پس ازمرگم بیایید ای فرزندان دلبندم
بیا یی با جمع دوستان بر مزارم
سر تان خم کنید ببوسید مزارم
که من در زیر خاک چشم انتظارم
سخن به مو قع وسکوت به موقع نشانه عقل است
نمی دانم درددل کردن با خدا کجاش خطاست
شفا خواستن از خدا کجاش اشتبا ست
دلتنگ شدن برای دوستان کجاش گنا ست
یا علی درمانده ام دستم بگیر
از همه جا وا ماند ه ام دستم بگیر
من بتو پناه اورده ام دستم بگیر
از همه جا رانده ام دستم بگیر
غریب وتنها یم دستم بگیر
یا علی دل بتو بسته ام دستم بگیر
رفتم به باغی دیدم زاغی
تا من دید پرید بر شاخی
گفتم من فراری .گفت از شعرت دارم بی قراری
گفتم از شعرم چه داری
گفت شعر غمناک داری
می کند بر دلم سنگینی
دارم حال غریبی
من نمی خوام تو بمیری
تو باید بکنی زندگی سیری
دلی که غم دارد با هیچ چیز شاد نمی شود
دلی که غصه دارد همیشه بیمار است
دلی که محبت ند یده از مرگ نا شاد نیمی شود
دلی که مورد بی تو جه ای است همه چیز را تیره می بیند
دلی که ارامش ندارد دنیا را وارانه می بیند
دلی که پر از سوز وگداز است دل نیست
دل افسرده جز خاک وگل نیست نوشته اف /ار 5/2/89
با نظر سبز سبز تان را دلم شاد کنید
چرا عاقل کند کاری که بار ارد پشیمانی
من کردم کاری که برام اورده گرفتاری
از خداوند دارم اصراری که بر طرف کند این گرفتاری
چقدر عذابم دادی خدا می داند از این که افتادی
این جور محبت بهر دل ما کافی نیست
ندارد مهربانی از بهر ما خنده رویی اش پیش دیگران می بینیم ما
از بهر ما اخم وتخم است دلم از این غم در رنج است
به مهربانی به همه می رسد ولی بهر ما که شد کم می رسد
چرا عقل کند کاری که بار ارد پشیمانی من کردم کاری که برایم اورده هزار گرفتاری از خداوند دارم اصر