در یكى از همین روزهایى كه ما در خطوط جبهه حركت مىكردیم، یك نقطهاى بود كه قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهاى ما رفته بودند آنجا را مجددا تصرف كرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید مىكردم و به یگانها و به سنگرها و به این بچههاى عزیز رزمندهمان سر مىزدم، یك وقت دیدم یكى دو تا از برادران همراه من خیلى ناراحت، شتابان، عرقریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا كردند از كسانى كه داشتند به من گزارش مىدادند كه یك جملهاى بگویم، دیدم كه اینها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند كه بله ما داشتیم توى این منطقه مىگشتیم، یك وقت چشممان افتاده به جسد یك شهیدى كه چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب اینجا باقى مانده.
من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانى كه مسؤول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعا این مسأله را دنبال كنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهداى دیگر را هم كه در این منطقه ممكن است باشند جمع كنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پارهات یا اباعبدالله، اینجا انسان مىفهمد كه به زینب كبرى چقدر سخت گذشت، آن وقتى كه خودش را روى نعش عریان برادرش انداخت، و با آن صداى حزین، با آن آهنگ بىاختیار، كلمات را در فضا پراكند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأب المظلوم حتى قضا، بأب العطشان حتى ندا» پدرم قربان آن كسى كه تا آن لحظهى آخر تشنه ماند و تشنهلب جان داد.
السلام و علیک یا ابا عبد الله الحسین(ع)
حسین(ع)آخرین نمازش را هم اول وقت خواند.
در روز عاشورا می توانیم جامه ای سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی،
نشانه ی پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را
از حماسه ی کربلا آموخته ایم.
می توانیم لباسی سر تا پا سفید بپوشیم و با صدایی بلند بگوییم،
این کفن است که پوشیده ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین(ع) که
در راه ادامه ی نهضت حق طلبانه و ظلم ستیزانه اش،
برای شهادت همیشه آماده ایم.
می توان سیاه پوشید و بانگ سرداد که این سیاهی نشانه ی آن است
که من و من ها، در روز و روزهای عاشورا،
حسین و حسین ها را تنها گذاشته ایم و آن ها
در مصاف با یزیدیان زمان خود، مظلومانه به شهادت رسیده اند
و این لباس سیاه نشانی است بر شریک جرم بودن ما
در ریخته شدن خون آن ها، زیرا که در جایی،
حتی سکوت نیز شرکت در وقوع جرم است.
آیا این فکر لرزه بر اندام ما نمی اندازد و تصور شریک جرم بودن
در ریخته شدن خون حسین(ع) خواب را از چشمان ما دور نمی کند؟
می توان زرد پوشید و گفت ما به خزان نشسته ایم؛
چرا که بعد از عاشورا، بهارانسانیت، تابستان را
پشت سر نگذاشته به خزان رسیده است.
می توان...
می توان خندید و شادی و پایکوبی کرد
و فریاد «شهیدان زنده اند» را سر داد و نشان داد
که از اعماق وجود مسروریم؛ چرا که آنان نمرده اند
و نزد خداوند روزی آسمانی دارند و جاودانگی الهی، متعلق به آنان است.
می توان بر سر زد و شیون نمود که چرا همرزم حسین(ع) نبوده ایم
و این افتخار را نداشته ایم تا هم رکاب او باشیم.
می توان خاک بر سر ریخت که شایسته ی انسان خفّت زده است
و بگوییم ما نیز نسبت به راه حسین(ع)، خوار و ذلیل هستیم و
از این ذلت باید بر سر خود خاک بریزیم.
می توان عَلَم دار شد و زور بازوی خود را به رخ دیگران کشید،
بساط زورآزمایی به پا کرد و بر این مبنا که عَلَم کدام دسته
از همه بزرگ تر و سنگین تراست شهرت آفرید و همچنین می شود
سنگین ترین عَلَم ها را بلند کرد و گفت،
این به نشانه ی عَلَم نهضت اوست که هر چقدر سنگین باشد
آن را بر دوش خواهیم کشید.
آری عاشورا، آیینه ی تمام قدی است
در مقابل ما تا بتوانیم خود واقعی را در آن نظاره
و شناسایی کنیم و او را نیز بهتر بشناسیم.
امروز عاشوراست، به یاد می آورم که سال ها است که با حسین(ع) ب
یعت بسته و بیعت شکنی می کنم، به یاد مُهر نمازم افتادم که
از تربت پاک کربلاست و من به نشانه ی بیعت با او مبنی بر ادامه ی نهضت حق
طلبانه و ظلم ستیزانه اش همواره برآن پیشانی می گذارم و هرزمان که
پیمان اول
«ایاک نعبد و ایاک نستعین» را با خدا می بندم که «تنها عبد او باشم و فقط از او
استعانت بطلبم»
پیمان دوم
را هم با حسین (ع) در کنار آن قرار داده و بیعت می کنم که راه او را ادامه دهم،
اما دریغ از یک ذره عمل.
امروز در آیینه ی عاشورا خود را نظاره می کنم و جُز پیمان شکنی حرفـه ای
و ماهر که حتی به پیمان شکنی های خود نیز واقف نیست،
شخص دیگری نمی بینم. من از یک سو پیمان خود را با خدا می شکنم
و از سویی دیگر با حسـین(ع) و می خواهم با شرکت در مراسمی
و ریختن اشکی به خود بگویم که دین خود را نسبت به او ادا کردم
و با این وسیله وجدان پیمان شکن خود را راحت کـنم.
اما آیا بدین ترتیب وظیفه ی خود را درقبال این پیمان انجام داده
و در زمره ی حسینیان قرار گرفته ام؟
هم اکنون حداقل خوشحال هستم که
پیمان سوم
(لبیک؛ اللهم لبیک؛ لبیک لا شریک لک؛ لبیک) را نبسته و بار پیمان
شکنی ام را از این سنگین تر نکرده و به شیطان نیز سنگی نزده ام
تا دروغ هایم، بیش تر از این آشکار نشود.
اگر حسین (ع) هم اکنون در بین ما حاضر شود؛
از عملکردهای ما در زنده نگهداشتن نهضت عظیمش چه می بیند؟
او ما را خواهد دید که باطن را فدای ظاهر کرده،
کمتر در این مراسم مهم به درس های عاشورا می اندیشیم
اگر امروز حسین(ع) در بین ما بود و ما از آن حضرت سوال می کردیم
که از ما عمل و وفای به عهد می خواهد و
یا فقط گریه و زاری و بر سر زدن را،