كیهان:پیچ تاریخی دستگاه قضایی
«پیچ تاریخی دستگاه قضایی»عنوان یادداشت روز
روزنامه كیهان به قلم حسام الدین برومند است كه در آن میخوانید؛پس از قریب
به یكسال، دیروز دادرسی و رسیدگی به پرونده بزرگ فساد بانكی به پایان
رسید. درخصوص این پرونده از همان ابتدا كه در نیمه مردادماه سال گذشته
گشوده شد و به مانند یك بمب خبری درصدر اخبار رسانه ها و مطبوعات قرار گرفت
حجم انبوهی از گزارش ها و تحلیل ها و پیش بینی ها مطرح شد و در این میان
امپراتور رسانه ای ضدانقلاب، اپوزیسیون خارج نشین و فراری و گروه های معاند
این به اصطلاح پیش بینی- بخوانید آرزو- را به میان آوردند كه جمهوری
اسلامی قدرت برخورد با متهمان و عوامل فسادی مالی در ابعاد 3 هزار میلیارد
تومان را ندارد و خلاصه آنكه فرجامی برای این پرونده متصور نیست.
در طول تحقیقات مقدماتی این پرونده بزرگ در دادسرا
نیز كماكان آتش تهیه شایعات و شبهات و پمپاژ آن به فضای رسانه ای سنگین بود
اما یك مسئله را اتاق فكر دشمن پیش بینی نمی كرد و آن «صدور كیفرخواستی
برای متهمان در 33 جلد و مشتمل بر 12 هزار صفحه اوراق و مستندات قضایی» بود
كه ظرف 6ماه كار شبانه روزی قوه قضائیه و تشكیل دهها گروه كارشناسی و
بازرسی به ثمر نشست.
پرونده فساد 3 هزار میلیاردی وقتی در 29 بهمن 90 پس
از قرار مجرمیت و صدور كیفرخواست برای متهمان به دادگاه انقلاب آمد؛ «ضد
انقلاب» را آچمز كرد. بنابراین با آغاز جلسات دادگاه و آمدن متهمان پای میز
محاكمه، ضدانقلاب و دشمن از القاء رسیدگی نكردن به این پرونده در محیط
رسانه ای و در فضای افكار عمومی به این سناریو تغییر فاز داد كه؛ «متهمان
اصلی محاكمه نمی شوند»!
پانزده جلسه دادگاه این پرونده كه بصورت علنی و در
حضور اصحاب رسانه و مطبوعات و وكلای متهمان برگزار شد نشان داد ادعای واهی
ضدانقلاب و جریان های انحرافی مصداق تخم افكندن در شوره زار است چرا كه
حضور مه آفرید امیر خسروی- متهم ردیف اول- در همان جلسه دادگاه سناریوی
آنها را در نطفه سوزاند.
در ادامه جلسات دادگاه وقتی علاوه بر مدیران و
مسئولان گروه آریا، مدیران ارشد بانكی و دولتی نیز به عنوان متهم پای میز
محاكمه حاضر شدند معلوم شد كه قوه قضائیه همچنان كه بارها تاكید كرده عزم
خود را جزم نموده تا اخلالگران و مفسدان اقتصادی در حاشیه امن قرار نگیرند.
البته طبیعی بود كه ضد انقلاب و برخی از جریان های
انحرافی با هیاهوگری و شلتاق كاری درصدد باشند تا مسیر اصلی این پرونده را
منحرف نمایند.
از همین روی؛ جلسه روز گذشته دادگاه فساد بانكی كه
منجر به ختم رسیدگی این پرونده شد حاوی نكات معناداری در شكست پروژه ای است
كه با حمایت ضدانقلاب و برخی گمارده های داخلی تلاش می كرد این پرونده به
فرجام نرسد.
گفتنی است؛ بخش اول این پرونده به ایستگاه آخر
رسیده و به اتهامات 39 نفر رسیدگی شده و این در حالی است كه به گفته قاضی و
نماینده دادستان، این پرونده حدود 200 متهم دارد. خاطر نشان می شود به
موازات این پرونده بزرگ فساد بانكی، پرونده اختلاس از شركت بیمه ایران نیز
پس از سیزده جلسه، دو هفته پیش -12 تیر 91- با اخذ آخرین دفاعیات 78 متهم
به پایان رسید.
بنابراین در شرایطی كه قوه قضائیه به دو پرونده
بزرگ «فساد» و «اختلاس» رسیدگی كرده و حدود 120 متهم در انتظار صدور احكام
هستند ذكر نكاتی قابل اعتناست:
1- هر چند حجم پرونده و تعداد زیاد
متهمان باعث طولانی شدن رسیدگی می شود اما اكنون كه ختم دادرسی اعلام شده
است باید در اسرع وقت آراء متهمان صادر شود. اگر این اتفاق در وقت خودش
نیفتد بی شك بسیاری از زحمات قوه قضائیه كه مطالبه بحق عموم مردم بوده است
تضییع خواهد شد و بستری را فراهم می كند تا ضد انقلاب و دشمن، سناریوهای
جدیدی را به كار بگیرند.
بنابراین همچنان كه قانون صراحتاً اشاره دارد كه
ظرف یك هفته پس از ختم دادرسی، قاضی انشاء رأی نماید ضروری است كه موانع
پیش روی با درایت و دقت از سر راه برداشته شود.
2- این یادداشت نه صلاحیت دارد و نه در صدد است كه
برای خود صلاحیتی وضع نماید تا درباره چگونگی آراء صادره، پیش داوری و
قضاوت نماید.
تمام گفتنی در این باره این است كه بعضی از تجربه
های تلخ گذشته تكرار نشود و قوه قضائیه به موازات «عدالت»، «قاطعیت» در
صدور احكام شایسته و متناسب با جرم انجام شده را بیرون از «مصلحت» عملی
نماید.
3- نكته دیگر این است كه تمام مراحل پرونده باید
بخوبی و بهنگام انجام شود وگرنه كاستی و ضعف در هر مرحله به مراحل قبلی به
شدت لطمه می زند. بنابراین قوه قضائیه باید از هم اكنون بستر «اجرای احكام»
را قاطعانه فراهم نماید.
ناگفته پیداست از زمان صدور حكم تا مرحله اجرای حكم
باید طبق قوانین دادرسی فرآیندی طی شود؛ اما حرف بر سر این است كه این
فرآیند به فاز وقت كشی و بعد خدای ناكرده تحركات و لابی گری ها برای وقفه
در اجرای حكم منجر نشود.
4- مابقی متهمان پرونده فساد بانكی نیز باید در
اسرع وقت پای میز محاكمه بیایند و این جزو جداناشدنی این پرونده است. در
اینجا آنچه اهمیت مضاعف دارد ساماندهی یك اطلاع رسانی صحیح و بهنگام از سوی
قوه قضائیه است تا پمپاژ شایعات و شبهات دشمن و ضدانقلاب در فضای رسانه ای
به اعتماد افكار عمومی ضربه نزند. هرچقدر این مسئله به كندی انجام شود
دشمن و حلقه های انحرافی دوباره این القاء را به پیش خواهند كشید كه متهمان
اصلی از محاكمه و مجازات گریخته اند.
5- در جلسات دادگاه فساد بزرگ بانكی علاوه بر 39
متهم فعلی و یا متهمانی كه در بخش یا بخش های بعدی این پرونده محاكمه می
شوند از اشخاصی با مسئولیت های رده بالای دولتی نام برده شد و اعلام گردید
كه پرونده های اتهامی آنها مفتوح است. آنچه در این میان مهم است اطلاع
رسانی بدون فوت وقت درباره سرنوشت این افراد است ولو در مقام وزارت، وكالت،
معاونت و... باشند و به هیچ عنوان نباید «عدالت» را به خاطر «مصلحت»
بلاوجه به تأخیر انداخت.
6- و بالاخره باید گفت مجموع تحقیقات، رسیدگی،
دادرسی، صدور احكام، اتقان آراء و اجرای احكام در این دو پرونده و رسیدگی
همزمان به پرونده های مرتبط از سوی دیگر نماد و الگویی برای امر مقدس
مبارزه با مفاسد اقتصادی و مالی خواهد بود.
اینجاست كه پایان جلسات دادگاه فساد بانكی و اختلاس
بیمه ایران آغاز یك راه و مسیر بزرگ و ماندگار است و ظرایف و دقایقی را می
طلبد كه هر جزء به اجزاء دیگر ضربه نزند و مجموع اجزاء در قالب یك نمونه
واحد، افق تازه ای در دستگاه قضایی ترسیم نماید.
بدون شك موفقیت قوه
قضائیه تا انتهای این مسیر پرخطر و مسئولیت خطیر، وحدت رویه ای ارزشمند را
برای مبارزه با مفاسد اقتصادی و مالی در ساحت قضایی به ارمغان خواهد گذاشت.
رهبر معظم انقلاب سه هفته پیش و در هفته قوه قضائیه
برای اولین بار فراتر از دو عنصر كلیدی «اعتماد عمومی» و «اقتدار» در
دستگاه قضایی، خواستار «ارتقا»ی قوه قضائیه شده بودند و تاكید كردند كه
تحقق این موضوع منجر به برچیده شدن مفاسد می شود.
بنابراین به نظر می رسد قوه قضائیه در یك پیچ
تاریخی است تا با ارتقاء در امر مبارزه با مفاسد اقتصادی، فازهای دیگر
راهبرد «ارتقاء قضایی» را به نقطه مطلوب و دادگستری استاندارد نزدیك سازد.
خراسان:دو غرامت دو سرنوشت و استانداردهایی دوگانه
«دو غرامت دو سرنوشت و استانداردهایی دوگانه»عنوان
یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم بهروز بیهقی است كه در آن
میخوانید؛اظهارات اخیر بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل مبنی بر خرسندی وی
از همکاری عراق در پرداخت غرامت تعیین شده برای کویت و پرداخت 36.5 میلیارد
دلار غرامت تا این مرحله که از قضا در آستانه ۲۷ تیرماه یعنی سالروز پذیرش
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت توسط جمهوری اسلامی ایران انتشار یافت، اذهان را
با این پرسش گزنده مواجه کرد که چگونه کویت غرامت تجاوز نظامی ۷ماهه رژیم
صدام به این کشور را بازگرفت اما در ازای تحمیل جنگی ۸ساله به ایران که
صدها شهید و مجروح و میلیاردها دلار خسارت برجای نهاد، هنوز هیچ غرامتی به
کشورمان پرداخت نشده است.
دبیرکل سازمان ملل همچنین در گزارشی به شورای امنیت
به تفصیل ساز و کار پرداخت غرامت از سوی عراق به کویت را تشریح کرده، اما
در عین حال هیچ گاه متعرض این موضوع نشده که آیا احراز آغاز تجاوز نظامی
عراق به ایران و برآورد دست کم ۱۰۰میلیارد دلاری خسارات جنگ تحمیلی توسط
این سازمان، آثاری عینی و عملی را در پی دارد یا نه؟ خاویر پرز دکوئیار
دبیرکل وقت سازمان ملل در روزهای پایانی فعالیت خود به صراحت در بیانیه ای
عراق را آغازگر جنگ علیه ایران و متجاوز معرفی کرد که شورای امنیت می بایست
براساس همین بیانیه، قطعنامه ای برای نحوه دریافت غرامت ایران صادر می کرد
اقدامی که متاسفانه تاکنون صورت نگرفته است.
به دیگر سخن؛ جای طرح این سوال وجود دارد که چرا
دبیرکل سازمان ملل، با لحاظ اهمیتی ویژه خود را موظف به ارائه گزارش از
روند دریافت غرامت کویت می داند، اما نسبت به غرامت ایران تاکنون هیچ موضعی
نه توسط وی و نه دبیران کل پیشین سازمان ملل اتخاذ نشده است مولفه مهمی که
به این تفاوت فاحش در نحوه مواجهه سازمان ملل و دیگر مجامع بین المللی با
غرامت های کویت و ایران انجامیده، این است که در تجاوز نظامی عراق به ایران
آمریکا در کنار رژیم صدام بود، اما در تجاوز نظامی عراق به کویت، آمریکا
در برابر رژیم صدام ایستاد، با این وصف می توان تحلیل کرد که چرا پرونده
های مرتبط به جنگ تحمیلی مانند پرونده تجهیز رژیم صدام به تسلیحات شیمیایی
توسط دولت های غربی به سرانجامی نرسیده است؟
این نکات البته نافی ضرورت بی چون و چرای پی گیری
غرامت جنگ تحمیلی از سوی دستگاه دیپلماسی کشور نیست، زیرا افزون بر غیرقابل
بخشش بودن هرگونه مسامحه نسبت به احقاق حقوق ملی، باید از ظرفیت های مطلوب
بالفعل در روابط حسنه تهران- بغداد کمال بهره را برد و همواره گوشه چشمی
هم به پرونده غرامت جنگ تحمیلی داشت. طبیعی است که به جریان افتادن پرونده
غرامت جنگ تحمیلی مانعی همچون استانداردهای دوگانه را در پیش رو خواهد
داشت، با این حال عیان شدن مقاومت ها، این حسن را دارد که برخی قضاوت های
تاریخی را تقویت می کند و برخی ارزیابی ها و تحلیل های سیاسی را پرتگاه
ابطال سوق می دهد. اگر فایده پی گیری ها تنها در این موضوع قابل تلخیص باشد
نیز باید اغتنام فرصت کرد و پی گیری پرونده غرامت جنگ تحمیلی را در اولویت
قرار داد.
جمهوری اسلامی:راه بیبازگشت آل سعود
«راه بیبازگشت آل سعود»عنوان سرمقاله روزنامه
جمهوری اسلامی است كه در آن میخوانید؛اخبار مربوط به شرطگذاری دولت
عربستان برای آزاد ساختن شیخ نمر كه گفته میشود این دولت آمادگی خود را
برای اقدام در مقابل تبرئه طارق الهاشمی معاون سنی ولی فراری رئیسجمهور
عراق اعلام كرده اگر درست باشد، به معنای توسل آل سعود به حیله جنگ شیعه و
سنی وانمود كردن انقلاب مردمی در عربستان است.
عربستان اكنون در مسیری بیبازگشت قرار گرفته كه
فرار از این وضعیت امكان پذیر نخواهد بود چرا كه نتیجه قهری یكصد سال حكومت
ظالمانه و سلطه جابرانه قوی و قبیلهای خاندانی است كه همه آزادیهای
اساسی و حقوق قانونی یك ملت بزرگ را از او سلب كرده و پوستین وارونهای از
اسلام در پوشش عصبیتهای جاهلی بر شبه جزیره عربستان حاكم كرده است.
تحولاتی كه عربستان آبستن آنست در انتظار لحظهای
تاریخی است كه كاخهای شیشهای حكام دیكتاتور را به یكباره فرو ریخته و
نقشه سیاسی منطقه و معادلات خاورمیانه را تغییر دهد. از یكسو طوفان
انقلابهای مردمی به عربستان رسیده و برگزاری اعتراضات دانشجویی در
دانشگاههای ریاض، تحصن دختران دانشجو، خودكشی یك پرستار بیكار و اعتراض اهل
سنت به سیاستهای ارعابی وهابیون، خواب خوش حاكمان سعودی را آشفته كرده
است. سرزمین سكوت و آرامش دیروز، اكنون شاهد تحولات زیرپوستی ناشی از
خودآگاهی اقشار مختلف مردم عربستان و مطالبات عمومی ملتی است كه سالها از
كمترین حقوق اساسی در انتخاب مسئولین، رعایت حق انتخاب برای مردم، حقوق
شهروندی و آزادیهای دینی بیبهره بودهاند. اكنون این مطالبات قانونی كه
سالها در زندان تعصبهای دینی و حكومت قبیلهای حبس شده و امكان بروز و
ظهور نداشت، به حدی از تراكم رسیده كه هر لحظه ممكن است با یك حركت
انفجاری، معادله قدرت را در ثروتمندترین كشور نفت خیز منطقه به هم بریزد.
آنچه بر اهمیت مسأله میافزاید اینست كه این بشكه
بزرگ باروت و انباشته از مطالبات مردمی، دقیقاً در سرزمینی آماده اشتعال
است كه بیشترین منابع نفتی جهان را در خود جای داده و كافی است وقوع یك
جرقه بزرگ انفجاری عظیم را در این شبه جزیره ایجاد كند كه مدیریت آن به
سادگی امكانپذیر نخواهد بود.
در شرایط فعلی نه یك جرقه، بلكه عوامل محرك و آتش
زای متعددی در عربستان وجود دارند كه هر یك از آنها میتوانند باعث ایجاد
دگرگونیهای بزرگی در این كشور شوند. موارد ذیل مدتهاست نگرانیهای بسیاری
را در میان حامیان غربی این رژیم سنتی و قبیلهای كه با هیچیك از ساختارهای
سیاسی امروز جهان سازگار نبوده، ایجاد كرده است:
1 - تشدید جنگ قدرت در
عربستان - مرگ "نایف بن عبدالعزیز" ولیعهد سابق عربستان و انتخاب
غیرمشورتی و خلاف سنت "سلمان بن عبدالعزیز" به این سمت از میان دیگر
برادران ملك عبدالله پادشاه این كشور، آتش جنگ قدرت را در عربستان و در
میان خانواده سه هزار نفره سلطنتی سعودی شعله ور كرده است. این امر بار
دیگر اختلافات عمیق و كینه دیرینه شاهزادگان سعودی نسبت به یكدیگر كه
همواره برای مرگ دیگری و رسیدن به قدرت، لحظه شماری میكنند را در كانون
توجه رسانهها قرار داده است. با مرگ نایف، بار دیگر جنگ قدرتی در عربستان
كلید خورد كه آل سعود سالها تلاش میكرد به هر طریق ممكن بر این رقابت
داخلی فائق آمده و بر كشمكشهای درونی سرپوش بگذارد اما در پی مرگ دو
ولیعهد، دیگر امكان پوشاندن این زخم كهنه وجود نداشت.
اوضاع به حدی جدی و عمیق است كه كارشناسان غربی نیز
اعلام كردهاند هر چند خاندان حاكم بر عربستان تلاش میكند اوضاع را آرام
نشان دهد، اما در واقع جنگ قدرت میان شاهزادگان محافظه كار با شاهزادگان
تكنوكرات و طیف سلفیهای معتدل با وعاظ السلاطین متعصب وهابی، عربستان را
در آستانه تحول بزرگی قرار داده كه میتواند نسیم بیداری را در جزیرةالعرب
كه ماههاست با تمركز بالای مقامات امنیتی آل سعود و ایجاد خفقان و سركوب
شدید در این كشور در محاق قرار گرفته بود، شعلهور كرده و تلاش مردم برای
كسب مطالبات مشروع به ویژه حق تعیین سرنوشت و انجام اصلاحات و آزادی را
تشدید كند.
2 - وخامت حال پادشاه عربستان - هر چند خبرهای
مربوط به مرگ پادشاه 90 ساله عربستان تاكنون درست از آب درنیامده، ولی قدر
متیقن اینست كه وی از شرایط جسمانی نامناسبی برخوردار است و اقدامات متراكم
پزشكان نیز نتوانسته عوارض متعدد بیماری و كهولت را در پادشاهی كه در نقش
خیمه ستون خاندان آل سعود عمل میكند، برطرف كند.
بنابر این همانگونه كه روزنامه انگلیسی گاردین نیز
نوشته، "همه در عربستان منتظر مرگ پادشاه هستند تا آنها هم حركت اعتراضی
خود را آغاز كنند، زیرا عربستان آنچنان تحت سلطه، فشار و سركوب قرار داشته
كه شرایط، كاملاً برای وقوع یك انقلاب، آماده شده است". به گفته بسیاری از
كارشناسان، اكثر عوامل و شرایطی كه باعث انقلابهای جهان عرب شد، در
عربستان نیز وجود دارد و همه چیز در انتظار زمان مناسب است.
3- گسترش قیام اهالی شرقیه - شیعیان عربستان كه
حدود 15 تا 20 درصد از جمعیت 20 میلیونی این كشور را تشكیل میدهند،
سالهاست كه شاهد پایمال شدن حقوق قانونی خود بوده و علیرغم اینكه در مناطق
نفت خیز شرق عربستان، فشار چرخهای صنعت نفت این كشور را بردوش دارند، از
كوچكترین آزادیهای اساسی بیبهرهاند و همواره تحت فشار مضاعف قرار دارند.
اكنون انتفاضه ساكنان استانهای شرقی عربستان همچون قطیف وارد مرحله
تازهای شده و با تقدیم 25 شهید و اسارت شیخ "نمرالنمر" راههای جدیدی را
برای پیروزی جستجو میكنند. هر چند رژیم سعودی از قیام شیعیان و اعتراضات
آنها بهرهبرداری كرده و تلاش نموده اكثریت مردم اهل سنت عربستان را كه
میانهای با وهابیت حاكم بر این كشور ندارند، درخصوص احتمال خطر سلطه
شیعیان تحریك كرده و افكار عمومی را دچار انحراف سازد و حیله تبلیغاتی
آزادی شیخ نمر در برابر تبرئه طارق الهاشمی نیز بخشی از این طرح است، ولی
این شیوه نیز نتیجهای معكوس ببار آورده و با كشیده شدن موج اعتراضات به
سایر مناطق عربستان، رژیم آل سعود در برابر فشار همه جانبه مردم و مطالبات
عمومی قرار گرفته و قدرت تحمل شرایط و كنترل اوضاع را از دست داده است.
واقعیتی كه امروز برآیند تحلیل كارشناسان منطقهای و
غربی از اوضاع ملتهب عربستان است بر این نكته تمركز یافته كه رژیم آل
سعود، دیر یا زود رفتنی است، زیرا مردم عربستان تصمیم گرفتهاند از شرایط و
تحولات داخلی برای خروج از سلطه قومی و قبیلهای استفاده كنند و حاضرند در
این راه هزینههای لازم را نیز بپردازند.
قدر مسلم آنكه تغییرات در عربستان گریزناپذیر خواهد
بود و تنها بحث بر سر شدت و ضعف این تحولات است، زیرا آمریكا برای دور زدن
حركتهایی كه خواستار پایان حكومت پادشاهی در عربستان هستند، بر انجام
اصلاحات و اعطای آزادیهای كنترل شده از طریق روی كار آوردن مهرههای
تكنوكرات تاكید میكند، طرحی كه در مقابل طوفانی كه مناطق عربستان را یكی
پس از دیگری در بر گرفته، ابتر و ناكارآمد است.
رسالت:جنس نگرانیهای دو قدرت جهانی
«جنس نگرانیهای دو قدرت جهانی»عنوان سرمقاله
روزنامه رسالت به قلم محمد كاظم انبارلویی است كه در آن میخوانید؛ 10 سال
است با 5 قدرت اتمی جهان بهعلاوه یك قدرت نیمه اتمی مذاكره میكنیم تا یك
نگرانی آنها رفع شود. قدرتهای اتمی جهان میگویند؛ مانگران این هستیم كه
ملت ایران در فناوریهای هستهای به هنگام غنی سازی اورانیوم به درجهای از
پیشرفت برسد كه از آن برای تولید وتكثیر سلاحهای كشتار جمعی استفاده كند.
به این بهانه انواع فشارها از جمله تهدید نظامی وتحریم اقتصادی و اخلال
در روابط ایران با دیگر كشورها را در دستور كار گذاشتند. ابتدا ایران برای
رفع نگرانیهای آنها تاسیسات هستهای خود را پلمب كرد با آنكه بازرسین
آژانس و دوربینهای آنها لحظه به لحظه در جریان پیشرفتهای علمی ایران در
این حوزه بودند آنها نه تنها فشارها را كاهش ندادند بلكه همچنان بر ادعای
خود پافشردند.
ایران مجبور شد بیاعتنا به تهدیدها و تحریمها راه
خود را برود و از حقوق خود دفاع كند اما اقدامات اعتماد ساز را متوقف
نكند. از جمله گام مهم اعتماد ساز فتوای مقام معظم رهبری در مورد تحریم
تولید و تكثیر سلاحهای كشتار جمعی بود. از گامهای دیگر بازگذاشتن باب
گفتگو بود در هر زمینه كه به اصطلاح قدرتهای جهانی از نگرانی در آیند.
اما طرف گفتگو نه تنها به این اقدامات صادقانه و
اعتماد ساز وقعی ننهاد بلكه بر فشارها افزود و اكنون حجم فشارها نشان
میدهد كه آنها در یك وضعیت جنگ تمام عیار در همه ابعاد نظامی، سیاسی،
فرهنگی، اقتصادی با جمهوری اسلامی هستند.
اما فهرست نگرانیهای ما به عنوان یك قدرت جهانی چیست؟
1- اعلام جنگ آمریكا با ملت ایران چه قبل از انقلاب
و چه بعد از انقلاب؛ آمریكاییها در قبل از انقلاب در سالهای 56 و 57 با
مشاركت شاه خائن در خیابانهای شهرهای ایران و حتی روستاها حمام خون راه
انداختند و از رژیم شاه حمایت كردند.
2- پس از انقلاب با راه اندازی جنگ داخلی، حمایت
صریح از گروههای ضد انقلاب را در دستور كار داشتند وچند كودتا را مستقیما
از واشنگتن و لندن و تل آویو رهبری كردند.
3- یك جنگ تمام عیار نظامی را با مشاركت 17 كشور طی 8 سال دفاع مقدس به ملت ایران تحمیل كردند.
4- در حمایت از دولت متجاوز بعث حتی سكوهای نفتی ما
را بمباران كردند و به هواپیمای مسافربری جمهوری اسلامی حمله و آن را ساقط
كردند .
5- در تهاجم فرهنگی ونبرد نرم انواع دسیسهها را علیه ملت ایران به كار بردند.
6- با تحمیل نظرات خود به آژانس و شورای امنیت
سازمان ملل پرونده عادی جمهوری اسلامی را از روی میز آژانس ربودند و به
شورای امنیت سازمان ملل بردند و قطعنامههای غیر قانونی صادر كردند.
7- حتی به قطعنامههای غیر قانونی سازمان ملل اكتفا
نكردند و تحریمهای یكجانبه را از جمله تحریم خرید نفت ایران وتحریم
بانك مركزی را به مورد اجرا گذاشتند.
8- دور تا دور مرزهای جمهوری اسلامی با چینش پایگاههای نظامی خود مرتب تهدید میكنند كه گزینه نظامی روی میز است.
9- مرتب به نوچه خود یعنی رژیم صهیونیستی حمله به ایران را توصیه میكنند و آنها هم ایران را تهدید نظامی میكنند.
10- حتی این اواخر ابلهی مثل ساركوزی را پیدا كردند و به او گفتند، تو هم ایران را تهدید به حمله نظامی كن.
خوب ایران كه اكنون مستقیم و غیر مستقیم مورد تهدید 5 قدرت اتمی جهان است چه میكند؟
دولت بازرگان روزهای اول انقلاب برای پاسخ به این
تهدیدها مدت خدمت سربازی را كاهش داد و هواپیماهای اف 16 را تحویل
آمریكاییها داد. آنها در پاسخ به این اقدام اعتماد ساز در 31 شهریور سال 59
از زمین، هوا و دریا به ایران حمله كردند!!
اكنون به بركت هوشیاری مردم و هوشمندی رهبر معظم
انقلاب اسلامی قدرت نظامی ایران به اندازهای است كه میتوانیم تهدیدهای
نظامی را به سخره بگیریم و حتی آنها را در نطفه خفه كنیم . اما سخن از یك
حق است كه باید در مورد این "حق" در مذاكرات با جامعه جهانی - بخوانید
اشرار جهانی- بیپرده سخن بگوییم. باید به آنها بگوییم ما برای اعتماد سازی
گامهای بزرگی برداشتیم و حتی در مذاكرات پیشنهادهای تازهای دادیم كه
همگی بیپاسخ مانده است. شما اگر رفع نگرانی را یك "حق" میدانید این حق را
برای طرف مقابل هم باید به رسمیت بشناسید پاسخ شما برای رفع فهرست
نگرانیهای ما چیست و اقدامات اعتماد ساز شما كدام است؟
آمریكاییها و شركایشان در گفتگوهای 1+5 برای رفع
نگرانی جامعه جهانی از تولید و تكثیر سلاحهای هستهای و میكروبی و رادیویی
چه میخواهند بكنند؟
ایران به عنوان یك قدرت جهانی در حقیقت به نمایندگی
از جامعه جهانی با قدرتهای اتمی جهان گفتگو میكند ایران قبول دارد كه
داشتن بمب اتمی نگرانیآور است و این نگرانی را به رسمیت میشناسد و بر
اساس آن هم اقدامات اعتماد ساز كرده است و هم پشتوانه این اعتماد سازی را
یك فتوای دینی قرار داده است.
آمریكاییها و شركایشان بیآنكه بفهمند در محكمهای
حضور پیدا كردهاند كه فكر میكنند شاكی هستند در حالیكه متهم ردیف اول
این دادگاه میباشند.
آنها برای مردم جهان به اندازه یك ارزن عقلانیت
قائل نیستند. مردم جهان میپرسند شما آژیر قرمز را برای كشوری كه در غنی
سازی اورانیوم به اندازهای رسیده است كه نیازهای پزشكی خود را رفع كند به
صدا درآوردهاید و به این ملت مظلوم اعلام جنگ دادهاید!حالا كه شما خود بر
انبوهی از سلاحهای هستهای تكیه كردهاید مردم جهان چه برخوردی با شما
باید بكنند. به چه دلیل شما از این پدیده "نگرانی" جهانی باید مستثنی
باشید. مردم جهان در جنگ اول و دوم جهانی شما را آزمودند. از كجا معلوم كه
در جنگ جهانی سوم كره زمین را با این سلاحهای كشتار جمعی دههابار نابود
نكنید؟
پس باید پدیده خلع سلاح از یك جا شروع شود تا
نگرانی جهانی برطرف شود.ایران به نمایندگی از جامعه جهانی باید ماموریت خلع
سلاح قدرتهای هستهای را عملیاتی كند.
آقای جلیلی در نشست بعدی باید یك پاورپوینت برای
خلع سلاح آنها ارائه دهد و آنرا از طریق رسانههای جهانی منتشر نماید. كار
خلع سلاح را باید از یكجا شروع كرد. گفتگو با 1+5 را باید با یك سوزنبانی
فنی، حقوقی و سیاسی و با جابهجا كردن جای متهم و شاكی سامان داد.
در سامانه جدید همه مردم جهان قرار دارند جز همین
5كشور اتمی جهان ، آن وقت معلوم میشود جامعه جهانی یعنی چه و مصداق آن چه
كسانی هستند.اكنون نگرانیهای دو قدرت جهانی در مذاكرات ایران با 1+5
گمانهزنی میشود و مردم جهان در جریان طرح این دو نگرانی هستند.
واقعا مردم جهان چگونه قضاوت خواهند كرد؟ آیا
نگرانی از قدرت فناوری صلح آمیز هستهای ایران جدی است یا یك شوخی بیمزه
است!؟آیا مردم جهان هیچ نگرانی از 5 قدرت هستهای جهان بویژه آمریكا
ندارند؟
پس این سرو صدا در جهان بویژه در جهان اسلام علیه آمریكا و رژیم صهیونیستی چیست؟
سیاست روز:آزادی مسجدالحرام نزدیك است
«آزادی مسجدالحرام نزدیك است»عنوان سرمقاله روزنامه
سیاست روز به قلم محمد صفری است كه در آن میخوانید؛تصور این كه مناسبات
ایران و عربستان بهبود یابد، تصوری بیهوده است. افكار عمومی كشور نیز این
اتفاق را برنمیتابد. سیاستهای خصمانه مقامات رژیم آل سعود علیه جمهوری
اسلامی ایران در چند سال گذشته، دیوار تیرگی روابط را بالاتر برده است.
شاید پیش از این و در زمان دولتهای پیشین و در آن شرایط روابط ایران و
عربستان، روابطی مناسب و دوستانه بود و آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی به
این كشور سفر كردند، اما شرایط حال حاضر در منطقه و به ویژه آغاز خیزشهای
اسلامی در عربستان، اجازه بهبود روابط را نمیدهد.
هرچند روابط ایران و عربستان از زمان به شهادت
رساندن زائرین ایرانی در مكه توسط رژیم عربستان، از همان زمان وارد فاز
سردی روابط شده بود، اما احتیاج و نیاز دو طرف به یكدیگر باعث شد، پس از
چندی، این روابط كه به دستور حضرت امام(ره) قطع شده بود، دوباره برقرار شود
و درظاهر روابطی دوستانه، در صحنه سیاسی منطقه نقش ببندد، اما این روابط
همواره دچار فعل و انفعالات و فراز و فرودهای شدیدی بوده است، كه به خاطر
برخی مسائل موجود هیچ گاه از یك ثبات مقبول و منطقی حاكم در جهان سیاست
برخوردار نبوده است.
رفتارهای نامناسب با حجاج ایرانی از سالهای دور
تاكنون، به شهادت رساندن صدها زائر ایرانی در خانه خدا، زندانی و شكنجه
شیعیان عربستان، توطئههای پی در پی علیه جمهوری اسلامی ایران در منطقه و
جهان، اعدام اتباع ایرانی همه و همه از عواملی است كه مانع از برقراری
روابط دوستانه به عنوان دو كشور مسلمان است. ایران همواره سعی داشته است تا
روابط خوبی با كشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان داشته باشد، اما
ماهیت سرسپردگی آنها به غرب و آمریكا، این روابط را با تنشها و چالشهای
گوناگونی همراه كرده است.
شاید اگر سیاستمداران ما به این جمله حضرت امام(ره)
بیشتر توجه میكردند كه... حكومت سعود مطمئن باشد كه آمریكا لكه ننگی بر
دامنش نهاده است كه تا قیام قیامت هم با آب زمزم و كوثر پاك نمیشود. ...
ما باآزادی كعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد؛
اگر ما از مساله قدس بگذریم، اگر ما از صدام بگذریم، نمیتوانیم از مساله
حجاز بگذریم...» شاهد سرنگونی و آغاز زودهنگام خیزشهای اسلامی در منطقه
میبودیم و اهداف بلند انقلاب اسلامی در سطح منطقه زودتر به نتیجه میرسید.
حضرت امام(ره) در جای دیگر پیش بینی روشنگرانه
دیگری را درباره آینده حكومتهای دیكتاتور منطقه دارند و میفرمایند؛...
این مطلبی را كه من سابقا پیش بینی كردهام و این مستبدین و این چماق به
دستها، در اواخر عمرشان آن وقت كه سقوط خودشان را پیش بینی میكنند و
میبینند به مرگ یا به مرگ مقام سیاسی نزدیك شدهاند،دیوانه میشوند،
اعصابشان را به كلی از دست میدهند و با دیوانگی و با جنون با مردم معامله
میكنند.»
اكنون انقلاب اسلامی مردم عربستان نیز آغاز شده
است، انقلابی كه حضرت امام(ره) بیش از ۲۰ سال پیش از این آن را پیش بینی
كرده بود و اكنون همه شاهد آن هستیم كه آل سعود با همه قدرت و حمایتهای
آمریكا میرود كه طعم آزادی و اسلام ناب محمدی(ص) را در كام مردم ستم دیده
خود بچشد. اكنون زمان برداشتن موانع روابط ایران و عربستان نیست.
اكنون زمان حمایت از مردمی است كه سالها در انتظار
چنین روزی بودند و اكنون كه زمان آزادی فرا رسیده است،با بهبود روابط
ایران و آلسعود، دل مردمی را به درد خواهیم آورد كه توقع دیگری از انقلاب
اسلامی ایران دارند.
سیاستمداران كشورمان سخنان و سیاستهای بنیانگذار
جمهوری اسلامی ایران را عمیق مطالعه كنند. آل سعود رفتنی است و پس از آن با
آزادی كعبه از دست نااهلان و نا محرمان به مسجد الحرام وارد خواهیم شد.
بسیاری از معادلات سیاسی، در معادلات الهی نمیگنجد.
تهران امروز:قوه قضائیه حاشیه امن ندارد
«قوه قضائیه حاشیه امن ندارد»عنوان یادداشت روز
روزنامه تهران امروز به قلم محمد دهقانی است كه در آن میخوانید؛یکی از
کارهای بسیار مثبتی که در قوهقضائیه انجام شد رسیدگی قاطعانه این نهاد و
سرعت بالای رسیدگی به دو پرونده فساد مالی بزرگ و اختلاس بیمه ایران بوده
است. ما برخلاف دورههای گذشته که شاهد اطاله دادرسی در برخی از پروندهها
بودیم در این دو پرونده شاهد این بودیم که به اتهامات اکثر متهمین در زمان
مناسب رسیدگی شد.
باید تاکید شود که نحوه رسیدگی به این پرونده به
دلیل ارتباط مستقیم افکار عمومی و پیگیری مسئولین آزمون مهمی برای
قوهقضائیه به حساب میآمد، که این نهاد توانست با موفقیت این مسئله را پشت
سر بگذارد و قاطعیت خود را در برخورد با فسادهای اقتصادی ثابت کند.
نکتهای که نباید در این میان نادیده گرفت این است
که بخاطر حساسیتی که این موضوع برای افکار عمومی داشته نمیتوان حاشیه امنی
را برای افراد در نظر گرفت و قوهقضائیه باید در برخورد خود با متهمین
اصلی این پروندهها این مسئله را به اثبات برساند که به نظر میرسد در
پرونده فساد مالی این مسئله رعایت شده است و افرادی که مسئولیت و یا مقامی
داشتهاند در دادگاه حضور پیدا کرده و به اتهامات آنها رسیدگی شده است اما
در رسیدگی به پرونده بیمه به نظر میرسد حلقههای تکمیلیای وجود دارد که
قوهقضائیه باید پیگیر آنها باشد.
در پرونده بیمه ایران، برخورد با کسانی که پست و
سمت دولتی دارند باید در دستور کار قرار بگیرد و به اتهامات این افراد نیز
رسیدگی شود تا همه بدانند که قوهقضائیه حاشیه امنی برای متخلفین ندارد
زیرا به نظر میرسد یکی از افراد نامدار دولتی در دادگاه بیمه ایران در
حاشیه امن قرار گرفته و از موقعیت فعلی خود سوء استفاده کرده است و به
دادگاه فراخوانده نشده است.
پشت صحنه فساد مالی بزرگ نیز باید مورد بررسی قرار
بگیرد زیرا همه ملت ایران میدانند که اختلاس سه هزار میلیاردی و به دست
آوردن این ارقام در این مدت کوتاه بدون پشتیبانی امکانپذیر نبوده است به
همین دلیل این نیاز احساس میشود که قوه قضائیه باید با دقت بیشتری این
مسئله را پیگیری کند.
انتظار میرود همانگونه که قوه قضائیه تاکنون
عملکرد خوبی در این دو پرونده داشته است شاهد احکامی برای متهمین این
پرونده باشیم که قاطعیت اجرا را داشته باشند تا همه ملت ایران بدانند که
حکومت نه تنها در برخورد با فساد کوتاهی نمیکند بلکه از حقوق افراد در
برابر مفسدین دفاع، از بیت المال محافظت و حق را رعایت میکند.
وطن امروز:مرادبیک یا هامون؟
«مرادبیک یا هامون؟»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن
امروز است كه در آن میخوانید؛نظرسنجی جمعهشب برنامه هفت پیرامون نقشهای
ماندگار مرحوم خسرو شکیبایی و نتیجه آن بار دیگر فرصتی را پدید آورد تا کمی
در باب نسبت روشنفکری و توده مردم در جامعه ایران بویژه در عرصه سینما
بیندیشیم. بینندگان برنامه هفت با بیش از 60 درصد، اعلام کردند که نقش
«مرادبیک» در سریال بهیادماندنی «روزی روزگاری» را به سایر نقشها ترجیح
میدهند و برخلاف انتظار بعضیها که شاید نقش «هامون» در فیلم مشهور داریوش
مهرجویی را بهترین ایفای نقش مرحوم شکیبایی میدانستند، عموم مردم نقشی را
برگزیدند که برآمده از میراث فرهنگی جامعه ایرانی بود.
خوانندگان این نوشتار احتمالا جزئیات سلوکی این
نقشها را در 2 اثر «روزی روزگاری» و «هامون» به یاد دارند. مرادبیک،
راهزنی است که در حدود یک قرن پیش در منطقهای کوهستانی از ایران به همراه
تعدادی دیگر به سرقت و لخت کردن کاروانها مشغول است و داستان از رهگذر
رقابت او با راهزن دیگری به نام «حسامبیک» شکل میگیرد و به پیش میرود.
مرادبیک البته با وجود اشتغال به راهزنی به صفات فتوت و جوانمردی نیز متصف
است و همین عاقبت خوبی را برای او رقم میزند تا جایی که مرادبیک راهزن پس
از یک دوره زندگی در میان مردمانی نیک، به نهضت جنگل میپیوندد. شخصیت
مرادبیک از ابتدا تا انتها با تضادهای گوناگونی دست و پنجه نرم میکند که
همه از نوع دوراهیهای فطری و انسانی است که هر انسانی در زندگی با آن
روبهرو بوده و در مسیر سلوک همواره ناچار به انتخاب است؛ صداقت یا
ناراستی، فتوت یا ناجوانمردی، وفاداری یا بیوفایی، احترام به بزرگتر یا
جسارت و بیادبی و بسیاری صفات دیگر که همواره انتخاب راه درست در این
دوراهیها موضوع فرهنگ اصیل ایرانی بوده است. داستان «روزی روزگاری» که
شخصیت «مرادبیک» نقش اول آن است، از مجموعه حکایتهایی شکل یافته که با گوش
بسیار آشناست و مخاطب ایرانی آن را در مجموعه میراث ادبی خود در آثاری
نظیر مثنوی، گلستان و بوستان سعدی و تذکرهًْالاولیا مییابد که با پرداختی
خوب و دیالوگهایی ماندگار در جان او مینشیند.
در مقابل اما «هامون» قرار دارد که موضوعش روشنفکری
است و مساله شخصیت هامون مسالهای نه واقعی و برآمده از تاریخ و فرهنگ
جامعه ایرانی که دوراهیهای کاذب برخاسته از ذهن بیمار روشنفکری معاصر است.
داستان هامون برخلاف «روزی روزگاری» که از میان خوب و بد واقعی زندگی مردم
میگذرد، داستانی روشنفکری است که تقابلهای مصنوعی گوناگونی را روایت
میکند که هیچ نسبتی با توده مردم ندارد. داستان «هامون» از میان تلاش
شخصیت نخست آن که در حال نوشتن رسالهای در باب عشق و ایمان است، شکل
میگیرد و البته این عشق و ایمان هیچ نسبتی با عشق و ایمان فرهنگ اسلامی و
ادبیات پارسی ندارد. هامون سراسر شک است؛ شکی که هرگز گام در سرزمین یقین
نمیگذارد. داستان هامون تقابلهای گوناگونی را روایت میکند که همگی وام
گرفته از زیست جهان تاریک روشنفکری است؛ تقابل زن و مرد، تقابل سنت و
مدرنیته، تقابل جمع و فرد و تقابل توهم و واقعیت.
هر یک از این دو اثر در زمان نخستین دیده شدن خود،
بحثهای فراوانی را برانگیختند. «روزی روزگاری» هنوز در نگاه مخاطب عام
ایرانی اثری شیرین، ماندگار و دستنیافتنی است و «هامون» همچنان بهترین
فیلم مخاطب خاص و قشر روشنفکر ایرانی در دهه 60 محسوب میشود.
نتیجه نظرسنجی جمعهشب در کنار رخدادهای بسیار سالیان اخیر، بار دیگر تقابل و تضاد مردمـ
روشنفکر را زنده کرد و به وضوح نشان داد که مسیر روشنفکر ایرانی از مسیر
مردم ایران جداست. «هامون» منفعل و شکاک بهرغم کلمات و جملات زیبا و
خوشآب و رنگ ره به ترکستان میبرد اما برای سلوک «مرادبیک» به سوی وادی
راستی یک تلنگر قلیخان کافی است. قلیخان پس از سالها راهزنی و تاراج
هزار قافله توبه میکند و با خود عهد میبندد تنها یک کاروان را سالم به
مقصد برساند اما گرفتار مرادبیک میشود: «حالا عرضهشو داری یه قافلهرو
سالم به مقصد برسونی؟ ... نتونست... نتونست و مشغولالذمه خودش شد ...
تقاص ازین بدتر؟»
اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن است که روشنفکران را
در آستانه دوراهی جدیدی قرار داده است. روشنفکران اگر بیندیشند و عبرت
بگیرند، ناگزیرند از برج عاج فرود بیایند و به انتخابی حیاتی دست بزنند:
مردم و ایمان مردم یا شک و توهم روشنفکرانه.
کدام انتخاب عقلانیتر است؟ باید منتظر ماند و انتخاب روشنفکران را به قضاوت نشست.
مردم سالاری:برای افغانیهای هم زبان
«برای افغانیهای هم زبان»عنوان سرمقاله روزنامه
مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است كه در آن میخوانید؛ «ساره گل» دختری
افغان است که نامهای سرگشاده نوشته و به دفتر روزنامه فرستاده است.
عنوانش، بازگو کننده محتوایش بود:«اگر بارگران بودیم، رفتیم»؛ اما تلخ...
او نوشته بود:«ایرانی عزیز مرا ببخش اگر با مهاجرت
اجباری، از دست جنگ، از دست بنیادگراهای مذهبی(طالبان زن خفه کن)،پا به
خاکت گذاشتم. مرا ببخش اگر از نانت استفاده کردم، نانی که حق بچههایت بود.
مرا ببخش برای تمام آب و برق و گازی که- هرچند با پرداخت پول- استفاده
کردم. مرا ببخش اگر از صفحات وبت برای درددل شخصی استفاده کردم. مرا ببخش
اگر در کوچهها و خیابانهایت راه رفتم و قدم زدم. مرا ببخش اگر پدر و
برادر کارگرم روی ساختمانهایت و زمین کشاورزیات کار کردند و یک فرصت شغلی
را شاید از پدر و برادرت گرفتند. مرا برای همه چیز ببخش. میدانم با همه
پوزش خواهی، باز بدهکارم، بقیه بدهکاریهایم را ببخش.ایرانی عزیز، ازت
ممنونم که به من جا و پناه دادی تا به این سن برسم. سپاسگزارم که گذاشتی از
هوای اکسیژن پاک خاکت، نفس بکشم. تشکر که گذاشتی چند سالی بر نیمکتهای
کلاس درست بنشینم و از گچ و تختهات استفاده کنم. البته من در مدرسه
خودگردان افغانی درس میخواندم، ممنونم که اجازه دادی چند سالی در مدرسه
خاک تو و پیش معلمهای ایرانی نیز درس بخوانم.
معلم ایرانی از تو هم ممنونم که به من خواندن و
نوشتن یاد دادی. شاید برای همین از این که گاهی مرا به گناه فقط افغانی
بودن، تحقیر کردهای، بخشیدمت...»ساره گل در ادامه نامهاش از ایرانیهایی
نوشته که به افغانیها توهین میکنند که من نه تنها از نوشتن دوباره آن
احساس شرم میکنم، بلکه از خواندن آن هم شرمنده شدم. بعد هم نوشته:«بد و
خوب در هر قومی هست. همه افغانیها تجاوزگر و جنایتکار نیستند. خائن، و]...
[ نیستند. مثلا برادر و پدر من برای بزرگ کردن من در خاک خوب شما، یک عمر و
روزی 10تا12 ساعت کار توانفرسا و کارگری کردند و دست از پا خطا نکردند. به
هرحال اگر بارگران بودیم، رفتیم. قبلا نمیتوانستم، چون بچه بودم ولی اینک
که بزرگ شدهام میتوانم به کشورم برگردم تا دیگر بهم نگویند: افغانی]...[
و ]... [ و در جواب من به جای دو کلمه حرف دوستی که هزینهای ندارد...
ناسزا بنویسند.»
وقتی نامه سارهگل را خواندم، از این که برخی از ما
ایرانیان اینگونه به مردم افغانستان نگاه میکنیم شرمسار شدم. تاسفآور
است که وضع - حال به هر دلیلی – به جایی رسیده که با مردمانی که همکیش و هم
دین و هم زبان ما هستند، آداب و رسوم مشترکی با ما دارند و در حوزه تمدن
ایرانی قرار دارند طوری رفتار میکنیم که هنگام بازگشت از ایران، خاطرهای
که برایشان مانده، خاطره شیرینی نیست. بهترین آنها همین دختر افغان است که
تمام گلایههایی را که در دلش داشته با مصرع مودبانهای از یک شعر بازگو
میکند: «اگر بار گران بودیم رفتیم». در طول سالهای زندگی خود، با
افغانیهای مختلفی سر و کار داشتهام؛ از اهالی بامیان تا اهالی هرات؛ که
البته طبیعتا در کشور ما در مشاغل رده پایین مشغول بودهاند و به طبیعت
کارم با وضعیت زندگی و کاری آنها درگیری ذهنی داشتهام.
به همین دلیل هیچ وقت کسانی را که نسبت به مردم
افغانستان دید منفی داشتهاند درک نکردهام. همین دسته از ایرانیان وقتی به
خارج از کشور خودمان بروند، اگر ببینند همان رفتاری که خودشان با
افغانیها در ایران دارند بر سر خودشان میآید، چه احساسی پیدا میکنند؟ در
این نکته تردیدی نیست که حضور افغانها در ایران، بخشی از فرصتهای شغلی
را که میتوانست در اختیار ایرانیان باشد به آنها اختصاص داده است.
اما به اعتقاد من انتقادهایی که با تمسک به این
موضوع در مورد حضور افغانها در ایران صورت می گیرد اغلب قابل توجیه نیست.
چرا که اولا افغانیها در ایران اغلب در مشاغلی حضور دارند که خیلی از
ایرانیها آن را نمیپذیرند و ثانیا مگر یادمان رفته که آقای احمدینژاد
گفته بود در ایران برای 120 میلیون جمعیت هم ظرفیت داریم؟ پس وجود یک
میلیون- یا کمی بیشتر- افغانی در ایران، چقدر میتواند جا را برای ایرانیان
تنگ کند؟ البته باید سرانجام حضور افغانها در ایران مشخص شود و قرار نیست
آنها تا ابد در ایران بمانند؛ هرچند که فکر میکنم با بهبود وضعیت در
افغانستان و از جمله پیشبینی رشد اقتصادی 5/6 درصدی در این کشور که در حال
حاضر برای برخی کشورها همچون رویاست، حتی اگر ما هم بخواهیم افغانها در
ایران بمانند، آنها اندک اندک از کشور ما میروند.
اما تا زمانی که افغانها در ایران هستند، همانطور
که آنها باید قوانین و مقررات ما را رعایت کنند ما هم به عنوان میزبان باید
احترام آنها را حفظ کنیم.حوادثی هم که اخیرا توسط اتباع دو طرف در برخی
نقاط کشور رخ داده- از یزد گرفته تا مازندران و...- تنها باعث شدت گرفتن
اختلافات میشود و آنهایی هم که دوست ندارند مردمان حوزه تمدنی ایران، یعنی
افغانها و تاجیکها و ایرانیها که هم کیش و هم زبان هستند با هم مهربان
باشند، از این وضعیت سوء استفاده میکنند.
چه چیزی بهتر از دوستی، آن هم بین مردمانی هم زبان،
حتی در شرایطی که مرزهای دولت ساخته جغرافیایی، باعث جدایی هم زبانان شده
است؟ من باور دارم که بین همه قومیتها، از جمله افغانها و ایرانیها خوب و
بد وجود دارد و نمیتوان همه چیز راجمع بست. پس میخواهم پیام دوستی
خود(یا همان چیزی که سارهگل گفته بود: دو کلمه حرف دوستی که هزینهای
ندارد) را به همه افغانهای هم زبان تقدیم کنم چرا که آنها را بیگانه
نمیدانم و بیش از هرقومی با آنها احساس یکی بودن دارم.
آفرینش:چه نقشی در تولید داریم؟
«چه نقشی در تولید داریم؟»عنوان سرمقاله روزنامه
آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است كه در آن میخوانید؛این كه ما نتوانسته
ایم به عنوان یك كشورتولید كننده درجهان اقتصاد شناخته شویم، بسته به دلایل
متعددی است كه از مهمترین آنها عدم نهادینه نشدن فرهنگ و باور تولید در
میان مردم ما می باشد. بحث تولیدات ما از دیرباز محدود شده به كشاورزی سنتی
كه متاسفانه نتوانستیم این روند را با پیشرفت تكنولوژی مطابقت داده و بهره
وری دراین زمینه را همپای نیازهایمان افزایش دهیم. لذا سال به سال شاهدیم
كه وابستگی كشور به درآمدهای نفتی بیشتر می شود و سهم تولیدات كشاورزی و
بازدهی ارزی آن كاهش می یابد.
اما این سوال پیش می آید كه مگر كشورهایی همچون
كشورهای شرق و جنوب شرق آسیا از چه مدلی استفاده كرده اند كه امروز می
توانند با غول های اقتصادی دنیا رقابت كنند و سهم صادراتشان بیشتر از
وارداتشان باشد؟ آیا سطح علمی آنها از ما بالاتر بوده؟ یا سرمایه های مالی
بیشتری نسبت به ماداشته اند؟ یا نیروی انسانی متخصص و آموزش دیده آنها
بیشتر از ما بوده؟ یادسترسی آنها به الگوهای تولیدی موفق و سطح تجهیزات
تولیدیشان از ما پیشرفته تر بوده است؟ با نگاهی به وضعیت علمی، سرمایه های
مالی،نیروی انسانی متخصص و دسترسی به الگوهای موفق تولیدی، در كشورمان
مشاهده می كنیم تمامی این مولفه ها در دسترس ما قرار داشته و در برخی
ازآنها در رتبه های مطرح جهان قرار گرفته ایم، اما هنوز به عنوان كشوری
وارد كننده در عرصه های مختلف شناخته می شویم. در نتیجه به اینجا می رسیم
كه فرهنگ و باور تولید، به دلایل مختلف در كشورما نهادینه نشده و ضعف ما
دراین زمینه می باشد.
به طوریكه جامعه ما از افراد توقع ندارد كه در
راستای پیشرفت و تولیدات مورد نیاز كشور تلاش كنند و همیشه منتظر هستیم تا
شخص دیگری بیاید و مشكلات را برطرف كند. این الگوی رفتاری ما صرفاً در امر
اقتصاد محدود نمی شود، بلكه در عرصه های دیگرنیز صادق است. وجود مشكلات و
فراهم نبودن زمینه امری غیرقابل انكاراست، اما عدم اهتمام ما برای رفع مشكل
بحث جداگانه ای است. جوانان و عامه مردم ما منتظرند تا دولت تمام
مشكلاتشان را برطرف سازد، تحصیل كرده ما انتظار دارد به محض فارغ التحصیلی
میز و دفتر مدیریت برای وی حاضر باشد. اما هیچ وقت این سوال را از خود نمی
پرسیم كه شخص خودما چه خدمتی به این مملكت كرده ایم كه توقع حداكثری از آن
داریم؟!
آیا توانسته ایم باری از دوش كشور برداریم و به
شخصه درجهت پیشرفت همه جانبه كشور اقدامی صورت دهیم؟ همه ما منتظریم تا بار
را شخص دیگری بردارد و ما منتظر عواید كار باشیم. لذا مشاهده می كنیم كه
رفتارعملی ما مطابقتی با فرهنگ تولید ندارد. به نقل از یكی ازسیاسیون كشور "
ژاپنی ها فرهنگ تولید و ایرانی ها فرهنگ مصرف را به کودکان خود آموزش
میدهند!" .
درتعریفی كه ما همواره دركتب درسی و آموزش هایی كه
به كودكان خود می دهیم، عنوان می كنیم كه ایران یك كشور پهناور و ثروتمند،
صاحب منابع غنی و ثروت های طبیعی است و اینگونه تفكر كودكان را می پرورانیم
كه ما هیچگاه محتاج نمی شویم و نیازی برای سعی و تلاش چندان برای تهیه
مایحتاج نداریم. اما در ژاپن به كودكان آموزش می دهند كه كشورشان بسیاركوچك
و بدون ثروت طبیعی هستند،لذا آنها باید خوب درس بخوانند و درحد توان تلاش
كنند تا نیازهای كشورشان را تامین نمایند.
این باوركه باید با دست خود نیازهایمان را تامین و
تولید كنیم در جامعه ایرانی شكل نگرفته است و فرهنگ غالب دركشورما فرهنگ
مصرف می باشد. به طور مثال اجرای طرح هدفمندی یارانه با اهدافی همچون اصلاح
الگوی مصرف صورت گرفت، اما درعمل چه شد؟ آیا واقعاً فرهنگ مصرف ما تغییر
كرده؟ پاسخ منفی است و این آمار و ارقامی هم كه از كاهش مصرف اعلام می شود
به واسطه افزایش قیمت هاست در واقع ما با "اجبار مصرف" مواجه شدیم نه
"اصلاح مصرف".
قصد منفی بافی درمورد تلاش ها و دستاوردهای كشور مد
نظر نیست، بلكه شكل گیری الگو و باورهای غلطی است كه از رده های پایین سنی
تا بزرگ سالی برای جامعه ما شكل گرفته است. اگر خود اتكایی درامر تولیدات
مختلف اقتصادی، علمی و فرهنگی مدنظر ماست، لازم است تا از پایین ترین سطوح
سنی این باور را به جامعه القا كنیم كه ما نیازمند تولید ملی هستیم و هریك
ازما باید سهمی در تحقق این امر داشته باشیم و اینگونه تعهد را درمیان
نیروهای جامعه نهادیه كنیم.
ملت ما:سنیهای عربستان از قیام جدا نیستند
«سنیهای عربستان از قیام جدا نیستند»عنوان سرمقاله
روزنامه ملت ما به قلم حسین رویوران است كه در آن میخوانید؛چندی است كه
آلسعود دچار بحران شده و شهرهای مختلف عربستان مبدل به صحنه درگیریها و
اعتراضات گسترده مردم شده است.اعتراضات در مناطق شیعهنشین بسیار گسترده و
فراگیر است اما در مناطق سنینشین مانند ابحاث، ریاض، جده و قصیم هرچند كه
با اعتراضاتی روبهرو بودیم اما این اعتراضات پیوسته نبوده است و در جایی
دولت موفق شد به آن پایان دهد.
ما در عربستان نوعی ارتقا در سطح اعتراضات را شاهد
هستیم و اگر وضع به همین منوال پیش رود شرایط عربستان دگرگون خواهد شد واین
امر بسیار محتمل است، چرا كه انگیزههای زیادی برای قیام مردم علیه خاندان
آلسعود وجود دارد؛ مردمی كه به دنبال نظامی عادلانهتر و مبنیبر ارزشها
و كرامات انسانی هستند.
هرچند كه قیام در مناطق سنینشین به صورت پیوسته
نبود و دولت موفق به سركوب آن شد اما نمیتوان سنیها را جدا از قیام دانست
چرا كه هزاران نفر از سنیان عربستان در زندانهای این كشور بهسرمیبرند و
چیزی حدود 600 نفر از این زندانیان روحانیون سنی هستند. در این میان دولت
توانسته است از طریق ارعاب و سركوب حركت و موج اعتراضات را ناپیوسته كند و
از سرعت حركت بكاهد.
در نظر داشته باشید دولت برای سركوب قیامها
ابزارهای متفاوتی در دست دارد كه هژمونی امنیتی از مهمترین آنها است. دولت
عربستان در این بحث توان سركوب و حضور گسترده در بخشهای مختلف را دارد و
این تنها به دلیل محدودیت اعتراضات است؛ اگر این اعتراضات گسترده شود دولت
دیگر قادر به سركوب آنها نخواهد بود.
هرچند كه سركوب اعتراضات بدترین گزینه است، اما
عربستان ابزاری جز سركوب ندارد. در نظر داشته باشید كه دخالت عربستان در
بحران بحرین بیانگر این موضوع است كه دولت عربستان تحمل وجود اعتراض را در
همسایگی خود ندارد چه برسد در كشور خودش! اما معترضان عربستانی ظلم آلسعود
را برنتافتند و اعتراضات از منطقه شیعهنشین عربستان شرو ع شد.
شاید بتوان گفت دیر یا زود بیداری اسلامی مرزهای
عربستان را طی میكند و موج آن عربستانیها را فرا میگیرد. آلسعود
میدانند بیداری اسلامی نتیجه تغییر باورهای اجتماعی مردم در منطقه است و
عربستان نیز از آن مستثنی نیست.این تغییر باورها در چارچوبی است كه نظام
استبدادی را رد میكند و خواهان تشكیل نظامهای مردمسالارانه و با مشاركت
مردم است.
عربستان نیز این را به خوبی دریافته است و بسیار
تلاش میكند تا از طریق مشروعیت دینی و ایجاد رضایتمندی اجتماعی آن را مهار
كند. در همین راستا از طرفی وامهای هنگفت مانند وام ازدواج و مسكن و از
این قبیل به مردم میدهد و از طرف دیگر مفتیان درباری فتواهایی مبنی بر
حرام بودن قیام علیه دولت را مطرح میكنند.
بهگونهای كه 5 هزارو100 فتوا تاكنون صادر شده است
كه تظاهرات غربی و حرام است. اما همچنان نتوانستهاند تظاهرات را مهار
كنند و این تظاهرات هرچند ناپیوسته اقتدار دولت عربستان را زیرسوال برده
است.
ابتكار: دیوار کوتاه مطبوعات و قد کوتاهتر خبرنگار
«دیوار کوتاه مطبوعات و قد کوتاهتر خبرنگار»عنوان
سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم هادی وکیلی است كه در آن میخوانید؛روز شنبه
در جلسه پرسش و پاسخ جناب دکتر کدخدایی- سخنگوی محترم شورای نگهبان-
برخورد با یکی از خبرنگاران پیش آمد که موجب تأسف و تأثر جامعه رسانهای
کشور گردید. پاسخ سخنگوی محترم شورای نگهبان به سوال خبرنگار روزنامه ایران
که حاوی جملات قابل تأمل بود، سبب واکنش خبرنگار خبرگزاری ایرنا گردید که
به مذاق جناب سخنگو سازگار نیامد و دستور اخراج خبرنگار را صادر فرمودند.
در این مجال، بنای تائید و یا تکذیب مواضع دو طرف
را ندارم و دعوای روزنامه ایران و سخنگوی محترم شورای نگهبان و بالاتر،
دعوای دولت و شورای محترم نگهبان به خودشان مربوط است. روش و مسیر روزنامه
ایران نیز مبنای این بحث نیست. اتفاق روز شنبه موجب گردید تا یکبار دیگر
مظلومیت و بیپناهی خبرنگاران نمایان شود. انگار رسم است که هرچه ناکارآمدی
وجود دارد، برعهده رسانههای کشور گذاشته شود. مدتی است که ترجیعبند
سخنان مسئولان مختلف، گریز به عملکرد مطبوعات میباشد.
اگر گرانی، امان مردم را بریده و هرروز یکی از
نیازمندیهای مردم دستنیافتنی میشود، ناگهان انگشتها به طرف مطبوعات
دراز میشود. اگر دعوای مسئولان علنی میشود و به روی صحنه میآید و
مطبوعات نیز بر حسب رسالتشان تنها به انعکاس آنچه آنان میگویند اکتفا
میکنند، دو طرف دعوا علت بروز اختلاف را در عملکرد مطبوعات میجویند.
بر همین اساس، این روزها رسانهها با تذکرات
دستگاههای مختلف روبرو میشوند. ظاهراً در این وادی، دیواری کوتاهتر از
مطبوعات برای فرافکنی پیدا نمیشود به گونهای که گاهی مطبوعات در نگاه
برخی، علت تامه مشکلات بشر از بدو خلقت تا ابد میباشند. این درحالی است که
نفس مطبوعات زیر چرخ گرانی کاغذ به تپش افتاده و البته ضربان قلب مدیرانش
درنتیجه نگاه ناامن کنونی، به نوسان خطرناکتری رسیدهاست.
در این شرایط وقتی خبر میرسد که فلان مسئول، سوال
خبرنگار را برنمیتابد و او را از جلسه اخراج میکند، اشک همه اهالی
مطبوعات بر اینهمه مظلومیت جاری میشود. گاهی خبر میرسد که فلان مسئول
دستور دادهاست که خبرنگاران فلان رسانه حق ورود به جلسات خبری را ندارند.
بسیار دیده شده که یادداشتهای خبرنگار در جلسه
فلان مسئول، با سانسور حراست و اهالی دفتری روبرو گردیدهاست. خبر شکستن
دوربین، ضبط و وسایل خبرنگار که خود حدیث مفصل دارد. اتفاق جلسه سخنگوی
شورای محترم نگهبان نیز جزئی از همین زنجیره به حساب میآید. تعابیر جناب
سخنگو درخصوص یک روزنامه، حقیقتاً موجب تعجب است؛ اینکه یک مقام مسئول به
خود اجازه دهد برای روزنامهای، واژه”کاغذپاره” به کار برد، عمق فاجعه را
نشان میدهد. البته چندی پیش هم جلسهای با حضور وزیر محترم فرهنگ و اهالی
رسانه برگزار شد.
در آن جلسه وزیر صنایع و معادن کشور در توجیه
سیاستهای خود، تعبیر”سیاه کردن کاغذ” را به کار بردند که حرمت میزبانی،
مانع از واکنش رسانهها گردید و اکنون میبینیم که تعبیر”کاغذپاره”
و”مهملگویی” به عنوان اوصاف روزنامه، توسط شخصیت مهمی چون سخنگوی شورای
نگهبان به کار گرفته میشود. اینهمه نشان از افت منزلت رسانهها در کشور
دارد.
درحقیقت به نظر میرسد رسانهها به میدان تخلیه دق و
دلهای مسئولان تبدیل شدهاند و بدتر و عجیبتر آنکه، وقتی واکنش خبرنگار-
که اتفاقاً اعتراض به ادبیات و عصبانیت بود- آقای سخنگو را خوش نیامد،
موجب دستور به اخراجش از جلسه میگردد. این رویه محکوم است چراکه اگر باب و
سنت شود، میتواند این حداقل امنیت خبرنگاری را بر باد دهد. فارغ از اینکه
عملکرد روزنامه ایران چه بوده و چه باشد، این نوع برخورد با مطبوعات و
اهالی مظلوم رسانهها، نه به صلاح مملکت و نه در شأن مسئولین نظام است.
به هر حال سیر برخوردها باعث کاهش منزلت رسانهها و
ناامن شدن شغل خبرنگاری در جامعه ایران میشود و بیتردید هیچکس از تضعیف
رسانهها و کاهش منزلت آنان سود نخواهد برد. پویایی و سرزنده بودن رسانهها
و خبرنگاران، شاخص نشاط جامعه است و سکوت، رکود و خمودگی مطبوعات خود
دلیلی بر بنبست حرکت جامعه به حساب میآید.
آرمان:لزوم بازگشت هاشمی به نمازجمعه
«لزوم بازگشت هاشمی به نمازجمعه»عنوان یادداشت روز
روزنامه آرمان به قلم صادق زیبا کلام است كه در آن میخوانید؛بارزترین و
مشخصترین ویژگی آیتالله هاشمی رفسنجانی، اعتدال و میانهروی اوست و اگر
در زندگی سیاسی وی که به بیش از 60 سال میرسد، توجه کنیم و چنانچه به شش
دهه کنش سیاسی وی نظاره شود، مشاهده خواهیم کرد که بارزترین وجه تفکر سیاسی
آیتالله هاشمی رفسنجانی اعتدال و میانهروی وی و از جهت دیگر واقعبینی و
واقعگرایی اوست. وقتی به تاریخ سیاسی زندگی آیتالله هاشمی رفسنجانی توجه
میشود، این امر نمایان میشود که وی در برهه پیش از انقلاب بیشترین جدل
سیاسی را با رهبران مارکسیست شده سازمان مجاهدین داشته و همچنین در میان
روحانیونی که در پی مبارزه با رژیم شاهنشاهی در زندان بودند، آیتالله
هاشمی جزو روحانیون اصلی و چهرههای شاخص بود.
شاید در آستانه بررسی لزوم بازگشت آیتالله هاشمی
رفسنجانی به نمازجمعه تهران یادی از این خاطره تاریخی درخور توجه باشد که
در سالهای مبارزاتی پیش از انقلاب در میان روحانیون، گروهی بر این باور
بودند که برای به ثمر رسیدن مبارزات و حفظ یکپارچگی، چندان نباید با
مجاهدین مخالفت داشت و معتقد بودند، مشکلات بهوجودآمده با آنها را نباید
چندان گسترده و عمیق کرد و گروه دیگر آن طیف بودند که عنوان میداشتند،
باید از مجاهدین چه آنهایی که مارکسیست شدهاند و چه آنهایی که مارکسیست
نشدهاند دوری کرد و نکته درخور توجه در آن سالها این بود که آیتالله
هاشمی یکی از روحانیون برجسته و تاثیرگذاری بود که با گفتوگوهای مستمر با
دو طرف مناقشه و نزدیکسازی تفکرات و دیدگاهها باعث شد، از جهتی کمترین
لطمه به قیام مردمی و از دیگر سو بیشترین لطمه به رژیم شاهنشاهی وارد شود و
اعتدال و میانهروی وی باعث شد جنبش کمترین هزینه را در این امر بپردازد و
این نقش اعتدال و میانهروی درمورد مسائل سیاسی همچنان در سالهای پس از
انقلاب اسلامی نیز حفظ شد که نمونههایی از آن را میتوان در مسائل بهوجود
آمده در دهه آغازین انقلاب و مسائل مربوط و به دولت موقت مشاهده کرد.
همچنین هاشمی رفسنجانی در حزب جمهوری اسلامی نیز
این نقش معتدل را در دو سوی طیف که یک سو راستگراها و دیگر سو چپها بودند
ایفا کرد، هرچند این تلاشهای وی در نهایت با توجه به مسائل بهوجود آمده
در حزب جمهوری اسلامی بینتیجه ماند و در نهایت این حزب پس از دوپارگی،
منحل شد.
البته همانطور که به آن اشاره شد در برخی موارد
تلاشهای اعتدالگرایانه و حدوسطی آیتالله هاشمی به واسطه برخی مسائل و
شرایط خاص بینتیجه مانده است، اما میتوان اوج تاثیرگذاری وی را در دهه
پرتنش آغازین انقلاب و در زمان جنگ یاد کرد که امام راحل در قید حیات
بودند. بعد از این سیر و روال تاریخی باید بیان داشت که پس از حوادث اخیر
در انتخابات ریاستجمهوری دهم، جامعه سیاسی دچار بداخلاقیهایی شد.
البته در سالهای اخیر دامنه اختلافات به دلیل
کمرنگی اصلاحطلبان به درون اصولگرایان رسیده و طی شش ماه اخیر شاهد
بیشترین منازعات میان این طیف بودهایم و امروز در آستانه چنین مسائلی حضور
آیتالله هاشمی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگری مغتنم است که در سایه
اعتدال و میانهروی، از میزان جدلها کاسته شود چراکه این میزان بداخلاقی
در اجتماع سیاسی امری پسندیده نیست و لزوم حضور چهرههای تاثیرگذار و
اعتدالگرایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی بیش از هر زمان دیگر احساس
میشود.
دنیای اقتصاد:ارز و تدبیر
«ارز و تدبیر»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد
به قلم محمود اسلامیان است كه در آن میخوانید؛حضرت امیر(ع) میفرمایند:
انسانی كه خود را از مشورت با عقلا محروم سازد عقل خویش را زائل میسازد.
به عبارت دیگر، قوهعاقله انسان در تضارب آرا رشد
مییابد و بسیاری از عدم توفیقات در هر جامعهای ریشه در بیتوجهی به این
مبنای مهم دارد. از جمله مسائلی كه چندین ماه است اقتصاد كشور را مورد
تلاطم قرار داده، موضوع نوسانات ارزی است. در این باب چند نكته مهم وجود
دارد:
1- نوسانات ارزی خود معلول تورم در یك كشور است.
طبق مواد چهار و پنج قانون برنامه، نرخ ارز باید با تورم كشور به صورت
هماهنگ تنظیم شود. بسیار واضح است كه نوسانات ارزی و كاهش ارزش پول ملی به
صورت كلی امری زیانآور است؛ لیكن با توجه به تورم دو رقمی طی دهه گذشته
ثبات نرخ ارز به تولید ملی آسیب زده است. در حقیقت باید بین بد و بدتر یكی
را انتخاب كرد. موضوع تحریمها یا دلالی در امر ارز اثرگذار است؛ لیكن
موضوع اصلی كه باعث رشد نرخ ارز میشود، مساله تورم است.
2- در دوران جنگ تحمیلی به دلیل شرایط اضطراری كشور
شاهد تثبیت نرخ اسمی ارز بودهایم. پس از پایان جنگ و بازسازی كشور شرایط
برای حركت به سوی ارز تك نرخی طی یك دوره حداقل 10 ساله فراهم شد.
3- نظام چندنرخی باعث ایجاد رانت و ناامنی در فضای
كسبوكار كشور میشود. هیچگونه نظامی برای تدبیر چنین شرایطی كارساز
نخواهد بود. این را تجربه سه دهه كشور نشان میدهد. امضاهای طلایی در چنین
سیستمی رونقی بینظیر پیدا میكند. افرادی كه ارتباطات بهتری دارند
میتوانند از ارز مرجع استفاده كنند و كالاهای وارداتی خود را به قیمت آزاد
به فروش رسانند و چهبسا كارخانههایی مجبور به واردات مواد اولیه با نرخ
آزاد شده و باید با واردات با ارز مرجع رقابت نمایند كه این به مفهوم بروز
یك فاجعه در اقتصاد ملی است.
تخصیص میلیونها دلار طی ماههای اخیر به واردات
كالاها و خودروهای لوكس و فروش آن به قیمت آزاد بازار با چه تدبیری صورت
پذیرفته است؟ در چنین شرایطی واردات بسیاری از كالاها نه از سر ضرورت و
نیاز كشور بلكه به دلیل استفاده از رانت 70 درصدی صورت میپذیرد. در
اقتصادی كه بنگاههای تولیدی آن از حاشیه سود زیر10درصد بهره میبرند،
تزریق سود 70 درصد به یك درخواست، چه فضایی برای كسبوكار فراهم میسازد؟
ناراحتكنندهتر از همه اینكه به تجربه دانستهایم
امكان كنترل قیمتها به صورت دستوری، جز در موارد نادری وجود ندارد. به
عبارت دیگر، به نام رفاه مردم میلیونها دلار ارز مرجع تخصیص مییابد؛ لیكن
آنچه به مردم میرسد جز تورم چیز دیگری نیست.به عبارت بهتر منابع ملی به
نام مردم و به كام خواص صرف میشود.
4- محاكم قضایی كشور با افتخار اعلام میكنند كه با
مفاسد اقتصادی برخورد جدی دارند. این ادعا به حق هم هست. اینكه با افرادی
كه خارج از مقررات و قوانین به بیتالمال دست درازی نمودهاند برخورد بشود،
كاری پسندیده، مردمپسند و در جهت تامین اجتماعی است، لیكن اینكه ما با
دست خودمان شرایطی فراهم كنیم كه میلیاردها دلار كشور به صورت رانت توزیع
گردد چه میتوان كرد؟ آیا در مقابل چنین اسراف ملی میتوان كسی را به
دادگاه احضار نمود؟
از تجارب سایر ملل كه بگذریم طی سه دهه گذشته شاهد
تجربهای گرانسنگ در موضوع چند نرخی شدن ارز بودهایم. فراموش نكردهایم
آنگاه كه كشور به ثبات در امر تك نرخی شدن ارز رسید چه فضایی از آرامش در
اقتصاد مملكت به وجود آمد و شرایط رقابتی برای تولید حاصل شد. اگر طبق
قانون برنامه اثر تورم سالانه در نرخ ارز لحاظ میشد، اكنون شاهد چنین
اتفاقی نبودیم. امیدواریم با اتخاذ سیاستهای اصولی مالی در مسیر كنترل
تورم به عنوان ریشه اصلی نوسانات ارزی گام برداریم تا هرازچند گاهی مجبور
به مواجهه با چنین مشكلاتی نباشیم. در هر صورت استفاده از عقل و تدبیر خویش
و دیگران در برخورد با چنین مسائلی، علاوه بر یافتن راههای اصولی
میتواند منجر به یك اجماع شود. در یك كلام، نرخ ارز ممكن است به دلایل
اصلی و فرعی (واقعی یا ذهنی) با نوسانات مواجه شود. طبیعی است در شرایط
مختلف زمانی، وزن عوامل مذكور متفاوت خواهد بود.
اینكه كدام فاكتور چه تاثیری دارد برای چارهاندیشی
مهم است؛ لیكن باید بپذیریم تبعات مخفی ارز چندنرخی به مراتب بیشتر از
پذیرش یك نرخ مشخص است. با ایجاد نظام تك نرخی میتوان همه امكانات و
مقدورات را در جهت رسیدن به نرخ مطلوب به كار بست.
گسترش صنعت:طرحی با منافع ملی
«طرحی با منافع ملی»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش
صنعت به قلم محمدصادق مفتح است كه در آن میخوانید؛در عصر حاضر نظارت بر
کمیت و کیفیت کالاهایی که عرضه میشود یکی از مهمترین مصادیق عمده مبارزه
با قاچاق کالاست که این روزها مورد توجه بسیاری از کشورهای صنعتی و
پیشرفته دنیا قرار گرفته است؛
چراکه قاچاق کالا به دلیل داشتن آثار مخربی نظیر
ایجاد اخلال درعملکرد نظام اقتصادی، ایجاد اخلال در سیاستهای تجاری، مالی و
پولی، ایجاد اخلال در کارکرد متغیرهای سیاستی، کاهش درآمدهای دولت
(درآمدهای مالیاتی)، انحراف در تخصیص منابع، کاهش حیطه اقتدار مدیریتی و
آسیب به تولید ملی ازجمله زیانها برای اقتصاد هر کشوری محسوب میشود. بر
همین اساس دولتها بهطور مستمر و با استفاده از ابزارهای نوین در پی
مقابله با این پدیده مخرب هستند.
در دنیا شیوههای متعددی برای جلوگیری از عرضه کالای قاچاق انجام میشود که درج کد برای شناسایی اصالت کالا یکی از این اقدامات است.
دمی در دستور کار وزارت صنعت، معدن و تجارت قرار
گرفته است، تا از هرگونه سودجویی در اینخصوص جلوگیری شود. چراکه واضح است
با بودجه محدود و گستردگی بازار کالا امکان نظارت بر تمامی ابعاد و زوایای
بازار از طریق بازرسی و نظارت وجود ندارد. در راستای بهکارگیری ابزارهای
نوین در امر بازرسی و نظارت در بازار، طرح «شبنم» با امکان استفاده از شبکه
گسترده بازرسان مردمی معرفی شده است تا هر فرد فقط با در اختیار داشتن یک
گوشی تلفن همراه دوربیندار واستفاده از نرمافزار شبنم، بتواند به عنوان
بازرس عمل کند و تخلفهایی را که در زمینه کالاهای غیراصل مشاهده میشود را
به سهولت و در کمترین زمان به مراجع ذیربط اطلاع دهد.
برخی از مزایای این طرح عبارت است از: کاهش احتمال
خرید کالاهای تقلبی، افزایش اطمینان از کیفیت کالای خریداری شده، امکان
بررسی اصالت کالا در هنگام خرید، امکان دریافت اطلاعات صحیح و دقیق مربوط
به مبدا تولید کالا برای کمک به تصمیمگیری بهتر در هنگام خرید در راستای
افزایش اعتماد مصرفکنندگان، گسترش اهتمام ملی مصرفکنندگان در سال تولید
ملی و در نهایت تشویق مصرفکنندگان مطلع از جمله مزایای این طرح برای
مصرفکنندگان آگاه به حقوق خود است.
البته مزیتهای اجرای این طرح فقط محدود به مردم
نیست و مسئولان دولتی نیز از این مهم بیبهره نیستند بهطوریکه افزایش
رضایتمندی مصرفکنندگان، حمایت بیشتر از تولید داخلی و مدیریت بهتر
کالاهای وارداتی، جلوگیری از توزیع کالای قاچاق یا بدون کیفیت، جلوگیری از
انحصار در واردات، افزایش ضریب نفوذ بازرسی و کنترل کالاهای قاچاق و
غیرمجاز، شناسایی عوامل توزیع کالاهای قاچاق، امکان نظارت بیشتر و مدیریت
بهتر بر عرضه و تقاضای کالاها در بازار، امکان برخورد دقیقتر و بیشتر با
متخلفان، شناسایی کالاهای غیرمجاز تولید شده یا وارد شده، متمرکز شدن ورود
کالا از کانال رسمی و امکان کنترل کاملتر بر آن، تقویت سیاستگذاری و
کنترل دولت در بخش کالا و خدمات، تسهیل در اجرایی شدن سیاستهای ویژه دولت
در کنترل و تنظیم موثر بازار و ارائه اطمینان بیشتر به مصرفکنندگان در
خصوص ایفای نقش موثر و پررنگ دولت در توزیع کالاهاست.
درخصوص مزایای طرح شبنم برای فعالان و بازیگران
اصلی شبکه توزیع کالا باید گفت که کاهش هزینههای قضایی، کاهش هزینههای
تعویض یا استرداد کالا و افزایش وفاداری مصرفکنندگان بهدلیل عرضه کالاهای
با کیفیت و با اصالت از دیگر منافع این طرح است.
حال در شرایطی که حجم عظیمی از کالاها به صورت
قاچاق و غیر قانونی وارد شبکه توزیع کالا میشود، مسلما اجرای چنین طرحی
بیش از هر زمان دیگر ضروری به نظر میرسد. بنابر این اجرای آن باید به
گونهای باشد که قابلیت عملیاتی شدن و پیادهسازی را به صورت مطمئن و
پایدار داشته باشد.