیاری از فمینیست های فرانسوی از جمله کریستوا معتقدند که میان دو جنس تفاوتی اساسی وجود دارد – نه فقط تفاوت زیست شناختی و روان شناختی بلکه تفاوت در نفس نحوه شکل گیری زنان و مردان، تفاوتی، برای مثال، مشهود در طریقه ای که قلمروی امر نمادین با ساختارهای منطقی ذاتی اش در باب یکسانی... و تفاوت... جایگاه زنان را به عنوان موجوداتی متفاوت از، یا کاملا متضاد با، مردان تعیین می کند (مک آفی: ۱۲۲). منتقدان کریستوا چیزی از ذات باوری در این اندیشه می بینند که البته مک آفی رد می کند. خواه در مورد نقدها و خواه توضیح مسائلی مانند این که چرا کریستوا می گوید که زن وجود ندارد (همان: ۱۲۵). او به تاکید کریستوا بر مادری و اهمیت بارداری و بچه داشتن برای خلاقیت زنانه می پردازد، تا توضیح دهد که چرا کریستوا ذات گرا نیست و در واقع «می خواهد بازنمود مادرانگی را بازسازی کند» (همان: ۱۳۲). مک آفی می نویسد که علاقه کریستوا به تفاوت جنسی او را از نسل پیشین فمینیست ها متمایز می سازد (همان: ۱۴۵). اما بحث قدرت هم هست. کریستوا می نویسد: «جای تعجب نیست که برخی از دستورکارهای فمینیستی شکست بخورند چون آن ها تلاش می کنند تا با قدرت همانند سازی کنند. چنین تلاش هایی زنان را به ضد قدرتی تبدیل می کند که شکاف های قدرت رسمی را پر می کند – یا از آن ها سرزمین موعودی می سازد که شامل یک جامعه در نهایت هماهنگ است، جامعه ای که تنها مرکب از زنانی است که گمان می شود حقیقت اسرار یک جامعه خیالی فاقد هرگونه تناقض درونی را می شناسند» (۱۴۷). در هر حال او نه میل دارد زنان در حاشیه بمانند و نه میل دارد که حاشیه ای قلمداد شوند. کریستوا در ناخوشی های جدید روح [۴] (۱۹۹۵) سه نسل فمینیست را از هم تفکیک می کند. نسل اول که مربوط به پیش از ۱۹۶۸ می شود جنبشی است که در آن زنان خواستار همان حقوق و امتیازاتی بودند که مردان داشتند (۱۴۸). این نسل نخست فعالان زن تلاش کردند تا در همان زمانی که مردان اقامت داشتند ساکن شوند:زمان تاریخ خطی (۱۴۹). «نسل اول فمینیست ها هرچه را که از مردان متفاوت شان می ساخت انکار می کردند و در مقابل به دنبال همانند سازی با نظم نمادین مردانه بودند. این امر آن ها را، به طرز عجیبی، کاملا پذیرای وضع موجود ساخت» (همان). کریستوا در مصاحبه ای در سال ۱۹۸۰می گوید که مخالفت ها و اعتراضات زنان باید چیزی بیش از نبردی برای بازشناسایی حقوق باشد (همان: ۱۵۳). او به این بحث می پردازد که این قلمروی نمادین است که دو جنس را از هم متمایز می سازد. کریستوا، با در نظر گرفتن نظم اجتماعی و نظم نمادین به عنوان دو بعد یک نظام بزرگ (ساختار روانی نمادین) استدلال می کند که مطالبات زنان از راه یکی شدن با این نظام یا با درخواست از نظام برای یکی شدن با آن ها به دست آمدنی نیست (همان). کریستوا نسل دوم را چنین تعریف می کند: «این نسل مایل به همراهی با نظام موجود نبوده و نیست. مشخصه نسل دوم... "رد و انکار کمابیش کامل زمان مندی تک خطی و بدگمانی به شدت عمیق نسبت به حیات سیاسی" است» (همان، به نقل از گابرمن [۵] ). کریستوا در اشاره به بحث هگل در پدیدارشناسی روح که زنان را "طنز ابدی اجتماع" توصیف می کند، می نویسد «نقش زنان را نوعی هشیاری می دانم، یک غریبگی، به صورتی که همواره محافظ و معترض باشند» (۱۵۶). او دوران هایی را که زنان بتوانند چنین نقشی ایفا کنند می پسندد (همان). اما به اعتقاد کریستوا یک خطر جدی جریان های فمینیستی نسل دوم این است که «هرگونه قدرت موجود را طرد می کنند و از جنس دوم یک ضد جامعه می سازند، نوعی من دیگر برای جامعه رسمی که تمامی امیدها به لذت بردن در آن سنگر می گیرند. این جامعه زنانه می تواند در تقابل با قرارداد اجتماعی – نمادین قربانی خواه و ناکام کننده قرار گیرد: ضد جامعه ای که تصورمی شود هماهنگ، روادار، آزاد، و سرشار از خوشی است» (۱۵۸، به نقل از گابرمن: ۲۱۵). این ضد جامعه خیالی و موهوم با اخراج آن چه آن را مسئول شر می داند از خود محافظت می کند. این ضد جامعه خود را حامل "جوهری نیک" می داند که در تقابل با یک "طرف مقصر" قرار می گیرد. این سپر بلا می تواند "بیگانه، پول، مذهبی دیگر، و یا جنس دیگر" باشد (همان، به نقل از گابرمن: ۲۱۶). کریستوا می پرسد که آیا این منطق به نوعی از جنس گرایی وارونه منجر نمی شود؟ (مک آفی: ۱۵۹). مک آفی می نویسد، کریستوا درباره نسل جدید امیدوار است که زیرک تر باشند و همراه با نسل های بعدی کار دیگری بکنند. به اعتقاد کریستوا «اول این که از رمانتیک سازی "زن" اجتناب خواهند کرد. او "اظهار نظر شرم آور" لکان را تکرار می کند که "چیزی به عنوان زن وجود ندارد." در واقع می گوید که "زن به عنوان حافظ یک تمامیت اسطوره ای، یک قدرت عالی که ترور قدرت و نیز تروریسم به عنوان میل به قدرت بر اساس آن بنا می شوند، وجود ندارد» (همان). مک آفی می نویسد «برداشت یکپارچه نسل دوم از زن فردیت و ویژگی زن امروز را کم رنگ می سازد. کار نسل سوم رسیدگی به فردیت هر زن خواهد بود.» (همان). کریستوا امیدوار است اهداف نسل سوم این ها باشد: «این گرایش امر جنسی را با امر نمادین تلفیق خواهد کرد تا نخست خصوصیات زنانگی و سپس خصوصیت هر زن را کشف کند» (همان). دوم، "نسل آینده به دنبال شیوه هایی خواهد گشت تا امیال چندگانه زنان را با هم آشتی دهد. نسل سوم میل زنان برای داشتن فرزند و وارد شدن به دنیای مردانه زمان خطی – یعنی هم بچه داشتن و هم حرفه داشتن – را جدی می گیرد. هیچ یک از نسل های پیشین زنان راهی پیش روی زنان نگذاشتتند تا آن ها خودشان را هم مولدان نوع بشر و هم خالقان فرهنگ ببینند، یعنی هم مولد تن و هم خالق اجتماع. سوم این که این نسل جدید در کاری که نسل دوم آغاز کرد خود را موثرتر نشان خواهد داد (۱۶۰-۱۵۹). کریستوا در باره این نسل سوم می نویسد: برای این نسل که من به شدت از آن حمایت می کنم (یا این طور تصور می کنم؟)، دوپارگی میان مرد و زن همچون یک ضدیت میان دو رقیب مشکلی مربوط به متافیزیک است. در فضایی علمی و نظری که در آن نفس ایده "هویت" به چالش کشیده شده، هویت و یا حتی هویت جنسی به چه معناست؟ منظور من اصلا یک نگرش دو جنسی که اغلب میل به تمامیت و میل به امحای تفاوت را از خود نشان می دهد نیست. قصد من، به طور مشخص، آرام کردن "نبرد تا دم آخر" بین گروه های رقیب است، اما نه به امید آشتی – چون هرچه باشد، تحسین برانگیزی فمینیسم در این است که آن چه را که در چارچوب قرارداد اجتماعی نمی گنجد و حتی مهلک است آشکار می کند – بلکه به این امید که این خشونت با بیشترین سیالیت در درون هویت فردی و جنسی رخ دهد نه از طریق طرد دیگری (۱۶۰). به گفته مک آفی به نظر کریستوا «نسل سوم نیاز خواهد داشت که تشخیص دهد ساختار روانی- نمادین بر متافیزیکی از همانندی و تفاوت، جایی که یک جنس (یا طبقه، نژاد، و ملت) به عنوان یک حریف دیگر به نظر می رسد بنا شده است» (۱۶۱). اما «کریستوا به جای طرد این ساختار از ما می خواهد آن را درونی کنیم تا آن "جدایی بنیادین از قرارداد اجتماعی – نمادین" را در درون خود بنگریم» (همان). کریستوا می نویسد «از این پس دیگری نه یک شر بیگانه با من است و نه یک سپر بلای بیرونی، یعنی متعلق به جنبش، طبقه، نژاد، و ملتی دیگر. من هم مهاجم ام و هم قربانی، هم خود و هم دیگری، همسان و بیگانه» (همان). کریستوا با دلیل و برهان نشان می دهد که چطور درونی سازی رقابت های این ساختار به تغییر شکل ساختار کمک خواهد کرد. او معتقد است این فرایند هرشخصی را مسئولیت پذیر خواهد کرد.«من مجبورم بی وقفه جدایی بنیادین از هویت غیر قابل دفاع خود را تحلیل کنم» (همان). مک آفی می نویسد، بحث های کریستوا درباره نسل سوم بیشتر معطوف به دستاوردهایی است که می توانند برای نوع بشر داشته باشند و نه زنان. در ناخوشی های جدید روح او عمدتا نگران این است که ما دیگر یک باغ درون، جایی که بقامان حفظ شود، پرورش یابیم، و به درکی از وجودمان نائل آییم ندارم (۱۷۲). او می نویسد «تن قلمرو نامرئی روح را تسخیر می کند» [۶]. راه حل از نظر او سرپیچی است. در جامعه بشری سرپیچی فرهنگی خاص خود دارد و کریستوا نگران آن است که همین هم دارد از بین می رود. به نظر او سرپیچی برای روان و جامعه ضروری است. او در معنا و بی معنایی سرپیچی [۷]. در این باره بحث می کند که ما نباید بگذاریم فرهنگ نمایش جای فرهنگ سرپیچی را بگیرد (۱۷۷). منظور تبدیل همه چیز به بازنمود است و همه چیز شدن بازنمود. کریستوا می نویسد، « شادمانی تنها به قیمت سرپیچی به دست می آید. هیچ یک از ما بدون رو در رو شدن با یک مانع، ممنوعیت، اقتدار، قانونی که به ما مجال دهد تا خود را به صورتی آزاد و مختار دریابیم، لذتی در اختیار نداریم. سرپیچی به وجود آمده تا تجربه شخصی شادمانی را که بخش جدایی ناپذیر اصل لذت است همراهی کند. علاوه بر این در سطح اجتماعی، نظم هنجارساز هرگز کامل نیست و قادر نیست که از مطرودان محافظت کند:... وقتی ... فرهنگ سرپیچی نداشته باشند، مجبور می شوند خودشان را با ایدئولوژی ها، با نمایش ها و تبلیغاتی سرگرم کنند که لذت طلبی آن ها را اصلا ارضا نمی کند، بدل به آشوب طلب می شوند» [۸] (۱۷۸). به اعتقاد کریستوا، دو نوع سرپیچی فرویدی، یعنی، سرپیچی اودیپی و بازگشت به کهن الگو، به سه شکل از سرپیچی اشاره دارند. ۱. سرپیچی به منزله تخطی از یک ممنوعیت؛ ۲. سرپیچی به منزله تکرار، پردازش، و طرح ریزی و ۳. سرپیچی به منزله جابجایی، هم آمیزی ها، و بازی ها (۱۸۲). کریستوا برای تحلیل سه نویسنده قرن بیستم، ژان پل سارتر، لویی آراگون، و رولان بارت، این بن مایه ها را به کار می گیرد (همان). کریستوا، بارت را یک شورشی می داند چون او در تلاش بود معنی متون (از جمله "متن" مد) را که دیگران طبیعی می یافتند تخریب کند و تغییر دهد (همان). [۹] «کریستوا می نویسد بارت این پرسش را مطرح کرد که "آیا انسجام و وحدتی – یک من، یک ما – وجود دارد که معنایی را در خود داشته باشد یا در جستجوی معنایی باشد"» [۱۰] . سرپیچی بارت در برابر وحدت و انسجام هر معنایی، خواه تولید شده یا تولید کننده، است (همان). پیداست که سرپیچی از هر نوع نباید غالب شود (۱۸۳). چون این پایان موجودیت شخص به عنوان سوژه سخنگوی منسجم خواهد بود (همان). مک آفی می نویسد، بنابراین، کریستوا به چیزی کم تر از یک انسانیت جدید رضایت نمی دهد، انسانیتی که هر فردی می تواند با آن خصوصیات خویش را ابراز کند و در عین حال هنوز بخشی از طایفه خود باشد. کریستوا به راهی برای خروج از مهلکه گزینه های موجود در دوران معاصر – یا دفاع از حقوق جهانی بشر یا دفاع از تفاوت های هویتی متمایز – اشاره می کند. برای این کار ترجیح می دهد با توجه به حرفه اش به عنوان روانکاو از سیاست در سطح کلان به سیاست در سطح فردی روی آورد (۱۸۴) و از "چیزهای کوچک"، "مفروضات کوچک"، شروع کند . [۱۱] (۱۸۵) و عمدتا از سوژه سخنگو، و امور شخصی را به همان اندازه سیاسی هم می داند. از این زاویه، به ضرورت بنیادی سرپیچی روان شناختی اشاره می کند – سرپیچی از هویت، تجانس بخشی، نمایش، و قانون. کریستوا می گوید، اگر ما قلمروی درونی، یک باغ مخفی، زندگی ذهنی را زنده نگه نداریم، احتمال اندک برای هرگونه سرپیچی سیاسی با معنایی باقی می ماند. هر انقلاب دیگری هم به بوروکراسی سازی و ترور منجر خواهد شد، مگر این که فرد خصوصیت اش را حفظ کند و روح اش را زنده نگه دارد. حداقل، این درسی است که از بسیاری از "انقلاب" های قرن بیستم – و شورش های اخیرتر ملی و قومی این روزگار – می توان گرفت (همان). مک آفی در موخره کتابش می نویسد، ترجیح می دهد کریستوا را فیلسوفی بداند که به حوزه های ادبیات و روان کاوی وارد شده، و تاثیری اساسی بر فلسفه قاره اروپا داشته است (۱۹۶). سپس او به کسانی که از کار کریستوا تاثیر پذیرفته اند می پردازد، از جمله کلی الیور که ترجمه مقاله کوتاهی از او درباره کریستوا در آغاز این نوشته آمده است. دیگر چه می توان گفت جز این که، اندیشه فمینیستی، اخلاق، نظریه فرهنگی و زیباشناسی، مطالعات سینما و جامعه شناسی، سیاست، دین و... از جمله حوزه های تفکری است در غرب که اندیشه های کریستوا به آن راه یافته است 
شنبه 10/11/1388 - 11:40
ازدواج و همسرداری
آخرین آمار و یافته ها از میزان طلاق در ایران
معاون دفتر امور آسیب‌دیدگان سازمان بهزیستی كشور با تحلیل آمار طلاق در كشور بین سال‌های 71 تا 9 ماهه ابتدای سال جاری، گفت: آمار طلاق در بین این سال‌ها، دارای فراز و نشیب بوده، به طوری كه آمار طلاق در سال 71، هشت درصد و از سال 72 تا 75 دارای سیر صعودی بسیار آرام و پس از آن به مدت پنج سال (76 تا 79) این روند تقریبا ثابت بوده است. دكتر رضایی فر در گفت‌وگو با ایسنا، افزود: آمار طلاق از سال 80 به بعد با شتاب بیشتری نسبت به سال‌های گذشته دارای سیر صعودی بوده است. وی با تحلیل آمار طلاق در كشور بین سال‌های 71 تا 9 ماهه ابتدای سال جاری، گفت: آمار طلاق در بین این سال‌ها، دارای فراز و نشیب بوده، به طوری كه آمار طلاق در سال 71، هشت درصد و از سال 72 تا 75 دارای سیر صعودی بسیار آرام و پس از آن به مدت پنج سال (76 تا 79) این روند تقریبا ثابت بوده است. وی افزود: آمار طلاق از سال 80 به بعد با شتاب بیشتری نسبت به سال‌های گذشته دارای سیر صعودی بوده است. به گفته وی، آمار طلاق در سال 80 ، 4/9 درصد، سال 81، 3/10 درصد، سال 82، 6/10 درصد، سال 83، 5/10 درصد، سال 84 ، 7/10 درصد، سال 85 ، 1/12 درصد و در 9 ماهه ابتدای سال جاری، 2/11 درصد بوده است. معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور، دلایل رشد صعودی طلاق در این سال‌ها را متاثر از عوامل اقتصادی و حتی حقوقی دانست و تصریح كرد: به عنوان مثال در مقاطعی دادگاه‌ها در صدور حكم طلاق، سختگیری و یا آسان‌گیری می‌كنند كه همین امر در افزایش و یا كاهش آمار تاثیرگذار است. وی در ادامه با اشاره به ارزیابی‌های صورت گرفته از آمار طلاق در 9 ماهه سال گذشته، گفت: در این میان، بالاترین نرخ طلاق با 8/20 درصد مربوط به استان تهران و پایین‌ترین آن با 8/3 درصد مربوط به استان ایلام است. دكتر رضایی فر ادامه داد: آمارها حاكی از آن است كه از هر پنج ازدواج در تهران یك ازدواج منجر به طلاق شده است. تهران، كردستان، كرمانشاه، خراسان رضوی بیشترین و ایلام، سیستان و بلوچستان، چهار محال و بختیاری و یزد كمترین طلاق وی تهران، كردستان، كرمانشاه، خراسان رضوی را به ترتیب با 8/20، 72/14، 69/14 و 5/13 درصد جزو استان‌هایی معرفی كرد كه بالاترین آمار طلاق و ایلام با 82/3 درصد، سیستان و بلوچستان با 87/3 درصد، چهار محال و بختیاری با 1/4 درصد و استان یزد با 9/4 درصد كمترین درصد طلاق در سال گذشته را به خود اختصاص داده‌اند. معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور، با یادآوری وجود 100 مركز كاهش طلاق در كشور كه به صورت مستقل در دادگاه‌ها و یا اورژانس اجتماعی مستقر هستند، عنوان كرد: تحلیل‌های شش ماهه ابتدای سال جاری كه بر روی 10 هزار زوج مراجعه كننده به مراكز مداخله در بحران بهزیستی صورت گرفت، نشان می‌دهد، 5/45 درصد درخواست‌های طلاق از سوی زوجه، 25 درصد توسط زوج و 5/29 درصد آن توافقی و از سوی زوجین ارائه شده است.
 32 درصد زوج‌های درخواست‌كننده طلاق، بدون فرزند و 67 درصد دارای فرزند بوده‌اند 5/15 درصد درخواست‌های طلاق در دوران عقد داده شده است وی مدت زمان ازدواج 5/40 درصد زوجین را كمتر سه سال اعلام كرد و گفت: همچنین 5/15 درصد درخواست‌های طلاق نیز در دوران عقد ارائه شده، بنابراین می‌توان گفت در مجموع 56 درصد درخواست‌های طلاق در كمتر از سه سال ابتدای زندگی كه این آمار نشان از فقدان بلوغ آگاهی زوجین در زمان ازدواج دارد، لذا این امر لزوم آگاه‌سازی جوانان و ارائه مشاوره‌های قبل از ازدواج را ضروری می‌كند. به گفته وی، 32 درصد زوجین بدون فرزند و 67 درصد دارای فرزند بوده كه 35 درصد آن‌ها یك فرزند داشتند. 23 درصد زوج‌های درخواست‌كننده طلاق دارای سابقه فامیلی هستند دكتر رضایی فر در رابطه با سابقه فامیلی زوجین مراجعه كننده به مراكز مداخله در بحران بهزیستی، اظهار كرد: 23 درصد زوجین دارای سابقه فامیلی و مابقی سابقه فامیلی نداشتند. همچنین 35 درصد دارای آشنایی قبلی و مابقی نیز فاقد این آشنایی بوده‌اند.
 13 درصد از خانواده‌های زوج و 9 درصد از خانواده‌های زوجه مخالف ازدوج زوجین بودند وی رضایت خانواده‌ها در زمان ازدواج زوج را 87 درصد و در میان خانواده‌های زوجه 91 درصد خواند و افزود: 13 درصد از خانواده‌های زوج و 9 درصد از خانواده‌های زوجه مخالف ازدوج زوجین بودند. به گفته معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور، ازدواج 9 درصد از زوج‌های مراجعه كننده به مراكز مداخله در بحران بهزیستی بدون رضایت فرد بوده كه این آمار در میان زوجه به 5/13 درصد رسیده است. وی در مورد بعد خانوار زوجین به ایسنا، گفت: بعد خانوار 81 درصد از زوج‌ها و 80 درصد از زوجه‌ها پنج نفر و بیشتر بوده است كه این موضوع نشان می‌دهد، امر نظارت بر تربیت كودكان و كیفی كردن آن در خانوارهای با بعد جمعیتی بالا، كمتر صورت می‌گیرد. 12 درصد از زوج‌ها و 10 درصد از زوجه‌ها دارای سابقه قبلی طلاق بودند دكتر رضایی فر خاطر نشان كرد: 12 درصد از زوج‌ها و 10 درصد از زوجه‌ها دارای سابقه قبلی طلاق بودند. وی در این باره تاكید كرد: انتخاب همسر مجدد برای زوجه، پس از اولین طلاق كمتر و محدودتر می‌شود كه فشارهای روحی، روانی و حتی اقتصادی از عوامل دخیل در محدود شدن انتخاب مجدد همسر توسط زن است و همین باعث می‌شود در ازدواج بعدی هم موفق نباشد و یا مورد مناسب را نتواند انتخاب كند و در این زمان است كه از چاله به چاه می‌افتد. معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور با بیان این كه محدودیت در انتخاب همسر مجدد در مردان كمتر از زنان است، خاطر نشان كرد: چرا كه مردان به لحاظ روانی، حمایت‌های اجتماعی و اقتصادی مشكلات و محدودیت‌های زنان را ندارند. وی سابقه طلاق در میان والدین زوج‌های مراجعه كننده را 28 درصد و این نسبت را در میان زوجه‌ها 29 درصد اعلام كرد و گفت: این آمار نشان از شكسته‌ شدن قبح طلاق در میان فرزندانی دارد كه والدینشان طلاق را تجربه كرده‌اند، لذا فرزندان نیز به دلیل آن كه با طلاق مواجه بوده‌اند در زندگی خود نیز به آن فكر می‌كنند، ‌بنابراین آمار طلاق در میان این‌گونه فرزندان بیشتر از افراد عادی است. دكتر رضایی فر با اشاره به این كه نیمی از مراجعه‌كنندگان فاقد مسكن شخصی بوده‌اند، بیان كرد: این امر تاثیر مسایل اقتصادی در طلاق را نشان می‌دهد. 23 درصد زوج‌ها و 5/1 درصد زوجه‌ها دارای سابقه جرم بودند وی یادآور شد: 23 درصد از زوج‌ها دارای سابقه جرم بودند كه جرم 56 درصد مربوط به اعتیاد و مابقی در مورد مباحثی چون قاچاق، ضرب و شتم، سرقت و غیره بوده است در عین حال آمار سابقه جرم در میان زوجه‌ها نیز 5/1 درصد بوده است. اعتیاد در میان 23 درصد از زوج‌ها و یك درصد از زوجه‌ها جزو سوابق اعتیادی بود كه معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور به آن‌ها اشاره و اذعان كرد: 41 درصد از زوج‌ها شغل آزاد، 17 درصد كارمند، 16 درصد بیكار و 15 درصد كارگر ساده بودند، بنابراین اكثر مراجعه‌كنندگان درآمد مكفی و شغل ثابتی نداشتند. به گفته وی 79 درصد از زوجه‌های مراجعه كننده خانه‌دار بودند. دكتر رضایی فر اظهار كرد: هفت درصد زوج‌ها بی‌سواد ، 28 درصد دارای تحصیلات راهنمایی، 26 درصد دارای مدرك دیپلم، 18 درصد دارای تحصیلات ابتدایی و دو درصد دارای تحصیلات نهضتی، یعنی 81 درصد دارای تحصیلات دیپلم و زیر دیپلم بودند و این امر نقش تحصیلات عالی در حاكم شدن منطق در زندگی را پررنگ می‌كند. وی نسبت تحصیلات و سواد میان زوجه‌ها را این گونه بیان كرد: هشت درصد بی‌سواد، دو درصد نهضتی، 30 درصد دیپلم، 26 درصد راهنمایی و 18 درصد دارای تحصیلات ابتدایی بودند و این یعنی 84 درصد از زوجه‌ها نیز دارای تحصیلات دیپلم و زیردیپلم بودند. معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور در مورد میزان اختلاف سنی زوجین، گفت: تفاوت معناداری در این زمینه مشاهده نشده است. به گفته وی، 70 درصد زوج‌های مراجعه كننده به مراكز مداخله در بحران از نظر روانی سالم و مابقی بیمار بودند كه اختلالات روانی 33 درصد وابستگی به موادمخدر، 15 درصد خلقی، 10 درصد اضطرابی و 9 درصد شخصیتی و غیره بوده است، همچنین 86 درصد از زوجه‌ها نیز اختلالات روانی نداشتند و مابقی (14 درصد) دارای اختلالاتی چون اضطراب با 46 درصد، خلقی با 32 درصد و شخصیتی با 9 درصد بوده‌اند. مشكلات جنسی عامل 10 درصد اختلافات بین زوجین دكتر رضایی فر با اشاره به مشكلات اختلالات جنسی بین زوجین، گفت: مسایل جنسی می‌تواند، منشا بسیاری از اختلاف‌ها و مشكلات بین زوجین باشد، اما به دلیل مسایل فرهنگی، ‌اجتماعی و اخلاقی بروز نمی‌كند، اما خود را به صورت‌هایی چون پرخاشگری، بهانه‌گیری و غیره نشان می‌دهد، به طوری كه 10 درصد از 10 هزار زوج و زوجه مورد مصاحبه این عامل را علت اختلاف خود بیان كردند. وی ادامه داد: اختلال جنسی در زوج‌ها به صورت سرد مزاجی با 47 درصد، كمبود مهارت‌های رفتار جنسی با 24 درصد، انزال زودرس با 9 درصد و در بین زوجه‌ها، 67 درصد سرد مزاجی و 23 درصد كمبود مهارت‌های رفتاری جنسی عنوان شده بود. معاون دفتر امور آسیب دیدگان سازمان بهزیستی كشور، با بیان این كه اعتیاد، دخالت والدین و اطرافیان ، خشونت و ضرب و شتم، سوءظن و بدبینی و نبود تفاهم از بیشترین عوامل درخواست طلاق زوجین بوده است، ‌اظهار كرد: 35 درصد از مراجعات منجر به سازش، 25 درصد ارجاع به قوه قضاییه، 18 درصد، همكاری نكردن طرفین، 15 درصد حمایت سازمان بهزیستی در تعویق طلاق و دو درصد تسریع در طلاق شده است.

وی در پایان خاطر نشان كرد: پیگیری‌های بعدی و نهایی نشان از داده، 30 درصد از زوجین سازش مطلق و 17 درصد سازش نسبی كرده و 27 درصد مراجعات به طلاق و 26 درصد منجر به معرفی زوج‌ها به دادگاه شده‌ است.

شنبه 10/11/1388 - 11:39
ازدواج و همسرداری
چنین شوهرانی عشق را در زندگی می کشند؟!1 شوهرهایی که تعصب بی جا را با غیرت اشتباه گرفته اند.
خانمش را چون یکی شی می پندارد. به نام دوستی و عشق، او را با توهمات خود زندانی کرده و قوانین ممنوعیت را برای همسر خود وضع می کند. مثلا: جواب دادن به تلفن ممنوع؛ رفتن به خانه پدر و مادر ممنوع؛ سرزدن به دوستان ممنوع؛ درس خواندن و دانشگاه رفتن ممنوع؛ داشتن شغل ممنوع؛ اردو و مسافرت ممنوع؛ استفاده از رایانه و اینترنت ممنوع؛ خندیدن با صدای بلند در محیط خانواده و محارم ممنوع؛ تعریف و توضیح در مورد آقایان ممنوع؛ رفتن کنار پنجره ممنوع؛ نامه نوشتن ممنوع؛ بیرون رفتن از منزل ممنوع .
2 شوهرهای سلطه جو، زورگو و کنترل کننده؟!
چنین شوهرانی حق انتخاب را به کلی از همسرشان می گیرند و این حق انتخاب را فقط برای خود به رسمیت می شناسند. از تصمیم های مهم و کلی تا جزئی ترین مسائل باید زیر نظر آنها و به فرمان آنها باشد. به عنوان مثال بعضی از اعمال و مستبدانه این آقایان عبارتست از: تصمیم در انتخاب محل زندگی به تنهایی؛ تصمیم گیری در مورد فرزند داشتن؛ تصمیم در مورد رفت و آمد و میهمانی رفتن، تصمیم در ارتباط یا قطع رابطه با بعضی از فامیل یا دوستان از روی دل خودشون؛ تصمیم گیری در مورد شغل خانم، تصمیم گیری در مورد رشته تحصیلی و محل تحصیل همسرشان بدون توجه به نظر او؛ انتخاب رنگ پرده ؛ انتخاب نوع مبل؛ انتخاب رنگ و نوع فرش؛ انتخاب ظروف و لوازم منزل، در اختیار گرفتن و به نام زدن سند شش دانگ ریموت تلویزیون و ویدئو، انتخاب و تماشای برنامه های دلپسند خود از تلویزیون بدون توجه به خانواده و همسرشان؛ انتخاب نوع و رنگ لباس داخل منزل خانمشان؛ دستور به خانمشان در مورد چگونه فکر کردن، چگونه حرف زدن، چگونه احساس کردن و چگونه رفتار کردن. ( خانواده سخت گیر در تربیت)

3 شوهران بی مسئولیت؟!
این شوهران فراموش کرده اند که مراحل نوزادی، نوباوگی، کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشته و فرد بالغی شده اند و ازدواج کرده اند. خانواده تشکیل داده اند و صاحب فرزند شده اند. لذا در تصمیم گیری ، اجرا، و پاسخگویی نسبت به وظایف و مسئولیت های منزل خود را عقب کشیده اند و چون حبابی خود را رها کرده اند. هنوز در پی لذت طلبی انفرادی خود هستند. اینها برنامه ها و دل مشغولی های خود را بدون توجه به خانواده و همسرشان دنبال می کنند. بدون توجه به به مسئولیت هایی که باید بپذیرند و نیازهایی که خانواده به آنها دارد، به دنبال پارتی ها، تفریحات، مسافرتها، کوهنوردی، فوتبال، استراحت، خواب، تلویزیون و فیلم و سینما، موسیقی و دوستان و کارهای انفرادی مربوط به خود هستند. آنها همیشه چون میهمانی بر سر سفره آمده منزلشان اگر وقت کنند حضور می یابند و رنجهایشان را به خانواده می ریزند و لذتهایشان را بیرون از خانواده تقسیم می کنند. این افراد گاهی تصور می کنند با دادن پول زیاد به خانواده می توانند، آنها را رها کنند. با یک پلی استشن ، با یک رایانه و اینترنت و ...، سعی می کنند همسر و فرزندان خود را به خودشان وابگذارند. و نسبت به مسئولیت در قبال همسر و تربیت فرزندان شانه خالی می کنند. (خانواده سهل گیر در تربیت)

4 شوهران بی احساس و سخت کوش:
برای این شوهران زندگی یعنی کار، کار یعنی زندگی و اینها همه یعنی پول. این شوهران خلاء وجودی خود را فقط با پول و کار پر می کنند. به بهانه های مختلف مثل داشتن اقساط، تعویض منزل یا خودرو، فراهم آوردن رفاه ، تامین آینده زندگی، مسئولیت کاری ، و ...، اکثر اوقات خود را از صبح تا آخر شب و حتی تعطیلات، به دنبال کار و اضافه کاری و تجارت و مدیریت و ... هستند. گاهی بهانه های انسان دوستانه و خدمت به خلق را پیش می کشند و گاهی تعهدات کاری را دستاویز قرار می دهند. اینها از منزل ، همسر و فرزندان خود، ابتدا به صورت فیزیکی دور می شوند و کم کم از نظر احساسی و عاطفی و ذهنی فاصله می گیرند. این آقایان به همه مردم خدمت می رسانند و با آنها هستند به غیر از همسر و خانواده.
مردان دیگری را نیز می توان در این طبقه قرار داد. آنهایی که شاید این همه مشغله نداشته یا از محیط خانواده دور نیستند، ولی از نظر عاطفی ، احساسی و ذهنی فاصله زیادی از جو خانواده پیدا کرده اند. آنها هم احساسی ، همدلی ، همدردی با همسر را نیاموخته اند. حرف زدن برای آنها سخت تر از بلند کردن خودرو توسط قویترین مردان است. برای پاسخ یک کلمه ای به یک سئوال ، خانمشان باید کلی به به آنها التماس کند، وقتی آنها یک جمله 3 کلمه ای به زبان می آورند، همسر آنها، به شدت ذوق زده شده و آن روز را همه سال جشن می گیرند و سالگرد زبان گشایی آقا را غنیمت می شمارند.
اگر خانمشان با آنها صحت کند، در حال دیدن تلویزیون هستند، یا در حال تعمیر وسایل منزل می باشند، و حتی زحمت تغییر جهت نگاهشان را به طرف خانمشان ، نمی کشند. گوش شنیدن ندارند، و این کار هم برای آنها مثل شکافتن اتم و آزاد سازی انرژی هسته ای هست. ولی متاسفانه این انرژی آزاد کردن را حق خود نمی دانند تا این اتم را بشکافند و گوش شنوا برای حرفها و احساسات خانمشان داشته باشند.
این مردان مهارت های گوش دادن، مهارتهای ارتباطی، مهارتهای هم حسی یاد نگرفته اند یا تمرین نکرده اند و یا انگیزه ای برای انجامش ندارند.
برای این آقایان، سخن محبت آمیز و عاشقانه، نوازش محبوبانه و نگاه دلبرانه به خانمشان، افسانه ای خیالی و بی فایده است. همسر این آقایان با حسرت به زوجهایی که در پارکی نشسته اند و در گوش هم نجوا می کنند می نگرند.
یک تلفن از محل کار به خانم، یک دسته گل، یک نامه عاشقانه ، یک نوازش ، و یک همدلی و هم حسی به گاه نگرانی و بیماری؛ از آرزوهای هرگز برآورده نشده ، خانم این دسته از آقایان است.

5 شوهران وابسته و غیر مستقل؟!
این آقایان به علت اینکه از بچگی تحت چتر حمایتی شدید پدر و مادر خود قرار داشته اند و همیشه والدینشان برای آنها تصمیم گرفته اند، وابسته ، ترسو و دمدمی مزاج و بچه صفت تربیت شده اند. آنها همین طور که بزرگ شده اند به جای اینکه روز به روز مستقل تر شوند، روز به روز وابسته تر شده اند. هنگام ازدواج نیز نمی خواهند در این وضعیت تغییری ایجاد کنند. هنوز هم دستورات و تصمیم گیری های مهم زندگی زناشویی را از والدین خود اخذ می کنند. معمولا پدر و مادر این آقایان سخت گیر و مقرراتی هستند و شاید کمک مالی زیادی هم به زندگی اینها کرده باشند. مرزهای خانواده توسط این شوهران گسسته شده و مسائل محرمانه و خصوصی خانواده به راحتی به بیرون از خانواده منتقل می شود و افراد دیگر هم به خود اجازه می دهند در مسائل خانوادگی اینگونه شوهران دخالت کنند.

6 شوهران کمالگرا و خسیس:
این آقایان شخصیت وسواسی دارند. معیارهای نانوشته ای در ذهن خود ترسیم می کنند و آن را وحی منزل و تخلف ناپذیر تصور می کنند. به جزئیات زندگی زیاد کار دارند و گیر می دهند. برای هر چیز کوچکی در خانواده نظر می دهند. همیشه ترس از آینده دارند، اعتماد به نفس پائین ، و ایده آلی خواهی از مشخصات دیگر اینهاست. با خسیس بودن و پس انداز افراطی سعی در آرامش خاطر خود دارند. همواره امروز را فدای فردا می کنند. و فردای آنها که باعث نگرانیشان بود، هرگز نمی آید. حسرت تفریح ، مسافرت ، لباس نو، میهمانی را به سادگی و با بهانه های مختلف، بر دل زن و بچه خود می گذارند. توقع زیادی از همسرشان دارند ، انتظار بی عیب و نقص بودن خانم خود را داشته و نقاط مثبت همسرشان را نمی بینند.


 
شنبه 10/11/1388 - 11:38
ازدواج و همسرداری
مردان سنتی ، پولدارتریواس ای تودی: مردهایی كه با این فكر و اعتقاد بزرگ می شوند كه جای زن در خانه است و كارش خانه داری و بچه داری ممكن است «سنتی» خوانده شوند، اما می توانند از نظر درآمد از بقیه مردها بسیار جلو بیفتند. بر اساس تحقیقی كه در ایالات متحده انجام و نتایج آن در نشریه «روانشناسی كاربردی» منتشر شده است، این مردها به طور مداوم از مردهایی كه «فكر بازتر و مدرن تری» دارند، بیشتر درآمد دارند. منظور از درآمد بالاتر در اینجا به طور متوسط 8500 دلار در سال بیشتر از بقیه مردهاست. به عقیده یك روانشناس انگلیسی، مردانی كه در روابط شخصی و خصوصی خود اعمال قدرت می كنند در محل كار خود هم این خصوصیت را حفظ می كنند و به كار می گیرند. محققان دانشگاه فلوریدا در این تحقیق روی یك گروه بزرگ متشكل از 12686مرد و زن متمركز شدند. آنها اولین بار در سال 1979كه این گروه بین 14تا 22سال سن داشتند با آنها مصاحبه كردند و در دو دهه بعد سه مصاحبه دیگر انجام دادند. آخرین مصاحبه با این زن ها و مردها در سال 2005 انجام شد. محققان از آنها پرسیدند به نظرشان جای زن در خانه است یا نه و آیا فكر می كنند اشتغال زن ها باعث بالارفتن نرخ بزهكاری نوجوانان می شود؟ می توان حدس زد بیشتر مردها به این دو پرسش پاسخ مثبت می دادند، اما همان طور كه می توان پیش بینی كرد این روزها مردها و زن ها كمتر سنتی فكر می كنند و از این نظر در طول زمان فاصله آنها خیلی كم شده است. اما نكته جالب این است كه وقتی از مردها در مورد میزان درآمدشان پرسیدند مردها به دو گروه تقسیم شدند. آنها كه نظرات «سنتی تری» داشتند درآمدشان بسیار بیشتر بود.
    از طرف دیگر زن هایی كه نظر مخالف داشتند، یعنی كار بیرون از خانه را حق زن ها می دانستند، به طور متوسط سالانه 1500دلار بیشتر از زن های «سنتی» درآمد داشتند. دكتر تیموتی جاج كه به همراه پًت لیوینگستون در مورد جنسیت و نقش آن در درآمد افراد تحقیق و نتایج آن را در جدیدترین شماره نشریه «روانشناسی كاربردی» منتشر كرده، می گوید: «نتایج این تحقیق ثابت می كند افراد سنتی تر همیشه در پی آن هستند كه تمایز و جدایی تاریخی كار در بیرون و كار در خانه را حفظ كنند.» دكتر ماگدالنا زاویسا روانشناسی كه در دانشگاه وینچستر تدریس می كند، معتقد است با چند نظریه می توان این اختلاف را توضیح داد: یكی اینكه «مردهای سنتی تر به دلیل علاقه و گرایش به قدرت معمولاً منابع، مثلاً پول را در اختیار می گیرند و دنبال زن هایی می گردند كه تسلیم باشند.» خانم زاویسا نظریه دیگری را هم مطرح كرده كه چندان واقع گرایانه به نظر نمی رسد. او می گوید: «یك نظریه دیگر این است كه كارفرماها معمولاً به مردهایی ترفیع می دهند كه تنها نان آور خانه اند. در واقع این را می فهمند كه مردهای نان آور برای اینكه از پس خانواده های خود برآیند به حمایت بیشتری نیاز دارند
 
شنبه 10/11/1388 - 11:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته