چند دو بیتی
دیده ره کوچه باغ تو می گیرد
...دل داغ خود را از چراغ خود می گیرد
هر کس که چو ما نشانه هایی دارد
...از دیده و دل سراغ تو می گیرد
ابروی تو کز کنار زلفت رسته است
...ترجیح غزل های به هم پیوسته است
تفسیر تمام عاشقان از شعرت
...چون پچ پچ سبز کوچه ای بن بست است
تو مقصد عاشقانه هایم هستی
...مقصود همه بهانه هایم هستی
تو باعث آفریدن هر روز
...پر شورترین ترانه هایم هستی
تربت بوسه
سنگرم آدینه شب با هم قطاران یاد باد
یاد آن سر های سر بردار یاد باد
////////////////////////////////////////////
بغض شب را می شکفتند آن سلحشوران عشق
خاک تربت های بوسه هایش با سواران یاد باد
کوله هاشان پر ز ترکش دستهایشان پر زنور
رزم آن شیران پر دل در بهاران یاد باد
/////////////////////////////////////////////
چفیه و تسبیح و قرآن نغمه ی بی احساسشان
زان جوان مردان عاشق اهل یاران یاد باد
یاد آن بی سنگران جبه ی ایثار و عشق
سینه سرخان لاله رویان جانثاران یاد باد
//////////////////////////////////////////////
شعر ما تقدیم مخمل های خونین از گلو
یادتان در سینه هامان ای شهیدان یاد باد
بغض آه
فتاده ام جیب من به دام چشم ماه تو
بریده اشک جستجو زتیغ گاه گاه تو
*****************************
قسم به جاده ای که پانخورده ریگ غیرتش
سفر نمی کند دلم زخیمه ی نگاه تو
گلوی خاطرم هوس به بال آرزو سپرد
ولی نگاه خسته ام نشسته در نگاه تو
به زیر سایه لبت تمام شهرتم چکید
درون رود باوری که ره برد به چاه تو
نماز بی وضوی من رکوع آخرین شب است
که کوچه کوچه ی دلم گرفته بغض آه تو
کیستی
تو از کدام آیه ای که شور را شکسته ای
به نام عشق و عاشقی غرور را شکسته ای
طلایه دار رفتنی به مرز واژه های سرخ
سکوت جاده های بی عبور را شکسته ای
نسیم قطره قطره ای غرور ناب لحظه ای
ز لحظه های پر تنش سرور را شکسته ای
سرود سبز شاخه ای ظریف تر ز لاله ای
به خاطر ظرافتت بلور را شکسته ای
کشیده ای سرمه چرا به سایه های چشم خود
که در حریم سایه ها ظهور را شکسته ای
الا که بغض دیدنم نشسته در نگاه تو
چو موج می دوم چرا حضور را شکسته ای
ترانه های درد را کسی دوا نمی کند
چرا که ناله های بی شعور را شکسته ای
لهجه ی شیرین
مقدور هست درد و دلی با شما کنم/
یا فرصتی که بغض فرو بسته وا کنم/
اصلا امید هست که با شعرهایتان/
این بیت های غم زده را آشنا کنم/
ساکت نشسته اید و طغیان نمی کنید/
تا عشق را به کام شما اقتدا کنم/
یعنی که از جسارت چشمانتان شبی/
این روح زخم خورده ی خود را رها کنم/
هی دلخوشم به اینکه شبی لای خواب ها/
یک بار نام کوچکتان را صدا کنم/
هی دل خوشم به لهجه ی شیرین تان ولی/
مقدور هست درد دلی با شما کنم/
قسمت زمین
پسرت گرده ی بی خاکی شد ودستت دادند
استخوانی وپلاکی شد و دستت دادند
بدنش بین اهالی زمین قسمت شد
سهم تو سینه ی چاکی شد و دستت دادند
به گذرگاه پر از سختی نا مردم ها
شیر مرد تو هلاکی شد و دستت دادند
چه حروفی به کتاب سر و خنجر دادند
عاشقی واژه ی پاکی شد و دستت دادند
چقدر ساده به دنبال تنش می گردی
استخوانی و پلاکی شد و دستت دادند
غزلی از تو
*چه غروبی ست ای بدن پاره پاره*
*غزلم مرد بی کفن پاره پاره*
*چه مسیری ست پر خطر راه چشمت*
*و دلت نیز مثل تن پاره پاره*
*شده این روزها می آیی و آخر*
*تو سری می زنی به من پاره پاره*
*چه رسولی برای من آیه آورد*
*غزلی از تو پیرهن پاره پاره*
*پدرم این نبود یا من ندیدم*
*نفسش پا پلاک تن پاره پاره*
گل ولی زرد
سرفه مانده ست از آن مرد پدر کو؟
یک جسد مانده وصد درد پدر کو
کوهی از عشق درون نفسش بود
یک حماسه نفسش کرد پدر کو
استخوان هایش پر از تر کش آه است
کی از آهش خبر آورد پدر کو
کودکش مثل خودش مثل نگاهش
گل کشیده است ولی زاده پدر کو
خنده اش پشت نگاه تو شکفته است
قاب آغشته به هر گرد پدر کو
لحظه ای مثل خودم گیج شدم باز
سرفه ای کرد همان مرد پدر کو
سفیر قله های بلند
وقتی سیاه جامه گان خوش خبر
از ستیغ قله های بلند
کشف حجاب آسمان را
طعنه می زنند
غرش های دلنواز
در جواب التماس های دلنشین
پیرمردی مسئول
از هر سو بلند می شود
آن زمان چه دیدنیست
رقص دخترکان روستایی
با هلهله و زمزمه های عاشقانه
در جشن تولدی از
ببین چه بلند می شود
نفس آخر سبزه ی در حال احتضار
و چه مومنانه می شکند
دانه های خشک از غرور
مقدمت مبارک باد
قدم رنجه فرموده ای
تازیانه بزن !
چه درد شیرینی است
انگار که
همه مازو خیسم عشق را
پیشه کرده اند