دعا و زیارت
حضرت مهدى(عج) در احاديث قدسى
1 ـ خداوند فرمود: «اى پيامبر! بوسيله تو و پيشوايان از نسل تو بر بندگان خويش رحمت مىآورم، و به وسيله قائم از بين شما، زمين خود را با تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و بزرگداشت مقام الوهيّت، آباد مىسازم.
و به وجود او زمين را از دشمنانم پاك مىكنم و آن را ميراث اولياى خويش قرار مىدهم، و به وسيله او كلمه توحيد را تعالى بخشيده، كلمه كافران را به سقوط مىكشانم، و به دست او و با علم خود سرزمينها و دل بندگانم را حياتى تازه مىبخشم و گنجها و ذخيرههاى پنهان را به مشيت خود برايش آشكار مىسازم.
و با اراده خود او را بر نهانىها و مكنونات قلبى ديگران آگاه مىگردانم و با فرشتگان خود او را يارى مىرسانم تا در اجراى فرمان من و تبليغ دين من مددكار او باشند. او به حقيقت ولىّ من است و به راستى هدايتگر بندگان من مىباشد
2 ـ امام باقر(عليه السلام) در وجه نامگذارى حضرت «مهدى (عليه السلام)» به «قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله وسلم)» حديثى قدسى روايت فرمود: «زمانى كه جدم حسين كه صلوات خدا بر او باد به شهادت رسيد، فرشتگان با گريه و زارى به درگاه خداوند عزوجلّ ناليدند و گفتند: پروردگارا! آيا از آنان كه برگزيده و فرزند برگزيده تو را، و امام انتخاب شده از بين خلق را كشتند، در مىگذرى؟!
خداوند به آنان وحى فرمود كه: «فرشتگان من آرام گيريد. سوگند به عزّت و جلالم كه از آنان انتقام مىگيرم اگرچه بعد از گذشت زمانى طولانى باشد.» سپس فرزندان از نسل حسين (عليه السلام) را كه پس از او به امامت مىرسند به ملائكه نشان داد و آنان شاد شدند.
در بين اين پيشوايان، يك نفرشان به نماز ايستاده بود «فإذا احدهم قائم يصلّى فقال اللّه عزّوجلّ: بذلك القائم أنتقم منهم.» خداوند عزّوجلّ فرمود: به وسيله آن «قائم» از دشمنان و قاتلان حسين(عليه السلام)انتقام مىگيرم
جمعه 31/1/1386 - 15:25
دعا و زیارت
شرايط ظهور
«شرايط ظهور»؛ يعني، زمينههايي که امکان تحقق ظهور امام عصرعليه السلام را فراهم ميآورد و آن را امري منطقي و لازم مينماياند. شرايط ظهور با نشانههاي ظهورتفاوت دارد؛ براي مثال وجود تعداد الکافي از پاکدلان براي آغاز انقلاب جهاني در شمار «شرايط ظهور» ميگنجد؛ ولي نداي آسماني و خروج سفياني، از «نشانههاي آن» شمرده ميشود. البته هر دو بايد پيش از ظهور تحقق يابند؛ زيرا ظهور پس از آشکار شدن همه شرايط و نشانههاي حتمي آن رخ ميدهد؛ وگرنه به تحقّق مشروط قبل از وجود شرط و نيز دروغ بودن روايات نشانههاي ظهور - که درستيشان به طور متواتر و قطعي احراز شده است - ميانجامد. .
پارهاي از تفاوتهاي شرايط و نشانههاي ظهور عبارت است از:
1. توقف ظهور بر شرايط، توقفي واقعي و از نوع توقف معلول بر علت است؛ ولي علامات تنها نزديک شدن زمان ظهور را مينمايانند. از اين رو، وقوع ظهور، بدون تحقق اين نشانهها ممکن است. البته پارهاي از نشانهها - مانند خروج سفياني و قتل نفس زکيّه - با شرايط ظهور ارتباط عنصري دارند؛ يعني، از نتايج عصر فتنهها و انحرافانند و به آماده سازي يکي از شرايط ظهور ميانجامند.
2. تحقق هم زمان همه نشانهها يا گردآمدن آنها در يک زمان، ضرورت ندارد. نشانهها ميتوانند با فاصلههاي بسيار اتفاق افتند و در زمان واحد گرد نيايند؛ ولي شرايط چنين نيستند. در نهايت بايد تمام شرايط با هم محقق شوند و در يک زمان اجتماع کنند تا ظهور پديد آيد.
3. علايم پيش از ظهور، پديد ميآيند و از ميان ميروند؛ ولي شرايط کمي پيش از ظهور رخ ميدهند و بعد از تحقّق ظهور نيز باقياند.
جمعه 31/1/1386 - 15:19
دعا و زیارت
دوران حيرت
در بعضي از روايات، اساسيترين ويژگي دوران غيبت کبري «حيرت و سرگرداني» مردم ذکر شده است؛ بويژه هر چه به ظهور نزديکتر ميشويم، بر شدّت اين حيرت افزوده ميشود. در اين دوران انسانها به جهت فقدان رهبري الهي، هر چه بيشتر در تحير، سرگرداني، و ضلالت و گمراهي به سر خواهند برد. البته افراد بسياري نيز با اهتمام جدّي به پرواي الهي، از اين آزمايش به سلامت عبور کرده، ايمان خود را حفظ ميکنند.
عبدالعظيم بن عبد اللَّه حسني، از امام نهم، از پدرانش حديث کرده که اميرمؤمنانعليه السلام فرمود: «لِلْقائِمِ مِنّا غَيْبَةٌ اَمَدُها طَويلٌ، کَاَنِّي بِالشّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلانَ النَّعَمِ في غَيبَتِهِ، يَطْلُبُونَ المَرْعي فَلا يَجِدُونَهُ، اَلا فَمَنْ ثَبَتَ مِنهُمْ عَلي دِينِهِ وَلَمْ يَقْسُ قَلبُهُ لِطُولِ اَمَدِ غَيبَةِ اِمامِهِ فَهُوَ مَعي في دَرَجَتي يَوْمَ القِيامَةِ، ثُمَ قالَعليه السلام: اِنَّ القائِمَ مِنَّا اِذا قامَ لَمْ يَکُنْ لِاَحَدٍ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، فَلِذلِکَ تُخفي وِلادَتُهُ وَيَغيبُ شَخْصُهُ» ؛ «براي قائم ما غيبتي است که مدتش طولاني است. گويا شيعه را ميبينم که در غيبتش چون چهار پايان جولان ميزنند و چراگاه ميجويند و به دست نميآورند. آگاه باشيد هر کدامشان بر دين خود ثابت بماند و براي طول غيبت امام دلش دچار قساوت نشود، او در روز قيامت در درجه من با من است. سپس فرمود: به راستي قائم ما چون قيام کند، براي کسي در گردن او بيعتي نباشد و از اين جهت است که ولادتش پنهان و شخص او غايب است».
در برخي روايات اين حيرت و سرگرداني، به خود حضرت مهديعليه السلام نيز نسبت داده شده است؛ البته نحوه حيرت ايشان با مردم کاملاً متفاوت است. اصبغ بن نباته گويد: «بر اميرالمؤمنينعليه السلام وارد شدم و ديدم در انديشه فرو رفته و با انگشت بر زمين خط ميکشد، پرسيدم: اي اميرالمؤمنين! چرا شما را انديشناک ميبينم و چرا بر زمين خط ميکشيد؟ آيا به زمين و خلافت در آن رغبتي داريد؟ فرمود:
«لاوَاللّهِ ما رَغِبْتُ فيها وَلا فِي الدُّنيا يَوْماً قَطُّ وَلکِنْ فَکَّرْتُ في مَوْلُودٍ يَکُونُ مِنْ ظَهْري الحادي عَشَرُ مِنْ وُلْدي، هُوَ المَهْدِيُّ يَمْلَأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرَاً وَظُلْماً، تَکُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَغَيْبَةٌ، يَضِلُّ فيها اَقوامٌ وَيَهتَدي فيها آخَرُونَ» ؛ «لاواللّه! نه به آن و نه به دنيا هيچ روزي رغبتي نداشتهام؛ لکن در مولودي ميانديشم که از سلاله من و يازدهمين فرزند من است. او مهدي است و زمين را پر از عدل و داد ميسازد؛ همانگونه که پر از ظلم و جور شده باشد. او را حيرت و غيبتي است که اقوامي در آن گمراه شده و اقوامي ديگر در آن هدايت يابند».
البته اين احتمال وجود دارد که مقصود از حيرت در اين روايت، سرگرداني مردم باشد؛ ولي از آنجايي که فرموده براي او غيبت و حيرت - هر دو - هست و غيبت به مهديعليه السلام نسبت داده شده، بنابراين اين احتمال نيز وجود دارد که حيرت مربوط به آن حضرت هم باشد.
چرا که حيران به کسي ميگويند که در کار خود گشايشي نميبيندو حضرت مهديعليه السلام نيز در دوران غيبت چنين است. همچنين ام هاني ثقفيه گويد: بامداد خدمت سرورم امام محمدباقرعليه السلام رسيدم و گفتم: اي آقاي من! آيهاي از کتاب خداي تعالي بر دلم خطور کرده است و مرا پريشان ساخته و خواب از چشمم ربوده است، فرمود: اي ام هاني! بپرس، گويد: پرسيدم: اي سرورم! اين قول خداي تعالي «فَلا اُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، الجَوارِ الکُنَّسِ»فرمود: «نِعْمَ المَسْأَلَةُ سَأَلْتِني يا اُمَّ هانيُّ هذا مَوْلُودٌ في آخِرِ الزَّمانِ هُوَ المَهْدِيُّ مِنْ هذِهِ العِتْرَةِ، تَکُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَغَيْبَةٌ يَضِلُّ فيها اَقوامٌ، وَيَهْتَدي فيها اَقْوامٌ، فَياطُوبي لَکِ اِنْ اَدرَکْتِهِ، وَيا طُوبي لِمَنْ اَدرَکَهُ»؛ «اي ام هاني! خوب مسألهاي پرسيدي، اين مولودي در آخِرُالزّمان است. او مهدي اين عترت است و براي او حيرت و غيبتي خواهد بود که اقوامي در آن گمراه شوند و اقوامي نيز هدايت يابند و خوشا بر تو اگر او را دريابي و خوشا بر کسي که او را دريابد».
جمعه 31/1/1386 - 15:19
دعا و زیارت
امام زمان
امام زمانعليه السلام، پيشواي دوازدهم شيعه اماميّه، مهدي موعود، يگانه فرزند امام حسن عسکريعليه السلام و واپسين امام است. همه شيعيان دوازده امامي، به اجماع بر امامت آن حضرت متفقاند و او را زنده و از انظار غايب و حضرتش را نقطه اميد خود و منجي عالم بشريت ميدانند.
پيوسته در حوادث سهمگين زندگي، بدو پناه ميبرند و منتظر فرج او هستند؛ تا آن گاه که حکمت الهي اقتضاي ظهور، خلافت و تصرف ظاهري آن حضرت را بکند و بنا به وعده خداوند زمين را از عدل و داد و مساوات پر کند و عظمت شريعت را تجديد نمايد و احکام الهي را در ميان مردم جاري سازد.
نام آن حضرت همان نام حضرت رسول (م، ح، م، د) است. در اخبار شيعه از بردن نام ايشان منع شده است و اکثر علماي شيعه نام ايشان را به تصريح ذکر نميکنند. اين روايات شايد مربوط به زمان کودکي و دوران پيش از غيبت ايشان بوده است تا مخالفان - که به شدت در تعقيب ايشان بودند - به وجود ايشان پي نبرند، از آن حضرت با القابي چون مهدي، حجّت، قائم، منتظَر، بقيَّةُاللّه و صاحب زمان، خلف صالح، امام زمان، ولي عصر، امام عصر و... ياد ميشود و يا به کنايه او را الحضرة، الناحية المقدسة، الغريم و... مينامند.
تولد ايشان در شب نيمه شعبان سال 255 ق روي داده است. مادرش ام ولد و بانويي رومي بود که نرجس (نرگس) و به قولي مليکه نام داشت. او را نواده قيصر روم گفتهاند و در روايات به چگونگي ازدواج حضرت عسکريعليه السلام با اين بانو و نيز کيفيت ولادت امام و معجزات آن حضرت اشاره شده است.
به موجب اين روايات، آن حضرت از روز ولادت از انظار پنهان نگاه داشته ميشد؛ ولي برخي از خانواده و خواص صحابه او را زيارت ميکردند. امام عسکريعليه السلام اصحاب خود را از غيبت قريبالوقوع ايشان مطلع ميساخت. در شمايل حضرتش گفتهاند: در شکل و خوي شبيه جدش پيغمبرصلي الله عليه وآله است. آخرين بار وقتي که امام دوازدهم در جمع مردم ديده شد، هنگام خواندن نماز بر جنازه پدر بزرگوارش (ربيعالاول 260 ق) بود و پس از آن غيبت آن حضرت آغاز شد. بنابر اخبار و روايات شيعه، آن حضرت دو غيبت دارد: صغري و کبري که قصري و طولي نيز ميگويند. غيبت صغري 69 سال (از شهادت امام عسکريعليه السلام تا سال 329 ق) طول کشيد و در اين مدت چهار سفير يا نايب - که ايشان را «نواب» يا «ابواب» يا «سفراء» ميخواندند - نامهها و توقيعات حضرت را به مردم ميرساندند و خود به زيارت ايشان نايل ميشدند.
بجز اين چهار تن - که «سفراء محمودون» و «نواب مرضيون» ناميده ميشوند - ظاهراً کساني ديگر نيز در مدت غيبت صغري، به حضور امام رسيدهاند. امّا کساني هم بودهاند که به دروغ ادعاي سفارت و نيابت نمودهاند و مورد تکذيب و لعن سخت حضرت مهديعليه السلام و نواب خاصّ و شيعيان قرار گرفتهاند؛ از قبيل «شريعي»، «نميري»، «حسين حلاج»، «شلمغاني» و... .
با پايان زندگي علي بن محمد سمري (نايب چهارم)، عصر نيابت خاصه به انتها رسيد و دوره نيابت عامّه آغاز گرديد. به اين معنا که از سوي امام شرايطي کلي و به طور عام تعيين شد که در هر زمان بر هر کسي منطبق شد، سخنش سخن امام بوده و اطاعتش واجب و مخالفتش حرام خواهد بود.
اعتماد شيعه اماميّه بر غيبت امام دوازدهم و زنده بودن او در طي قرون متمادي، اعتماد به ظهور او در آينده، خروج او از پرده استتار، گرفتن حکومت و خلافت الهي و... موجب سؤالات و شبهات فراواني از جانب مخالفان شيعه اماميّه شده است و علماي شيعه به خوبي در هر عصري به اين موارد پاسخ دادهاند.
اعتقاد به امام حي قائم و انتظار ظهور او و نيابت فقها، از نظر سياسي، فرهنگي و ديني نتايج مهمي در تاريخ تشيّع داشته است و تکيه گاه شيعيان و سبب انسجام و اتحاد جامعه ايشان و زنده ماندن روح انقلاب و مقاومت در آنان بوده است.
اين انگاره موجب گرديده است که هميشه عدهاي در صدد تحصيل علم و وصول به مقام اجتهاد بر آيند. مدارس بزرگ شيعه در ايران، عراق، هند و ساير بلاد آسيا و آفريقا، نه تنها موجب بقا و قوّت تشيّع بوده است؛ بلکه معارف پربار تشيّع را ترويج کرده و مشعل دانش و خرد را در تاريکترين ادوار تاريخ روشن نگه داشته است
جمعه 31/1/1386 - 15:18
دعا و زیارت
.حکومت واحد جهاني حضرت مهدي
حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد.
يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است.
با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است.
اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است.
جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است.
اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم.
وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد.
در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند.
(وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...)
در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است:
1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است.
2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين.
3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين.
در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.).
(هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند.
در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«.
امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد.
از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که:
1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن.
2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود.
3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد.
4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد.
نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد.
بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.
جمعه 31/1/1386 - 15:17
دعا و زیارت
«شكيبايي كن، پيروز شو»
مهتر از كسب پيروزي، حفظ آن است كه در سايه استقامت به دست مي آيد. خداوند اين حقيقت را به پيامبر گرامي اش يادآور شده و فرموده است :
«پس چنانكه فرمان يافته اي استوار و پايدار باش، و (نيز) هر كس كه با تو روي به سوي خدا آورده است (چنين كند) و سركشي مكنيد كه او بدانچه مي كنيد بيناست.»
از «ابن عباس» نقل شده است كه گفت هيچ آيه اي سخت تر و سنگين تر از اين آيه بر پيامبر (ص) نازل نشد و به همين خاطر هنگامي كه اصحاب از آن حضرت پرسيدند كه چرا به اين زودي موهاي شما سپيد شده و نشانه هاي پيري در شما نمايان گشته است،
فرمود :« سوره هود و واقعه مرا پير كرد».
چرا اين آيه آن قدر بر پيامبر سخت و سنگين بود؟ آيا فرمان استقامت اين سختي و سنگيني را سبب شده بود؟ حال آن كه پيامبر(ص) اسوه استقامت بود. استقامت در راه تبليغ و ارشاد، در جهاد و قتال، در انجام دادن تكاليف الهي، در پياده كردن قرآن و .... بيست و سه سال زندگي پس از بعثت خود ، بهترين گواه است ، سيزده سال استقامت مكي و ده سال استقامت مدني. بنابراين بخش دوم آيه و فرمان استقامت به آنان كه همراه پيامبر روي به سوي خدا آوردند، پيامبر را پير كرد. خطاب « در قبل نازل شده بود، اما اين بار سخن از (و من تابَ معك) بود. براي آن كه پيروزي بماند، بايد امت پيامبر استقامت كند، و پيامبر نگران اين امر بود. امام خميني در اين باره مي نويسد :
«شيخ عارف كامل شاه آبادي – روحي فداه – فرمودند : با اين كه اين آيه شريفه در سوره شوري نيز وارد است، ولي بدون ( و من تاب معك) جهت اين كه حضرت سوره هود را به ذكر اختصاص دادند، براي آن است كه خداي تعالي استقامت امت را نيز از آن بزرگوار خواسته است، و حضرت بيم آن داشت كه مأموريت انجام نگيرد، و الا خود آن بزرگوار استقامت داشت . بلكه آن حضرت مظهر اسم حكيم عدل است».
هنگامي كه اين آيه بر پيامبر نازل شد، حضرت به امت خويش فرمود.
«دامن به كمر زنيد ! دامن به كمر زنيد!»
يعني هنگام كار و تلاش بسيار است و جاي هيچ سستي و كوتاهي نيست، و از آن پس هرگز خندان ديده نشد».
پيامبر نگران آينده امت بود كه خير و صلاح و سلامت آنان در گرو صبر و استقامت بود.
اينك پيامبر نگران امت است، و اين كه راه او را بپويند و به سيره او تأسي كنند تا به «حريت» «عزت»و «سعادت» رسند.
«پروردگارا، بر ما شكيبايي فرو ريز و گام هايمان استوار بدار و ما را بر گروه كافران ياري و پيروزي ده »
پنج شنبه 30/1/1386 - 10:3
آموزش و تحقيقات
مترجم: سميه چراغي
نويسنده: دكتر هانس كوچلر dr.hans koechler
تاثيرات فرهنگي دوجانبه جهان اسلام و مسيحيت در يكديگر در اروپا غيرقابل مقايسه با يكديگر است. تاثير تفكر اروپايي در جهان اسلام به اوايل قرن نوزدهم برميگردد در حاليكه تاثيرات ژرف و عميق تمدن اسلامي بر فرهنگ مسيحي – اروپايي و در مسير طولاني پيشرفت علم و تكنولوژي به صدها سال قبل مربوط ميشود. به بيان ديگر فرهنگ اروپايي بيش از هزار سال هيچ تاثير محسوسي بر جهان اسلام نداشته در حاليكه همه زمينههاي علمي و فرهنگي از تعاليم و روشنگريهاي اسلامي بهره برده است. اين يك حقيقت تاريخي است كه شكلگيري تمدن اروپايي در قرون وسطي نتيجه رشد و ترقي تمدن اسلامي در اسپانيا بوده است. در طول پنج قرن، از قرن هشتم تا سيزدهم، تاريخ تمدن جهان تحت سيطره اسلام بود. تمدن اسلامي در مقايسه با تمدن مسيحي اروپا در آن دوران بسيار مهذبتر و روشنگرتر بوده بگونهاي كه يك دوره دويست ساله رويارويي اروپا با تمدن اسلامي، اروپا را قادر ساخت دانش خود را در زمينههاي علمي و پژوهشي بخصوص فلسفه، طب، نجوم، شيمي و رياضيات گسترش دهد. حفظ گنجينه دانش و فلسفه يونان باستان براي آيندگان يكي از بزرگترين دستاوردهاي دانشمندان مسلمان در قرون وسطي بود.
دانشمندان مسيحي تنها بواسطه ترجمهها و تفسيرهاي فيلسوفان مسلمان در اسپانيا، به درك مفاهيم ماوراءالطبيعه ارسطو نائل شدند. ابن رشد، فيلسوف عربي كه در سال 1126 در قرطبه متولد شد. با نوشتن تفسير ارسطو تاثير بسياري از خود بجاي گذاشت. دانشگاههاي اسلامي در قرطبه، سويل، گرانادا، والنسيا و تولدو محققان مسيحي بسياري را به خود جذب ميكردند. متفكران مسيحي بزرگ آن دوران مانند: آلبرتوس مگنوس، راجر بيكن، توماس آكوئيناس، ويليام اكهام و گربرت كه بعدها پاپ سيلوستر دوم شد دانش خود را در چنين مراكز علمي گسترش دادند.
بزرگترين كتابخانه اروپا در تولدو، جايي كه در سال 1130 يك مدرسه ترجمه در آن بناشد، شاگردان و محققان بسياري را از سراسر اروپا جذب خود كرد. علم طب اسلامي تاثير شگرفي بر پيشرفت طب در اروپا داشت. نخستين استادان طب در دانشگاههاي تازه تاسيس اروپا در قرن دوازدهم همگي شاگردان سابق دانشمندان عرب بودند. قانون، اثر مشهورترين استاد طب ابنسينا، شش قرن در همه دانشكدههاي مهم پزشكي اروپا تدريس ميشد. در سال 1587 هنري سوم پادشاه فرانسه به منظور گسترش تحقيقات پزشكي در فرانسه يك كرسي زبان عربي در كالج رويال تاسيس نمود. در پيشرفت شيوههاي علمي در رشتههاي رياضيات، نجوم، شيمي، معماري، موسيقي و مهارتهاي صنعتي نيز تاثيرات مشابهي مشاهده ميشود. هنر اروپايي نيز عميقاً مديون معماري اسلامي بخصوص در اسپانياست. بيشك و ترديد ميتوان ادعا كرد دستاوردهاي جهاني تمدن اسلامي كه از اواخر قرن دوازدهم در جنوب اروپا ظهور كرد از موفقيتهايي كه امپراطوري روم در گسترش تمدن داشت نيز پيشي گرفت و اروپا را جذب عقايد متعصبانه قرون وسطي بيدار كرد و مقدمات رنسانس اروپايي را فراهم آورد.
در سطح سياسي نيز گهگاه با روشنفكري و سعه نظر با اين تاثير عميق فرهنگي كه تمدن مسيحي در اروپا به طور يكجانبه از آن بهره فراوان برد (زيرا در آن زمان چيزي براي عرضه كردن به تمدن اسلامي نداشت) برخورد ميشد. شارل اول (814-747) روابط دوستانهاي را با عباسيان در بغداد برقرار كرد. هارون الرشيد با دادن حق برگزاري آيين مذهبي در بيت المقدس، وي را به عنوان حامي مسيحيان مشرق زمين مورد لطف و احترام قرار داد. سالها بعد پادشاه فردريك دوم پادشاه سيسيل و اورشليم با وجود آنكه در جنگهاي صليبي شركت داشت از تمدن اسلامي استقبال كرده و بسيار مشتاق آموختن از دانشمندان مسلمان بود. لازم به ذكر است كه توجه اين حاكمان تنها معطوف به حكومت اسلامي در شرق بود نه به حكومت اسلامي كه در خاك اروپا و در قرطبه متمركز بود. بنابراين با وجود تاثيرات فرهنگي ژرف، هرگز روابط حسنه سياسي بين شرق و غرب ايجاد نشد.
تاريخ روابط سياسي اسلامي- مسيحي در اروپا تحت تاثير جنگهاي صليبي است كه در قرن يازدهم آغاز شد و پاپها ميكوشيدند از اين طريق سلطه بيچون و چراي واتيكان را بخصوص در اروپاي مسيحي برقرار كنند. جنگهاي صليبي به سرعت به عامل امپرياليست استعمارگري تبديل شدند تا كشورهاي اروپايي از طريق آن اقتصاد و منافع تجاري خود را حفظ كنند مذهب تنها دستاويزي بود براي مقاصد حكمرانان استعمارگر اروپايي و اين امر در چهارمين جنگ صليبي در سال 1204 كه در جريان آن انريكو داندلو، فرمانرواي ونيز، قسطنطنيه را فتح و غارت كرد بيش از پيش آشكار شد. در حالي كه فاتحان مسلمان موفق شدند در سال 1187 توسط صلاحالدين، بيتالمقدس را فتح كنند. جنگجويان مسيحي سرانجام با سقوط گرانادا در 1492 به حضور مسلمانان در اروپا خاتمه دادند. با وجود اين در اروپاي شرقي، امپراطوري نوظهور عثماني در سال 1453 نه تنها قسطنطنيه كه مركز مسيحيت در شرق بود را فتح كرد بلكه تا سال 1683 به تدريج فتوحات خود را تا دروازههاي وين گسترش داد.
اين تاريخچه بغرنج درگيريهاي مسيحيان و مسلمانان در غرب، جنوب و شرق اروپا در خاور نزديك، عليرغم تاثير عميقي كه فرهنگ اسلامي بر رشد فكري اروپاييها داشت، عملاً گفتوگوي تمدنها را غيرممكن ساخته بود.در اين درگيريهاي سياسي- نظامي مذهب بعنوان يك ابزار ايدئولوژيك از سوي مسيحيان براي دفاع از منافع حكمرانان اروپا به خدمت گرفته شد و اين تاريخ نشانگر آن است كه چه سوءتفاهمهاي عمدي و غيرعمدي در طول قرنها موجب رودر رويي مسلمانان و مسيحيان در اروپا شده بود. درگيري، بياعتمادي و سوتفاهم ميراثي است كه از زمان اولين برخورد ميان اين دو تمدن تا به امروز بجاي مانده است. تفكرات ضد اسلامي در اروپا كه امروزه كينهتوزانهتر و زهرآگينتر شده تماماً نتيجه جنگهاي صليبي و پيامدهاي تعاملات خصومت آميز اسلامي- مسيحي از قرن هشتم در دوران توسعه حكومت اسلامي در اروپاست. ادوارد سعيد با توجه به برخوردهاي خشن اروپا با اسلام اين گونه نتيجهگيري ميكند كه اسلام از ديد اروپا تجسم دشمن بيگانهاي است كه قصد دارد پايه و اساس تمدن اروپايي را از زمان قرون وسطي ويران كند.
با ظهور استعمار اروپايي، روابط اروپا با اسلام به سياست سلطهجويي و قيموميت فرهنگي از سوي اروپا گرايش پيدا كرد و اين گونه است كه تا به امروز اين قدرتهاي سياسي اروپا هستند كه نقشه سياسي خاورميانه را طراحي ميكنند. استيلاي سياسي- نظامي با ادعاي برتري ايدئولوژيكي مسيحيان اروپا بر تمدن اسلامي تكميل شده است. تعصبات كهنهاي كه از زمان جنگهاي صليبي تقويت شده دوباره زنده گشته و حتي بعنوان ابزاري قدرتمند در درگيريهاي مربوط به فلسطين بكار گرفته شد.
به منظور درك بهتر ماهيت ايدئولوژيك برخوردهايي كه ذكر شد بايد به طور خلاصه اشارهاي كنيم به شباهتهاي غيرقابل انكار عقيدتي بين اسلام و مسيحيت كه ميتواند اساس يك گفتوگوي روشنفكرانه بين دو مذهب در زمينههاي فرهنگي، سياسي و مذهبي باشد. بديهي است كه اساس هر دو دين، ايمان به يك خداست و توحيد اصل نگرش مذهبي هر دوست. البته مفهوم يگانگي در اسلام با صراحت بيشتري بيان شده در حالي كه در مسيحيت، در مفهوم تثليث خداوند ممكن است آثاري از شرك را بتوان يافت. مفهوم خداوند در اسلام ميتواند به مسيحيت كمك كند تا تصور خود را از توحيد روشن كرده و قاطعانه وجود هر عنصر انساني را در اصل اعتقاد به سه گانگي خداي واحد بررسي كند. علاوه بر اين مسئله هر دو مذهب از يك ماهيت عالمگير نشأت ميگيرند و همه بشريت را شامل ميشوند. تصور آنها از خدا، يك خداي طايفهاي نيست و براي ايمان به خدا و پيوستن به جمع مومنان هيچ تبعيضي ميان انسانها وجود ندارد. اين جامعيت پيام آنها ممكن است به رقابتي بين اين دو مذهب براي در بر گرفتن همه انسانها منجر شود اما در عين حال بر روشنفكري هر دو دين در برخورد با ساير اديان و عقايد نيز تاكيد دارد.
يكي از اصول مهم مذهبي نقش برجستهاي است كه اسلام از ميان تمام پيامبران به مسيح نسبت ميدهد. اعتقاد مسيحيان به مفهوم معصوميت و پاكي مسيح از هر گونه گناهي، در اسلام نيز تاييد شده است.
اما اختلاف عمده آن است كه مسيحيان او را پسر خدا ميدانند و مسلمانان معتقدند او فقط يك پيامبر است در هر دو دين عقايد يكساني درباره رستاخيز و روز جزا وجود دارد.
با اين وجود اين شباهتهاي ساختاري در اصول عقايد هنوز نتوانستهاند زمينهساز يك گفتوگوي واقعي بين اين دو مذهب شوند. تفاوتهاي عقيدتي بخصوص براي مسيحيان اهميت بيشتري پيدا كرده و بر چسب زدن به پيامبران به عنوان يك بدعتگذار، روابط ميان دو جامعه را در طول قرنهاي گذشته مسموم كرده است. عدم اعتماد و حتي بدگمانيهاي شديدي در بين دو جامعه حاكم شده كه نتيجه صدها سال درگيري و جنگ مسلحانه در اروپا و خاور نزديك است. هنوز هم هنگام بحث درباره جهان اسلام، اصول عقايدآن، قوانين اجتماعي و سبك زندگي در اسلام، تعصبي خصمانه عليه مسلمانان در برخورد و گفتوگوي اروپاييها مشاهده ميشود. محمد اسد متفكر پاكستاني كه در اتريش متولد شده ميگويد: اروپا تهديدات سياسي و نظامي قدرتهاي مسلمان اين زمان بخصوص تهديد سلطه اتمي را مشخصه دين اسلام ميداند گويي اين امر جزئي از پيام مذهبي حضرت محمد بوده است.
مانع ديگر در راه تفاهم و گفتوگوي صحيح آن است كه براي مدتهاي مديد، پژوهش در باب اسلام به مبلغان مذهبي مسيحي سپرده شده كه همواره با جبههگيري و شيوهاي مجادلهآميز با مسئله برخورد كردهاند و اين امر، تصوير اسلام را از منظر ديني، اخلاقي و اجتماعي دچار تحريف كرده است.
اين موضعگيري عقيدتي تاثير منفي عميقي بر درك اروپاييها از اسلام تا به امروز داشته است. آنچه امروز بعنوان عقايد شرقي orientalism شناخته ميشود ريشه در اين رويكرد مسيحي دارد كه تعاليم مسيحيت را برتر از اسلام ميداند.
ادوارد سعيد در اين باره ميگويد: استراتژي orientalism تصاحب برتري مقامي است بگونهاي كه غربيها را قادر سازد بيآنكه اين امتياز برتري را از دست بدهند با شرق رابطه برقرار كنند. چنين رويكردي يكي از موانع عمده بر سر راه تفاهم ميان مسلمانان و مسيحيان امروز است.
اين نگرش به كلي فاقد توان تجزيه و تحليل و موشكافي كليشههايي است كه از رودر روييهاي گذشته بجا مانده است. بلكه برعكس با توجه به مطرح كردن اسلام به عنوان يك تهديد براي امنيت اروپا و سبك زندگي آزاديخواهانه و نظام ارزشي آن، اين تصورات غلط را تقويت كرده است. اورينتاليسم و اظهارات آن در زمينه مطالعات اسلامي، از بسياري جهات بخشي از يك جنگ مذهبي در قرن بيستم و تحت شرايط مركزيت اروپاست.
يكي از كليشههاي موثر بر روابط اسلام و مسيحيت از زمان جنگهاي صليبي و جنگ با امپراطوري عثماني قائل شدن ذاتي خشن براي اسلام هم در امر مذهب و هم در امر سياست است. اين تصور غلط حاصل برداشت اشتباه مسيحيان از كلمه جهاد در قرآن است و اين نمونهاي است از آنچه بايد براي ايجاد تصوير ذهني متعادل و عادلانه از پيام اسلام در اروپا، انجام داد. محققان مسيحي همواره در آموزشهايشان اينگونه بيان كردهاند كه اسلام عموماً و بي محابا جنگ عليه كفار را كه همان مسيحيان هستند توجيه ميكند. از بعضي جملات قرآن تعمداً بعنوان اثبات ذات متجاوز اسلام استفاده شده و ميشود آنها شرط واضح در آيه 39 سوره حج را آنجا كه زور را فقط در هنگام دفاع از خود مجاز دانسته، تعمداً ناديده ميگيرند(فتوي جنگ تنها عليه كساني داده مي شود كه ستم كردهاند) و در آيه 190 سوره بقره نيز اين اصل صريحاً بيان شده(بجنگيد در راه خدا و در برابر كساني كه به شما تعدي كردهاند و آغازگر جنگ نباشيد كه خدا متجاوزين را دوست ندارد.)
فهم نادرست از استفاده زور و اجبار در تعاليم قرآن نيز يكي از نمونههاي اساسي سوء تفاهم ميان اسلام و مسيحيت است كه جو بي اعتمادي عميقي را ايجاد كرده و باعث تداوم درك اشتباه از اسلام بعنوان تهديدي عليه تمدن مسيحيت در اروپا گشته.
اين عقيده متعصبانه كه اسلام را داراي طبيعتي خصمانه ميداند كليشه ديگري است كه بر طبق آن، اسلام آزادي اديان را قبول ندارد، بنابراين با ديدگاه آزاديخواهانه اروپاي سكولار ناسازگار است. به نظر ميرسد بسياري از اورينتاليستها و كارشناسان اسلام آيه 256 سوره بقره را كه ميگويد: در دين اجباري نيست ناديده ميگيرند. با توجه به اين مسائل تحت هيچ شرايطي نميتوان جهاد را بعنوان مدركي دال بر عداوت و خصومت اسلام نسبت به مسيحيت در نظر گرفت. حتي اكنون نيز اين تفكرات در كنفرانسهاي دانشگاهي و كتابهاي درسي مدارس ترويج ميشوند. تحريفات عمدي، از قلم انداختن جملات توضيحي و روشنگرانه و جدا كردن جملاتي خاص از متن اصلي قرآن همه حاكي از آن است كه ما در گفتوگوي مسلمانان و مسيحيان در اروپا به رويكرد تفسيري جديدي نياز داريم. شركتكنندگان كنفرانس اصل يكتاپرستي در اسلام و مسيحيت كه در سال 1981 در رم برگزار شد نيز به نياز حياتي تصحيح اين كليشهها اشاره كردند: يكي از موانع اساسي در راه درك و همكاري ميان اسلام و مسيحيت وجود تفكرات نادرست در مطالب كتب درسي است. لازم است برنامهاي منسجم جهت بررسي و تصحيح همه كتب درسي در پيش گرفته شود تا مسيحيان از سنين پايين از فرهنگ اصيل اسلام و عينيت و نزديكي آن با مسيحيت آگاه شوند.
واضح است كه حتي در شرايط كنوني اروپا نيز بعضي منافع خاص، تعصبات قديمي را تقويت ميكنند. پس از نابودي كمونيسم، اسلام جانشين دشمن پيشين شد كه غرب سعي داشت از طريق آن سلطه جهاني ايدئولوژيكياش را حفظ كند. روابط اسلامي- مسيحي در اروپا تحت تاثير اين توطئه جهاني جديد است كه اسلام را تهديدي براي هويت و امنيت اروپا ميداند. حضور جامعه نسبتاً بزرگ مسلمانان در اروپا كه عمدتاً شامل كارگران مهاجر است به تدريج به افزايش واكنشهاي خصمانه منجر شده اين اجتماعات اغلب به عنوان تهديدي براي انسجام اجتماعي و فرهنگي اروپا به تصوير كشيده شدهاند. تحت چنين شرايطي كه جنبشهاي سياسي در اروپا تعمداً از تعصبات سنتي ضد اسلامي بهرهبرداري ميكنند حفظ فضاي گفتوگو و همكاري بسيار دشوار است.
همانگونه كه در مورد سلمان رشدي و يا حملات يك سال گذشته عليه آناماري اسشيمل كارشناس مشهور آلماني در زمينه تمدن اسلامي كه بخاطر يك عمر تلاش در جهت انتقال تصويري معتدل و معقولانه از اسلام متهم شده بود قابل مشاهده است. فضا براي نوعي جنگ فرهنگي آماده شده است. رسانهها كه به شدت تحت تاثير گروههايي با مقاصد خاص خود هستند، نقش بسيار منفي و بازدارندهاي را در اين ميان ايفا كردند. تاثير صنعت فيلمسازي آمريكا در اروپا نيز به پرورش احساسات خصمانه عليه اسلام و جامعه مسلمانان در قاره ما اضافه شد.
روابط اسلام و مسيحيت دراروپا و در تاريخ كنوني، اساساً با سرنوشت مسلمانان بوسني و هرزگوين در ارتباط است. بياعتمادي عميق نسبت به جامعه مسلمانان در اروپا، بيشك يكي از دلايل بيتفاوتي جمعي اروپا در دوران وخيم پس از اضمحلال يوگسلاوي بود.
بيتفاوتي اروپا در قبال نسلكشي در بوسني تاثير بدي بر روابط مسلمانان و مسيحيان نه تنها در اين قاره بلكه در سطح جهاني داشت. اين انفعال تنها ميتوانست بدليل تاريخ درگيريهاي گذشته مسلمانان و مسيحيان كه در ابتداي مقاله به آن اشاره كرديم باشد.
از ديگر فاكتورهاي روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا و در زمان حال قطعاً درگيري اعراب و اسرائيل و جدال بر سر بيتالمقدس است. تفاهم و همكاري ميان مسلمانان و مسيحيان به مذاق گروه سوم يعني يهوديان در فلسطين و حاميان آنها در اروپا و ساير نقاط دنيا خوش نميآيد.
از سوي ديگر اشغال فلسطين توسط اسرائيل براي مسيحيان و مسلمانان به يك اندازه ناخوشايند است. بنابراين مسئله بيتالمقدس ميتواند فرصتي باشد براي نزديكي و اتحاد اين دو مذهب. روابط اسلام و مسيحيت در اروپا امروزه با توطئه درگيريهاي جديدي كه حاصل تعصبات به جا مانده از قرون گذشته است، روبروست. حتي اعضاي جامعه روشنفكران اروپا نيز به پرورش تفكرات ضد اسلامي مبادرت ميكنند. ظاهراً اروپا در شرايط كنوني در خلاء ايدئولوژيكي حاصل از اضمحلال اتحاد شوروي، هنوز آماده دور ريختن كليشههاي قديمياش نيست. جبههگيريهاي اوليه مسيحيت در برابر اسلام آنجا كه اسلام بعنوان تفسيري گمراه كننده از مسيحيت بشمار ميآمد، همچنان در اروپاي سكولار تداوم دارد. تمدن اسلامي فقط از ديدگاه سيستم ارزيابي اروپايي ما ديده ميشود. توسعه سياسي اخير مسلمانان در خاورميانه و شمال آفريقا و احياي نهضتهاي اسلامي در اين مناطق تهديدي عليه منافع حياتي اروپا تلقي ميشوند. جامعه مسلمانان مهاجر در اروپا، متحدان اين جنبش جديد و بنابراين تهديدي براي هويت فرهنگي اروپا به شمار ميآيند. آينده روابط ميان پيروان اين دو مذهب را با توجه به اين پيشينه است كه بايد ارزيابي كرد.
در چنين شرايط حساس و پر تنشي، خط سير ما نبايد بر اساس برخورد تمدنها باشد. آنگونه كه در سخنرانيهاي سياسي اخير ميبينيم اين تئوري عمدتاً حافظ منافع كساني است كه تلاش ميكنند در امور مربوط به درگيريهاي خاورميانه بخصوص مجادلات اعراب و اسرائيل، توطئه سلطه طلبانه جديدي را در برابر اسلام توجيه كنند. هر چشماندازي از آينده بايد بر مبناي گفتوگوي تمدنها و بر اساس برابري دو طرف گفتوگو باشد. عقايد اروپا مدار گذشته درباره شرق و ايدههاي برتري طلبانه بايد منسوخ گردند. از ديدگاه ما يك گفتوگوي صادقانه بر مبناي شباهتهاي ساختاري پيام توحيد در اسلام و مسيحيت ميتواند شكل گيرد. حضور جامعه مسلمان در اروپا، مسلمانان بوسني و اجتماع مسلمانان در نقاط مختلف اروپا، نبايد به عنوان يك تهديد بلكه بايد به عنوان امكاني براي ساختن پلهاي تفاهم ميان اسلام و غرب بشمار آيد. اگر ميخواهيم به بيگانگيهاي رو به افزايش بين دو مذهب و اجتماع در داخل و خارج از اروپا پايان دهيم بايد واقعيتهاي جامعه چند فرهنگي اروپا را بپذيريم. در اين زمينه بايد از استفاده جنجالي از عبارت بنيادگرايي خودداري كرد. زيرا از اين واژه به منظور بياعتبار كردن اسلام و نهضت بيداري مذهب اسلامي استفاده ميشود.
گسترش درگيريها بر سر حق حاكميت در فلسطين و بيتالمقدس تاثير قابل توجهي بر آينده روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا خواهد داشت. اين روابط تنها در صورتي بهبود مييابد كه اروپاييها برخوردي عادلانه را در پيش گيرند نه اينكه بر عليه حقوق مسلم مسلمانان در بيت المقدس و يا در حمايت از نيروهاي اشغالگر در فلسطين عمل كنند. اين بياعتمادي كه از حضور استعماري اروپا در منطقه در گذشته ريشه ميگيرد بايد با سياستي صحيح در راستاي حقوق مسلمانان در خاورميانه رفع شود. در ارزيابي چشمانداز آينده بايد به يك تفاوت فرهنگي اساسي اشاره كرد كه ممكن است مانعي جدي در راه مذاكره و فهم دو جانبه باشد: در حقيقت اروپاي سكولار، بيداري مذهبي خود را و برخي معتقدند هويت مسيحياش را نيز از دست داده در حالي كه جهان اسلام در حال تجربه نوزايش و احياي اين بيداري مذهبي است. اين طور كه به نظر ميرسد هر دو اجتماع ديگري را داراي ارزشها و تعهدات انساني متفاوتي ميبينند.
اين كه هر دو طرف هم مسلمانان و هم مسيحيان به گروه سومي اجازه دخالت در روابطشان در اروپا را نميدهند از اهميت بسياري برخوردار است زيرا هر گفتماني در آينده بايد مستقيم باشد نه تحت تاثير منافع ژئوپولتيك گروههاي خارجي. آينده روابط مسلمانان و مسيحيان در اروپا نبايد تحت الشعاع احياء روح و طرر تفكر جنگهاي صليبي قرار گيرد بلكه با هشياري دو طرفه در زمينه حقايق اصول ديني و ارزشهاي اخلاقي كه در هر دو تمدن مشترك است هدايت شود. شباهتهاي ساختاري در پيام الهي هر دو مذهب ميتواند اساس درك سياسي، اجتماعي و فرهنگي عميقتر گردد.
برگرفته از سایت www.ido.ir
چهارشنبه 29/1/1386 - 19:39
بیماری ها
معنويت پزشک با درمان بيماران رابطه مستقيمي دارد
تحقيقاتي که به تازگي انجام شده بيانگر آن است که معنويت پزشک در درمان بيماران بيماران تأثير مستقيم و انکارناپذيري دارد.
به گزارش خبرگزاري مهر به نقل از رويترز، پزشکان بيش از يک دهه است که بحثهايي را درباره مطالعه تأثير دين و معنويت بر سلامتي بيمار آغاز کرده اند اما نتايج اندکي از اين تحقيقات حاصل شده است.
در حالي که تحقيق جديد دکتر فار کورلين محقق دانشگاه شيکاگو علل اين امر را تبيين و نتايج تحقيقات خود را در اين شماره مجله آرشيو طب داخلي منتشر کرده است.
کورلين و همکاران وي درباره ديدگاه هاي پزشکان ايالات متحده درباره دين و معنويت و تأثير آن بر معالجه بيماران تحقيق کردند و به اين نتيجه رسيدند که پيوند قوي ميان ديدگاههاي پزشک و اعتقادات ديني آنها وجود دارد.
کورلين اظهار داشت: اين تحقيق نشان مي دهد که ديدگاه هاي پزشک نيز خنثي و انعفالي نيست، بلکه تعهد ديني آنها بر شيوه پاسخ به بيمار و تعبير داده ها تأثير مي گذارد.
اين تحقيق در سال 2003 به صورت اينترنتي از هزار پزشک 65 ساله و يا جوان تر از تمام تخصص ها صورت گرفته است و 63 درصد آنها پاسخهاي خود را ارائه کرده و سن متوسط تمام شرکت کنندگان 49 سال اعلام شد .
85 درصد شرکت کنندگان در اين تحقيق اعتقاد دارند که دين و يا معنويت امري مثبت است اما تنها 6 درصد آنها اظهار داشتند که اين امر اغلب نتايج پزشکي را دگرگون مي کند.
حدود سه چهارم از افرادي که در نظرسنجي شرکت کرده اند اظهار مي دارند که معنويت به بيماران آنها بر غلبه بر بيماري کمک کرده و اعتقاد دارند وجود معنويت حالت مثبت ذهني فراهم کرده است. تنها حدود 7 درصد اظهار داشتند که معنويت مي تواند احساسات منفي چون گناه و اضطراب را به همراه داشته باشد و 4 درصد بر اين باور هستند که بيماران از معنويت به منظور مسئول سلامتي خود سود مي برند.
پزشکاني که نسبت به سايرين ديندارتر محسوب مي شوند، تأثير مثبت دين بر بيماران خود را بيشتر مورد تأکيد قرار داده اند.
منبع:مهر
چهارشنبه 29/1/1386 - 19:36
دعا و زیارت
هر گاه از خدای سبحان در خواستی داری ، ابتدا بر پیامبر اسلام
(ص) درود فرست سپس حاجت خود را بخواه ، زیرا خداوند بزرگوارتر
از ان است که از دو حاجت درخواست شده یکی را بر آورد و دیگری را باز دارد
نهج البلاغه حکمت 361
کسی را که شکیبایی نجات ندهد ، بی تابی او را هلاک گرداند
نهج البلاغه حکمت 189
حق سنگین اما گوارا است و باطل سبک اما کشنده
نهج البلاغه حکمت 376
چهارشنبه 29/1/1386 - 17:48
شعر و قطعات ادبی
یک جرعه ز جام تو تمامست تمام
جز عشق تو در دلم کدامست کدام
در عشق تو خون دل حلالست حلال
اسودگی عشق حرامست حرام
مولانا
چهارشنبه 29/1/1386 - 17:14