رفتم دکتر (90 سالشه) به من میگه: مریضی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَــ اومدم خاطرات جنگ جهانی رو با هم مرور کنیم.
داره مثل اسب دروغ میگه ، منم خندم گرفته برگشته میگه داری به من میخندی ؟ گفتم پـَ نه پـَ کارم از گریه گذشته ، به آن میخندم !
یه کبوتر تو کوچه پیدا کردم دارم میبرمش خونه یکی از راه میرسه ازم میپرسه چه خوشکله کبوتره..؟؟ گفتم پ ن پ غازه جراحی پلاستیک کرده.
دلم به بهانه همیشگی گریست... بگذار بگرید وبداند هر آنچه خواست همیشه نیست...!!!
خدایا همش گفتیم "راضی ایم به رضای تو" این یه بار تو رضایت بده به رضای ما...
خاطرمان باشد شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بى تفاوت از كنار هم بگذریم و بگوییم ، آن غریبه چه قدر شبیه خاطراتم بود...
تیغ تیزی گر به دستت داد روزی روزگار
هرچه میخواهی ببر،اما رفاقت را بذار
مهربانی تو پناهگاهی ست... تا پرندگان پاییز را از زمستان این کوچه بگذراند...