دعا و زیارت
در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را می طلبد یا مولا!
مهر در سراشیب جاده ی عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود در نبودت!
تو
ما را رها نخواهی کرد و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی
زیارت رخ چون خورشیدت، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار
بلند مرتبه، ظهور پرشکوه تو را تمنّا می کنیم!
آقای ما!
بیا که احساس نیازمند توست!
پرنده ها در سلام صبحگاه خود تو را می خوانند و گلها به امید نوازشت رخ می نمایانند!
بیا
که دستهای نا توان ما در آرزوی یاوری تو مولا، شب و روز از گونه هامان
قطرات شبنم را بر می چیند و لطافت باران را به جاده های عشق می پاشد، بلکه
گلستانی بسازد از گلهای ناز و اطلسی که فرش راهت باشد و خاک قدمت!
بیا که زمین تشنه ی محبت و سلام توست و زمان در نقطه ی انتظار ایستاده است..........
برگرفته از آثار ارسالی به جشنواره طوبی
جمعه 9/5/1388 - 15:41
دعا و زیارت
ایمان به خروج حضرت مهدی(عج) واجب و اعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق خبر پیامبر مکرم اسلام (ص) حتمی و ثابت است.
خبرگزاری شبستان: اعتقاد به ظهور امام زمان (عج) در اعتقادات شیعه و سنی
تصریح شده و تا جایی بدان تاکید گردیده که منکر آن را کافر برشمرده اند.
این اعتقاد در دوران غیبت امام عصر(عج) یکی از وظایف مهم و خدشه ناپذیر
مسلمانان است.
احمد
بن محمد بن صدیق می گوید: فالایمان بخروجه واجب و اعتقاد ظهوره تصدیقا
لخبر الرسول ...؛ ایمان به خروج مهدی واجب و اعتقاد به ظهور او به جهت
تصدیق خبر پیامبر (ص) حتمی و ثابت است، همان گونه که در عقاید اهل سنت و
جماعت از جمیع مذاهب اسلامی تدوین شده و نیز در دفاتر علمای امت با اختلاف
طبقات و مراتب آنان تقریر گردیده است. (1)
سفارینی حنبلی می گوید:
فالایمان بخروج المهدی واجب کما هو مقرر عند أهل العلم و مدون فی عقائد
أهل السنه و الجماعه؛ ایمان به خروج مهدی واجب است، همان گونه که نزد اهل
علم تقریر یافته و در عقائد اهل سنت و جماعت تدوین شده است. (2)
شیخ ناصرالدین البانی وهابی می گوید: ان عقیده خروج المهدی ثابته
متواتره عنه صلی الله علیه و آله یجب الایمان بها؛ لأنها من امور الغیب و
الایمان بها ...(3) همانا عقیده به خروج مهدی عقیده ای است ثابت و متواتر
از پیامبر اکرم(ص) که ایمان به آن واجب است؛ زیرا این عقیده از امور غیب
است که ایمان به آن در قرآن کریم از صفات پرهیزکاران شمرده شده است.
خداوند می فرماید: این کتاب، شک در آن نیست و راهنمای پرهیزکاران است. آن
کسانی که به جهان غیب ایمان آوردند. همانا انکار این عقیده جز از فرد جاهل
زورگو صادر نمی گردد. از خداوند متعال می طلبم که ما را بر ایمان به این
عقیده و به هر امری که به طور صحیح از کتاب و سنت ثابت شده بمیراند.
استاد
عبدالمحسن بن حمد العباد وهابی می گوید: و التصدیق بها داخل فی الایمان
بأن محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله؛ لأن من الایمان به تصدیقه فیما
أخبره، و داخل فی الایمان بالغیب الذی امتدح الله المومنین به بقوله: الم
- ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین - الذین یؤمنون بالغیب؛(4) تصدیق و
اعتقاد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم(ص) است؛ زیرا
از آثار ایمان به پیامبر(ص) تصدیق اوست در اموری که به آن ها خبر داده و
نیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به
آن مدح کرده است؛ آنجا که می فرماید: این کتاب، شک در آن نیست و راهنمای
پرهیزکاران است؛ آنان که به غیب ایمان دارند.
منابع:
1- ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون، ص 433 ـ 436
2- الاذاعه، ص 146
3- مجله التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643، چاپ دمشق
4- مجله الجماعه الاسلامیه، سال نخست شماره 3، ذیقعده 1388، چاپ حجاز
جمعه 9/5/1388 - 15:39
خاطرات و روز نوشت
سلام بربچ گل بلبل تبیانی
از اونجایی که بعضی ها همش
مطلب طنز رو نمی پسندند و مطالب طنز م هم ته کشیده تصمیم گرفتم یه چهار پنج روزی
طنز نذارم اگه تونستم جلوی خودم بگیرم باور کنید هدف فقط و فقط شاد کردن دوستای گل
تبیانیه شاید با نگاه به این مطالب کمی از خستگی روزانشون کم بشه
در پناه حیدر کرار
جمعه 9/5/1388 - 14:27
طنز و سرگرمی
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس / دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم
گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه ای؟ گفت در بند بی خیالی
گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری؟ / گفتا: که میسرایم شعر سپید باری
گفتم: ز دولت عشق گفتا که: کودتا شد / گفتم: رقیب گفتا: او نیز کله پا شد
گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم: بگو زخالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز
گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خرید قسطی تلویزیون به جایش
گفتم: بگو زساقی، حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره
گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل
گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را، داده به فاکس برقی
گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره
گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: به پست داده آورد یا نیاورد؟
گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم: سراغ داری میخانهای حسابی / گفت: آنچه بود از دم گشته چلو کبابی
گفتم: بیا دو تایی لب تر کنیم پنهان / گفتا: نمیهراسی از چوب پاسبانان
گفتم: شراب نابی تو دست و پا نداری؟ / گفتا: که جاش دارم وافور با نگاری
گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم: شما و زندان؟ حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: ندیده بودم هالو به این خرفتی!!!
پنج شنبه 8/5/1388 - 1:27
طنز و سرگرمی
اینکه بردی جزوه ام را اشتباهی پس بده****جز فراموشی ندارم من گناهی پس بده
روسیه گردم بدون جزوه من در امتحان****از برای من نخواهی روسیاهی پس بده
روز و شب چشمم براه جزوه می باشد بیا****گر تو هم داری چو من چشمی براهی پس بده
صد کلاه بوقی به سر دارم ز فرط تنبلی****تا نرفته بر سرم دیگر کلاهی پس بده
گیر ما دیگر نیاید جزوه پس این جزوه را****مستقیما گر نمیخواهی براهی پس بده
جان تو مشروط می گردم به جان مادرت****لازمش داری نگه دار از نخواهی پس بده
جزوه از من می بری من مرکز نشرم مگر****ای به قربانت شود جانم الهی پس بده
گر تو هم مانند من بی جزوه ای باشد بیا****مال تو این جزوه اما گاه گاهی پس بده
چند ماهی مال تو اما دو روزی نزد من****من نمی گویم که آن را چند ماهی پس بده
از دعای هر شب و آه سحر اندیشه کن****تا نرفته بر فلک از سینه آهی پس بده
من نمی دانم چرا این جزوه را کش رفته ای****لعنت و دشنام و نفرین گر نخواهی پس بده
پنج شنبه 8/5/1388 - 1:26
طنز و سرگرمی
میرود از هر طرف رقصان و با لنگر گدا / از دو سویت میرود، اینور گدا، آنور گدا!
گر دهی کمتر ز ده تومان حسابت میرسد / میکند گردن کلفتی، میکشد خنجر گدا!
با صدای دلخراشش ضجه مویه میکند / راستی در ضجه مویه میکند محشر گدا!
لعن و نفرین می کند گر قلب او را بشکنی / میکند محرومت از سرچشمه کوثر گدا!
بر تو میچسبد مثال مرد مومن بر ضریح / گر بگویی من ندارم، کی کند باور گدا؟!
هست دایم باخبر از قیمت ارز و طلا / داند از هر شخص دیگر نرخ را بهتر گدا!
گر روی در خانهاش، اطراف شمران یا ونک / دست کم دارد سه تا منشی، دو تا نوکر گدا!
در صف بنزین اگر با او بد اخلاقی کنی / میکند لاستیک ماشین تو را پنچر گدا!
گر گدایان را برای پول در یک صف کنی / صف کشد از شرق ری تا غرب بابلسر گدا!
بهر خارانیدن ران چون بری دستی به جیب / با هیاهو می رسند از راه، یک لشکر گدا!
خودکفا شد از گدا این شهر و من دارم یقین / میشود تا سال دیگر صادر از کشور گدا!
چهارشنبه 7/5/1388 - 11:24
طنز و سرگرمی
اهل حمامم
پوستم مهتابیست
چشمهایم آبیست
پدرم دلاک است
سر طاسی دارد
لُنگ میاندازد
شامپو مصرف کرد
کله اش هی کف کرد
و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!
حرفه ام دلاکیست
هدف من پاکیست
مینشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس
و تصور کرده، خوش پر و پاست!
کودکی را دیدم
میدود در پی صابون و لگن
ای نهان در پسِ دَر
خشک آوردم، خشک!
مشتری های عزیز
رخت ها را نکنید
آ بمان بند آمد
چهارشنبه 7/5/1388 - 11:22
طنز و سرگرمی
وبلاگی خواهم ساخت
خواهم افزود به وب!
سرویسش وردپرس، قالبش هرچه که شد
دور خواهم شد از آن سرویس قبل
که در آن هیچ کسی نیست که سرویسش را
در جهانوارهی پرسرعت تکنولوژی آپدیت کند!
سرویس قبلی من
سرویسی ایرانی است -عین من یا خودتان-
جنس آن اعلا نیست
دامنهش هک شده است
سرورش هم دان است
صفحه اش بی فید است
یا اگر هم دارد، اینولید است و پر از اشکالات!
این وسط اما خب، گوش وبلاگستان
از سخنرانی بی وقفهی سردمدارش، ناگهان کر شده است
وبلگ قبلی من، پیج رنکش ده بود
دامنهش هک شد و دات آی آر شد -یعنی آن رنک پرید-
وبلاگ تازهی من پیج رنکش صفر است
چه خیالی دو سه روزی است که آن را دارم
ویزیتورهای وب تازهی من روی هم یک رقمی است
چه کنم؟ وای که مایوس شدم من بسیار،
سفری کردم از آن یاس بزرگ توی وبلاگستان
دختری را دیدم شانزده ساله -تازه بالغ شده بود-
توی آن وبلاگش
از غذا پختن خود، یا که چت کردنهاش
مینویسد!
یا زنی بود آنجا -تازه فارغ شده بود-
عکس نوزادش را در بلاگش دیدم
وسط این سفرم به دختری لوس اصابت کردم
پستهایش کلا، این چنین است که رفتم خانه آمدم به دفتر روزنامه!
آخر این سفرم هجوم افکار نویی توی مغزم آمد
با خودم می گویم در پروفایل بلاگم بنویسم پررنگ:
ایهاالناس که دختر هستم.
چه کسی بود صدا زد شروین؟!
آه شروین بگو!!!
چون که این طور شود، هیت این وبلاگم
میرسد به پای وبلاگ زن خاطره گو!
سه شنبه 6/5/1388 - 7:32
طنز و سرگرمی
تمام معنای شعر وقتی خواهید فهمید که شعررا کا مل بخوانید
هر کجا هستم، باشم به درک! من که باید بروم!
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین، مال خودت!
من نمی دانم نان خشکی چه کم از مجری سیما دارد!
تیپ را باید زد! جور دیگر اما...
کار را باید جست. کار باید خود پول. کار باید کم و راحت باشد!
فک و فامیل که هیچ... با همه مردم شهر پی کار باید رفت!
بهترین چیز اتاقی است که از دسته چک و پول پر است! پول را زیر پل و مرکز شهر باید جست!
سید خندان یه نفر!
سوئیچم کو؟ چه کسی بود صدا کرد زورو؟
پشه ای نیشم زد! غمی افزود مرا بر غمها!
فکر ان پی تی و این صلح نوبل ... بی صدا آمد تا من بروم!
وای این چت چقدر شلوغ است!
اهل تهرانم! روزگارم بد نیست! وب بلاگی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی.
مادری دارم خیلی قربونم میره! دوستانی یکی از یکی باحال تر و خدایی که در این نزدیکیست!
اهل ایرانم! پیشه ام بیکاری است... پیرهن سه تا هزار! ادمک هست سه تا صد تومان!
شهرام جزایری از من پرسید: چند من خربزه می خواهی ؟ من به او گفتم بچه گول میزنی؟ خربزه آب است، یورو بده! ... دل خوش سیری چند؟
چیزها دیدم در روی زمین: کودکی را دیدم پدرش را میزد! من زنی را دیدم یه کیلو رنگ به صورت زده بود!
زندگی رسم خوش آیندی است؟ ساده باشیم چه در باجه بانک چه در زیر درخت! آب را گل نکینم، گاو را ول نکنیم!
به سراغ من اگر می آئید حتما نظر بدهید!
پشت مرزها شهری است... که در آن پنجره ها ضد گلوله است...آرنولد فرماندار است! کودکی در قفس است! در نوار غزه ... در جنین و حیفا... من آنان گفتم: اندکی صبر سحر نزدیک است!
صدا کن مرا! صدای تو خوبست... وبلاگی خواهم ساخت.. خواهم انداخت به آب! بگذاریم که آن هم یه هوایی بخورد...
آری اینگونه اگر پیش رود رفتنیم! به کجایش چه مهم است، فقط : به سراغ من اگر می آئید ،
باز هم می گویم: آری! تا اینترنت هست! بلاگینگ باید کرد! آن لاین باید بود...و پیامی باید داد !
سه شنبه 6/5/1388 - 7:27
طنز و سرگرمی
روزی
مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که
هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را
مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه
را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه
از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی
از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود
را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد .
پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین
میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
گیرنده : همسر عزیزم
موضوع : من رسیدم
میدونم
که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر
دارند و هر کس به اینجا می اد میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین
الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه .
فردا میبینمت . امیدوارم سفر تو هم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر
اینجا گرمه !!
يکشنبه 4/5/1388 - 23:49