• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 892
تعداد نظرات : 213
زمان آخرین مطلب : 4753روز قبل
خانواده

از عشق تو من چیزی ندیدم كه به خاطرش من واست بمیرم

از سر راهت من می رم كنار تو هم دیگه  برو منو تنهام بذار

تنهام بذار منو با قلب خستم 

میمونم با اون عهدی كه بستم 

كاش می دونستم یه روزی میری

 اون روز قلبمو به من پس می دی

********

ثانیه ها می گذره دقیقه ها توو راهن

خاطراتی رو می نویسم كه خیلی كوتاهن

از اون دوران بدی كه خیلی سخت گذشت

آره قسمت این بوده ... سرگذشت

آره تو بد نیستی ... بدی از منه

شاید این حس به نفر بعدی دست نده

در واقع قصه ی منو تو یه غریبه بود

قصه تموم شد  ، قده  یكی بود،یكی نبود

تنها اشكال عشق ما اشتباه بود

ندیدی اشكامو كردی ازم اجتناب زود

******************

بدون دعوت اومدی ، حالا بی اجازه برو

دارم فراموش می كنم دیگه بی اراده تو رو

همین الان بذار برو برنگرد

تو همونی كه عشقمو درك نكرد

***

منو تنهام بذار برو

*********

این جوری نمی شه من باید بكنم برم

این رابطه رو بزنم بشكنم برم

تو مردی دیگه توو فكرم و دلم

می خوام جای تو رو توو دلم به یكی دیگه بدم

حسرت دیدن منو تو به گور ببر

برو عشق یكی دیگه رو به زور بخر

باید بری لیاقت فقط رفتنه

اینقده  ناراحتی دیدم دیگه بسمه

خیالت راحت دیگه فكرتم نمی كنم

داری میری شادم ،غصتم نمیخورم

اینو می دونم پشیمون می شی برمیگردی

با حسرت روزایی كه با من سر می كردی

میگم تنهام بذار ، هرچند تنهایی سخته

تو هم تنها میمونی پشت درای بسته

با سلامم به تو فاجعه رقم زدم

خدافظ تو رو از خاطرم قلم زدم

جمعه 31/2/1389 - 10:35
محبت و عاطفه
نفرت چیست؟ عشق چیست؟
برخی چیزها فقدان چیز دیگه هستند. مثلا ترس، نبودن شجاعته. سرما، نبود گرماست. اما همیشه دو چیز متضاد چنین نسبتی با هم ندارند. نفرت، نبود عشق نیست. ممکنه احساست نسبت به کسی نه عشق باشه و نه نفرت.
جمعه 31/2/1389 - 9:52
خانواده

وقتی از دلت حرف میزنی طرفت یا هاج و واج نگاه می کنه یا از شنیدن حرفات

 حوصله اش سر میره و تنهات میذاره,یا اگه خیلی خاطرت رو بخواد با یه تبسم سعی

 میکنه بهت حالی کنه که حرفات تو این دوره و زمونه دیگه دو زار نمی ارزه

چقدر سخته که دنیا اونی نیست که تو می خوای بلکه حتی اونی رو که تو می خوای

ازت میگیره

چقدر سخت و تلخه که دنیا اونی نیست که من فکر می کردم

چقدر سخته که اونی رو که می خوای نتونی پیداش کنی و اونم ازت گریزون باشه

چقدر سخته که لبریز دعا باشی ولی غرق ادا باشی

چقدر سخته که نتونی همصدا پیدا کنی و قلم هم باهات یاری نکنه که از این حصار

 تنهایی رهاشی

حرفهام تکرارین ولی

جدید ترین نوع ابرازش شاید التیامی به زخم کهنه باشه

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:38
خانواده

سراغم رو نگیری بعد از این من دیگه تنها نیستم

          من او شیدای عشق پیش از اینها نیستم

                    دلخوشم تو لحظه هام حتی اگه یک لحظه باشه

                             دیگه من شبگرد شهر عاشقی ها نیستم

 

می تونستی با من گمراه بهتر تا کنی

          می تونستی عشق رو با سادگی معنا کنی

                    من گرفتار نگاه عاشقت بودم ولی

                               سعی کردی با نگاهت عشق رو حاشا کنی

 

دیگه اون روزا گذشتن از گذشته گله ای نیست

          واسه ی ادامه دادن شایدم حوصله ای نیست

                    قدر این دقیقه ها رو من باید بهتر بدونم

                              واسه ی گفتن از تو فرصت دوباره ای نیست

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:34
خانواده
وقتی واژه ی خدا را بر زبان میرانی، گویی به چیزی دور و دست نا یافتنی اشاره میکنی. و قرن هاست که میگویند خدا چیزی در آن بالا، در آسمان دور دور است. اما وقتی میگویی (عشق) به چیزی اشاره میکنی که به قلب بسیار نزدیک است.


وقتی واژه ی خدا را بکار می بری، گویی از یک شخص سخن میگویی. خدا محدود و معیّن می شود. اما عشق یک شخص نیست. یک کیفیت، یک حضور، یک بوی خوش است. نه بوی خوش یک گل، بلکه بسیار نامحدود تر، بی کران تر و نا متناهی تر.

وقتی میگویی خدا به تو احساس نا توانی دست میدهد: (چه کار کنم؟) اما زمانی که پای عشق در میان استمیتوانی کاری در مورد آن انجام دهی. طبیعت ذاتی تو عشق ورزیدن است.
مسیح میگفت خدا همان عشق است و من میگویم عشق همان خداست.
پنج شنبه 30/2/1389 - 23:29
خاطرات و روز نوشت

دلمان خوش است كه می نویسیم و دیگران می خوانند و عده ای می گویند آه چه زیبا و بعضی اشك می ریزند و بعضی می خندند.

دلمان خوش است به صدای عبور آدم های كه آن بالا دلشان خوش است كه راه می روند روی قبر ما و دلمان می شكند از لایه های خاكی كه سنگ قبرمان را در مرور زمان می پوشاند.

و اینكه اسممان از یاد بچه ها رفته است.

دلمان خوش است به استخوان بودن به هیچ بودن

به خاك بودن دلمان خوش است .

به مورچه ها،موش ها و مارها 

ما آدم ها دلمان چه راهت خوش می وشود

مثل كودكانی كه هنوز نمی فهمند

ما اشرف مخلوقات عالم هستیم و چقدر خوش به حالمان می شود

ما خیلی خوبیم!...

و من دلم خوش است به  نوشتن همین چند جمله

دلمان خوش است كه می نویسیم و دیگران می خوانند  و عده ای می گویند آه چه زیبا و بعضی اشك می ریزند و بعضی می خندند.

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:23
خانواده

این روزها
سهم من از قاصدك ها
تنها فقط
دیدنه رقصیدنشان در باد است
چرا دیگر برایم
خبری نمی آورند !!!
---

؟؟

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:19
خاطرات و روز نوشت
  وقتی منتظرم...

گاهی وقتی منتظر تماست هستم احساس می کنم این طوری شدم :

 

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:16
خانواده
خدایا

با که بگویم درد دل تنگی خود را

آیا میگویی این بار هم با خدا؟

با خدایی که با عالم مادی نسبتی ندارد

حی و حاضر است با دور و نزدیک رابطه ای ندارد

با که گویم از غم شکستهایم

باز می خواهی بگویی با خدایم

با خدایی که هرگز طعم تلخ شکست را نچشیده

خدایی که همیشه می برد و قبل از شروع مهره چیده

با که گویم از درد های درونم

آیا با آن آگاه از سر درونم

خدایی که با درد و امراض برخوردی ندارد

خودش طبیب است و امراض ندارد

با که بگویم اسرار زندگیم

با او که با افتخار میکنم بندگیش؟

مگر نمیدانی که او نامه ی نا نوشته خواند

بر دل من هر چه بگذر او از پیش داند

خدایا

حال میدانم که چرا همیشه در برابر بغضهایم سکوت کرده ای

حال میدانم که چرا به بنده ات بغض را هدیه کرده ای

اعتراضی ندارم و هرگز گله ای نیست

در دل و سر بر محبتت تردیدی نیست

خدایا

این بار برای تو نوشت این دل نوشت

تا همه بدانند که دل تو رو میخواهد نه جهنم و بهشت

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:12
خانواده

این بار فقط یه جمله دارم

واسه کسی که از ته دلم دوسش دارم

و می دونه که چقدر دوسش دارم

اما معذرت میخوام که اینو میگم :

کسی رو که بخواد بین خدا و من قرار بگیره

با خون گریه کردن از دلم خارجش میکنم

حتی اگر اون یه نفر تو باشی عشق من!

پنج شنبه 30/2/1389 - 23:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته