خاطرات و روز نوشت
به پاس دوستی
به پستوی خاطراتت سری بزن
آنقدر از کلمه ها دور بوده ای که برخی از واژه ها
سالهاست خوابیده اند
از دوستت دارم شروع کن
این بهترین کلام برای شروعی دوباره است
برای کسانی می نویسم
که در تن خسته و رنجورم با نیروی عشقشان
حس نشاط و زندگی را افریدن
برای کسانی می نویسم
که تنها با کلامشان اشنایم و با چهرشان بیگانه
فقط این را می دانم
که کسانی هستند که نور امید را در دلم کاشته اند
امیدوارم که همیشه شاهد حضورشان باشم
به نوعی دوست داشتم تشکر کنم از
همه ی دوستان
مخصوصا مدیر محترم ثبت مطالب
که دیگه فکر کنم با هم دوست شدیم(البته فکر کنم)
*همتون رو دوست دارم*
دوست نوجوان شاید هم جوان شما:
ابوالفضل شهبازی از همدان
پنج شنبه 3/5/1387 - 20:26
شعر و قطعات ادبی
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
اون که میاد اگه بگم
یک گل سرخ بهار میشی
یه قطره خون رو آینه
یه چشم انتظار میشی
یه قطره خون رو آینه است
یه چشم سرخ انتظار
یه روز دوباره سبز میشه
وقتی که برگرده بهار
هر کی که با آیینه روبروست
رو هست و نیست پل میزنه
یه چشم سرخ آتشین
توی چشاش زل میزنه
میگن فرشته روزشو
با گریه افطار میکنه
فرشته میدونه که نور
ظلمتو بیدار میکنه
برق یه تیغ،اشک دریغ
رعد صدای مرتضی
رَستم از این
بند و بلا
علی،رضا شد به قضا
آی غنچه های گل سرخ
از نسیم وزون بگین
بوی خدا تو کوچه هاست
سحر شده اذون بگین
ما گم شدیم
باید بیاد
اونی که چشم ما میشه
نماز حاجت بخونیم
حاجتمون روا میشه
نماز حاجت بخونیم
حاجتمون روا میشه
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><> پنج شنبه 3/5/1387 - 20:22
خاطرات و روز نوشت
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><> وقتی عزیزی میره از دستمون
وقتی بلا می باره از آسمون
وقتی آدم رونده میشه از خونه
چاره ای نیست جز گوشه ی مِی خونه
وقتی آدم با غم میشه همخونه
کسی ازش نمی گیره نشونه
وقتی خونه درست مثل زندونه
چاره ای نیست جز گوشه ی مِی خونه
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><> پنج شنبه 3/5/1387 - 20:17
خاطرات و روز نوشت
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
بدترین مشکل ما آدم ها اینه که خیلی زود قضاوت می کنیم...!
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><> پنج شنبه 3/5/1387 - 20:13
شعر و قطعات ادبی
پنج شنبه 3/5/1387 - 20:8
خاطرات و روز نوشت
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتت
کی میتوان صبوری
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
پنج شنبه 3/5/1387 - 20:4
شعر و قطعات ادبی
دوشنبه 24/4/1387 - 16:11
شعر و قطعات ادبی
دوشنبه 24/4/1387 - 10:12
طنز و سرگرمی
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
اتل متل یه مورچه
قدم می زد تو کوچه
اومد یه کفش ولگرد
پای اونو لگد کرد
مورچه ی پا شکسته
راه نمی ره نشسته
با برگی پاشو بسته
نمی تونه کار کنه
دونه هارو بار کنه
تو لونه انبار کنه
مورچه جونم تو ماهی
عیب نداره سیاهی
خوب بشه پات الهی.....
...
...
...
...
آفرین کوچولو اینو حفظ کن فردا ازت می پرسم!
<><><>abuolfazlshahbazi@gmail.com<><><>
دوشنبه 24/4/1387 - 10:2
طنز و سرگرمی
دوشنبه 24/4/1387 - 9:50