• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 11098
تعداد نظرات : 597
زمان آخرین مطلب : 3563روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 

 

بگو دوستت دارم تا زیبائیم افزون شود
که بدون عشق تو زیبا نخواهم بود
بگو دوستت دارم تا سر انگشتانم
طلا شده، و پیشانیم مهتابی گردد
بگو و تردید نکن
که بعضی از عشق ‌ها قابل تأخیر نیستند
اگر دوستم بداری تقویم را تغییر خواهم داد
فصل‌ هایی را حذف نموده
یا فصل‌ هایی را به آن اضافه خواهم کرد
و زمان گذشته را به پایان خواهم رساند
و به جای آن پایتختی برای زنان تاسیس خواهم کرد
اگر تو معشوقه‌ ام شوی، من پادشاهی خواهم بود
و ستارگان را با سفینه‌ ها و لشکریان فتح خواهم کرد
از من خجالت نکش، که این فرصتی ست برای من
تا پیام آوری باشم میان تمام عاشقان

"نزار قبانی "

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:10
شعر و قطعات ادبی

 

 

از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشده‌ای؟

 

پاسخم داد: در ترساندن دیگران برای من لذت به یاد ماندنی است،

پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمی‌شوم!

اندکی اندیشیدم و سپس گفتم:

راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم!

گفت: تو اشتباه می‌کنی!

زیرا کسی نمی‌تواند چنین لذتی را ببرد،

مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!

 

"جبران خلیل جبران"

 

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:9
شعر و قطعات ادبی

 

 

به تو تکیه کرده‌ام
و از درخت تنت
شاخه‌های مهربانی مرا دربر گرفته‌اند
 
مباد که به تو اعتماد کنم
آنگاه که دستانم را فشردی
ترسیدم مبادا که انگشتام را بدزدی
و چون بر دهانم بوسه زدی
دندانهایم را شمردم! گواهی می دهم بر ترسهایم
 
دوستت می دارم
اما خوش ندارم که مرا دربند کنی
بدانسان که رود
خوش ندارد
در نقطه‌ای واحد، از بسترش اسیر شود در بند کردن رنگین‌کمان

از آنرو که براستی دوستت دارم
ما، در همان رودخانه، دیگربار
آب‌بازی خواهیم کرد در بند کردن لحظه‌ی هراسها
 
تو سهل و ممتنعی
چون چشمه‌ که به دست نمی آیی
مگر آنگاه که روان شودسهل و ممتنع

برای تو چونان صدف می گشایم
و رویاهای تو با من به لقاح می نشینند
و مروارید سیاه و بی‌تای تو را بارور می شوم

ما باید که پرواز کنیم چون دو خط موازی
با هم، که به هم نمی پیوندند
که نیز از یکدیگر دور نمی شوند
و عشق، همین است عشق دو خط موازی


         "غاده‌ السمان"
چهارشنبه 8/8/1392 - 16:7
شعر و قطعات ادبی

 

 

دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان برمی خیزند
و خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم .

کجای جهان رفته ای ؟
نشان قدمهایت
چون دان پرندگان
همه سویی ریخته است .

باز نمی گردی ، می دانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی
بدل خواهد شد .

  "شمس لنگرودی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:6
شعر و قطعات ادبی

 

 

در پی نشانی از توام
نشانی ساده
میان این رود مواج
که هزاران زن ، از آن درگذرند
 
نشانی از چشمانت
آنگاه که خجالت می کشند
وقتی که نور را حتی
از خود عبور می دهند
 
ناخن هایت ، عموزاده های گیلاس اند
و من
گاه در این اندیشه ام که کاش
می شد خراشم می دادند
وقتی که تو را می بوسیدم
 
در پی نشانی از توام
اما هیچ کس
به آهنگ تو نیست
یا به روشنایی ات
میان این رود مواج
که هزاران زن
از آن در گذرند
 
سراسر
تو کاملی
و من ادامه ات می دهم
چونان رودی که به دریایی از شکوه زنانه
در گذر است
 
    "پابلو نرودا"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:4
شعر و قطعات ادبی

 

 

برای اینکه دوستم داشته باشی
هر کاری بگویی می کنم
قیافه ام را عوض می کنم
همان شکلی می شوم که تو می خواهی
اخلاقم را عوض می کنم
همان طوری می شوم که تو می خواهی
حتی صدایم را عوض می کنم
همان حرفهایی را می زنم که تو می خواهی
اصلاً اسمم را هم عوض می کنم
هر اسمی که می خواهی روی من بگذار
خب حالا دوستم داری ؟
نه ، صبر کن
لطفاً دوستم نداشته باش

چون حالا انقدر عوض شده ام که حتی حال خودم هم از خودم به هم می خورد

    "شل سیلور استاین"

چهارشنبه 8/8/1392 - 16:2
شعر و قطعات ادبی

 

 

گر نتوانم با تو

اگر نتوانم با تو قهوه بنوشم
پس قهوه خانه ها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم با تو بی آنکه هدفی داشته باشیم
راه بروم
پس خیابانها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم نام تو را
بی آنکه بترسم
مزمزه کنم
پس زبانها به چه درد می خورند ؟

اگر نتوانم فریاد بزنم
دوستت دارم
پس دهانم به چه درد می خورد ؟

   "سعاد الصباح"
مترجم : وحید امیری
چهارشنبه 8/8/1392 - 16:1
شعر و قطعات ادبی

 

 

هستی ای یار من

اینک تو کجا هستی ای یار من
آیا به مانند نسیم شب زنده داری می‌کنی ؟
آیا ناله و فریاد دریاها را می‌شنوی ؟
و آیا به ضعف و خواری من می‌نگری ؟
و از شکیبایی‌ام آگاهی ؟

کجا هستی ای زندگی من
اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت
در هوا لبخند بزن تا زنده شوم

کجا هستی ای عشق من ؟
آه
چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم

  "جبران خلیل جبران"

چهارشنبه 8/8/1392 - 15:58
شعر و قطعات ادبی

 

 

 تاریک است و گس
سهم خود را از آن می‌پذیرم ، تو چرا گریه می‌کنی ؟
دستم را در دست خود بگیر و بگو که در یادم خواهی بود
قول بده سری به خواب‌هایم بزنی
من و تو چون دو کوه ، دور از هم جدا از هم
نه توان حرکتی نه امید دیداری
آرزویم اما این است که
عشق خود را با ستاره‌های نیمه شبان به سویم بفرستی

  "آنا آخماتووا"
کتاب : خاطره‌ای در درونم است
گزیده شعرهای عاشقانه آنا آخماتووا ترجمه احمد پوری

چهارشنبه 8/8/1392 - 15:57
شعر و قطعات ادبی

 

 

آب؟
بگو آب
و من روی تنت باران ببوسم
برو!هرجا که می‌خواهی برو
اما
دورتر از یک نفس نرو
آتش؟
بگو آتش
و من کف دست‌هام را
روی پوستت شعله‌ ور کنم
کلمات را مثل گلبرگ
زیر پای تو می‌ریزم
که راه گم نکنی
و بر کاغذم بمانی
رحم؟
تو بگو رحم کن
من خدا را بین نفس‌های تو
به التماس می‌اندازم
یاس به نخ می‌کشم
کلمات را
به گردن تو می‌آویزم
که بوی من
خوابت را حرام کند
از ندیدنت هی می‌میرم
به امید دیدنت
هی نو به نو
زنده می‌شوم
تنها یک میز برای من بخر
همین
و نان
جوهرم که تمام شد
مرا هم ببر دلم باز شود
در بازار پرندگان
بعد بیا روی میز بخواب
ببین چه داستانی می‌نویسم
از آن ملافه‌ی ‌سفید
و اندام تو
چه انتظار بیهوده‌ای است خورشید
که تو را
به دستانم
هدیه نخواهد داد!
بوی نارنج می‌دهی
عشق من!بهار می‌آیی
یا پاییز می‌رسی؟
حالا که در آغوش منی
شب‌ها مرا می‌فرسایند
که بودنت در دستانم
از خیال به خاطره بدل شود
و مرا در نبودنت تجزیه کنند
باز عاشقت شدم
داشتم آهنگی گوش می‌دادم
که شبیه موهای تو بود
مثل یک جعبه جواهر
که در بیابان به دست آدم داده‌اند
نمی‌دانم باهات چکار کنم
هیچ کس
دگمه‌های مرا
باز نکرده بود
جز تو
که می بستی و باز می‌کردی
نمی‌دیدی دگمه‌ی آستینت
به یقه‌ام دوخته شده
و نگاهت بر لب‌هام
دال یادم رفته بود یا میم؟
بوسیدن که یادم نمی رود
عشق من!

  "عباس معرفی"

چهارشنبه 8/8/1392 - 15:55
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته