دركوچه درویشان یك شب گذرم افتاد در محفل بی خویشان آنجا نظرم افتاد دیدم كهخرد آنجا بنشسته زده زانو مست از می یا حیدر در زمزمه یا هو عقل و خرد و دینمنذر قدمش كردم از كوچه درویشان میل حرمش كردم در شهر نجف دیدم لیلا وزلیخا را در طوف حرم دیدم من آدم و عیسی را دیدم كه علی باشد بر مسندسلطانی جبرئیل و ملك دیدم در خدمت درباری هم راز پیامبر را در تخت شرفدیدم من صورت داور را در شاه نجف دیدم
دما دم حق علی گویم نفس با دم علی گویم سر شب هو علی گویم سحر گاهان علی گویم غم شادی علی گویم چو بیداری علی گویم روان جان علی گویم خور ایمان علی گویم طریقت یا علی گویم شریعت یا علی گویم حقیقت یا علی گویم یه قسط داد علی گویم گل بلبل علی گویم به خار گل علی گویم ولی الله علی گویم دلیل راه علی گویم به كسب كار علی گویم خدا دانا علی گویم فغان اه یا علی گویم تجلی گاه علی گویم به مشكل ها علی گویم حلول ماه علی گویم طلوع شمس علی گویم غروب روز علی گویم مه اختر علی گویم شجر دفتر علی گویم به شاه دل علی گویم به نور برق علی گویم همه موجود علی گویم ورق مسجود علی گویم به موجودات علی گویم جمادات هو علی گویم به نار نور علی گویم فرشته حو را علی گویم به قطب پیر علی گویم به شیخ میر علی گویم به كائنات علی گویم ورق ساحل علی گویم بابازاده علی گویم به نور بخش یا علی گویم سید رضا علی گویم رسول الله علی گویم
میخانه عشق پناهم دهید عاشقم خدایا حیاتم دهید بیایید ای پر سوختگان جهان کنید لطف بر من جامم دهید امیدم به میخانه نور عشق بصدق صفا قبله گاهم دهید زمانه پر از فتنه جنگ بود هدایت نمایید چراغم دهید مرانید از قعر درماندگان خدا ناظر است مکانم دهید به جمخانه جمعند شوریدگان می لعل یاقوت فامم دهید ندانید چه بازی کند پرده دار خدا عاشق است صفایم دهید به جمخانه وحدت عارفانان می عشق زکاتم نشانم دهید در این بزمگاه حوریان صف بصف توصل نمایید طوافم دهید کف دف ساز نی سالکان ایا می پرستان شرابم دهید بابازاده پیر مستان عشق علی بود شاهم شفایم دهید
بولای تو اگر بنده ی خویشم خوانی از سر خواجگی کون ومکان برخیزم
حب علی عشق اغاز كنم به سوز دلم نغمه دمساز كنم
بابازاده ذات است سر علی چو مرغان به دریا پرواز كنیم
ای به سر زلف تو سودای من وز غم هجران تو غوغای من لعل لبت شهد مصفای من عشق تو بگرفته سرا پای من من شده تو آمده بر جای من گر چه بسی رنج غمت برده ام جام پیاپی ز بلا خورده ام سوخته جانم اگر افسرده ام زنده دلم گر چه ز غم مرده ام چون لب تو هست مسیحای من گنج منم بانی مخزن توئی سیم منم صاحب معدن توئی دانه منم مالک خرمن توئی هیکل چیست ؟ اگر من توئی گر تو منی چیست هیولای من دست قضا چون گل آدم سرشت مهر تو در مزرعه ی سینه کشت عشق تو گردیده مرا سرنوشت فارغم اکنون ز جحیم و بهشت نیست به غیر از تو تمنای من
خرقه و سجاده بدور افکنم باده به مینای بلور افکنم شعشعه در وادی طور افکنم کوه و در از عشق بدور افکنم بر در میخانه بود جای من من شوم از مهر تو چون ذره پست وز قدح باده ی عشق تو مست تا بسر زلف تو دادم دو دست تا تو منی من شده ام خود پرست سجده گه من همه اعضای من چند به عشق تو خموشی کنم تا کی و کی پند نیوشی کنم چند نهان بلبله نوشی کنم پیش کسان زهد فروشی کنم تا که شود راغب کالای من شوق تو زد شعله به جان و تنم سوخته ی بادیه ایمنم برق تجلی زده در خرمنم من متحیر که خود این کی منم ؟ این سر که هست و یا پای من شیفته ی حضرت مولاستم عاشق دیدار دلاراستم رهرو این وادی والاستم از همه بگذشته ترا خواستم پر شده از عشق تو اعضای من
جز پای علی تا ابدالدهر ردی نیست تکیه به علی کن که به جز او مددی نیست
غمت را بر غمم افزون نمودی / غریبانه دلمرا خون نمودی میان خلق خداحیرونم نمودی / فراغت روز شب گریان نمودی بسی طعنه ز نامردان شنیدم / بسوخت اندام چشم پرخون نمودی الهی تا به کی از درد هجران / ندارم عمر نوح افسون نمودی مگر با عاشقان لطفی نداری / شکستی قلب من از خون نمودی هزاران عاشق پر سوخته ات را / رها کردی غرق خون نمودی ز خون عاشقان رنگین کمان شد / فرشته عارفان لرزان نمودی از این حکمت ندارم اطلاعی / ز خون عاشقان جیحون نمودی طریقت ذوق سرمستان عاشق / حسین تسلیم این پیمان نمودی شکستی قلب زهرا و علی را / اطفالش زین ستم ترسان نمودی شکستی فرق مولایم علی را / محمد زین جفا نالان نمودی بابازاده فقیر کوی مولی / رحیم هستی ولی احسان نمودی