• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 586
تعداد نظرات : 114
زمان آخرین مطلب : 5019روز قبل
کامپیوتر و اینترنت

 

 

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳٠۹در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در محله‌ خانی آباد تهران به دنیا آمد. "رجب خان" - پدر تختی - غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه‌ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. "حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده‌ خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌كنند كه حاج قلی در دكانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به "نام خانوادگی" تبدیل شد. رجب خان با پولی كه از ماترك پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یك یخچال طبیعی احداث كرده بود و از همین راه، مخارج زندگی خانواده‌ پرجمعیت خود را تأمین می‌كرد.

 

نخستین واقعه‌ای كه در كودكی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد كرد، آن بود كه مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده‌ ناچار شد خانه‌ مسكونی خود را گرو بگذارد. تختی سالها بعد در آخرین مصاحبه‌ خود با یادآوری این ماجرای تلخ می‌گوید: "یك روز طلبكاران به خانه‌ ما آمدند و اثاثیه‌ خانه و ساكنینش را به كوچه ریختند، ما مجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه‌ همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد روزگار، عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد تا این كه مجبور شد یخچال طبیعی‌اش را نیز بفروشد. این حوادث تأثیر فراوانی در روحیه‌ پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سالهای آخر عمر شد."

 

در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹سال به تحصیل پرداخت. وی خود می‌گوید: "مدت ۹سال در دبستان و دبیرستان منوچهری كه در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای كه از دوران تحصیل به یاد دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت كه فكر می‌كنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم.

 

زندگی همچنین به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال، این كمك از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر كس به قدر تواناییش ..."

غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز كرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی كه تازه به فكر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت كه ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.

شادروان تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید: "با آن كه علاقه‌ی فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم كه در جستجوی كاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، كار كردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت."

 

آشنایی حقیقی تختی با ورزش و كشتی در باشگاه "پولاد" آغاز شد. وی كه پیش از این گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بود و شیفته‌ تواضع و افتادگی پهلوانانی كشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال هزار و سیصد و سی و نُه به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری كه نسبت به كشتی نشان داد مورد توجه مرحوم "حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرار گرفت.

 

تختی، خود می گوید: "رضی خان آدم خوبی بود، اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش بر نمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هر روز از ساعت دو بعد از ظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم، از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی گیران برای وزن كم كردن، به خزینه می‌رفتند تشكهای كشتی را با پنبه پر می‌كردند، اما خاك و خاشاك آن، بیش از پنبه بود."

 

تختی كه پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه‌ خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ‌ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون كشتی كه در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات كشتی خود را بار دیگر آغاز كرد. تختی خود در این باره می‌گوید: "وقتی در سال ۱۳۲۸در مسابقه‌ بزرگ ورزشی (كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه را درك كنم؛ اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم."

 

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتكار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده‌ها بیرون كشید و سرانجام در سال هزار و سیصد و سی در وزن هفتاد و نه کیلوگرم به عضویت تیم ملی درآمد. وی در نخستین دوره‌ مسابقه‌های كشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینكی، ۱۹۵۱) با وجود آن كه هنوز ۲۱سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. درخشش خیره‌ كننده‌ی تختی در رقابتهای كشتی هلسینكی كه در نخستین حضور او در مسابقه‌های قهرمانی جهان و در فاصله‌ كمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد، بیش از هرچیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده‌ كم نظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوق‌ العاده‌ او در زمینه‌ كشتی بود.

 

گفتنی است در اولین دوره مسابقات قهرمانی كشتی آزاد جهان كه از لحاظ تاریخی میدان معتبر و تعیین كننده‌ای برای كشتی ایران و جهان بود، تیم ملی كشتی آزاد ایران با تركیب كامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پیدا كرد و با كسب دو نشان نقره (محمود ملاقاسمی و غلامرضا تختی) و دو نشان برنز (عبدالله مجتبوی و مهدی یعقوبی) در نتیجه‌ ای درخشان و غیر قابل تصور پس از تیمهای ملی تركیه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد.

 

مسابقات سال ۱۹۵۱هلسینكی (فنلاند) برای تختی آغاز راهی بود كه طی ۱۵سال آینده با كسب دهها پیروزی و فتح سكوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین‌المللی كشتی ادامه یافت.

شادروان غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱(۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیك با كسب شش پیروزی و قبول یك شكست در برابر "دیوید جیما كوریدزه" از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه‌ها توانست حیدر ظفر ترك را كه سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شكست دهد.

 

تختی در دومین دوره‌ مسابقات جهانی كه در خرداد ماه هزار و سیصد و سی و سه (1954) که در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (هفتاد و هشت کیلو) به رقابت پرداخت كه با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی كه از خود بروز داد با قبول یك شكست غیر منتظره در برابر "وایكینگ پالم" سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.

تختی شش ماه بعد در یك دیدار دوستانه در سوئد، «پالم» را با ضربه‌ فنی شكست داد و باخت غافلگیرانه توكیو را به خوبی جبران كرد.

 

شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنواره‌ بین‌المللی ورشو موفق به كسب نشان نقره شد. اما سومین دوره‌ مسابقه‌های قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷) تجربه‌ تلخی برای مرحوم تختی بود. وی كه در این دوره از رقابتها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (۸۷+ كیلوگرم) كشتی می‌گرفت، به دلیل وزن بسیار كمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد. پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه كشتی گرفت و نتایجی كه به دست آورد با توجه به آن كه با وزن ۹۲كیلوگرم به مصاف كشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیر قابل قبول نبود.

 

به عنوان نمونه «دیتریش» آلمان و «ایوان ویخریستیوك» روس، حریفان اصلی تختی در این رقابتها صد و ده كیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از تجربه‌ خوبی برخوردار بودند.

 

در بازیهای المپیك ملبورن (استرالیا) كه در آذرماه ۱۳۳۵(۱۹۵۶) برگزار شد تختی یك بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ كیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریكا، ژاپن آفریقای جنوبی، كانادا و استرالیا رفت و با شكست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود كه دو قهرمان از آمریكا و شوروی در یك سكوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار می‌گرفتند. جهان پهلوان تختی در اسفند ماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای سی و شش و سی و هفت نیز این عنوان را تکرار کرد. جهان پهلوان تختی در سال ۱۹۵۸در بازیهای آسیایی توكیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره‌ این رقابتها را به گردن آویخت و در مهر ماه سال سی و هشت (هزار و نهصد و پنجاه و نه) در چهارمین دوره‌ مسابقات كشتی آزاد قهرمانی جهان كه در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را كسب كرد. "بوریس كولایف" از شوروی تنها كشتی گیری بود كه با امتیاز به تختی باخت و در ۵ كشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترك تختی با ضربه‌ فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.

 

تیم ملی كشتی آزاد ایران كه در رقابتهای تهران با اكتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره‌ی بازیهای المپیك (ایتالیا، هزار و نهصد و شصت) تا مكان پنجم رده بندی سقوط كرد. تختی كاپیتان تیم ملی و پر تجربه ‌ترین كشتی‌گیر ایران كه در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه‌ نهایی با قبول شكست در برابر "عصمت آتلی" از تركیه به گردن آویز نقره دست یافت.

 

مسابقه‌های قهرمانی جهان در یوكوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای كشتی ایران بود. تیم ملی كشتی آزاد كشورمان پس از حضور در  ۸دوره مسابقات المپیك و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ژاپن، پر افتخار‌ترین حضور خود در تاریخ كشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یك نشان نقره، یك نشان برنز و یك عنوان پنجمی به مقام قهرمانی كشتی آزاد جهان دست یافت.

 

جهان پهلوان تختی كه در این مسابقات در وزن ۸۷ كیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت. كشتی‌گیران آزاد ایران در ششمین دوره‌ی رقابتهای قهرمانی جهان در تولیدوی آمریكا (۱۹۶۲) نیز حضوری شایسته داشتند.


تیم ملی ایران اگرچه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ كند ولی كسب مقام سوم جهان نیز با توجه به كارشكنیها و ناداوریهایی كه در حق تختی و سایر كشتی‌گیران ایران روا شد نتیجه‌ قابل قبولی تلقی می‌شود. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر «وان براند» آمریكایی، «مروید» روسی و
«عصمت آتلی» كه از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حیثیت كشتی ایران به خوبی دفاع كرد و در نهایت پس از تساوی با «مروید» جوان تنها به دلیل ۲۰۰گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد.

 

قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شركت كرد كه از بیماری خطرناكی رنج می‌برد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان كشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود كه پس از دیدار فینال سریعاً به نیویورك منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورك تحت عمل جراحی قرار گرفت. در فاصله  سالهای هزار و نهصد و شصت و دو تا هزار و نهصد و شصت و شش، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیك هزار و نهصد و شصت و چهار توکیو شركت كرد كه در این دیدار با بد ‌اقبالی از كسب چهارمین نشان المپیك خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اكتفا كرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (هزار و نهصد و شصت و سه) و منچستر (هزار و نهصد و شصت و پنج) ‌از دریافت حتی یك امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در كنار عشق وافری كه ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان سی و شش ساله  ایران با وجود عدم آمادگی كافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شركت در مسابقه های جهانی هزار و نهصد و شصت و شش (تیر ماه هزار و سیصد و چهل و پنج) تولیدو را پذیرفت.

 

تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی هزار و نهصد و شصت و شش از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه‌ فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین كشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریكا شده بود با این حال كارشكنیها و برخوردهای سوئی كه از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا می‌شد روحیه‌ او را تضعیف كرده بود.

 

جهان پهلوان به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی كه برای بدرقه  او و همراهانش آمده بودند در گفت‌ و گو با خبرنگار "كیهان ورزشی" گفت: "هیچ چیز نمی‌تواند مرا خوشحال كند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی كه به فرودگاه آمده‌اند، احساس شرمندگی می‌كنم. راستی چقدر محبت بدهكارم؟ من چرا باید كشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم، مسافرت كنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می‌دانستم من هم می‌توانستم ادعا كنم چون دیگران هستم ... وقتی كسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی‌اش خواهد شد، یقیناً نخواهد توانست بگوید چرا كشتی می‌گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می‌كند." تختی كه بی‌امید به مصاف تازه نفسی ها و جوانان جویای نام رفته بود، متأسفانه با بدترین قرعه‌ ممكن نیز مواجه شد به طوری كه پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الكساندر مدوید» و «احمد آئیك» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شكست در برابر آنها برای همیشه با صحنه‌ كشتی خداحافظی كرد.
 

یادش گرامی باد!

سه شنبه 29/10/1388 - 20:0
ایرانگردی

 

 

غلامرضا تختی در روز پنجم شهریور ماه ۱۳٠۹در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در محله‌ خانی آباد تهران به دنیا آمد. "رجب خان" - پدر تختی - غیر از وی دو پسر و دو دختر دیگر نیز داشت كه همه‌ آنها از غلامرضا بزرگتر بودند. "حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده‌ خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌كنند كه حاج قلی در دكانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به "نام خانوادگی" تبدیل شد. رجب خان با پولی كه از ماترك پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه‌آهن زمینی خریده و یك یخچال طبیعی احداث كرده بود و از همین راه، مخارج زندگی خانواده‌ پرجمعیت خود را تأمین می‌كرد.

 

نخستین واقعه‌ای كه در كودكی غلامرضا روی داد و ضربه‌ای بزرگ و فراموش نشدنی بر روح او وارد كرد، آن بود كه مرحوم پدرش برای تأمین معاش خانواده‌ ناچار شد خانه‌ مسكونی خود را گرو بگذارد. تختی سالها بعد در آخرین مصاحبه‌ خود با یادآوری این ماجرای تلخ می‌گوید: "یك روز طلبكاران به خانه‌ ما آمدند و اثاثیه‌ خانه و ساكنینش را به كوچه ریختند، ما مجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم. شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه‌ همسایه‌ها و دو اتاق اجاره كردیم. چندی بعد روزگار، عرصه را بیشتر بر پدرم تنگ كرد تا این كه مجبور شد یخچال طبیعی‌اش را نیز بفروشد. این حوادث تأثیر فراوانی در روحیه‌ پدرم گذاشت و باعث اختلال روحی او در سالهای آخر عمر شد."

 

در چنان شرایطی، غلامرضا تنها ۹سال به تحصیل پرداخت. وی خود می‌گوید: "مدت ۹سال در دبستان و دبیرستان منوچهری كه در همان خانی آباد قرار داشت، درس خواندم، ولی تنها خاطره‌ای كه از دوران تحصیل به یاد دارم، این است كه هیچوقت شاگرد اول نشدم، اما زندگی در میان مردم و برای مردم درسهایی به من آموخت كه فكر می‌كنم هرگز نمی توانستم در معتبرترین دانشگاهها كسب كنم.

 

زندگی همچنین به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آنجا كه در حد توانایی من است، به آنان كمك كنم. حال، این كمك از چه طریقی و از چه راهی باشد، مهم نیست. هر كس به قدر تواناییش ..."

غلامرضا، ورزش را از نوجوانی آغاز كرد. ورزش ابتدا برای او نوعی تفنن و سرگرمی بود. در همان اوان، خیال قهرمان شدن، مدتی او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجوانی كه تازه به فكر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت كه ورزش برای تندرستی و سلامت جان و تن هر دو لازم است.

شادروان تختی در مصاحبه‌ای با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجوانی‌اش می‌گوید: "با آن كه علاقه‌ی فراوانی به ورزش داشتم، مجبور بودم كه در جستجوی كاری برآیم. زندگی، نان و آب، لازم داشت. برای مدتی به خوزستان رفتم و در ازای روزی هفت یا هشت تومان، كار كردم. دنیا در حال جنگ (جنگ جهانی دوم) بود، زندگی به سختی می‌گذشت."

 

آشنایی حقیقی تختی با ورزش و كشتی در باشگاه "پولاد" آغاز شد. وی كه پیش از این گودها و زورخانه‌های فراوانی دیده بود و شیفته‌ تواضع و افتادگی پهلوانانی كشتی و ورزشی باستانی شده بود، برای نخستین بار در سال هزار و سیصد و سی و نُه به باشگاه پولاد (واقع در خیابان شاهپور سابق) رفت و به دلیل علاقه و استعداد وافری كه نسبت به كشتی نشان داد مورد توجه مرحوم "حسین رضی زاده" مدیر آن باشگاه قرار گرفت.

 

تختی، خود می گوید: "رضی خان آدم خوبی بود، اگر كسی را نشان می‌كرد و می‌دید كه استعداد كشتی دارد، دست از سرش بر نمی‌داشت. در گرمای تابستان لخت می‌شدیم و هر روز از ساعت دو بعد از ظهر تا چندین ساعت كشتی می‌گرفتیم، از دوش آب گرم و حمام خبری نبود. كشتی گیران برای وزن كم كردن، به خزینه می‌رفتند تشكهای كشتی را با پنبه پر می‌كردند، اما خاك و خاشاك آن، بیش از پنبه بود."

 

تختی كه پس از بازگشت از خوزستان (مسجد سلیمان) روانه‌ خدمت سربازی شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصتها و توجهات فراهم شده، به ‌ویژه تشویق و حمایت دبیر وقت فدراسیون كشتی كه در دژبان ارتش فعالیت داشت، تمرینات كشتی خود را بار دیگر آغاز كرد. تختی خود در این باره می‌گوید: "وقتی در سال ۱۳۲۸در مسابقه‌ بزرگ ورزشی (كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولین دوره ضربه فنی شدم. اما تمرینهای جدی و سختی كه در پیش گرفتم، مرا یاری كرد تا حقیقت مبارزه را درك كنم؛ اگر چه شور پیروزی در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پیروزی می‌دانستم."

 

به این ترتیب تختی با تمرین و پشتكار مثال زدنی رفته رفته خود را از میان بازنده‌ها بیرون كشید و سرانجام در سال هزار و سیصد و سی در وزن هفتاد و نه کیلوگرم به عضویت تیم ملی درآمد. وی در نخستین دوره‌ مسابقه‌های كشتی آزاد قهرمانی جهان (هلسینكی، ۱۹۵۱) با وجود آن كه هنوز ۲۱سال داشت، نایب قهرمان جهان شد. درخشش خیره‌ كننده‌ی تختی در رقابتهای كشتی هلسینكی كه در نخستین حضور او در مسابقه‌های قهرمانی جهان و در فاصله‌ كمتر از دو سال از ورودش به میادین ورزشی داخلی اتفاق افتاد، بیش از هرچیز نمایانگر ایمان و تلاش و اراده‌ كم نظیر تختی و همچنین استعداد و مهارت فوق‌ العاده‌ او در زمینه‌ كشتی بود.

 

گفتنی است در اولین دوره مسابقات قهرمانی كشتی آزاد جهان كه از لحاظ تاریخی میدان معتبر و تعیین كننده‌ای برای كشتی ایران و جهان بود، تیم ملی كشتی آزاد ایران با تركیب كامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پیدا كرد و با كسب دو نشان نقره (محمود ملاقاسمی و غلامرضا تختی) و دو نشان برنز (عبدالله مجتبوی و مهدی یعقوبی) در نتیجه‌ ای درخشان و غیر قابل تصور پس از تیمهای ملی تركیه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد.

 

مسابقات سال ۱۹۵۱هلسینكی (فنلاند) برای تختی آغاز راهی بود كه طی ۱۵سال آینده با كسب دهها پیروزی و فتح سكوهای متعدد قهرمانی در بزرگترین میادین بین‌المللی كشتی ادامه یافت.

شادروان غلامرضا تختی در سال ۱۳۳۱(۱۹۵۲) در نخستین حضور خود در رقابتهای المپیك با كسب شش پیروزی و قبول یك شكست در برابر "دیوید جیما كوریدزه" از شوروی صاحب نشان نقره شد. وی در این مسابقه‌ها توانست حیدر ظفر ترك را كه سال پیش با غلبه بر تختی قهرمان جهان شده بود را شكست دهد.

 

تختی در دومین دوره‌ مسابقات جهانی كه در خرداد ماه هزار و سیصد و سی و سه (1954) که در توکیو برگزار شد، در وزن هفتم (هفتاد و هشت کیلو) به رقابت پرداخت كه با وجود پیروزیهای درخشان و شایستگی فراوانی كه از خود بروز داد با قبول یك شكست غیر منتظره در برابر "وایكینگ پالم" سوئدی از راهیابی به فینال بازماند و در نهایت عنوان چهارمی این وزن را به دست آورد.

تختی شش ماه بعد در یك دیدار دوستانه در سوئد، «پالم» را با ضربه‌ فنی شكست داد و باخت غافلگیرانه توكیو را به خوبی جبران كرد.

 

شادروان تختی همچنین در سال ۱۹۵۵ در جشنواره‌ بین‌المللی ورشو موفق به كسب نشان نقره شد. اما سومین دوره‌ مسابقه‌های قهرمانی جهان (استانبول، ۱۹۵۷) تجربه‌ تلخی برای مرحوم تختی بود. وی كه در این دوره از رقابتها، برای اولین و آخرین بار در وزن فوق سنگین آن زمان (۸۷+ كیلوگرم) كشتی می‌گرفت، به دلیل وزن بسیار كمتر نسبت به رقیبان با دو باخت حذف شد. پهلوان ایران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه كشتی گرفت و نتایجی كه به دست آورد با توجه به آن كه با وزن ۹۲كیلوگرم به مصاف كشتی گیران فوق سنگین رفته بود، در مجموع غیر قابل قبول نبود.

 

به عنوان نمونه «دیتریش» آلمان و «ایوان ویخریستیوك» روس، حریفان اصلی تختی در این رقابتها صد و ده كیلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نیز از تجربه‌ خوبی برخوردار بودند.

 

در بازیهای المپیك ملبورن (استرالیا) كه در آذرماه ۱۳۳۵(۱۹۵۶) برگزار شد تختی یك بار دیگر در وزن هفتم (۸۷ كیلوگرم) به مصاف رقبایی از شوروی، آمریكا، ژاپن آفریقای جنوبی، كانادا و استرالیا رفت و با شكست تمامی حریفان اولین نشان طلای خود را به گردن آویخت. این برای نخستین بار بود كه دو قهرمان از آمریكا و شوروی در یك سكوی معتبر جهانی پایین تر از حریف ایرانی قرار می‌گرفتند. جهان پهلوان تختی در اسفند ماه همان سال با غلبه به مرحوم حسین نوری به مقام پهلوانی ایران دست یافت و صاحب بازوبند شد و در سالهای سی و شش و سی و هفت نیز این عنوان را تکرار کرد. جهان پهلوان تختی در سال ۱۹۵۸در بازیهای آسیایی توكیو و مسابقات قهرمانی جهان در صوفیه به ترتیب نشانهای طلا و نقره‌ این رقابتها را به گردن آویخت و در مهر ماه سال سی و هشت (هزار و نهصد و پنجاه و نه) در چهارمین دوره‌ مسابقات كشتی آزاد قهرمانی جهان كه در تهران برگزار شد سومین عنوان قهرمانی جهان خود را كسب كرد. "بوریس كولایف" از شوروی تنها كشتی گیری بود كه با امتیاز به تختی باخت و در ۵ كشتی دیگر رقبای مجارستانی، لهستانی، فرانسوی، بلغار و ترك تختی با ضربه‌ فنی مغلوب پهلوان ایران شدند.

 

تیم ملی كشتی آزاد ایران كه در رقابتهای تهران با اكتفا به دو مدال طلای غلامرضا تختی و امامعلی حبیبی با وجود برخوردی از امتیاز میزبانی در حفظ عنوان سومی سالهای قبل نیز ناموفق بود در هفدمین دوره‌ی بازیهای المپیك (ایتالیا، هزار و نهصد و شصت) تا مكان پنجم رده بندی سقوط كرد. تختی كاپیتان تیم ملی و پر تجربه ‌ترین كشتی‌گیر ایران كه در این رقابتها در وزن هفتم به میدان رفته بود، پس از پیروزی در پنج دیدار با در مسابقه‌ نهایی با قبول شكست در برابر "عصمت آتلی" از تركیه به گردن آویز نقره دست یافت.

 

مسابقه‌های قهرمانی جهان در یوكوهامای ژاپن میدانی فراموش نشدنی برای كشتی ایران بود. تیم ملی كشتی آزاد كشورمان پس از حضور در  ۸دوره مسابقات المپیك و جام جهانی در رقابتهای جهانی ۱۹۵۹ژاپن، پر افتخار‌ترین حضور خود در تاریخ كشتی را رقم زد و با دریافت پنج نشان طلا، یك نشان نقره، یك نشان برنز و یك عنوان پنجمی به مقام قهرمانی كشتی آزاد جهان دست یافت.

 

جهان پهلوان تختی كه در این مسابقات در وزن ۸۷ كیلوگرم به مصاف حریفان رفته بود با حضوری مقتدرانه آخرین مدال طلای خود را به گردن آویخت. كشتی‌گیران آزاد ایران در ششمین دوره‌ی رقابتهای قهرمانی جهان در تولیدوی آمریكا (۱۹۶۲) نیز حضوری شایسته داشتند.


تیم ملی ایران اگرچه نتوانست مقام قهرمانی خود را در این مسابقات حفظ كند ولی كسب مقام سوم جهان نیز با توجه به كارشكنیها و ناداوریهایی كه در حق تختی و سایر كشتی‌گیران ایران روا شد نتیجه‌ قابل قبولی تلقی می‌شود. جهان پهلوان تختی در این مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر «وان براند» آمریكایی، «مروید» روسی و
«عصمت آتلی» كه از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حیثیت كشتی ایران به خوبی دفاع كرد و در نهایت پس از تساوی با «مروید» جوان تنها به دلیل ۲۰۰گرم اضافه وزن نسبت به حریف از دریافت نشان طلا محروم شد و به گردن آویز نقره رضایت داد.

 

قهرمان ارزشمند ایران در شرایطی در این دیدارها شركت كرد كه از بیماری خطرناكی رنج می‌برد با این حال عشق به ملت ایران او را به مصاف با بزرگترین قهرمانان جهان كشاند. شدت بیماری تختی به حدی بود كه پس از دیدار فینال سریعاً به نیویورك منتقل و روز بعد در بیمارستان بزرگ نیویورك تحت عمل جراحی قرار گرفت. در فاصله  سالهای هزار و نهصد و شصت و دو تا هزار و نهصد و شصت و شش، جهان پهلوان تختی با وجود سن بالا همچنان عضو تیم ملی ایران بود. اما تنها در بازیهای المپیك هزار و نهصد و شصت و چهار توکیو شركت كرد كه در این دیدار با بد ‌اقبالی از كسب چهارمین نشان المپیك خود بازماند و به عنوان چهارمی جهان اكتفا كرد. البته جانشینان تختی در مسابقات جهانی صوفیه (هزار و نهصد و شصت و سه) و منچستر (هزار و نهصد و شصت و پنج) ‌از دریافت حتی یك امتیاز در وزن هفتم ناموفق بودند، این امر در كنار عشق وافری كه ملت ایران به جهان پهلوان داشتند، موجی از درخواستهای مردمی و مطبوعاتی برای حضور مجدد تختی در رقابتهای جهانی را برانگیخته بود. پهلوان سی و شش ساله  ایران با وجود عدم آمادگی كافی و گذشتن از مرز بازنشستگی شركت در مسابقه های جهانی هزار و نهصد و شصت و شش (تیر ماه هزار و سیصد و چهل و پنج) تولیدو را پذیرفت.

 

تختی در مسابقات انتخابی مسابقات جهانی هزار و نهصد و شصت و شش از نظر نتایج فنی و پیروزی با ضربه‌ فنی، بهترین چهره شناخته شده و به عنوان بهترین كشتی گیر وزن هفتم ایران راهی آمریكا شده بود با این حال كارشكنیها و برخوردهای سوئی كه از سوی برخی افراد و مقامات نسبت به او روا می‌شد روحیه‌ او را تضعیف كرده بود.

 

جهان پهلوان به هنگام عزیمت به آخرین سفر خود، در میان خیل عظیم مردمی كه برای بدرقه  او و همراهانش آمده بودند در گفت‌ و گو با خبرنگار "كیهان ورزشی" گفت: "هیچ چیز نمی‌تواند مرا خوشحال كند، پول، مدال طلا، عشق و حتی عشق. نسبت به این مردمی كه به فرودگاه آمده‌اند، احساس شرمندگی می‌كنم. راستی چقدر محبت بدهكارم؟ من چرا باید كشتی بگیرم؟ چرا باید همراه تیم، مسافرت كنم، تا سبب این همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به این پرسش را می‌دانستم من هم می‌توانستم ادعا كنم چون دیگران هستم ... وقتی كسی نداند چه عاملی سبب خوشحالی‌اش خواهد شد، یقیناً نخواهد توانست بگوید چرا كشتی می‌گیرد و چرا همراه تیم مسافرت می‌كند." تختی كه بی‌امید به مصاف تازه نفسی ها و جوانان جویای نام رفته بود، متأسفانه با بدترین قرعه‌ ممكن نیز مواجه شد به طوری كه پس از پیروزی پنج بر صفر در مقابل حریفی از مجارستان به مصاف «الكساندر مدوید» و «احمد آئیك» (نفرات اول و دوم این دوره از رقابتها) رفت و با قبول شكست در برابر آنها برای همیشه با صحنه‌ كشتی خداحافظی كرد.
 

یادش گرامی باد!

سه شنبه 29/10/1388 - 19:53
کامپیوتر و اینترنت


«آكیو موریتا»(AKIO MORITA) در سال 1921 در شهرناگویای ژاپن از خانواده ای مقتدر و متمول زاده شد. با آنكه پدرش انتظار داشت او به عنوان فرزند بزرگ خانواده پای در راه او گذارد و تجارتخانه او را در حرفه صنایع نوشیدنی اداره كند اما «آكیو» از همان كودكی به وسایل الكتریكی و صوتی علاقه مند بــــود و می خواست بداند اشیاء چگونه كار می كنند. رویای او ساخت یك گرامافون الكتریكی بود. به همین دلیل رشته فیزیك را در دانشگاه اوزاكا برگزید. پس از فراغت از تحصیل و در بحبوحه جنگ جهانی دوم كه ژاپن درگیر جنگ بود به عنوان افسر نیروی دریایی در دفتر فناوری، كار بـــرروی تكمیل دستگاهها و سلاحهای حرارت یاب و ادوات هدف گیر شبانه را آغاز كرد. در همان جا بود كه با مهندس تیزهوشی به نام ماسارو ایبوكا (MASARU IBUKA) آشنا شد. ایبوكا نابغه اختراع بود و در همان زمان شركتی را به نــام «ابزار دقیق ژاپن» تاسیس كرده و آمپلی فایر نیرومندی ساخته بود كه می توانست آشفتگی جریان مغناطیسی در عماق آب را برای زیردریائیها اندازه گیری كند.


پس از بمباران اتمی ژاپن در سال 1945 و پایان یافتن جنگ، موریتا به شهر خود ناگویا برگشت و ایبوكا نیز با هفت كارمند خود كه از شركت قبلی به همراه آورده بود در ساختمانی كهنه و خالی و نیمه ویرانه در توكیو شركت جدیدی را تاسیس كرد. موریتا پس از مدت كوتاهی برای تدریس به توكیو آمد واطلاع یافت كه دوست و همكار او ایبوكا سلسله مقالاتی را در زمینه دستگاههای الكتریكی در روزنامه معروف ژاپنی «آساهی» می نویسد و شركتی را تاسیس كرده است. او به ملاقات دوستش شتافت و تصمیم گرفت به صورت نیمه وقت و پس از مدت كوتاهی تمام وقت به او بپیوندد و با همفكری یكدیگر شركت جدید خود را تاسیس كند. ایبوكا 38 ساله و موریتا 25 ساله در سال 1946 شركت را با نام «شركت مهندسی مخابرات توكیو»(TOTSUKO) با 500 دلار سرمایه (190.000 ین) و 20 نفر تاسیس كردند. محل فعالیت شركت طبقه سوم یك ساختمان نیمه مخروبه در منطقه منهدم شده ای قرار داشت كه تمامی دیوارهای بتونی آن شكافهای عمیق برداشته بود. بدین ترتیب سنگ بنای شركت عظیم سونی به همت دو انسان سخت كوش با فعالیت تعمیر رادیو گذاشته شد. 12 سال بعد و پس از دستیابی به موفقیتهای پی درپی در كار برروی محصولات الكتریكی و عرضه فرآورده های صوتی و تصویری نظیر پلوپز برقی، ولت متر، بالش برقی، ضبط صوت، رادیو، تلویزیون و ویدئو، شركت به نام «سونی» تغییر نام داد. موریتا در سال 1953 اولین سفر خود را به آمریكا و اروپا انجام داد و كمی بعد با فكر گسترش صادرات و كسب و كار سونی به ماوراء مرزهای ژاپن و بویژه آمریكا، به همراه خانواده خود به نیویورك رفت و در سال 1960 شركت سونی آمریكا را تاسیس كرد. اولین رادیوی ترانزیستوری جهان (TR-55) در سال1956 توسط شركت ساخته شد و سال بعد كوچكترین رادیوی ترانزیستوری جیبی(TR-63) با ابعاد32 ×71×112 میلیمتر و قیمت 13800 ین عرضه گردید. البته این رادیو كمی بزرگتر از جیب معمولی پیراهن بود و لذا موریتا پیراهنی با جیب بزرگتر برای خود تهیه كرده بود كه بتواند عنوان جیبی را برای آن اثبات كند قیمت صادراتی این رادیو39/95 دلار بود. اولین تلویزیون ترانزیستوری مدل 8 اینچی(TV8-301) در سال 1959 و كوچكترین و سبك ترین تلویزیون (TV5-303) در سال 1962 و بالاخره تلویزیونهای رنگی كروماترون در سال 1964 و ترنیترون در سال 1968 ساخته و عرضه گردید.
شمارش تعداد محصولاتی كه این شركت از آغاز تاسیس تاكنون ابداع و به بشریت عرضه داشته مشكل است و علاوه بر مواردی كه برشمرده شد، ویدئو، دیسك فشرده، فلاپی دیسك، نوارهای ویدئوئی بتاماكس، واكمن، تلویزیون دستی كوچك، پخش استریو، دوربینهای فیلمبرداری 8 میلیمتری، دوربینهای عكاسی و دهها اختراع دیگر را شامل می شود.
در مدت همكاری این دو یار باوفا، ایبوكا انرژی خود را بر روی انجام تحقیقات فناوری و توسعه محصول متمركز كرد و موریتا دست به گسترش سونی در مناطق مختلف دنیا، جهانی سازی شركت و توجه به مسائل مالی، توسعه منابع انسانی و ورود به دنیای نرم افزار زد. موریتا پیشتاز طرح ایده جهانی شدن شركتها بود و برای گسترش شركت خود به بسیاری نقاط دنیا رفت وآمد می كرد. او شناخته شده ترین ژاپنی در آمریكاست كه جوایز متعددی را دریافت كرده است.
توانایی او در مطالعه و شناخت دو فرهنگ شرقی و غربی و تركیب جنبه های خوب آن با یكدیگر شگفت انگیز بود.


موریتا در سال 1959 عنوان نایب رئیس سونی را داشت و در سال 1971 به ریاست سونی رسید و تا سال 1994 كه به عنوان ریاست افتخاری سونی بازنشسته شد در سمتهای مختلف ریاست، مدیریت عامل و ریاست هیئت مدیره فعالیت كرد. ایبوكا دوست و همكار او در بنیانگذاری شركت در سال 1997 درگذشت. چهارسال قبل از آن، موریتا به هنگام بازی تنیس دچار حمله قبلی شد و تا سال 1999 كه در 78 سالگی جهان را وداع گفت صندلی چرخدار سوار می شد. موریتا مسیر زندگانی و نظرات و افكار خود را در زمینه كسب و كار صنعت الكترونیك و فناوری برتر در كتابی به نام «ساخت ژاپن» در معرض استفاده همگان قرار داده است. همت والای او و دوست و همكار و همراهش ایبوكا، از خاكسترهای ویرانه های جنگ جهانی دوم، شركتی جهانی را پدید آورد كه رهبری بلامنازع اختراعات پی درپی و عرضه محصولات و وسایل الكترونیكی صوتی و تصویری و فناوری اطلاعات را در اختیار خود گرفت و در سال 2003 با 161100 نفر كارمند، فروش 62 میلیارد دلاری را به دست آورد.

اندیشه های  بنیانگذار سونی1

*در چه خانواده ای متولد شدید؟
- هنگامی كه به عنوان اولین فرزند خانواده در سال 1921 متولد شدم امور تجاری از رونق خوبی برخوردار بود. ما خانواده ثروتمندی بودیم و در خانه بسیار بزرگ و بی حصاری در یكی از بهترین محله های مسكونی شهر ناگویا زندگی می كردیم. خانواده من دیندار و پارسامنش بود و معمولاً در خانه مراسم مذهبی برگزار می كردیم و سنتها در خانواده ما اهمیت داشت.

*پدرتان چگونه آدمی بود و چه نقشی در تربیت شما ایفا كرد؟
- پدرم در تربیت من بسیار دست و دل باز بود. اما بااین همه من مسئولیتهای پسر ارشد خانواده را به عهده داشتم و او مصمم بود كه به من امور بازرگانی را بیاموزد تا از همان آغاز زندگی شروع به كار كنم. پدرم همیشه علاقه مند به فناوری جدید و وارداتی و محصولات خارجی بود. او با واردكردن ماشین های فورد، سرویس تاكسیرانی را آغاز كرد. ما در خانه ماشین لباسشویی جنرال الكتریك و یخچال وستینگهاوس داشتیم. گرچه خانواده ما دارای برخی ویژگیهای غربی بودند، با وجود این نخستین تاثیر نیرومند روی زندگی من از طرف عمویم بود كه پس از چهارسال زندگی در خارج از پاریس برگشته بود.

*چه درسهایی از زندگی خانوادگی آموختید كه بعدها شما را در مدیریت شركت یاری رساند؟
- پدرم عادت داشت بگوید كه تمام ثروت جهان نمی تواند به شخص آموزش و فرهنگ بدهد مگر اینكه شخص خود تصمیم بگیرد كه بنشیند و سخت مطالعه و تحصیل كند. سخت كوشی، داشتن پشتكار و خوشبینی از جمله صفاتی هستند كه از اجدادم به من به ارث رسیده است. به من هشدار می دادند كه در مورد تصمیم گیریهای خود و نیز درباره دستورهای خود به دیگران بسیار دقیق باش و مسئولیت تمام كارها را به عهده بگیر. به من آموختند كه سرزنش زیردستان و تقصیر مشكلات را به گردن كسی انداختن و در واقع در صدد یافتن قربانی برآمدن بی فایده است. موضوع مناسب از دیدگاه اندیشه ژاپنی كه در خانه آموخته بودم عبارت بود از استفاده از انگیزه های مشترك با مردم در انجام كارهایی كه به سود هردو طرف است. متوجه شدم كه در كار با كارمندان خود هر مدیری احتیاج دارد خصوصیاتی نظیر صبروحوصله و درك و فهم را ترویج دهد. نمی توان حركتهای خودخواهانه ای انجام داد یا زیردستان را به دیده تحقیر نگریست. این مفاهیم بودند كه در توسعه فلسفه مدیریت مرا یاری رساندند و من براساس آن توانستم چه در گذشته و چه در حال حاضر به شركت خود خدمت كنم.

*با دنیای كسب و كار چگونه و از چه زمانی آشنا شدید؟
- هنگامی كه در ده یازده سالگی بودم، پدرم برای اولین بار مرا به دفتر كارخانه خود برد و به من نشان داد كه شركت چگونه اداره می شود. مجبور بودم در تمام مدت دراز و خسته كننده جلسه هیئت مدیره در كنار پدرم بنشینم. در حالی كه هنوز در مدرسه ابتدایی بودم با گفت و شنودهایی كه درباره كارهای تجاری شركت بود آشنا شده بودم. از آنجا كه پدر من رئیس شركت بود از مدیران دعوت می كرد كه برای دادن گزارشهای لازم و برگزاری جلسات به خانه ما بیایند و اغلب اصرار داشت كه من هم در جلسات حضور داشته باشم و به دقت به آنچـــــه گفته می شود گوش فرا دهم. اغلب می گفتند كه تو از حالا رئیس شركت هستی، پسر ارشد خانواده هستی، این را به خاطر داشته باش.

*علاقه مندی به وسایل الكتریكی چگونه در شما پدید آمد؟
- مادر من به موسیقی كلاسیك غربی بسیار علاقه مند بود و صفحات بسیاری را برای گرامافون قدیمی خود می خرید. من براین باورم كه به خاطر مادرم بود كه در من علاقه به وسایل صوتی الكتریكی پدید آمد. پدرم عقیده داشت اگر كسی موسیقی را دوست دارد باید به صدای خوب دسترسی داشته باشد.

بنابراین، هنگامی كه نخستین گرامافون جدید به بازار آمد اولین نفر در منطقه ما بود كه برای خرید آن پول فراوان خرج كرد. صدای كاملاً متفاوت دستگاه جدید نسبت به دستگاه قدیمی مكانیكی مرا گیج و متحیر كرد.

*خود شما هم در آن دوران آیا وسوسه شدید كه دست به كار ساختن چیزی شوید؟
- من از اكتشاف جدید وسوسه شدم و سوالات بسیاری در ذهنم پدید آمد. شروع به خرید كتابهایی درباره وسایل الكتریكی كردم. رویای من این بود كه یك گرامافون الكتریكی بسازم و صدای خود را روی صفحه ای ضبط كنم. بالاخره به سختی موفق شدم به تنهایی یك گرامافون زمخت و یك رادیو بسازم حتی توانستم صدای خود را روی صفحه ای ضبط كنم و سپس در گرامافون الكتریكی خود به آن گوش دهم.

*چگونه با ایبوكا آشنا شدید؟
- یكی از پژوهشگران غیرنظامی در گروه ما، مهندسی بسیار تیز در زمینه الكتریسیته بود كه در آن زمان مدیریت شركت خود «شركت ابزار دقیق ژاپن» را برعهده داشت و مقدر بود كه در زندگی من نفوذ بسیار زیادی داشته باشد.
ماسارو ایبوكا مدت 13 سال مافوق من بود و اكنون مدتهاست دوست بسیار نزدیك، همكار وشریك من است. و شركت سونی را با هم تاسیس كـــرده ایم. او در شركت خود آمپلی فایر نیرومندی اختراع كرده بود. او در شركت خود در ایالت ناگونا در حدود 1500 نفر را در استخدام خود داشت كه دستگاههای كوچك مكانیكی می ساختند كه فركانس رادار را كنترل می كرد. اما ایبوكا از نظر شغلی چندان راضی به نظر نمی رسید و به رئیس شركت خود گفت كه می خواهد به توكیو باز گردد. ایبوكا كار آزمایشگاههای مخابراتی را با هفت كارمند كه از كارخانه ناگویا با خود آورده بود در ساختمانی كهنه و خالی در میان ویرانی و خرابی به جا مانده از بمباران شهر توكیو آغاز كرد.

*ایبوكا چه شخصیتی داشت كه شما جذب او شدید؟
- ایبوكا شخصی است كه دارای توانایی رهبری بزرگی است. او مردم را به خود جذب می كند و آنان دوست دارند با او كاركنند. در واقع تاریخچه شركت ما سرگذشت گروهی از مردمی است كه سعی می كنند ایبوكا را كمك كنند تا بتواند به رویاهایش جامه عمل بپوشاند. او هرگز به مدیریت فردی اعتقاد نداشت. نه تنهـــــا هوش و قریحه ابتكاری ایبوكا در زمینه های فناوری بلكه توانایی او در هدایت مهندسان جوان و جسور و تبدیل آنان به مدیران پخته ای كه به آنان امكان همكاری در فضایی را داد كه همه كس با آزادی می توانست نظرات خود را بیان دارد همگان را به شدت تكان داد. منابع ایبوكا در مغز او قرار داشت. گروه كوچكی افسرده و دلتنگ از سوخته شدن انبار شركت، جلساتی را تشكیل می دادند و هفته ها سعی می كردند تا بررسی كنند كه این شركت جدید چه كار سودآوری می تواند انجام دهد.
*اولین محصولات این شركت چه بود؟
- فكر ایبوكا این بود كه چیز نوینی بسازد. گروه بالاخره تصمیم گرفتند روی دستگاه پلـوپز ساده ای كار كنند. گرچه مدل های آزمایشی بسیاری ساختند اما هرگز طرح آن را تكمیل نكردند. دستگاه مزبور ظرف چوبی ساده ای بود كه سیم مارپیچی شكل به ته آن وصل شده بود. كار پلوپز بستگی به رطوبت برنج داشت تا جریان برق را به كار اندازد و برنج را بپزد و جریان برق قبل از ته دیگ بستن و اتمام رطوبت برنج قطع شود. البته ایبوكا دارای فكر و اندیشه دیگری بود: رادیوهای موج كوتاه كه با طرح او شما با یك رابط ساده، آداپتور موج كوتاه به رادیوی استاندارد موجود وصل می شد و آن را به موج كوتاه تبدیل می كرد. این محصول نو، خواهان بسیار پیدا كرد و باعث بالارفتن اطمینان و اعتماد كارمندان شركت شد.
پس از پایان جنگ به شهر خود ناگویا برگشتید و از ایبوكا جدا شدید.

*چطور شد كه مجدداً به ایبوكا پیوستید؟
- وقتی برای تدریس به توكیو آمدم به ملاقات او در محل كارش رفتم. تصمیم گرفتم در شــــركت جدید ایبوكا به صورت محقق نیمه وقت نقشه ها و طرحهایی برای تشكیل شركت جدید خودمان كار كنم. وقتی برای تاسیس شركت جدید خود «شركت مهندسی مخابرات توكیو» منابع سرمایه گذاری خود را بررسی كردیم مجموعاً 500 دلار می شد. در آن روزها برای گرفتن وام به پدرم متوسل می شدیم و بعد تصمیم گرفتیم از سهام شركت به او بفروشیم.

*چرا از تدریس دست كشیدید؟
- مسئولان آمریكایی تصمیم گرفتند تمام معلمان مدارس را كه زمان جنگ پرسنل كادر ارتش یا نیروی دریایی بودند تصفیه كنند و من یكی از آنان بودم چون افسر فنی نیروی دریایی سلطنتی بودم. تصفیه برای من خبر خوبی بود چون اصلاً به تدریس علاقه نداشتم و علاقه مند بودم كه در شركت جدید به طور تمام وقت كار كنم.

*پس از پیوستن به ایبوكا اولین اقدام شما چه بود؟
- شركت جدید ما رسماً در هفتم ماه مه 1946 تشكیل شد. ایبوكا و من اغلب درباره مفهوم شركت جدید به عنوان یك مبتكر گفت وگو كرده بودیم و به این نتیجه رسیده بودیم كه شركت نوآور دست به تولید ابتكاری محصولات مبتنی بر فناوری جدید می زند.
تنها ساختن رادیو كمال مطلوب ما نبود و نظر ما را تامین نمی كرد. البته ما مجبور بودیم اجناس و خرید مایحتاج و آوردن لوازم و مواد اولیه برای كارخانه را انجام دهیم. هم كار اجرایی را خود انجام می دادیم و هم به باركردن اجناس توزیعی به كامیون كمك می كردیم و هم كامیون را هل می دادیم تا راه بیفتد. هم اجناس را توزیــع می كردیم و هم پیغامها را می رساندیم. سال بعد از محل قبلی شركت به ساختمانی قدیمی و فرسوده منتقل شدیم. به هرجا كه نگاه می كردی خرابه های ناشی از بمباران مشاهده می شد. شكافهای زیادی در سقف وجود داشت. مواقع بارانی باید چتر بالای سر میزهایمان می گرفتیم. گرچه از مركز شهر دور بودیم اما در اینجا بیشتر از ساختمان قبلی استقلال و جا داشتیم. اقوام كه برای دیدن من می آمدند با دیدن آن اوضاع بد و ناجور شوكه می شدند چرا كه من در ناگویا مثل پسر رئیس یك شركت معتبر زندگی می كردم.

*اولین محصول شركت جدید شما چه بود؟
- ایبوكا تصمیم گرفته بود محصول كاملاً جدید مصرفی برای ژاپن تولید كند: یك ضبط صوت با نوار سیمی. ما نمونه هایی از این ضبط صوت را كه ساخت آلمان بود دیده بودیم. البته جواب رد شركت سومیتومو كه توانایی تولید سیم فولادی مورد نیاز ما را داشت به نفع ما تمام شد زیرا در آینده ضبط صوت نوع دیگر و البته بسیار بهتر وجود داشت یعنی ضبط صوت نواری كه در آن زمان از این موضوع بی اطلاع بودیم.

*مگر شما امكانات تهیه و ساخت نوار مغناطیسی را در آن زمان داشتید؟
- نه، دستگاه ضبط صوت نواری چیزی بود كه ایبــوكا می خواست شركت ما تولید كند. او می خواست یك ضبط صوت نواری برای ژاپن بسازد. اما نوار در واقع بخش اصلی پروژه ما بود كه به نظر یك معما می نمود. كسی در ژاپن تجربه ای در خصوص نوار ضبط مغناطیسی نداشت. اكنون برایم باورنكردنی است كه چگونه ایبوكا و من توانستیم به طور دستی آن نوار را بسازیم.
*چگونه؟

- ما مواد پلاستیكی نداشتیم. تنها سلوفن داشتیم. كوره برقی برای حرارت دادن موادشیمیایی نیز نداشتیم. معجون اگزالیك آهن را در یك تابه ریختیم و با قاشق چوبی به هم زدیم و آن را با لاك الكلی ژاپنی مخلوط كردیم و با قلم موی ظریف نوار را رنگ زدیم. با تعجب مشاهده كردیم از این طریق بهترین نتیجه مطلوب را به دست آوردیم. ما از این كار خود مغرور بودیم. در آن زمان 45 نفر در كارخانه ما كار می كردند كه بیش از یك سوم آنان فارغ التحصیل دانشگاه بودند. چند سال بعد شركت
IBM نوار مغناطیسی ما را به عنوان بهترین نوار ذخیره سازی اطلاعات رایانه ای انتخاب كرد.
*در فروش محصول جدید چه مشكلاتی داشتید؟

- اولین مشكل ما جعبه بسیار بزرگ سنگین 35 كیلوئی و قیمت 170/000 ین دستگاه ضبط صوت بود. ما 50 عدد از این دستگاهها را برای بازاری درست كردیم كه به نظر می رسید وجود داشته باشد اما نتوانستیم آن را بفروشیم. ما هر دو مهندس بودیم و رویای موفقیتهای بزرگی را در سرداشتیم. فكر می كردیم با ساختن یك كالای منحصر به فرد می توانیم ثروتی كسب كنیم اما متوجه شدیم كه دانش فناوری منحصر به فرد برای ایجاد یك دادوستد موفق كافی نیست، باید محصولات خود را بفروشی. ما شروع به ساختن یك مدل قابل حمل ونقل و جذاب تری كردیم كه اطمینان بیشتری جلب كرد. اندیشه های نو بالاخره پذیرفته شدند.
*چگونه به فكر ساخت دستگاه ویدئو افتادید؟

- اولین دستگاه ضبط ویدئوئی برای ایستگاههای پخش برنامه، بسیار بزرگ و تقریباً به اندازه یك اتاق و به قیمت 10/000 دلار یا بیشتر بود. آنها از نوارهایی به عرض دواینچ و ریلهای باز استفاده می كردند كه واقعاً سنگین و موجب دردسر بود. ما مجبور بودیم ویدئوهای كوچكی را طرح ریزی كنیم كه مردم بتوانند آنها را در خانه هایشان جای دهند. ایبوكا یك دستگــــاه واقعاً كوچك و یك كاست ساده می خواست. پس از بازگشت از مسافرت آمریكا، روزی گروه توسعه ویدئو را به دفترش دعوت و تاكید كرد كه پروژه ویدئو مهمترین پروژه شركت است و كتاب جیبی را كه در فرودگاه نیویورك خریده بود از جیب خود بیرون آورد و گفت این اندازه مورد نظر من است. دست كم یك ساعت برنامه در كاستی با این اندازه جا می گیرد. این امر موجب شد كه سیستم بتاماكس به وجود آید.
*چگونه وارد وادی ترانزیستور و ساخت رادیو وتلویزیون شدید؟

- در سال 1948 من و ایبوكا درباره كار ویلیام شاكلی در آزمایشگاههای بل(
BELL) چیزهایی خوانده بودیم و درنظر داشتیم دانشمندان و تكنسین های خود را به كار توسعه ترانزیستور با فركانس بالا برای استفاده در رادیو بگماریم. ما در نظر داشتیم ترانزیستـور را جایگزین لامپ های بزرگ، داغ و غیرقابل اطمینان كنیم. ترانزیستور به ما این امكان را می داد كه نه تنها وسایل برقی را كوچكتر كنیم بلكه مصرف برق را نیز پایین آوریم.
*اولین تلویزیون رنگی را چگونه ساختید؟

- ما تجارب فراوانی در مورد تلویزیون سفید و سیــــاه داشتیم. ما روی لامپ مخصوص كار می كردیم. طرح جدیدی كه موفق به اختراع آن شدیم ترینیترون نام گرفت. رقبای ما از سیستم سه لوله پرتاب الكترون جداگانه در پشت لامپ تصویر استفاده می كردند. ما هرسه لوله را داخل یك لوله جا دادیم و آنها را به وسیله یك لنز بزرگ به جای لنزهای متعدد متمركز كردیم. ما به سوی تراكم و فشردگی گام برمی داشتیم. سیستم ما دوبرابر شفاف تر بود و نیروی برق كمتری مصــرف می كرد. ما در ساختن تلویزیون های كوچك هیچ رقیبی نداشتیم. در اثر كوشش در اختراع سیستم تلویزیون رنگی و توسعه ترینیترون در سال 1972 از طرف آكادمی ملی علوم و هنرهای تلویزیون آمریكا جایزه به سونی داده شد.

*بدین ترتیب شركت كوچك شما به سرعت رشد یافت و وارد فضاهای جدید كاری شد.
- بله، در حالی كه شركت ما بالغ تر و پخته تر می شد وارد نوع تازه ای از جنگ شدیم كه آموزشهای زیادی درباره دادوستد بین المللی كه در حال توسعه آن بودیم به من داد. شركت ما كم كم گسترش پیدا می كرد بنابراین به یك ساختمان همجوار و بادوام تر نقل مكان كردیم. در سال 1949 پنجاه درصد حق ثبت سیستم فركانس بالای
AC را كه از آن شركتNEC بود خریدیم و با آن شركت شریك شدیم.

*هدف و ره آورد اولین سفر شما به آمریكا و اروپا چه بود؟


- ما ساختن یك رادیو كوچك را كه در داخل جیب پیراهن جا گیرد هدف خود ساختیم. من در سال 1953 برای آخرین مذاكره برای امكان مجوز گرفتن فناوری جدید به نیویورك رفتم. همچنین می خواستم ببینم وضع دنیا چیست و جایگاه شركت جدید ما كجاست. بنابراین، برنامه ریزی كردم كه پس از تكمیل كارم در نیویورك، از اروپا نیز دیدن كنم. از كارخانه های فولكس واگن، مرسدس بنز، زیمنس و شركتهای كوچك بسیاری بازدید كردم. بازدید از شركت فیلیپس هلند به من بینش تازه و دلگرمی داد. به مجسمه دكتر فیلیپس درجلو ایستگاه راه آهن خیره شدم. پیوسته در این فكر بودم كه چگونه مردی كه در محلی بسیار كوچك و دوردست نظیر آن شهر دریك مزرعه كشاورزی متولدشده توانسته است كارخانه عظیمی نظیر آن را با فناوری بسیار بالا و باشهرت و اعتبار جهانی بنیاد كند. فكر كردم شاید ما هم بتوانیم چنین كاری را در ژاپـن انجام دهیم. كاملاً یك رویا بود اما در نامه ای از هلند به ایبوكا نوشتـم. اگر فیلیپـس توانسته است همچون كاری را انجـام دهد پس ما نیز می توانیم.
*بالاخره چه زمانی توانستید رادیو را به بازار عرضه كنید؟
- ما موفق شدیم اولین رادیو ترانزیستوری خود را در سال 1955 تولید كنیم و نخستین رادیو كوچك جیبی را در سال 1957 به بازار بفرستیم. آن رادیو كوچكترین رادیوی دنیا بود. رادیوی كوچك و ظریف ما نام و علامت مخصوص سونی را به همراه داشت. ما طرحهای بزرگی برای وسایل الكترونیكی ترانزیستوری در آینده داشتیم كه موفقیت رادیو كوچك جیبی ما سرآغاز موفقیتهای آتی ما به شمار می رفت.
*پس از آن چه موفقیتهایی را داشتید و چه محصولاتی را به بازار عرضه كردید؟

- رادیو ترانزیستوری، تلویزیون دستی كوچك، پخش استریوئی، واكمن، واچمن، پخش دیسكت، دیسكمن. ما استریو را در ژاپن معرفی كردیم. اولین ضبط و پخش ویدئو خانگی را ساختیم. ما سیستم ترینیترون و روش تازه تزریق تصویر رنگی در لامپ تصویری را اختراع كردیم. ما فلاپی 3/5 اینچ رایانه را ابداع كردیم. به وسیله دوربینهای ویدئوئی دستی و دستگاههای پخِش ویدئوئی، جمع آوری اطلاعات و اخبار تلویزیونی را به طور انقلابی تغییر دادیم. در ساختن دوربین عكاسی بدون فیـــلم موویكا كه از سیستم دیسكتی استفاده می كند پیشرو بودیم و دستگاه فیلمبرداری هشت میلیمتری را اختراع كردیم. اینها تنها اندكی از وسایل ساخت شركت ما بود كه به سادگی قابل تشخیص است.
*بدین ترتیب شما نقش الگو و پیشرو را برای شركتهای دیگر داشتید.

- ما محصولاتی را به بازار عرضه می كردیم كه پیش از آن هرگز تولید نشده بود و به عنوان یك شركت پیشرو به تدریج شهرت و اعتبار كسب می كردیم. در واقع برخی ما را خوكچه هندی صنعت الكترونیك می نامیدند. هنگامی كه ما كالای جدیدی را تولید می كردیم صنایع غول منتظر می شدند ببینند محصول جدید ما موفقیت كسب می كند یا نه، آنگاه پس از موفقیت كالا از كوششهای ابتكاری ما سوء استفاده می كردند و مشابه آن را ساخته و با عجله به بازار می فرستادند.
*نقش تحقیق و توسعه در دستیابی به این موفقیتها تا چه اندازه بوده است؟

- نظر ما این است كه به جای اینكه از مردم بپرسیم چه چیزهایی مورد نیازشان است با ارائه محصول جدید آنان را به دنبال خود بكشیم زیرا مردم نمی دانند چه كارهایی امكان پذیر است در حالی كه ما می دانیم. بنابراین، به جای آنكه پول هنگفتی را صرف هزینه تحقیقات بازاریابی كنیم فكر و اندیشه خود را روی تولید محصـــولات جدید و استفاده از آنها متمركز می سازیم و می كوشیم با آموزش مردم و برقراری ارتباط با مردم برای فروش محصولات خود بازار خلق كنیم.

*چطور شد كه نام سونی
SONYرا برای شركت و محصولات خود انتخاب كردید؟
- در مسافرت نخست خود به خارج در سال 1953 متوجه شده بودم كه نام كامل ما، به ژاپنی، نام خوبی برای گذاشتن روی محصولات نبود. هیچ كس در خارج نمی تواند این گونه نامها را تلفظ كند. ترجمه انگلیسی یعنی شركت مهندسی مخابرات ژاپن نیز بیش از حد بدتركیب بود. باید چیز ابتكاری ارائه دهیم و نام تازه ای پیدا كنیم كه هردو كار را انجام دهد یعنی هم نام شركت ما و هم علامت تجاری ما باشد. ایبوكا و من مدت درازی فكر كردیم و دهها و دهها نام را بررسی كردیم و به فرهنگها مراجعه كردیم تا درباره نام شركت تصمیم گرفتیم. كلمه لاتین
SONUS را پیدا كردیم كه به معنی صداست. مناسب بود زیرا كار ما پر از صدا بود. بنابراین، روی كلمه SONUS كار كردیم. در آن ایام برخی كلمات انگلیسی و غیرادبی متداول شده بود مثلSONNY یاSONNY-BOY كه برخی به جوانان باهوش خطاب می كردند. اما متاسفانه كلمهSONNY به تنهایی در زبان ژاپنی به معنای از دست دادن پول فراوان بود. مشكل را مدتی سبك و سنگین كردیم و پاسخی یافتیم. آیا بهتر نیست یك حرفN را برداریم و صرفاًSONY بنویسیم. نتیجه كاملاً مثبت بود. نام جدید این امتیاز را داشت كه هیچ معنایی در هیچ زبانی نداشت به جز همان مفهوم . به خاطر سپردن آن نیز آسان بود. در ژانویه 1958 ما رسماً نام شركت خود را به «شركت سهامی سونی»(SONY CORPORATION) تغییر دادیم و در دسامبر در بازار بورس نیویورك پذیرفته شد. نام سونی را در 170 كشور و منطقه و در مقولات متعدد و نه تنها در الكترونیك به ثبت رساندیم.

*هیچوقت به فكر افتاده اید این نام را تغییر دهید؟
- در سی و پنجمین سالگرد شركت ما فكر كردیم بهتر است در مارك تجاری خود تجدید نظر كنیم وشكل و سبك حروف
SONY را تغییر دهیم. یك مسابقه بین المللی گذاشتیم و صدها پیشنهاد را دریافت كردیم. پس از مطالعه و مرور همه پیشنهادها تصمیم گرفتیم تغییری در مارك خود ندهیم. SONY هنوز جالب به نظر می آمدو ما به این نتیجه رسیدیم و هنوز هم قبول داریم سری كه درد نمی كند نباید بدون دلیل دستمال بست

*چشم انداز شركت را چگونه ترسیم كردید؟
- من و ایبـــوكا در یك بیانیه فلسفی و دید آینده نگری در آغاز كار شركت نوشتیم: اگر امكان داشت كه شرایطی را ایجاد كنیم كه افراد بتوانند با روحیه كار گروهی شركت متحد شوند و استعدادهای فناوری خود را در سطح مطلوب تجربه كنند آنگاه چنین سازمانی می تواند خوشحالی بی حد و حصر و منافع فراوانی را به ارمغان آورد.

*چه چیزی را به عنوان شعار شركت برگزیدید؟
- شعاری كه به آن اعتقاد داشتیم «روحیه سونی» بود. ما می گفتیم سونی یك شركت پیشگام است و قصد ندارد دنباله رو دیگران باشد. سونی با پیشرفت و ترقی خود می خواهد در خدمت دنیا باشد. شركت سونی همواره در جستجوی ناشناخته ها خواهد بود.
*شعبه شركت سونی را چه زمانی در آمریكا تاسیس كردید؟
- من عملاً در حال رفت و آمد بین توكیو و نیویورك بودم. به عنـــوان معاون مدیرعامل نمی توانستم مدت طولانی از توكیو دور باشم اما به عنوان كسی كه شعبه شركت خود را در آمریكا تاسیس می كند نیز نمی توانستم مدت درازی در توكیو بمانم. تصمیم گرفتم شعبه شركت خود در آمریكا را به نام شركت سونی آمریكا تاسیس كنم. ما شركت را با سرمایه 500/000 دلار در 1960 به طور رسمی تاسیس كردیم و 16 ماه بعد دو میلیون سهم شركت سهامی عام سونی را در بازار بورس آمریكا عرضه كردیم. ما اولین شركت ژاپنی بودیم كه سهام خود را در آمریكا عرضه می كردیم.
*چگونه بازارهای آمریكا را تسخیر كردید؟
- ما بازارهای آمریكا را تسخیر نكردیم هرچندگاهی چنین برداشت می شود. ما تنها بهترین محصولات خود را به آمریكا فرستادیم. محصولاتی كه از نظر كیفی و قیمت مناسب تشخیص داده شده بود.
*چه عواملی در موفقیت یك سازمان موثر است؟
- آنچه مورد نیاز است اندیشه خلاق بشری، كشف و شهود باطنی و رشادت است و شركت ما از همان آغاز همه آنها را داشت و هنوز هم دارد.
*اما گفته می شود ژاپنی ها بیشتر مقلد و دنباله رو هستند تا خلاق و مبتكر.
- به نظر من بیان اینكه صنایع ژاپن در چهل سال گذشته هرآنچه انجام داده اند چیزی جز خلاقیت بوده حرف ابلهانه ای است. ما همه، چه بچه ها، چه دانش آموزان و چه نوآموزان دنیای كسب و كار از طریق تقلید یاد می گیریم. سپس رشد می كنیم و می آموزیم كه استعدادهای ذاتی خود را با قواعد و اصولی كه قبلاً یاد گرفته ایم درآمیزیم.
اصلاً مفهوم اصلی اصطلاح ژاپنی یادگیری (
MANABU) عبارت است از تقلید(MANEBU) . در چهاردهه گذشته ژاپن برای فناوری دست خود را به هرسو دراز كرد. ما فناوری را برای استفاده مستقیم خویش خریداری می كردیم و برمبنای آن پیشرفت كردیم. كارخانه فولادسازی ژاپن از اتریش فناوری تزریق اكسیژن خریداری كرده اما در كمتر از یك دهه، شركتهای ژاپنی فناوری فولادسازی پیشرفته را به همان كارخانه ها می فروختند. مثال دیگر در سونی است كه ما ترانزیستور پایه را گرفتیم و با طرح ریزی جدید برای منظور خاص خود ساختیم كه مبتكر ترانزیستور اصلاً تصورش را هم نكرده بود.
اولین جایزه نوبل برای یك دانشمند ژاپنی، جایزه به پژوهشگر ما لئواساكی بود كه اثر پرتاب الكترون را در آزمایشگاه توسعه ما به نمایش گذاشت و پس از 17 سال و البته پس از ملحق شدن به
IBM، زمانی كه من عضو هیئت مدیره بودم، جایزه را دریافت كرد.
*به هرحال این خلاقیت، اگر خلاقیت هم هست اقتباسی است نه مستقل.
- البته همچنان كه دكتر كی كوچی مدیر مركز تحقیقات ما خاطرنشان می سازد خلاقیت متعددی وجود دارد. من می گویم عامل كلیدی در صنعت «خلاقیت» است و سه نوع خلاقیت وجود دارد و خلاقیت در فناوری، خلاقیت در برنامه ریزی تولید و خلاقیت در بازاریابی. داشتن یكی از آن سه بدون دونوع دیگر نوعی نابودی خود در كسب و كار است.
باید تاكید كنم كه یك مشخصه منحصر به فرد توسعه فناوری ژاپن استقلال آن از فناوری دفاعی است. ما در بازار مصرف -و نه در صنعت دفاعی- تغییرات دایمی ایجاد كرده ایم، اختراعات فناوری را از طریق فناوری مورد استفاده تجاری به داخل آورده ایم. به علاوه در ژاپن تحقیقات بسیار پیشرفته مهندسی و علمی از طرف دانشگاههای ملی انجام یافته و نه دانشگاههای خصوصی. مسئولیت عمده تحقیق را صنایع خصوصی در ژاپن برعهده دارد. در سال 1984 تنها 22 درصد هزینه تحقیق و توسعه در ژاپن برعهده دولت بود و بقیه را سرمایه گذاران تجاری پرداخت كرده بودند. ممكن است آدم فكر خوبی داشته باشد، اختراع جالبی بكند اما باز هم فرصت را از دست بدهد. بنابراین، طراحی یك تولید كه به معنای این است كه تصمیم بگیریم از فناوری در یك كالای خاص چگونه استفاده كنیم نیاز به خلاقیت دارد.
*نقش خلاقیت در بروز استعدادهای آدمی را چگونه ارزیابی می كنید؟
- اگر آدم مجبور نشود ذهن خود را به كار وادارد به تدریج ذهنش تنبل بارآمده و استعدادهای بالقوه اش از بین می رود. هنگامی كه شما كاركنان آماده، باهوش و پرارزش در شركت خود دارید گام بعدی ایجاد انگیزه در آنان است كه خلاقیت داشته باشند. ما همواره از كارمندان خود خواستار تفكر ابتكاری بودیم و تا حد زیادی به آن دسترسی پیدا كرده ایم. از نظر مدیریت این امر بسیار اهمیت دارد كه چگونه می توان خلاقیتهای بالقوه مردم را آشكار كرد. به نظر من همه دارای نیروی خلاقیت هستند اما تعداد كمی از مردم می دانند كه چگونه از این نیرو استفاده كنند.
*راه حل مشخص شما برای به فعل رساندن این خلاقیت چیست؟
- راه حل من برای تجلی خلاقیت همیشه این بوده كه هدفی را مشخص كنیم. بهترین مثال این راه حل پروژه آپولو در آمریكا بود. هنگامی كه شوروی اولین ماهواره خود اسپوتینگ را به فضا فرستاد و سپس اولین انسان را به فضای بیرون از كره زمین اعزام داشت، آمریكا را به شدت تكان داد. اما وقتی رئیس جمهور كندی هدف روشن «مسافرت به كره ماه در ده سال آینده» را تعیین كرد همه صحنه عوض شد. هدف مزبور چالش روشنی بود. برای رسیدن به یك هدف، مردم خلاقیت پیدا می كنند. مدیران باید هدفها را معین و در جهت دسترسی به آنها حركت كنند و كاركنان مستعد اولویت یابند. بدون هدف نمی توان انتظار موفقیت داشت. اگر ما تنها یك هدف روشن داشته بــــاشیم می توانیم تلاشهای خود را متمركز سازیم. هنگامی كه شركت ما شروع به كار كرد ایبوكا گفت كه «بهتر است ضبط صوت بسازیم». ما این هدف را در نظر گرفتیم. در مورد ویدئو نیز ما در راه رسیدن به هدف خود یعنی استفاده از آن در خانه ها شروع به فعالیت كردیم تا آنها را برای استفاده در خانه آماده سازیم. اما كسی دقیقاً نمی دانست حدكوچك كردن آن چیست. تااینكه ایبوكا در یك كنفرانس، كتابی را روی میز گذاشت و گفت اندازه موردنظر ما این است.
*آیا پول می تواند به عنوان انگیزه بروز خلاقیتها در كاركنان مورد استفاده قرار گیرد؟
- من معتقدم این اشتباه بزرگی است كه آدم فكر كند پول تنها وسیله پاداش در قبال كار مشخص است. درست است كه مردم به پول احتیاج دارند اما آنان همچنین می خواهند در محل كار خود خوشحال و از داشتن چنان كاری احساس غرور كنند. بنابراین، اگر ما مسئولیت زیادی را برعهده فرد جوان بگذاریم كه حتی عنوان برجسته ای ندارد او باور خواهد كرد كه آینده خوبی دارد و با خوشحالی سخت به كار خود ادامه می دهد. اگر شما می خواهید در نیروی انسانی انگیزه ای ایجاد كنید پول موثرترین وسیله نیست. آنان صرفاً به خاطر پول كار نمی كنند. آنان را عضو خانواده خود بدانید و با آنان به مثابه عضو محترم خانواده رفتار كنید.
*آیا در دوران كاری خود مرتكب اشتباهاتی در تصمیم گیری یا عمل شده اید؟
- در سال 1964 اولین ماشین حساب الكترونیكی دنیا را در نمایشگاه بین المللی نیویــــورك در معرض تماشا گذاشتیم. فكر می كردیم افزودن این محصول برای حفظ تولید ما فرصت خوبی است. اما وقتی مشخص شد دیگران قیمتـــها را به طور خطرناكی پایین می برند تا سهمی از بازار را به دست آورند ما ساختن ماشین حساب را متوقف كردیم. باید بگویم كه در گرفتن تصمیم برای بیرون آمدن از خط تولید ماشین حساب تا حدی شتاب به خرج داده بودیم. اگر ما به تولید ماشین حساب ادامه می دادیم این امكان را داشتیم كه تجارب اولی خود در فناوری دیجیتالی را برای استفاده در رایانه های شخصی و كاربردهای صوتی و ویدئوئی توسعه دهیم. در اثر توسعه فنون ما مجبور شدیم این فناوری را بعدها به دست آوریم. خوشبختانه من از اینگونه تصمیمهای كوتاه مدت اشتباه آمیز زیاد نگرفته ام.
*اگر كاركنان اشتباه كنند چگونه با آنان برخورد می كنید؟

- من به كاركنان خود می گویم هرچیزی كه فكر می كنید صحیح است انجام دهید، اگر اشتباه كنید از آن درسی یاد می گیرید، فقط دوبار مرتكب یك اشتباه نشوید.
*برخی مردم فكر می كنند استعداد ژاپنی در ایجاد زیربنای صنعتی كنونی كشور چیزی است كه در طول سالهای بعد از جنگ جهانی دوم فراهم شده است. نظر شما چیست؟
- آنان دقیقاً آگاهی به تاریخ ندارند. تحت هدایت دولت و رهبری روشن بینانه امپراتور میجی، ژاپن برای به دست آوردن اندیشه ها و فناوری جدید به سراسر دنیا دست دراز كرد. در واقع ژاپن از اعماق انزوای كشاورزی حركتهای صنعتی خود را در سه دهه آخر قرن نوزدهم آغاز كرد و در سال 1905 - تنها در طول یك نسل - توانایی اقتصادی و صنعتی ملت به چنان سطحی افزایش یافت كه آن ژاپن كوچك با جمعیتی در حدود 30 میلیون نفر در آغاز جنگ جهانی اول، قدرت مهم نظامی و صنعتی آسیا به حساب آید. این حقیقت تاریخی است و من آن را به این دلیل خاطرنشان می سازم كه معجزه اقتصادی ژاپن از سال 1945 باید در چشم انداز خود مشاهده شود.
*علاوه بر نقش امپراتور میجی كه اشاره نمودید، سهم تعاون ملی در تحول ژاپن چه بوده است؟
- تمام ژاپنی ها پس از پایان جنگ در بازسازی ملت و كارخانه های صنعتی آن به طور مشترك كوشش كردند و برای اولین بار در تاریخ ثمره تلاش خویش را به اشتراك كسب كردند به طوری كه سطح زندگی ژاپنی ها در دنیا به بالاترین سطح رسید.
*تفاوت شیوه های ژاپنی و آمریكایی در چیست؟ شما به عنوان كسی كه بیشترین آشنایی را با فـــرهنگ آمریكایی دارید و به عنوان شناخته شده ترین شخصیت ژاپنی در آمریكا عملاً چندین سال با خانواده خود در راه تاسیس شركت سونی آمریكا و پیشبرد كسب و كار سونی در آمریكا زندگی كرده اید به صورت شایسته می توانید به این سوال پاسخ دهید.
- یك بار به یك دوست آمریكایی گله كردم كه امروز دیگر مشكل بتوان چیزی پیدا كرد كه عملاً ساخت آمریكا باشد. او پاسخ داد «چرا شما توجهی به وكلای ما ندارید. آنها كالای واقعاً ساخت آمریكا هستند». همیشه در ذهن من وكلا به عنوان نقطه ضعف در نظام آمریكا و مظهر و نماد مهمی كه تفاوت میان شیوه های كسب و كــار و مدیریت نظام آمریكا را نشان می دهد تجسم یافته است. دخالت وكلا و روحیه حقوقی در همه اشكال دادوستد آمریكایی با فلسفه و شیوه مدیریت ژاپنی در تضاد است. وكلا و دعاوی قضایی به شدت مانع رونق تجارت می شوند. بیش از 50/000 وكیل دعاوی در آمریكا وجود دارد و هر سال بیش از 39/000 نفر در امتحانات وكالت قبول می شوند. در ژاپن حدود 17000 وكیل دعاوی وجود دارد و هر سال تنها 300 نفر به تعداد آنها افزوده می شود. در ژاپن شركتهای عظیم حقوقی مشابه آمریكا كه نام یك دوجین وكیل روی درودیوار شركت را می پوشاند نداریم. در حالی كه آمریكا در صدد تربیت وكیل بود ما در تدارك تربیت مهندس بودیم. ما دوبرابر آمریكا مهندس دانشگاهی داریم كه با درنظرگرفتن جمعیت در كشور نسبت مهندسان ما چهار برابر آمریكاست. تنها در زمینه الكترونیك سالانه 24000 مهندس از دانشگاههای ژاپن فارغ التحصیل می شوند در حالی كه در آمریكا این رقم حدود 1700 نفر است

*شما معتقدید كه وجود این همه وكیل تاثیر منفی اجتماعی هم دارد؟
- یك بار در یك سخنرانی در آمریكا گفتم اگر شما این همه وكیل دارید آنان باید كاری پیداكنند و گاهی مجبور می شوند آن كار را به وجـــــود آورند. گــاهی وكلا پیگرد قانونی بی مفهومی را به راه می اندازند. در آمریكا هركس دیگری را تحت پیگـــرد قانونی قرار می دهد در این جو هیچ كس به دیگری اعتماد ندارد. اگر شما امروز به همقطار خود اعتماد كنید احتمالاً فردا تبدیل به رقیب شما می شود، چون مردم بارها از یك شركت به شركت دیگر منتقل می شوند. به تنها كسی كه می توان در آمریكا اطمینان و اعتماد داشت وكیل خود شخص است.
*تفاوت دیدگاه دوملت نسبت به كار چیست؟
- موضع ژاپنی ها نسبت به كار كاملاً متفاوت از موضع آمریكایی هاست. مردم ژاپن دارای زمینه سازگاری بهتری با هر شغلی هستند و آن را شرافتمندانه تلقی می كنند. در سونی گاهی دانشمندان ما برای مدتی در فروش كالاها شركت می كردند چون نمی خواستیم دانشمندان ما در برج عاج خود زندگی كنند.
*به تفاوتهای اجتماعی و فرهنگی ژاپن و آمریكا اشاره كردید. به صورت مشخص شركتهای ژاپنی در چه مواردی با شركتهای آمریكایی تفاوت دارند؟
- تفاوت شركتهای ژاپنی و آمریكایی از تفاوتهای فرهنگی فراتر می رود. در ژاپن كسب سود هرگز در رأس كارها قرار نمی گیرد. در حالی كه در آمریكا بالاترین اولویت را به سود سالانه یا درآمد سرمایه گذاران می دهند. هیئت مدیره نماینده سرمایه گذاران است. در آمریكا رفتار مدیران نسبت به نیروی كار و حتی مدیران رده های پایین شدیدو مبتنی بر سلسله مراتب اداری است. در حالی كه محیط مطبوع برای مدیران ژاپنی چندان اهمیت ندارد. تلاش برای به دست آوردن یك دفتر كار آراسته و دارای مبلمان و تزئین یافته و دیوارهای رنگ روغنی شده مرسوم نیست. ما اعتقادی به دفاتر خصوصی مجلل نداریم و به چنین چیزهایی اولویت نمی دهیم. ما علاقه مندیم توجه خود را به بهبود كیفیت كارخانه های خود معطوف سازیم و محیط راحت، ساده و دلپذیری ایجاد كنیم زیرا معتقدیم تاثیر مستقیم بر كیفیت تولید دارد. به نظر من یكی از امتیازات نظام ژاپنی نسبت به نظام آمریكایی یا اروپایی در مجموع احسـاس «فلسفه شركت» است. در ژاپن، برنامه ریزی بلندمدت و نظام پیشنهادی مدیریت رده های میانی و پائین روابط میان مدیریت بالا وپایین را بسیار نزدیك به هم نگه می دارد. كه سالها می توانند برنامه خاصی از فعالیتها را تنظیم كنند كه فلسفه شركت را پابرجا نگه دارند.
*این تفاوتهایی كه در جنبه های مختلف برشمردید واقعیتی است كه وجود دارد. نقش جغرافیایی، طبیعی و تاریخی ژاپن در پدیدآمدن این روحیه در ژاپنی ها تا چه اندازه است؟
- زندگی هر روز ما در این جزیره آتشفشانی با تهدیدهایی نظیر زمین لرزه های عظیم، توفانهای سهمگین، امواج جزرومد، كولاكهای شدید و رودهای سیل آسا می گذرد. هرروز زمین زیر پاهای ما به لرزه در می آید. در جزایر ژاپن جز آب، تقریباً هیچگونه مواد معدنی وجود ندارد. 99/7 درصد از نفت مورد نیاز را با اتكاء به واردات تهیه می كنیم. همچنین آلومینیم، سنگ آهن و نیكل 100 درصد، مس بیش از 95 درصد و گاز طبیعی حدود 92 درصد از واردات تامین می شود. كمتر از یك چهارم سرزمین ما غیرقابل زندگی و كشت و زرع است. بنابراین، آنچه ما داریم برایمان ارزشمند است. به همین سبب یادگرفته ایم كه به طبیعت احترام بگذاریم و آن را حفظ كنیم. ما در ژاپن احساس می كنیم كه
همه چیز در این دنیا موهبتی است از جانب خالق، بنابراین، ما باید شكرگذار آنها بوده و هیچ چیز را نباید بیهوده تلف كنیم. همه چیز به طور مقدس و متبرك فراهم آمده و به طور امانت در اختیار ما قرار گرفته و باید بهترین استفاده را از آنها بكنیم. تلف كردن چیزی گناه تلقی می شود. هنگامی كه من اولین بار به آمریكا رفتم از مشاهده اینكه آمریكایی ها روزنامه های خود را به دور می اندازند متعجب شدم. میزان كاغذ مصرفی روزنامه ها در سال 190 میلیون تن است. ژاپن در جمع آوری روزنامه های باطله از بالاترین نرخ در دنیا برخوردار است. در سونی می كوشیم هریك از ساختمانهای خود را بیش از حد گرم یا سرد نكنیم. ایبوكا در مصرف برق كم بسیار تعصب داشت و این یكی از چیزهایی بود كه او را به فكر استفاده از ترانزیستور انداخت.
*نقش آموزش و فرهنگ در دستیابی به این روحیه تا چه حد است؟
- هنگامی كه از همان كودكی به آدمی گفته شود كه این وسیله فلزی كه در دست داری از سنگ آهن معادن كشــــورهای دور به دست می آید و به بهای گزاف به ژاپن حمل می شده و در كـــــوره های ذوب آهن تولید شده، كوره هایی كه از گاز و زغال سنگی كه از جاهای دیگر آورده شده، بنابراین، چنین وسایلی باارزش به نظر می رسند. بحران نفتی 1973 كه پدید آمد عملاً به نفع ما تمام شد چون ما یاد گرفتیم كه صرفه جویی كنیم. از بحران بیرون آمدیم و یاد گرفتیم چگونه با مصرف نفت حتی كمتر از پیش به كار خود ادامه بدهیم.
*این روحیه قانع بودن و صرفه جویی چه نقشی در عملكرد شركت داشت؟
- ما به فعالیتهای كارخانه و به محصولات خود به دقت نگریستیم و هرجا كه می توانستیم حتی مقدار بسیار اندكی از انرژی صرفه جویی كنیم طرح آن قسمت را تغییر می دادیم. در طول چندماه از آغاز تحریم نفت در سال 1973، ما طرح لامپ تصویری ترینیترون را با گرم كردن غیرمستقیم المنت كاتد به مستقیم تغییر دادیم تا 12 درصد از مصرف برق را كم كنیم. من به خاطر دارم كه كونوسوكی ماتسوشیتا پدر صنعت الكترونیك ژاپن حتی در نودسالگی از پروازهای تجاری استفاده می كرد و از شهر اوزاكا كه دفتر كارش در آنجا قرار داشت تا توكیو در كنار صدها تن از مردم عادی مسافرت می كرد.
*با داشتن اینگونه روحیه، شما هیچگاه از خود راضی نخواهید بود؟
- همین طور است. امروز ما در آمریكا و اروپا دارای بازار مطمئن هستیم و من مرتب به مدیران خود می گویم كه نباید در مورد موفقیتی كه كسب كرده ایم از خود راضی باشیم چون همه چیز به سرعت تغییر می كند، نه تنها در زمینه فناوری بلكه حتی در برداشتها و نظرات، تفكرات، مد، سلیقه ها و علایق مردم.
*پس می توانیم بگوییم داشتن همین روحیات نظیر صرفه جویی و احترام به طبیعت و حفظ موهبتهای الهی و شكرگذاری، پشتوانه شما در درست كاركردن و خوب تولیدكردن بوده است؟
- در آمریكا معمولاً محصولی مثلاً محور اتومبیلی كه ساخته می شود بعداً مورد آزمایش قرار می گیرد، آنگاه آنهایی كه مطلوب نباشند و مردود شناخته شوند دور انداخته می شوند. در ژاپن اقتصــــــاد ساده به ما چنین اجازه ای نمی دهد. فلسفه عمومی ما در صنایع ژاپن این است كه هركس خود یك بازرس است و كالاهایی كه ساخته می شوند باید از همان اولین مرحله تولید درست ساخته شوند. این امر برای ما طبیعی است. از همان آغاز كار ایبوكا و من می دانستیم كه به دنبال كیفیت خوب هستیم.
*به نقش مدیریت در این زمینه بپردازیم و بویژه جایگاه آن در شركتها و سازمانها. مهمترین ماموریت یك مدیر در سازمان به نظر شما چیست؟
- مهمترین ماموریت یك مدیر، توسعه روابط سالم با كاركنان خود و ایجاد این احساس است كه كاركنان شركت عضو یك خانواده اند و كاركنان و مدیران دارای سرنوشت مشابهی هستند. موفقترین شركت آنهایی هستند كه مدیرانشان كوشیده اند نوعی احساس مشترك درباره سرنوشت آنها در میان همه كاركنان و سهامداران ایجاد كنند. ما در ژاپن معتقدیم كه اگر طالب كارایی بالاتر و بازده بیشتری هستیم باید رابطه صمیمی نزدیكی با كاركنان ایجاد كنیم. یكی از مسائل مهم در شركت، روحیه و دلگرمی كاركنان است. اگر كاركنان حساسیت خود را نسبت به شركت از دست بدهند بقای شركت امكان پذیر نخواهد بود.
نیروی انسانی محور هر كاری است كه ما انجام می دهیم. من همیشه متذكر شده ام كه باید كاركنان خود را بشناسیم، از بخشهای متعدد شركت بازدید به عمل آوریم و سعی كنیم تك تك كاركنان خود را ملاقات كرده و به دقت بشناسیم. با رشد شركت این مساله دشوارتر می شود. باوجود این من سعی خود را می كنم. دوست دارم هرموقع كه امكان داشته باشد در كارخانه یا در دفتر شعبه بگردم و با كاركنان به گفت وگو بپردازم. تمام مدیران شركت را تشویق می كنم كه همه را بشناسند و تمام روز را در دفتر پشت میز ننشینند.
*نحوه روابط مدیریت و كاركنان در پیشبرد اهداف سازمان چه نقشی دارد؟
- ما اصرار داریم كه اعضای مدیریت با كاركنان در یك سالـن بنشیننـد و از تـسهیلات موجود به طور مشترك استفاده كنند. در كارخانه، مسئولان هرروز صبح پیش از شروع كار با همكاران خود یك جلسه كوتاه دارند و به آنان می گویند كه امروز چه كار باید انجام دهند. گزارشی از كار روز گذشتـه به آنان می دهند و به دقت در چهره تك تك اعضای گروه خود نگاه می كنند. اگر شخصی از آنان به نظر سرحال نیاید او سعی می كند علت آن را پیدا كند. مدیریت ارشد باید نسبت به اعضای خانواده شركت احساس دلواپسی داشته باشد. ما با گوش دادن به حرفهای كاركنان خود چیزهای بسیاری یاد می گیریم چون به هرحال عقل منحصراً در اختیار مدیریت قرار ندارد. اگر تمام امور فكری و ابتكاری برعهده مدیریت گذاشته شود شركت نمی تواند به جایی برسد. تمام كاركنان باید سهمی داشته باشند، حتی كاركنان سطوح پایین نباید تنها به كار یدی بپردازند. ما اصرار داریم كه تمام كاركنان حتماً از نظر فكری نیز كمك كنند. یكی از قدرتهای ما در سونی این است كه ساختار شركت را چنان محكم پی ریزی نمی كنیم كه سندروم «در اینجا اختراع نشده» دامنگیرمان شود. گرچه برخی از بهترین اندیشه های ما از موسفیدان رده های بالا نشأت گرفته اما نیروی حیات را همیشه در رده های پایین یافته ایم و آن را تشویق كرده و پاداش داده ایم.

*برای اینكه یك مدیر درست تصمیم گیری كند چه كاری باید انجام دهد؟


- وظیفه اولیه مدیریت تصمیم گیری است كه مستلزم داشتن دانش حرفه ای از فناوری و توانایی پیش بینی برای آینده است. من معتقدم كه هر مدیر باید دارای اطلاعات عمومی وسیعی باشد كه تمام زمینه های شغلی او را در برگیرد.
واقعیتهای شغلی و محیط آن را بشناسد و آمادگی قبول خطرات را براساس دانش و به اصطلاح حس ششم خود داشته باشد. مدیرانی كه استعداد قضاوت از دیدگاه فنی را ندارند كه آیا یك تولید عملی است یا نه بشدت نامطلوب هستند.

*اهمیت گردش شغلی در كاركنان سازمان چیست شما چگونه از این امر در دادن انگیزه به كاركنان استفاده می كنید؟


- ما سعی می كنیم كاركنان خود را هردو سال یكبار به كار جدید یا كار مشابهی منتقل كنیم. امـــــا كاركنان پركار و فعال در انتقال اجازه می یابند كه حتی زودتر از آن فرصت انتقال داخلی داشته باشند تا كار مناسب خود را پیدا كنند. ما بااین تیر، دو نشان می زنیم. شخص معمـولاً می تواند شغل رضایت بخشی را پیدا كند و در عین حال بخش كارگزینی می تواند مشكلات و مسائل بالقوه مربوط به مدیرانی را مشخص و معین سازد كه كاركنان تحت مدیریت آنان می خواهند از دست آنها رها شوند. جنبه مهم دیگر انتقال داخلی این است كه مدیریت همیشه توانایی آن را ندارد كه هركس را به شغل مناسبی بگمارد، بلكه این كاركنان هستند كه درصدد برمی آیند شغل مناسب خود را پیـــدا كنند. اگر شخص آنچه می خواهد انجام دهد انتخاب كند او تشویق می شود، چون او شغلی را به دست می آورد كه مورد نظرش بوده و با پشتكار زیاد هم||ّ خود را وقف شغل جدید می كند. این تجربه ماست. ما شغلها و كاركنان بسیار داریم و دلیلی نداریم كه نتوانیم شغلهای مزبور را با كمك خود آنان كه می خواهند آن كارها را انجام دهند هماهنگ سازیم.

*نسبت به نیروهای تازه استخدام شده در شركت چه حساسیتی دارید؟


- من شخصاً هرسال برای فارغ التحصیلان دانشگاهی تازه وارد به شركت سخنرانی ایراد می كنم. آنها را در دفتر مركزی در توكیو گرد آورده و مراسم معارفه برگزار می كنیم. امسال نیز به رسم چنددهه گذشته آنان را گرد آورده و در چهره 700 جوان مشتاق نگاه كرده و خطابه خود را ایراد كردم.

*معروف است كه شما به تحصیلات و مدرك كاركنان اهمیت فراوان نمی دهید. چرا؟


- من كتابی تحت عنوان «تحصیلات دانشگاهی اهمیت ندارد» نوشته ام. من سیاست عدم توجه به مدارك دانشگاهی را در شركت خود پیاده كردم كه در استخدام كاركنان نباید براساس زمینه های دانشگاهی آنها قضاوت كرد بلكه باید به شایستگیها و فعالیتهای آنان و استعدادهای بالقوه آنان بیشتر توجه بشود. ما مرتب در جستجوی اشخاص مستعد و باكیفیت هستیم.

*وقتی صحبت از استخدام در ژاپن می شود، سیستم استخدام مادام العمر مطرح می شود. چگونه ژاپن به این شیوه رسید؟


- فكر اینكه كارمندی همه دوران زندگـی شغلی اش را در یك شركت بگذارند یك اختراع ژاپنی نیست زیرا این خصلت به وسیله قوانین كار مدون نیروهای اشتغال به ما تحمیل شده است. در ژاپن پس از جنگ تعدادی از شركتهای عظیم مثل میتسوی، سومیتومو و میتسوبیشی كه تحت عنوان زایباتسو(
ZAIBATSU) شناخته می شوند و دارای قدرت سیاسی نیز بودند عملاً اقتصاد كشور را در كنترل داشتند. هنگامی كه جنگ پایان یافت مسئولان اشتغال اعلام كردند تا زمانی كه نظام زایباتسو شركتها و صاحبان سهام عظیم در هم تنیده و مالكیتهای بزرگ زمین در این مملكت وجود دارد، روند دموكراتیزه كردن آن امكان پذیر نیست. هنگامی كه مدیران و كاركنان ژاپنی متوجه شدند كه منافع مشترك بسیـاری دارند و بایستـی به طور مشتـرك برنامه های بلندمدتی را طرح ریزی كنند، فلسفه و مفهوم استخدام مادام العمر مطرح و تكمیل شد.

*مسئولیت شما در شركت بسیار زیاد است. چگونه بین كار و تفریح توازن برقرار می كنید؟


- كارم را بسیار دوست دارم اما از بازی نیز لذت می برم. در 55 سالگی تنیس بازی می كردم و در 60 سالگی اسكی و در 64 سالگی به اسكی روی آب پرداختم. به مدت 40 سال گلف بازی كرده ام و هنوز هم از آن لذت می برم. هر مدیری باید بداند اینگونه تمرینهای سنگین مورد نیاز است، نه تنها برای سلامتی قلب بلكه برای تقویت ذهن و احساس و اعتمادی كه به آدم می دهد. اعتماد به نفس اهمیت بسیاری دارد. گرچه همیشه سرگرم كار هستم اما هرموقع فرصت پیدا كنم مرخصی كوتاه مدت می گیرم.

*شركت سونی بیش از نیم قرن به شما متكی بوده است. فكر نمی كنید اگر شركت را ترك كنید، سونی به راهی دیگر برود؟


- هنگامی كه من شركت را ترك كنم فلسفه سونی به وجود خود ادامه می دهد. در آمریكا به ندرت یك شركت فلسفه خاص خود را دارد چون هرموقع كه مدیریت بالا تغییر یابد شخص جدید نظرات خود را اعمال می كند.

*شما بنیانگذار یك شركت عظیم مبتنی بر فناوری برتر هستید. به نظر شما فناوری چگونه می تواند برای انسان مفید باشد؟


- ما به فناوری به مثابه ابزاری نگاه می كنیم كه در ادامه بقا به ما كمك می كند. شاید بتوان فناوری مطلوبی را در اختیار داشت اما اگر نحوه استفاده صحیح و مناسب آن را ندانیم به چه درد می خورد. ولی می توان با داشتن فناوری ساده و نحوه صحیح استفاده از آن، زندگی انسانها را نجات داد. ما معتقدیم اهمیت استفاده از فناوری در این است كه بتوانیم محصولاتی ایجاد كنیم كه به درد مردم بخورد.

*آینده بشریت را چگونه می بینید؟


- من معتقدم كه آینده بسیار روشنی در انتظار انسانهاست و در چنین آینده ای پیشرفتهای مهیج فناوری وجود دارد كه به زندگی ساكنان كره زمین غنا خواهد بخشید. تنها با گسترش بـــازرگانی بین المللی و انگیزش تولید بیشتر می توانیم از امكاناتی بهره مند شـویم كه در دسترس است. برداشت من از آینده عبارت است از دنیای مهیج با كالاها و خدمات عالی تر. موفقیتها تنها به توانایی اراده ما بستگی دارد.

--------------------------------------------------------------------------------
منابع
1 - آكیو موریتا، ساخت ژاپن (مدیریت و موفقیت)، ترجمه یوسف نراقی، شركت سهامی انتشار، 1379.
2 -
WWW.ASIAWEEK.COM. 3 - K. OHMAE, “GURU OF GADGETS: AKIO

سه شنبه 29/10/1388 - 19:52
کامپیوتر و اینترنت

آنچه در تاریخچه شركتHP (هیولت – پكارد) دیده می شود آن است كه همه چیز از یك رؤیای مشترك دو دانشجوی همكلاس و همدرس در دانشگاه استنفورد آغاز می شود. همت و تلاش و سخت‌كوشی و درایت این دو نفر، یعنی دیوید پكارد و ویلیام هیولت باعث می شود كه سرمایه اولیه 538 دلاری شركت، اكنون پس از گذشت حدود 70 سال به نزدیك 90 میلیارد دلار برسد و فعالیت شركت، بیش از 160 كشور را در حوزه جهانی دربرگیرد. تولد شركت HP با تولد دره سیلیكون همراه شد، زیرا HP اولین شركت حوزه صنعت الكترونیك بود كه در منطقه كالیفرنیا تأسیس شد و سنگ‌بنای تأسیس و تكثیر دهها و صدها شركت دیگر از این نوع گذاشته شد. به همین جهت است كه گاراژ كوچك . محقری كه هیولت و پكارد اولین محصول تولیدی شركت خود را در آنجا تولید كردند، اكنون نه تنها به عنوان نماد شركت HP، بلكه به عنوان خاستگاه و محل تولد دره سیلیكون شناخته می شود.
نزدیك به هفت دهه سرگذشت HP، به خوبی بیانگر تطور و تكامل یك شركت عظیم و دربردارنده و نشان‌دهنده مسیر تحولات فناوری در صنعت الكترونیك است. با وجود همه فراز ونشیب‌ها، اكنون HP پس از ادغام با شركت عظیم «كمپك»، به عنوان یك شركت جهانی و پیشرو در تحقیق و توسعه فناوری الكترونیكی، در بسیاری حوزه‌های تولیدی و خدماتی جایگاه برتر را داراست و شانه به شانه رقیب بزرگ خود، IBM حركت می كند. حفظ این دستاوردهای بزرگ اینك به دوش مدیرعامل جدید شركت، مارك هرد سنگینی می كند و او را وادار به اعتراف می كند كه كار سختی درپیش دارد.

تاریخچه
ویلیام هیولت و دیوید پكارد دو دانشجوی مهندسی برق دانشگاه استنفورد، در سال 1934 فارغ التحصیل شدند. آنها در سالهای آخر دانشگاه با یكدیگر آشنا شدند و تحت سرپرستی پروفسور ترمن پروژه تحصیلی مشتركی را انجام می دادند. همین پروژه كه اولین محصول شركت آنها را به دنبال داشت باعث شد در دو سه سال بعد از فراغت از تحصیل كه پكارد برای كار به جنرال الكتریك رفت و هیولت كارشناسی ارشد دانشگاه MIT را گرفت، آنها را به هم بپیوندد و با تشویق استاد مشترك خود، راه تأسیس شركت آنها را باز كند. هیولت و پكارد در سال 1939 شركت HP را تأسیس كردند. سرمایه آنها برای این كار 538 دلار بود و محل فعالیت آنها گاراژی كوچك در كالیفرنیا، همان منطقه ای كه امروزه به عنوان دره سیلیكون شناخته می شود و نماد انقلاب الكترونیكی است. پیوند عمیق این دو دوست و همشاگردی به حدی بود كه در طی عمر طولانی شركت، با وجود آن كه یك بار هیولت سالها به دلیل خدمت در ارتش از شركت دور شد و یك بار پكارد بنا به دعوت وزارت دفاع در سمت معاونت مشغول به كار شد، شركت به خوبی راه خود را طی كرد و به سرعت مراحل رشد و ترقی را پیمود. هیولت عمدتا بركارهای فنی و مهندسی و فناوری نظارت داشت و پكارد امور مربوط به نیروی انسانی و مدیریت را رهبری می كرد. سبك مدیریتی خاصی كه این دو به كار گرفتند، به عنوان الگوی شركتهای دره سیلیكون مطرح شد و بسیاری افراد موثر كه بعدها خود شركتهای عظیم رایانه ای را رهبری كردند، در HP مشغول به كار شدند. سیاست درهای باز و توجه به منابع انسانی و مدیریت براساس حضور در محل انجام فعالیتها ازجمله نكات مدیریتی بود كه در سبك رهبری HP تجلی یافته بود.
در ابتدای سال 1940 تعداد كاركنان شركت 3 نفر و درآمد آن 34 هزار دلار بود. 20 سال بعد تعداد كاركنان به 3021 نفر و درآمد شركت به 60 میلیون دلار رسید. در این مدت صدها حق ثبت اختراع ازسوی شركت به ثبت رسید و صدها نوع محصول متنوع و مختلف ازجمله شمارنده های فركانس پرسرعت، اسیلوسكوپ و مانند آن به بازار عرضه شد. در سال 1959 با افتتاح دفتر شركت در ژنو سوئیس، مسیر جهانی شدن برای شركت باز شد و چهار سال بعد، همكاری مشترك با ژاپنی ها آغاز شد. اولین ماشین حساب علمی رومیزی دنیا (HP35) درسال 1968 ابداع و به بازار ارائه شد. شش سال بعد نوع جیبی و برنامه‌خور آن (HP65) با قیمت 795 دلار و سه سال بعد نوع مچی دیجیتالی آن عرضه شد. اولین رایانه نیز در سال 1974 با چهاركیلو بایت RAM توسط شركت ابداع شد. سال 1977 درآمد شركت از مرز یك میلیارد دلار فراتر رفت، درحالی كه كاركنان آن بیش از 35 هزار نفر بودند. در این سال كه هم هیولت و هم پكارد بازنشسته شدند و به عنوان مدیران افتخاری در شركت فعالیت می كردند. یانگ به عنوان مدیرعامل به كار مشغول شد و تا سال 1992 در این سمت باقی ماند. شركت، اولین رایانه شخصی، اولین رایانه دستی و اولین رایانه تماس دستی به ترتیب در سالهای 1980، 1982و 1983 توسط شركت به بازار عرضه كرد و در سال 1984، HP، اولین چاپگر لیزری ابداع و به بازار مصرف روانه كرد. شركت تاكنون مقام اول را در تولید این وسیله به خود اختصاص داده و تا سال 2005، 385 میلیون چاپگر به سراسر دنیا فروخته است. در سال 1988 شركت با 87 هزار نفر پرسنل و درآمد 8/9 میلیارد دلاری، در جایگاه 49 فهرست 500 شركت برتر فورچون قرار گرفت. از 1992 به مدت هفت سال لویس پلت مدیریت عامل شركت را برعهده گرفت. سال 1995 دیوید پكارد كتاب «راه HP» را كه دربردارنده توضیح سبك مدیریت شركت بود منتشر كرد و سال بعد درگذشت. در آستانه ورود به قرن بیست ویكم، تعداد كاركنان به 84400 نفر و درآمد به 42 میلیارد دلار رسید. در اولین سال هزاره جدید خانم كارلی فیورینا رهبری شركت را دردست گرفت و دو سال بعد در یك اقدام متهورانه، طرح ادغام HP و شركت كمپك را به مرحله عمل رساند و شركت HP را با 141 هزار نفر پرسنل و درآمد 6/56 میلیارد دلاری در سال 2004 به مقام یازدهم در فهرست فورچون رساند. این درحالی بود كه هیولت در سال 2001 درگذشت.
سال 2005 با بركناری فیورینا، مارك هرد به عنوان مدیرعامل شركت HP منصوب و مشغول به كار شد، درحالی كه شركت 150 هزار نفر پرسنل و 80 میلیارد دلار درآمد داشت و محصول و خدمت خود را به بازاری با بیش از یك میلیارد مشتری در سراسر جهان و بیش از 160 كشور عرضه می كرد.

ویژگی
امروزه و پس از ادغام HP وكمپك، شركت HP به عنوان رقیب سرسخت IBM، به عنوان دومین قطب عظیم صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات درجهان مطرح است. HP به عنوان یك شركت جهانی كه كسب و كار در آن با بیش از 100 زبان دنیا انجام می شود، مقام اول را در تولید و عرضه چاپگرهای لیزری جوهرافشان و نیز عرضه سرورهای مختلف و سیستم های حافظه رایانه و مقام دوم را در تولید رایانه های شخصی كیفی، رومیزی و جیبی داراست. HP اولین شركت تأسیس شده در منطقه دره سیلیكون است كه امروزه گاراژ تولید اولین اسیلوسكوپ شركت در سال 1938، نه تنها به عنوان نماد شركت بلكه به عنوان نماد تولید دره سیلیكون به عنوان قطب صنعت الكترونیك آمریكا و دنیا شناخته می شود. بسیاری از شركتهای بزرگ الكترونیك كه بعدها در دره سیلیكون تشكیل شدند متأثر از سبك مدیریتی شركت HP بودند. این سبك خاص مدیریتی كه در ابتدا به عنوان «گاراژ» شهرت داشت، با عرضه كتاب «راه HP» توسط پكارد، امروزه به عنوان «راه HP» شناخته می شود.

چشم انداز
چشم انداز شركت HP عبارت است از: «یك شركت برتر الكترونی با روحی درخشان برای رهبری در عصر اینترنت». آنچه زیربنای این چشم انداز را تشكیل می دهد، توجه به تنوع، خلاقیت و نوآوری است.

فرهنگ و ارزشهای سازمانی
فرهنگ و ارزشهای سازمانی شركت در «راه HP» متجلی شده است. بنیان این راه عبارت است از:
-
اعمال مدیریت ازطریق حضور مستمر در محل انجام فعالیتها و نظارت بر آنها.
-
توجه و تمركز بر رضایت كاركنان به عنوان منبع موفقیت شركت.
-
وجود ارتباط باز بین مدیران و كاركنان.
ارزشهای شركت HP عبارت است از:
-
شور واشتیاق نسبت به مشتری: در هر كاری كه ما انجام می دهیم، مشتری را در رأس می نشانیم.
-
اعتماد و احترام به افراد: ما با یكدیگر كار می كنیم تا فرهنگی اعتمادساز، احترام آفرین و بزرگ برای همه بیافرینیم.
-
مشاركت: ما در هر كاری به دنبال تعالی هستیم. مشاركت تك‌تك افراد، كلید موفقیت ماست.
-
به دست آوردن نتایج ازطریق كارتیمی: مشاركت ما بسیار تاثیرگذار است. ما همواره به دنبال یافتن راههای بهتر برای ارائه خدمت به مشتریانمان هستیم.
-
سرعت و چابكی: ما مبتكر، ماهر و منعطف هستیم و سریع‌تر از رقبایمان به نتایج می رسیم.
-
نوآوری معنادار: ما شركتی مبتنی بر فناوری هستیم كه چیزهای مهم و مفید ابداع می كنند.
-
درستی و امانتداری: ما یكرنگ، روراست و صریح هستیم.

تحقیق و توسعه
HP
یك شركت جهانی مبتنی بر فناوری است. این ویژگی از همان زمان تأسیس شركت وجود داشته است. تا سال 2005 بیش از 30 هزار اختراع توسط شركت به ثبت رسیده است. تنوع خیره كننده محصولات وخدمات شركت گویای این واقعیت است. همین مسأله باعث شده كه در حوزه های تولید چاپگر و تجهیزات تصویربرداری، سرورها و حافظه ها، شركت مقام اول را دارا باشد. حوزه‌های فعالیت شركت، عمدتا سیستم‌های رایانه شخصی (31 درصد)، چاپگر و تصویربرداری (29 درصد)، حافظه ها (19 درصد)، خدمات (18 درصد)، خدمات مالی (دو درصد) و نرم افزار (یك درصد) را دربرمی گیرد.

فروش
درحالی كه در اولین سال هزاره جدید درآمد شركت 2/45 میلیارد دلار و سود خالص آن 4/1 میلیارد دلار بود، سال 2005، شركت با فروش 7/86 میلیارد دلار و سود خالص 4/2 میلیارد دلار به مقام 33 در فهرست 500 شركت برتر مجله فورچون دست یافت. تنها در سال 2005، بیش از 50 میلیون چاپگر و 30 میلیون رایانه فروخته و دو میلیون خدمات استاندارد صنعتی ارائه شد.

مدیرعامل
ویلیام هیولت یكی از بنیانگذاران شركت معتقد بود «حركت ما از یك گاراژ كوچك تا یك شركت رایانه ای، یك راه روشن نبود». او همواره تاكید می كرد كه «شما باید برای كاركنانتان محیطی فراهم آورید كه كاركردن را دوست داشته باشند. كاركنان را تیمی بارآورید، در این صورت شانس موفقیت شركت بالاست. برای اینكه كاركنان به مسیر كار تیمی درآیند باید به آنها نشان دهید كه شما از آنها مراقبت می كنید». همین دیدگاهها سبب شد كه HP جزء اولین شركتهایی باشد كه بیمه همگانی كاركنان و شراكت آنها را در سود كارخانه، انجام داد و تقسیم ساعات كاری شناور را به كار گرفت. هیولت و پكارد می دانستند كه راز حقیقی موفقیت آنها نه در طرحها و محصولات و برنامه‌هایشان، بلكه در كاركنانشان بود. آنها فهمیدند كه اگر شما كاركنان را باور كنید و به امیدشان باور داشته باشید و در رؤیاهایشان مشاركت كنید و بگذارید به طور كامل از استعدادهایشان استفاده كنند، آنها می توانند كارهای بزرگی انجام دهند. این همواره همان راز «راه HP» بوده و خواهدبود. ویژگی راه HP، نوآوری، صداقت، درستی و احترام است. به تعبیر خانم كارلی فیورینا مدیرعامل قبلی شركت، آن دو تنها با 538 دلار و یك «رؤیا» شروع كردند تا جهان را تغییر دهند و این كار را كردند. در سال 1940 كه هیچكس كارخانه الكترونیك ایجاد نكرده بود، آنها ایجاد كردند. در سال 1943 دستگاههای فركانسی ساختند درحالی كه تجربه قبلی روی آن نداشتند. در سال 1972 كه هیچ كس تصور وجود یك ماشین قابل حمل نمی كرد كه بتواند معادلات ریاضی پیچیده را انجام دهد (ماشین حساب)، آنها جیبی آن را ساختند. در سال 1984 كه خواندن و نگهداری مدارك مشكل بود چاپگرهای عالی ساختند. آنها با نوآوری پیش رفتند.
زمانی كه او طرح متهورانه ادغام با شركت كمپك را مطرح ساخت، در دفاع از آن گفت: ما باید آینده را بسازیم. میراثی كه به ما رسیده مبتنی بر نوآوری و ارزشهایی است كه بهای آن ابدی است. ما نمی توانیم شركت را در جای خود نگه داریم. ما باید با شهامت و تدبیر شركت را به پیش ببریم. اگر به جای فكر بهبود، درصدد توجیه و دفاع از عملكرد خود برآیید، این آغاز مراحل شكست شماست. به تعبیر دیوید پكارد: اگر ما در حوزه فناوری‌هایی كه سریع تغییر می كند وارد شویم برای آنكه ثابت باقی بمانیم، باخته ایم. خانم فیورینا درمدت تصدی مدیرعاملی شركت، علاوه بر این كار بنیانی، همواره از رنسانس دیجیتالی سخن گفت كه در آن كسب وكارها باید فناوری‌هایی عرضه كنند و خدمات الكترونیكی ارائه نمایند و زیرساختهای اینترنتی همیشه فعال، فراهم آورند تا این شبكه‌ها درخدمت انسانها باشد. درهرجا و درهر موقع، حتی درحالت حركت. او این انقلاب «در حركت» را در حوزه های اینترنت، تجارت الكترونیكی و خدمات الكترونیكی مطرح می كرد كه ساختاری از شبكه را می گشاید كه در آن كسب و كار سیال‌تر و انعطاف پذیرتر است. او معتقد بود زیرساختهای مبتنی بر اینترنت مثل آب و هوا باید در دسترس باشند.
مدیرعامل جدید شركت كه به تازگی این مسئولیت را عهده دار شده است، مارك هرد 49 ساله است. او قبلا 25 سال در شركت NCR به كار مشغول بود و در چند سال آخر مدیرعامل شركت بود. مارك هرد بر سرمایه گذاری در تحقیق و توسعه در سه زمینه ارتباطات در حركت (MOBILE)، انتقال از چاپگرها و تصویربرداری آنالوگ به دیجیتال در بازارهای شخصی و صنعتی و تجاری و نیز نسل نوین خدمات ومعماری مراكز اطلاعات شركتها تاكید دارد. او معتقد است پیروزی در بازار تنها به نتایج برنمی‌گردد بلكه چگونگی دست یافتن به آن نتایج نیز مهم است. هرو بر این باور است كه باید به سمت فرهنگ عمل كردن و پاسخگو بودن حركت كرد. باید اخلاق در هر تصمیم و عمل فردی با دیگران حضور داشته باشد.
او می گوید در یك شركت موفق، اخلاق و قانونمداری یك بخش اساسی از فرهنگ كاری است. به همین دلیل او كسب و كار غیراخلاقی و غیرقانونی را در HP برنمی‌تابد و در آن مسامحه روا نمی دارد. او معتقد است كار سختی پیش‌رو دارد.

منابع
www.HP.com
www.fortune.com

سه شنبه 29/10/1388 - 19:50
دانستنی های علمی
ــ گاهی دروغ همان کاری را میکند که یک چوب کبریت با انبار باروت میکند.
ــ بهتر است دوباره سوال کنی تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی.
ــ زمان دوای خشم است.
ــ در برابر آنکس که عسل روی زبان دارد، از کیف پولت محافظت کن.
ــ روزی که صبر در باغ زندگیت رویید ، به چیدن میوۀ پیروزی امیدوار باش.
ــ تملق، سمی شیرین است.
ــ به امید شانس نشستن همان و در بستر مرگ خوابیدن همان.
ــ سند پاره میشود ولی قول پاره نمی شود.
ــ کمی لیاقت، جوهر توانایی در موفقیت است.
ــ کسی که در خود آتش ندارد، نمی تواند دیگران را گرم کند.
ــ افتادن در گل و لای ننگ نیست، ننگ آنست که در آنجا بمانی.
ــ بدون دوستان به سر بردن بدتر از داشتن دشمنان است.
ــ یک دروغ تبدیل به راست میشود وقتی که انسان باورش کند.
ــ بهترین توبه ، خودداری از گناه است.
ــ اگر میخواهی قوی باشی ، نقطه ضعف خود را پیدا کن.
ــ بسیاری از افراد در موقعی که برنده میشوند، می بازند و بسیاری دیگر وقتی که می بازند، برنده میشوند.
ــ خالی ترین ظرفها، بلندترین صداها را میدهد.
ــ هرچه قفس تنگتر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود.
سه شنبه 29/10/1388 - 19:48
طنز و سرگرمی

1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.

4. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.

5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.

6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.

7. در تایلند همه در سینما مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.

8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک کردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.

9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن ازخانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.

10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.

11. در قرن 16 و 17 میلادی نوشیدن قهوه در ترکیه ممنوع بود و اگر کسی در حین خوردن قهوه دستگیر می شدن، به اعدام محکوم می شد.

12. در فنلاند زمانی پخش کارتون دونالد داک به علت شلوار نپوشیدن شخصیت اصلیت سریال ممنوع بود.

13. تا سال 1984، بلژیکی ها مجبور بودند نام فرزندشان را از یک لیست 1500 نفری در روزهای ناپلئون بطور رندوم انتخاب کنند.

14. در برمه دسترسی به اینترنت غیر قانونی است. اگر فردی با اتهام داشتن مودم دستگیر شود، به زندان محکوم می شود.

15. اتریش اولین کشوری بود که مجازات مرگ را در سال 1787 حذف کرد.

16. صدها سال پیش هر فردی که قصد داشت از کشور خارج شود، به سرعت اعدام می شد.

17. در طول جنگ جهانی اول هر سربازی که به همجنس بازی متهم می شد، اعدام می شد.

18. در زمان حکومت طالبان در افعانستان، پوشیدن جوراب سفید برای زنان به علت تحریک آمیز بودن آن برای مردان ممنوع بود. در ضمن ماموران پلیس دستور داشتند پنجره خانه ها را با رنگ سیاه بپوشانند تا زنان حاضر در خانه ها دیده نشوند.

19. در لینوئیس آمریکا دادن سیگار روشن به حیوانات ممنوع است.

20. در ایالت میسوری بخش سنت لوئیس، هنوز هم نجات دادن زنان با لباس خواب، برای ماموران آتش نشانی ممنوع است.

21. در انگلستان، سر لاشه هر نهنگی که پیدا شود متعلق به پادشاه اشت و دم آن متعلق به ملکه.

22. در فرانسه صدا زدن خوک با نام ناپلئون ممنوع است.

23. در میامی آمریکا، تقلید کردن رفتار جانواران ممنوع است.

24. در ویکتوریای استرالیا، تنها متخصصان برق اجازه تعویض لامپ برق را دارند.

25. در انگلستان چسباندن برعکس تمبر حاوی عکس ملکه، نشانگر خیانت و پیمان شکنی با سلطنت است.

26. در ورمونت، زنان تنها با اجازه کتبی همسرانشان حق استفاده از دندان مصنوعی را دارند.

27. در واشنگتن، وانمود کردن به داشتن خانواده پولدار ممنوع است.

28. در سوئیس داشتن یک پناهگاه برای شهروند الزامی است.

29. در اوهایو آمریکا, ماهیگیری در زمان مستی ممنوع است.

30. در بخش اروکای ایالت نوادا، بوسیدن زنان توسط مردان سبیلو ممنوع است.

31. در روآتای ایتالیا، عبور افراد غیر مسیحی از 20 متری کلیسا ممنوع است. اما عبور بزرگراهی از فاصله 15 متری کلیسای آن منطقه موجب دردسر پلیس شده بود، زیرا امکان توقف خودرو ها در آن منطقه بزرگراه برای چک کردن مسیحی بودن یا نبودن شان وجود نداشت.

سه شنبه 29/10/1388 - 19:47
اخبار
جنبش شیعیان یمن، در پنج سال گذشته، روند رو به رشدی داشته است. نگاهی گذرا به حوادث پنج سال گذشته نشان می دهد مقاومت شیعیان به رهبری عبدالملک الحوثی، از نظر کمی و کیفی وضعیت به مراتب بهتری نسبت به آغاز درگیری ها پیدا کرده است. از نظر جغرافیایی، جنگ اول تا سوم داخل استان صعده محدود بود ولی جنگ چهارم و پنجم به خارج از استان کشیده شد و در جنگ ششم از مرزهای یمن عبور کرد. عربستان سعودی وارد معرکه شده و نیروهایی از دیگر کشورهای عربی نیز عربستان را در این جنگ یاری می دهند. از نظر نیروی انسانی، یاران الحوثی در جنگ اول ۳۰۰ نفر، جنگ دوم حدود ۵۰۰ نفر، جنگ سوم حدود ۸۰۰ نفر، جنگ چهارم حدود ۲ هزار نفر، جنگ پنجم حدود ۱۰ هزار بودند و اکنون در جنگ ششم گفته می شود حداقل ۲۰ هزار نفر و حداکثر ۵۰ هزار نفر از جوانان شیعه، سازماندهی شده اند. تا به اینجا، رزمندگان مقاومت شیعی، مقتدرانه ایستادگی کرده اند. اکنون برای همه ثابت شده که حذف شدنی نیستند.
یاران الحوثی در مدت اخیر موفق شده اند کنترل بیش از ۱۰۰ پایگاه نظامی ارتش در استان صعده را در دست گرفته و تمام سلاح و تجهیزات نظامی این‌ پایگاه‌ها را به غنیمت بگیرند. علاوه بر این، غنیمتهای بسیاری هم از سعودی ها بدست آورده اند و از نظر تسلیحاتی خیلی قوی تر از سالهای گذشته شده اند. لذا در صورت ادامه دار بودن جنگ در صعده، شیعیان توان مقاومت برای زمانهای طولانی را دارند.
از نظر جغرافیایی نیز استان صعده 15 فرمانداری دارد که 14 فرمانداری و منطقه مهم این استان در کنترل الحوثی‌ها است، تنها شهر صعده که اطراف آن با پادگان نظامی پوشیده شده در اختیار دولت یمن است که فشار الحوثی‌ها برای تصرف این شهر نیز ادامه دارد.
شهر صعده دارای آثار باستانی زیادی است، گفت: الحوثی‌ها نمی‌خواهند با جنگ کنترل این شهر را در دست بگیرند برهمین اساس تاکنون این شهر به تصرف در نیامده درحالیکه دولت نیز با تمام تجهیزات در این شهر مستقر است.
دولت یمن یک پانزدهم استان صعده را در اختیار دارد و این قدرت را ندارد که در مناطق بیشتری حاکمیت کند. جنگ و درگیری ادامه دار خواهد بود و به پایان نخواهد رسید مگر اینکه دولت یمن حقوق شیعیان زیدی را به رسمیت بشناسد، و سادات یمن، شیعیان زیدی و جنبش الحوثی سمهی از حاکمیت داشته باشند و عربستان نیز اگر دخالت‌هایش را ادامه دهد، قطعا دچار جنگ داخلی می‌شود و شبه جزیره درگیر این جنگ می‌شود.
در هر حال حوثی‌ها و مبارزان صعده در این میدان مظلوم واقع شده‌اند چرا كه دست توافق را گشوده‌اند ولی دولت صنعا بارها توافقات فی‌مابین - و از جمله توافق سال 1386 دوحه -را نقض كرده است كه طبعا باید پاسخگوی عواقب آن باشد.
در حال حاضر جنگ صعده، ابعاد منطقه ای و بین المللی بخود گرفته چرا که امنیت عربستان سعودی و شبه جزیره، در معرض تهدید جدی واقع شده و چنانچه روند جنگ از سوی قدرتهای منطقه ای و بین المللی، مدیریت و کنترل نشود، هیچ بعید نیست در ادامه ماجرا، شاهد گسترش دامنه جنگ به کشورهای دیگر باشیم. بویژه آنکه امنیت شبه جزیره عربستان، با امنیت خلیج فارس و دریای سرخ و خلاصه منطقه خاورمیانه گره خورده است.
هم اکنون، تلاشهایی از سوی برخی میانجیگران در حال انجام است. وساطت ها چه از سوی علما و شیوخ یمن و چه از سوی کشورهای دیگر همچون قطر، تاکنون بی ثمر و بی نتیجه بوده است. زیرا هدف سعودی و دولت یمن، نابودی و سرکوبی جنبش الحوثی بوده است و چنانچه دم از وساطت بزنند قصدشان این است به اهدافی که از طریق جنگ نرسیده اند بوسیله وساطت برسند. یعنی توقع دارند یاران الحوثی، بر سر میز مذاکره بنشینند و تعهد نمایند که سلاحهای خود را تحویل بدهند و پس از خلع سلاح، ارتش یمن با خیال راحت، همه آنها را دستگیر و زندانی کند و یا به قتل برساند. ماجرای نیرنگ در سوء استفاده از وساطت علما در جنگ اول منجر به شهادت حسین بدرالدین الحوثی شد. و یا اعضای کمیته وساطت در جنگ چهارم و پنجم که هم اکنون در زندانهای صنعاء بسر می برند.
بگذریم از اینکه، در خاورمیانه همه توقع داشتند عربستان سعودی، میان دولت یمن و گروه الحوثی میانجیگری کند. اما سعودی ها نه تنها میانجیگری نکردند بلکه وساطت قطر را هم عقیم کردند. با حمله ارتش سعودی به استان صعده، برای همگان آشکار شد که کارفرما و سرمایه گذار اصلی جنگ علیه شیعیان، خود سعودی بوده است. اکنون ارباب به میدان آمده است.


همه جریانهای سیاسی داخل و خارج یمن، بر این نکته تاکید دارند که جنگ، راه حل مناسبی برای پایان دادن به این بحران نیست. حتی عبدالملک الحوثی و سخنگویش در بیانیه های متعدد، اعلام کرده اند که برای گفتگو آمادگی دارند. این نشان می دهد علیرغم برتری شان در میدان نبرد، جنگ طلب نیستند. پرواضح است وساطتی که بدنبال خلع سلاح گروه الحوثی باشد باز هم به نتیجه نمی رسد. تنها راه پایان جنگ در صعده به رسمیت شناختن حقوق شیعیان زیدی توسط دولت یمن و اعطای آزادی های مذهبی و مدنی به آنان در مناطق خود می باشد. بدیهی است در فضایی آرام، شیعیان یمن با پشتوانه فکری و فرهنگی و برخورداری از میراث گرانقدر شیعی، مراحل رشد و بالندگی را به سرعت طی خواهند کرد. از طرفی تجربه شیعیان در ایران، لبنان و عراق، افقهای روشنی را پیش روی آنان قرار داده است. خصوصا آنکه شیعیان زیدی تجربه ۱۱ قرن حکومت را در این سرزمین پاک (البلد الطیب/سوره الاعراف آیه ۵۸) داشته اند.
منازعه داخلی در یمن تنها از طریق یک گفت وگوی ملی و تکیه بر روش های مسالمت آمیز قابل حل است که بازیگران داخلی و یا نهادهای منطقه ای و بین المللی می توانند به عنوان «مساعی جمیله» به اجرا بگذارند. نهادهای بین المللی باید به وظایف قانونی در حمایت از شهروندان شمال یمن و کمک رسانی و جلوگیری از «بکارگیری سلاح های ممنوعه» و یا «بکارگیری نامتناسب قدرت» اقدام کنند.
عربستان باید بداند که تشویق مصری و اردنی برای ورود به جنگ صعده ، دامی برای حاکمان ریاض است تا بحران را به داخل عربستان نیز گسترش دهند و از یک رقیب در عرصه منطقه ای، راحت شوند. آمار اسرا، زخمیان و تلفات ارتش سعودی در مقابل مقاومت حوثی ها، قابل تأمل است و ادامه جنگ افروزی و مداخله نظامی در جنگ صعده، عربستان را به «فرسایش مهلک» دچار خواهد کرد و زمینه تغییر در ساخت و ترکیب قدرت پادشاهی سعودی را مهیا می کند.


دولت‌های منطقه باید در جهت خاموش كردن آتش جنگ صعده و تشویق دو طرف به مذاكره و توافق گام بردارند. این درگیری‌ها می‌تواند به كشورهای دیگر هم سرایت كند. جالب این است كه آسیب‌پذیری عربستان از این درگیری‌ها بیش از دیگران است چرا كه بافت طایفه‌ای عربستان غلیظ‌تر از كشورهای دیگر است. در واقع باید گفت در این معركه دولت ریاض با آتش‌، بازی می‌كند.
خلاصه آنکه دوران انزوای شیعه در یمن به پایان رسیده و سادات و شیعیان یمن در مسیر رشد و تکامل قرار گرفته اند. جنگ یا صلح، نتیجه یکی است: حضور پرقدرت شیعه در جنوب شبه جزیره عربستان. هضم این واقعیت برای سعودی ها کمتر از مرگ نیست. این واقعیتی است که پذیرش آن برای همه از جمله دولت یمن غیرممکن است. اگر سعودی و دولت یمن، راه جنگ را در پیش بگیرند ناخواسته به تحقق این روند سرعت بیشتری می دهند و آینده سختی را برای خود ترسیم خواهند کرد.
منابع سلسله مقالات یمن، صعده و الحوثی ها:
خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا)
خبرگزاری - ایکنا
خبرگزاری فارس
روزنامه کیهان
شبکه ایران
پنجره
سایت ساجد
ویکی پدیا
خبرگزاری قدس
شبکه العالم
القدس‎العربی
  منبع:ماهنامه موعود سال ششم _ شماره 35

شنبه 26/10/1388 - 11:58
دانستنی های علمی

یكی از مهمترین رازهای رسیدن به آن جذابیت است و قبل از هر چیز باید بدانیم كه جذابیت چیزی غیر از زیبایی است‌.


شخص می‌تواند صورت زیبایی نداشته باشد اما بسیار جذاب باشد و هم چنین می‌تواند بسیار زیبا باشد اما اصلاً جذابیت نداشته باشد. جذابیت و گیرایی یك ویژگی كاملاً اكتسابی است و به راحتی می‌توانیم صاحب آن باشیم‌:

 


ظاهری آراسته داشته باشید.


تمیز و مرتب باشید، هماهنگی و پاكیزگی شما، ناخودآگاه شما را جذاب می‌كند. بعضی از افراد براساس تصوری اشتباه برای جذاب شدن به زحمت زیادی می‌افتند و خود را به شكل‌های عجیب و غریبی درست می‌كنند.


مهمترین مسئله این است كه مرتب و هماهنگ و در عین حال ساده باشید. نامرتب بودن حتی حرفهای قشنگ‌، مثبت و تأثیرگذار شما را ضایع می‌كند. فرزندی كه همیشه پدر و مادر خود را آراسته و با ظاهری مرتب می‌بیند، ظاهر آراسته فردِ ناآشنا او را نمی‌فریبد. چون ممكن است جذب ظاهر آراسته كسی شوند كه تأثیر منفی او از اثرات مثبتش به مراتب بیشتر باشد.

 


بیشتر سكوت كنید:


غالباً افراد به اشتباه برای این كه جذاب‌تر شوند، بیشتر شلوغ می‌كنند و به خطا می‌روند. سكوت‌، یك تأثیر ذهنی و روانی بسیار قوی می‌گذارد. در سكوت‌، فرد پیرامون خود خلاء ایجاد می‌كند و هر خلایی‌، جذب را سبب می‌شود. آنها كه بیشتر صحبت می‌كنند و كمتر می‌شنوند از جذابیت خود می‌كاهند، حال آن كه سكوت و گوش دادن بیشتر به واقع شما را عاقل‌تر و قابل اطمینان‌تر معرفی می‌كند و این زمینه‌ای مساعد برای صمیمیت بیشتر است‌. سكوتی سرشار از اعتماد به نفس سرچشمه صمیمیت است‌.

 


نرم و ملایم سخن بگویید:


هنگامی كه نرم و ملایم صحبت می‌كنید افراد را جذب خود می‌كنید و به راحتی می‌توانید بر روی آنها تأثیر بگذارید. آدم‌های خشن و داد و بیدادی افراد مناسبی برای اطمینان كردن‌، نیستند.

 


فرد محترمی باشید:


بی‌احترامی به خود، به دیگران و بی‌احترامی و بی ادبی در كلام و رفتار همگی از جذابیت شما می‌كاهد. شما باید هم در ظاهر آراسته باشید و هم در باطن وارسته‌. افراد مؤدب و متین و محترم بی تردید جذابند و این جذابیت از درون موج می‌زند.


محترم و مؤدب و باشخصیت باشید، خواهید دید خود به خود جذاب می‌شوید.

 


زیاد شوخی نكنید اما بسیار تبسم كنید:


شوخی فراوان از انرژی ذهنی و جذابیت شما می‌كاهد چرا كه شوخی فراوان به تدریج مرزهای لازم بین افراد را از بین می‌برد. متبسم باشید كه تبسم به چهره شما جذابیتی عمیق و ژرف می‌بخشد. در تبسم‌، سنگینی و متانت و جذابیت است‌.

 


قاطعیت یعنی جذابیت‌:


كسانی كه شخصیت قاطعی دارند و هدفها و ارزش‌های معینی دارند، بی‌استثنأ می‌توانند افراد جذابی باشند. زیرا شخصیت‌هایی جذاب و تأثیرگذارند كه بسیار مصمم هستند و اعتماد به نفس دارند. به دنبال اهداف مشخصی بودن و به آنها رسیدن اعتماد به نفس زیادی به ارمغان می‌آورد و جذابیت از وجود چنین شخصی موج می‌زند.

 


آسان بود، این طور نیست‌؟ فكر می‌كنم شما هم می‌توانید یكی از جذاب‌ترین و ماندگارترین‌ها باشید. معطل نشوید دست به كار شوید.

شنبه 26/10/1388 - 11:50
طنز و سرگرمی





شنبه 26/10/1388 - 11:44
ازدواج و همسرداری

 



چه سئوالاتی در جلسات آشنایی دختر و پسر جهت خواستگاری و ازدواج باید مطرح شود:
من بیشتر دوست دارم به جای ماهی به شما ماهیگیری را یاد بدهم. یعنی نحوه سئوال ساختن را می گویم، سئوال را خودتان طرح کنید .
نکاتی وجود دارد که در طرح سئوالات جلسات خواستگاری ، شناسایی دختران و پسران در رابطه هایشان یا ....، کمک می کند که فرد شناخت عقلانی ( نه احساسی) نسبت به طرفش کسب کند باید دارای شرایطی باشد که بعضی از آنها به قرار ذیل است:
1 - فکر نکنیم که سئوالات باید استاندارد شده و از پیش تعیین شده و با جوابهای مشخص باشد، باید هنگام گفتگو مانند آدم آهنی خشک نباشیم و سعی کنیم سئوالات را در همان جلسه نسبت به هرچیزی که مبهم هست، طرح کنیم.
2 - سئوالات کلی برای شروع خوبست ولی فایده های آن اندک هستند. مثلا این سئوالات:
نظر شما در مورد حجاب چیست؟
- شما چه توقعی از همسر آیند ه ات داری؟
- شما نظرت در مورد اخلاق و ایمان چیه؟
- میعارهای شما برای ازدواج چیست؟
- شما چه نقشی برای زن در خانواده ، یا چه نقشی برای مرد در خانواده قائل هستید؟
چون سئوالات این چنین کلی، حتما جواب کلی دارد و جوابهای کلی چون مبهم و ناشفاف هستند ، طرفین همانطور که دوست دارند بر اساس ذهنیات خود تفسیر می کنند و این مفهوم شناخت از یکدیگر را با تحریف روبرو می سازد
3 - به جای سئوالات کلی، سعی کنید مفاهیم را به زودی به طرف مصداق ها و مثالهای عینی بکشانید، و با طرح مسئله فرد را در موقعیت قرار دهید. موقعیت هایی که هر روز در زندگی خانوادگی افراد پیش می آید و زوجین نسبت به آن واکنش احساس، فکری یا رفتاری نشان می دهند.
شما بهتر است به عنوان مثال به جای اینکه این سئوال کلی را بپرسید که نظرتان در مورد حجاب چیست؟ می توانید سئوالات جزئی زیر را بپرسید؟
آیا آقایان هم باید حجاب داشته باشند؟ اگر بلی چند تا مثال بزنید؟
آیا شما خانواده ای را دیده اید که به خاطر رعایت نکردن حجاب از طرف مرد گسسته شده است؟
آیا به نظر شما برای حجاب خانم حتما چادر ضروریست؟
آیا مانتو و مقنعه را حجاب می دانید؟
آیا روسری و لباس پوشیده مثل بلوز و شلوار حجاب هست؟
آیا خانم می تواند بین افراد نزدیک مثل پسر عمو، دوست ، پسر خاله، یا اقوام بدون روسری باشه؟
آیا تفاوتی بین پوششی که خانم با شوهرش داره و پوششی که با پسر خاله اش داره وجود داره، تفاوتش چیه؟
آیا به فرض پذیرش حجاب مورد نظر شما، کار خانم در محیط هایی که کاملا مردانه هست ، مثل یک کارخانه یا معدن یا ...، اشکالی داره؟
آیا یک آقا یا یک خانم پس از ازدواج می تواند یک ارتباط عاطفی با جنس مخالف داشته باشه ؟ سطح این ارتباط را مثال بزنید؟ حدودش چقدر است؟
آیا برای یک خانم دست دادن به یک اقوام نزدیک مثل پسر عمه را می پذیرید؟
آیا خنده ، شوخی، و سر به سر گذاشتن یک آقایی را که ازدواج کرده با خانمهای دوست و فامیل را قبول دارید، یا همین مورد را در مورد خانمها می پذیرید؟
و صدها سئوال از این دست که تمرکزشان بر جزئیات هست؟ یعنی مثالهایی که در زندگی های مختلف کم و بیش ممکن است پیش بیاید.
(این به شما بستگی دارد که سئوالهای را جزئی و با مثال و متناسب با حال و احوال خود طرح کنید)
4- حال که در بند یک متوجه شدیم سئوال کلی نباشه و قابل انعطاف باشه و از پاسخ سئوالات قبلی در بیاید و در سئوال دوم هم جزئی سازی و شفاف سازی را گفتیم نوبت به این می رسد که این سئوالات جزئی و دقیق و عملیات را حول چه محورهایی تهیه کنیم.

بعضی از مهمترین محورها اینها هستند:

الف) سئوالات در خصوص مسئولیت پذیری و انجام وظایف فرد
مثلا شغلش، تحصیلاتش، وظایف دوستی و خانوادگی که به گردن داشته و .....
یعنی ما نمی پرسیم آیا شما مسئولیت پذیرید یا نه ، ما سئوالات دقیقی را نسبت به زندگی قبلی فرد طرح می کنیم که در صددیم که آیا فرد مسئولیت پذیر بوده است یا نه ؟
مثلا:
شما در چه تاریخی سرباز شدید، کی به سربازی رفتید؟ آیا غیبت هم داشتید؟
آیا در انجام کارها در خانواده با پدر و مادرتان مشاجراتی داشتید، آیا آنها کارهایی را به زور از شما می خواستند؟ رفتار همکارنتان با شما چگونه است؟ ( معمولا افرادی که با خانواده و همکار و ...، دیگران مشاجره دارند و ناسازگارند کسانی هستند که نسبت به انجام وظایف و مسئولیت های خود کوتاهی می کنند)

ب ) سئوالتی در مورد ثبات فکری و احساسی فرد
مثلا:
با سئوالتی متوجه شوید که آیا او شغل عوض کرده است؟ رشته تحصیلی خود را جابجا کرده؟ آیا با دوستان هر چند وقت یکبار قطع رابطه می کند؟ آیا به تناسب سنش چه چیزی اندوخته ؟ مثلا یک آقای 27 ساله چه میزان تحصیلات داره ، چه میزان سرمایه داره ، چه میزان تخصص داره و ....؟ چون این فرد حداقل 7 سال از بهترین زمان جوانی را در اختیار داشته در ازای آن چه اندوخته است؟ ( این سئوال با سئوالات سنتی والدینی که فقط به داشته های فرد توجه دارند متفاوت هست، مثلا ممکن است این فرد 7 سال کار کرده و سرمایه خود را خرج درمان پدر بیمارش کرده و اکنون هیچ ندارد ، ولی این فرد با ثبات هست. چون داشته هایش برای ما مهم نیست ، بلکه گذران عمرش و ثباتش در کار و زندگیش برای ما مهم هست)
- کسی که معلوم نیست جوانی خود را چه کرده ، نه تحصیلاتش مشخصه، نه سرمایه اش و نه هنر و تخصصش ، این نقطه منفی در ثبات اوست.
- همچنین سئوال از رابطه های عاطفی او به طور مشخص مهم هست. آیا او دوست پسر یا دختری داشته؟ چند تا؟ تا چه اندازه در این رابطه ها پیش رفته است؟ و....،

ج ) انعطاف پذیری
این بند هم بسیار مهم هست، ما باید با طرح سئوالاتی متوجه بشویم این فرد تا چه میزان خاصیت لاستیکی و کششی دارد و حاضر به انعطاف و تغییر در نظراتش هست.
به این سئوال توجه کنید:
اگر ما آماده شده ایم به یک مسافرت راس ساعت 18 برویم، ناگهان تلفن زنگ می زند و یکی از اقوام که از شهرستان آمده اند، خواهان آدرس دقیق منزل ما هستند که به میهمانی ما بیایند، در این هنگام شما چه کار می کنید؟
نحوه پاسخگویی به این سئوال مهم هست نه خود جواب.
اگر فرد بگوید به آنها می گوییم برنامه مسافرت داریم و نمی توانیم در خدمت شما باشیم.( این نشانه عدم انعطاف هست)
اگر فرد بگوید به آنها می گوییم قدمتان روی چشم بفرمائید( این هم نشانه عدم انعطاف هست)
در حالیکه فرد منعطف به راههای دیگری به غیر از بلی یا خیر نیز توجه دارد. مثلا می گوید:
باید ببینم سفر ما چقدر اهمیت داره؟ آن فامیل کیست؟ ضرورت میهمانی او چیست؟ تاثیر رفتن به این سفر روی ما چقدر هست؟ و ....، یعنی بررسی همه جوانب و جوابی شبیه این:
به او می گوییم قصد سفر داریم، اما خیلی دوست داریم در خدمت شما باشیم ، لذا تا ساعت
18 که وقت حرکت ماست می توانیم در خدمتتون باشیم. یا اینکه ما می توانیم هفته آینده این سفر را برویم لذا خوشحال می شویم در خدمتتون باشیم.
( فراموش نکنید اینها مثال هستند، شما می توانید مسائل دیگری را طرح کنید ، حتی گذشته فرد هم نشان می دهد که او در برابر مشکلاتی که در حوزه شغلی ، تحصیلی و خانوادگی داشته هست تا چه اندازه انعطاف پذیر و سازگار بوده است)
نکته مهم اینست که از نشانه های عدم انعطاف پذیری، عدم رابطه صحیح فرد با خانواده ، دوستان، همکاران و ...هست. یعنی کسی که نتوانسته است نسبت به خواسته های خود در قبال والدینش انعطاف نشان دهد، حتما در برابر همسر هم دارای انعطاف نخواهد بود.

د) تقسیم وظایف و نقش زن و مرد
شما می توانید با مثالهایی کارهایی را که در خانواده هست را مطرح کنید و از طرفتون بخواهید بگوید چه کسی این کارها را باید انجام دهد. خرید، تصمیم گیری، کارهای منزل ، نگهداری بچه ، ادامه تحصیل، تفریحات و ....

هـ) مسائل اقتصادی خانواده
این بند هم باید با سئوالات ریز و جزئی همراه باشد. مثلا میزان خرجی که برای جشن عروسی در نظر دارید و نوع تالار آن را مشخص کنید؟ محل مسکونی چگونه است ، کجاست؟ مشترک هست ؟ شخصی هست؟ اجاره ای هست؟ موقعیت جغرافیایی آن ؟
درآمدهای زن و مرد چگونه در خانواده هزینه می شود؟ تصمیم گیرنده کیست؟

و) میزان استقلال یا وابستگی فرد
مثالهایی فرضی بزنید که مثلا شما دوست دارید در شهر دیگری زندگی کنید، نظر او را جویا شوید؟
سئوالهای فرضی مطرح کنید که مادر و پدر شما یا مادر و پدر وی توصیه ای به شما دارند، شما باید چگونه با آنها برخورد کنید.
یا سئوالهایی از این قبیل: فکر می کنید هر چند روز یکبار باید به خانواده هایمان یا اقوام خود سر بزنیم؟
یا سئوالهایی از این دست که آیا پس از ازدواج مسافرت یا تفریح یکی از همسران بدون طرف دیگر به همراه دوست را می پذیرید؟ چند بار در سال یا ماه؟

ز) صفات شخصی و روانی:
افسردگی، پرخاشگری، اضطراب، وسواس، سوء ظن، زودرنجی، کج خلقی، تنهایی، ترس ها، سابقه های بستری و درمان و .... جزء مهمترین مسائلی هست که باید بررسی شود،( شاید بررسی این بند یکی از ضرورتهایی هست که دختر و پسر باید به روانشناس مراجعه کنند). اما اگر خودشان قصد بررسی داشتند باید نشانه های این اختلالات را بشناسند، و با سئوال و دقت در نشانه ها و علائم این اختلالات پی به مشکل ببرند.
همچنین صفاتی مثل خسیس بودن( حسابگر)، ولخرج بودن( دست و دلباز)، بی خیال (اجتماعی بودن )، منزوی و بی علاقه به تفریح، (اهل تفکر و مطالعه بودن)، پیگیر بودن( سمج)، سهل انگار نبودن( سخت گیر نبودن)و ....، جزء مسائلی هست که می تواند با مثالهای عملیاتی پرسیده شود. فراموش نکنید در سئوالات باید معادل مثبت صفات را که در پرانتز قرار دادم بپرسید، چون ممکن است فرد موضع بگیرد. مثلا شما به فرد بگوئید شما بیشتر حسابگر هستید یا دست و دلباز ؟ تا فرد هر کدام را انتخاب کرد احساس بدی نداشته باشد.

ح) مسائل اعتقادی و اخلاقی:
این سئوالات را بر اساس آنچه خود هستید، باید طراحی کنید، اگر به مواردی اعتقاد ندارید، باید با طرح سئوالهای متناسب و ریز بررسی کنید که فرد مقابل در این زمینه در تعارض با شما نباشد مثل مسئله حجاب که توضیح دادم.
این سئوال را دقت کنید:
آیا وقتی ما در دورن و در دلمون خدا را قبول داریم و رفتار خوبی داریم ، حتما باید دقیقا نمازمان را هم سروقت بخوانیم، حالا اگر نخواندیم مشکلی پیش می آید؟
آیا آرایش خانم بیرون از منزل مشکلی ایجاد می کند؟
آیا شما هم با این موافقید که خانمها برای بیرون رفتن از منزل باید از شوهرانشان اجازه بگیرند؟
چه وقت می شود دروغ گفت؟ دروغ مصلحتی چیه؟ چند تا مثال از دروغهای مصلحتی؟

ط) دوستان
اگر بتوانید از طریق سئوال یا تحقیق بر دوستان فرد احاطه پیدا کنید و مورد شناسایی قرار دهید ، مسائل زیادی در مورد همسر آینده خود متوجه خواهید شد.
سئوالاتی از این قبیل چند تا دوست صمیمی دارید؟ ( تعداد زیاد آن نشانه برونگرا بودن و تعداد کم آن نشاندهنده حساسیت ، زودرنج بودن و درونگرا بودن هست)
با کدام دوستت صمیمی هستید و او چه خصوصیت جالی داره؟( پیش بینی اینکه اگر بخواهی در آینده خیلی خوب در کنار آن طاقت بیاوری باید چنین باشی)
با کدام دوستت ارتباط کمتری داری ، یا خوشت نمی آید، چه صفاتی داره؟ ( مهم از این نظر که اگر چنین هستی، در زندگی با این فرد مشکل دار خواهی شد)

ی) خانواده فرد
سئوالات دقیق از خصیصه های مختلف خانواده و تعلقات آنها ، تحصیلات، فرهنگ، شغل ، و فرزندان دیگر خانواده که ازدواج کرده اند و نحوه ارتباط عروسها و دامادههای آنها با خانواده و ...، هم به شناسایی شما نسبت به این خانواده بیشتر کمک می کند.
ک) بیماریهای جسمی، معلولیت ها و .... در فرد و خانواده اشان
این مورد باید مستقیم سئوال شود. خیلی ها در جلسات شناسایی دروغ نمی گویند، اما ملزم به این نیست که همه چیز را بگویند. مثلا اگر بپرسی شمابیماری مزمن یا حادی داشته ای؟ جواب صحیح می دهند، اما اگر نپرسی ضرورتی برای توضیح این موارد در خود نمی بینند.
( البته اگر سلامتی جسمی همسر آینده اتان در تصمیم گیری اتان موثر هست)

ل) برنامه تفریحات، سرگرمی و برنامه ها برای ارتباطات درون خانواده
شما باید متوجه بشوید همسر آینده شما، خانواده را فدای کار می کند، یا کار را فدای تفریحات و خوشگذارنی می کند یا ....
سئوال در مورد تفریحات قبلی او نیز به شما نموداری از روش او را ارائه می دهد.

م ) و سئوالات زیادی در مورد هر یک از معیارهای ازدواج که به صورت عینی و دقیق و انعطاف پذیر و شفاف طرح شود را می توان مطرح کرد. هماطور که قبلا گفته بودم، باید مفاهیم تئوری و زیر بنایی معیارهای ازدواج را خوب بشناسید تا خوب بتوانید بر اساس آن نسبت به فرد مقابل خود شناسایی حاصل کنید، باز توصیه می کنم که مقالات بخش ازدواج سایت همدردی را به دقت مطالعه فرمائید، مخصوصا مقاله « اگر چنین هستید، صبر کنید ازدواج نکنید» این بار این مقاله را از دیدگاه دیگری بخوانید.
از این دیدگاه بخوانید که بر اساس بندهای آن سئوالات عینی در بیاورید و متوجه شوید ، آیا همسر شما زمان ازدواجش فرا رسیده است، یا فردی هست از نظر احساس و فکری کودک و از نظر سنی بالغ)

در خاتمه توصیه دیگری هم دارم.
از آنجا که خیلی مسائل شناسایی در ازدواج مهم هستند، اگر بتوانید به همراه هم به مشاور خانواده مراجعه کنید، و نظر او را نیز بگیرید، کمک زیادی در تصمیم گیری به شما می شود.

شنبه 26/10/1388 - 11:39
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته