مقتل شهدایی که در حمله اول به شهادت رسیدند
پس شایسته باشد كه آن اشخاصی را كه در حمله اولی شهید شدند و من بر اسم شریفشان مطلع شدم ذكر كنم و ایشان به ترتیبی كه در مناقب ابن شهر آشوب است این بزرگوارانند:
نعیم بن عجلان و او برادر نعمان بن عجلان است كه از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام و عامل آن حضرت بر بحرین و عمان بوده و گویند این دو تن با نضر كه برادر سیم است از شجعان و از شعراء بودهاند و در صفین ملازمت آن حضرت داشتهاند.
عمران بن كعب بن حارث الاشجعی كه در رجال شیخ ذكر شده.
حنظله بن عمر والشیبانی ـ قاسط بن زهیر و برادرش مقسط و در رجال شیخ اسم والدشان را عبدالله گفته.
كنانهبنعتیقتغلبی كه از ابطال و قراء و عباد كوفه به شمار رفته.
عمرو بن ضبیعه بن قیس التمیمی و او فارسی شجاع بود، گویند اول با عمر سعد بوده پس داخل شده در انصار حسین علیه السلام.
ضرغامه بن مالك تغلبی، و بعضی گفتهاند كه او بعد از نماز ظهر به مبارزت بیرون شد و شهید گردید.
عامر بن مسلم العبدی، و مولای او سالم از شیعیان بصره بودند و با سیف بن مالك و ادهم بن امیه به همراهی یزیدبن ثبیط و پسرانش به یاری امام حسین علیه السلام آمدند و در حمله اولی شهید گشتند، و در حق عامر و زهیر بن سلیم و عثمان بن امیر المؤمنین علیه السلام و حر و زهیر بن قین و عمرو صیداوی و بشر حضر میفرموده فضل بن عباس بن ربیعه بن الحرث بن عبدالمطلب رضوان الله علیهم در خطاب بنی امیه و طعن بر افعال ایشان:
ثُمَ عُثْمانَ فَارْجِعُوا غارِ مینا
قُتِلوا حینَ جاوَزُوا اصِفّیناً
مِنْهُمْ بِالْعَراءِ مایُدْ فَنُونا | | اَرْجِعُوا عامِراً وَرَدّوُاَزهًیْرًا
وَارْجِعُوا الحُرَّ وَ ابْنَ قَیْن وَ قَوْماً
اَیْنَ عَمْروٌ وَ اَیْنَ بَشْرٌ وَ قَتْلی |
سیف بن عبدالله بن مالك العبدی، بعضی گفتهاند كه او بعد از نماز ظهر به مبارزت بیرون و شهید شده ره.
عبدالرحمن بن عبدالله الارحبی الهمدانی و این همان كسی است كه اهل كوفه او را با قیس به مسهر به سوی امام حسین علیه السلام به مكه فرستادند با كاغذهای بسیار روز دوازدهم ماه رمضان بود كه خدمت آن حضرت رسیدند.
حباب بن عامر التیمی از شیعیان كوفه است با مسلم بیعت كرده و چون كوفیان با مسلم جفا كردند حباب به قصد خدمت امام حسین علیه السلام حركت كرده و در بین راه به آن حضرت ملحق شد.
عمروالجندعی ابن شهر آشوب او را از مقتولین در حمله اولی شمرده ولكن بعض اهل سیر گفتهاند كه او مجروح روی زمین افتاده بوده و ضربتی سخت بر سر او رسیده بود قوم او را از معركه بیرون بردند، مدت یك سال مریض و صاحب فراش بود در سر سال وفات كرد و تایید میكند این مطلب را آنچه در زیارت شهداء است:
اَلسَّلامُ عَلَی الْمُرَتّثِ مَعَهُ عَمْروُبْنِ عَبْدُاللهِ الْجُنْدُعی.
حلاس (بحاء مهمله كغراب) بن عمر والاذی الراسبی، و برادرش. نعمان بن عمرو از اهل كوفه و از اصحاب امیرالمومنین علیه اسلام بوده، بلكه حارس از سرهنگان لشكر آن حضرت در كوفه بوده.
سوار بن ابی عمیرالنهمی در حمله اولی مجروح در میان كشتگان افتاد او را اسیر كردند به نزد عمر سعد بردند. عمر خواست او را بكشد قوم او شفاعتش كردند او را نكشت لكن به حال اسیری و مجروح بود تا ششماه پس از آن وفات كرد مانند موقع بن ثمامه كه او نیز مجروح افتاده بود قوم او را به كوفه بردند و مخفی كردند ابن زیاد مطلع شد فرستاد تا او را بكشند قوم او از بنی اسد شفاعتش كردند او را نكشت لكن او را در قیدآهن كرده فرستاده او را بزاره (موضعی بعمان) موقع از زحمت جراحتها مریض بود تا یك سال پس از آن در همان زاره وفات فرموده، و اشاره به او كرده كمیت اسدی در این مصرع: وِ اِنَّ اَیُوموسی اَسیرٌ مُكَبَّلٌ. (ابوموسی كنیه موقع است). و بالجمله در زیارت شهداء است السَّلامُ عَلَی الْجَریحِ الْمَاْسٌورِ سُوّارِبْنِ اَبی عَمیرِ النَّهْمی.
عماربن ابی سلامه الدالانی الهمدانی از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام و از مجاهدین در خدمتش به شمار رفته بلكه بعضی گفتهاند كه او حضرت رسول صلی الله علیه و آله را نیز درك كرده.
زاهر مولی عمروبن الحمق جد محمد بن سنان زاهری در سنه شصتم به حج مشرف شده و به شرف مصاحبت حضرت سیدالشهداء علیه السلام نائل شده و در خدمتش بود تا در روز عاشوراء در حمله اولی شهید گشت.
از قاضی نعمان بصری مرویست كه چون عمروبن الحمق از ترس معاویه گریخت به جانب جزیره و مردی از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام كه نامش زاهر بود با او همراه بود، چون مار عمرو را گزید بدنش ورم كرد، زاهر را فرمود كه حببیم رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خبر داده كه شركت میكند در خون من جن و انس و ناچار من كشته خواهم گشت در این وقت اسب سوارانی كه در جستجوی او بودند ظاهر شدند عمرو به زاهر فرمود كه تو خود را پنهان كن این جماعت به جستجوی من میآیند مرا مییابند و میكشند و سرم را با خود میبرند و چون رفتند تو خود را ظاهر كن و بدن مرا از زمین بردار و دفن كن زاهر گفت تا من تیر در تركش دارم با ایشان جنگ میكنم تا آنگاه با تو كشته شوم، عمرو فرمود آنچه من میگویم بكن كه در امر من نفع میدهد خدا ترا زاهر چنان كرد كه عمرو فرموده بود و زنده بماند تا در كربلا شهید شده ره.
جبله بن علی الشیبانی از شجاعان اهل كوفه بوده.
مسعود بن الحجاج التیمی و پسرش عبدالرحمن از شجاعان معروفین بودهاند با ابن سعد آمده بود در ایامی كه جنگ نشد بود آمدند خدمت امام حسین علیه السلام سلام كنند بر آن حضرت پس سعادت شامل حالشان شده خدمت آن حضرت ماندند تا در حمله اولی شهید گشتند.
زهیر بن بشر الخثعمی.
عمار بن حسان بن شریح الطائی از شیعیان مخلصین بوده و با حضرت امام حسین علیه السلام از مكه مصاحبت كرده تا در كربلا.
و پدرش حسان از اصحاب امیرالمومنین علیه السلام بوده و در صفین در ركاب حضرت شهید شده. و در رجال اسم عمار را عامر گفتهاند، و از احفاد اوست عبدالله بن احمد بن عامر بن سلیمان بن صالح بن وهب بن عامر مقتول به كربلا ابن حسّان و عبدالله مكنی است به ابوالقاسم و صاحب كتبی است كه از جمله آنها است كتب قضایا امیرالمؤمنین علیه السلام روایت میكند آنرا از پدرش ابوالجعد احمد بن عامر و شیخ نجایش روایت كرده از عبدالله بن احمد مذكور كه گفت پدرم متولد شد سنه صد و پنجاه و هفت و ملاقات كرد شیخ ما حضرت رضا علیه السلام را در سنه صد و نود و چهار وفات كرد حضرت رضا علیه السلام در طوس سنه دویست و در روز سه شنبه هیجدهم جمادی الاولی و من ملاقات كردم حضرت ابوالحسن ابومحمد علیهماالسلام را و پدرم مؤذن آن دو بزرگوار بود الخ پس معلوم شد كه ایشان بیت جلیلی بودهاند از شیعه قدس الله ارواحهم.
مسلم بن كثیر ازدی كوفی تابعی گویند از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و در ركاب آن حضرت در بعضی حروب زخمی و به پایش رسیده بود و خدمت سیدالشهداء علیه السلام از كوفه به كربلاء مشرف شده در روز عاشورا در حمله اولی شهید شد و نافع مولای او بعد از نماز ظهر شهید گردید.
زهیر بن سلیم ازدی و این بزرگوار از همان سعادتمندانست كه در شب عاشورا به اردوی همایونی حضرت سیدالشهداء علیه السلام ملحق شدند.
عبدالله و عبیدالله پسران زیدبن ثبیط عبدی بصری.
ابوجعفر طبری روایت كرده كه جماعتی از مردم شیعه بصره جمع شدند در منزل زنی از عبدالقیس كه نامش ماریه بنت منقذ و از شیعیان بود و منزلش مجمع شیعه بود و این در اوقاتی بود كه عبیدالله بن زیاد به كوفه رفته بود و خبر به او رسیده بود از اقبال و توجه امام حسین علیه السلام به سمت عراق، ابن زیاد نیز راهها را گرفته و به عامل خود در بصره نوشته بود كه برای دیدبانها جائی درست كنند و دیده بان در آن قرار دهند و راهها را پاسبانان گذارند كه مبادا كسی ملحق به آن حضرت شود پس یزید بنت ثبیط كه از قبیله عبدالقیس و از آن جماعت شیعه بود كه در خانه آن زن مؤمنه جمع شده بودند، عزم كرد كه به آن حضرت ملحق شود، او را، ده پسر بود، پس با پسران خود فرمود كه كدام از شماها با من خواهید آمد؟ دو نفر از آن ده پسر مهیای مصاحبت او شدند، پس به آن جماعتی كه در خانه آن زن جمع بودند فرمود كه من قصد كردهام ملحق شوم به امام حسین علیه السلام و اینك بیرون خواهم شد. شیعیان گفتند كه میترسیم بر تو از اصحاب پسر زیاد، فرمود به خدا سوگند هرگاه برسد شتران یا پاهای ما به جاده، و راه دیگر سهل است بر من وحشتی نیست بر من از اصحاب ابن زیاد كه به طلب من بیایند، پس از بصره بیرون شد و از غیر راه از بیابان قفر و خالی سیر كرد تا در ابطح به امام حسین علیه السلام رسید، فرود آمد و منزل و مأوای خود را درست كرد پس رفت به سوی رحل و منزل آن حضرت و چون خبر او به حضرت امام حسین علیه السلام رسید به دیدن او بیرون شد به منزل او كه تشریف برد، گفتند به قصد شما به منزل شما رفت، حضرت در منزل او نشست به انتظار او از آن طرف آن مرد چون حضرت را در جایگاه خود ندید احوال پرسید، گفتند به منزل تو تشریف بردند، یزید برگشت به منزل خود، آن جناب را دید نشسته. پس این ایه مباركه را خواند: بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ وَ بِذالِكَ فَلْیَفْرَحوُا.
پس سلام كرد به آن حضرت و نشست در خدمتش و خبر داد آن حضرت را كه برای چه از بصره به خدمتش آمده، حضرت دعای خیر فرمود برای او پس با آن حضرت بود تا در كربلا شهید شد با دو پسرش عبدالله و عبیدالله.
بعضی از اهل سیر ذكر كردهاند كه وقتی یزید از بصره حركت كرد عامر و مولای او سالم و سیف بن مالك و ادهم بن امیه نیز با او همراه بودند و ایشان نیز در كربلا شهید شدند و در مرثیة یزید و دو پسرانش پسرش عامر بن یزید گفته:
خَیْرَالْبَریَّهِ فِی الْقُبُورِ
مِنْ فَیْضٍ دَمْعٍ ذی دُروُرٍ
وَالتَّأوٌُّهِ وَالزَّفیرِ
فِی الحَرامِ مِنَ الشّهُوُرِ
وَابْنَیْهِ عَلی حَرّ الْهَجیرِ
تَجْری عَلی لَبَبِ النُّحُورِ
مَعَهُمْ بِجَنّاتٍ وَ حُورٍ | | یا فَرْ وَ قُومی فَانْدًبی
وَاَبْكی الشَّهیدَ بِعَبْرَهٍ
وَ ارْثِ الْحُسَیْنَ مَعَ التَّفَجُّع
قَتَلوُا الْحَرامَ مِنَ الاَئمهَ
وَ ابْكی یَزیدَ مُجَدَّلاً
مُتَر مّلینَ دِمائُهُمْ
یا لَهْفَ نَفْسی لَمْ تَفُزْ |
و نیز از اشخاصی كه در اول قتال شهید شدند:
جَنْدَبِ بْنِ حُجْرِ كِنْدِیّ خَوْلانیّ است كه از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار رفته.
جَنادَهِ بن كعب انصاری است كه از مكه با اهل وعیال خود در خدمت امام حسین علیه السلام بوده و پسرش: عمرو بن جناده بعد از قتل پدر به امر مادرش به جهاد رفت و شهید شد.
وسالم بن عمرو.
قاسم بن الحبیب الازدی.
بكر بن حی التیمی.
جوین بن مالك التیمی.
ایمه بن سعد الطائی.
عبدالله بن بشر كه از مشاهیر شجاعان بوده.
بشر بن عمرو.
حجابن بدر بصری حامل كتاب مسعود بن عمرو از بصره به خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و رفیقش.
فَعْنَب بن عمرو نمری بصری.
عائذبن مجمع بن عبدالله عائدی، رضوان الله علیهم اجمعین و ده نفر از غلامان امام حسین علیه السلام، و دو نفر از غلامان امیرالمؤمنین علیه السلام.
مؤلف گوید كه اسامی بعضی از غلامان كه شهید شدهاند از این قرار است:
اسلم بن عمرو و او پدرش تركی بود و خودش كاتب امام حسین علیه السلام، و دیگر. قارب بن عبدالله دئلی كه مادرش كنیز حضرت امام حسین علیه السلام بوده و دیگر منحج بن سهم غلام امام حسین (ع). با فرزندان امام حسین علیه السلام به كربلا آمد و شهید شد و سعد بن الحرث غلام امیرالمؤمنین علیه السلام و نصر بن ابی نیزر غلام آن حضرت نیز و این نصر پدرش همان است كه در نخلستان امیرالمؤمنین علیه السلام كار میكرد و حرث بن نبهان غلام حمزه، الی غیر ذلك.
و بالجمله چون در این حمله جماعت بسیاری از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام شهید شدند شهادتشان در حضرت سید الشهداء علیه السلام تاثیر كرد پس در آن وقت جناب امام حسین علیه السلام از روی تأسف دست فرا برد و بر محاسن شریف خود نهاد و فرمود شدت كرد غضب خدا بر یهود گاهی كه از برای خدا فرزند قرار دادند، و شدت كرد خشم خدا بر نصاری هنگامی كه سه خدا قائل شدند، و شدت كرد غضب خدا بر عجوس وقتی كه به پرستش آفتاب و ماه پرداختند، و شدید است غضب خدا بر قومی كه متفق الكلمه شدند بر ریختن خون فرزندان پیغمبر خودشان، به خدا سوگند به هیچگونه این جماعت را اجابت نكنم از آنچه در دل دارند تا گاهی كه خدا را ملاقات كنم و به خون خویش مخضب باشم.
مخفی و مستور نماند كه جماعتی از وجوه لشكر كوفه از دل رضا نمیدادند كه با جناب امام حسین علیه السلام رزم آغازند و خود را مطرود دارین سازند، از این جهت كار مقاتلت به مماطلت میرفت و امر مبارزت به مسامحت میگذشت و در خلال این حال ارسال رسل و تحریر مكاتیب تقریر یافت و روز عاشورا نیز تا قریب به چاشتگاه كار بدین گونه میرفت، این هنگام بر مردم ظاهر گشت كه فرزند پیغمبر لباس ذلت در بر نخواهد كرد و عبیدالله بن زیاد بغضای آن حضرت را دست بر نخواهد داشت، لاجرم از هر دو سوی رزم را تصمیم عزم دادند.
اول كس از سپاه ابن سعد كه به میدان مبارزت آمد یسار غلام زیاد بن ابیه و سلام غلام ابن زیاد بود كه با هم به میدان آمدند، از میان اصحاب امام حسین علیه السلام عبدالله بن عمیر كلبی به مبارزت ایشان بیرون شد، گفتند تو كیستی كه به میدان ما آمدهای؟ گفت: منم عبدالله بن عمیر، گفتند ترا نشناسیم برگرد و زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر یا بریر را به سوی ما بفرست، و یسار مقدم بر سالم بود، عبدالله با او گفت كه ای پسر زانیه مگر اختیار ترا است كه هر كه بخواهی برگزینی؟ این بگفت و بر او حمله كرد و تیغ بر او راند و او را در افكند، سالم غلام ابن زیاد چون این بدید تاخت تا یسار را یاری كند، اصحاب امام حسین علیه السلام عبدالله را بانگ زدند كه خویشتن را واپای كه دشمن رسید، عبدالله چون مشغول مقتول خویش بود اصغای این مطلب نفرمود، لاجرم سالم رسید و تیغ بر عبدالله فرود آورد عبدالله دست چپ را به جای سپر وقایه سر ساخت لاجرم انگشتانش از كف جدا شد و عبیدالله بدین زخم ننگریست و چون شیر زخم خورده عنان بر تافت و سالم را به زخم شمشیر از قفای یسار بدارالبوار فرستاد پس باین اشعار رجز خواند:
حَسْبی بِبَیْتی فی عُلَیْم حَسْبی
وَلَسْتُ بِالْخَوّارِ عِندْالَنّكْبِ | | اَنْ تُنْكِروُنی فَاناَ اْبُن كَلْب
اِنّی امُرَء ذوًمرَّهٍ وَ عَصْبٍ |
پس عمرو بن الحجاج با جماعت خود از سپاه كوفه بر میمنه لشكر امام حسین علیه السلام حمله كرد، اصحاب امام چون چنین دیدند زانو بر زمین نهادند و نیزههای خود را به سوی ایشان دراز كردند، خیل دشمن چون رسیدند از سنان ایشان بترسیدند و پشت دادند، پس اصحاب حسین علیه السلام ایشان را تیرباران نمودند بعضی در افتادند و جان دادند و گروهی بخستند و بجستند.
این وقت مردی از قبیله بنی تمیم كه او را عبدالله بن حوزه میگفتند رو به لشكر امام حسین علیه السلام آورد و مقابل آن حضرت ایستاد و گفت: یا حسین یا حسین آن حضرت فرمود چه میخواهی؟
قالَ اَبْشِرْ بِالنّارِ فَقالَ كَلاّ اِنّی اَقْدَمُ عَلی رَبٍ رَحیمٍ وَ شَفیع مطاعِ.
حضرت فرمود این كیست؟ گفتند ابن حوزه تمیمی است، آن حضرت خداوند خویش را خواند و گفت: بارالها و او را به سوی آتش دوزخ بكش. در زمان اسب ابن حوزه آغاز چموشی نهاد و او را از پشت خود انداخت چنانكه پای چپش در ركاب بند بود و پای راستش واژگونه بر فراز بود، مسلم بن عوسجه جلدی كرد و پیش تاخت و پای راستش را به شمشیر از تن نحسش انداخت پس اسب او دویدن گرفت و سر او بهر سنگ و كلوخی و درختی میكوبید تا هلاك شد و حق تعالی روحش را به آتش دوزخ فرستاد، پس امر كارزار شدت كرد و از جمیع جماعتی كشته گشت.
بریر ین خضیر رحمه الله :
بریر ین خضیر رحمه الله به میدان آمد و او مردی زاهد و عابد بود و او سید قراء مینامیدند و از اشراف اهل كوفه از همدانیین بود و اوست خالوی ابواسحق عمرو بن عبدالله سبیعی كوفی تابعی كه در حق او گفتهاند چهل سال نماز صبح را به وضوی نماز عشا گذارد و در هر شب یك ختم قرآن مینمود، و در زمان او اعبدی از او نبود، و اوثق در حدیث از او نزد خاصه و عامه نبود، و او از ثقات علی به الحسین (ع) بود و بالجمله جناب بریر چون به میدان تاخت از آنسوی یزید بن معقل به نزد او شتافت و با هم اتفاق كردند كه مباهله كنند و از خدا بخواهند كه هر كه به باطل است بر دست آن دیگر كشته شود، این بگفتند و بر هم تاختند. یزید ضربتی بر بریر زد او را آسیبی نرساند لكن بریر او را ضربتی زد كه خود او را دو نیمه كرد و سر او را شكافت تا به دماغ رسید یزید پلید بر زمین افتاد مثل آنكه از جای بلندی بر زمین افتد.
رضی بن منقذ عبدی كه چنین دید بر بریر حمله آورد و با هم دست به گردن شدند و یك ساعت با هم نبرد كردند آخرالامر بریر او را بر زمین افكند و بر سینهاش نشست رضی استغاثه به لشكر كرد كه او را خلاص كنند. كعب بن جابر حمله كرد و نیزة خود را گذاشت بر پشت بریر، بریر كه احساس نیزه كرد همچنان بر سینه رضی نشسته بود خود را بر روی رضی افكند و صورت او را دندان گرفت و طرف دماغ او را قطع كرد از آن طرف كعبن بن جابر چون مانعی نداشت چندان به نیزه زور آورد تا در پشت بریر فرو رفت و بریر را از روی رضی افكند و پیوسته شمشیر بر آن بزرگوار زد تا شهید شد.
راوی گفت رضی از خاك برخاست در حالتی كه خاك از قبای خود میتكانید و با كعب گفت ای برادر بر من نعمتی عطا كردی كه تا زندهام فراموش نخواهم نمود چون كعب بن جابر برگشت زوجهاش یا خواهرش نوار بنت جابر با وی گفت كشتی سید قراء را هر آینه امر عظیمی به جای آوردی به خدا سوگند دیگر با تو تكلم نخواهم كرد.
شهادت وهب علیه الرحمه:
وهب بن عبدالله بن حباب كلبی كه با مادر و زن در لشكر امام حسین علیه السلام حاضر بود به تحریص مادر ساخته جهاد شد، اسب به میدان راند و رجز خواند:
سَوْفَ تَرَوْنی وَ تَرَوْنَ ضَرْبی
اُدْرِكُ ثاری بَعْدَ ثارِ صَحْبی
لَیْسَ جِهادی فِی الْوَغی بِاللَّعْبِ | | اِنْ تَنْكُروُنی فَانَا ابْنُ الْكَلْبِ
وَ حَمْلَتی وَصَوْلَتی فی الْحَرْبِ
وَ اَدْفَعُ الْكَرْبَ اَمامَ الْكَرْبِ |
و جلادت و مبارزت نیكی به عمل آورد و جمعی را به قتل درآورد پس از میدان بازشتافت و به نزدیك مادر و زوجهاش آمد و به مادر گفت آیا از من راضی شدی؟ گفت راضی نشوم تا آنكه در پیش روی امام حسین علیه السلام كشته شوی، زوجه او گفت ترا به خدا قسم میدهم كه مرا بیوه مگذار و به درد مصیبت خود مبتلا مساز، مادر گفت ای فرزند سخن زن را دور انداز به میدان رو در نصرت امام حسین علیه السلام خود را شهید ساز تا شفاعت جدش در قیامت شامل حالت شود، پس وهب به میدان رجوع كرد در حالیكه میخواند:
اِنّی زَعیمٌ لَكِ اُمَّ وَهَبٍ
ضَرْبَ غُلامٍ مُؤمِنٍ بِالرَّبّ | | بِالطَعْنِ فیهِمْ تارَهً وَ الضَّربِ |
پس نوزده سوار و دوازده پیاده را به قتل رسانید و لختی كارزار كرد تا دو دستش را قطع كردند، این وقت مادر او عمود خیمه بگرفت و به حربگاه درآمد و گفت ای وهب پدر و مادرم فدای تو باد چندانكه توانی رزم كن و حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دشمن دفع نما، وهب خواست كه تا او را برگرداند مادرش جانب جامة او را گرفت و گفت من روی بازپس نمیكنم تا به اتفاق تو در خون خویش غوطه زنم جناب امام حسین (ع) چون چنین دید فرمود از اهل بیت من جزای خیر بهره شما باد به سراپرده زنان مراجعت كن خدا ترا رحمت كند پس آن زن به سوی خیام محترمه زنها برگشت و آن جوان كلبی پیوسته مقاتلت كرد تا شهید شد. راوی گفت كه زوجه وهب بعد از شهادت شوهرش بیتابانه به جانب او دوید و صورت بر صورت او نهاد شمر (ملعون) غلام خود را گرفت تا عمودی بر سر او زد و به شوهرش ملحق ساخت، و این اول زنی بود كه در لشكر حضرت سیدالشهداء علیه السلام به قتل رسید.
پس از آن عمر و بن خالد ازدی اسدی صیداوی عازم میدان شد خدمت امام حسین علیه السلام آمد و عرض كرد فدایت شوم یا ابا عبدالله من قصد كردهام كه ملحق شوم به شهداء از اصحاب تو و كراهت دارم از آنكه زنده بمانم و ترا وحید و قتیل بینم اكنون مرخصم فرما حضرت او را اجازت داد و فرمود ما هم ساعت بعد به تو ملحق خواهیم شد، آن سعادتمند به میدان آمد و این رجز خواند:
فَاَبْشِری بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحانِ | | اِلَیْكَ یا نَفْسُ مِنَ الرَّحْمنِ |
اَلْیَوْمَ تجْزَیْنَ عَلَی الاَحسانِ.
پس كارزار كرد تا شهید شد، رحمه الله علیه. پس فرزندش خالد بن عمرو بیرون شد و میگفت:
كَیْ ما تَكُونُوا فی رِضَی الرَّحْمنِ
فی قَصْرِ دُرّ حَسَنِ الْبُنْیانِ | | صَبْرًا عَلَی الْمَوْتِ بَنی قَحْطان
یا اَبَتا قَدْ صِرْتَ فِی الْجِنانِ |
پس جهاد كرد تا شهید شد. سعد بن حنظله تمیمی به میدان رفت و او از اعیان لشكر امام حسین (ع) بود رجز خواند و فرمود:
صَبْرًا عَلَیْها لِدُخُولِ الْجَنَّهِ
یا نَقْسُ لِلرّاحَهِ فَاجْهَدِنَّهُ | | صَبْرًا عَلَی الاسْیافِ وَالاسِنَّه
وَ حُورِ عَیْن ناعِماتٍ هُنَّهٍ |
وَ فی طِلابِ الخَیْرِ فَارْغِبَتَّهُ
پس حمله كرد و كارزار سختی نمود تا شهید شد، رحمه الله علیه. پس عمیر بن عبدالله مذحجی به میدان رفت و این رجز خواند:
اِنّی لَدَی الْهَیْجاء لَیْتُ مُحْرِج
وَ اَترُكُ الْقَرْنَ لَدَی التَّعَرُّجِ | | قَدْ عَلِمَتْ سَعْدٌ وَحیُّ مَذْحِج
اَعْلُو بِسَیْفی هامَهَ الْمُدَجّح |
فریسَتَه الضَّبْغِالاَزَلِالاَعْرَجِ
پس كارزار كرد و بسیاری را كشت تا به دست مسلم ضبابی و عبدالله بجلی كشته شد.
مبارزات نافع بن هلال و شهادت مسلم بن عوسجه:
از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام نافع بن هلال جملی به مبارزت بیرون شد و بدین كلمات رجز خواند: اَنّا اْبنُ هلال الْجَمَلیّ اَنّا عَلی دینِ عَلیّ (ع).
مزاحم بن حریث به مقابل او آمد و گفت انا علی دین عثمان من بر دین عثمانم، نافع گفت تو بر دین شیطانی و بر او حمله كرد و جهان را از لوث وجودش پاك نمود.
عمروبن الحجاج چون این دلاوری دید بانگ بر لشكر زد و گفت ای مردم احمق آیا می دانید با چه مردم جنگ میكنید همانا این جماعت فرسان اهل مصرند و از پستان شجاعت شیر مكیدهاند و طالب مرگند احدی یك تنه به مبارزت ایشان نرود كه عرصة هلاك میشود، و همانا این جماعت عددشان كم است و به زودی هلاك خواهند شد و الله اگر همگی جنبش كنید و كاری نكنید جز آنكه ایشانرا سنگ باران نمائید تمام را مقتول میسازید.
عمر بن سعد گفت رأی محكم همان است كه تو دیدهای، پس رسولی به جانب لشكر فرستاد تا ندا كند كه هیچكس از لشكر را اجازت نیست كه یك تنه به مبارزت بیرون شود، پس عمرو بن الحجاج از كنار فرات با جماعت خود بر میمنه اصحاب امام حسین علیه السلام حمله كرد، بعد از آنكه آن منافقان را به این كلمات تحریص بر كشتن اصحاب امام حسین علیه السلام نمود:
یا اَهْلَ الْكُوفَهِ الزمُوا طاعَتَكُمْ وَ جَماعَتَكُم وَلا تَرْتابُوا فی قَتْالِ مَنْ مَرَقَ مَنَ الدّینَ وَ خالَفً الاِمامَ، خداوند دهان، عمر و بن الحجاج (لعین) را پر از آتش كند در ازای این كلمات كه بر جناب امام حسین علیه السلام بسی سخت آمد و به حضرتش اثر كرد، پس ساعتی دو لشكر با هم نبرد كردند و در این گیرودار جنگ مسلم بن عوسجه اسدی علیه الرحمه از پای درآمد و از كثرت زخم و جراحت به خاك افتاد لشكر عمر سعد از حمله دست كشیدند و به سوی لشكرگاه خود برگشتند، چون غبار معركه فرو نشست مسلم را بر روی زمین افتاده دیدند حضرت امام حسین علیه السلام به نزد او شتافت و در مسلم رمقی یافت پس او خطاب كرد و فرمود خدا رحمت كند ترا ای مسلم و این آیه كریمه را تلاوت نمود: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً.
حبیب من مظاهر كه به ملازمت خدمت آن حضرت نیز حاضر بود نزدیك مسلم آمد و گفت ای مسلم گرانست بر من این رنج و شكنج تو اكنون بشارت باد ترا به بهشت، مسلم به صدای بسیار ضعیفی گفت خدا بخیر ترا بشارت دهد، حبیب گفت اگر میدانستم كه بعد از تو در دنیا زنده میبودم دوست داشتم كه به من وصیت كنی به آنچه قصد داشتی تا در آنجا آن اهتمام كنم لكن میدانم كه در همین ساعت من نیز كشته خواهم شد و به تو خواهم پیوست. مسلم گفت ترا وصیت میكنم به این مرد و اشاره كرد به سوی امام حسین علیه السلام و گفت تا جان در بدن داری او را یاری كن و از نصرت او دست مكش تا وقتی كه كشته شوی، حبیب گفت به پروردگار كعبه جز این نكنم و چشم ترا به این وصیت روشن نمایم، پس مسلم جهان را وداع كرد در حالی كه بدن او روی دستها بود او را برداشته بودند كه در نزد كشتگان گذارند، پس صدای كنیزك او به ندبه بلند شد كه یابن عوسجتاه یا سیداه. و معلوم میشود كه مسلم بن عوسجه از شجاعان نامی روزگار بود چنانكه شبث شجاعت او را در آذربایجان مشاهده كرده بود و آنرا تذكره نمود، و در زمانی كه مسلم بن عقیل به كوفه آمده بود مسلم بن عوسجه وكیل او بود در قبض اموال و بیع اسلحه و اخذ بیعت. و با این حال از عباد روزگار بود و پیوسته در مسجد كوفه در پای ستونی از آن مشغول به عبادت و نماز بود چنانكه از اخبار الطول دینوری معلوم میشود، و او را اهل سیر اول اصحاب حسین علیه السلام گفتهاند و كلمات را در شب عاشورا شنیدی و در كربلا مقاتله سختی نمود و به این رجز مترنم بود:
مِنْ فَرْغِ قَوْمٍ مِنْ ذُری بنی اَسَدٍ
وَ كافِرٌ بِدینِ جَبّارٍ صَمَدٍ | | اِنْ تَسْاَلوُا عنّی فَاِنّی ذُولُبَدٍ
فَمَنْ بَغانا حائِدٌ عَن الرَّشَدِ |
و كینة آن بزرگوار ابوجحل است چنان كه كمیت اسدی در شعر خود به آن اشاره كرده: واِنَّ اَیا جُحْلٍ قَلیلٌ مُحَجَّلٌ.
جحل به تقدیم جیم بر حاء مهمله یعنی مهتر زنبوران عسل و مُحَجَّلْ كُمعَظَّمْ یعنی صریح و بر زمین افكنده شده، و قاتل او مسلم ضبابی و عبدالرحمن بجلی است.
بالجمله دوباره لشكر بهم پیوسته و شمر بن ذی الجوشن علیه اللعنه از میسره بر میسرة لشكر امام علیه السلام حمله كرد و آن سعادتمندان با آن اشقیا به قدم ثبات نبرد كردند و طعن نیزه دو لشكر و شمشیر بهم فرود آوردند و سپاه ابن سعد لعین حضرت امام حسین علیه السلام و اصحابش را از هر طرف احاطه كردند و اصحاب آن حضرت با آن لشكر قتال سختی نمودند و تمام جلادت ظاهر نمودند و مجموع سواران لشكر آن حضرت سی و دو تن بودند كه مانند شعله جواله حمله میافكندند و سپاه ابن سعد لعین را از چپ و راست پراكنده مینمودند.
عروه بن قیس كه یكی از سركردگان لشكر پسر سعد بود و چون این شجاعت و مردانگی از سپاه امام علیه السلام مشاهده كرد، به نزد ابن سعد فرستاد كه یابن سعد آیا نمیبینی كه لشكر من امروز از این جماعت قلیل چه كشیدند؟ تیراندازان را امر كن كه ایشان را هدف تیر بلا سازند، ابن سعد كمان داران را به تیر انداختن امر نمود.
راوی گفت اصحاب امام حسین علیه السلام قتال شدیدی نمودند تا نصف النهار روز رسید، حصین بن تمیم كه سركرده تیراندازان بود چون صبر اصحاب امام حسین علیه السلام را مشاهده نمود لشكر خود را كه پانصد كماندار به شمار میرفتند امر كرد كه اصحاب آن حضرت را تیرباران نمایند، آن منافقان حسب الامر امیر خویش لشكر امام علیه السلام را هدف تیر و سهام نمودند و اسبهای ایشان را عقر (یعنی پی) و بدنهای آنها را مجروح نمودند، راوی گفت كه مقاتله كردند اصحاب امام حسین علیه السلام با لشكر عمر سعد قتال بسیار سختی تا نصف النهار و لشكر پسر سعد را توانائی نبود كه بر ایشان بتازند جز از یك طرف زیرا كه خیمهها را بهم متصل كرده بودند و آنها را عقب سر و یمین و یسا قرار داده بودند، عمر سعد كه چنین دید جمعی را فرستاد كه خیمهها را بیفكنند تا بر آنها احاطه نمایند سه چهارنفر از اصحاب امام حسین علیه السلام در میان خیمهها رفتند و گاهی كه آن ظالمان میخواستند خیمهها را خراب كنند بر آنها حمله میكردند و هر كه را مییافتند میكشتند یا تیر به جانب او میافكندند و او را مجروح مینمودند، عمر سعد كه چنین دید فریاد كشید كه خیمهها را آتش زنید و داخل خیمهها نشوید پس آتش آوردند خیمهها را سوزانیدند، سیدالشهداء علیه السلام فرمود بگذارید آتش زنند زیرا كه هرگاه خیمهها را بسوزانند نتوانند از آن بگذرند و به سوی شما آیند و چنین شد كه آن حضرت فرموده بود.
راوی گفت حمله كرد شمر بن ذی الجوشن علیه اللعنه به خیمه حضرت امام حسین علیه السلام و نیزهای كه در دست داشت بر آن خیمه میكوبید و ندا در داد كه آتش بیاورید تا من این خیمه را با اهلش آتش بزنم. راوی گفت زنها صیحه كشیدند و از خیمه بیرون دویدند، جناب امام حسین علیه السلام بر شمر صیحه زد كه ای پسر ذی الجوشن تو آتش میطلبی كه خیمه را بر اهل من آتش زنی؟ خداوند بسوزاند ترا به آتش جهنم.
حمیدبن مسلم گفت كه من به شمر گفتم سبحان الله این صلاح نیست برای تو كه جمع كنی در خود و خصلت را یكی آنكه عذاب كنی به عذاب خدا كه سوزانیدن باشد و دیگر آنكه بكشی كودكان و زنان را، بس است برای راضی كردن امیر كشتن تو مردان را، شمر به من گفت تو كیستی؟ گفتم نمیگویم با تو كیستم و ترسیدم كه اگر مرا بشناسد نزد سلطان برای من سعایت كند، پس آمد به نزد شبث بن ربعی و گفت من نشنیدم مقالی بدتر از مقال تو و ندیدم موقفی زشتتر از موقف تو، آیا كارت به جائی رسیده كه زنها را بترسانی، پس شهادت میدهم كه شمر حیا كرد و خواست برگردد كه زهیر بن قین ره با ده نفر از اصحاب خود بر شمر و اصحابش حمله كردند و ایشان را از دور خیام متفرق ساختند، و اباعزّه (بزاء معجمه) ضبایی را كه از اصحاب شمر بود به قتل رسانید، لشكر عمر سعد كه چنین دیدند برایشان هجوم آوردند و چون لشكر امام حسین علیه السلام عددی قلیل بودند اگر یك تن از ایشان كشته گشتی ظاهر و مبین گشتی و اگر از لشكر ابن سعد صد كس مقتول گشتی از كثرت عدد نمودار نگشتی. و بالجمله جنگ سختی شد و قتلی و جزیح بسیاری گشت تا آنكه وقت زوال رسید.
برگرفته از کتاب منتهی الامال ، اثر حاج شیخ عبّاس قمی