دعا و زیارت
مقالات
اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام
با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجویى حسین (ع ), درمی یابیم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهیم عمیقى والاتراز درك و دید ما گذشته است .اكنون مرورى كوتاه به زوایاى زندگانى آن عزیز, كه پیش روى ما است :
جنابش به نماز و نیایش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسیارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز می گزاشت . (1) و حتى در آخرین شب زندگى دست از نیاز و دعا برنداشت , و خوانده ایم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خویش به خلوت بنشیند. و فرمود: خدا می داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زیاد و استغفار را دوست دارم . (2) حضرتش بارها پیاده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (3) ابن اثیر در كتاب اسد الغابة می نویسد: كان الحسین رضى الله عنه فاضلا كثیر الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخیر جمیعها. (4) حسین (ع ) بسیار روزه می گرفت و نماز میگزارد و به حج میرفت و صدقه میداد و همه كارهاى پسندیده را انجام میداد.
شخصیت حسین بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پیاده به كعبه می رفتند, همه بزرگان و شخصیت هاى اسلامى به احترامشان از مركب پیاده شده , همراه آنان راه می پیمودند. (5) احترامى كه جامعه براى حسین (ع ) قائل بود, بدان جهت بود كه او با مردم زندگى میكرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمی جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان دیگران از مواهب و مصائب یك اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ایمان بی تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه كاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمی بستند,...
این روایت یك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانیم : روزى از محلى عبور می فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشكى می خوردند, امام حسین (ع ) می گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذیرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بیان داشت : ان الله لا یحب المتكبرین , (6) خداوند متكبران را دوست نمیدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم , شما هم دعوت مرا اجابت كنید. آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند, (7) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد, و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت . شعیب بن عبدالرحمن خزاعى می گوید: چون حسین بن على (ع ) به شهادت رسید, بر پشت مباركش آثار پینه مشاهده كردند, علتش را از امام زین العابدین (ع ) پرسیدند, فرمود این پینه ها اثر كیسه هاى غذایى است كه پدرم شب ها به دوش می كشید و به خانه زن هاى شوهرمرده و كودكان یتیم و فقرا می رسانید.(8) شدت علاقه امام حسین (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمایت از ستمدیدگان می توان در داستان ارینب وهمسرش عبدالله بن سلام دریافت , كه اجمال و فشرده اش را در این جا متذكر میشویم :
یزید به زمان ولایتعهدى , با این كه همه نوع وسایل شهوت رانى و كام جویى و كامروایى از قبیل پول , مقام , كنیزان رقاصه و... در اختیار داشت , چشم ناپاك و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود. پدرش معاویه به جاى این كه در برابر این رفتار زشت و ننگین عكس العمل كوبنده اى نشان دهد, با حیله گرى و دروغ پردازى و فریبكارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش یزید بكشاند.حسین بن على(ع) از قضیه باخبر شد, در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یكى از قوانین اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده مسلمان و پاكیزه اى قطع نمود و با این كار همت و غیرت الهی اش را نمایان و علاقه مندى خودرا به حفظ نوامیس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و این رفتار داستانى شد كه درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى امیه , براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (9) علائلى در كتاب سمو المعنى می نویسد: ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد می كنیم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته اند, یكى در شجاعت , دیگرى در زهد, آن دیگرى در سخاوت , و... اما شكوه و بزرگى امام حسین (ع ) حجم عظیمى است كه ابعاد بی نهایتش هر یك مشخص كننده یك عظمت فراز تاریخ است , گویا او جامع همه والایی ها و فرازمندی ها است . (10) آرى , مردى كه وارث بی كرانگى نبوت محمدى است , مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشكار فضیلت هاى خدایى نباشد.
درود ما بر او باد كه باید او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهیم .امام حسین (ع ) و حكایت زیستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه یك بزرگمرد تاریخ را براى ما مجسم می سازد, بلكه او با همه خویشتن , آیینه تمام نماى فضیلت ها, بزرگمنشی ها, فداكاری ها, جانبازی ها, خداخواهی ها وخداجویی هامی باشد. او به تنهایى می تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنویت و فضیلت هاى انسان را ارجمند نمود.
پی نوشت ها:
(1) عقد الفرید, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفید, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذكرى الحسین , ج 1, ص 152, به نقل از ریاض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آیه 22.
(7) تفسیر عیاشى , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسیاسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از كتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است
يکشنبه 18/12/1387 - 15:10
دعا و زیارت
مقالات
جان نثار و مورد اعتماد پیامبر (ص)
اسلام در یثرب (مدینه) شروع به گسترش كرد،شمار مسلمانان در آن جا به حدى زیاد شد كه جرات یافتند تا پیامبر را براى آوردن نزد خود و هم قسم شدن بر حمایت از او مانند دفاع از زن و فرزند خود،دعوت كنند،و پیامبر دعوت آنان را بپذیرد. قبایل مشرك از آن امر آگاه شدند،و زندگى پیامبر (ص) در معرض خطر قرار گرفت زیرا آنان معتقد بودند كه كشتن محمد تنها وسیلهاى است كه مىتواند مانع گسترش اسلام بشود. خوانندگان تاریخ اسلام مىدانند كه چگونه سران بتپرست در مكه انجمن كردند و در نهان طورى اتفاق كردند كه یقین داشتند بزودى با آن به هدف خود خواهند رسید:از هر قبیلهاى جوانى چابك،و همگى در شبى معین با هم به پیامبر (ص) حمله كنند،تا همگى در قتل او شركت كرده باشند.بدان وسیله مسؤولیت قتل پیامبر،بین همگى قبایل مكه كه دشمن او بودند تقسیم مىشد.در نتیجه قبیله هاشم نخواهد توانستبه خونخواهى او برخیزد،و به خونبها راضى خواهد شد.به وسیله وحى بر پیامبر از آن راز پرده برداشته شد و او مامور به خروج از مكه و هجرت به مدینه شد.اما خروج آن حضرت در حالى كه آنان حركات او را زیر نظر داشتند به معنى رویارویى با خطر بوده است.البته مشركان شبانه روز آن حضرت را زیر نظر خود داشتند.خانههاى مكه به شكلى بود كه كسى نمىتوانست در آنها مخفى شود.پیامبر این انتظار را داشت كه افراد همپیمان در آن شب خانهاش را محاصره كنند و هر گاه بستر را خالى از او ببینند خواهند دانست كه او بیرون رفته است تا خود را نجات دهد وسر راه را بر او مىگیرند.لازم است كه بستر پیامبر پر باشد تا به ماندنش در خانه اطمینان كنند.اما كسى كه در آن شب بستر پیامبر را پر مىكند،باید آماده مرگ باشد زیرا هجوم بر او قطعى خواهد بود چه كسى در شب هلاكت،در بستر پیامبر (ص) خواهد خوابید،بجز كسى كه وعده یارى داده است؟ پیامبر على بن ابى طالب را از آن تصمیم آگاه ساخت و او را مامور كرد تا در بسترش بخوابد على (ع) نه تنها عذرى نیاورد،و لحظهاى تردید نكرد،بلكه هیچ فكرى نسبتبه سرانجام آن كار به خود راه نداد.بلكه او تنها درباره یك چیز اندیشید:سرانجام پیامبر (ص) .پس،گفت آیا شما سالم مىمانید یا رسول خدا؟و موقعى كه پیامبر خدا جواب مثبتبه او داد،به حال سجده روى زمین افتاد در حالى كه خدا را براى سلامتى پیامبرش شكر مىگزارد.پیامبر خدا او را به كار مهم دیگرى نیز مامور ساخت،و آن اداى امانتهایى بود كه مردم مكه نزد پیامبر (ص) گذارده بودند. سومین مساله مهم محدثان روایت مىكنند كه پیامبر على را به انجام مساله مهم دیگری نیز مامور كرد كه در آن شب قبل از خروجش از مكه در انجام آن كار همراه و یاور او باشد:حاكم به سند صحیحى روایت كرده است كه على فرمود:پیامبر او را (شب خوابیدن بر فراش) به كعبه برد تا بتبزرگ قریش را بشكند.پیامبر (ص) روى دو شانه على بالا رفت تا بالاى بام كعبه رود و لیكن او در على ضعفى مشاهده كرد پس از روى شانههاى او پایین آمد و به وى دستور داد تا روى شانههاى آن حضرت بالا رود،و او رفت.پیامبر چنان او را بلند كرد كه على تصور كرد كه اگر بخواهد به آسمان برسد مىرسد.على بالاى بام كعبه رفت و بتبزرگ را كه از مس بود و به وسیله چند میخ میخكوب شده بود از جا كند.هنگامى كه على به بت دستیافت پیامبر به او گفت:بكوبش!پس به زمین كوبید و آن را شكستسپس فرود آمد (1) . قابل قبول است كه این كار مهم پیش از این كه افراد شورا منزل پیامبر را محاصره كنند تحقق یافته باشد و پیامبر و على پس از انجام این كار به خانه برگشته باشند و این كه پیامبر بعد از آن بیرون رفته باشد و دشمنان منزلش را محاصره كرده باشند.على ماند تا دو كار مهم و بزرگ را انجام دهد:خوابیدن در بستر پیامبر (ص) و اداى امانتهایى كه از مردم مكه نزد پیامبر بود. ابن اثیر در تاریخ خود«الكامل»روایت كرده است كه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: امشب بر بسترت مخواب!پیامبر على را مامور ساخت كه بر بستر او بخوابد و به او دستور داد كه تمام امانتها و سپردههایى را كه نزد او بود به نیابتش باز پس دهد. پیامبر (ص) آن گاه مشتى خاك بر گرفت و بر سر آنان پاشید و بیرون رفت در حالى كه اوایل سوره یس را مىخواند،دشمنان او را ندیدند. مشركان نگاه مىكردند،و على را مىدیدند كه در بستر خوابیده بود در حالى كه پارچه روانداز مخصوص روى او بود با خود مىگفتند محمد خوابیده است آنان تا صبح منتظر ماندند.على از بستر برخاست،او را شناختند.و پرسیدند:محمد كجاست؟گفت:نمىدانم.شما او را مامور بیرون رفتن از خانه كردهاید،او هم بیرون رفته است.پس او را زدند و به مسجد بردند و ساعتى زندانىاش كردند و سپس رهایش ساختند.خداوند پیامبرش را از مكر آنان نجات داد و او را مامور به هجرت كرد و على به اداى امانتهاى پیامبر (ص) اقدام كرد،و آنچه را مامور شده بود انجام داد (2) . پیامبر (ص) به همراه ابو بكر رهسپار شد،تا به غار ثور رسیدند،و در آن جا پنهان شدند و به این صورت رویداد هجرت اتفاق افتاد كه اسلام و مسلمانان را وارد دورانى تازه كرد. باید اندكى توقف كنیم،و در زمینه جایگاه على و عظمت مسالهاى كه به او موكول شده ستبیندیشیم. البته شمار مسلمانان در مكه-تا زمان این حادثه یعنى پایان مدت اقامت پیامبر در مكه-به صدها نفر مىرسید.و در میان آنان بزرگانى از صحابه معروف بودند،و بیشترین آنان با اجازه پیامبر-بعد از این كه آن حضرت تصمیم به مهاجرت گرفت-به مدینه هجرت كردند.پیامبر نزدیك شدن خطر را به خود-از آن وقتى كه مردم مكه از همقسم شدن آن حضرت،با مردم یثرب آگاه شدند-مىدانست و امكان داشت كه هر تعداد از آنان را كه مىخواستبراى دفاع از خود و یا براى فدا شدن باقى گذارد.با همه اینها پیامبر آن كار را نكرد و كسى از آنان را براى روبرو شدن با خطر باقى نگذاشت. چرا پیامبر على را براى فدا شدن انتخاب كرد؟ براى این مهم على را برگزید و جز او را انتخاب نكرد،زیرا شایسته بود آن كس كه به این كار مهم قیام مىكرد بطور فراوان از ویژگیهاى زیر برخوردار باشد: (1) محبت او به خدا،پیامبر (ص) و دین او بیشتر از محبتش به خود باشد. (2) داراى روحیهاى باشد كه در راه خدا با خشنودى شهادت را استقبال كند. (3) دلاورى باشد كه دشمنان-على رغم تنهایى و بىیاورى او و فزونى دشمن-او را مرعوب نكنند.البته كسى كه آن شب بر بستر پیامبر مىخوابد،تنها و بطور ناگهانى دست كم با ده جوان از زورمندان مكه روبرو خواهد شد،و اگر در برابر آنها پیروز شود،طبیعى است كه تمام خشم مردم مكه متوجه او خواهد شد و صدها تن از آنان و شاید همگى به وى حملهور شوند، زیرا او كسى است كه با خوابیدن خود در بستر پیامبر (ص) مانع پیروزى آنان در كارشان شده است. (4) مردى باشد كه هیچ رازى را آشكار نكند،و هر چه شكنجه بیند،دشمنان را از جا و مكان پیامبر (ص) آگاه نسازد.و براستى مشركان قریش،پس از بىنتیجه ماندن توطئهشان تصمیم گرفتند به جاى پیامبر (ص) هر كسى را كه در بستر او یافتند،شكنجه و آزار دهند تا جایگاه پیامبر (ص) را به آنان نشان دهد. البته دشوار است تصور كنیم كسى جز على (ع) مىتوانسته چنین وظیفهاى را بهعهده گیرد، و آرام و مطمئن-بدون خوف و ترسى-اقدام به آن كار بكند.در این جاست كه ما معناى وزارت و یا معاونت را مىفهمیم كه على (ده سال پیش از این رویداد) به قیمت جان خود نسبتبه پیامبر پیمان آن را بست. هدف از تكلیف اداى امانتها براستى،ملاحظه مىكنید كه دستور پیامبر (ص) به على (ع) براى اداى امانتها و سپردههاى مردم به صاحبان آنها به نیابت از او،آشكارا به انجام پیمان رسول خدا (ص) نسبتبه على در مورد وصایت و جانشینى پیامبر (ص) اشاره دارد.زیرا براى پیامبر (ص) امكان داشت كه شخص دیگرى-همچون عموى ثروتمندش عباس-را وادار به این كار كند و یا این كه فردى از اصحاب را (كه با اجازه او مهاجرت كردند) به منظور اقدام به مساله مهم پرداخت امانتها، باقى گذارد.و تكلیف مورد انتظار در مورد اداى امانت از جانب پیامبر به هر یك از صحابه، بیش از على بود زیرا كه على با خوابیدن در بستر پیامبر در معرض خطرى شدید قرار مىگرفت...و زنده ماندنش پس از آن خطر بزرگ جدا قابل تردید بود.در حالى كه بقیه اصحاب در معرض خطر نبودند و تكلیف آنان به رساندن امانتها به صاحبانشان،منطقىتر بود زیرا كه سلامتى هر كدام از آنها به مقتضاى عادت قابل انتظار بود،و لیكن پیامبر كسى از آنان را براى این كار مهم انتخاب نكرد و على رغم خطرهایى كه على را محاصره كرده بود،او را انتخاب كرد. خبرى كه خود یك معجزه بود انتخاب على براى باز پس دادن سپردهها دلیل بر این است كه على تنها كسى است كه جایگزین پیامبر و همانند اوست.همان طورى كه این انتخاب خود خبرى است معجزه آسا، آنچه به وضوح ظاهر مىشود این است كه خداوند به محمد وحى كرد كه على از مشكلات به سلامتخواهد گذشت و او پس از رفع مشكلات در موقعیتى خواهد بود كه بتواند امانتها را به صاحبانشان باز گرداند.اگر پیامبر (ص) به سلامتماندن على یقین نداشتبر او لازم بود كه دیگرى را براى اداى آن امانتها تعیین كند،زیرا اداى امانت واجب است،و وجوب اداى امانت، امانتدار را ملزم مىكند،تا مطمئنترین راهها را براى رساندن سپردهها به صاحبانشان انتخاب كند.پس،بر عهده پیامبر بوده است،تا براى آن كار مهم كسى را كه انتظار سالم ماندنش مىرفت،انتخاب كند نه كسى كه ممكن است كشته شود. گاهى خواننده فكر مىكند كه على به سالم ماندن خویش یقین داشته است.و این یقین از طریق خبر دادن پیامبر به او و از مكلف ساختنش به پرداخت امانتها به دست آمده و دلالتبر اطمینان پیامبر (ص) به كشته نشدن على در آن شب داشته است.اگر جریان بر این منوال باشد پس حادثه،اهمیتخود را از دست مىدهد،زیرا خوابیدن در بستر پیامبر (ص) فداكارى بزرگى نخواهد بود،هنگامى كه شخص خوابیده یقین دارد به این كه تحت عنایتخدا محفوظ است و به او گزندى نخواهد رسید،هر چند خطرها فراوان باشد. على (ع) به شهادت علاقهمندتر بود تا زندگى واقعیت این است كه پیامبر خدا على را مامور به اداى امانتها كرد پس از این كه او خوابیدن در بستر پیامبر را بدون تردید و بىتوجه به آنچه در لیلة المبیتبرایش اتفاق خواهد افتاد، پذیرفت در حقیقتبراى او یكسان بود كه زنده بماند یا كشته شود تا وقتى كه هدف یعنى همان نگهبانى پیامبر برقرار باشد على همان مردى است كه بیش از آنچه طالب حیات باشد خواستار شهادت بود.و شهادت در راه خدا را غنیمت و رستگاریى مىدید كه بالاتر از آن رستگارى نیست و آن را هنگامى درمىیابیم كه مطلبى را كه در نهج البلاغه نوشته شده ستبخوانیم آن جا كه از پیامبر (ص) راجع به قول خداى تعالى:«آیا مردم پنداشتهاند كه به صرف این كه بگویند ایمان آوردهایم رها خواهند شد و مورد آزمایش قرار نخواهند گرفت؟ »پرسید،ضمن گفتارش كلمات زیرا را یادآور شده است:«گفتم:اى رسول خدا آیا در روز جنگ احد،هنگامى كه گروهى از مسلمانان به درجه شهادت رسیدند،اما من از شهادت محروم شدم و كشته نشدنم بر من گران بود به من نفرمودى:بشارت باد تو را كه بعد از این كشته خواهى شد؟به من فرمود:آنچه گفتى راست است،هنگام شهادت،چگونه صبر خواهى كرد؟ گفتم اى پیامبر خدا این مورد از موارد صبر نیستبلكه جاى مژده و سپاسگزارى است» (3) . البته خداوند به پیامبر خبر داده بود كه بزودى به سوى مكه باز مىگردد.به دلیل نزول این آیه:«البته خدایى كه قرآن را بر تو وحى كرد تو را به وعدهگاهتبر مىگرداند...»نزول آیه در حالى بود كه پیامبر در مسیر مهاجرت خود به مدینه حركت مىكرد. این وحى،وعدهاى بود از جانب خدا به پیامبرش كه در آینده نزدیك با پیروزى به مكه باز مىگردد،وعدهاى براى او بود بر این كه وى پیش از بازگشتبه مكه از دنیا نخواهد رفت و لیكن این وعده الهى از عظمت كوشش پیامبر و جهاد او در راه رسالت چیزى نمىكاهد،زیرا گر چه او این وعده را از جانب پروردگارش دریافت نكرده بود،در راه انجام رسالتخویش حركت مىكرد بدون این كه به آنچه در این راه به او خواهد رسید،اهمیتبدهد جریان در مورد على نیز بر این منوال بود،آگاهى على به زنده ماندنش تا وقتى كه امانتها را برساند از عظمت فداكاریش نمىكاهد چه او آماده براى انجام مساله مهم فداكارى بود اگر چه بشارت پیروزى داده نمىشد و یا مژده شهادت دریافت مىكرد. تاریخ زندگى على سرشار از فداكارى است تاریخ زندگانى على در سالهاى پس از این رویداد،بروشنى این نتیجه گیرى را ثابت مىكند. تاریخ به ما نمىگوید كه پیامبر به على پیش از جنگ احد خبر داد كه او ازمعركه احد سالم بیرون مىآید.و لیكن این مطلب مانع از آن نمىشد كه على با پیامبر استوار بماند و با جانش از او محافظت كند،و با گروهى از لشكریان مشرك مهاجم یكى پس از دیگرى روبرو شود.آن گاه كه همه یاران پیامبر (ص) رو به فرار گذاشتند،در میان آنها فرو رفته و با شمشیرش سرهاى قهرمانانشان را بزند. حقا كه على به هنگام هجرت دو امر مهمى را كه به وى موكول شده بود به بهترین وجه انجام داد،براستى كه او به پیمان همكارى با رسول خدا وفا كرد و پیامبر خدا را نجات داد و او سوى منزلگاه هجرتش رهسپار شد و به انجام وظیفه رسالت الهى-چنان كه خدا خواسته بود-پرداخت.پس یارى على به پیامبر خدا فداكارى بىنظیرى در نوع خود بوده است.پیامبر از او خواست كه نیابت كند از او تا به عنوان یك نایب پرداخت كننده امانتها عهدهدار این كار مهم شود،پس او نیز آن امانتها را به صاحبانش باز گرداند بدان گونه كه اگر خود رسول خدا (ص) نیز بود،عمل مىكرد.و پس از این كه هر دو امر مهم را به انجام رساند،رهسپار مدینه شد،چندین روز پیاده راه رفتبه حدى كه پاهایش ورم كرد،و سرانجام به محل قبا،چند میل دور از مدینه رسید.در آن جا پیامبر منتظرش بود براى این كه در حالى وارد مدینه شود كه فدایى و نمایندهاش در پس دادن امانتها،همراه او باشد. البته خداوند پیامبرش را از كید و مكر كسانى از قریش كه نسبتبه او مكر ورزیده بودند نجات داد و او محترمانه و در میان یارانى چند،به سلامت وارد مدینه شد.اما قریش خود را پیروز و در سلامت نمىدیدند،و از جانب محمد (ص) خواب راحت نداشتند.و با وجود او،دین خود و مركز قدرت آن[مكه]را در خطر جدى مىدیدند و مىترسیدند كه با گذشت زمان آن حضرت توان و قدرت بیشترى بیابد و سرانجام با لشگرى كه مانندش در گذشته دیده نشده باشد به مكه باز گردد! آرى نجات پیامبر (ص) قریش را بر قتل او حریصتر و در ستیز با او خشنتر كرد.قریش چون این مرتبه در رسیدن به هدف ناكام شدهاند پس باید در آینده آتش جنگى طولانى را مشتعل كنند،خود و یارانشان را به میدانهاى گوناگون كارزار وارد سازند وتمام امكانات خود را براى نفوذ در بقیه قبیلههاى بتپرست و غیر بتپرستبر ضد پیامبر به كار گیرد.تا شاید با رودررویى و جنگ با آن حضرت بتوانند به برخى از اهداف خود كه با هجوم ناگهانى به آن نرسیده بودند دستیابند. اگر فداكارى على در شب هجرت را نمونهاى برجسته از ایفاى تعهد او به معاونت پیامبر در شب شوراى منزل-یعنى كمك و معاونت او-به شمار آوریم،پس ممكن است تصور كرد حوادثى كه در پى هجرت تا هنگام قطعى شدن پیروزى آن اصول آسمانى پیش مىآید،سال بسال بر مقدار حجم این همكارى مىافزاید. امكان نداشت كه اسلام منتشر شود مگر وقتى كه معتقدان به اصول آن از قید ترس آزاد و از آزادیشان بهرهمند مىشدند،و آن ممكن نبود جز وقتى كه دولتى نیرومند بر اساس این اصول بر پا شود،و پایههاى این دولت مورد نظر نمىتوانست استوار گردد مگر وقتى كه قواى تهدید كننده شرور از بین بروند.و ما در صفحات آینده خواهیم دید كه على در تمام این موارد، تنها مددكار است. پىنوشتها: 1-المستدرك ج 3 ص 5. 2-ج 2 ص 72،دار الكتاب العربى بیروت. 3-نهج
يکشنبه 18/12/1387 - 15:9
دعا و زیارت
شهادت پیامبر (ص) درباره على (ع)
«رسول خدا (ص) در روز خیبر فرمود:این پرچم را به مردى خواهم داد كه خداوند و پیامبرش را دوست مىدارد و خدا و پیامبر او را دوست مىدارند،و خداوند این دژ را به دست او مىگشاید.پس مردم آن شب را در این زمینه با هم صحبت مىكردند و از هم مىپرسیدند پیامبر (ص) پرچم را به چه كسى خواهد داد؟و چون صبح شد مردم گرد پیامبر جمع شدند و هر كدام امیدوار بودند كه پرچم به او داده شود،پیامبر فرمود:على بن ابى طالب كجاست؟ گفتند یا رسول الله او از درد چشم رنج مىبرد.فرمود:كسى را بفرستید بیاید.پس على را آوردند،پیامبر آب دهان به چشمانش مالید و دعا كرد و او شفا یافتبه طورى كه گویى اصلا دردى نداشته است. پس پرچم را به على داد،و على عرض كرد یا رسول الله،آیا با آنها بجنگم تا مثلما مسلمان شوند،پیامبر فرمود:پیش از جنگیدن پیكى نزد آنان بفرست و بعد آنها را به اسلام دعوت كن و آنان را از حق خداوند بر ایشان آگاه ساز.به خدا سوگند هر گاه خداوند فردى را به وسیله تو هدایت كند بهتر است از شتران سرخمویى كه مال تو باشند و تو آنها را در راه خدا انفاق كنى» (3) . على پرچم به دست لشكر را رهبرى مىكند.بر خلاف اصول و مقرراتى كه بایستى در جنگها مراعات شود،او پیشاپیش لشكر مىرود.سلمة بن اكوع مىگوید:«به خدا سوگند او با پرچم بیرون شد در حالى كه نفس مىزد و بسرعت گام برمىداشت.و من در پى او حركت مىكردم تا اینكه پرچمش را در زیر آن دژ در تلى از سنگها فرو برد،یهودیى از بالاى آن دژ اطلاع یافت، گفت تو كیستى؟گفت منم على بن ابى طالب،یهودى گفت:شما برترید اما به عنوان وحى به موسى نازل نشده است!سلمه مىگوید على برنگشت تا این كه خداوند به دست وى آن دژ را فتح كرد» (4) . سلمه مىگوید:مرحب یهودى در حالى كه رجز مىخواند و مبارز مىطلبید به جانب على آمد پس،على ضربتى بر او وارد كرد كه سر او را شكافت و او را از پا در آورد و باعث فتح قلعه شد (5) از ابى رافع خادم رسول الله نقل شده است كه او گفت: به همراه على بن ابى طالب-موقعى كه رسول خدا او را با پرچم خود گسیل داشت-بیرون رفتیم وقتى كه به نزدیك قلعه رسید،اهل آن قلعه بیرون شتافتند،على با آنان به جنگ پرداخت،مردى از یهود ضربتى بر او حواله كرد سپر على از دستش افتاد و او دستبه درى كه نزدیك دژ بود برد و آن را به جاى سپر خود به كار برد،آن در در دست وى بود تا جنگ پایان گرفت.هفت نفر كه من هم هشتمین آنها بودم سعى كردیم كه آن در را از این رو به آن رو كنیم نتوانستیم» (6) . براستى یورش على بر یهودیان قلعه بیش از هر چیز به تندبادى شبیه بود،یهودیان پس از آن جنگ داغ،به دنبال كشته شدن پهلوان یهود،یعنى مرحب،طولى نكشید كه به قلعه خود پناه بردند و درب ضخیم آن را بستند. طبیعى بود كه یهودیان با ورود به قلعه و بستن دربهاى آن،چارهاى براى دفاع از خود بیندیشند چرا كه ایشان در جنگ رو در رو شكستخوردند،و لیكن آن كار هم چارهساز آنان نشد،چه آن كه على و لشكریانش موفق به ورود به قلعه آنان شدند و آن را فتح كردند.على چگونه موفق به گشودن آن درب عظیم شد؟آیا او تنها از دیوار بالا رفت و یا لشكریانش به همراه او از دیوار به داخل قلعه وارد شدند و آن درب را از داخل باز كردند؟این امكان دارد ولى مورخان و محدثان،تا آن جا كه من اطلاع دارم،متذكر نشدهاند كه كسى از مسلمانان در آن جنگ با بالا رفتن از دیوار وارد دژ شده باشد.یا این كه على با قدرتى غیر عادى توانسته است در قلعه را از جاى بر كند چنان كه بعضى از روایات براى ما بازگو مىكنند؟آن نیز به طور جدى امكان پذیر است.چه در همان روز معجزه شفاى چشمان على (ع) با آب دهان مبارك پیامبر تحقق یافت،و شاید كندن آن درب معجزه دیگرى بوده است كه در آن روز به وقوع پیوسته است.و اى بسا این درب همان باشد كه به گفته ابو رافع هنگامى كه سپر على (ع) از دست افتاد،آن را سپر قرار داد. هنگامى كه على وارد قلعه یهودیان شد توان دفاعى آنان تمام شده بود.دیگر ممكن نبود پس از شكست نخستین،در جنگ رو در روى دومى،طرفى ببندند.البته آن دژ به دست مسلمانان فتح شد،در حالى كه هنوز آخر لشكر به اولش نپیوسته بود! پس از آن قلعه،دیگر قلعههاى خیبر به دنبال آن و پس از سقوط دژ ناعم سقوط كردند به طورى كه نزدیك بود تمام منطقه خیبر از آن دولت اسلامى شود. براى خواننده آسان است كه از رویدادهاى این جنگ به نتایج زیر برسد: (1) براستى كه جنگ خیبر براى مسلمانان جنگ سرنوشتبود،پیش از این جنگ در دو جنگ گذشته مسلمانان وضع خوبى نداشتند.مسلمانان در جنگ احد بههزیمت رفتند و جز اندكى همه آنها از صحنه پیكار فرار كردند.در جنگ احزاب مدافع بودند.ترس دل همه را پر كرده بود (بجز كسانى كه خداوند ترس را از آنان برداشته بود) آن هنگام كه دشمن از بالاى سر و پایین پایشان آمد و جانهایشان به لب رسیده بود و جنگ در شرایطى پایان گرفت كه مسلمانان جرات روبرو شدن با آنان و یا عبور از خندقهایشان به سوى آنها را نداشتند. در این سومین جنگ مسلمانان با دشمنى روبرو شدند كه از نظر شمار از آنان كمتر بود،و اگر نتوانستند بر دشمن پیروز شوند به این سبب بود كه قبایل فراوان عرب،هنوز بر آیین بتپرستى خود باقى بودند،و بزودى جرات یافتند،پى در پى به مسلمانان یورش برند.مردم خیبر به فكر حملههاى آینده مىافتادند،و براى هر نیروى دیگرى كه قصد تهاجم به مسلمانان مىكرد،پشتیبانى نیرومند مىشدند.اگر مسلمانان از درهم شكستن شوكت مردم خیبر عاجز مىشدند اعتماد به نفس را از دست مىدادند،و آن پیروزى بر جمعیت زیاد دشمن در شبه جزیره را در فاصله بسیار دور از خود مىدیدند.اگر مسلمانان پیروز مىشدند،دژهاى دشمنان را مىگشودند،كار بر عكس مىشد چرا كه آن پیروزى موجب بالا رفتن روحیه ایشان مىشده،و آنان را از خطر ناگهانى آینده آسوده خاطر مىكرد و دیگر قبیلههاى عرب را از تهاجم آنان مىترساند. (2) براستى كه پیامبر از روال جنگ خوشحال نبود،چه آن كه محاصره طول كشیده بود و كمكهاى مواد غذایى كمیاب شده بود.دلیل این مطلب این كه اینان در این جنگ گوشتهاى خران اهلى را خوردند.اگر مدت بیشترى طول كشیده بود و امكان پیروزى بر دشمن نمىیافتند،مسلمانان در آیندهاى نزدیك ناچار به عقبنشینى و رفع حصر مىشدند.به همین جهت مسلمانان در دو روز پیاپى با فرماندهى ابو بكر،و بعد عمر،به دژهاى خیبر هجوم بردند. چون مسلمانان از فتح هر كدام از آن دژها در دو تهاجم ناتوان ماندند،و پیامبر (ص) دید كه مسلمانان در مقابل مشكل بزرگى قرار گرفتهاند،در صدد راه حل قطعى برآمد. تنها راه حل قطعى تنها راه حل قطعى در این جنگ فرماندهى على (ع) براى لشكر اسلام بود.چون در نظر پیامبر تنها راه حل قطعى،على،مجسم مىشد،پیامبر ناگزیر از بروز معجزهاى شد تا على بتواند به آن كار مهم دستبزند،چه آن كه على درد چشم بود و هرگز،نمىتوانستبه آن كار مهم بپردازد،مگر این كه چشمانش بهبود مىیافت،و لذا پیامبر با آب دهان مباركش او را معالجه كرد و چشمان او شفا یافت.اگر میان مسلمانان كسى بود كه جاى على را مىگرفت او مكلف به این كار مهم نمىشد،على در وضعى غیر عادى بود و اگر در آن جنگ وارد مبارزه نمىشد اشكالى نداشت،ولى آن كارى مهم بود و كسى جز على نبود كه بتواند با خطر مقابله كند و بر آن پیروز شود. دو معجزهاى كه بروز كرد شفاى چشمان على با آب دهان رسول خدا یكى از دو معجزه بود.معجزه دوم همان رسالت پیامبر و خبر دادن آن حضرت به مسلمانان بود كه آن مرد كه در روز سوم فرماندهى جنگ را به عهده خواهد گرفتبرنمىگردد،مگر این كه فتح را به دستخویش نصیب مسلمانان كند. چگونه محمد به عنوان یك بشر مىتواند آگاه شود كه خداوند آن قلعه را به دست على فتح خواهد كرد؟این احتمال هست كه على كشته شود و یا زخم كارى بردارد كه مانع از پیگیرى مبارزه شود.و لیكن پیامبر اكرم این كلمات را از روى هواى نفس نگفت چه او از روى وحى الهى سخن مىگوید و خداوند مىداند كه در آینده براى على چه اتفاقى خواهد افتاد و این كه او برنمىگردد تا خدا به دست او قلعه را فتح كند. و این چنین بود كه هنگام غیبت على (ع) تمام ارتش از فتح خیبر عاجز ماندند.و حضور على (آن یكه مرد) كلید فتح و پیروزى بود.این امر آشكارا مطلبى را اثبات مىكند-قبلا راجع به آن سخن گفتیم-آن این است كه على مجرى خط پیامبر (ص) وایجاد دولت اسلامى بود. عمر،در پاسخ شخصى كه على (ع) را به تكبر متهم كرد راست گفت كه:حقا كسى كه مثل على باشد حق دارد بر خود ببالد«به خدا سوگند اگر شمشیر على نبود هر آینه پایه اسلام استوار نمىشد.از این گذشته او داورترین فرد این امت و با سابقهترین و شریفترین آنهاست» (7) . البته خداوند پشت پیامبر بزرگش را به وسیله پسر عمویش على محكم كرد كه وعده پشتیبانى در راه هدف بزرگ او را دهسال پیش از هجرت داده بود.پس پشتیبانى او از پیامبر (ص) تنها نمونه تاریخ است. اگر على آن قول (روز انجمن منزل) را هم نداده بود جز آنچه انجام داد انجام نمىداد،پس ارتباط على با پیامبر یك رابطه طبیعى بود،نیازى به قول یا پیمانى نداشت.سخن پیامبر به على (در فصل سوم) گذشت كه فرمود:«یا على!مردم از درختان مختلفند و من و تو از یك درختیم...». على آن وعده را به زبان نیاورد تا به مقامهایى كه پیامبر (ص) به یارى كننده خود،وعده داده بود-على رغم عظمت آن مقامها-برسد،بلكه آن قول را داد چون مىدید كه یاورى به پیامبر همان هدفى است كه براى آن آفریده شده است.براستى كه دل او را عشق به خدا و پیامبرش پر كرده بود.هر كس چنان باشد تمام هستیش را براى رضاى آن دو خواهد داد و منتهاى خوشبختى و كامیابیش را در انجام آن خواهد دید. آن گاه كه پیامبر به على مراتب برادرى،وصایت و خلافت را عطا مىكرد از جانب خدا فرمان صادر مىكرد.هرگز خداوند براى آن مراتب،جز فردى لایق را برنمىگزید. حتى اگر مساله بزرگ رسالت نیاز به جهاد و فداكارى على نداشت،پیامبر براى خود برادر، جانشین و خلیفهاى جز او اختیار نمىكرد،چه آن كه على از جهتخلق و خوى شبیهترین مردم به پیامبر بود و همو دانشمندترین مسلمانان و با سابقهترین آنان به اسلام و مطیعترین آنان نسبتبه اوامر الهى بود و به همان سبب محبوبترین ایشان نزدخدا و رسولش به شمار مىآمد. خدا و پیامبرش على را دوست مىدارند بر محبت على نسبتبه خدا و رسولش و نیز محبتخدا و رسولش نسبتبه على همین بس كه پیامبر روز خیبر فرمود:«این پرچم را فردا به دست كسى خواهم داد كه خداوند این دژ را به دست او مىگشاید،او خدا و پیامبرش را دوست مىدارد.و خدا و پیامبرش هم او را دوست مىدارند...» حدیث مرغ بریان ترمذى در صحیح خود (8) و حاكم در مستدركش (9) روایت كردهاند كه مرغ بریانى براى پیامبر آوردند تا بخورد،پس گفت:«بار خدایا:محبوبترین خلق در پیشگاه خود را برسان تا با من این مرغ را تناول كند.»پس على آمد و به همراه او میل كرد. چون على تنها فرد شایسته آن مقامها بود-صرفنظر از نیاز رسالتبه معاونت و پیكار او-مىبینیم كه پیامبر آن مقامها را پیش از این كه على ایفاى تعهد خود به فداكارى و پیكار را آغاز كند-به وى اعطا مىكند. بعلاوه پیامبر هنگامى كه آن مقامها را تفویض مىكند،شاهدان رویداد تنها سى یا چهل مرد بودند و همه از اعضاى خاندان پیامبر.طبیعى بود كه پیامبر آن مطلب را به دیگر مسلمانان به هنگام یافتن فرصتى مناسب،اعلان كند. پیامبر مصلحت دید كه بتدریج آن را اعلان كند.پس،آن بزرگوار اندكى بعد از هجرت شروع كرد تا برادرى خویش را با على (ع) به اطلاع عموم برساند. این است مطلبى كه در صفحههاى آینده راجع به آن سخن خواهیم گفت. پىنوشتها: 1-حیات محمد،نوشته محمد حسین هیكل،ص 222. 2-در سفر تثنیه فصل 18:«براى آنان (اسرائیلیها) پیامبرى از میان برادرانشان،عرب (چون اسماعیل پدر عرب برادر اسحاق پدر اسرائیلیهاست) مانند تو (مثل موسى در این كه او صاحب شریعت تازهاى است) بر مىانگیزم،و سخنم را در دهان او قرار مىدهم (پس از پیش خود سخن نمىگوید بلكه عین كلمات خدا را به زبان مىآورد.و این است امتیاز قرآن) پس به آنچه من توصیه مىكنم او بدان توصیه مىكند و هر انسانى كه سخن مرا گوش ندهد،سخنى را كه پیامبر به نام من به زبان مىآورد،من مؤاخذه مىكنم. 3-صحیح بخارى ج 5 ص 171 و صحیح مسلم ج 15 ص 178-179. 4-سیره ابن هشام،ج 2 ص 335. 5-مستدرك حاكم ج 3 ص 28-29. 6-سیره ابن هشام،ج 2 ص 335. 7-شرح نهج البلاغة ج 3 ص 179. 8-ج 5 ص 300 (حدیث 3805) . 9-ج 3 ص 130-131.
يکشنبه 18/12/1387 - 15:8
دعا و زیارت
مقالات
زمامدار مسلمانان پس از پیامبر (ص)
سال آخر زندگى پیامبر اكرم (ص) مشتمل بر رویدادهاى زیادى است و لیكن دو رویداد برجسته و مشخص وجود دارد،حاكى از آن كه پیامبر (ص) دریافته بود اجلش نزدیك شده است و او بزودى دعوت حق را لبیك خواهد گفت. پیامبر به مردم شبه جزیره عربستان اعلان كرد كه در آینده نزدیكى فریضه حج را انجام خواهد داد و مایل است آنها هم در ایام حج همراه او باشند تا مناسك حج را به آنان بیاموزد و آنچه لازم است،به پیروان خود سفارش كند،چرا كه مىترسد در سال آینده نه او مردم را ببیند و نه مردم او را.دهها هزار نفر از حجاج با پیامبر خدا همراه شدند و پیامبر آنان را در مورد احرام،طواف،نماز،سعى،موقفها و قربانى كردن راهنمایى مىكرد و آنان نیز از آن حضرت تبعیت مىكردند و آنچه دستور مىداد انجام مىدادند.او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزدیك شدن اجلش آگاه ساخت،زیرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود: «اى مردم!سخن مرا بشنوید،زیرا من نمىدانم شاید پس از امسال در این جا هرگز شما را ملاقات نكنم...». سپس راجع به حرمتخونها و مالهایشان با آنها سخن گفت و فرمود: «اى مردم!جان و مالتان همچون حرمت این روز و این ماه بر شما حرام است،تا وقتى كه با خدایتان ملاقات كنید-و شما بزودى پروردگارتان را ملاقات خواهید كرد:پیام الهى را ابلاغ نمودم» (1) . پیامبر در خطبه خود تاكید زیادى بر اداى امانت داشت،در حالى كه اعلان مىفرمود،هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون كه در زمان جاهلیتبوده بىاساس و ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را یادآورى كرد. ایمنى از گمراهى براى امت و حدیث ثقلین پیامبر اكرم (ص) علاقهمندترین فرد به آینده امتش بوده است و آگاهترین مردم بر آنچه در آینده نزدیك از گرفتاریها،غمها و خطرهایى كه وارد بر دیانت،اخوت و وحدت این امتخواهد شد.مبادا امت را ترك كند بى آن كه مشعلى فروزان براى آنان تعیین كرده باشد،تا ایشان را در برابر پیشامدهایى كه با مرگ او و انقطاع وحى به امت روى خواهد آورد،هدایت كند. بنابراین چیزى را به امت معرفى كرد كه با توسل به آن در مقابل گمراهى-در صورت اطاعت از او-ضامن هدایت آنان گردد. ترمذى در صحیح خود،با سندى كه به جابر بن عبد الله انصارى مىرساند روایت كرده است، (و خود ترمذى گفته است كه او از ابوذر و ابو سعید و زید بن ارقم و حذیفة بن اسید،روایت كرده است كه با روایت جابر یكى است) كه او گفت:«پیامبر خدا (ص) را در سفر حج روز عرفه دیدم بر شتر قصوى سوار بود و خطبه مىخواند و شنیدم كه مىفرمود: «اى مردم!من در میان شما كسى (یا چیزى) را قرار دادم،اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد:كتاب خدا و عترتم،اهل بیتم را». با این كلمات،پیامبر به امتش اعلان كرده است كه براى آنان چیزى را به جا گذاشته است كه بدان وسیله-اگر آن را بگیرند-از گمراهى در امان باشند،و این ضمانت از دو عنصر متفق فراهم آمده استیكى وحى خداوند كه در قرآن نگارش یافتهاست و دومى عترت پیامبر،یعنى برگزیدگانى كه علم تاویل قرآن و احاطه به سنتهاى پیامبر اكرم (ص) نزد آنان است. روایتى را كه ابن هشام نقل كرده است از جمله مطالب در خور گفتن،این است كه توده مسلمانان این سخنان پیامبر را كه حدود بیست نفر از صحابه نقل كردهاند،نمىدانند.آنچه میان آنان معروف است همان است كه ابن هشام در السیرة النبویة نقل كرده است;پیامبر (ص) در خطبهاى كه در عرفه ایراد فرمود، گفت:«براستى كه در میان شما چیزى را به جا گذاردم كه اگر به آن متوسل شوید،هرگز گمراه نمىشوید:كتاب خدا كه امرى آشكار است و سنت پیامبر خدا». و بسیارى از عامه حدیث اول را بعید مىشمارند و تصور مىكنند كه بین دو حدیث منافاتى وجود دارد. واقعیت این است كه حدیث چنگ زدن به كتاب و سنتحدیث مرسل است و ابن هشام سندش را به شخص پیامبر درباره آن حدیثیادآور نشده است.و بدان جهتشایسته اعتماد نیست،بخصوص كه بخارى و مسلم در روایتخود براى خطبه روز عرفه پیامبر (ص) كلمه«و سنة نبیه»را ذكر نكردهاند بلكه به ذكر كتاب الله اكتفا كردهاند. گذشته از آن در این جا بین سنت و كتاب خدا تفاوتى است،چه آن كه كتاب خدا نزد مسلمانان معروف است و همه درباره آن اتفاق نظر دارند و در روزگار خود پیامبر تثبیتشده است.در حالى كه سنتها در زمان پیامبر نوشته نشده و آنچه بعدها نوشته شده مورد اتفاق مسلمانان نیستبلكه احادیث در آن باره اختلاف شدیدى دارند،به حدى كه دانشمندان اسلامى بناچار بسیارى از آنها را از درجه اعتبار ساقط دانستهاند و آنچه را صحیح دیدهاند، انتخاب كردهاند.در عین حال آنچه به نظر آنان صحیح رسیده است،مورد اتفاق همه مسلمانان قرار نگرفته است.در بسیارى از احادیث كتب صحاح،تعارض آشكار مىبینیم،به عنوان مثال،یادآورى مىكنیم كه در بعضى از كتب صحاح از عبد الرحمان بن ابى عمیرة نقل شده است كه پیامبر (ص) به معاویه فرمود:«بار خدایا!او را هدایت كننده،هدایتشده قرار ده و به وسیله او دیگران را هدایت كن».و در همان صحاح فرموده پیامبر (ص) به عمار بن یاسر نیز روایتشده است:«بشارت باد تو را اى عمار تو را گروه ستمگر خواهد كشت».و گروهى كه عمار را كشت دار و دسته معاویه بود،در صورتى كه معاویه در راس آن گروه ستمگر بوده است پس چگونه مىتواند هدایتگر و هدایتشده باشد،و چگونه مردم به وسیله او هدایت مىشوند؟ و براى این كه روایت ابن هشام معناى صحیحى داشته باشد،لازم است كه مطابق گفته او:«و سنة نبیه»تمام گفتار و رفتارى كه از پیامبر (ص) بروز كرده است،بشناسیم و علم پیدا كنیم كه آنها از پیامبر (ص) سر زده است،و این كه توسل به آنها ما را در برابر گمراهى ضمانت مىكند البته اندكى از این سنن به طور یقین به حد تواتر رسیده،اما قسمت عمده این احادیثخبر واحد هستند و علم یقینى به صدور آنها از پیامبر (ص) وجود ندارد.بسیارى از این احادیثبا یكدیگر تعارض دارند.در نتیجه،به دلیل وجود تعارض،ما نمىتوانیم به آن بخش از اقوال و افعال پیامبر (ص) علم پیدا كنیم. البته در این جا راهى معقول وجود دارد،و آن راه این است كه پیامبر را از منبعى مورد اطمینان بشناسیم تا از روى آن به حقیقت گفتار و كردار پیامبر (ص) پى ببریم.نخستین حدیث كه ترمذى روایت كرده است و بیش از بیست نفر از صحابه نیز آن را روایت كردهاند ما را با چنین مصدر و منبعى آشنا مىكند،آن مصدر همان عترت پیامبر است كه با كتاب و سنتهاى پیامبر (ص) به طور كامل آشنایند.به این ترتیب،حدیث عترت با حدیثسنت موافقت و مطابقت دارد.و براى ما شكى باقى نمىماند در این كه آنچه نزد على (ع) دروازه شهر علم-از علوم قرآن و سنتهاى پیامبر (ص) -است-در صورتى كه مورد توجه و عمل قرار گیرد و بر نشر اندوختههاى علمى آن حضرت كمك شود،عهدهدار به دور نگهداشتن مسلمانان از هر نوع گمراهى است.علاوه بر آن دومینرویداد مشخص از رویدادهاى دوران زندگى پیامبر در آن سال به طور واضح براى ما روشن مىسازد كه پیامبر (ص) خواسته است هر نوع اشكالى را در مورد این امانت از بین ببرد.براستى كه عترت او،بویژه على بن ابى طالب، بخشى از آن امانتند.اما دومین رویداد برجسته توقف پیامبر اكرم (ص) در محل غدیر خم هنگام بازگشت از حجة الوداع بود تا در مقابل هزاران فرد از حجاج كه به همراه آن حضرت برمىگشتند،اعلان كند.كه على بن ابى طالب سرپرست هر مرد و زن با ایمان است. حاكم به سند خود از ابى الطفیل و او از زید بن ارقم روایت كرده است كه او گفت:«وقتى كه پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع مراجعت كرد و در محل غدیر خم فرود آمد،دستور تهیه سایبانهاى بزرگى را داد كه آماده شد.آن گاه،فرمود:گویا بزودى دعوت حق را لبیك مىگویم. من در میان شما دو شئ گرانقدر را به جا مىگذارم كه یكى بزرگتر از دیگرى است:كتاب خدا و عترتم،پس مواظب باشید كه نسبتبه آنها چگونه جانشینانى براى من خواهید بود،چه آن كه آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا كنار حوض كوثر به سوى من باز گردند.سپس فرمود: خداوند بزرگ صاحب اختیار من است و من صاحب اختیار هر مؤمنى هستم،و بعد دست على (ع) را گرفت و فرمود:هر كس من سرپرست اویم،پس این على سرپرست اوست.بار خدایا! دوستبدار هر كه او را دوستبدارد،و دشمن بدار هر كس او را دشمن بدارد!» (2) . پیامبر (ص) اراده فرموده بود تا سه موضوع را كه هر سه واقعا مهم و همچنین پیوسته و مربوط به هم بودند،در این مكان به مسلمانان اعلان كند: (1) آن بزرگوار انتظار رحلت نزدیك خود را از این دنیا داشت.با مردمان سخن مىگفت و گویا در همان حال سخن گفتن با مردم نداى پروردگارش را مىشنید،[مىفرمود:]«گویا مرا طلبیدهاند و من به دعوت حق لبیك گفتهام». (2) آن حضرت به عنوان رحمتبراى جهانیان به نبوت برگزیده شده و تمام همش در این زندگى هدایت مردم بوده است و او-در حالى كه سوى پروردگارش مىرود-ناگزیر از آن است كه براى پیروانش وسیله هدایتى پس از خود،به جاى گذارد تا روشنگر راه آنها باشد و آنان را-پس از قطع وحى،در نتیجه رحلت آن بزرگوار-به راه راست هدایت كند.بدان جهتبه ایشان اعلان فرمود كه كتاب خدا و عترت،اهل بیتش را براى آنان به جا گذاشته است و در صورتى كه آنان به آن دو چنگ زنند،براى خود ادامه حركتخویش را در راهى روشن در آینده دور و نزدیك تضمین كردهاند. فرد شایسته رهبرى در خاندان پیامبر (ص) (3) چون خویشاوندان نزدیك پیامبر در معرفت و شناخت قرآن و سنتهاى پیامبر و هم در پایبندى بدانها و شایستگىشان براى رهبرى امتیكسان نبودند،پیامبر (ص) به اطلاع امت رساند كه تنها مردى كه همه شایستگیها را براى این زمامدارى از میان نزدیكترین خویشان او دارد،على بن ابى طالب است.و بدان وسیله او را جایگزین و نظیر و بدیل خود قرار داده است. پس خداوند سرپرست پیامبر و پیامبر سرپرست هر مؤمن و اولى به تصرف به هر مؤمن از خود اوست و على سرپرست تمام كسانى است كه پیامبر سرپرست آنان است. پینوشتها: 1-السیرة النبویة ابن هشام ج 2 ص 6. 2-مستدرك ج 3 ص 109.
يکشنبه 18/12/1387 - 15:6
دعا و زیارت
مقالات
پیامبر، برادریش را با على به مسلمانان اعلان میفرماید
دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو كرد و رشد این دولت در تاریخ بشرى تنها نمونهاى است كه وجود داشته است.ما پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم كه بر اساس برادرى، نشات گرفته از ایمان به وحدانیت آفریدگار و عدالت او،ایمان به روز جزا،برابرى همه مردم در پیشگاه خدا و برترى نداشتن هیچ كس بر دیگرى جز به تقوا و بطلان هر نوع امتیاز خانوادگى،قومى و یا قبیلهاى-كه سنت عدالت الهى آن را پذیرا نیست-بر پا شده باشد.و نیز پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم،كه پیدایش آن نتیجه توجه مجموعه مشتركى از مردم با ایمان به این مبانى و اصول برجسته باشد. مضافا بر این كه،این برادرى فراگیر،اگر نمونه عینى نداشت،به صورت یك اندیشه مجرد باقى میماند.ولى پیامبر خواست كه به عموم مسلمانان نمونهاى محسوس در شكل برادریهاى خصوصى بدهد كه قوام هر كدام از آنها بر دو تن از پیروانش استوار باشد.دو برادر خوانده برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز مىكنند.پس،هر یك از آن دو نفر بدان گونه با دیگرى رفتار مىكند كه با برادر پدر و مادریش.این برادریهاى ویژه را پیامبر پس از هجرت ایجاد و اعلان فرمود. از میان آن برادریها،برادریى بود كه تاریخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از هجرت برمیگردد،پیامبر (ص) تصمیم گرفت كه آن را پس از این كه در مكه به هاشمیون اعلان كرده بود به مسلمانان نیز اعلان عمومى كند.آن همان اخوتى بود كهپیامبر (ص) در روز انجمن منزل بین خود و على ایجاد كرد. در سیره حلبى آمده است:«پیامبر پس از هجرت،بین ابو بكر و عمر،بین ابى بكر و خارجة بن زید،بین عمر و عتبان بن مالك،بین ابى رویم خثعمى و بلال،بین اسید بن حضیر و زید بن حارثه،بین ابو عبیده و سعد بن معاذ و بین عبد الرحمان بن عوف با سعد بن ربیع...عقد اخوت بست،سپس دست على بن ابى طالب را گرفت[و گفت]:این برادر من است!پس على و رسول الله دو برادر بودند...» (1) و ابن هشام در السیرة النبویه،مطلب ذیل را نقل مىكند:«رسول خدا (ص) بین اصحاب خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست،و گفت:براى خدا دو نفر دو نفر برادر خوانده شوید! سپس،دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت:این برادر من است!پس،رسول خدا سید رسولان و پیشواى پرهیزگاران و فرستاده پروردگار جهانیان-كه كسى از بندگان خدا به عظمت او و همانند او نیست-با على بن ابى طالب برادر است. «حمزة بن عبد المطلب شیر خدا و شیر رسول خدا و عموى رسول الله با زید بن حارثه خادم رسول خدا برادرند.ابو بكر صدیق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهیر برادر بلحارث از قبیله خزرج برادرند،عمر بن خطاب و عتبان بن مالك برادر بنى سالم بن عوف بن عمر بن عوف از قبیله خزرج برادر،مىباشند...» (2) . البته برادرى از این نوع ممكن است دو نتیجه در پى داشته باشد: (1) جایگزین كردن ملاك نزدیكى به خدا به جاى همخونى.جایى كه هیچ قرابت همخونى وجود ندارد مثل این كه دو نفر از دو قبیله یا از دو شهر و دو قبیله باشند كه قرب به مبدا و ایمان آنان به دین اسلام به منزله همخونى باشد.در این نوع قرابت انگیزهاى نهفته است كه دو برادر در راه خدا را براى همكارى در راه خدمتبه این مبدا آماده مىسازد.چنان كه پیدایش این نوع از قرابت روحى و تربیتى هر یك از دو برادر را نسبتبه دیگرى-اگر چه میان یكى از آن دو با خویشاوند دیگرش چیزى كه منجر به سوءتفاهم و یا عداوتى شود-بركنار دارد. گذشته از این،برادرى میان دو شخص از دو قبیله،باعث دوستى هر یك از ایشان با افراد قبیله دیگر مىگردد.براستى هر یك از آن دو نفر،دیگرى را با انگیزه اخوت اسلامى جدید دوست مىدارد.هر كدام از آنان خویشان نسبى دارند كه او را دوست مىدارند و او نیز آنان را دوست مىدارد،آنان نسبتبه او فداكارى مىكند و او نیز براى ایشان فداكارى مىكند.میان این خویشاوندان و كسى كه با خویشاوندشان رابطه روحى دارد بزودى پیوندى محكم ایجاد مىشود.به این ترتیب،برادرى روحى در ردیف خویشاوندى نسبى قرار مىگیرد.همچنانكه خویشاوندى خونى كمك براى قرابت روحى مىگردد. (2) براستى در این نوع برادرى خصوصیتى است كه حكایت از تشابه روحى بین دو شخص دارد،بویژه آن كه این برادرى از جانب رسول خدا (ص) یعنى آشناترین فرد به اصحاب خود، تعیین شده باشد،چه آن كه هیچ دو نفرى از اصحاب پیامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود-به اندازه پیامبر (ص) -شناخت ندارد.بدان وسیله است كه برادرى عاملى براى كمك به آن دو به نفع اسلام و مسلمانان-به اندازه اخلاص آنان به اصول اسلامى-میباشد. مقصود از برادرى میان پیامبر و على چیست؟ هر گاه برادرى میان رسول خدا و على را-پیش از هجرت و بعد از هجرت-مورد توجه قرار دهیم میبینیم كه برادرى ما بین آن دو،اولین هدف را كه عبارت از نزدیك شدن دو قبیله از یك شهر و یا از دو شهر است،تعقیب نمىكند.چه آن كه پیامبر و على نه از دو شهر بودند و نه از دو قبیله،بلكه دو پسر عمو از درجه اول بودند.بدان وسیله نتیجه مىگیریم كه انگیزه براى برادرى بین پیامبر و على همان تشابه روحى آنان است.در عین حال خود همان اخوت،تثبیت و تاكیدى استبراى پیمانى كه پیامبر با على ده سال پیش از هجرت بسته بود،آن روزى بود كه پیامبر خدا (ص) بستگان نزدیك خود راگرد آورد و از آنان درخواست كمك كرد و به شخص كمك كننده وعده داد كه برادر،وصى و جانشین او در میان آنان خواهد بود.على تنها فردى بود كه به پیامبر گفت:«یا رسول الله من مددكار تو خواهم بود.» مىخواهم بگویم كه پیامبر انتظار دارد برادرى كه پیامبر براى خود انتخاب مىكند،از همه مردم به او از نظر خلق و خوى،علم و اخلاص شبیهتر باشد.براستى برادر تو كه از یك پدر و مادر به دنیا آمدهاید،برادرى است كه تو انتخاب و اختیار نكردهاى و براى برادرى خود برنگزیدهاى بلكه به عنوان برادر تو متولد شده است.گاهى بین تو و او نه تنها اخوت روحى نیستبلكه صمیمیت و صداقتى هم وجود ندارد.اگر تو در باره او مخیر باشى اى بسا كه او را به برادرى خود انتخاب نكنى! چه بسیار خردمند دانایى كه خویشاوندى،او را به برادرى فرد نادانى ملزم ساخته است و چه زیادند افراد پرهیزكار صالحى كه خویشاوندى آنان را مجبور به برادرى شخصى بدبخت و بدكار كرده است.دو برادر از یك پدر و مادر زمانى خوشبخت و كامیاب مىشوند كه تشابه روحى داشته،از نظر بینش و اخلاق همگون باشند. اما برادرى را كه تو براى خود-در دوران شكلپذیرى عقل و مردانگى-انتخاب مىكنى بیشتر اوقات از نظر روانى شبیهترین و از جهت استعداد،نزدیكترین فرد به تو است.هر گاه آن كسى كه براى خود،برادر انتخاب مىكند،فرستاده خدا و پیامبر باشد،تردیدى نیست كه این همگونى میان او و برادرش امرى حتمى است.بدون شك برادر او شبیهترین مردم به او از نظر خصلت،دانش و اخلاص خواهد بود.برادرى پیامبر با على در تاریخ امر مشخصى است و این خبرى متواتر است.البته این برادرى در قلب پیامبر معنا و اهمیتخاص خود را داشت.حاكم در مستدرك خود به دو طریق صحیح از پیامبر خدا آورده است كه او به على فرمود:«تو در دنیا و آخرت برادر منى!» (3) پیامبر خدا روزى-در حالى كه چهرهاش مىدرخشید-از منزل بیرون شد،عبد الرحمان بن عوفعلت را پرسید،پیامبر فرمود: «از جانب پروردگارم مژدهاى درباره برادر و پسر عمویم و دخترم رسیده است مبنى بر این كه خدا على را همسر فاطمه گردانیده است.پیامبر به على فرمود:«تو در بهشتبرادر،همراه و رفیق منى» (4) پیامبر روزى على را در موردى كه مربوط به او و برادرش جعفر و زید بن حارثه بود،مخاطب قرار داده،فرمود:«...و اما تو یا على برادر و همراه منى...!» (5) روزى پیامبر با على عهدى بسته و به او گفت:«تو برادر و وزیر منى،قرضم را ادا میكنى و به وعده من عمل میكنى و مرا بریئ الذمه مىسازى...» (6) چون زفاف فاطمه با على برگزار شد،پیامبر خدا به ام ایمن فرمود:«برادرم على را نزد من بطلب!»ام ایمن (به شوخى) گفت:او برادر توست و در عین حال (دخترت را) به ازدواج او در مىآورى؟پیامبر فرمود:آرى اى ام ایمن!پس،على را نزد او طلبید و او آمد...» (7) . پینوشتها: 1-ج 2 ص 97. 2-ج 1 ص 505. 3-ج 3 ص 14 و ترمذى در صحیح خود جلد 5 روایت كرده است. 4-تاریخ بغداد ج 12 ص 268 و استیعاب،ابن عبد البر ج 2 ص 460 (فیروزآبادى در كتاب خود فضائل الخمسه ج 1 ص 114 آن را نقل كرده است.) 5-طبقات ابن سعد ج 8 ص 114. 6-كنز العمال ج 6-ص 155. 7-مستدرك صحیحین از حاكم ج 3 ص 159.
.:
يکشنبه 18/12/1387 - 15:5
دعا و زیارت
مقالات
مناقب دیگر فاطمه (س)
حضرت زهرا (س) در روایات اهل سنت مناقب وفضایل بسیاری دارد كه پذیرش حداقل یكی از آنها او را برتر از تمام زنهای عالم قرار می دهد . 1ـ فاطمه برترینِ زنان بهشت « عن ابی سعید قال : قال رسول الله (ص) : فاطمة سیدة نساء اهل الجنة الاماكان من مریم بنت عمران . »(1) فاطمه برترین زنان اهل بهشت است بجز مریم . و در روایت دیگر لفظ مریم وجود ندارد : « فاطمة سیدة نساء اهل الجنة »(2) 2 ـ عفت و پاكدامنی فاطمه(س) به طرق متعدد روایت شده است كه خداوند به خاطر پاكدامنی فاطمه(س) او و ذریه اش را وارد بهشت می كند و یا اینكه او و ذریه اش را برآتش جهنم حرام كرده است .« عن عبدالله بن مسعود قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم : ان فاطمة حسّنت فرجها وان الله عزوجل ادخلها باحصان فرجها وذریتها الجنة . »(3) ونیز روایت كرده اند : « عن عبد الله بن مسعود قال قال رسول الله (ص) : ان فاطمة احصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار . »(4) 1ـ صحیح بخاری ج4 ص 219 باب مناقب فاطمه ، و مسند احمد بن حنبل ج3 80 2ـ صحیح ج4 ص 209 باب مناقب فاطمه ، و مسند احمد حنبل ج 5 ص 391 و فضایل الصحابه / احمد بن شعیب نسائی ص 58 3ـ المعجم الكبیر / طبرانی (م 360 ) ج3 ص42 رقم الحدیث 2625 ومجمع الزوائد / الهیثمی (م807) ج9 ص203 باب مناقب فاطمه (س) وكنز العمال / متقی هند ( م975 ) ج12 ص111 / تحقیق الشیخ البكری حیانی و شیخ صفوة السقا و فیض القدیر / محمد عبدالرؤف المناوی ( م1331 ) ج2 ص587 /تحقیق احمد عبد اسلام . 4ـ مستدرك حاكم نیشابوری ( م 405 ) ج3 ص152 و شرح نهج البلاغه/ ابن ابی الحدید ج18 ص252 و تظم درر السمطین ، زرندی حنفی ( م 750 ) ص180 والجامع الصغیر / جلال الدین سیوطی ( م911 ) ج1 ص352 وكنز العمال / متقی هندی ( م975 ) ج12 ص 108 و فیض القدیر / المناوی ( م1331 ) ج2 ص587 و تاریخ بغداد/ ابی بكر احمد بن علی خطیب البغدادی ( م 463 ) ج3 ص266 /تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا وتاریخ دمشق / ابن عساكر ( م571 ) ج14 ص174 /تحقیق علی شیری و میزان الاعتدال ، الذهبی ( م748 ) ج3 ص217 /تحقیق علی محمد البجاوی والكشف الحثیث / برهان الدین حلبی ( م 841 ) ص202 /تحقیق صبحی السامرائی ولسان المیزان ابن حجر عسقلانی ( م 852 ) ج4 ص322 و ذكر اخبار اصبهان / حافظ ابی نعیم ( م403 ) 3 ـ عدم حیض و نفاس برای حضرت فاطمه(س) كتابهای حدیث و تفاسیر اهل سنت در مورد حیض بسیاری از زنها از جمله عائشه حفصه و صفیه و دیگران مطالبی زیادی دارد ولی در مورد حضرت فاطمه(س) هیچ مطلبی ندارد . بلكه بالاتر احادیثی وجود دارد كه حضرت فاطمه(س) از حیض و نفاس كاملاً بدور بوده و همین جهت او را زهرا نیز می گفتند . فیض القدیر می نویسد : « و فی الفتاوی الظهیریة للحنفیه ان فاطمة لم تحض قط ولما ولدت طهرت من نفاسها بعد ساعة لئلا تفوتها صلاة قال و لذلك سمیت بالزهراء و قد ذكره من صحبناها المحب الطبری فی ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی واورد فیه حدیثین انها حوراء آدمیة طاهرة مطهرة لا تحیض ولایری لها دم فی طمث ولا ولادة . »(1) در كتاب فتاوای ظهیریه مذهب حنفی نقل شده است كه حضرت فاطمه(س) هرگزحائض نمی شد و در مواقع زایمان بلا فاصله از نفاس پاك می شد تا نمازش قضا نشود وبه همین جهت او را زهرا نامیدندواز دوستان ما آقای محب طبری در كتاب خود ( ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ) حدیث فوق را ذكر نموده است وحدیث دومی را نیز نقل كرده است كه حضرت فاطمه(س) حور العین آدمی است و پاك وطاهر بوده و هرگزحائض نمی شود ، نه خون حیض را می بینید و نه خون نفاس را . مدرك فتاوای ظهیریه، روایتی است از ابن عباس،كه می فرماید : « قال رسول الله صلی الله علیه و سلم : ابنتی فاطمة حوراء آدمیة لم تحض و لم تطمث و انها سماها فاطمه لان الله فطمها و محبیها عن النار .»(2) پیامبر (ص) فرمود : دخترم فاطمه(س) حور العین آدمی است هیچگاه حائض نشده و خون نمی بیند و علت اینكه او را فاطمه نامیدم به خاطر این بود كه خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم نجات داده است . 4ـ فاطمه پاره تن پیامبر(ص) احادیث بسیار زیادی در منابع اهل سنت وجود دارد كه پیامبر(ص) فرموده است : فاطمه پاره تن من است . « ان فاطمة بضعة منی یریبنی ما یریبها .»(3) فاطمه پاره تن من است هركس او را آزاردهد مرا آزار داده است . 1ـ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر/ مناوی ج4 ص555 . 2ـ تاریخ بغداد / خطیب بغدادی ج12 ص328 بحث غانم بن حمید بن یونس رقم 677 و كنز العمال / متقی هندی ج12 ص109 رقم الحدیث 34226 و ینابع المودة / قندوزی حنفی ج2 ص 121 رقم الحدیث 354 . ومدارك شیعی : حدائق الناضره/ محدث بحرانی ج3 ص296 ، و نوادر المعجزات/ محمد بن جریر طبری شیعی ص81 و الغدیر / علامه امینی ج3 ص18 و مستدرك سفینة البحار/ شیخ علی نمازی ج8 ص248 . 3ـ المجموع / محیی الدین النووی ( م676 ) ج 20 ص234 والمبسوط / سرخسی ( م 483 ) ج30 ص288 والمغنی / عبدالله بن قدامه ( م 620 ) ج8 ص525 و ج12 ص 66 و الشرح الكبیر/ عبدالرحمن بن قدامه ( م628 ) ج12 ص72 وكشف القناع / منصور بن یونس بهوتی (م1051) ج6 ص 541 وفضائل الصحابه / احمد بن حنبل ( م303 ) وسنن نسائی ( م 303 ) ج5 ص97 / رقم الحدیث 8370 وامالی / حافظ ابو نعیم ص45 . و در حدیث دیگر فرموده است : « ان فاطمه بضعة منی من اغضبها اغضبنی . »(1) فاطمه پاره تن من است هر كس او را به غضب در آورد مرا به غضب در آورده است . 5 ـ فاطمه(س) مورد احترام پیامبر(ص) « كانت فاطمة اذا دخلت علیه صلی الله علیه وسلم ، قام الیها فقبلها . »(2) هر زمانی كه فاطمه(س) بر پیامبر (ص) وارد می شد ، حضرت پیامبر(س) به احترام او برمی خاست و او را می بوسید . 6 ـ حرمت همسر دیگر برعلی(ع) درحیات فاطمه(س) عمر بن شاهین از ابن داود نقل می كند كه : « حرم الله علی علی رضی الله عنه ان ینكح علی فاطمة فی حیاتها لقول الله تعالی : و ما آتاكم الرسول الله فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهو . فلما قال النبی صلی الله علیه و سلم : لا آذن لم یكن یحل لعلی رضی الله عنه ان ینكح علی فاطمة الا ان یأذن رسول الله صلی الله علیه وسلم . »(3) ابن ابی داود می گوید خداوند زن دیگر را در طول حیات فاطمه (س) بر حضرت علی(ع) حرام نموده بود ، زیرا طبق آیه قرآن ، با نهی پیامبر(ص) زن دیگر بر حضرت علی(ع) حلال نبود مگر اینكه پیامبر (ص) اجازه می داد . 7 ـ فاطمه از اصحاب كساء « قالت عائشه : خرج النبی صلی الله علیه و سلم غداة و علیه مرط مرحل من شعر اسود فجاء الحسن بن علی فادخله ثم جاء الحسین فدخل معه ثم جائت فاطمه فادخلها ثم جاء علی فادخله ثم قال : انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا .»(4) پیامبر(ص) بامدادی] به طرف خانه فاطمه(س)[ راه افتاد در حالی عبای راه راه از موی سیاه بر دوش داشت ، هنگامی كه حسن بن علی وحسین بن علی فاطمه زهرا (س) و حضرت علی (ع) به ترتیب بر او وارد می شدند همه را در زیر عبا قرار داد سپس فرمود : همانا خداوند اراده كرده است كه هر گونه پلیدی ونا پاكی را از شما اهل بیت دور نموده و شما را پاك ومنزه قرار دهد . 1ـ فضائل الصحابه / احمد بن حنبل ( م303 ) ص78 و صحیح بخاری ج4 ص210 /باب مناقب المهاجرین و فضلهم و فتح الباری/ ابن حجر ج7 ص63 و مصنف ابن ابی شیبة ( م235 ) ج 7 ص 526 والآحاد و المثانی/ ابن ابی عاصم ( م 287 ) ج 5 ص361 وسنن الكبری النسائی ( م 303 ) ج5 ص97 رقم الحدیث 8371 وخصائص امیر المؤمنین / نسائی ( م303 ) ص121 والمعجم الكبیر / طبرانی ( م360 ) ج22 ص404 وكنز العمال/ متقی هندی ج12 ص108 رقم الحدیث 34222 . 2ـ عون المعبود شرح سنن ابی داود / محمد شمس الحق عظیم آبادی ( م 1329 ) ج 14 ص 87 . وموارد الظمآن/ هیثمی ( م807 ) ص549 / تحقیق محمد عبدالرزاق حمزه . 3ـ فضائل سیدة النساء / عمر بن شاهین ص35 4ـ صحیح مسلم ج7 ص130 كتاب فضائل الصحابة باب فضائل اهل بیت النبی . ترمذی نیز همین حدیث را در صحیح خود از ام سلمه نقل می كند با این تفاوت كه حضرت رسول (ص) فرمود : « اللهم ان هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا . »(1) احادیثی متعددی در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است كه بعد از نزول آیه تطهیر تا شش ماه هر روز پیامبر (ص) هنگامی كه برای نماز صبح می رفت با صدای بلند می فرمود : « الصلاة یا اهل البیت انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و یطهركم تطهیرا . »(2) 8 ـ بغض فاطمه(س) علامت نفاق « وكذا من النفاق بغض السیدة فاطمة و الحسن و الحسین و آل البیت و قد وقع فی جنایة بغضهم معاویهواصحابه و آله بنی امیه الا نفرا یسیرا منهم كعمر بن عبد العزیز . »(3) یكی از علائم نفاق بغض حضرت فاطمه(س) و حضرت حسن (ع) و حضرت حسین(ع) و آل بیت علیهم السلام می باشد . معاویه و یاران و ذریه و تمام بنی امیه جز اندكی( مانند عمر بن عبدالعزیز ) مرتكب این جنایت شدند . 9ـ اولاد فاطمه فرزندان پیامبر(ص) « عن رسول الله صلی الله علیه و سلم قال : قال كل بنی بنت بنوابیهم الا اولاد فاطمه رضی الله عنها فانهم اولادی . »(4) از پیامبر (ص) نقل شده است كه فرمود : فرزندان دختر فرزندان پدرانشان می باشند مگر فرزندان فاطمه (س) كه فرزندان من می باشند . 1ـ صحیح ترمذی ج5 ص31 رقم الحدیث 3258 / تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان . 2ـ صحیح ترمذی ج 5 ص31 رقم الحدیث 3259 و مسند احمد بن حنبل ج3 ص285 والمعجم الكبیر/ طبرانی ج3 ص256 رقم الحدیث2671 و 2672 ومنتخب مسند عبد بن حمید ص369 و فتح القدیر / شوكانی ج4 ص279 تفسیر سوره احزاب وخصائص امیر المؤمنین / نسائی ص49 / تحقیق محمد هادی الامینی وكتاب السنة / عمرو بن ابی عاصم ص589 /تحقیق محمد ناصر الدین الآلبانی . 3ـ صحیح شرح العقیدة الطحاویه ، ص651 . 4ـ فیض القدیر/ المناوی ج5 ص22 و السیر الكبیر/ شیبانی ( م189 ) ج1 ص329 و بدائع الصنائع / ابوبكر كاسانی ج7 ص345 و حاشیه رد المحتار ، ابن عابدین ج3 ص312 و سبل السلام ، ابن حجر عسقلانی ج4 ص99 وعلموا اولادكم محبه آل البیت ص94 وفلك النجاة / محمد فتح الدینی حنفی ص35 . سید ابوالحسن باقری
يکشنبه 18/12/1387 - 15:4
دعا و زیارت
مقالات
افضلیت حضرت فاطمه(س) برحضرت مریم
عنوان « سیدة نساء العالمین » در میان شیعیان مختص به حضرت فاطمه زهرا (س) است و بر هیچ زن دیگری حتی مریم و خدیجه اطلاق نمی شود . این عنوان بیانگربرتری حضرت فاطمه(س) برتمامی زنها ازجمله حضرت مریم می باشد. درمیان اهل سنت درمورد این « عنوان » اختلاف وجود دارد ؛ عده ای آن را مختص به حضرت مریم می دانند و بعضی دیگر این صفت را مخصوص مریم ، آسیه ، خدیجه و فاطمه می دانند وبرخی این عنوان را مخصوص حضرت فاطمه(س) می دانند و این در حالی است كه در احادیث اهل سنت شش طائفه روایات وجود دارد . طائفه اول تا پنجم ، عناوین « سیدة نساء العالمین » و « سیدة نساء هذه الامة » و «سیدة نساءالمؤمنین» و « سیدة نساءالمسلمین» و «سیدة نساءاهل الجنة» را به حضرت فاطمه نسبت داده ؛ و وطائفه ششم ، عنوان « سیدة نساء العالمین » را بر مریم ، وآسیه ، خدیجه و فاطمه(س) بكار برده است و اكثر روایات طوائف اول تا پنجم ازطریق عائشه نقل شده است .
الف ـ راوایات
طائفه اول « سیدة نساء العالمین »
1 ـ « عن عائشه رضی الله عنها ان النبی (ص) قال و هو فی مرضه الذی تو فی فیه : یا فاطمه الا ترضین ان تكونی سیدة نساء العالمین و سیدة نساء هذه الامة و سیدة نساء المؤمنین . » 1 عائشه روایت می كند كه پیامبر (ص)
1 مستدرك حاكم 3/156 /تحقیق الدكتور یوسف المرعشلی و مسند ابی داود الطیالسی (م204) ص197 و سنن الكبری للنسائی ج4ص252و ج5 ص147 و الذریة الطاهره /محمد بن احمد الدولابی (م310) ص102 و كنز العمال/ المتقی الهندی ج 21 / 110 حدیث34232 و مسند الطیالسی ج: 1 ص: 196 حدیث 1373 و فتح الباری - ابن حجر ج 7 ص 82 وشرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید ج 41 ص 23 و السنن الكبرى - النسائی ج 4 ص 252 و السنن الكبرى - النسائی ج 5 ص 147 حدیث 8517 و شرح نهج البلاغة -ابن أبی الحدید ج 41 ص 23 و الدر المنثور - جلال الدین السیوطی ج 2 ص 23 و الطبقات الكبرى/ محمد بن سعد ج 2 ص 248 و همان ج 8 ص 27 و مناقب آل ابی طالب - ابن شهر آشوب ج 3 ص 135 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی ج 2ص 130 و تفسیر القرطبی ج: 4 ص: 83 والمستدرك على الصحیحین ج: 3 ص: 170 و الفردوس بمأثور الخطاب ج: 3 ص: 145 و فتح الباری ج: 9 ص: 324 و فتح الباری ج: 7 ص: 105 و عون المعبود ج: 6 ص: 114 وفیض القدیر ج: 4 ص: 422 و حلیة الأولیاء ج: 2 ص: 42 وسیر أعلام النبلاء ج: 2 ص: 118 و الاستیعاب ج: 4 ص: 1895 و الطبقات الكبرى ج: 8
در مرضی كه از دنیا رفت فرمود : فاطمه جان ! راضی نیستی برترینِ زنان عالم وبرترین زنان این امت وبرترین زنان مؤمنین باشی ؟
ابن ابی الحدبد ، سیدة نساء العالمین بودن حضرت فاطمه را اجماعی دانسته وهیچ كسی را همطراز اونمی داند:
«وكیف تكون عائشة أو غیرها فی منزلة فاطمة ، وقد أجمع المسلمون كلهم من یحبها ومن لا یحبها منهم إنها سیدة نساء العالمین » 1
عائشه ویا دیگران چگونه می توانند بافاطمه دریك درجه قرار گیرند ، درحالی كه تمامی مسلمین چه كسانی كه فاطمه رادوست می دارند وچه كسانی كه فاطمه رادوست نمی دارند ، اتفاق واجماع دارند بر اینكه فاطمه برترین زنان عالم می باشد.
گرچه عبارت ابن ابی الحدبد قلب هارا نیزآتش می زند!!! زیرا دربین مسلمین كسانی هم هستند كه فاطمه را دوست نمی دارند.
2 ـ « عن عمران بن حصین قال قال رسول الله (ص) : یابنیة اما ترضین ان تكونی سیدة نساء العالمین؟قالت: یا لیتها ماتت فاین مریم بنت عمران ؟ قال لها : ای بنیة تلك سیدة نساء عالمها وانت سیدة نساء عالمك .»2
عمر ان بن حصین روایت می كند كه پیامبر (ص) فرمود : دخترم ! راضی نیستی كه برترین زنان عالم (سیدة نساء العالمین) باشی؟حضرت فاطمه(س) فرمود : ای كاش مرده بودم پس مریم دختر عمران چه می شود ؟ حضرت پیامبر(ص) فرمود : دختركم ! او برترین زنان دوران خود بود و تو برترین زنان دوران خود هستی .
ص: 27 و الإصابة ج: 7 ص: 604 و الإصابة ج: 8 ص: 56 و تهذیب الأسماء ج: 1 ص: 162 و سبل السلام ج: 3 ص: 149 و الذریة الطاهرة ج: 1 ص: 102 و كتاب الوفاة ج: 1 ص: 23 و تهذیب الأسماء ج: 1 ص: 315
1 شرح نهج البلاغة /ابن أبی الحدید ج 2 ص 17
2 فضائل سیدة النساء/ عمر بن شاهین ص25
3 ـ « قوله صلی الله علیه و آله : انها سیدة نساء العالمین . حضرت پیامبر (ص) فرموده است كه فاطمه برترین زنان عالم است . »1
4 ـ « فقد ثبت ان فاطمه سیدة نساء العالمین . »2 در روایات ثابت است كه فاطمه برترین زنان عالم می باشد .
5 ـ « ... ثم قال ]رسول الله[ لی یا فاطمه اما ترضین ان تكونی سیدة نساء هذه الامة و سیدة نساء العالمین فضحكت . »3
سپس پدرم به من فرمود : فاطمه ! راضی نیستی از اینكه برترین زنان این امت و برترین زنان عالم باشی ؟ لذا خوشحال شدم و خندیدم .
طائفه دوم « سیدة نساء هذه الامة »
قال (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ) یا فاطمة ألا ترضین أن تكونی سیدة نساء المؤمنین أو سیدة نساء هذه الأمة؟4
طائفه سوم «سیدة نساءالمؤمنین»
1 صحیح البخاری ج: 5 ص: 2317 و صحیح مسلم ج: 4 ص: 1905 حدیث 2450 و كنز العمال/ المتقی الهندی ج 21 / 110 حدیث34232 و سنن ابن ماجه ج: 1 ص: 518
حدیث 1621 و المعجم الكبیر ج: 22 ص: 418 حدیث 1032 و تهذیب الكمال - المزی ج 53 ص 249 و مسند أحمد ج6 ص282 حدیث 26456 و مسند الطیالسی ج: 1 ص:
196 حدیث 1373 و مسند أبی داود الطیالسی- سلیمان بن داود الطیالسی ص 197 و صحیح البخارى - البخاری ج 7 ص 142 و صحیح مسلم - مسلم النیسابوری ج 7 ص 143 و تحفة الأحوذی - المباركفوری ج 2 ص 214 و السنن الكبرى - النسائی ج 4 ص 252 و السنن االسنن لكبرى - النسائی ج 5 ص 146 و السنن الكبرى -
النسائی ج 5 ص 147 حدیث 8517 و خصائص أمیر المؤمنین / النسائی ص 119 و الطبقات الكبرى - محمد بن سعد ج 2 ص 248 و همان ج 8 ص 27 و سیر أعلام
النبلاء - الذهبی ج 2 ص 120
2 صحیح البخاری ج: 3 ص: 1326 حدیث 3426 و همان 5/2317 و همان 7/142 و صحیح مسلم ج: 4 ص: 1905 حدیث 2450 و صحیح مسلم – مسلم النیسابوری ج 7
ص 143 و سنن ابن ماجه ج: 1 ص: 518 حدیث 1621 و مسند أحمد ج: 6 ص: 282 حدیث 26456 و كنز العمال/ المتقی الهندی ج 21 / 110 حدیث34232 و فتح الباری
– ابن حجر ج 7 ص 105 و همان ج 11ص 67السنن الكبرى – النسائی ج 5صص 146 و147 حدیث 8517 وهمان 4 / 252 و خصائص أمیر المؤمنین / النسائی ص 119 و
تهذیب الكمال – المزی ج 53 ص 249 و سبل الهدى والرشاد - الصالحی الشامی ج 11 ص 53 و المعجم الكبیر ج: 22 ص: 418 حدیث 1032 و مسند الطیالسی /
سلیمان بن داود الطیالسی ج: 1 ص: 196 حدیث 1373 و همان 1/ 197 و تحفة الأحوذی المباركفوری ج 2 ص 214 و و الطبقات الكبرى - محمد بن سعد ج 2 ص 248
و همان ج 8 ص 27 و سیر أعلام النبلاء - الذهبی ج 2 ص 120
3 فتح الباری شرح صحیح البخاری / ابن حجر ج7 ص 85 و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر / المناوی ج 4 ص393 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی 14/22 و
صحیح ترمذی رقم الحدیث 3781 باب مناقب الحسن و الحسین . و مصنف ابن ابی شیبة 12/17 و الموارد ابن حبان ص551 و صحیح ابن خزیمه ج2 ص206 و فضائل
صحابه ، نسائی ص76 .
4 فیض القدیر شرح الجامع الصغیر / المناوی ج 3 ص139
5 مسند احمدبن حنبل 6/282 و طبقات ابن سعد 2/40 و اسد الغابة 4/16 و الذریة الطاهرة / الدولابی ص102
قال (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ) یافاطمة ألا ترضین أن تكونی سیدة نساء المؤمنین أو سیدة نساء هذه الأمة؟1
طائفه چهارم « سیدة نساءالمسلمین»
«ثم قال (رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم ) الا ترضین أن تكونی سیدة نساء الأمة أو نساء المسلمین فضحكت لذلك.»2
طائفه پنجم «سیدة نساءاهل الجنة»
« فقال أما ترضین أن تكونی سیدة نساء أهل الجنة أو نساء المؤمنین فضحكت لذلك.»4
پس پدرم به من فرمود : فاطمه ! راضی نیستی از اینكه برترین زنان بهشت و برترین زنان مؤمنین باشی ؟ لذا خوشحال شدم و خندیدم .
ازاحادیث فوق به دست می آید كه حضرت زهرا سلام الله علیها ازتمامی زنها ازاولین وآخرین ازجمله حضرت مریم برتر می باشد.
توضیح این كه : براساس آیه مباركه ( كنتم خیر امه اخرجت للناس ) امت پیامبر (ص) برتر از امت های گذشته می باشد ومشهور دربین مسلمین این است كه حضرت مریم ، پیامبر نبوده وازامت انبیای گذشته محسوب می شود ولی طبق آیه «واذ قالت الملائكة یا مریم إن الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العالمین» برترین زنان امت انبیای گذشته است برتر می باشد.اما فاطمه علیهاسلام براساس احادیث فوق ، افضل وبرترین زنان امت پیامبر(ص) می باشد وچون امت پیامبر(ص) برتر از امت های پیشین می باشد ، پس كسی كه برترین زنان این امت می باشد ، افضل وبرتر ازكسی است كه برترین زنان امت های گذشته باشد ، پس حضرت فاطمه برتراز حضرت مریم می باشد
1 المعجم الكبیر ج: 22 ص: 418 حدیث 1032
2 صحیح البخاری ج: 3 ص: 1326 حدیث 3426 و كنز العمال/ المتقی الهندی ج 21 / 110 حدیث34230 وحدیث34231
3 تهذیب الكمال ج: 35 ص: 249 و سبل الهدى والرشاد - الصالحی الشامی ج 11 ص53 و المستدرك - الحاكم النیسابوری ج 4 ص 44
طائفه ششم
1ـ « عن عبدالرحمن بن ابی لیلی قال : رسول الله (ص) : فاطمة سیدة نساء العالمین بعد مریم ابنة عمران وآسیه امرأة فرعون وخدیجة ابنة خویلد .» 1 عبدالرحمن بن ابی لیلی روایت می كند كه پیامبر(ص) فرمود : پس از مریم دختر عمران و آسیه همسر فرعون و خدیجه دختر خویلد فاطمه برترین زنان عالم است .
گرچه این طائفه با روایات طوائف بالا تعارض و تضادی باهم ندارند تا به دنبال وجه جمع و راه حل باشیم ؛ زیرا روایات طوائف بالا به خاطر مستفیض بودن ، برطائفه ششم كه فقط یك روایت است ترجیح دارد ولی درعین حال دقت نظر در این روایات مبین این است كه هر تمامآن ها بیانگر یك مطلب است وآن اینكه : حضرت آسیه تا زمان تولد حضرت مریم برترین زنان عالم بوده است و با تولد حضرت مریم سیادت وسروری او به پایان خود رسید و برتری و سیادت از آن حضرت مریم گردید كه در دوران حضرت خدیجه به سر رسید و دوران سیادت همسر پیامبر(ص) آغاز گردید ، با تولد حضرت فاطمه(س) دوران برتری او برچیده شد و دوران سیادت و برتری حضرت فاطمه(س) برتمامی زنها ازاولین وآخرین آغاز گردید وتا قیامت ادامه خواهد داشت واین در حالی است كه با تولد حضرت فاطمه(س) چیزی از برتری خدیجه كم نمی شود و با تولد او چیزی از برتری و سیادت مریم كم نمی گردد و… همانند ظهور پیامبران الهی كه با ظهور پیامبر اسلام (ص) از قداست و فضیلت عیسی كم نشد و با ظهور او از قداست و فضیلت موسی كاسته نشد بلكه خداوند به مرور پیغمبر كاملتر می فرستاد .
1 مصنف ابن ابی شیبة (م235) ج7 ص 527 كتاب الفضائل باب ماذكر فی فضل فاطمه ودر المنثور/ سیوطی ج2 ص23 تفسیر سوره آل عمران و طبقات المحدثین
باصبهان / ابن حبان ، ج3 ص203 باب عبدالله بن یحیی ابی سالم و كنز العمال/ المتقی الهندی ج 21 / 110 حدیث34233 و تهذیب الكمال ج: 35 ص: 249 و تهذیب
الكمال ج: 35 ص: 250 و الدر المنثور - جلال الدین السیوطی ج 2 ص 23 و المصنف - ابن أبی شیبة الكوفی ج 7 ص 527 و فتح الباری - ابن حجر ج 6 ص 339
ب ـ اعتراف دانشمندان اهل سنت
تعداد بسیار زیاد از دانشمندان قدیم و جدید اهل سنت اعتراف نموده اند كه: « ان فاطمة سیدة نساء العالمین ، فاطمه برترین زنان عالم است» و از میان آنان می توان افراد ذیل را نام برد :
· قاضی ایجی در شرح المواقف .(1)
· علی محمد فتح الدین الحنفی در فلك النجات .(2)
· حامد حفنی داود در نظرات فی كتب الخالده .(3)
· ابن نجیم مصری در البحرالرائق .(4)
· محمد الشربینی الخطیب در مغنی المحتاج .(5)
· علاء الدین حصفكی در الدر المختار .(6)
· عظیم آبادی در عون المعبود شرح سنن ابی داود .(7)
· تفتازانی درالمقاصد.(8)
· ابن ابی الحدیدمعتزلی درشرح نهج البلاغه.(9)
· امام مالك بن انس پیشوای مذهب مالكی.(10)
· ابن حجر عسقلانی درفتح الباری شرح صحیح بخاری(11)
· محمد بن یوسف الصالحی الشامی الشافعی درسبل الهدی(12)
· الشیخ السید سابق درفقه السنه(13)
· الدكتور احمد الشرباصی استاذ بجامعه الازهر در یسألونك فی الدین (14)
كسانی كه فاطمه (س) برترین زن عالم میدانند طبعا اورا برتر از حضرت مریم نیز می دانند .
1ـ شرح المواقف قاضی ایجی/السید الشریف الجرجانی ص372 .
2ـ فلك النجات / علی محمد فتح الدین حنفی ص34 .
3ـ نظرات فی الكتب الخالده /حامد حفنی داود ص141 /تحقیق سید مرتضی رضوی .
4ـ البحر الرائق/ ابن نجیم المصری الحنفی(م970) ج4 ص311 .
5ـ المغنی المحتاج ، محمد الشربینی الخطیب ج3 ص124.
6ـ الدر المختار ، علاء الدین حصفكی (1088) ج3 ص636 .
7ـ عون المعبود شرح سنن ابی داود /عظیم آبادی ج4 ص114 .
8ـ فیض القدیرشرح الجامع الصغیر/ المناوی ج3 ص139 .
9ـ شرح نهج البلاغه /ابن ابی الحدید ج20 ص17 وج4 ص22
10ـ حاشیه ردالمحتار ، ابن عابدین(م1232) ج3 ص102 ونبراس ص556 حاشیه شماره 3 .
11ـ فتح الباری شرح صحیح بخاری ، ابن حجر عسقلانی ج 7 ص 82 باب فضل عائشه.
12ـ سبل الهدی فی سیرة خیرالعباد ، الصالحی الشامی (م942)ج 10 ص227 .
13ـ فقه السنه/ الشیخ السید سابق2/114 .
14ـ یسألونك فی الدین والحیات/ الدكتور احمد الشرباصی5/175 .
ج ـ ریشه های طرح مسأله افضلیت حضرت مریم
بحث افضلیت حضرت مریم بر حضرت زهرا (س) گرچه ریشه درتاریخ دارد ، ولی متأسفانه در بین متأخرین اهل سنت ، بویژه در میان اهل سنت هند و پاكستان واخیراً در افغانستان بیشتر مطرح می شود و عده ای با پیروی ازافكارابن تیمیه ناصبی درصدد كم رنگ نمودن نقش اهل بیت بوده وبه همین جهت بحث افضلیت حضرت مریم رابرحضرت زهرا (س) را مطرح می كنند . بادقت در جوانب مسأله می توان علل زیر را در طرح این قضیه دخیل دانست:
1ـ آیه 43آل عمران « واذ قالت الملائكة یا مریم إن الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العالمین»
2 ـ ادعای نبوت حضرت مریم .
3ـ تبلیغ مسیحیت باهدف ارائه الگوی كاملتر زن .
4ـ كاستن نقش اهل بیت در جامعه .
1ـ آیه 43آل عمران:
« واذ قالت الملائكة یا مریم إن الله اصطفاك وطهرك واصطفاك على نساء العالمین»
براساس تفاسیر اهل سنت ، از جمله (واصطفاك على نسآء العالمین)به هیچ وجه افضلیت حضرت مریم استفاده نمی شود زیرا این اطلاق قرآنی ، تاب مقاومت دربرابرطوائف مختلف روایاتی كه حضرت فاطمه را به عنوان برترین زنان عالم یا برترین زنان اسلام معرفی می نماید ، ندارد.
وازطرفی دیگر، مفسرین اهل سنت نیز، درموردجمله فوق ، تفسیرها وتوجیه های مختلفی دارند كه از هیچ كدام ، برتری حضرت مریم به دست نمی آید .
برداشت های مختلف تفاسیر اهل سنت ، از جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) :
ا ـ مراد اجازه عبادت وبندگی است كه درآن روزگاربرای زنان ممنوع بود
ب ـ مراد بچه به دنیا آوردن بدون پدر است ؛ زیرا هیچ زنی نمی نتواند فرزندی را بدون پدر به دنیا بیاورد.
ج ـ مراد اجازه ورود به مسجداست زیرا درآن روزگار هیچ زنی حق ورود به مسجدرا نداشت.
د ـ برخی از اهل سنت اساسا دربرتری مریم تشكیك نموده وطبق حدیث ابوهربره بهترین زن را زنی می دانند كه برشتر سوار شود ومعتقدند كه در مریم درعمرش برشترسوار نشده است.
طبری گفته است : مراد از جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) اجازه عبادت وبندگی است كه درآن روزگاربرای زنان ممنوع بود
« واصطفاك على نساء العالمین یعنی اختارك على نساء العالمین فی زمانك بطاعتك إیاه ففضلك علیهم »1
ازابن كثیروطبری وسیوطی نقل شده است كه :
بسیاری از اهل سنت دربرتری مریم تشكیك نموده وبه حدیث ابوهربره استشهاد نموده اند وبهترین زن را زنی می دانند كه برشتر سوار شود ومریم درعمرش برشترسوار نشده است.
«عن سعید بن المسیب فی قوله تعالى إن الله اصطفاك وطهرك وأصطفاك على نساء العالمین قال كان أبو هریرة یحدث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم خیر نساء ركبن الإبل نساء قریش أحناء على ولد فی صغره ورعاة على زوج فی ذات یده ولم تركب مریم بنت عمران بعیرا قط»2
1 تفسیر الطبری ج: 3 ص: 262
2 تفسیر ابن كثیر ج: 1 ص: 363 و تفسیر الطبری ج: 3 ص: 263 و الدر المنثور ج: 2 ص: 193
أبو هریرة از رسول الله صلى الله علیه وسلم نقل می كند كه فرمود: بهترین زن كسی است كه برشتر سوار شود ولزخصوصیات زنان قریش این است كه فرزندان صغیرخودرا دوست می دارند واموال شوهر خودرا حفظ می نمایند ومریم درعمرش برشترسوار نشده است.
ودر تفسیر طبری ازقتاده نقل شده است كه گفته است : اگر می دانستم كه مریم برشتر سوار شده است ، هیچ كسی را ازاو برتر نمی دانستم.
«قال قتادة وذكر لنا أنه كان یقول لو علمت أن مریم ركبت الإبل ما فضلت علیها أحدا »1
جصاص در تفسیر جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) نوشته است :
مراد از جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) درصورتی كه عالمین را به كلیه زن های عالم تفسیر نمائیم ، بچه به دنیا آوردن بدون پدر است ؛ زیرا هیچ زنی نمی نتواند فرزند بدون پدر به دنیا بیاورد واما اگر مراد از عالمین زنان دوران مریم باشد ، مریم ازآنان برتر می باشد.
«واصطفاك على نساء العالمین فیه قولان أحدهما ان المعنى على أهل زمانها والقول الاخر على جمیع النساء بعیسى فلیس مولود ولد من غیر ذكر الا عیسى علیه السلام »2
بغوی می گوید : درمورد جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) سه قول است : یكی این كه مراد از عالمین زنان دوران مریم باشد ، مریم ازآنان برتر می باشد ودومی این كه بچه به دنیا آوردن بدون پدر است ؛ زیرا هیچ زنی نمی نتواند فرزند بدون پدر به دنیا بیاورد وسوم این كه مراد اجازه ورود درمسجداست زیرا درآن روزگار هیچ زنی حق ورود در مسجدرا نداشت.
1 تفسیر الطبری ج: 3 ص: 263
2 معانی القرآن ج: 1 ص: 398
«واصطفاك على نساء العالمین قیل على عالمی زمانها وقیل على جمیع نساء العالمین فی أنها ولدت بلا أب ولم یكن ذلك لأحد من النساء وقیل بالتحریر فی المسجد ولم تحرر أنثى.»1
درتفسیر فتح القدیر آمده است كه :
مراد از جمله (واصطفاك على نسآء العالمین) غیر از اصطفاك درجمله قبلی است ودر این جا مراد بچه به دنیا آوردن بدون پدر است ؛ زیرا هیچ زنی نمی نتواند فرزند بدون پدر به دنیا بیاورد ومراد از جمله واصطفاك درجمله قبلی، راه یافتن او به مسجد وپذیرش وی ازجانب خداوند است وقول دیگر این كه مراد ازهردو جمله یك چیز باشد ودومی در حقیقت تأكید اولی باشد . ودر مورد عالمین دو قول است : یكی این كه مراد ازآن فقط زنان دوران مریم باشد ودیگر آن كه كلیه زنان عالم باشد.
«واصطفاك على نساء العالمین قیل هذا الاصطفاء الآخر غیر الاصطفاء الأول فالأول هوحیث تقبلها بقبول حسن والآخر لولادة عیسى والمراد بالعالمین هنا قیل نساء عالم زمانها وقیل نساء جمیع العالم إلى یوم القیامة واختاره الزجاج وقیل الاصطفاء الآخر تأكید للاصطفاء الأول والمراد بهما جمیعا واحد.»2
درتفسیر ابی السعود آمده است كه : مراد از جمله (واصطفاك علىنسآء العالمین) بچه به دنیا آوردن بدون پدر است ؛ زیرا هیچ زنی نمی نتواند فرزند بدون پدر به دنیا بیاورد.
«واصطفاك آخرا على نساء العالمین بأن وهب لك عیسى علیه الصلاة والسلام من غیر أب ولم یكن ذلك لأحد من النساء.»3
1 تفسیر البغوی ج: 1 ص: 300
2 فتح القدیر ج: 1 ص: 338
3 تفسیر أبی السعود ج: 2 ص: 35
2ـ نبوت حضرت مریم
باتوجه به تحقیقات ناقص اینجانب ، در میان اهل سنت تنها سه نفر نبوت حضرت مریم را پذیرفته اند :
ابولحسن اشعری ، ابن حزم وقرطبی واخیری در تفسیر خود می نویسد :
« فظاهر القرآن و الاحادیث یقتضی ان مریم افضل من جمیع نساء العالم فان الملائكه قد بلغتهاوحیا من الله عزوجل بالتكلیف والاخباروالبشارة كما بلغت سائرالانبیاء فهی اذا نبیة والنبی افضل من الولی فهی افضل من كل نساء ... ثم بعدها فی الفضیلة فاطمه ثم خدیجه ثم آسیه .» 1
ظاهر قرآن و احادیث اقتضاء دارد كه مریم برترین تمام زنان عالم باشد ، زیرا توسط فرشته از ناحیه خداوند بر او وحی نازل می شد و او همانند سایر پیغمبران به برخی از كارها مكلف شده و برخی خبرهای غیبی نیز به او داده می شد؛ پس او پیغمبری است از جنس زن و پیغمبر برتر از ولی است ، به همین جهت او برتر از تمام زنها بوده و پس از او به ترتیب ، فاطمه زهرا (س) و خدیجه و آسیه ازتمامی زنهابرترمی باشند .
ابن حجر در مورد ابوالحسن اشعری می نویسد :
« و قد نقل عن الاشعری ان مِن النساء مَن نبی وهن ست : حواء و سارة و ام موسی و هاجر و آسیه و مریم و الظابط عنده ان من جاء الملك عن الله بحكم من امر اونهی او باعلام مما سیأتی فهو نبی . »2
ازاشعری نقل شده است كه در میان زنها شش نفر پیغمبر بودند :حواء، ساره مادر موسی ، هاجر ، آسیه و مریم ؛ زیرا معیار نبوت در نزد وی این است كه : فرشته بر شخصی از جانب خدا نازل شود و حكمی چون امر ویا نهی بیاورد و یا خبر از آینده دهد .
برخی از دانشمندان اهل سنت نظر اشعری و قرطبی را به شدت رد نموده اند و آن را بر خلاف اتفاق و اجماع مسلمانان می دانند وابن حجر از كرمانی نقل می كند كه فرموده است :
« و لا یلزم من لفظ الكمال ثبوت نبوتها ... و قد نقل الاجماع علی عدم نبوة النساء . » 3
از اینكه در حدیث به مریم و... كمال ، نسبت داده شده مستلزم نبوت آنان نیست در حالی كه بر عدم نبوت زنها اتفاق و اجماع نقل شده است .
ابن تیمیه نیز به شدت بر ابن حزم حمله نموده ومی نویسد :
« و من الاقوال المنكرة الشاذة قوله ان مریم نبیة و ان آسیه نبیة و ان ام موسی نبیة و قد ذكر القاضی ابوبكر و قاضی ابویعلی و ابوالمعالی و غیرهم الاجماع علی انه لیس فی النساء نبیة و القرآن و السنة دلا علی ذلك كما فی قوله و ما ارسلنا من قبلك الا رجالاً نوحی الیهم من اهل القری . » 4
گفتار ابن حزم ناپسند و بی ارزش می باشد كه می گوید : مریم ، آسیه و مادر موسی پیغمبر هستند درحالی كه قاضی ابوبكر و قاضی ابویعلی و ابوالمعالی و غیر اینها بر اینكه در بین زنها پغمبری نیست ، نقل اجماع و اتفاق نموده اند و از طرفی ، قرآن وسنت نیز بر همین دلالت می كنند همانگونه كه این آیه می فرماید : وما نفرستادیم پیش از تو جز مردانی از اهل آبادی ها كه به آنها وحی می كردیم .
1 تفسیر قرطبی ج4 ص83 ـ تفسیر آیه و اذ قالت الملائكة یا مریم …
2 فتح الباری / ابن حجر ج6 ص321
3 مدرك سابق ج6 ص321
4 مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج4 ص396
3ـ تبلیغ مسیحیت با هدف ارائه الگوی كاملتر زن
درقرون اخیر مبشرین و مبلغان مسیحی تبلیغات دامنه دار و ریشه ای را بر ضد اسلام و پیامبراكرم(ص) به راه انداخته اند . گاهی اسلام را دین خشونت معرفی می كنند و گاهی دین اسلام را دین ناقص و بدون برنامه قلمداد می نمایند و زمانی نیز از سلمان رشدی و امثال او در جهت توهین به مقدسات اسلام تاپای جان حمایت می كنند .
یكی از سوژه های كه از آن تبلیغ می كنند معرفی حضرت مریم به عنوان الگوی كامل زنان است و به جرئت می توان گفت بحث افضلیت حضرت مریم بر دختر پیامبراسلام (ص) و ازواج آن حضرت مورد حمایت كلیساها می باشد . آنان می خواهند از برخی آیات قرآن در مورد حضرت مریم و برخی احادیث سوء استفاده نموده و اسلام را از ارائه الگوی كامل برای زنان خلع سلاح نمایند .
یكی از كسانی كه متوجه این توطئه سیاسی شده است علامه اقبال لاهوری است ، او با شِم سیاسی قوی كه داشت به ریشه این مسأله پی برد و از طریق شعر به دفاع از كیان اسلام و دختر پیامبر (ص) برخاست و شعر معروف خود را سرود كه :
مریم از یك نسبت عیسی عـزیز از سه نسبت حضرت زهرا عزیز
نور چــشم رحـــــمة للـعالـمین آن امــام اولـــین و آخـــرین
بـانـوی آن تـاجـدار هـل أتی مرتضی، مشكل گشا ، شیر خدا
مـادر آن مـركز پـرگار عـشق مـادر آن كاروان سـالار عـشق
مـزرع تسـلیم را حاصل بتـول مـادران را اسـوه كامل بـتول1
خلاصه این كه هیچ مسلمانی منكر فضیلت حضرت مریم نیست ولی به هیچ وجه با فاطمه (س) قابل قیاس نیست .
4ـ كاستن نقش اهل بیت در جامعه
بنی امیه كه تضاد وكینه دیرینه ای با اهل بیت داشتند به خاطراستحكام حكومت نامشروع خودشان ، در جهت اهل بیت زدائی بیشترین فعالیت و تلاش را نجام دادند . هزینه های هنگفتی را كه بر ضد اهل بیت صرف نمودند در هیچ راه دیگری خرج نكردند . در عصر آنان مخصوصاً معاویه دوستان اهل بیت در حالت تقیه و خفاء قرار گرفتند . نقل فضایل اهل بیت جرم بسیارسنگین بود. چهره های شاخص مذهب اهل بیت یكی پس ازدیگری یا به شهادت رسیده و یا در حبس قرار می گرفتند .
از طرفی عده دین فروش قلم به دست نیز در خدمت خاندان اموی قرار داشتند كه گاه و بیگاه بر ضد اهل بیت ودرفضائل بنی امیه حدیث جعل می كردند . ابن جوزی دانشمندبزرگ اهل سنت به این حقیقت تلخ اعتراف نموده واكثرروایات وارده درمدح معاویه را ، جزء روایات موضوعه (كذب) دانسته ومی نویسد:
« قد تعصب قوم ممن یدعی السنة فوضعوا فی فضله احادیثا لیغضبوا الرافضة.»2
گروهی ازمدعیان مذهب اهل سنت درفضائل ومدح معاویه احادیثی را جعل نمودند تاخشم رافضی ها 3(شیعه ها) رابرانگیزند.
وچون نتوانستند در میان زنان صدر اسلام رقیبی برای حضرت زهرا(س) پیدا كنند بناچار سراغ حضرت مریم رفتند و می خواستند از این طریق نقش حضرت زهرا(س) را در میان زنها كم رنگ نموده و آنان را به حضرت مریم مشغول كنند .
فضائل ومناقبی كه حضرت زهرا(س) داشت ، در خواهران او زینب و ام كلثوم نبود ؛ زیرا اولا فاطمه دراسلام متولد شده بود وآنان درجاهلیت وثانیا نسل پیامبر (ص) ازطریق فاطمه ادامه پیدانمود وثالثا مناقب وفضائل زیادی ازپیامبر (ص) درمورد فاطمه نقل شده است كه برای دیگر خواهران او وجود ندارد و همسران پیامبر (ص) نیز فاقد آن بودند.
گرچه بنی امیه می خواستند از بین ازواج پیغمبر(ص) رقیبی را برای فاطمه(س) بتراشند ولی چون مردم فاصله ای زیادی با دوران پیغمبر(ص) و همسران و دختران او نداشتند و همه را می شنا ختند وفاطمه را هم می شناختند كمترزیربارنقشه های بنی امیه می رفتند وازطرفی بزرگ نمایی ومورد توجه
واقع شدن زنان پیامبر(ص) برای حكومت بنی امیه نیز مشكلاتی را ایجاد می كرد ؛ زیراآنان اگر می خواستند حضرت خدیجه را بزرگ جلوه دهند ، اومربوط به اهل بیت بود وبرخی از زنهای پیامبر نیز زیر بار نمی رفتند وپا ازگلیم خویش فراترنمی گذاشتند .
ام حبیبه خواهر معاویه به عللی جایگاه بقیه همسران پیامبر(ص) را نداشت ، گرچه تلاش های زیادی در این زمینه صورت می گرفت و حتی معاویه خود را به سبب او « خال المؤمنین » دائی مؤمنان قالب كرد .
1 كلیات اقبال لاهوری ص 103 انتشارات كتابخانه سنائی 1370 هـ .ش
2 الموضوعات / ابن جوزی ج 2 ص 15
3 اصطلاحی است كه اهل سنت متعصب برشیعیان به كار می برند
عائشه كه در خلافت پدرش ابوبكر و دوران خلافت عمر بزرگ شده بود و برای خودش برو و بیا داشت ، مشكلات جدی را برای عثمان ومعاویه ایجادكرد وكما اینكه عائشه مشكلات جدی را برای حضرت علی (ع) نیز ایجاد كرد و نسبت به معاویه خشم بیشتری داشت زیرا معاویه برادرش محمد بن ابی بكر را در شكم حیوان قرار داده بود و زنده زنده او را درآتش سوزانده و به شهادت رسانده بود وعائشه پس از آن جریان قسم یاد كرده بود كه در عمرش هرگز كباب نخورد .1
به همین سبب بنی امیه حضرت مریم را مطرح كردند كه از او هم در قرآن تعریف شده بود و هم بزرگ نمایی او برای حكومت آنان هیچ خطری را به دنبال نداشت و از طرفی ازنقش اهل بیت نیز كاسته می شد وخطركمتری حكومت غاصبانه آنان را تهدید می كرد .
در دوره های بعدی ابن تیمیه ناصبی وابن قیم ناصبی به خاطر عدواتی كه با خاندان پیامبر داشتند مقام اهل بیت را به شدت تنزل دادند تا جای كه طرح مسأله محبت به اهل بیت از شعارهای تشیع گردید و هركسی از
اهل سنت به این مسأله می پرداخت مارك تشیع و رافضی بودن به او می خورد . به همین سبب بسیاری از اهل سنت معتدل هنگامی كه می خواستند مسأله محبت به اهل بیت و فضایل آنان را طرح نمایند اول از سنی
بودن خودشان دفاع می كردند.
1 اسدالغابة /ابن اثیر(630) ج4 ص325 باب محمد بن ابی بكر.
سید ابوالحسن باقری
يکشنبه 18/12/1387 - 15:3
دعا و زیارت
مقالات
" فرازهایی از خطبه غدیریه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم "
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله همراه حاجیان حجة الوداع به منطقه غدیر خم رسیدند . حضرت امر فرمود که منبری از جهاز اشتران فراهم سازند . سپس خطبه ای طولانی ایراد فرمودند .
در آغاز سخن حمد و سپاس خدا را کرده و می فرماید ... الحمد لله الذى علا فى توحده ، و دنا فى تفرده ، و جل فى سلطانه ، و عظم فى اركانه ، و احاط بكل شئ علما و هو فى مكانه ، و قهر جمیع الخلق بقدرته و برهانه.
« حمد و ستایش پرودگاری را سزاست که درعظمت ، یکتا و در وحدانیت ، بی همتا است. سلطنت او با عظمت ودراداره امور خلایق مقتدر و به همه مخلوقات دانا و در همه جا حاضر و ناظر و قدرت او بر همه موجودات غالب است . »
... و قد ضمن لى تبارك و تعالى العصمة ، و هو الله الكافى الكریم ، فاوحى الى : بسم الله الرحمن الرحیم (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك) فى على - یعنى فى الخلافة لعلى بن ابى طالب علیه السلام (و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمك من الناس) (المائدة،67). معاشر الناس! ما قصرت فى تبلیغ ما انزل الله تعالى الى و انا مبین لكم سبب نزول هذه الآیة، ان جبرئیل علیه السلام هبط الى مرارا ثلاثا یأمرنى عن السلام ربى - و هو السلام - ان اقوم فى هذا المشهد فاعلم كل ابیض و اسود ان على بن ابىطالب علیه السلام اخى و وصیى و خلیفتى، و الامام من بعدى، الذى محله منى محل هارون من موسى الّا انه لا نبى بعدى ، و هو ولیكم بعد الله و رسوله ، و قد انزل الله تبارك و تعالى علىَّ بذلك آیة من كتابه : ( انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزكاة و هم راكعون ) (المائدة، 55) . و على بن ابىطالب علیه السلام ، اقام الصلاة و آتى الزكاة و هو راكع یرید الله عز و جل فى كل حال. "
معبودی جزاو نیست او به من اعلام فرموده که اگر نرسانم آنچه وحی شده ، تبلیغ رسالت نکرده ام و خداوند ضمانت نموده که مرا حفظ فرماید و خداوند بزرگ برای حفظ من کافی است. " (سوره مائده آیه 67 ) خداوند بر من وحی فرستاده است، به نام خداوند بخشنده مهربان، ای پیغمبر برسان آنچه را که فرستاده شد به سوی تو از پروردگارت و اگر انجام ندهی تبلیغ رسالت نکرده ای و خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهد نمود. ای مردم در ابلاغ آنچه برمن وحی شده کوتاهی نکرده ام و برا ی شما سبب نزول این آیه را بیان می نمایم. جبرئیل علیه السلام سه بار بر من نازل شد و سلام پروردگار را به من ابلاغ نمود و مرا مأمور نمود که در این محل بایستم و آنچه را وحی آورده به شما ابلاغ نمایم . تا بر هر سفید و سیاه اعلام کنم که علی بن ابیطالب برادر من و وصی من و جانشین من و امام بعد از من است و مقام او نسبت به من مانند مقام هارون نسبت به موسی است. جز آن که پیغمبری بعد از من نخواهد آمد و او بعد از من رسول و پیشوا بر شماست و این فرمان را خداوند تبارک و تعالی صادر فرموده است. این آیه از کتاب خداست. این است و جز این نیست . ولـّی شما، خدا و رسول او هستند و آنان که ایمان آورده اند و اقامه نماز می نمایند و در حال رکوع زکات می دهند . و علی بن ابیطالب اقامه نماز نمود و در حال رکوع زکات داد و او در هر حال رضای پروردگار را می جوید.»
... معاشر الناس! ان الله قد نصبه لكم ولیا و اماما مفترضا طاعته على المهاجرین و الانصار و على التابعین لهم باحسان ، و على البادى و الحاضر و على الاعجمى و العربى ، و الحر و المملوك، و الصغیر و الكبیر ، و على الابیض و الاسود ، و على كل موحد ، ماض حكمه ، جائز قوله ، نافذ امره، ملعون من خالفه، مرحوم من تبعه، و من صدقه فقد غفر الله له و لمن سمع منه و اطاع له.
« ای مردم آگاه باشید که خداوند علی را سرپرست و پیشوا بر شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجر و انصار و همه مردم واجب فرموده است ، شهری و بیابانی ، عرب و عجم ،بنده و آزاد ، کوچک و بزرگ ، سفید و سیاه ، هر که خدا را می پرستد باید فرمان علی را اطاعت کند ، گفتار او را تصدیق نماید و امر او را انجام دهد. محروم از رحمت حق است کسی که مخالفت کند، مشمول رحمت پروردگار است کسی که از او پیروی نماید، مؤمن است کسی که او را به این سمت تصدیق نماید . کسانی که از او اطاعت کنند و فرمان او برند خداوند آنها را می آمرزد . »
... معاشر الناس! ما من علم الّا و قد احصاه الله فى ، و كل علم علمت فقد احصیته فى امام المتقین ، و ما من علم الا علمته علیا ، و هو الامام المبین . معاشر الناس ! لا تضلوا عنه و لا تنفروا منه ، و لا تستكبروا من ولایته ، فهو الذى یهدى الى الحق و یعمل به و یزهق الباطل و ینهى عنه ، و لا تاخذه فى الله لومة لائم، ثم انه اول من امن بالله و رسوله ، و [هو] الذى فدى رسوله بنفسه و [هو] الذى كان مع رسول الله و لا احد یعبد الله مع رسوله من الرجال غیره .
« ای مردم هیچ علمی نیست مگر آن که خداوند آن را به من آموخت و هر دانشی که به من آموخته شد من آن را به علی پیشوای پرهیزکاران آموختم و او پیشوای بزرگ و آشکار شماست. ای مردم مبادا علی را تنها بگذارید و از او دوری کنید واز پیشوائی او سرپیچی نموده و تکبر نمائید او تنها کسی است که شما را به سوی حق رهبری می نماید و به حق عمل می کند و باطل را محو می نماید و شما را از آن باز می دارد و از ملامتِ ملامت کنندگان در راه خدا بیمی ندارد.»
... معاشر الناس! ان علیا و الطیبین من ولدى هم الثقل الاصغر، و القرآن هو الثقل الاكبر ، فكل واحد منبىءُ عن صاحبه و موافق له ، لن یفترقا حتى یردا على الحوض ، هم امناء الله فى خلقه و حكامه فى ارضه. الا و قد ادیت ، الا و قد بلغت ، الا و قد اسمعت ، الا و قد اوضحت ، الا و ان الله عز و جل قال و انا قلت عن الله عز و جل ، الا انه لیس امیرالمؤمنین غیر اخى هذا ، و لا تحل امرة المؤمنین بعدى لاحد غیره. (ثم ضرب بیده الى عضده فرفعه ، و كان منذ اول ما صعد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم شال علیا حتى صارت رجلاه مع ركبة رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ، ثم قال : ) معاشر الناس! هذا على اخیى و وصیى و واعى علمى و خلیفتى على امتى و على تفسیر كتاب الله عز و جل.
« ای مردم بدانید علی و پاکان از اولاد من ، سنگینی کوچکتر و قرآن ، سنگینی بزرگتر است و هر کدام از آنها خبر دهنده یکدیگرند و مطابقت با هم دارند وهرگز ازهم جدا نخواهند شد تا در قیامت بر من وارد شوند . ای مردم علی و پاکان از اولاد من امین خداوند در میان مردم هستند و آنها فرمانروا در زمین می باشند. آگاه باشید که من امر رسالت را ادا کردم ، آگاه باشید که آنچه باید برسانم رساندم، آگاه باشید که محققاً به شما شنواندم، آگاه باشید که بر شما آشکار نمودم ، آگاه باشید که خداوند عزوجل فرمود و من هم از جانب پروردگار تبارک و تعالی گفتم . آگاه باشید که امیرالمؤمنین غیر از برادرم علی نیست و این منصب بعد از من بر احدی غیر از علی نخواهد بود . ( آنگاه بازوی علی (ع) را گرفت و بلند نمود و به حدی بالا برد که پاهای علی (ع) محاذی زانوی پیغمبر ( ص) قرار گرفت و فرمود : ) ای مردم این علی برادر من و وصی من و مخزن دانش من و جانشین من برامت و مفسر کتاب خداوند عزوجل می باشد .»
... اللهم وال من والاه ، و عاد من عاداه و العن من انكره و اغضب على من جحد حقه . « بار الها دوست بدار هر که علی را دوست بدارد، دشمن بدارهر که علی را دشمن بدارد ، دور گردان از رحمت خود آنهائی که انکار کنند پیشوائی او را غضب فرما بر کسانی که غصب کنند حق او را . » ... الا انه لا یبغض علیا الا شقى و لا یتولا علیا الا تقى و لا یؤمن به الا مؤمن مخلص . « آگاه باشید که دشمنی با علی نمی کند مگر کسیکه بدبخت است و دوستی با او نمی ورزد مگر کسیکه پرهیزکار است و ایمان به او نمی آورد مگر کسیکه ایمان اوخالص باشد.» ... معاشر الناس ! اَلا و انى منذر و على هاد . معاشر الناس ! انى نبى و على وصیى . « ای مردم بدانید من ترساننده هستم و علی راهنماست. ای مردم من پیامبر هستم و علی جانشین من است . »
... معاشر الناس! قد بینت لكم و افهمتكم، و هذا على یفهمكم بعدى. الا و انى عند انقضاء خطبتى ادعوكم الى مصافقتى على بیعته و الاقرار به ، ثم مصافقته من بعدى. الا و انى بایعت الله و على قد بایعنى ، و انا آخذكم بالبیعة له عن الله عز و جل : (فمن نكث فانما ینكث على نفسه) (الفتح ، 10).
« ای مردم آنچه لازم بود برای شما روشن نمودم و به شما فهماندم و بعد از من علی آنچه لازم باشد به شما می فهماند. ای مردم پس از آنکه خطبه من پایان یافت شما را به دست دادن و بیعت با علی دعوت می نمایم و بعد از آنکه من با اوبیعت نمودم شما با او بیعت نمایید و به او تبریک گوئید. آگاه باشید من با خداوند عهد و پیمان بسته ام و علی با من بیعت نموده است و من از طرف خداوند عزوجل از شما برای علی بیعت می گیرم. (پس هر که عهد شکنی کند ضرر آن برخود اوست .)» سوره فتح آیه 10
يکشنبه 18/12/1387 - 15:2
دعا و زیارت
مقالات
" راویان غدیر "
زنان راوى غدیر شواهد موجود در كتب تاریخى گویاى این حقیقت است كه پیامبر اكرم(ص) از آغاز رسالتبا رویكرد عمده زنان به آیین توحیدى روبرو شد. اولین پذیرنده اسلام (خدیجه)، (1) اولین شهیده (سمیه) (2) و بانوانى كه از سابقین و مهاجران شمرده مىشدند (3) نمونه روشنى از مشاركت زنان در عرصههاى اجتماعى را به نمایش مىگذارند. حضور زنان در حجة الوداع بارزترین و ماندگارترین نوع شركت در صحنههاى اجتماعى است. اخبار فراوانى كه به وسیله راویان زن از این مراسم عظیم نقل شده، گویاى تلاش گسترده زنان در پاسدارى از این میراث مقدس است. دستاوردهاى بانوان در عرصه اخبار غدیر به دو گروه عمده تقسیم مىشود: الف. اخبار زنان صحابى در سال دهم هجرى، با اعلام پیامبر(ص)، مؤمنان بسیارى از شهرهاى مختلف به سوى مدینه روان شده، در حومه شهر مسكن گزیدند و به انتظار موسم حج نشستند; حجى كه بعدها به حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ، حجةالكمال، حجةالتمام شهرت یافت. پیامبر اكرم(ص) روز شنبه، پنجیا شش روز قبل از آغاز ذىحجة، از مدینه حركت كرد. در این سفر همه زنان و اهل بیت پیامبر با وى همراه بودند. (4) گروهى از این بانوان حدیث غدیر را نقل كردهاند; كه نام و روایتشان چنیناست: 1. حضرت زهرا(س) حضرت فاطمه زهرا(س) یگانه یادگار رسول اكرم(ص) است، كه همچون دیگر اهل بیت(علیهم السلام) بارها به یادآورى واقعه غدیر پرداخت. نگاهى به سخنان آن بزرگوار جایگاه وى در عرصه اخبار غدیر را آشكار مىسازد: گروهى از انصار، براى توجیه خطاى خویش، به ایشان گفتند: اگر مطالب شما را قبل از بیعتبا دیگران مىشنیدیم با غیر على بیعت نمىكردیم. حضرت فرمود: آیا پدرم در روز غدیر براى كسى جاى عذر باقى گذاشت؟ (5) و نیز در جواب محمود بنلبید كه پرسیده بود: آیا از سخنان پیامبر دلیلى بر امامت على دارید؟ فرمود: شگفتا، آیا روز غدیر را فراموش كردید؟! محمود بنلبید گفت: آن روز چنان بود ولى از آنچه به شخص شما اشاره شده، بگویید. حضرت فرمود: خدا را شاهد مىگیرم، شنیدم [پیامبر] فرمود: على بهترین كسى است كه در میان شما جانشین خود قرار مىدهم. على(ع) امام و جانشین بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین امامان نیكاند. اگر از آنان اطاعت كنید، شما را هدایتخواهند كرد و اگر با آنان مخالفت ورزید، تا قیامت اختلاف در میان شما حاكم خواهد بود. (6) روایتى با سند بسیار دقیق و مشهور بیان مىدارد كه دختر بزرگوار پیامبر حدیث غدیر را چنین بیان فرمود: قال رسول الله(ص): «من كنت ولیه فعلى ولیه و من كنت امامه فعلى امامه.» (7) رسول خدا(ص) فرمود: هر كه من سرپرست اویم على سرپرست اوست و هر كه من امام او هستم على امام اوست. احتجاجى از فاطمه زهرا به وسیله چند تن از زنان به این صورت روایتشده است: قالت: انسیتم قول رسول الله(ص) یوم غدیر خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى علیهما السلام. (8) آیا سخن رسول خدا(ص) در روز غدیر خم را فراموش كردهاید، كه فرمود: هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست و آیا سخنش را فراموش كردهاید كه فرمود: تو نسبتبه من مانند هارون نسبتبه موسى هستى. حضرت فاطمه زهرا(س) عمر خویش را در راه اثبات ولایت امیرمؤمنان به انصار و مهاجرین صرف نمود و سرانجام نیز در همین راه به شهادت رسید و سیده شهیدان ولایت نام گرفت. 2. ام سلمه حضور زنان پیامبر، از جمله امسلمه (9) در مراسم غدیر، در كتب مختلف مورد تاكید قرار گرفته است. (10) صاحب روضةالصفا مىگوید: «چون حضرت رسول خدا(ص) در غدیر خم حدیث «من كنت مولاه فعلى مولاه» در شان امیرمؤمنان فرمود پس از منبر فرود آمد و در خیمه خاص خود نشست و فرمود كه امیرمؤمنان در خیمه دیگر بنشیند بعد از آن طبقات خلائق را فرمود تا به خیمه على(رض) رفتند و زبان به تهنیت على(ع) گشادند. چون مردم از این امر فارغ شدند امهات مؤمنین به فرموده آن حضرت نزد على رفتند و او را تهنیت دادند». (11) امسلمه یكى از دو زن پیامبر(ص) است كه حدیث غدیر را روایت كرده است. او ماجراى غدیر را چنین باز مىگوید: اخذ رسول الله(ص) بید على بغدیر خم فرفعها حتى راینا بیاض ابطیه فقال «من كنت مولاه فعلى مولاه» ثم قال «ایها الناس انى مخلف فیكم الثقلین كتاب الله و عترتى و لن یفترقا حتى یردا على الحوض». (12) در غدیر خم رسول خدا(ص) دست على(ع) را بالا برد، تا آنجا كه سفیدى زیر بغلش را دیدیم، آنگاه فرمود: هر كه من مولاى او هستم پس على مولاى اوست. بعد فرمود: اى مردم، من دو چیز گرانبها در میان شما بر جاى مىگذارم كتاب خدا و عترتم. این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا وقتى در حوض به من برگردند. امسلمه از معدود كسانى است كه بعد از وفات نبى اكرم(ص) در خط ولایت امیرمؤمنان باقى ماند. او به فرزنش چنین وصیت كرد. «یا بنى الزمه فلا و الله ما رایتبعد نبیك صلى الله علیه و آله اماما غیره»; پسركم، همراهش [على] باش. به خدا قسم، بعد از پیامبرت امامى غیر او ندیدم. (13) امسلمه روایات دیگرى نیز، در باره امیرمؤمنان، از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده است. (14) 3. اسماء بنت عمیس او به دلیل تقرب به اهل بیت روایات فراوانى نقل كرده است; تنها حدود شصت روایت از پیامبر اكرم(ص) دارد كه بسیارى از آنها در منزلت امیرمؤمنان است. (15) اسماء از سابقین در اسلام است و از جمله افرادى است كه قبل از آنكه مردم در خانه ارقم ایمان بیاورند به همراه همسرش جعفر به خدمت پیامبر آمد و اسلام اختیار نمود و به همراه جعفر به حبشه مهاجرت كرد. بعد از شهادت جعفر طیار به عقد ابوبكر در آمد و از وى صاحب (محمد) شد در آن زمان كه همسر خلیفه دوم بود توطئه قتل وصى پیامبر(ص) را با هوشیارى و ایثار تمام خنثى نمود. وى همواره از محبان و ملازمان فاطمه زهرا(س) بود او بعد از شهادت حضرت فاطمه(س) از جمله زنان على(ع) شد. فرزندش محمد را چنان تربیت كرد كه از مریدان و مخلصان امیرمؤمنان شد. زمانى كه در حجةالوداع شركت جست همسر ابوبكر بود. و محمد بنابىبكر نیز در مسیر حجةالوداع متولد شد. ابنعقده در كتاب ولایتحدیث غدیر را از او روایت كرده است. (16) اسماء همچنین از راویان حدیث ردالشمس (17) به شمار مىرود. 4. ام هانى بنت ابىطالب (سلام الله علیهما) او فاخته نام دارد (18) و خواهر امیرمؤمنان(ع) است. امهانى از راویان (19) و اصحاب (20) پیامبر اكرم بود پیامبر ضمن حدیثى او را «یكى از بهترین مردم» خواند. (21) این بانوى گرانقدر احادیثى چون ثقلین (22) و غدیر را از پیامبر اكرم(ص) روایت كرده است. او در باره واقعه غدیر مىگوید: رسول خدا(ص) از حجبازگشت، تا در غدیر خم فرود آمد، سپس برخاست و در گرماى سوزان چنین گفت: [اى مردم هر كه من مولاى او هستم، پس على مولاى اوست. خدایا، هر كه او را دوست دارد، دوستبدار و هر كه با او دشمنى كند، دشمن بدار; هر كه او را زبون سازد، زبون گردان و هر كه او را یارى كند، یارى كن]. (23) 5. عایشه دختر ابىبكر او در شمار زنان پیامبر اكرم (24) و حاضران در حجةالوداع جاى داشت. در كتب مختلف اهل سنت روایت غدیر از وى نقل شده است. ابنعقده در «حدیث ولایت» روایت او را نیز ذكر مىكند. (25) بررسى موضعگیریهاى وى و تطبیق آن با عملكرد امسلمه همسر دیگر پیامبر گرامى كه در تاریخ از خود بر جاى نهاده و تحقیق در انگیزهها، تعیین جهتگیریها و موقعیتهاى آن دو مىتواند براى بانوانى كه امروز در مقابل امواج سهمگین و بنیانكن سیاستبازى تبلیغات رنگارنگ و هدفدار و شعارهاى برخاسته از مطامع نفسانى و دنیوى دنیاداران قرار دارند نمونههایى تجربه شده و تاریخى و الگویى عملى و آكنده از راهكارهاى مذهبى و سیاسى باشد. 6. فاطمه دختر حمزة بن عبدالمطلب او از صحابه مشهور پیامبر(ص) است و ابنعقده و منصور رازى حدیث غدیر را از وى نقل كردهاند. (26) 7. همسر زید بن ارقم از جمله كسانى كه حدیث غدیر را روایت كردهاند زید بنارقم و نیز همسر وى مىباشد علامه طباطبایى ضمن نام بردن از گروه كثیرى كه روایت (من كنت مولاه فعلى مولاه) را نقل كردهاند به ایشان نیز اشاره مىكند. (27) ب. روایات زنان تابعى و ... در میان روایات غدیر روایتى با ده سند به چشم مىخورد كه همه راویانش زن هستند. نام این بانوان چنین است: 1. الشیخة ام محمد زینب ابنة احمد بنعبدالرحیم المقدسیه. 2. فاطمه دختر امام موسى بنجعفر(ع) 3. زینب دختر امام موسى بنجعفر(ع) 4. امكلثوم دختر امام موسى بنجعفر(ع) 5. فاطمه دختر جعفر بنمحمد الصادق(ع) 6. فاطمه دختر محمد بنعلى(ع) 7. فاطمه دختر على بنالحسین(ع) 8. فاطمه دختر حسین بنعلى(ع) 9. سكینه دختر حسین بنعلى(ع) 10. امكلثوم دختر فاطمه زهرا(س) این گروه از فاطمهزهرا(سلاماللهعلیها) نقل كردهاند كه حضرت فرمود: «انسیتم قول رسول الله(ص) یوم غدیر خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله انت منى بمنزلة هارون من موسى علیهما السلام.» (28) آیا سخن رسول خدا(ص) در روز غدیر را فراموش كردید، كه فرمود: هر كه من مولاى او هستم على مولاى اوست. و [آیا] گفتارش را [فراموش كردید كه فرمود]: [اى على،] جایگاه تو در برابر من مانند جایگاه هارون در برابر موسى است. 11. عایشه بنت سعد عایشه بیشتر روایتهایش را از پدرش سعد (29) بنابى وقاص نقل مىكند و نزد ابنحجر از راویان موثق به شمار مىرود. (30) او روایت غدیر را، از زبان پدرش چنین بازگو مىكند: «كنا مع رسول الله(ص) بطریق مكة و هو متوجه الیها (كذا فى النسخ و الصحیح و هو: متوجه الى المدینه) فلما بلغ غدیر خم وقف للناس ثم رد من تبعه و لحقه من تخلف فلما اجتمع الناس الیه قال: ایها الناس من ولیكم؟ قالوا: الله و رسوله. ثلاثا ثم اخذ بید على فاقامه ثم قال «من كان الله و رسوله ولیه فهذا ولیه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه». (31) با رسول خدا در راه مكه بودیم و او به سوى مكه توجه داشت. (در نسخههاى صحیح مىخوانیم كه به مدینه توجه داشت.) وقتى به غدیر خم رسید، ایستاد; آنان كه جلو بودند بازگشتند و آنان كه عقب مانده بودند، رسیدند. مردم پیرامونش گردآمدند و حضرت فرمود: اى مردم، سرپرستشما كیست؟ حاضران سه بار گفتند: خدا و پیامبرش. آنگاه دست على را بلند كرد و فرمود: هر كه خدا و رسول او سرپرستش هستند، این سرپرست اوست. خدایا، هر كه او را دوست دارد، دوستبدار و آن كه با او دشمنى مىورزد، دشمن بدار. عایشه بنتسعد حدیث دیگرى نیز از پدرش روایت كرده، كه ولایت على(ع) را آشكار مىسازد: «سمعت ابى یقول: سمعت رسول الله(ص) یوم الجحفه فاخذ بید على فخطب فحمد الله و اثنى علیه ثم قال: ایها الناس انى ولیكم قالوا صدقتیا رسول الله ثم اخذ بید على فرفعها فقال: هذا ولیى و یؤدى عنى دینى و انا موالى من والاه و معادى من عاداه.» (32) شنیدم پدرم گفت كه، رسول خدا(ص) در روز جحفه دست على(ع) را گرفت، سپس خطبه خواند، خداى را سپاس گفت، ستایش كرد و فرمود: اى مردم، من ولى شما هستم. گفتند: راست گفتى، اى رسول خدا(ص). سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: این جانشین من است و دین مرا ادا مىكند. من دوستدار كسى هستم كه او را دوستبدارد و دشمن كسى هستم كه با او دشمنى ورزد. 12. دارمیه حجونیه كنانیه او از شیعیان معروف و بسیار مشهور حضرت امیرمؤمنان بوده به نحوى كه آوازهاش تا بدان حد پیچیده بود كه معاویه موقع ورود به مكه از وى سراغ گرفت این موضوع خود به خوبى مىتواند نمایانگر فعالیتهاى مؤثر و ارزنده این بانوى شیعه و محب اهل بیتباشد (ما تنها به آن بخش از سخنان وى كه مربوط به غدیر مىشود مىپردازیم) (33) آنچه از گفتگوى او و معاویه بر جاى مانده است را زمخشرى در كتاب «ربیع الابرار» چنین باز مىگوید: سالى معاویه به حج رفت و از زنى كه به نام دارمیه حجونیه، كه سیاه چهره و تنومند بود، سراغ گرفت وقتى او را نزد معاویه آوردند، پرسید: اى دختر حام، چگونهاى؟ گفت: خوبم، حام نیستم، از قبیله بنىكنانم. گفت: راست گفتى، آیا مىدانى چرا تو را فرا خواندم؟ - سبحان الله! من غیب نمىدانم. - خواستم بپرسم چرا على را دوست دارى و با من دشمنى مىورزى؟ - آیا از پاسخ معافم مىدارى؟ - نه. - حال كه نمىپذیرى مىگویم; من على را به خاطر عدالتش و تقسیم یكسانش دوست داشتم و با تو دشمنى مىورزم چون با آن كه براى حكومت از تو سزاوارتر بود، جنگیدى و در پى چیزى برآمدى كه براى تو نیست. با على دوستى ورزیدم به خاطر ولایتى كه رسول خدا(ص)، در روز غدیر خم در مقابل چشم تو، براى او اقرار گرفت، به خاطر آنكه به بیچارگان محبت مىورزید و دینداران را بزرگ مىداشت و .... (34) 13. حسنیه او در خانه امام صادق(ع) پرورش یافته بود و از شاگردان مكتب وى شمرده مىشد. (35) حسنیه، با استعداد سرشارش، در مناظرات مختلف، كه توسط هارونالرشید ترتیب داده مىشد، شركت جسته و از مقام ولایت دفاع مىكرد. در یكى از این مناظرهها از فردى، كه ابراهیم خوانده مىشد، پرسید: آیا در هیچ جاى تفاسیر شما آمده است كه در حجةالوداع رسول خدا(ص) به امر پروردگار، در غدیر خم، فرود آمده، این آیه را: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالتك). با بیمناكى براى مردم تلاوت كرد و سپس آیه والله یعصمك من الناس نازل شد و [آیا در تفاسیر شما آمده است كه پس از نزول «والله یعصمك من الناس» پیامبر خدا دست على بنابىطالب را گرفت; بر منبرى، كه از جهاز شتر ساخته بودند، برآمد و گفت: من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و العن من ظلمه. آنگاه، این آیه نازل شد: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى و رضیت لكم الاسلام دینا. » ابراهیم سر به زیر افكند، حسنیه علماء را مخاطب ساخت و آنان را به جان هارون سوگند داد. حاضران، كه خود را در مقابل هارونالرشید مىدیدند، لب به تایید گشودند. ابو یوسف گفت: بیشتر صحابه و مفسران تصریح كردهاند كه این آیه در باره على بنابىطالب نازل شده است و حدیث من كنت مولاه فعلى مولاه نیز مشهود است. حسنیه پرسید در باره «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزكوة و هم راكعون» چه مىگویید؟ ابو یوسف گفت: به اجماع امت در باره على بنابىطالب است. آنگاه حسنیه با شگفتى پرسید: ... احكام و نصوص الهى را وا مىنهید و بیعت روز غدیر را نادیده مىگیرید؟! (36) 14. عمیرة بنتسعد بنمالك او نیز از تابعین شمرده مىشود. عمیره، اهل مدینه و خواهر سهل امرفاعه ابنمبشر بود. او از راویان حدیث غدیر است و در سلسله سند حدیث «مناشده» امیرمؤمنان(ع) قرار دارد. 15. امالمجتبى علویه او حدیث غدیر را از عدى بنثابت نقل كرده است و ابنعساكر در تاریخ خود از حدیث وى یاد مىكند. (37) 16. فاطمه بنت على بنابىطالب(ع) او دختر على بنابىطالب(ع) است و مادرش امولد مىباشد. برقى در رجال خود وى را از راویان امام حسن(ع) مىداند (38) و در تهذیبالاحكام از راویان امیرمؤمنان(ع)، ابىحنیفه، اسماء بنتعمیس (39) شمرده شده است. حدیث منزلت (40) و ردالشمس (41) از جمله روایات اوست. وى حدیث غدیر را از امسلمه نقل نموده است. (42) «اشهد الله تعالى لقد سمعته یقول: على خیر من اخلفه فیكم و هو الامام و الخلیفة بعدى و سبطاى و تسعة من صلب ائمة ابرار لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیین و لئن خالفتموهم لیكون الاختلاف فیكم الى یوم القیمة». پىنوشتها: 1- در باره اسلام خدیجه این سخن امیرمؤمنان به تنهایى كافى است كه فرمود: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهما» نهجالبلاغه خطبه 192 (قاصعه). 2- كانتسمیه ام عمار بنیاسر و ابوه یاسر ممن عذب فى الله تعالى فصبرا و ارادتهما قریش على ان رجعا عن الاسلام الى الكفر فابیا فضرب ابوجهل سمیة بحربة فى قبلها فماتت... اعیانالشیعه، ج7 ، ص319. 3- ریاحینالشریعة، ج 2، ص 305. 4- الغدیر ج 1، ص9. 5- خصال صدوق، ج 1، ص173; عوالم، ج 11، ص467. «هل ترك ابى یوم غدیر خم لاخذ عذرا» تاكید مورخان بر این كه اهل بیت پیامبر(ص) از جمله حاضرین در غدیر بودند مبین این مطلب است كه حضرت فاطمه زهرا(س) نیز در بین آنان حضور داشته است. زیرا مورخان حضور زنان پیامبر را به طور مستقل بیان كرده و گفتهاند كه امهات مؤمنین همراه پیامبر بودند بنابراین از طرفى فاطمه زهرا(س) داراى چنان شخصیتبرترى است كه در صورت عدم حضور وى در غدیر باید بتوان روایاتى دال بر آن یافت كه ظاهرا وجود ندارد از این روى مىتوان گفت كه ایشان نیز در بین جمع حاجیان در حجةالوداع حضور داشته است. 6- بحارالانوار، ج36، ص353 و 354; اسمى المناقب، ص 32; نهجالحیاة، ص 38. 7- احقاق الحق، ج 2، ص 460. در فیض الغدیر، ص 391 به نقل از ینابیع الموده حدیث را چنین نقل كرده است «قالت: قال رسول الله(ص) من كنت ولیه فعلى ولیه و امامه». 8- الغدیر، ج 1، ص197; «من كنت مولاه فعلى مولاه» احقاق الحق، ج6، ص 282; ارجح المطالب، ص 571 و 448. صاحب فیض الغدیر توضیحى بر احتجاج حضرت فاطمه دارد (فیض الغدیر، ص 390). 9- ام سلمه دختر ابىامیه بنالمغیرة مخزومى است مادرش عاتكه دختر عبدالمطلب است او دختر عمه پیامبر و همسر وى بود و در سال 65 هجرى وفات یافت. (اعلام خصال صدوق، ص 301) 10- معارج النبوة، ج 2، ص 318. 11- فیض الغدیر، ص 388 -389. 12- الغدیر، ، ج 1، ص17 و 18; ملحقات احقاق الحق، ص53; معجم رجال الحدیث، ج23، ص177. 13- اعلام النساء، ص 651; بصائر الدرجات، ص183، ح 4. 14- مانند «من سب علیا فقد سبنى و من سبنى فقد سب الله تعالى» (المستدرك على الصحیحین، ج3، ص 121) و «قال رسول الله(ص) كانى دعیت فاجیب و انى تارك فیكم الثقلین احدهما اكبر من الاخر كتاب الله عز و جل حبل ممدود من السماء الى الارض و عترتى اهل بیتى فانظروا كیف تخلفونى فیهما». اعلامالنساء، ص 634 نقل از امالى شیخ طوسى، ج 2، ص 92; كشفالغمه، ج2، ص 32، ارجح المطالب، ص 338، از طریق ابنعقده. 15- اعیان الشیعه، ج3، ص 408; جامع الرواة، ج 2، ص 455; خلاف طوسى، ج 1، ص 5. 16- الغدیر، ج 1، ص17. 17- امالى مفید، ص 55 و56; ارشاد مفید، ص163 و 164. مجموعه فضایل و عنایات اسماء بنت عمیس به اهل بیت(ع) در ضمن مقالهاى مستقل در شمارههاى آینده به خوانندگان گرامى ارائه خواهد شد. 18- اعیان الشیعه، ج3، ص 488. 19- رجال برقى، ص 60. 20- رجال شیخ طوسى، ص33. 21- تنقیح المقال، ج3، ص73; معجم رجال الحدیث، ج23، ص 881. 22- اعلام النساء، ص 488; ارجح المطالب، ص337. 23- «رجع رسول الله(ص) من حجة حتى نزل بغدیر خم ثم قام خطیبا بالهاجرة فقال: ایها الناس [من كنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و اخذل من خذله و انصر من نصره] ینابیع المودة، ص 40; اعلام النساء، ص489. روایت غدیرى فاخته را در الغدیر، ج 1، ص 18 و احقاق الحق، ج 2، ص463 ببینید. 24- عایشه در سال57 در مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد. (اعلام خصال صدوق، ص 315) 25- الغدیر، ج 1، ص 48; احقاق الحق، ج 2، ص 460. 26- الغدیر، ج 1، ص 58. منصور بنحسین آبى معروف به ابوسعد صاحب كتاب نثرالدرر متوفى قرن پنجم كتابى به نام حدیثالغدیر نوشته و بنا به گفته مناقب ابن شهرآشوب این كتاب راویان حدیث غدیر را بر حسب حروف الفبا برشمرده است. «غدیر در آینه كتاب، ص79» 27- المیزان فى تفسیر القرآن، ص59. 28- روایت فوق را حافظ بزرگ ابوموسى مدینى در كتاب خود آورده است. او مىگوید: این حدیثسلسلهدار است. زیرا هر یك از فاطمهها از عمه خود روایت كردهاند و این روایت پنجخواهر برادر است كه هر یك از دیگرى نقل كردهاند. رك: اسنى المطالب فى مناقب على بنابىطالب»، شمس الدین ابوالخیر الجزرى، ص 32; احقاق الحق، ج 21، ص26 و27; بحارالانوار، ج36، ص353; عوالم، ج 11، ص 444; اثبات الهدى، ج 2، ص553 و ج3، ص127; اعلام النساء المؤمنات، ص 578 و مسند فاطمه معصومه(سلام الله علیها)، سید علىرضا سید كبارى، ص56 (چاپ نشده). 29- ابواسحاق سعد بنابىوقاص در سال 54 - 58 و عایشه بنتسعد در سال117 وفات یافتند. نسایى روایت وى را نقل كرده است. به خصائص نسایى، ص3 مراجعه شود. 30- التقریب، ابنحجر، ص473. 31- الغدیر، ج 1، ص 38- 41; خصائص نسائى، ص 18 و 25. عایشه بنتسعد احادیث دیگرى راجع به فضایل امیرمؤمنان دارد; به اسنى المطالب، ص 52 و ملحقات احقاق الحق، ص189 و 190 رجوع كنید. 32- الغدیر، ج 1، ص 38 - 41. 33- دارمیه حجونیه از زنان فاضل، خردمند و فصیح بود. او استدلالى قوى داشت و در خط ولایت استوار بود. روایت او را ابنعبدربه در عقد الفرید از سهل بنابىسهل تمیمى از پدرش نقل كرده است.(عقد الفرید، ج 1، ص 352; بلاغات النساء، ص 72) 34- متن كامل مباحثه دارمیه حجونیه را در كتب ذیل بخوانید: بلاغات النساء، ص 72; العقد الفرید، ج 1، ص 162; صبح الاعشى، ج 1، ص259; الغدیر، ج 1، ص209; اعلام النساء المؤمنات، ص333; اعیان الشیعه، ج6، ص 364. 35- ریاض العلماء، ج 5، ص 704. او فاضل، عالم، مدقق و آگاه به اخبار و آثار بود. 36- این متن در حلیة المتقین، بخش مناظرات حسنیه، ذكر شده است. در باره موضوع مناظره حسنیه اختلاف است. سید محسن امین در اعیان الشیعه، ذیل كلمه «حسنیه» مىگوید: این [مناظره] از اختراعات ابوالفتوح رازى است. مرحوم خوانسارى در روضات الجنات این مناظره را ذكر كرده است و شیخ آقابزرگ در ذریعه مىنویسد: الحسنیه: رسالة فى الامامة تنسب الى مؤلفها و هو بعض الجوارى من بنات الشیعة فیها مناظراتها مع علماء المخالفین فى عصر هارونالرشید. (الذریعه، ج7، ص 200، رقم89; نقل از اعلامالنساء، ص 300 تا 301). براى تحقیق بیشتر در باره شخصیتحسنیه به تنقیح المقال، ج3، ص247; ریاض العلماء، ج 5، ص407; روضات الجنات، ج 1، ص153; الذریعة، ج7، ص 200 و ج 4، ص97 و ج 25، ص296 و ج 5، ص 105 و 145 و 161; من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 75. معجم رجال الحدیث، ج23، ص187 رجوع كنید. خلاصهاى از مطالب كتب فوق در اعلام النساء ص 300 تا 302 آمده است. 37- الغدیر، ج 1، ص 70. 38- پیام غدیر، عذرا انصارى، ایشان روایت را از تاریخ دمشق، باب تاریخى على بنابىطالب(ع) ص 51 نقل نمودهاند. 39- رجال برقى، ص 60; معجم رجال الحدیث، ج23، ص197، رقم15659. 40- تهذیب التهذیب، ج12، ص 470. 41- اعیان الشیعة، ج 8، ص 39 - ملحقات احقاق الحق ; ص262 42- همان، ص 54.
يکشنبه 18/12/1387 - 15:1
دعا و زیارت
مقالات
" خطبه غدیریه امیر المومنین علیه السلام در زمان خلافت "
در دوره خلافت و حاکمیت علی بن ابیطالب علیه السلام ، روز عید غدیر با جمعه مصادف گردید . امام درآن روز خطبه ای مفصل ایراد فرمود و مباحث عمیق و ارزشمندی در توحید و نبوت و امامت بیان داشت . ایشان نخست به حمد و ثنای خدای متعال پرداخت ، صفات ربوبی اش را برشمرد ، نعمتهایش را مورد توجه قرار داد و بعد خطاب به مردم فرمود : خداوند تعالی امروز دو عید بسیار بزرگ ( جمعه وغدیر) را در یک زمان برای شما قرار داده است ؛ دو عیدی که هر یک فلسفه وجودی دیگری را تکامل می بخشد و به وسیله هر کدام هدایت در دیگری اثر بخش می شود .. سپس فرمود : توحید و ایمان به یگانگی خداوند پذیرفته نمی شود مگر با اعتراف به نبوت پیامبرش محمد صلوات الله علیه ، و دین و شریعت محمد صلوات الله علیه پذیرفته نمی شود مگر با قبول ولایت امر کسی که خدا فرمان ولایتش را داده است ، و همه این امور سامان نمی پذیرد مگر بعد از توسل و تمسک به اهل ولایت
غدیراز نگاه مولی الموحدین علی علیه السلام
سپس فرمود : خداوند در روز غدیر آنچه درباره منتخب خود اراده کرد بر پیامبرش فرو فرستاد . به او فرمان داد تا ولایت و وصایت را ابلاغ کند ، مجال را از کافران و منافقان بگیرد و نگران گزند دشمنان نباشد . روز غدیر ، قدر و منزلت بسیار دارد ، در آن روز گشایشهای الهی فرا رسیده و حجتش بر همه تمام شده است . امروز روز روشنگری و اظهار عقیده از جایگاه بلند و روشن است ، امروز روز تکامل دین و روز وفای به عهد است
. غدیر روز رسول الله( صلوات الله علیه) و مشهود من ( علی ابن ابیطالب) است . روز ذلت و خواری شیطان ، روز استدلال و برهان است . روز جدا شدن صفوف کسانی است که آن را تکذیب می کردند . امروز بزرگترین روزی است که عده ای از شما از آن اعراض کردید . روز هدایت و امتحان بندگان خداست . روز آشکار شدن کینه های نهفته در دلها و سینه ها ، روز عرضه نصوص (سخنان بدون ابهام پیامبر) بر افراد مومن و دلباخته است. غدیر روز شیث پیغمبر است ، روز ادریس و یوشع و شمعون و... .
منشورعلوی علیه السلام در عید غدیر
امیرمومنان علیه السلام در قسمت آخر خطبه فرمود : رحمت خدا برشما ای مسلمانان . بعد از برگشت از این اجتماع بزرگ ، امروز (غدیر) را عید بگیرید و با انجام این امور آن را بزرگ بشمارید:
- نعمت را بر افراد خانواده و خویشاوندانتان گسترش دهید و نیکی و بخشش پیشه کنید .
- خدا را در برابر نعمتهایی که به شما ارازانی داشته ، شکرگزار باشید .
- کنار یکدیگر جمع شوید تا خداوند اجتماع شما را فراگیر نماید .
- نعمتهای الهی را به یکدیگر تهنیت گویید همان طور که خداوند ( در این روز) با اعطای اجر و ثوابی بیش از دیگر اعیاد ، به شما تبریک می گوید .
- با خوش رویی و شادمانی یکدیگر را در آغوش بگیرید .
- در هنگام دیدار یکدیگر ، مصافحه کنید و به هم تبریک بگویید .
منبع: اقبال الاعمال، سید بن طاووس، صص 464-461
يکشنبه 18/12/1387 - 15:0