شعر و قطعات ادبی
دیوان حافظ
غزل 209
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود
سر ز حسرت به در میکدهها برگردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود
آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
پنج شنبه 21/6/1387 - 19:28
دعا و زیارت
فضائل امام علی علیه السلام |
صفحه1 سلام به شما پرسشگران عزیز، سلام به پاكى روح و فطرت خداجویتان، سلام به عشق و ایمان وافرتان كه با پرسش خویش بر آنید كه هر چه بیشتر از دریاى خروشان و مواج و زلال معارف اسلامى جان تشنه خویش را سیراب نموده و در ساحل ایمان و عمل، جهت رسیدن به كمال و معرفت به نظاره نشسته اید. نمونه اى از روایات وارده در فضائل امام علىـ علیه السلام ـ را از منابع اهل سنت طبق سؤال پرسشگران محترم تهیه نموده و خدمتتان تقدیم داریم. امید است پیروان خوبى براى آن حضرت باشیم. صفحه2 در خصوص شخصیت و فضائل و ولایت مولایمان امیرالمؤمنین حضرت علىـ علیه السلام ـ از كتب اهل تسنن، چند روایت لازم دارم، لطفاً با سند كامل نوشته و براى من ارسال نمایید. انشاء الله روى یكى از شبكه هاى مسلمانان در آلمان مطالب را ترجمه نموده و بفرستم، انشاء الله خداوند یاور شما خدمتگذاران اسلام و تشیّع باشد و نگاههاى مولا بدرقه راهتان. با تقدیم سلام به شما پرسش گر محترم و آرزوى توفیق روز افزون، از این كه علاقمند به نشر فضائل امیرالمؤمنین حضرت على بن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) هستید خرسندیم و امیدواریم خداوند ما و شما را در این امر مبارك ثابت قدم نموده و در روز قیامت از شفاعت آن حضرت كه قسیم بهشت است بهره مند سازد و از زمره (وُجُوهٌ یَوْمَئِذ مُفْسِرَةٌ ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ)(1) قرار دهد. خواهر محترمه! هر چند ده ها و بلكه صدها كتاب بوسیله شیعه و سنى و غیر اینها در باب فضائل امام علىـ علیه السلام ـ نوشته شده است، اما هر قدر از فضائل آن حضرت نوشته و گفته شود باز كم است. شاهد این مطلب روایتى است كه از پیامبر اكرم حضرت محمد مصطفىـ صلى الله علیه وآله وسلم ـوارد شده است. ابن عباس مى گوید رسول خداـ صلى الله علیه وآله وسلم ـفرمود: (لَوْ اَنَّ الرِّیاضَ اَقلامٌ وَ البَحْرَ مِدادٌ وَ الجِنَّ حُسّابٌ وَ الانْسَ كُتّابٌ، مَا اَحْصوُا فَضائِلَ عَلىّ بنِ اَبیطالبـ علیه السلام ـ )(2) «اگر تمامى باغها، قلم و دریاها مركب، و همه اجنه حسابگر و تمام انسانها نویسنده باشند، قادر به شمارش فضائل على بن ابیطالبـ علیه السلام ـ نخواهند بود. ولى با این حال در روایت دیگر مى فرمایند: (إنّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ لاَِخى عَلىٍّ فضائِلَ لا تُحْصى كِثْرَةً فَمَنْ ذَكَرَ فَضِیلةً مِنْ فَضَائِلِهِ مُقِرّاً بِهَا، غَفَرَ اللّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ، وَ مَنْ كَتَبَ فَضِیلَةً مِنْ فَضائِلِه، لَمْ تَزَلِ اَلْمَلائِكَةُ تَسْتَغْفِر لَهُ مَا بَقِىَ لِتِلْكَ الْكِتابَةِ رَسْمٌ، وَ مَنْ اِسْتَمَعَ فَضیِلَةً مِنْ فَضائِلِهِ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ الذُّنُوبَ الَّتِى اِكْتَسَبَها بِالاِْسْتِماعِ، وَ مَنْ نَظَرَ اِلى كِتَاب مِنْ فَضائِلِهِ كَفَّرَ اللّهُ لَهُ الذَّنوُبَ الَّتى اِكْتَسَبَهَا بِالنَّظَرِ)(3) خداوند براى برادرم علىـ علیه السلام ـ فضائل بى شمارى قرار داده است كه اگر كسى از روى اعتقاد، یكى از آن فضائل را بیان نماید، خداوند گناهان گذشته و آینده او را مى بخشد، اگر كسى یكى از فضائل آن حضرت را بنویسد، تا 1- در آن روز صورت هایى درخشان و سفید و خندان هستند و با دیدن نعمتهاى الهى بشارت ها دارند. عبس: 38 و 39. 2- المناقب، ابوالمویّد بن احمد بن محمد مكى خوارزمى (چاپ ایران، سال 1313) ص 18. ـ كفایة الطالب، گنجى شافعى، ص 123، با مختصر تفاوت «لوان الغیاض اقلام» اگر انبوه درختان قلم باشد. 3- خوارزمى المناقب، ص 19، 252. ـ كفایة الطالب، ص 124، با اندك تفاوتى نقل شده است. صفحه3 هنگامى كه آن نوشته باقى است، ملائكه براى او استغفار مى كنند، و اگر كسى یكى از فضائل آن حضرت را بشنود، خداوند همه گناهانى را كه از راه گوش انجام داده است مى بخشد، و اگر كسى به نوشته اى درباره فضائل علىـ علیه السلام ـ نگاه كند، خداوند از تمام گناهانى كه از راه چشم كسب كرده است در مى گذرد. حال با این مقدمه كوتاه، نمونه هایى از روایات وارده در منابع اهل سنت را نقل مى كنیم و امیدواریم موجب بخشش گناهان و روشنائى دل هایمان گردد (انشاء اللّه) روایات را در دو بخش نقل مى كنیم: *بخش اول: آیات وارده در شأن امام علىـ علیه السلام ـ در منابع اهل سنت. آیات فراوانى را علماى اهل سنت در شأن امام علىـ علیه السلام ـ تفسیر كرده اند و در تأیید آن روایاتى را از پیغمبر اكرمـ صلى الله علیه وآله وسلم ـآورده اند به طورى كه بعضى از علماى اهل تسنن مانند ابن حجر، خطیب بغدادى، سیوطى، گنجى شافعى، ابن عساكر، شیخ سلیمان قندوزى حنفى و... از ابن عباس روایت كرده اند كه گفت: (نَزَلَتْ فِى عَلىٍّ ثَلاثُ مِائَةِ آیة)(1) در شأن علىـ علیه السلام ـ سیصد آیه نازل شده است. و گروه دیگرى از علماء عامّه از یزید بن رمّان چنین روایت كرده اند: (عَنْ یَزِید بْنِ رُمّان قَالَ: مَا نَزَلَ فِى أَحَد مِنَ القرآنِ مَا نَزَلَ فِى عَلِىِّ بْنِ اَبِى طالِب)(2) گفت: «تعداد آیاتى كه در شأن علىـ علیه السلام ـ نازل شده در مورد هیچ كس نازل نشده است.» ... ادامه دارد ...
| | |
پنج شنبه 21/6/1387 - 19:23
اخبار
دستگاه كنترل از راه دور با فناوری حساس به حركت عرضه شد.
دستگاه كنترل از راه دور Gyration Air Music Remote با فناوری حساس به حركت (MotionSense) كه علاوه بر كنترل ماهواره و دستگاه های كابلی و تلویزیون قادر به كنترل رایانه های مبتنی بر ویندوز اكس پی و ویستا نیز می باشد عرضه ،شد.
كاربران می توانند همانند دسته كنترل حساس به حركت كنسول بازی Wii، از طریق حركات طبیعی دست و فشار دادن دكمه ها از این دستگاه كنترل از راه دور استفاده كنند.
این دستگاه همچنین قادر است فایل های موسیقی از آی تیونز و برنامه ویندوز مدیاپلیر را بدون روشن كردن تلویزیون یا مونیتور رایانه اجرا و مدیریت كند.
صفحه نمایش LCD از نوع بك لایت و در اندازه یك در یك و نیم اینچ كه در بالای این كنترل وجود دارد، به كاربر امكان می دهد فهرست هنرمندان، آهنگ و نوع اجرا را جست وجو كند.
پنج شنبه 21/6/1387 - 19:3
اخبار
افراد فکور چاق تر از دیگران هستند.
نتایج تحقیقات جدید نشان می دهد در بسیاری از افراد، استفاده زیاد از قوه تفکرِ مغز، منجر به افزایش نسبی وزن می شود.
دانشمندان کانادایی با گرفتن آزمایش خون در پی دادن امتحانات دشوار هوش به داوطلبان دریافتند فعالیت های مغزی توسط انسان ها، به شدت نیاز به صرف انرژی دارد و این افراد همواره پس از دادن امتحانات یاد شده، بیش از زمان های دیگر احساس گرسنگی می کرده اند که منجر به پرخوری آن ها میشده است.
این دانشمندان ادعا کردند شاید به همین دلیل است که امروزه کودکان در امتحانات مدارس، اغلب نمرات بهتری کسب می کنند و همین کودکان به طور میانگین در مقایسه با نسل قبلی کودکان در این کشور، تا حدی چاق تر اند.
پنج شنبه 21/6/1387 - 18:56
دانستنی های علمی
طلب الحوائج الى النّاس استلاب للعزّ... والیأس عمّا فى ایدى الناس , عزّ المؤمن فى دینه
حاجت خواستن از مردم , موجب سلب عزّت خواهد شد. و قطع امید از آن چه در دست مردم است , مایهء عزّت مؤمن در دینش مى باشد.
بحارالانوار, ج 75 ص 112
دوشنبه 18/6/1387 - 18:44
دانستنی های علمی
داستان سیب زمینی
معلم یک کودکستان به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به کودکستان آمدند . در کیسه بعضی ها 2 بعضی ها 3 ، و بعضی ها 5 سیب زمینی بود
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند . روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده . به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند . پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید ؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا باخود حمل کنند شکایت داشتند
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد
این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید . بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می کند و شما آن را به همه جا همراه خود حمل می کنید . حالا که شما بوی بد سیب زمینی ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید
پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
دوشنبه 18/6/1387 - 18:40
دانستنی های علمی
لاَیَنْبَغى لِلْمُؤمِن اَنْ یَذِلَّ نَفْسَه ُ, قیلَ لَهُ وَ كَیْفَ یَذِلُّ نَفْسَه ُ؟ قال َ: یَتَعَرّضُ لِما لایُطیق ُ.
سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل كند, سؤال شد چگونه ؟ فرمود: خود را در معرض كارى كه از او ساخته نیست قرار دهد.
فروع كافى , ج 5 ص 46
دوشنبه 18/6/1387 - 18:22
دعا و زیارت
3ـ سابقه در اسلام
بـدون شـك على (ع ) اولین مردى است كه اسلام آورده و به پیامبر(ص ) گرویده است ولى قبل از ورود به این بحث یادآورى دو نكته ضرورى است :
یـك ) اسـلام حـضـرت امـیرالمؤمنین (ع ) با سایر مردم یك تفاوت اساسى دارد: سایر مسلمانان در صدراسلام , وقتى به اسلام روى مى آوردند كه سالها بت پرستیده بودند, ولى امیرالمؤمنین (ع ) هیچ گـاه سـر بـه آستانه غیر خدا نساییده و هرگز بت نپرستیده بود اگر مى گوییم او اولین مسلمان اسـت , بـه هـمـان مـعـنـاسـت كه ابراهیم خلیل (ع ) فرمود: ((من اولین مسلمانم )) ((206)) اگر مـى گـویـیم او نخستین مؤمن است , به همان معناست كه حضرت موسى (ع ) فرمود: ((من اولین مـؤمـنـم )) ((207)) اگر مى گوییم على (ع ) اسلام آورد, به همان معناست , كه قرآن كریم درباره ابـراهـیم (ع ) مى فرماید: ((یاد آور هنگامى را كه پروردگارش بدو گفت اسلام بیاور او گفت : من تسلیم پروردگار عالمیان شدم )) ((208)) و اگر مى گوییم او ایمان آورد, بدان معناست كه قرآن كـریـم در شـان رسـول مـكـرم اسـلام (ص ) مـى فرماید: ((رسول ما به آنچه از پروردگارش نازل شده ایمان آورده است )) ((209)) .
دو ـ ایـمـان بـه مـعـنـاى گرایش و باور به چیزى در افراد مختلف متفاوت است , و همین تفاوت مراتب ایمانى است كه موجب قرب و بعد افراد نسبت به ساحت قدس پروردگار مى شود. امـیـرالـمؤمنین (ع ) در بالاترین مراتب ایمان و یقین به پروردگار عالم و معارف حقه اسلامى قرار داشـت و خـود مـى فـرمود: ((به خدا اگر پرده ها كنار روند, چیزى بر یقین من افزوده نمى شود)) ((210)) . و پـیـامـبـر اكرم (ص ) درباره ایمان او مى فرماید: ((اگر ایمان على در یك كفه ترازو قرار گیرد و آسمان وزمین در كفه دیگر, ایمان على سنگین تر از آنها خواهد بود)) ((211)) . حتى اگر از دو جهت پیش گفته صرف نظر كرده على را مانند سایر مسلمانان بدانیم , باز او اولین كسى است كه اسلام آورد, یعنى در همان روزى كه پیامبر اسلام (ص ) به پیامبرى مبعوث شد. انـس بـن مـالك مى گوید: ((رسول خدا(ص ) روز دوشنبه مبعوث شد و على (ع ) روز سه شنبه با او نـمـازگزارد ((212)) یا به او ایمان آورد ((213)) و همان روزى كه رسالت خود را اعلام كرد اولین كسى كه صریحا اعلام ایمان و پشتیبانى از او كرد, على (ع ) بود گرچه به حسب سن كوچكترین فرد حاضر مجلس به شمارمى رفت ((214)) زیرا ده بهار بیشتر از عمر شریفش سپرى نشده بود ((215)) او خود مى فرماید: من پیش از همه مسلمان شدم , در حالى كه نوجوانى نابالغ بودم )) ((216)) . سـابقه آن گرامى در اسلام چنان مشهور است كه بسیارى از علما و مورخان اهل سنت گفته اند: ((اولیت آن حضرت در اسلام اجماعى است )) ((217)) . بـسـیارى از صحابه پیامبر(ص ) و تابعین به این فضیلت اعتراف كرده اند علامه امینى (ره ) پنجاه و یك نفر از صحابه و تابعین و دانشمندان اهل سنت را نام مى برد كه این فضیلت را روایت كرده اند, و نام پانزده نفر از شعراى صدر اسلام را كه در این باره اشعارى سروده اند یاد مى كند ((218)) .
عـلاوه بـر ایـن , احـادیـث فـراوانـى از رسـول مـكـرم (ص ) نـقـل شده است كه على (ع ) را اولین مسلمان شمرده است . آن حـضـرت فـرمـود: ((اولین كسى كه در كنار حوض بر من وارد مى شود, كسى است كه پیش از همه اسلام آورده است , یعنى على بن ابى طالب ((219)) .
و فرمود: ((اولین كسى كه با من نمازگزارد على بود)) ((220)) . و فـرمـود: ((هـفـت سـال جـز عـلـى كـسـى بـا مـن نـمـاز نـگـزارد و ملائكه بر ما دو نفر درود مى فرستادند)) ((221)) .
بـنـا بـه نـقـل مـسـعـودى در اثـبات الوصیه آن حضرت دو سال پیش از بعثت با نبى مكرم اسلام نـمازمى خواند ((222)) تعابیرى كه در روایات مختلف این معنا را افاده مى كنند, فراوان است براى نمونه به چندتعبیر مشهور اشاره مى كنیم :
1ـ اول من اسلم , ((223)) یعنى اولین كسى كه اسلام آورد.
2ـ اول من آمن , ((224)) یعنى اولین كسى كه ایمان آورد.
3ـ اول من صلى , ((225)) یعنى اولین كسى كه نماز گزارد.
4ـ اقدم امتى سلما, ((226)) یعنى آنكه در اسلام بر همه امتم پیش است .
5ـ اول الـمـؤمـنـیـن ایـمـانا و اولهم اسلاما, ((227)) یعنى آنكه پیش از همه ایمان آورد و پیش از همه اسلام را پذیرفت .
آن حـضـرت خـود نـیـز بـارهـا بـه این نكته تصریح كرده مى فرماید: ((من اولین كسى هستم كه به رسول خدا(ص ) ایمان آوردم )) ((228)) . همچنین مى فرماید: ((من نخستین كسى هستم كه با رسول خدا نماز خواند)) ((229)) . در یكى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است :
مـن در پى او بودم , در سفر و در حضر, چنانكه شتر بچه در پى مادر هر روز براى من ازاخلاق خود نـشانه اى بر پا مى داشت و مرا به پیروى آن مى گماشت هر سال در حرا خلوت مى گزید و من او را مـى دیـدم و جـز من كسى وى را نمى دید آن هنگام جز خانه اى كه رسول خدا(ص ) و خدیجه در آن بـود, در هـیچ خانه اى مسلمانى راه نیافته بود, و من سومین آنها بودم روشنایى وحى و پیامبرى را مى دیدم و بوى نبوت را مى شنودم ((230)) .
و مـى فرمود: ((قبل از اینكه كسى از این امت خدا را پرستش كند, هفت سال در كنار رسول خدا او راپرستش كرده ام )) ((231)) .
ادامه دارد دوشنبه 18/6/1387 - 17:53
دعا و زیارت
ـ تربیت على (ع ) بـه اتـفـاق هـمـه مـورخـان , عـلـى (ع ) از سـن طفولیت در دامن پیامبر(ص ) پرورید و تحت نظر آن بزرگوار تربیت شد ((202)) .
در سالهاى پیش از بعثت پیامبر گرامى اسلام (ص ) در مكه خشكسالى و قحطى روى داد و قریش بـامـشكل مالى مواجه شد جناب ابوطالب فرزندان زیادى داشت , به همین جهت پیامبر اكرم (ص ) به عمویش عباس پیشنهاد كرد به منظور كمك به ابوطالب هر كدام سرپرستى یكى از فرزندان او را بـه عـهـده گـیرند عباس سرپرستى جناب جعفر را به عهده گرفت و پیامبر اكرم (ص ) سرپرستى على (ع ) را.
ابـن اثـیـر ایـن واقـعـه را از نـعـمـتهاى الهى كه خداوند بر على (ع ) ارزانى داشته مى شمرد و در پایان مى نویسد: ((پس از آن على (ع ) پیوسته در نزد پیامبر بود, تا آن حضرت به رسالت مبعوث شد و على (ع )از او پیروى كرد)) ((203)) .
آن حضرت خود در این باره مى فرماید:
آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد و مرا در بستر خودمى خوابانید, چـنانكه تنم را به تن خویش مى سود, و بوى خوش خود را به من مى بویانید و گاه بود,كه چیزى را مى جوید, سپس آن را به من مى خورانید ((204)) .
مورخ شهیر مسعودى در اثبات الوصیه مى نویسد:
رسـول خدا(ص ) سى ساله بود كه على (ع ) متولد شد آن حضرت نسبت به او محبت شدیدى داشت بـه خـواسته خودش فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین , گهواره على را دركنار بستر آن حضرت گذاشت و حضرتش تربیت على (ع ) را به عهده گرفت , شیر دردهانش مى گذاشت و گهواره اش را مى جنبانید, تا به خواب رود, و چون بیدار مى شد, با اوبازى مى كرد گاه او را به دوش مى گرفت گـاهـى در آغـوش مـى كـشید و گاهى بر سینه خودمى گذاشت و مى فرمود: ((على برادر, یاور, منتخب , وصى , ذخیره , داماد و امین من است )).
او را بـا خـود به اطراف مكه مى برد و در دشت و دره و كوه مى گرداند, و چنین بود تازمانى كه در مكه خشكسالى شد و ابوطالب كه مردى جواد و بخشنده بود, دستش تهى گردید.
از آن زمان رسول خدا خود تعلیم و تربیت على را به عهده گرفت ((205)) .
ادامه دارد يکشنبه 17/6/1387 - 14:20
دانستنی های علمی
. میگوید:"خدا این همه نعمت به تو داده، ما این همه امکانات برایت فراهم کردیم که برای خودت کسی بشوی... برگرد بیا سر زندگیات... پس فردا مملکت به امثال تو احتیاج دارد..." صورتش ر اکه نمیبینم ولی از لرزش صدایش میفهمم که بغض کرده.
در دلم شروع میکنم به شمردن نعمتها:"پدر خوب، مادر مهربان، معلمهای باسواد، قیافهی زیبا، غذاهای رنگارنگ، خانهی بزرگ و راحت، تحصیلات عالی..."
شدهام عین بچههای مهدکودک که یک میکروفون جلویشان گرفتهاند و آنها هم تند و تند دارند نعمتهایی را که خدا جون(!) بهشان داده، میشمارند؛ درست با همان ترتیب که از خانم مربی یاد گرفتهاند.
میگویی:"کجای کاری کوچولو؟! آن تلویزیون را خاموش کن... انگار کلهم در عوالم دیگری سیر میکنی!"
صدای لرزان پشت گوشی دور و دورتر میشود.
2. کوه، جزء اصلی نقاشیهای دوران کودکیمان بود، با خورشیدی که از لابهلای قلهها به سختی سرک میکشید. انگار کوه از خورشید هم بالاتر بود. کوه از همه چیز بالاتر بود. از خانههای سقف شیروانی، از دخترهای موبلند، از چمنها و گلها ودرختها... کوه مظهر قدرت بود، با آن کلاهک سفیدی که در تابستان و زمستانِ نقاشیها، همواره به سر داشت.
3. موسی (علیهالسلام) گفت:"خداوندا، خود را به من بنمایان." خدا فرمود:"من بر این کوه تجلی خواهم کرد، اگر تاب آورد، تو هم تحمل خواهی کرد." خدا تجلی کرد، نه بالذات، بلکه در جلوهی شیعهای از شیعیان مولا (علیهالسلام).
جسم خاک از عشق بر افلاک شد | کــوه در رقص آمـد و چالاک شد |
عشــق جــان طـــور آمــد عاشـقا | طور مست و خرّ موسی صاعقا[i] |
دخترٍ موسای نبی، هرگاه نقاشی میکرد، قد پدرش را از تمام کوهها بلندتر میکشید.
4. میگویی:"نعمت یعنی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دست علی (علیهالسلام) را گرفت، او را از زمین بلند کرد و بالا برد. بالاتر از تمام کوهها، نه!... بالاتر از تمام آدمهایی که از کوهها هم بلندترند.
نعمت یعنی علی (علیهالسلام) دست تو را هم گرفته، همیشه گرفته... باور نمیکنی؟! پس اگر جرأت داری از او بخواه که لحظهای دستت را رها کند. ولی حواست باشد که هر که بالاتر نشست، استخوانش سختتر خواهد شکست. از ما گفتن بود!"
5. میگوید:"تو با این کارهایت داری کفران نعمت میکنی. شاگرد اول رشتهی فلان دانشگاه بهمان که نمیرود زیر آتش، خود را به کشتن بدهد. تو با بقیه فرق داری."
صدایت در گوشم میپیچد. میگویی:"کفران نعمت خود دیدن است. اسیر منیتها و هوی و هوس شدن است."
ماندهام چه جوابی به او بدهم. این بار دیگر بغضش میترکد. ولی ناگهان انگار خط روی خط میشود.
:"علی، علی، ابوذر. علی، علی، ابوذر."
:"علی به گوشم."
:"ابوذر بجنب، بچهها دارند قیچی میشوند... "
یک نفر بغضش میترکد. همه جا تاریک میشود. سیاهی نخلها، نور ماه، چاه... صدای گریه یک مرد میآید!
6. صحنه دوباره روشن میشود. نمیدانم چه موقع از روز است. تصویر مردی در حال رفتن. چهرهاش پیدا نیست. چند کودک پشت سرش میدوند. قدمهایش را آهسته میکند تا کودکان به او برسند. مرد دیگری در کنار خیمهای ایستاده و دور شدن آنها را تماشا میکند.
:"اسب و شمشیر مرا میتوانی با خود ببری، ولی... مرا رها کن! من نمیتوانم با تو بیایم یابن رسول الله!"
:"اسب و شمشیرت به کار ما نمیآید... ما تو را میخواستیم، خودت را عبدالله!... کفر، نعمت از کفت بیرون کند... نعمت صید وحشی است..."
پژواک صدایش در گوش مرد میپیچد.
:" نعمت صید وحشی است... نعمت صید وحشی است... نعمت صید وحشی است..."
و عبدالله دورشدن حسین (علیهالسلام) را تماشا میکند.
7. یک آهنربا برداشتی و مدام آن را به یک مشت گیرهی کاغذ نزدیک میکنی. گیرهها به سرعت جذب آهنربا میشوند. آهنربا را به آرامی بالا میبری. چند تا از گیرهها بر زمین میافتند. برمیخیزی و میایستی.
چند تا از گیرهها میافتند.
میخواهی بروی بالای چهارپایه. در هر حرکتت چند تا از گیرهها، آهنربا را رها میکنند.
قامت راست میکنی. فقط چند گیره به آهنربا چسبیدهاند. فقط چند تا. به عدد انگشتان یک دست.
میگویی:"گیرهی خوب باید دست آهنربا را محکم بگیرد."
آن وقت بالا و بالاتر میروی. آنقدر بالا که صدایت را به سختی میشنوم، مثل وقتی که میرویم کوه و من همیشه از تو عقبترم.
از آن بالا داد میزنی:"الناس عبید الدنیا و الدین لعقٌ علی السنتهم، یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قلّ الدیانون."[ii]
8. پــا نهـــاد از روی همــت در رکــــاب | کرد با اسب از سر شفقت خطاب |
کـــای سبــک پر ذوالجــناح تیزتــک | گـرد نعلت سرمهی چشـم مــلک |
ای به رفتــــار از تفـــکـــر تیــــزتـــر | وز بُراق عقــل، چــــابک خیــــزتر |
رو به کوی دوست، منهاج من است | دیده وا کن وقت معراج من است |
بُـــد به شـب معـراج آن گیـتی فروز | ای عجب معراج من باشد به روز |
تو بـــراق آســـــمان پیمــــــای من | روز عـــاشورا شب اســــرای من[iii] |
9. "ای همراهان من، ای که با این قافله از دیار خویش هجرت کرده، ترک خانه و کاشانه نمودید، در حالیکه میاندیشیدید من به سوی مردمی رهسپارم که با زبان و دل، با من بیعت کردهاند،
اکنون بدانید که من آن کوهم که تنها و غریب مانده است و این قوم هدفی جز کشتن من و یارانم و اسیر کردن خانوادهام ندارد. میترسم که شما از این حقیقت آگاه نشده و ندانسته به دنبال من بیایید و به هنگام دشواری حیا بورزید که مرا رها کنید. ولی بدانید که خدعه و نیرنگ نزد ما حرام است.
پس هر کس بیم آن دارد که در این مسیر دچار سختیها شود، بازگردد. هم اینک بازگردید که هنوز وقت باقی و راه بازگشت آسان است.
و هر که میخواهد با من مساوات برقرار کند و دست مرا رها نسازد، بداند که ثمرهی همراهی با من غربت است و تنهایی و عطش و... شهادت!
اینجا میدان اختیار است و من رو به سوی معراج میروم. ای پروانگان عاشق بدانید که در محفل شمع وجود من مدعیان را راه نیست."[iv]
[i] مثنوی معنوی، دیباچه دفتر اول، ص6، بیت 26
[ii] "مردم عبید دنیا هستند ودین لقلقهی زبانشان است، دین را تا زمانی دوست دارند و با آن موافقاند که به دنیایشان لطمه نخورد، پس آنگاه که در میدان امتحان قرار میگیرند، دینداران کم خواهند شد." بحارالانوار، ج44، صص 383-382
[iii] گنحینة الاسرار، عمان سامانی، صص 124-123
[iv] نقل به مضمون از ناسخ التواریخ، ج2، ص257؛ فرهنگ سخنان امام حسین (علیهالسلام)، ص45، خ6
يکشنبه 17/6/1387 - 14:7