• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4233روز قبل
اهل بیت

 

كدام زن را می‏توان همتاى -زینب- دانست؟ در فخر و شرافت، در وقار و حیا، در صبورى و دلیرى، در معرفت و صدق، در حمایت از ولایت و رهبرى و دفاع از امام، و ... جز مادرش حضرت زهراى اطهر سلام الله علیها كه در این زمینه ‏ها برتر از او بود و الگوى دختر!

و این، شگفت نیست، چرا كه كمالات زینب، جلوه‏اى از فضایل مادرى همچون فاطمه بود كه دامنش، چنین گلى را به عالم وجود تقدیم داشت.

زینب، كه به -عقیله بنى هاشم- معروف بود، در همه صحنه‏ ها و عرصه هاى زندگى، درخشید و جلوه ‏هاى كمال خویش را در منظر صاحبنظرن به نمایش گذاشت، تا دیدگان حق جو و فضیلت‏ یاب، از این جلوه به كانون فروغ گسترى چونان -اهل بیت- راه یابند و اسوه جویان، در این خاندان عفیف‏ پرور و فضیلت‏ گستر، الگوهاى تربیتى خویش را پیدا كنند.

 

1- تربیت مكتبى

 

هر مكتب و آیینى را از دریچه دست پروردگانش بهتر مى ‏توان شناخت و چهره ‏هاى شاخص هر مكتب، زلال ترین و بى ‏غبارترین آینه ‏اى است كه محتوا واصالت آن را نشان می‏دهد.

زینب كبرى را می‏توان با قاطعیّت، نمونه عینى اسلام و تربیت قرآنى دانست و اگر كسى سؤال كرد كه پرورده‏هاى مكتب شما كه بتوان آنان را الگو قرار داد، چه كسانی ‏اند؟ قطعاً یكى از این چهره ‏ها -زینب- است.

زندگى، خانه ‏دارى، فداكارى، آگاهى اجتماعى، عبادت، عفاف و دیگر فضایل زینب، او را به عنوان اسوه ‏اى قابل طرح براى جهانیان ساخته است.

2- صبر و مقاومت

زینب، الگوى مقاومت و صبورى در برابر مشكلات بود. پا به پاى مردان رشید بنى هاشم در كربلاى خونین، رنج ها و داغ ها را تحمل كرد و مصیبت ها را صبورانه بر دوش كشید و چون در راه خدا و براى دین بود، خم به ابرو نیاورد و لب به شِكوه نگشود و اظهار بى تابى و نارضایى نكرد.

تحمّل داغ شهادت، نیرویى فوق ‏العاده مى ‏خواهد و روحى بزرگ و ایمانى قوى مى ‏طلبد. در حادثه كربلا، این بانوى مقاوم، علاوه بر داغ حسین شهید، كه بزرگترین مصیبت عالم است، داغ چند برادر و برادرزاده و عموزاده دید، دو پسر جوان خودش نیز در ركاب سیدالشهدا به شهادت رسیدند، لیكن در مقابل آن همه شداید، چون كوه ایستاد و در فصل دوم انقلاب كربلا (یعنى مرحله اسارت) شجاعانه كاروانسالارى آن قافله داغ دیده و كتك‏ خورده و تشنه و خسته را بر عهده گرفت.

3- تعهّد و مبارزه

ایمان و آگاهى و تعهّد حضرت زینب بود كه، او را از مدینه به كربلا كشید. و گرنه می ‏توانست زندگى آسوده خود را در كنار همسر و فرزندانش در مدینه ادامه دهد و خود را به آن رنجها و محنتها نیفكند. البته آن وقت دیگر زینبى نمی ‏شد كه امروز، فخر انسانیّت و آبرو بخش اسلام و اهل‏ بیت باشد.

به همان دلیل كه امام حسین علیه السلام سر از بیعت با حكومت ستم و فسق باز زد و درپى آن مخالفت با خلافت یزید، از كنار قبر جدّش هجرت كرد، زینب نیز راهىِ این راه و همسفر كربلاى عشق شد و دست از همسر كشید و با برادرش به -مسلخ شهادت- آمد.

4-حمایت از امام

در هر زمانى، امامى مسؤولیت رهبرى جامعه اسلامى را برعهده دارد. وظیفههر مسلمان، بیعت، تبعیّت و حمایت از امام زمان خویش است. در -عصر حضور-، بگونه‏اى و در -عصر غیبت-، بگونه دیگر.

حضرت زینب، در راه حمایت از امام عصر خویش، حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام ، در آن سفر خونین شركت كرد و دوش به دوش برادر، سختیهاى این مبارزه حق طلبانه را پذیرا شد.

در لحظات حسّاس روز عاشورا، غیر از موضعى حمایتگرانه كه نسبت به سیدالشهدا داشت، در دشوارترین شرایط به فكر جان امام زین العابدین هم بود و پرستارى او را بر عهده داشت. در حالت روحى دشوارى كه با دیدن كشته‏هاى میدان كربلا و به خون غلتیدن سیدالشهدا و فرزندانش بر امام سجاد علیه السلامپیش آمد و چیزى نمانده بود كه از شدّت غم، قالب تهى كند، زینب كبرى چون شمعى بر بالین او مى‏سوخت و با نقل حدیثى از قول امّ‏اَیْمَن، از پیامبرخدا كه پیشگویى این روزگاران بود و خبر مى‏داد كه كسانى این اجساد را دفن خواهند كرد ومدفن سیدالشهدا، مزار جاودانه خواهد شد، به تسلّاى دل مجروح امام سجاد پرداخت. { بحارالانوار، ج 45، ص 179 }

در حادثه حمله دشمن به خیمه‏ها و آتش‏زدن آنها نیز، پروانه‏وار خود را به آتش زد و حاضر شد خود را پیشمرگ زین العابدین علیه السلام كند، تا مبادا آسیبى به حجّت خدا و امام عصر، یعنى حضرت سجّاد علیه السلامبرسد. در طول سفر اسارت نیز لحظه‏اى از امام چهارم غافل نبود و خود را فدایى آن حضرت می ‏دانست

5-شجاعت و رشادت

هم مبارزه اجتماعى، هم حمایت از رهبرى، هم دفاع از حق، هم نهى از منكر و امر به معروف، هم افشاى چهره‏ هاى خیانتكار و منحرف، نیازمند دلاورى و شجاعت است. آنكه ترسو و بزدل است قهرمان میدان مبارزه نیست.

زینب، در راه حق و مبارزه، از شجاعت برخوردار بود. هم قوّت قلب داشت تا در خونین‏ترین صحنه درگیرى حق و باطل - كربلا - در خط مقدّم باشد و خونها، شهادتها، سرنیزه‏ها، به خاك افتادنها و قطعه قطعه شدن پیكرها را ببیند.

هم آن شهامت و توان روحى را داشت كه پس از آن همه حادثه مردافكن و شكننده، خود را نبازد و هرجا كه لازم شود، چه در بازار كوفه، چه در حضور توده‏هاى مردم كه به شادى و پایكوبى مشغول بودند، چه در دارالأماره والى سفّاك و خون‏آشامى همچون -ابن‏زیاد- و چه در كاخ یزید و در برابر آن همه دشمنان، آن هم در حال اسیرى و زیر نظر و نگاه نامحرمان و زیر تازیانه نامردان، حرف حق را بزند، مردم را بیدار كند، پیام خون شهیدان را برساند، مفاسد و مظالم حكومت جور را افشا كند و از این رشادت و دلیرى و روحیّه، دشمن را به شگفتى وادارد.

6- حجاب و عفاف

هر چه ارزشمند باشد، در حفظ و نگهداریش بیشتر دقّت می ‏شود، چرا كه از دست دادن اشیاى كم بها، غصّه‏آور نیست، ولى گم كردن یك گوهر قیمتى، تأسف انگیز و غم‏آور است.

در آیین اسلام و مكتب ارزشى دین، عفاف و پاكدامنى زن، همچون -گوهر-، نفیس و ارزشمند به حساب آمده است. این هم كه مى‏گویند: -ارزنده‏ترین زینت زن حفظ حجاب است- الهام گرفته از همین دیدگاه مكتبى است.

از نظر مكتب، زنى قیمتی ‏تر است كه عفیفتر، پاكتر و با تقواتر باشد.

-زینب و زهرا- علیهما السلام ، در اسلام ما، الگوى عفاف و حجابند و افتخارشان به این بوده كه پاسدار این گوهر ارزشمند باشند.

جز سفر اسارت، كه دشمن دین به حریم رسالت و عترت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم بى‏حرمتى كرد و اسیران را با پوششى نامناسب شهر به شهر گرداند و آن چهره‏هاى معصوم را در برابر دیدگان ناپاك كوفیان قرار داد، حضرت زینب، الگوى عفاف، پاكى، وقار، حجاب و متانت بود. وقتى از جایى به جایى مى‏رفت، جوانان غیرتمند هاشمى، همراهى‏اش مى‏كردند، یا پس از تاریك شدن هوا، از این خانه به آن خانه مى‏رفت، تا مبادا در روشنایى روز، چشمى به ناموس عترت بیفتد.

پس از شهادت اباعبداللَّه علیه السلام و غارت خیمه‏ها از سوى كوفیان، وقتى گذار عمرسعد نزد زنان و دختران امام افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند واز او خواستند كه آنچه را از آنان غارت شده است، به آنان بازگردانند، تا به وسیله آنها خود را بپوشانند. این نشان مى‏دهد كه{ ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 113.}

حفظ حجاب بانوان تا چه حدّ در نظر آن اسوه عفاف، مهمّ بوده است.

در كوفه پس از سخنرانى حضرت زینب و امّ‏كلثوم كه اوضاع شهر بحرانى شد و بیم خطر و شورش مى

‏رفت، ابن زیاد فرمان داد كه اسراى اهل‏بیت را در یكى از خانه‏ هاى همسایه مسجد حبس كنند و برایشان مأمور بگمارند.

زینب كبرى سلام الله علیها فرمود: كسى حق ندارد وارد این خانه شود، مگر كنیز یا امّ‏ولد، كه این هم براى حفظ حریم عفت و حرمت اهل ‏بیت امام‏ حسین علیه السلام از چشمهاى نامحرم بود، هم براى آنكه كنیزانِ رنجدیده با درد اسیران آشنایند و بهتر همدردى می ‏كنند، آنان هم مثل اینان اسیرند. {حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 355}

 

 

 

آینه على نما
آشنایى با شخصّیت زینب كبرى علیهاالسلام

جواد محدّثى

جمعه 24/9/1391 - 17:11
اهل بیت

 

 

الف ) زینب كبرى : این لقب براى مشخص شدن و تمییز دادن او از سایر خواهرانش (كه از دیگر زنان امیرمؤ منان به دنیا آمده بودند) بود.
ب )الصدیقة الصغرى : چون ((صدیقة ))لقب مبارك مادرش ، زهراى مرضیه (س ) است ، و از سویى شباهت هاى بى شمارى میان مادر و دختر وجود داشت ، لذا حضرت زینب را ((صدیقه صغرى )) ملقب كردند.
ج ) عقیله / عقیله بنى هاشم / عقیله الطالبین :
((عقیله )) به معناى بانویى است كه در قومش از كرامت و ارجمندى ویژه اى بر خوردار باشد و در خانه اش عزت و محبت فوق العاده اى داشته باشد.
د) دیگر لقب ها:
از دیگر لقب هاى حضرت زینب ، موثقه عارفه ، عالمه غیرمعلمه ، عابده آل على ، فاضله و كامله است .(8)

كنیه حضرت زینب (س )

كنیه آن علیا حضرت ((ام كلثوم )) است ، و این كه ایشان را ((زینب كبرى )) مى گویند، براى آن است كه فرق باشد بین او و بین كسى از خواهرانش كه به آن نام و كنیه نامیده شده است .
چنان كه ملقبه به ((صدیقه صغرى )) شده است ، براى فرق بین او و مادرش صدیقه كبرى فاطمه زهراصلوات الله علیهما.(9)
زینب عالمه بود
امام سجاد (ع ) خطاب به عقیله بنى هاشم ، زینب كبرى (س ) مى فرمایند:
((یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة )).
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون اینكه معلم داشته باشى ، و فهمیده اى هستى بى آن كه كسى مطالب را به تو فهمانده باشد(10)
زینب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال 1286 هجرى ) و جز او از عالمان دیگر - رحمهم الله - ظاهر و هویدا است كه آن خاتون دو سرا حضرت زینب كبرى (س ) علم منایا و بلایا (مرگ ها و پیشامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرمایش امام سجاد (ع ) به او:
((یا عمة انت بحمد الله عالمة غیر معلمة ، و فهمة غیر مفهمة ))؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شكر و سپاس ، تو دانایى هستى كه كسى به تو نیاموخته ، و فهمیده و درك كننده اى هستى كه كسى به تو نفهمانده است .
دلیل و راهنما است به این كه زینب دختر امیرالمؤ منین (س ) محدثه بوده ، یعنى همه چیز (از جانب خداى تبارك و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشكار مى گشته است .
همچنین علم و دانش او از علوم لدنیة (علومى كه از استاد فرا نگرفته ، بلكه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .(11)

عقیله بنى هاشم

در برخى روایات است كه او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احكام دین نزد او مى رفتند. این صفات برجسته كه براى هیچ یك از زنان معاصر او فراهم نشده است ، زینب را از دیگران ممتاز ساخت ؛ چنان كه او را ((عقیله بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حدیث فرا مى گرفتند.
ابن عباس از او حدیث كند و گوید: ((عقیله ما، زینب دختر على (ع ) حدیث كرد... و این لقب بر او ماند؛ چنان كه به عقیله معروف گشت و فرزندان وى را بنى عقیله گفتند.))(12)

 

----------------------------

۲۰۰ داستان از فضایل ، مصایب و كرامات
حضرت زینب (ع)

عباس عزیزى

جمعه 24/9/1391 - 17:10
سخنان ماندگار

 

روز تـاریـخـى دهـم محرم الحرام سال 61 هجرى كه مطابق با دهم اكتبر 680 میلادى بود، سـپـرى شد. با گذشت شب ، آفتاب روز شنبه ، یازدهم محرم از جانب مشرق هویدا گردید. پـسـر سـعـد، اجـسـاد كـشـتـگان خود را كفن كرده و پس از خواندن نماز بر آنان ، همه را در گـودالى بـه خـاك سـپرد، ولى بدن پاره پاره شهدا را همچنان در زیر آفتاب رها كرد و به همراه سپاهیان خود و اسرا، به سوى كوفه روان شد، همینكه به دروازه كوفه رسید، قاصدى از طرف ((ابن زیاد)) به وى گفت : امروز اسرا را بیرون شهر نگهدار.
هدف ((عبیداللّه )) از این كار این بود كه زمینه را جهت ورود آنان آماده كند؛ زیرا مردم كوفه از خـواب غـفـلت بیدار شده بودند و از جنایتى كه در صحراى كربلا به وقوع پیوسته بود،بى نهایت خشمگین شده و مستعد انقلاب و قیام بودند.
بـالا خـره روز دوازدهم محرم در حالى كه 72 سر بر بالاى نیزه جلوه گرى مى كرد و در پـیـشـاپـیـش كـاروان اسـیـران حـركـت داده مـى شـد، اسـراى اهل بیت طهارت را، وارد كوفه كردند.
((شـمر بن ذى الجوشن )) غرق در سرور و شادمانى ، پیشاپیش همه ، اسب تازان پیش مى رفت و پیوسته به اطرافیان خود دستور مى داد كه مواظب نظم مردم باشند. گروه زیادى از زن و مـرد و كـودك ، اطـراف مـسیر اسرا جهت تماشا ایستاده بودند، عدّه اى كه از جریان اطـلاع داشـتـنـد، گـاه گـاهى با همراه خود چیزى مى گفتند، یكى زمزمه مى كرد اینان قبلاً گـفـتـه بـودنـد یـك نـفـر خـارجـى بـر یـزیـد قـیـام كـرده كـه او را كـشـتـه و اهـل بـیـت او را اسـیـر كـرده انـد، مـگـر آن سـر كـه بـر بـالاى نیزه است سر حسین بن على عـلیـهـمـاالسـّلام یـسـت ، آن دیـگـرى ((حـبیب )) است و آن هم مسلم بن عوسجه آن دیگرى و آن دیگرى و... همه آشنا هستند. مگر این اسرا همه از خاندان پیغمبر و دوستان آنان نیستند؟ آیا آل رسول ، خارجى هستند؟
ابن زیاد چرا چنین جنایت بزرگى را مرتكب شد؟ راستى مگر خود مردم كوفه ، حسین علیه السّلام را به قیام بر علیه یزید دعوت نكردند؟ پس چرا برخلاف عهد و پیمان خویش ، شـمـشـیر بر وى كشیدند و چنین كار زشتى را انجام دادند و سپس زن و فرزندش ‍ را اسیر كـردنـد؟ مـگـر آن زن كـه بر پشت آن شتر بى جهاز قرار گرفته ، ((زینب كبرى )) دختر عـلى عـلیـه السـّلام آن دیـگـرى كه بر روى آن شتر بى جهاز دیگر است ، زینب صغرى ، ((كلثوم )) نیست .
اى واى بـر مـا مـردم كوفه ! اگر خداوند به واسطه بى حرمتى و جسارتى كه نسبت به خاندان رسولش روا شده ما را به عذابى سخت گرفتار كند به كجا مى توان روى آورد؟
بـا وجـود سـربـازان مـسـلّحـى كـه اطـراف و جـوانـب را زیـر نـظـر داشـتـنـد وهـمـه راكـنـتـرل مـى كـردنـد، از ایـن قـبـیـل زمـزمـه هـا و درگـوشـى سـخـن گـفـتـنـهـا زیـاد رد و بـدل مـى شـد و اشـك حـسـرت و نـدامـت از دیـده مـردان و زنـان و كـودكـان ، سـرازیر بود. تـمـاشاچیان ، گاه و بیگاه ، آهسته و زیر لب مى گفتند: تف بر شما مردمان پست وگرگ صـفـت ! كـه جگرگوشه رسول خدا را كشتید و زنان و فرزندانش را مانند اسیران رومى و غـیـره همراه خود حركت مى دهید! رفته رفته تپیدن دلها به صورت ناله و افسوس و بالا خره به شكل گریه شدید و زارى و اندوه ، خودنمایى كرد و صداى گریه و ناله همه جا را فرا گرفت ، ناگهان زینب كبرى ، قافله سالار اسرا و رشیده ایام ، فریاد زد:((ساكت شوید)).
هـمـه او را مـى شـنـاخـتـند، او دختر على علیه السّلام بود و سالها در همین كوفه كنار آنان زنـدگـى كـرده بـود و بـعـد از وفـات فـاطـمـه ، مـدت پـنـجـاه سـال بـود كـه اولیـن شـخـصـیـت زن اسلام به حساب مى آمد، اما اكنون مانند اسیران با او رفتار مى شود.
همه و همه به احترام حضرتش سكوت اختیار كردند، حتى صداى زنگ شتران نیز قطع شد (1) و سـكـوتـى مـرگـبـار هـمه جا را فرا گرفت كه ناگهان شیر زن عالم رشادت به سخن آمد و گفت :
((ثُمَّ قالَتْ اءَلْحَمْدُ للّهِِ وَالصَّلوةُ عَلى اءَبِى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الْطَیْبینَ الاَْخْیارِ
اءَمّا بَعْدُ:
یا اءَهْلَ الْكُوفَةِ!
یا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدْرِ وَالْخذْلِ وَالْمَكْرِ!
اءَتَبْكُونَ فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ وَلا هَداءَتِ الزَّفْرَةُ
فَإ نَّما مَثَلُكُمْ كَمَثلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا
تَتَّخِذُونَ اءَیْمانَكُمْ دَخَلاً بَیْنَكُمْ
اءَلا وَهَلْ فیكُمْ إ لاّ الصَّلَفُ الْنَّطَفُ وَالصَّدْرُ الشَّنَفُ وَالْكَذِبُ وَمَلَقُ
الاْ مآءِ وَغَمْرُ الاَْعْداءِ اءَوْ كَمَرْعىً عَلى دِمْنَةٍ اءَوْ كَقِصَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ
اءَلاسـآءِ مـاقـَدَّمـَتْ لَكـُمْ اءَنـْفـُسـُكـُمْ اءَنْ سـَخـِطَ اللّهُ عـَلَیْكُمْ وَفِى الْعَذابِ اءَنْتُمْ
خالِدُونَ.
اءَتَبْكُونَ وَتَنْتَحِبُونَ اءَخى ؟
اءَجَلْ وَاللّهِ فَابْكُوا فَإ نَّكُمْ اءَحْرِیآءُ بِالْبُكاءِ
فَابكُوا كَثیرا وَاضْحَكُوا قَلْیلاً
فَقَدْ بُلیتُمْ بِعارِها وَمُنیتُمْ بِشَنارِها
وَلَنْ تَرْحُضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبَدا
وَاءَنّى تَرْحُضُونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّة
وَمَعْدِنِ الرِّسالَةِ
وَسَیِّدِ شَبابِ اءَهْلِ الْجَنَّةِ
وَمَلاذِ حَرْبِكُمْ وَمَعاذِ حِزْبِكُمْ
وَمَقَرِّ سِلْمِكُمْ
وَاءَساسِ كَلِمَتِكُمْ
ومَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ
وَمَنارِ حُجَّتِكُمْ
وَمِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ
وَالْمَرْجِعِ عِنْد مَقالَتِكُمْ.
اءَلاساءَ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِكُمْ
وَسآءَ ما تَذَرُونَ لِیَوْمٍ بَعْثِكُمْ
وَبُعْدا لَكُمْ وَسُحْقا وَتَعْسا تَعْسا ونَكْسا نَكْسا
لَقَدْ خابَ السَّعْیُ وَتَبَّتِ الاَْیْدی وَخَسِرَتِ الْصَّفْقَةُ
فَبُؤ تُمْ بِغَضَبٍ مِنَاللّهِ وَضُرِبَتْ عَلَیْكُمُ الْذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.
وَیْلَكُمْ یا اءَهْلَ الْكُوفَةِ!
اءَتَدْرُونَ اءَیَّ كَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیْتُمْ
وَاءَیَّ عَهْدٍ نَكَثْتُمْ
وَاءَىَّ كَریمَةٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ
وَاءَیَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ
وَاءَىَّ حُرْمَةٍ لَهُ هَتَكْتُمْ
لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إ دّا تَكادُ الْسَّمواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ
وَتَنْشَقُّ الاَْرْضُ وَتَخِرُّالْجِبالَ هَدّا
لَقَدْ جِئْتُمْ بِها شَوْهاءَ خَرْقاءَ صَلْعآءَ عَنْقآءَ فَقْمآءَ كَطِلاعِ الاَْرْضِ وَمِلاْ الْسَّمآءِ.
اءَفَعَجِبْتُمْ اءنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما؟
وَلَعَذابُ الاْ خِرَةِ اءَخْزى وَهُمْ لا یُنْصَرُونَ
فَلا یَسْتَخِفَّنَّكُمُ الْمَهْلُ
فَإ نَّهُ عزَّوَجَلَّ لا یَخْفِرهُ الْبِدارُ
وَلا یُخافُ عَلَیْهِ فَوْتُ الثّارِ وَإ نَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمِرْصادِ ...)).

یـعـنـى :((سـپـاس بـر خـداونـد مـتـعـال و درود بـر مـحـمـد صـلّى اللّه عـلیـه و آله رسـول خـدا و آل او پاكان و اخیار. اما بعد: اى مردم كوفه ! اى مردم نیرنگباز و فریبكار! اى بـى وفـایـان پـیـمـان شـكـن ! آیـا بـر ما سرشك ریخته ، گریه مى كنید؟! آیا بر ما افـسـوس مـى خـورید؟! اى كاش ! همیشه اشكتان جارى باشد و ناله شما آرام نگیرد؛ زیرا چـشـمـان مـا گـریـان و جـان مـا شـراره انـگـیـز اسـت . شـمـا مـثـل آن زنـى مـى مـانـید كه رشته خویش را خوب مى تابد و پس از آن ، هرچه بافته به ناگاه بازگشاید، شما نیز با مكر و حیله و نیرنگ ، ابتدا رشته خود را محكم بسته و پس از آن بـاز گـشـودید. در بین شما غیر از دروغ و خودستایى و فساد و دشمنى چیز دیگرى وجـود نـدارد. شـمـا مـثـل كنیزان ، تملق مى گویید و مانند دشمنان ، نیرنگ مى ورزید. شما درست گیاهى را مى مانید كه در مزبله اى روییده یا نقره اى كه زینت قبور شده است .
بـه راسـتـى كـه تـوشه بدى جهت جهان دیگر خویش اندوخته اید؛ زیرا خداى را به خشم آورده و عـذاب جـاویـد را براى خویش ‍ آماده كردید. آیا پس از آنكه ما را كشتید، به حالمان گریه مى كنید؟!
به خدا قسم ! كه به گریه كردن سزاوارید، فراوان گریه كنید و اندك بخندید؛ زیرا شـمـا لكـه نـنـگ ابـدى را بـر دامـن خـود آلوده كـردید كه به هیچ آبى هرگز پاك نشود. چـگـونـه كـشـتـن جـگـرگـوشـه خـاتـم پـیـامـبـران و مـعـدن رسـالت و سـیـد جـوانـان اهـل بـهـشـت ، مـلجـاء و پـنـاهـگـاه نـیـكـوكـارانـتـان را تـلافـى خـواهـیـد كـرد؟! در هـرحـال و هـر حـادثـه اى بـه او پـناه مى بردید و سنّت شما را جارى مى ساخت ، در موقع احـتـجـاج بـا دشـمـنـان ، هـادى شـمـا بـود، در هـنـگـام نـاراحـتـى ، بـدو متوسل مى شدید و او بزرگ و گوینده شما بود. و احكام شریعت را از وى آموختید. اى مردم ! بد گناهى را مرتكب شدید و براى روز قیامت خویش بد اندوخته اى ذخیره كردید. هلاكت و مـرگ از آن شـما باد! كوشش شما دیگر فایده اى نخواهد داشت . دستهاى شما بریده باد! كـه زیـان و ضـرر بـراى خـویـش بـه بار آوردید، به خسران دنیا و آخرت دچار شدید و مستحق عذاب الهى گردیدید و خوارى و فقر بر شما غلبه كرد.
واى بـر شـمـا اى مـردم كوفه ! آیا مى دانید كه از پیامبر خدا چه جگرى را شكافتید و چه خـونـى را از او بـه زمـیـن ریـخـتـیـد؟! و چه پیمانى را شكستید؟! و چه حرمتى از پیامبر را نـادیـده گـرفـتـیـد؟! و چـگـونـه پرده نشینان عصمت را بى پرده ، بیرون افكندید و به اسارت كشیدید؟!
اى مـردم ! بیدادى بزرگ و كارى بى نهایت قبیح انجام دادید نزدیك است از كار زشت شما آسـمـانـهـا شـكافته شوند و زمین از هم پاره شود و كوهها فرو ریزند رسوایى و زشتى كـار شـنـیـع شـمـا، آسـمـان و زمـیـن را فـرا گـرفـت ، آیا تعجب مى كنید كه از آسمان خون بـاریـدن گـرفت (2) ، ولى بدانید كه عذاب آخرتتان سخت خواركننده تر و رسـوا كـننده تر خواهد بود. و كسى شما را كمك نخواهد كرد و این مهلتى كه خدا به شما داده ، هـرگـز عـذاب شـمـا را تـخـفـیـف نـخـواهـد داد؛ زیـرا خـداونـد عـزّوجـل ، هیچگاه در كیفر گناهكاران شتاب نخواهد كرد و بیم ندارد كه هنگام انتقام بگذرد، بدانید كه پروردگار شما در كمین و به انتظار گناهكاران است ...)). (3)
سـخـنـان دخـتـر عـلى بـن ابـیـطالب و پرورش یافته خاندان فصاحت و بلاغت و سرچشمه رشـادت و مـكـارم اخلاق ، همچنان ادامه داشت و گفتارش ، شنوندگان را تحت تاءثیر قرار داده بـود كـه زنـان و مردان از فرط اندوه ، با صداى بلند مى گریستند و غوغاى عجیبى بـرپـا شـده بـود. هـمـه دریافته بودند كه عبیداللّه بن زیاد چه لكه ننگ بزرگى بر صفحه تاریخ از خود به یادگار گذاشت .

-----------------------------------


1ـ نـاسـخ ‌التـواریـخ ، زنـدگـانـى حـضـرت زیـنـب ، ج 1، ص ‍ 281. منتهى الا مال ، ج 1، ص 484. ترجمه لهوف ، سید بن طاووس ، ص ‍ 90.
مـى تـوان گـفـت كـه بـاریـدن خون از آسمان در روز شهادت حضرت امام حسین علیه السّلام به قدرى در كتب موثق ذكر شده كه از بدیهیات گردیده است ما در اینجا به چـنـد منبع اكتفا مى كنیم . مناقب اهل بیت ، ص 248. الملهوف على قتلى الطفوف ، ص 14، در هـمـیـن كتاب ، محقق ارجمند در ذیل ((مطرت السماءُ یوم شهادةَ الحسین دما))، منابع دیگرى را ذكر كرده كه از آن جمله اند: مقتل الحسین ، ج 2، ص 89. ذخائر العقبى ، ص 144 و 145 و 150. تـاریـخ دمـشـق (كـمـا فـى مـنتجه )، ج 4، ص 339. الصواعق المحرقة ، ص 116 و 192، الخصائص الكبرى ، ص 126. وسیلة الَّمال ، ص 197. ینابیع المودة ، ص 320 و 356. نـورالابـصـار، ص 123. الاتـحـاف بحب الاشراف ، ص 12. تذكرة الخواص ، ص 284. نـظـم دررالسمطین ،ص 220.احقاق الحق ،ج 11،ص 458 ـ 462.تاریخ ‌الاسلام ،ج 2،ص 349.
ناسخ ‌التواریخ ، زندگانى حضرت زینب علیهاالسّلام ، ج 1، ص 281 به بـعـد. المـلهـوف عـلى قـتـلى الطـفـوف ، ص 192 بـه بـعـد. مـنـتـهـى الا مـال ، ج 1، ص 458. اعـیـان الشـیعه ، ج 1، ص 613. بحارالانوار، ج 45، ص 108 به بـعد. ((سید بن طاووس )) نقل مى كند كه :((بعد از شنیدن این سخنان ، پیرمردى در حالى كـه سـخـت مى گریست ، مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد! مردان شما بهترین مردان ، جـوانـان شـمـا بهترین جوانان ، زنان شما بهترین زنان و نژاد شما بهترین نژادهاست ))، (الملهوف على قتلى الطفوف ، ص 194).

زندگانى حضرت زینب سلام اللّه علیها دكتر مصطفى اولیائى

جمعه 24/9/1391 - 17:9
اهل بیت

 


از هـمـان نـخـسـتـیـن لحـظاتى كه سپاهیان امام حسین علیه السّلام در سرزمین ((طـف )) فرود آمـدنـد، رفـتـه رفته نقش حضرت زینب علیهاالسّلام بیش از پیش ، حسّاس و حساس تر مى شـد. امـام زیـن العابدین علیه السّلام مى فرماید:((شبى كه فرداى آن ، پدرم شهید شد، عمّه ام زینب از من پرستارى مى كرد)). (1)
آن طـور كـه از نوشته مورخین برمى آید، شب عاشورا حضرت زینب كه گهگاهى به خیمه هـا سـركـشـى مـى كـرد، از نـحـوه راز و نـیـازهـاى امام حسین علیه السّلام دریافت كه امام و یارانش به شهادت نزدیكند.
امام علیه السّلام به او فرمود:
((یا اختا تعزى بعزاءِ اللّه
فـان سـكـان السـمـاوات یـموتون واهل الارض لایبقون وجمیع البریة یهلكون (2)
و ان كل شى ء هالك الاوجهه (به روایتى : الاوجه اللّه )
ابى ، خیر منیّ وامّی ، خیر منّی واخی ، خیر منّی
ولى ولهم ولكل مسلم برسول اللّه اسوة ...
)).

یـعـنـى :((خـواهـرم ! تـو بـه وعده هاى الهى ، دلگرم باش ؛ چرا كه ساكنین آسمانها همه فـانـى مـى گـردنـد و اهـل زمـیـن هـمـه مـى میرند و همه مخلوقات جهان هستى ، راه نیستى مى پـیـمایند و جز خدا، همه چیز نابود مى شود، پدر و مادر و برادرم از من بهتر بودند، من و ایشان و هر مسلمانى باید از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیروى كنیم )). (3)
این سخنانِ مقام ِشامخ ‌ِامامت ،چنان دروجودمقدس حضرت زینب كبرى علیهاالسّلام كارگر افتاد كـه او را چـون كـوهـى محكم در برابر شداید ثابت قدم و پابرجا و استوار قرار داد، تا آنـجـا كـه وقـتـى در گـودال قـتلگاه با شمر ستمگر رو به رو مى شود، چنان با متانت و وقار، خردمندانه و شكیبا، رفتار مى كند كه از حوصله بیان و قلم خارج است . آرى ، آرى ، اوسـت كـه مـتـیـن ، صـبـور و بـردبـار، گـلوى بریده برادر را مى بوسد و با شكیبایى زایـدالوصـفـى ، دسـت زیـر پـیـكـر صد چاك برادر برده ، او را قدرى بلند مى كند و در مـنـاجـات بـا خـداى خـویـش عـرض مـى كـنـد:
((خـداونـدا! ایـن قـربـانـى را از آل مـحـمـد صـلّى اللّه عـلیـه و آله قـبـول كـن ! (اللهـم تقبل منا هذاالقربان ))). (4)
ایـن سـخـن گـهـربار، خود از درجه شناخت و معرفت آن بزرگ زن تاریخ جهان ، حكایت مى كند.
نـمـونـه دیگر از عظمت مقام آن نادره زمان و اسوه صبر و بردبارى و شجاعت ، این است كه وقـتـى در روز عـاشـورا، آن هـمـه مـصـایـب سـنـگـیـن و شـكـنـنـده را تحمل مى كند، دلیرانه فرمانده سپاه دشمن ، ((عمرسعد)) را مورد سرزنش قرار داده و بى هیچ واهمه اى بر او پرخاش مى كند.
((طـبرى )) از قول ((حجاج بن عبداللّه )) نقل مى كند كه :((در میدان نبرد، نیروهاى پیاده از سـمـت راسـت و چـپ بـه امـام حـسین علیه السّلام حمله بردند، او به میمنه سپاه حمله برد تا پـراكـنـده شـدنـد، بـه مـیـسـره نیز حمله كرد و آنان را هم پراكنده نمود .... به خدا قسم ! هرگز شكسته اى را ندیده بودم كه فرزندان و كسان و یارانش ‍ كشته شده باشند و مانند او ، با دلى محكم و استوار و خاطرى آرام و دلیر بر پیشروى باشد. به خدا قسم ! پیش از او و پس از او، كسى را همانندش ندیدم . وقتى حمله برد، پیادگان از راست و چپ او مانند بـزغـاله هـا فـرار مى كردند. در این هنگام ، عمرسعد نزدیك امام حسین علیه السّلام رسید، زیـنـب علیهاالسّلام به او گفت :((اى عمر سعد! ابوعبداللّه را مى كشند و تو نگاه مى كنى )). عـمـر از زیـنـب روى بـرگردانید ولى از سخن قاطع او سخت متاءثر شد)). (5)
((وقـتـى امـام حـسین علیه السّلام به شهادت رسید، لشگر بنى امیه مانند حیواناتِ وحشى بـه سـوى خـیـمـه هـا روى آوردنـد و بـه آتـش ‍ زدن خـیـمـه هـا و غـارت اموال و لوازم آنان ، مشغول شدند)). (6)

------------------------

تاریخ طبرى ، ج 7، ص 3017. اعیان الشیعه ، ج 1، ص ‍ 106.
الملهوف ، ص 141.
ناسخ ‌التواریخ ، حضرت زینب كبرى علیهاالسّلام ، از ص 208 به بعد.
حماسه عاشورا، فصل زینب كربلا.
تاریخ طبرى ، ج 7، ص 3060.
همان مدرك ، ص 3062.


زندگانى حضرت زینب سلام اللّه علیها - دكتر مصطفى اولیائى

جمعه 24/9/1391 - 17:7
شعر و قطعات ادبی

 

شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید از (قبله مایل به تو) سید حمیدرضا برقعی

جمعه 24/9/1391 - 17:6
اهل بیت

جبهه ء اسارت

معیار قیامت ـ برای زینب (س) ـ معیار مرگ و زندگی است.

نترسی ِ او ، در هویت عقیدتی اش ریشه دارد.

زینب (س) ـ به یکباره ـ علوی، فاطمی، حسنی و حسینی است.

زینب(س) در هر حال، دختر زهراست.

 

 

زنجیر اسارت، زبون تر از آن است که او را، از شرح شهادت، باز دارد.

هیچ کس قادر نیست

زینب (س) را، از جبههء اسارت ، باز گیرد!

پیش از زینب(س)

اسارت، این گونه نبود! تنها، زبونی بود و حقارت و زاری و پریشانی ....

زینب که آمد

سر بر دامان ِ او ، بزرگ شد. حیثیت پیدا کرد، تناور شد، و به راه افتاد.

شهادت را، بر دوش کشید؛

و اسارت ، شد انتشار شهادت! ....

 

اگر شهادت نبود/ابوالقاسم حسینجانی

جمعه 24/9/1391 - 17:5
اهل بیت

 

شهادت، طرح کربلاست ـ

و اسارت، شرح آن!

طرح ِ شهادت ، بدون شرح اسارت، کامل نیست....

عاشورا، تقدیر تاریخی انسان است:

طرحی ازلی ـ ابدی، برای زنده ماندن ِ انسان !

عاشورا، یک نیمروز، بیشتر نیست

که در آن، شهادت ـ به روشنی ـ بر سر ِ تکلیف ِ خویش، ایستاده است!

و بعد از آن،

این "اسارت " است که باید به رسالت خویش بر پای خیزد

و همان یک روز را، در برابر چشم همهء روزگار بگیرد! ....

خبر دادن و خبردار کردن، نقش اصلی ِ اسارت است:

همه باید خبر دار بشوند

همه باید بفهمند چه شده است!

هنر دردمندانه اسارت در این است که نمی گذارد، هیچ کس در بی خبری به سر آورد!

همه باید از ماجرای کربلا، سر در آورند

دغدغهء اسارت،

این است که نکند کسی نفهمید باشد که بر کربلا، چه گذشته است؟! ...

 

 

اگر شهادت نبود/ابوالقاسم حسینجانی

 

جمعه 24/9/1391 - 17:3
شعر و قطعات ادبی

 

شاید زبان حال حضرت زینب (س) با سیدالشهدا

 

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد

حدود ساعت سه ، جان من می رفت آهسته
برای غرق در دریا شدن می رفت آهسته

بخوان! آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمع ای دریای غیرت خیمه ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم ، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید

از (قبله مایل به تو) سیدحمیدرضا برقعی

جمعه 24/9/1391 - 13:48
شعر و قطعات ادبی

 

شان نزول لحظه ی "امن یجیب" این جاست

پیچید دربین عبای اش جسم اکبر را
"یا ایها المزّمّل" ی عین پیمبر را

صورت به صورت آیه هایش را تلاوت کرد
از بای بسم الله تا لبخند آخر را

دارد تمنا می کند از چشم خونینش
یک پلک، یک گوشه و یا یک ناز دیگر را

شان نزول لحظه ی "امن یجیب" این جاست
اینجا که می بوسد لبش، لب های مضطر را

مانده است برگرداند از میدان شهیدش را
یا نه! بگیرد زیر بازوهای خواهر را


زینب که روی نیزه هفتاد و دو سر دیده است
در کودکی تشییع مفقود الاثر دیده است

 

جمعه 24/9/1391 - 13:46
شعر و قطعات ادبی

 

تقدیم به جوانان حضرت زینب (س)

 

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش

خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش

این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش

واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش

با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش

یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش

چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش

زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...

زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش

زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش

زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش

گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

 

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...

 

جمعه 24/9/1391 - 13:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته