• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 371
تعداد نظرات : 245
زمان آخرین مطلب : 5263روز قبل
خانواده
لحظه ای که زمان تمام هستی را با خود می بُرد

 

سکوتی به وسعت دشتهای شرق زمین را خاموشی

 

مطلق می کشاند هیچ کلامی گفته نشد
فقط چشم مانده بود و چشم

 

تنها دل بود که از حال دل خبر داشت

 

آسمان گرد جدایی می پاشید

 

ستاره ها از خجالت به نقاب نشسته بودند

 

باد تلاش می کرد که دستهارا به هم پیوند دهد

 

اما

 

ناگاه صدایی آمد!!!

 

خاموش

 

تقدیر است

 

جدایی سر نوشت است

 

ماه هم با زمان قهر کرد

 

شب تیره وتار بود

 

آسمان تصویری روشن از کینه ی تار بود

 

قدرت اشک بود که دل را نجات داد

 

وصدایی سرد که دل را به هلاکت کشاند

 

خداحافظ

 

وبرای همیشه خاموش شد

 

دیده پر از خون بود تنها

 

قدرت اشک بود که مرا زنده نگاه داشته تا امروز

ولی افسوس که دگر نیستم در میان شما ولی  بهتر

پنج شنبه 16/3/1387 - 16:22
محبت و عاطفه
دوست داشتن دل میخواد نه دلیل .... دوست دارم از ته دل بی دلیل.  
پنج شنبه 16/3/1387 - 16:15
طنز و سرگرمی
آمشتی که اومدی از ولایت// ز خرج و برجت می کنی شکایت
یادت میدم چطوری پول در آری// به شرطی که رومو زمین نذاری
هرجوری هس یک شبه راننده شو// رفیق گاز و ترمز و دنده شو
چوب حراج بزن به هر چه داری// بجاش بخر یه ماشین سواری
یه غارغارک تو مایه های پیکان// از مدل قدیمی جوانان
روزا برو باهاش یه خُرده کارکن// دوتا جلو چارتا عقب سوار کن
فقط تو خط مستقیم و دربست//یه لقمه نون، خـُرده درآمدی هست
برا خودت یه چیزی اینجا باب کن// یکی سوار کن و دوتا حساب کن
یادت می دم اصول رانندگی// اینه طریق رشد وبالندگی:
چراغای قرمزو هی رد بکن// لایی بکش راه همه سد بکن
برای استفاده از کمربند// وقتو هدر نده ،کمر کیلو چند؟
گرفتن سبقتو استاد بکن// به کارای خوب خودت باد بکن
موقع روندن اون موبا یلو ور دار// سر به سر همسر و بچّه ت بذار
دسّتتو از پنجره بیرون بکن// هر کاری خواسّی پشت فرمون بکن
داد و هواری بزن و گاز بده// اگه که دیدی کمشه باز بده
تخمه بخور ، پوّس ِاونو پُف بکن// سرت بیرون کن و همش تُف بکن
دس تو دماغ یادت نره آمشتی// پیدا میشه وقتی که خوب گشتی
اصول روندن این جا این جوریه// دلخواهی نیس، رعایتش زوریه
حرفای «جاوید » که به کار بستی // با این تریپ به پشت رّل نشستی
کنار می ره هرکسی از سر رات // تو هم به سرعت می رسی به کارات
پنج شنبه 16/3/1387 - 16:14
طنز و سرگرمی
« گویند مرا چو زاد مادر»**آن گاه كه آمدم به اینور
« پستان به دهان گرفتن آموخت»** چون شیر نداشت قلب او سوخت
رو كرد به بابای نگون بخت**برخیز و سریع كن به تن رخت
بستان تو كنون از این حوالی**یك قوطی شیر و شیشه خالی
« لبخند نهاد بر لب من»**دایم بگرفت او تب من
گر سرخ شدم ز تب به ناگاه**پاشویه نمود با دوصد آه
چون پول نداشت بهر دكتر** می زد به سر پدر بسی غر
« دستم بگرفت و پا به پا بُرد»**در راه سواد من چه ها بُرد
درخرج كتاب و دفترم ماند**این نكته به زیر گوش من خواند
باید که برای کفش و کیفت **یا تقویت در س ضعیفت
ازبانك محله وام گیرم**هرچند که تا دهند پیرم
« یك حرف و دو حرف بر زبانم»**بنهاد كه معنی اش ندانم:
معنی چك و وام و حواله ** تضمین و وثیقه و قباله
« چون هستی من ز هستی اوست»**تا آخر عمر دارمش دوست
دانم كه برای من چه ها كرد**تا عیش و عروسی ام به پا كرد
یک دختری انتخاب کردم** با آن دل خود کباب کردم
افسوس که او زنی ست بُنجُل** یک لحظه زرنگ و لحظه ای خُل
از صبح به شام توی خانه**هر لحظه، مُدام یك بهانه
با ناز و ادا و با قِر و فِر** آهسته روَد چو چرخ پنچر
خود کردم ونیست راه تدبیر**من ساده واو خدای تزویر
چندی است که زاده است پوری** این خانم ِ مدعی حوری
شبها برِگاهوارۀ پور** من هستم و زن ز مهد اودور
او نیست چو مادرم فداكار ** بیدار نشسته ام به ناچار
آرام بخواب ، مادرت هم**آن دور لمیده مثل شلغم
تا هستم و هست دارمش دوست** هر چند که مادرش چو لولو ست
ای خالق مهر و ماه و ناهید** ای قادر و رب ِحی« ِجاوید»
یا شر و بدی بكن ازاو دور**یا بهر ندیدنش شوم کور

پنج شنبه 16/3/1387 - 16:12
طنز و سرگرمی
یک آگهی داده در مجله..... با عکس دو لنگه کفش خوشگل!!!
این صاحب عکس روز جمعه.... شد در سر ختم عمه ام ول

در سال هزار و سیصد وچند....او را به دو ده تومن خریدم
در طول تمام این سه ده سال....جز خیر و خوشی از او ندیدم

سگدو زدم و دوید او هم.... یک آخ نگفت کفش بدبخت
یک واکس به خود ندید هرگز.....یک بار نشد به او زنم تخت

در عید وعزا شریک و همراه.... در شادی و غم رفیق من بود
در کار و تلاش سخت و محکم.... گویی که زسنگ یا چدن بود

ارباب رجوع بودم و او.... با من به دو صد اداره می رفت
تا کسب نتیجۀ نهایی ......پیوسته و چند باره می رفت

در صف همه جا به پای من بود.... یک روز صف برنج و روغن
روزی به صف فلان و بهمان....یک روز برای وام مسکن

هرکس که سراغ دارد از او.... یا آن که بیاورد نشانی
یک سکه تمام می ستاند..... البته برای مژدگانی

« جاوید» چو خواند آگهی گفت:....از ریشۀ فقر دزد روید
محتاج اگر نبود آن دزد.... این گونه به کاهدان نمی زد

پنج شنبه 16/3/1387 - 16:12
طنز و سرگرمی
یک گدا دیدم شبی در سرسبَیل.... طفلکی رنج و مشقت می کشید
از برای اخذ پول از این وآن ....واقعاً بدجور زحمت می کشید

جامه و شلوار و کفشش مندرس... دست خود را باند پیچی کرده بود
لابلای ریش انبوهش شپش....موی را بدجور قیچی کرده بود

لنگ می زد ناله می فرمود که:... لشکری کور و کچل در خانه اند
نان خوران گشنه ام چون کفتران... چشم در راه پدر در لانه اند

آخر شب چون که فارغ شد زکار.... گفت با همکار خود با سوز و آه
درد دل دارم هزاران مثنوی... گر که آن را نشنوی گویم به چاه

همسرم لامصب عین بولدوزر... می کند تخریب اموال مرا
بابت جراحی پوز ولبش... بد گرفته تازگی حال مرا

یک پسر دارم که رفته ونکوور.. تا بگیرد دکترای اقتصاد
حتم دارم تا بگیرد مدرکش.. می دهد داروندارم را به باد

دختری دارم مقیم انگلیس... زیر خرجش واقعاً زاییده ام
تا شود خانم برای خود کسی.... جد خود را پیش چشمم دیده ام

پنت هاوسی هم خریدم در دبی... جای آن نزدیکی برج العرب
بابتش افسوس مقروضم شدید... آمده از قسط آن جانم به لب

خانه ای دارم طرف های ونک.... آخرین قسطش اخیراً داده ام
از ونک تا انتهای سرسَبیل.... تا بیایم از نفس افتاده ام

با اضافه کار باید اندکی...اقتصادم را سروسامان دهم
از محل یاری همشهریان .....مشکلات خویش را پایان دهم

ماکسیمایی ناگهان ترمز گرفت.... شوفرش درب عقب را باز کرد
چون سوارش شد گدا ویراژ داد.... گوییا آن وقت شب پرواز کرد

مات شد «جاوید » و گفتا این چنین:... ای خوشا گنج بدون درد ورنج
گر گدایی ننگ می باشد ولی...می دهد دست گدایان رمز گنج


پنج شنبه 16/3/1387 - 16:11
طنز و سرگرمی
عشق یعنی ناز و اخم یک عروس// تا کند خود را برایت لوس ِ لوس
عشق یعنی ساکت و خاموش باش// او دهد فرمان سراپا گوش باش
عشق یعنی سکه های بی شمار// یک هزار و سیصد و شصت و چهار
عشق یعنی قربون ماشینتم// عاشق ودرماندۀ کابینتم
عشق یعنی خانه ای بالای شهر// گر نداری تا قیامت قهر قهر
عشق یعنی جشن در تالار وباغ// رقص نور و مطرب و آهنگ داغ
عشق یعنی ده رقم لیست غذا// تاشکم هایی در آید ازعزا
عشق یعنی که جهازش خوشگلی است// باقی حرفاش تماماً رو دلی است
عشق یعنی شیر بهاء .. بگذار نگم// چون که سکته می زنی جون ننم
عشق یعنی قربون پول بابات // گرچه او میگه که می میرم برات
چون که خواهی جفت گردی با کسی// گر نگیری سفت ، فوراً مرخصی
جون من خود را کمی باهوش کن // گفتۀ «جاوید» حتماً گوش کن
گربه ای را کُن از اول اختیار// بر در ِ حجله بکن بالای دار
زهر چشمی، هارت و پورتی ، ها ببم // کیسه گردد ماست هایش بد رقم
چون از اول گر نهی دیوار کج// تا اواخر می شود رفتار کج
پنج شنبه 16/3/1387 - 16:10
دانستنی های علمی
دلم گرفته مرا هیچ غمگساری نیست
برای این دل تنها ی من بهاری نیست
به باغ عاطفه پرورده ام هزاران گل
ولی چه سود که یک گل به شا خساری نیست
مرا سرای فراموشیان مکان دادند
دراین عزاکده دیگر امیدواری نیست
ز شیرۀ تن خود پروریدم آنها را
وحال در تن من راحت و قراری نیست
چو با ل وپر بگشودند از برم رفتند
کنون به لانۀ من بلبل و قناری نیست
به جوجه های خود هرروز آب و دان دادم
به پیری ام ولی افسوس دست یاری نیست
به وقت راندنم ازخود به من چنین گفتند:
برو به خیر و سلامت که باتو کاری نیست
زگریه های شبانه سرشک من خشکید
ببین که در تن رنجور نای زاری نیست
نشسته ام چو اسیران به کنج این زندان
به غیر مرگ برایم ره فراری نیست

اگرچه جور و جفا بر من حزین کردند
سر جوی به دلم کین و فتنه جاری نیست
زپیشگاه خدای یگانۀ ‹‹جاوید››
به غیر بخششان هیچ انتظاری نیست
پنج شنبه 16/3/1387 - 16:9
محبت و عاطفه
دوستی یك حادثه است و جدایی یك قانون..
پس بیا حادثه آفرین و قانون شكن باشیم!
پنج شنبه 16/3/1387 - 16:8
ادبی هنری

خاک و غبار قبر تو مسجد وسجده گاه من

صحن وسرای امن تو قبله وقبله گاه من

مشهد و کربلای تو  مامن و ماوای من

ذکر و کلام وعظ تو چشم وچراغ راه من

 

 

پنج شنبه 16/3/1387 - 16:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته