انتخابات
محمدباقر قالیباف:
در
سال ۱۳۴۰ در طرقبه به دنیا آمدم. روز اول شهریور. طرقبه شهر کوچکی است و
ییلاق مشهد محسوب میشود. پولدار نبودیم. زندگیمان معمولی بود و چرخ آن
بی هلدادن نمیچرخید. من بچه بودم. درآمدی نداشتم. اما هر وقت میتوانستم
کار کوچکی کنم و درآمد اندکی به دست بیاورم که کمک پدر و خانواده باشد این
کار را میکردم.
روابط ما در خانوادهمان روابط گرمی بود. همدیگر را
دوست داشتیم و دوست داریم. چیز عجیبی هم نیست. مردم ایران معمولا همین
طوراند. پدرم محور خانواده است. انسجام و پیوستگی خانه با او بود. در کنار
او محبت میان باقی اعضای خانواده معنا پیدا میکرد.
شانزده ساله که
بودم، سال ۱۳۵۶، اوج بیقراریم بود. پر از انرژی بودم. عجیب بود. کشور هم
انگار تازه شانزده سالش شده باشد، همین حال را داشت. پر از انرژی شده بود و
از وضع موجود ناراضی بود. آرمانهای امام این امکان را فراهم میکرد.
امام
میخواست مردم اسلام را بشناسند و عمل کنند. میخواست مردم آقای خودشان و
بندهی خدا باشند. ما با امام نفس میکشیدیم و هر چه دستمان میرسید، هر چه
که به انقلاب مربوط بود، میخواندیم. از یک سو تشنهی خواندن و دانستن
بودیم و از سوی دیگر، تشنهی حرکت و عمل.
کتاب میخواندیم، اعلامیه
میخواندیم، پای سخنرانی و منبر میرفتیم؛ مسجد کرامت، امام حسن مجتبی و
موسیالرضا. منبر شهید هاشمی نژاد، شهید کامیاب، شهید دیالمه، آیتالله
خامنهای، حاج آقا قادری و شیخ علی تهرانی شده بود پاتوقمان.
همانقدر
هم کار میکردیم و دنبال کار بودیم. دوست نداشتیم کنار بنشینیم و فقط حرف
بزنیم. امروز دیگر همهی این مجالس قابل تأیید نیستند اما آن روزها همهی
اینها مجلس مذهبی به حساب میآمدند. مثلاً پایگاه اصلی حجتیه هم مشهد بود.
مردم وقتی فاصلهشان با انقلاب روشن شد، ازشان جدا شدند.
همان سال
در اوج خفقان با چند تا از هممدرسهایهام انجمن اسلامی دانشآموزان را
راه انداختیم. این انجمن هستهی اولیهی انجمن اسلامی دانشآموزان خراسان و
بعد کشور شد. یادشان به خیر، فاضلالحسینی و جامی که آن روزها از فعالان
بودند شهید شدند.
انقلاب تازه پیروز شده بود، ضد انقلاب از چپ و
راست و کمونیست و سلطنتطلب در مخالفت با انقلاب به یک نقطهى توافق رسیده
بودند؛ میخواستند مردم را از کارشان پشیمان کنند، شروع کرده بودند به ترور
و خرابکاری.
مثلا مىرفتند در همین خیابان امام رضاى مشهد در
عطارى یک پیرمرد سادهى شهرستانى نارنجک مىانداختند چون پسرش در سپاه بود.
مردم هم همه شدند یک صدا. احساس وظیفه مىکردند که بروند اسلحه دست گرفتن
را یاد بگیرند تا از خودشان و انقلاب و کسانشان دفاع کنند.
اصلا
کمیتهها و سپاه همین طور به وجود آمد. اسم سپاه را اگر دقت کنید نشان
مىدهد در چه وضعى بوده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. یعنى انقلاب
اسلامى نیاز داشته تا کسانى ازش پاسدارى کنند.
حتى روزى در یک
دیدار با امام - گمان کنم دیدار با روزنامهنگاران بود - پارچهاى نوشته
بودند که «واى به روزى که قلمها را زمین بگذاریم و مسلسل دست بگیریم.» که
امام صحبتى کرد به این مضمون که خدا کند روزى مسلسلها را هم زمین بگذاریم و
آنها هم که به ضرورت تفنگ دست گرفتهاند قلم به دست بگیرند.
محمود
کاوه و ولىالله چراغچى و برونسى اینطورى شد که رفتند پاسدار شدند. همت
معلم بود. اگر هم جنگ و ضدانقلاب، هستى انقلاب را به خطر نینداخته بودند
همان درسش را مىداد. عشق تفنگ که نداشت.
باکری هم شهردار بود.
شهردار ارومیه. غلامحسین افشردى هم که بعدها شد حسن باقرى، خبرنگار بود.
خبرنگار روزنامهى جمهورى اسلامى. کسى که از بزرگترین طراحان جنگ در قرن
بیستم محسوب مىشود.
من هم هجده سالگیم در سال پنجاه و هشت بود.
مىشد راحت بروم خدمت سربازیم را کنم و بروم دنبال درس و زندگیم یا در
مغازهى پدرم بایستم و یک لقمه نان حلال گیر بیاورم و بخورم.
خواستم دینم را به انقلاب ادا کنم. رفتم جبهه. این سالها گاهى کسانى طورى
برخورد مىکنند که انگار بگویند «یا تو یک دیکتاتور نظامى هستى یا باید از
دورهاى که نظامى بودهاى ابراز ندامت کنى.» نه. ندامتى در من نیست.
خوشحالم که از کشورم و انقلاب مردمم دفاع کردم.
خوشحالم که با
دیوانهى متجاوزى مثل صدام جنگیدم. خوشحالم که با شهدایى که اسم بردم
نشستم و برخاستم. ایران که آمریکاى بعد از جنگ ویتنام نیست. ما که متجاوز
نبودهایم.
ما مردمى هستیم سرافراز. مردمى که تنها در حد دفاع از
خودمان و حتى کمتر از آن از سلاح و امکان نظامیمان استفاده کردهایم. من
هنوز هم به پاسداریم افتخار میکنم. سال شصت و یک من را کردند فرمانده تیپ
امام رضا و یک سال بعد فرمانده لشکر پنج نصر خراسان.
برادرم حسن
هم غواص همان لشکر بود. من همان سال ازدواج هم کردم. بیست و دو سالم بود.
آنها که به من اعتماد کردند و وظیفهى فرماندهى را به گردن من گذاشتند چه
شجاعتى داشتند و من که پذیرفتم هم چه شجاعتى داشتم و ببین که حالا بعضى از
ما چه فراموشکار شدهایم که به مرد سى ساله و چهل ساله اعتماد نمىکنیم و
کار نمىسپریم و مىگوییم هنوز جوان است.
برادرم حسن در کربلای
چهار شهید شد. جنگ چنین چیزى بود. ما در جنگ داغ دیدیم و رنج کشیدیم و بزرگ
شدیم. اگر کسى خیال مىکند این که گفتهاند جنگ برکت بود یعنى ایام به کام
بود و همه چیز جفت و جور، در اشتباه است.
ما در جنگ برادران
تنیمان و برادران ایمانیمان را از دست دادیم. براى من از دست دادن حسن
قالیباف شاید همان قدر سخت بود که از دست دادن ولیالله چراغچی.
ولیالله
چراغچی هم براى من مثل برادر بود. ولی به راهى پا گذاشته بود که همه
مىدانستیم آخرش فراق این دنیا و سعادت آن دنیا است. او به کام خودش رسید و
ما هم باید شکیبایى کنیم تا ببینیم خدا برایمان چه خواسته است.
این را که در این هشت سال و بعد از این هشت سال کجا بودم و چه کردم نه
مىتوانم بگویم و نه مىتوانم بگذرم. گفتنش به خودستایىهاى اغراقآمیز و
سرگیجهآور شبیه است و نگفتنش از سویى شبیه گریز و ندامت از گذشته است و از
سویى شبیه کفران نعمت. نعمت بودن در شرایطى و در کنار و زیر دست کسانى که
این تجربهها را میسر کردند و گذاشتند تا باقر قالیباف جوان بشود آدمى که
الان هست.
کوتاه مىگویم. بعد از جنگ هم باز مىتوانستم بروم دنبال
همان یک لقمه نان حلال بىدغدغه. اما نرفتم. هنوز غرب کشور کاملا امن نبود
مدتی ماندم تا امنیت غرب کامل شود. نگذاشته بودیم ایران به چنگ مهاجم وحشى
بیفتد اما در همین کشمکش او کم ویرانى پدید نیاورده بود.
هر کس
خرمشهر را پس از جنگ دیده باشد مىداند که از چه ویرانىاى صحبت مىکنم.
باز هم ساختن وظیفه بود. در سال ۱۳۷۳ من را فرمانده قرارگاه سازندگى
خاتمالانبیا کردند.
در این سمت در پروژههایی شرکت داشتم. مثلا
راهآهن مشهد سرخس، گازرسانی به پنج استان مرکزی و غربی، ساخت سازههای
عظیم دریایی خلیجفارس و نیز سد بزرگ کرخه که یکی از افتخارات مهندسی کشور
است.
در همین سالها برایم مسجل بود که بىدانستن و بى آموختن
نمىشود کارها را درست انجام داد. دانشگاه هم دیگر یک وظیفه بود. کار
مىکردم و درس مىخواندم. رفته بودم دانشگاه تهران و کارشناسى ارشد
جغرافیاى سیاسى مىخواندم. مىشد بروم در یک دانشگاه نظامى درس بخوانم. اما
ترجیح دادم بروم دانشگاه تهران.
در سال ۱۳۷۶ مقام معظم رهبرى
فرماندهى نیروى هوایى سپاه را به عهدهام گذاشتند. بدون تخصص که نمیشود
کاری را پذیرفت. پس از ماهها کار فشرده به فرانسه رفتم و امتحان خلبانى
ایرباس را دادم تا مطمئن شوم که این مدرک را هم با تلاش گرفتهام نه مثلا
با اسم قالیباف یا فرمانده نیرو. هنوز هم خلبان ایران ایر هستم و پرواز
میکنم.
در نیروى هوایى سپاه سعى کردم خدمت کنم. پیش از من کارهاى
بسیارى کرده بودند و لازم بود کارهاى دیگرى هم در ادامه انجام شود. سعى
کردم اتفاقهاى خوبى در نیرو رخ بدهد. در زمینههای ترابری هوایی به
دستآوردهای خوبی رسیدیم.
همزمان در کنکور دکترى هم شرکت کردم و در
دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم. عنوان تز دکتریم «بررسی سیر تکوین
نهادهای محلی ایران در دورهی معاصر» بود.
در سال ۱۳۷۹، مقام معظم
رهبرى فرماندهى نیروى انتظامى را به عهدهام گذاشتند. نحوهى حضورم در
آنجا و نیز تغییراتى که در نیروى انتظامى در آن دوره ایجاد شد نیز نیاز به
گفتن ندارد.
مردم خود شاهد بودهاند و دیدهاند. من هم وقتی
میدیدم پلیس با مردم دوست شده و منزلتی پیدا کرده و مردم اسمم را
گذاشتهاند پلیس مهربان، خوشحال میشدم. راهاندازی پلیس ۱۱۰ هم در این
دوستی بیتأثیر نبود. حالا پلیس مجهز و منظم، شایستهی اعتماد مردم بود.
در
سال ۱۳۸۰ در همان زمان فرماندهى نیروى انتظامى از تز دکتریم دفاع کردم و
دکتریم را گرفتم، بعد از آن کار تدریس در دانشگاه هم به کارهاى دیگرم اضافه
شد. این هم غنیمت بزرگى بود. هم در فضاى آکادمیک حضور داشتم و هم با نسل
جوان دانشجو مستقیم سر و کاری داشتم.
سال ۸۳ آقای خاتمی مرا
نمایندهی خودش و رییس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کرد. میشد مثل
خیلیها فقط هفتهای یک بار جلسه بروم و تمام. دلم نمیآمد ولی. دست به کار
شدم. در فاصلهی اشتغالم در این سمت تا استعفا که زیاد طول نکشید، قاچاق
سیگار را تقریبا از بین بردیم.
دادگاه ویژهی جرایم قاچاق کالا و
ارز را راهاندازی کردیم. پروندههای مهمی را در این دادگاه بررسی کردیم؛
فرودگاه پیام، قاچاق خودرو. عاملان چند قاچاق بزرگ را هم که به جاهای
مقتدری وابسته بودند کشاندیم به همین دادگاه.
باید راه جدیدى براى
بودن در خدمت مردم پیدا مىکردم. راستش همیشه معتقد بودهام که مردم
خدمتگذار تنبل و پرمدعا لازم ندارند و نمىخواهند. اگر بخواهى
خدمتگذارشان باشى باید دائم در تلاش باشى و جایى را پیدا کنى که نوک حمله و
محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در خودت فراهم کنى.
دیدم
مردان بزرگ و خوبى در کارهاى نظامى و انتظامى هستند و دیگر نیازى به حضور
من در این عرصه نیست. انتخابات ریاست جمهورى نیز نزدیک بود. رفتم و از
کارهاى نظامى و انتظامى کناره گرفتم. مردم در نهایت خدمتگذار دیگرى را
پذیرفتند و این براى من هم پیامى بود. گفتم که، باید دائم در تلاش باشى و
جایى را پیدا کنى که نوک حمله و محل نیاز است و توان بودن در آنجا را در
خودت فراهم کنى.
فعلا در خدمت مردم شهر تهران - شهرداری تهران -
هستم. اگر از من راضى باشند خدمتشان براى من افتخار است و اگر ناراضى
باشند باز قالیباف است که باید برود و خودش را درست کند تا لایق خدمت به
مردم باشد. مردمى که در طى ربع قرن گذشته بارها نشان دادهاند که
بهتریناند.
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:13
انتخابات
محسن رضایی
محسن رضائی میرقائد دهم شهریور ماه ۱۳۳۳ در روستای بنهوار از توابع
شهرستان مسجد سلیمان متولد شد و پدرش نام «سبزوار» را برای وی برگزید؛
البته نام رضایی بعدها به دلیل استفاده حضرت امام از نام «محسن» برای وی در
حکم فرماندهی اش در سپاه، تغییر کرد.
وی در سال ۵۲ برای تحصیل در
رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد اما به دلیل ورود
به فعالیتهای سیاسی دانشگاه را رها کرد.
رضایی همزمان با اوج
مبارزات مردمی علیه رژیم ستمشاهی پهلوی به همراه جمعی از دوستان انقلابی اش
گروه «منصورون» را تشکیل داد؛ گروهی که در سال ۵۷ با ائتلاف ۶ گروه
انقلابی دیگر «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» را بنیان نهاد و رضایی از
اعضای کلیدی آن سازمان شد.
محسن رضایی در سال ۶۰ و در اولین ماههای
جنگ تحمیلی در حالی که ۲۷ سال داشت، با حکم امام راحل (ره) فرماندهی کل
سپاه را بر عهده گرفت و تا پایان دوران دفاع مقدس در این مقام بود؛ البته
او در سالهای دفاع، فرماندهی ستاد کل نیروهای مسلح را نیز در کارنامه خود
ثبت کرد.
از جالبترین موضوعات مرتبط با رضایی ادعای واهی
صهیونیستها مبنی بر دخالت و نقش وی در انفجار مرکز همیاری یهودیان
آرژانتین بود که اگر چه به صدور حکم تعقیب وی توسط پلیس بین الملل منجر شد
اما در نهایت به دلیل عدم اثبات ادعای مطرح شده، به خروج نام فرمانده سابق
سپاه از فهرست تحت تعقیب اینترپل منتهی شد.
رضایی پس از پایان جنگ،
تحصیلات مهندسی خود را نیمهکاره گذاشت و در مقطع کارشناسی رشته اقتصاد در
دانشگاه تهران به ادامه تحصیل پرداخت و پس از طی دوره کارشناسی و کارشناسی
ارشد، توانست در سال ۷۹ دکترای خود را از دانشگاه تهران دریافت کند.
محسن
رضایی پس از کنارهگیری از فرماندهی سپاه در سال ۱۳۷۶ رسماً ردای سیاست را
بر تن کرد و با حکم مقام معظم رهبری به دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب
شد.
وی که در زمان فرماندهی سپاه تأسیس قرارگاه سازندگی
خاتمالانبیاء را به نام خود ثبت کرد، در مجمع تشخیص مصلحت نیز در مقام
ریاست کمیسیون اقتصاد کلان نقش مؤثری در تدوین سند چشمانداز ۲۰ ساله و
نیز اصلاح قانون سرمایهگذاری خارجی ایفا کرد.
رضایی در سال ۷۸
داوطلب نمایندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه تهران شد و در فهرست
«ائتلاف خط امام و رهبری» قرار گرفت اما نتواست با کسب آرای لازم به خانه
ملت راه یابد.
وی در جریان انتخابات ریاست جمهوری نهم در سال ۸۴، با
شعار انتخاباتی «دولت عشق» وارد عرصه شد اما دو روز قبل از برگزاری
انتخابات، با صدور بیانیهای به دلیل «جلوگیری از پراکندگی آرای مردم بر
اثر کثرت نامزدها»، کنارهگیری خود را اعلام کرد.
رضایی که به عنوان
یک چهره خط سومی (جریانی که به هیچ یک از دو طیف سیاسی اصلی کشور تعلق
ندارد) معروف است، در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر به صورت
مستقل کاندیدا شد.
او برای ورود هر چند دیرهنگامش در انتخابات، ایده
«دولت ائتلافی» را مطرح کرد و «تأسیس نظام فدرالی» اصلی ترین برنامهاش
بود اما به دلیل عدم کسب آرای لازم که جایگاه سوم از بین ۴ کاندیدا را نصیب
او کرد، از رفتن به پاستور بازماند.
اگر چه محسن رضایی پس از
انتخابات ۸۸ به نتایج اعلام شده اعتراض کرد اما به دلیل آنچه «رفتار غیر
دموکراتیک دو نامزد دیگر» عنوان کرد و تأکید داشت که راه آنها را قبول
ندارد و همه مسائل را باید از راه قانون پیگیری کرد، صحت انتخابات را تأیید
کرد و از پیگیری اعتراضش انصراف داد.
رضایی بار دیگر در تاریخ ۱۴
اسفند ۹۱ در جمع مردم دیواندره در استان کردستان بهطور رسمی کاندیداتوری
خود در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم را اعلام و شعار خود را «سلام بر
زندگی» با تشکیل «دولت فراگیر و جامعه امید» عنوان کرد.
هفتهنامه
«آذر» و روزنامه جدیدالتأسیس «تابناک» از رسانههای نزدیک به این داوطلب
ریاست جمهوری هستند و «جبهه ایستادگی»، «خانه دانشجو» و «حزب سبز» نیز،
گروههای حامی وی را تشکیل میدهند.
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:8
انتخابات
زندگینامه ۸ نامزد ریاستجمهوری یازدهم
سعید
جلیلی، غلامعلی حدادعادل، محسن رضایی، حسن روحانی، محمدرضا عارف، محمد
غرضی، محمدباقر قالیباف، علیاکبر ولایتی ۸ نامزد تأیید صلاحیت شده از سوی
شورای نگهبان هستند.
وزارت کشور با انتشار بیانیه ای اعلام کرد در
اجرای ماده ۶۰ قانون انتخابات ریاست جمهوری اسامی نامزدهای انتخابات
یازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران که صلاحیت آنان مورد تایید شورای
محترم نگهبان قرار گرفته است به ترتیب حروف الفبا به شرح زیر اعلام
میشود:
۱- سعید جلیلی
۲- غلامعلی حداد عادل
۳- محسن رضایی
۴- حسن روحانی
۵- محمدرضا عارف
۶- محمد غرضی
۷- محمدباقر قالیباف
۸- علی اکبر ولایتی
بر این اساس زندگینامه کامل این نامزدهای ریاستجمهوری به شرح زیر است:
غلامعلی حدادعادل
خانواده پدری و دوران کودکی و نوجوانی
در
زمان ناصرالدین شاه قاجار زمانی که اولین ماشین دودی (قطار) وارد ایران شد
و بین تهران و شاه عبدالعظیم شروع به کار کرد، برای انجام امور فنی آن حاج
عباس استخدام شد؛ برای کار ایشان که مکانیک قطار بود، هنوز واژهای معادل
وجود نداشت و از طرف دیگر اولین تعمیر کار قطار ایران، با حجم انبوه آهن
آلات این وسیله نیز مشغول به کار بود، به همین جهت حاج عباس معروف به حداد
عادل شدند.
از محل درآمد مناسب این کار، کمکم کامیون و بعدها
اتوبوس خریداری شد و هر ۴ فرزند پسر ایشان راننده کامیون و گاراژدار شدند و
در همین مسیر فعالیت اقتصادی کردند؛ سال ۱۳۲۰ در هیئت ابوالفضلیهای تهران
ازدواجی کلید میخورد.
حاج عباس حدادعادل و حاج حسن مصدق که هر دو
از موسسین این هیئت بودند، فرزندان خود را به عقد یکدیگر درمیآورند و حاج
رضای حداد و دختر حاج حسن مصدق وصلت میکنند.
حاجرضا مشغول به
رانندگی و همسر ایشان به سبک همه زنان متدین آن دوران خانه دار بودند، از
ثمرات این وصلت فرزندی به نام غلامعلی است که در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۲۴ متولد
میشود، کودکی را در یکی از مناطق پایین شهر آن دوران می گذارند؛ محل بازی
او و همسالانش منطقه فقیر و نامناسبی به نام «پای خط»، از ضعیفترین مناطق
تهران بود.
دبستان را در مدرسه عمومی بندار رازی در خیابان لرزاده
گذراند، اما نکته مهم دوران نوجوانی ایشان پیوستن به مدرسه علوی، از اول
نظری سابق بوده است؛ در آنجا زیر نظر مرحوم علامه کرباسچیان و آقای روزبه
تعلیمات دینی و علمی دید، در همان مدرسه که از قویترین مدارس دوران خود
بوده کار علمی جدی را تجربه میکند.
دانشگاه، فعالیتهای علمی و مبارزات قبل از انقلاب
سال
۱۳۴۲ با دیپلم ریاضی وارد رشته فیزیک دانشگاه تهران میشود و ۱۳۴۵ در همین
رشته مقطع کارشناسی ارشد را در دانشگاه دولتی شیراز پی میگیرد؛ در
همانجا با جدیتر شدن مبارزات، او نیز فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی خود
را شروع میکند همزمان با تحصیل به دلیل قوت و توانایی علمی مشغول به تدریس
در دانشگاه میشوند.
در شیراز انجمن اسلامی دانشگاه را راهاندازی
میکند و پس از مدتی دستگیر شده و تحت بازجویی ساواک قرار میگیرند؛
نهایتا به جهت مبارزات انقلابی و فعالیتهای سیاسی از دانشگاه شیراز اخراج
میشوند؛ آشنایی آقای حداد با شهید علامه مطهری نیز در همین دوران و در
شیراز اتفاقی میافتد گرچه بعدها تبدیل به رابطه استاد و شاگردی محکمی
میشود.
ایشان آن طور که بین نزدیکان شهید مطهری مشهور است به
بهترین شاگرد غیر روحانی استاد مطهری شناخته میشوند؛ سال ۱۳۴۷ در رشته
علوم اجتماعی مجدد وارد دانشگاه تهران میشوند اگرچه در این ایام به دلیل
استمرار مبارزات و فعالیتهای انقلابی در چند نوبت از دانشگاه اخراج
میشود.
در اوایل دهه ۵۰ نیز توسط ساواک دستگیر شده و البته با
همه فراز و فرودهای زندگی انقلابی در سال ۱۳۵۳ دروس دکتری خود را در رشته
فلسفه با رتبه ممتاز به جهات علمی به پایان میبرد؛ از خانواده ایشان افراد
مبارز و انقلابی دیگری نیز دستگیر میشوند و از نکات کمتر توجه شده این
مسئله خواهر ایشان است که کم سن و سال ترین دختر دستگیر و شکنجه شده در
ساواک است.
شهید مجید حداد عادل نیز که برادر کوچکتر ایشان بوده است
به همراه برخی دیگر از اعضاء خانواده از دستگیر شدگان مبارزات قبل از
انقلاب بودند؛ شهید مجید حداد عادل که سرپرستی استانداری کرمانشاه رادر
اوایل جنگ بر عهده داشت در غروب روز هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جبهه دارخوین و
در سن ۳۰ سالگی بر اثر اصابت ترکش کاتیوشا به ناحیه سر در عملیات
ثامنالائمه (ع) که همان عملیات شکست حصر آبادان بود، آسمانی شد.
در
دوران زندان ساواک آقای حداد، به دلیل قوت فکری و انقلابی وی، تقی شهرام
(نویسنده بیانیه تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین) که مدتی با حداد در یک
بخش زندان بوده است گفته بود : «علی حداد حتما باید از بدنه مبارزین مسلمان
جدا شود و من اگر جای ساواک بودم حتما به هر طریقی این کار را میکردم ».
در همین سالها و در کنار این مبارزات بود که پس از تدریس در دانشگاه
شیراز در دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه ملی سابق (شهید بهشتی) نیز دروس
مختلفی را تدریس کرد؛ با همه فعالیتهای انقلابی، مبارزات، اخراجهای مکرر
از دانشگاه، دستگیری خود و خانواده و شکنجه شدن اعضاء خانواده و موارد
متعدد از این دست که بیانگر خط روشن ایشان قبل از انقلاب بوده، برخی به
دلیل مسئولیت سید حسین نصر در دفتر فرح گمان بردهاند که وی نیز با دفتر
فرح ارتباط کاری داشته، در حالی که دکتر حداد اصرار نصر را برای همکاری با
وی در این حوزه نمیپذیرد، حتی پا فشاری ایشان برای حضور در انجمن فلسفه و
حکمت شاهنشاهی را هم رد میکند و این گمان غلط به دلیل تحصیل فلسفه نزد
دکتر نصر بوده که استاد مذهبی فلسفه آن زمان دانشگاه تهران است.
از
سوی دیگر به جهت قدرت علمی در فلسفه، حدادعادل جوان مورد توجه سیدحسین
نصر واقع میشود و این نیز مزید بر این شائبه شده است؛ ایشان همچنین عضویت
در حزب رستاخیز را که در آن دوران اجباری بود را نپذیرفت و به همین دلیل
تهدید به اخراج دانشگاه صنعتی شریف شد و البته با انقلابیتر شدن فضای کشور
در سالهای بعدی از این فشار ها کاسته شد.
ازدواج و خانواده
در
سالهای منتهی به دهه ۵۰ با تنها دانشجوی دختر چادری دانشکده علوم تربیتی و
روانشناسی دانشگاه تهران که به خاطرچادری بودن وی نیز چند مورد اخراج از
کلاس و دانشگاه را تجربه کرده بود و از خانواده روحانیت بود ازدواج کرد.
ثمره این ازدواج ۱ فرزند پسر به نام فریدالدین و ۳ فرزند دختر با نامهای
آزاده، زهرا و بنتالهدی است؛ فریدالدین دکتری علوم سیاسی میخواند و معلم
مدرسه و استاد دانشگاه است؛ همسر او نیز خانه دار و در کنار آن معلم ادبیات
است.
آزاده حداد دکترای نانو دارد و مشغول تربیت ۴ فرزند و
خانهداری است، همسر ایشان متخصص درمان ژنتیک بیماریهای صعبالعلاج است و
در یکی از بیمارستانهای دولتی مشغول به طبابتاند و در دانشگاه تدریس
همان رشته را هم انجام میدهند، زهرا حداد کارشناسی ارشد مدیریت ارتباطات
خوانده و معلم مدرسه است همسر ایشان روحانی است و در قم مشغول به تدریس درس
خارج فقهاند.
بنت الهدی حداد نیز کارشناسی ارشد فلسفه خوانده و وی
نیز خانهدار است؛ همسر او خواهر زاده شهید وزوایی و متخصص هوش مصنوعی و
استاد دانشگاه تهران است. به غیر از داماد روحانی ایشان، همگی در منزل پدری
زندگی می کنند.
فعالیتهای انقلابی، مدیریتی و اجرایی ابتدای انقلاب
با پیروزی انقلاب مبارزه و کارهای علمی، فکری و فرهنگی وی تبدیل به
مدیریتهای اجرایی مهم و کلان کشور گردید. در دولت اول پس از انقلاب شرط
پذیرش میناچی در وزارت ارشاد وقت (وزارت فرهنگ و هنر سابق) حضور دکتر حداد
در معاونت این وزارت خانه بوده که به توصیه جریان روحانیت و انقلابی شورای
انقلاب و مخصوصا شهید بهشتی و شهید مطهری اتفاق میافتد.
کمی بعد
از آن ایشان به وزارت آموزش و پرورش میرود و در آنجا نیز به مدت حدود ۱۱
سال ابتدا مشاور و بعد معاونت این وزراتخانه را بر عهده میگیرد؛ از
اقدامات مهم دوران مدیریت وی در آموزش و پرورش تغییر تمام کتب درسی زمان
پهلوی، تنها ظرف ۳ سال بوده است؛ برخلاف دانشگاهها که در انقلاب فرهنگی
تعطیل شد، برای مدارس کشور با وسعت زیاد این امکان فراهم نبود لذا این کار،
مستمر و سریع انجام شد. رهبری در دهه ۷۰ با عنایت به همین تغییرات در کتب
درسی مدارس، این بخش را از نقاطی بر شمردند که خیالشان نسبت به آن راحت
است؛ از دیگر مسئولیتهای حساس و مهم ایشان در ابتدای انقلاب، شورای مدیریت
صداوسیما بود که با حضور افرادی چون غضنفرپور(نزدیک به بنیصدر)، بهزاد
نبوی، دکتر هادی، موسوی خوئینیها و ایشان صورت گرفت.
نکته شایان
ذکر تا این سالها آن است که دکتر حداد تا سال ۱۳۷۲ به همراه یکی دیگر از
انقلابیون، پرسابقهترین معاونین وزیر جمهوری اسلامی بودند و تقریبا حدود
۱۳ سال اول انقلاب را در قوه مجریه گذراندهاند؛ با وجود این مسئولیتهای
اجرایی بنا به ضرورت انقلاب و در آستانه اصلاحات و اواخر سازندگی به طور
جدی به فعالیتهای علمی و فرهنگی دانشگاه بر میگردد.
برای تقویت
جبهه فکری انقلاب اسلامی فعالیتهای علمی خود را گسترش داده و در همین
دوران به ریاست فرهنگستان انتخاب شد و مدیر عاملی بنیاد دایرة المعارف نیز
به ایشان سپرده میشود.
تاسیس رشته فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه
امام صادق (ع)، تدریس در حوزه علمیه، تدریس و مدیر گروهی تاریخ علم در
دانشگاه تهران و بسیاری دیگر از فعالیتهای علمی و فرهنگی در همین دوره
کوتاه انجام گرفته است؛ بیان این نکته نیز خالی از لطف نیست که ایشان اولین
استاد غیر روحانی موسسه آیتالله مصباح طی سالهای اوایل دهه پنجاه در قم
بودهاند و اگر چه دوستی نزدیک ایشان با علامه به سالهای قبل از انقلاب
برمیگردد در دهه ۷۰ که فقدان کار های تئوریک انقلابی بیشتر میشود همکاری
نزدیکتری را با مجموعه ایشان انجام میدهند.
دکتر حداد چه در
زمانی که آیتالله مصباح موسسه راه حق را داشتند و چه در ادوار مختلف موسسه
آموزشی وپژوهشی امام خمینی (ره) با علامه و شاگردان ایشان همکاری علمی و
اداری داشتهاند؛ در کنار همه این اشتغالات اجرایی، مدیریتی و علمی دریافت
جایزه دانشمند برجسته جهان اسلام، کتاب سال جمهوری اسلامی، چهره ماندگار
فلسفه حاکی از تلاش برای تعمیق فکری و انجام کارهای انقلاب است.
مبارزات مجلس ششم و ریاست دوره هفتم مجلس
در
همین سالهای میانی دهه ۷۰ اوضاع کشور مخصوصا در حوزه سیاست نابسامان است؛
اصولگرایان در انتخابات مجلس ششم اگر چه با افراد شاخصی در انتخابات به
میدان میآیند؛ اما فقط آقای هاشمی رفسنجانی و حداد توانستند وارد مجلس
شوند ماجرای معروف مسجد هدایت که ایشان و خانوادهشان در آن صندوق رای
داده بودند و در اعلام نتایج رای ایشان صفر اعلام شده بود در همین دوره
اتفاق میافتد.
بعد از ورود به مجلس ششم با تلاش جدی حزب مشارکت و
سازمان مجاهدین، اعتبار نامه وی تا چهار ماه تایید نشد! در رفتوآمدهای
همین چند ماه و در فرصتهای خالی مجلس ششم بود، که برای دومین بار زبان
فرانسه را مرور کرد ایشان به زبانهای عربی و انگلیسی سخنرانی و مذاکره
میکنند و به زبان فرانسه نیز تسلط دارند.
او در مجلس ششم رئیس
فراکسیون اصولگرایان(اقلیت) شد؛ به این ترتیب وی در خط مقدم مبارزه با
افراطیون اصلاحطلب قرار میگیرد، از همین رو اصلاح طلبان تندرو هرگز میانه
خوبی با ایشان نداشته و ندارند؛ موضعگیری ایشان نیز نسبت به آنان همواره
شفاف و صریح بوده است.
نطقهای انقلابی و مخالفتهای ایشان با
لوایح و طرحهای ضد نظام، بسیاری از بحثهای گرم مجلس ششم را ایجاد کرد و
اقلیتی قدرتمند را برای اصولگرایان در مجلس ششم پدیدار ساخت؛ دکتر درحالی
در مجلس به مواجهه با این جریان پرداخت که در همان دوران، فتنه منتظری،
اصلاح قانون مطبوعات، پس لرزههای وقایع ۱۸ تیر، ماجرای آقاجری، تحصن مجلس
ششم و بسیاری دیگر از مسائل در آن مجلس پیش آمد.
در کنار این
فعالیت ها در مجلس، با مسئولیت رئیس فراکسیون اقلیت، زمینه سازی برای
بازگشت اصولگرایان به صحنه خدمت رسانی انقلاب نیز در کنار دیگر دلسوزان وجه
همت ایشان قرار میگیرد.
با موفقیت نیروهای وفادار به انقلاب و
مردم در شورای شهر دوم، جریان اقلیت از این شورا و شهرداری احمدینژاد با
تمام توان حمایت میکند و با پیروزی اصولگرایان در انتخابات مجلس، ایشان
با رای اول مردم تهران وارد مجلس شورای اسلامی شده و به ریاست آن انتخاب
میشود.
خانه ملت در دوره انتقالی و پیچیده اواخر خاتمی و اوایل
احمدینژاد نیازمند تدبیر و مدیریت کارامد است؛ همین مجلس هفتم به اذعان
کارشناسان سیاسی معتقد و مکتبی از نقاط مثبت کارنامه مجلس و ایشان است و
معمولا با خاطره مثبت از آن یاد میشود؛ کما اینکه رهبر انقلاب در آخرین
دیدار مجلس هفتمیها فرمودندکه مجلس هفتم از صخره زار مجلس ششم رویید و
درباره مدیریت این مجلس بیان فرمودند که: «یکى از چیزهایى که من واقعاً
باید از برادران مجلس هفتم، بخصوص جناب آقاى دکتر حداد عادل تشکر کنم -
حالا آنچه که در بیرون منعکس است، ممکن است در مواردى جور دیگرى باشد؛ اما
ما در متن قضایا بودیم و حرفها را از این طرف و از آن طرف مىشنیدیم و
تلاشها را میدیدیم - این است که حقاً و انصافاً تلاش زیادى در مجلس هفتم
میشد براى اینکه نگذارند بین دولت و بین مجلس اختلاف به وجود بیاید؛
واقعاً تلاش و کار میشد؛ حالا بعضى از رسانهها و مطبوعات و منبردارهاى
سیاسى بىانصافیهایى میکنند، لیکن حقیقت قضیه این است؛ اینکه ما میدیدیم
و مشاهده میکردیم.»
این تایید کلی و مهم در پایان عملکرد آن دوره و
در کنار تذکرات ایشان به مجالس بعدی بیانگر موفقیت نسبی در مدیریت مجلس
هفتم است؛ مجلسی که تدابیر عاقلانهای چون همکاری با دولت خاتمی برای
پیشبرد کارهای اجرایی کشور، جلوگیری از استیضاحهای سیاسی (که در مجالس بعد
به چشم میآید)، مدیریت منطقی استیضاح خرم و اقدامات انقلابی و شجاعانهای
چون تحقیق و تفحص از دانشگاه آزاد با همه فشارهای مخالف، تحقیق و تفحص از
قوه قضاییه، جلوگیری از ریخت و پاشها در اداره مجلس و حقوق نمایندگان،
وضع قوانین قاطعانه در تایید غنی سازی طرح ساماندهی استخدام معلمان و معیشت
آنها، طرح به روز رسانی حقوق بازنشتگان و بسیاری دیگر از این دست طرح ها
مدیریت همراه با موفقیتی را برای اصولگرایان در مجلس هفتم رقم میزند.
در
دو سال همزمانی مجلس هفتم با دولت احمدی نژاد گرچه ایشان به شیوه اداره
کشور در پاره ای از موارد انتقاداتی داشتند اما در مقابل فشار های نابجای
مخالفان احمدینژاد تغیر روش نداده و سعی در مدیریتی متعادل و همراه با حفظ
آرامش داشتند؛ از نکات مهم دیگر مجلس هفتم در کنار اقدامات انقلابی و
تدابیر مختلف برای گذراندن این برهه، رعایت اخلاق وایجاد آرامش نیز در
عملکرد این مجلس دیده می شود. بعد از پایان مسئولیت این دوره، رهبری ،ایشان
رابه عنوان مشاور عالی خود انتخاب کردند.
مجالس هشتم، نهم و فتنه ۸۸
در
شروع مجلس هشتم با لابیگری سیاسی آقایان رحیمی، باهنر و کردان، اصلاح
طلبان مجلس که از دیر باز دل خوشی از حداد نداشتند به سمت آقای لاریجانی
رفتند؛ برخی طرفداران دولت نیز به امید اینکه ایشان رابطه بهتری با دولت
خواهد داشت با ایشان به توافق رسیدند.
در این دوره با اصرار
نمایندگان ارزشی مجلس ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس را بر عهده گرفتند و البته
دیری نپایید که با روشن شدن زوایای امر تغییر نظر دادند، به همین جهت در
دوره نهم سه جریان انقلابی مجلس یعنی پایداری، رهپویان و ایثارگران از
ریاست مجلسی ایشان حمایت کردند؛ در دوره نهم تقابل با جریان راست سنتی و
آقای لاریجانی نیز پررنگتر اتفاق افتاد و ایشان اگر چه لابیهای مجلس به
سمت ریاست آقای لاریجانی پیش میرفت انقلابی و محکم تا آخرین لحظه مبارزه
ایستادند.
از دیگر نکاتی که در فعالیتهای سیاسی ایشان به چشم
میخورد، این است که مشی سیاسی آقای حداد با آقای هاشمی رفسنجانی در
دورههای مختلف اداره کشور یکسان نبوده و اگرچه ایشان در ادوار مختلف عضو
مجمع تشخیص مصلحت نظام بودهاند، به غیر از یک مورد هیچ جلسه خصوصی در
تمام دوران مسئولیت این دو برگزار نشده، البته آن جلسه هم که ظاهرا درباره
فعالیتهای یکی از فرزندان آقای هاشمی بوده است با نتیجه به پایان
نمیرسد.
یکی از مبانی این اختلاف نگاه، مخالفت او با روحیه
تکنوکراسی است؛ البته ایشان نوع انحراف آقای هاشمی و خاتمی را معرفتی و
اساسی میدانند و مشکلات احمدینژاد را شخصمحور و نه در اساس گفتمان؛ در
فتنه ۸۸ نیز نزاع موسوی در برابر نظام را مقابله اسلام و سکولاریزم
میدیدند.
لذا قاطعانه ایستادند و شاید مجموع سخنرانیهای ایشان در
این باره بتواند به کتابی ۵۰۰ صفحهای تبدیل شود؛ ایشان البته نسبت به
مناظرههای آقای احمدینژاد نیز منتقد بودند و آن را مشکلساز میدانستند؛
فتنه ۸۸ آزمون و محکی برای تمامی مسئولان بود و به نظر میرسد ایشان با
روشنگریها و سخنرانیهای پیشگامانه و با صلابت اولین مسئول بلندپایه نظام
بودند که در شرایط سخت اولیه فضای سکوت برخی آقایان را شکستند.
ماجرای
سخنرانی ایشان در میدان ولیعصر نیز قابل توجه است؛ مسئولین شورای هماهنگی
تبلیغات اسلامی چند ساعت مانده به زمان سخنرانی با ایشان تماس میگیرند و
ضمن دعوت از ایشان برای سخنرانی در جمع مردم انقلابی که علیه فتنهگران
تجمع کردند، عدم پذیرش برخی دیگر از شخصیتها را هم به ایشان اطلاع
میدهند.
اوضاع حساس، نابسامان و حتی به جهات امنیتی هم کاملاً به هم
ریخته است؛ تیم حفاظت ایشان نیز که مسئله را شنیده بودند، اعلام مخالفت
میکنند و تامین امنیت ایشان را در این اوضاع انجام نشدنی میدانند؛ مسئول
دفتر دکتر به تیم حفاظت خبر میدهد که اگر شما این کار را نمیکنید با
حلقهای از بسیجیان حاضر در میدان فلسطین ایشان را به محل سخنرانی
میرسانیم.
تیم حفاظت حرکت میکند اما به دلیل ازدحام جمعیت از
میدان فلسطین به بعد پیاده تا محل سخنرانی میروند؛ شب پس از آن نیز گرچه
برخی مصلحت اندیشان، مخالف با این نوع حضور انقلابی در شرایط اولیه فتنه
بودند و به ایشان برای عدم حضور فشار میآوردند، با حضور در گفتوگوی ویژه
خبری پیش از بسیاری دیگر از مسئولین موضع خود را شفاف و صریح اعلام نمودند.
چندی
بعد رهبری معظم انقلاب در دیدار جمعی از مسئولین با تمجید از سخنرانی
ایشان در آن روز یکی از وجوه اهمیت صحبتهای ایشان را در میدان ولیعصر برهه
زمانی انجام آن دانستند و شاخصه مهم دیگر آن را نیز بیان این نکات در
شرایط سکوت بسیاری افراد که از آنها توقع می رفت بیان کرد؛ با این
موضعگیریها برخی گمان میکردند که رای ایشان در انتخابات مجلس نهم تهران
شکسته خواهد شد، اما اعلام نتایج افزایش ۲۰% آرای ایشان را نسبت به
انتخابات قبل فاصله بالای ایشان با نفرات بعدی را نشان داد.
با شروع
مجلس نهم سه جریان انقلابیتر مجلس یعنی رهپویان، ایثارگران و پایداری با
تشکیل فراکسیون اصولگرایان وی را به ریاست آن انتخاب کردند؛ در آنچه از عمر
مجلس نهم نیز گذشته در رویدادهای مهم آن یعنی سوال از رئیسجمهور و
استیضاح وزیر کار مخالفت ایشان و فراکسیون با فرمایشات رهبری معظم انقلاب
که پس از آن ماجراها بیان شد تطابق داشت.
از نکات دیگری که بیان آن
در پایان خالی از لطف نیست عدم ورود ایشان به فعالیتهای اقتصادی است؛ گرچه
پدر ایشان از متنفذین صنعت حمل و نقل بودهاند، هیچ گاه نه تنها وارد کار
اقتصادی نشدند، حتی حاضر به پیش بردن جریان اقتصادی ارث پدری را همزمان با
مسئولیت داشتن در نظام اسلامی نیز نگردیدند و همواره کار های کشور و انقلاب
وفعالیت های علمی و فرهنگی را به آن ارجحیت دادند.
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:6
اخبار
افشاگری دختر امیر قطر علیه پدر
دختر
امیر قطر در صفحه شخصی خود در یکی از شبکههای اجتماعی نوشت که پدرش تحت
عنوان حمایت از انقلاب از تروریستهای سوریه حمایت میکند.
پایگاه خبری «المسلة» در خبری نوشت که «هند» دختر «حمد بن آل ثانی» امیر
قطر در صفحه شخصی خود در توییتر از حکومت پدرش انتقاد و تاکید کرد که دخالت
دوحه در امور سوریه یک رسوایی برای تاریخ قطر به شمار میآید.
وی تاکید کرد که پدرش از تروریستهای سوریه تحت عنوان «انقلاب» حمایت میکند.
هند
در ادامه نوشت: پدرم از انقلاب سوریه حمایت کرد زیرا ایمان داشت که آنچه
در این کشور روی میدهد، خواست مردم است اما امروز ما میبینیم که برعکس
است. من یک قطعه فیلم دیدهام که جنگجویان در سوریه آن را منتشر کردهاند
آنها قلب همنوعان خود را میخورند. این تصاویر نمیتواند بیانگر خواست
آزادیخواهان باشد بلکه جنایتی علیه ملت سوریه است.
دختر امیر قطر
در ادامه یادداشت خود از دخالت برخی از جنگجویان سعودی در امور سوریه و
فتوای برخی برای کشتار و اعدام شهروندان سوری انتقاد کرده و نوشته است: یک
قطعه فیلم به دستم رسیده که نشان میدهد یک شهروند سعودی، 21 شهروند سوری
را اعدام میکند و میگوید که اینها نظامی هستند. این چیزی است که به نظر
من، انقلاب مردمی را به یک انقلاب تروریستی تبدیل خواهد کرد.
منبع: خبرگزاری فارس
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:3
اخبار
رمان «صد سال تنهایی» گابریل گارسیا مارکز با ترجمهی بهمن فرزانه که پس از سالها تجدید چاپ شده بود، فعلا منتشر نمیشود.
این مترجم پیشکسوت به خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران
(ایسنا)، گفت: چاپ جدید ترجمهی رمان «صد سال تنهایی» اثر مارکز تمام شده، و
علیرغم اینکه کتاب اخیرا تجدید چاپ شده بود، حالا میگویند فلان بخش از
کتاب را بزنید که اینجوری عملا چیزی از آن باقی نمیماند. بنابراین کتاب
فعلا و با این وضعیت تجدید چاپ نمیشود.
یکی از کتابفروشان انتشارات امیرکبیر (ناشر کتاب) هم از تمام شدن چاپ این
کتاب خبر داد و گفت: چاپ کتاب را تمام کردهایم و دیگر تجدید چاپ نمیشود.
ترجمهی بهمن فرزانه از «صد سال تنهایی» که سالها به صورت افست و در
خیابان به فروش میرسید، دیماه سال گذشته بعد از 33 سال از سوی انتشارات
امیرکبیر تجدید چاپ شد. چاپ نخست این رمان در ایران به سال 1353 در نشر
یادشده با مدیریت عبدالرحیم جعفری انتشار یافته است.
بهمن فرزانه در هنگام اعلام خبر تجدید چاپ این رمان بعد از 33 سال به ایسنا
گفته بود: سرانجام آمدند با من قرارداد جدیدی بستند، مدیران نشر امیرکبیر
گفتند «صد سال تنهایی» را تجدید چاپ میکنیم و حالا ترجمهی این رمان با
ویراستی جدید منتشر میشود. من هم از اینکه این کتابم تجدید چاپ میشود،
خوشحالام و حس خوبی دارم از اینکه بالأخره بعد از سالها، کتاب را تجدید
چاپ میکنند.
این مترجم در مقدمهی کوتاه چاپ تازهی «صد سال تنهایی» نوشته است: چیدن
چند شاخ برگ از این درخت تنومند چندان آسیب و صدمهای به آن وارد نمیکند.
عموم جامعهی فرهنگی - ادبی ایران، بهمن فرزانه را با ترجمهی «صد سال
تنهایی» میشناسند؛ اما او نسبت به این مسأله گله دارد و میگوید: از من به
عنوان مترجم «صد سال تنهایی» در ایران یاد میکنند. این انتقاد به آنها
وارد است که من بعد از «صد سال تنهایی»، کتابهای دیگری هم از این نویسنده
ترجمه کردم؛ مثلا «عشق در زمان وبا» را ترجمه کردم؛ اما این برچسب مترجم
«صد سال تنهایی» به من چسبیده است؛ ولی من معتقدم خوانندگان و منتقدان
نباید وسواس داشته باشند که به یک چیز بچسبند. یک نویسنده و مترجم را باید
آنطور که هست، شناخت؛ نه اینکه بر اساس یک کتابش او را قضاوت کرد. یعنی
اینکه در ایران مدام به من میگویند مترجم «صد سال تنهایی»، این البته
خوشایند است؛ ولی من آثار دیگری هم از مارکز ترجمه کردهام.
http://isna.ir/fa/news/92030100089/%D8%AA%D9%88%D9%82%D9%81-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1-%D8%B5%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%AA%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:3
سينمای ایران و جهان
خاطرات محمدعلی کشاورز از "پدرسالار"
«پدر
سالار» اینروزها خیلی حال خوشی ندارد، اما آنقدر خوش اخلاق است که انگار
وظیفه خود میداند که «تبریک روز پدر» را بیپاسخ نگذارد تا یادت بیاندازد
که «استاد» بودن آدابی دارد.
محمدعلی کشاورز این روزها خیلی مریض است و
در بستر استراحت میکند، اما این بیماری که ماههاست با او همراه شده، باعث
نشده که اخلاق خوبش در برخورد با دیگران کمرنگ شود. وقتی میگویی برای
روز «پدر» با او تماس گرفتهای، میگوید حال خوشی ندارد. اما آنقدر برای
سلامتیات آرزوهای خوب و خوش میکند که ناخودآگاه بهیاد آن صحنههایی از
«پدر سالار» میافتی که او با تمام وجودش نگران «فرزندانش» است.
در
آستانه روز «پدر» جویای احوال «استاد محمدعلی کشاورز» بازیگر پیشکسوت سینما
و تلویزیون ایران شدیم و او در پاسخ درباره وضعیت سلامتیش آن را خیلی خوب
توصیف نکرد.
کشاورز درباره وضعیت جسمی اینروزهایش گفت: از قبل
بهتر نیستم، نمیتوانم راه بروم، همینطور خوابیدهام. وی در پاسخ به «تبریک
روز پدر» ضمن تشکر بیان کرد: انشاءالله سلامت و موفق باشید. قدر
سلامتیتان را بدانید.
محمدعلی کشاورز این روزها در منزلش استراحت میکند و به گفته خودش درگیر فیزیوتراپیهای متعدد است.
استاد
«محمدعلی کشاورز» که اصالتا اصفهانی است، در سال 1343 با فیلم «شب قوزی»
وارد سینما شد. او تا کنون فیلمهای سینمایی نامآشنایی مانند
«کمالالملک»، «کفشهای میرزا نوروز»، «مادر»، «ناصرالدینشاه آکتور
سینما»، «دلشدگان»، «روز واقعه»، «کمیته مجازات» و... ایفای نقش کرده است.
کشاورز همچنین در سریالهای زیادی مانند «پدر سالار»، «سربداران»،
«داییجان ناپلئون»، «سلطان و شبان» و... بازی کرده است.
محمدعلی
کشاورز در گفتوگوهای مختلفش نکات و خاطرات جالبی را بیان کرده است. در
زیر بخشهایی از آنها را که او در گفتوگو با ایسنا و مجله «نسل امروز» و
روزنامه «جامجم» عنوان کرده را در زیر میخوانید:
* یادم است قرار
بود در یک صحنه من توی گوش محمود پاکنیت بزنم، من هم خیلی طبیعی این کار
را کردم (با خنده) و او خیلی دردش آمد و باورش نمیشد من در کارم آنقدر جدی
باشم.
* (هنگام فیلمبرداری «پدر سالار») آن روزها هرروز صبح زود
همه سر صحنه میآمدیم، اما مرحومه نادره خیرآبادی نیمساعت دیرتر از بقیه
میآمد. یک روز یواشکی از او پرسیدم چرا دیر میآیی؟ گفت هیچی، من سر راه
یک کلهپزی پیدا کردم هر روز میروم آنجا صبحانه میخورم، بعد میآیم؛
امروز هم یک چشم با خودم آوردم که هرکس صبحانه نخورده بدهم بخورد!
*
هیچوقت شهرت و معروف شدن برای من معنا نداشت، از چهره شدن فقط یک خاطره
خوب دارم. یادم میآید یک روز در خیابان عباسآباد در حال پیادهروی بودم.
آنسمت خیابان پسری با یک گاری دستی داشت انگور میفروخت، تا مرا دید به
سمتم دوید و با خوشحالی یک خوشه انگور به من داد و گفت من چیزی ندارم که به
شما بدهم، این انگور را از من قبول کنید. چهره شاد آن پسر و آن خوشه انگور
بهترین هدیهای بوده که من به خاطر بازیگر بودنم در زندگیام گرفتهام.
*
یک روز داشتیم میرفتیم مدرسه، مدرسهمان هم در محله جلفای اصفهان بود.
دیدیم که کامیونهای عجیب و غریب پر از سربازهای خارجی در حال عبور از
خیابانهای شهر هستند، مردم هو میکشیدند و سنگ میزدند، سربازهای سوار بر
کامیون هم به سمت مردم آدامس پرت میکردند که البته کسی این آدامسها را
برنمیداشت. مردم وقتی این کامیونهای متفقین را میدیدند شعار «مرگ بر
انگلیس» و «مرگ بر روس» میگفتند و بعضا فحشهای بد و ناموسی هم به آنها
میگفتند. آن زمان زایندهرود مثل حالا خشک نشده بود. بچهها میرفتند از
کنار زایندهرود ریگ و سنگ برمیداشتند، دست به دست میدادند یا
پیراهنهایشان را پر از ریگ و سنگ میکردند و میآوردند جایی که کامیونها
در حال رد شدن بودند و به سمت کامیونها پرتاب میکردند. مردم اصفهان در
این موقع، چندبار تظاهرات ضدبیگانه داشتند. به هرحال متفقین از اصفهان
گذشتند. این خاطره را خیلی خوب به خاطر دارم.
* زمان جنگ جهانی،
گروههایی را برای اسکان به اصفهان آوردند که بعد فهمیدیم آنها لهستانی
هستند. مردم اصفهان هم وقتی فهمیدند که این لهستانیها آواره و گرفتار
هستند، با همه مشکلات و کمبودهایی که داشتند، خیلی به آنها کمک کردند...
آنها در باغهای محله جلفا که ارمنینشین بود، ساکن شدند. مردم اصفهان
برایشان غذا درست میکردند و برای آنها میآوردند و یک مسالهای که خیلی
جالب این بود که مردم اصفهان از زنها و دخترهای لهستانیها به طور خاص
مواظبت میکردند که اراذل و اوباش دنبال دختران و زنان آنها نیفتند.
*
صحبت کردن و گپ زدن در بین افراد خانواده خیلی کم شده، دیگر کسی حوصله کسی
را ندارد. اینها همه خطرناک است و من که سنوسالی را گذراندهام، آن را حس
میکنم و خواهش میکنم که خانوادهها برای در کنار هم بودنشان ارزش بیشتری
قائل شوند. من آنقدر از این تکنولوژی بدم میآید که حتی موبایل هم ندارم و
هیچوقت هم احساس نکردم به آن نیازی دارم.
* کنکور پزشکی دادم و قبول شدم، ولی در سالن تشریح که رفتم دیدم به روحیات من نمیخورد و انصراف دادم.
* از میان فیلمهایم، کارهایی که با علی حاتمی کردهام را خیلی دوست دارم.
*
سناریوی «هزاردستان» را بصورت کامل دارم و میخواهم اگر خانواده علی حاتمی
راضی باشند آنرا چاپ کنم تا مردم ببینند حاتمی در سریال نوشتن چه تکنیکی
داشت.
* هیچگاه جزو هیچ گروه و دسته سیاسی و غیرسیاسی نبودم و به نظر من هنرمند باید بیشتر به اصل خود کار فرهنگ و سرزمین خودش فکر کند.
*
احمد رسولزاده که در بسیاری از کارهایم به جای من صحبت کرده، صدایش بسیار
شبیه من است و موقعی که با او صحبتم میکنم انگار با خودم صحبت میکنم!
*
با اکثر کارگردانهای مطرح کار کردهام و از میان آنها با علی حاتمی چون
هم دانشکده بودیم خیلی راحت بودم. اما از همه بهتر فرخ غفاری بود که رهبری
خیلی خوبی داشت. ضمن آنکه بازیگر خیلی خوبی هم بود و در کمدی نظیر نداشت.
* بیآبی رخ اصفهان را که زایندهرود است، گرفته است. تا آب به زایندهرود برنگردد، من هم به اصفهان برنمیگردم!
منبع: خبرگزاری ایسنا
چهارشنبه 1/3/1392 - 17:2
اخبار
نویسنده فرانسوی خودکشی کرد
یک
مرد فرانسوی در اعتراض به فساد جامعه غربی در مقابل ۱۵۰۰ نفر از مردم
پاریس و گردشگران خارجی در کلیسای جامع نوتردام دست به خود کشی زد.
تسنیم: یک مرد فرانسوی در اعتراض به فساد جامعه غربی در مقابل ۱۵۰۰ نفر از مردم
پاریس و گردشگران خارجی در کلیسای جامع نوتردام دست به خود کشی زد.
به
گزارش تسنیم به نقل از سی.ان.ان، یک مرد فرانسوی روز گذشته (سهشنبه) در
اعتراض به فساد جامعه غربی در مقابل ۱۵۰۰ نفر از مردم پاریس و گردشگران
خارجی در کلیسای جامع نوتردام دست به خود کشی زد.
پلیس فرانسه نیز با اعلام این خبر تایید کرد فردی که به ضرب گلوله خود را کشت "دومینیک ونر"، تاریخدان و نویسنده ۷۸ ساله، بوده است.
به
گفته کشیش کلیسای جامع نوتردام، ونر پیش از خودکشی نامهای بر روی محراب
این کلیسا قرار داد. وی در این نامه با محکوم کردن ازدواج همجنسبازان
تاکید کرده بود که اقدامات ویژهای برای بیدار کردن مردم لازم است.
وی
پیش از این در وبلاگ خود از تظاهرات مردم فرانسه که قرار است در تاریخ ۲۶
می علیه قانونی شدن ازدواج همجنسبازان در این کشور برگزار شود، حمایت کرده
بود.
این نویسنده روز گذشته در وبلاگ خود نوشت: جوهر یک انسان در
وجودش است و نه در جهان دیگر. شما در این دنیا و همین حالا باید سرنوشت خود
را تا آخرین لحظه رقم بزنید. چهارشنبه 1/3/1392 - 17:1
اخبار
مشایی به عزتالله انتظامی نامه نوشت
اسفندیار
رحیم مشایی در نامهای به استاد عزتالله انتظامی، خطاب به وی گفت: از
وضعیتی که پیش آمد خیلی متاثر شدم. روا نیست که در پی یک عمر تلاش خاطرتان
مکدر شود.
در این نامه آمده است:
«به نام خدای مهربان
استاد عزیزم جناب آقای انتظامی
با سلام و ادب و احترام
از
این فرصت استفاده کرده، ارادتم را تجدید میکنم. از وضعیتی که پیش آمد
خیلی متاثر شدم. روا نیست که در پی یک عمر تلاش خاطرتان مکدر شود. برایتان
سلامتی و سرزندگی آرزو میکنم و بارانی را که هماکنون شروع به باریدن
گرفته است، به فال نیک میگیرم.
دوستدار و مشتاق دیدار
اسفندیار رحیم مشایی»
چهارشنبه 1/3/1392 - 16:54
آلبوم تصاویر
عکس/ تست بینایی جالب از خطای دید!
چهارشنبه 1/3/1392 - 16:53
اقتصاد
الان خانه بخریم یا بعد از انتخابات؟
اکنون بازار مسکن به دوران رکود خود وارد شده و بسیاری از خریداران را در شک و تردید "بخریم یا نخریم" نگه داشته است.
سال
۹۱ سالی بود که مسکن توانست بار دیگر خبرساز شش. گزارش مرکز آمار ایران
از آخرین قیمت مسکن در تهران در حالی در تابستان سال ۹۱ رقمی معادل بیش از
۲ میلیون و ۶۰۰ هزار تومان را نشان میدهد که در گزارش سال ۸۴ این مرکز
متوسط قیمت یک متر مربع زمین ساختمان مسکونی کلنگی در شهر تهران در آغاز
دولت نهم (نیمه نخست سال ۱۳۸۴) کمی بیش از ۶۶۰ هزار تومان عنوان شد.
در
واقع می توان گفت متوسط قیمت هر متر مربع زمین ساختمان مسکونی کلنگی در
تهران از نیمه اول سال ۱۳۸۴ تا تابستان ۱۳۹۱ بیش از چهار برابر رشد داشته
است. رشد نقدینگی، نبود بدیل سرمایهگذاری و تحریمهای اقتصادی از دلایل
این انفجار قیمت برشمرده میشوند. این افزایش قیمت در حالی اتفاق افتاده
افتاده است که دولت مدعی بود مسکن مهر قیمت مسکن را کنترل کرده است.
یکی
از دلیل این افزایش شدید قیمت مسکن را می توان در رکود اقتصادی جستجو کرد
رکودی که در سال های اخیر با همراه شدن با تورم و پدیدآوردن رکود اقتصادی
سرمایه های خوابیده در دست مردم را به جای هدایت به بخش های مولد اقتصادی
در کام خود فرو برد. در واقع در نتیجه ایجاد رکود تورمی، بسیاری از مردم
با سودآور ندیدن بخش تولید سرمایه های خود را به بخش های دلالی و بخش های
غیرمولدی مثل مسکن، سکه و دلار بردند و اینگونه بود که این بخش ها پذیرای
نقدینگی شدند؛ موضوعی که جز افزایش شدید قیمت ها در این بخش نتیجه دیگری
نداشت .
اما اکنون بازار مسکن به دوران رکود خود وارد شده و
بسیاری از خریداران را در شک و تردید "بخریم یا نخریم" نگه داشته است. طبق
اصول علم اقتصاد، دوران اقتصادی دارای دو سیکل رکود و رونق است و هر
اقتصادی یا در دوران رکود به سر می برد یا در دوران رونق. اصولا بعد از هر
دوره رکود اقتصادی، رونق اقتصادی در انتظار اقتصاد است. در حال حاضر
انتخابات ایران در کنار کاهش تعداد خریداران به رکود بازار مسکن دامن زده
است.
اکثر متقاضیان خرید دست نگه داشته اند . مردم به دلیل کاهش
قدرت خرید توانایی خرید مسکن خود را از دست داده اند و در کنار انتظار برای
افزایش میزان وام خرید مسکن، به پس انداز روی آورده اند تا با افزایش
قدرت خرید خود بتوانند خانه دار شوند. جدای از کسانی که در نتیجه کاهش
قدرت خرید دست نگه داشته اند، عده دیگر در انتظار نتیجه انتخابات به سر می
برند. دست نگه داشتن این دو گروه برای خرید مسکن در حال حاضر رکود بازار
مسکن را تشدید کرده است.
انتظار کارشناسان بر این است که بعد از
انتخابات و هم زمان با پایان فصل امتحانات و آغاز تعطیلات تابستانی، بازار
مسکن به دوران کوتاه مدت رکود خود پایان داده و وارد دوران رونق خود شود.
از سویی دیگر هیچگاه سابقه کاهش قیمت ها در بازار مسکن ایران در طولانی
مدت به ثبت نرسیده است و همین موضوع نشان دهنده این است که اکنون زمان
خوبی برای خرید مسکن می تواند باشد.
منبع: افکار
چهارشنبه 1/3/1392 - 14:38