اهل بیت
فاطمه علیهاالسلام، راز آفرینش زن
منشور ملكوتى فاطمه علیهاالسلام را از ابعاد مختلف باید نگریست. معدود زنانى
نامهاى خود را بر گذرگاه تاریخ حك كردهاند، اما اینان زنانى بودهاند كه یك
شاخه از نهال وجودشان را به بارورى و تجلى نشستهاند.
نام آسیه را دستهاى شهامتش حك كرده است و نام مریم را چشمهاى قداستش و حتى
نام خدیجه را قلب رافتش. اما شخصیت فاطمه علیهاالسلام، منشورى چند بُعدى است كه
با افق دیدهاى مختلف شایسته بذل توجه است.
فاطمه و خدا
به تحقیق مىتوان گفت كه یكى از زیباترین، ملكوتىترین، مقدسترین و در عین
حال دست نیافتنىترین و ناشناختهترین رابطهها، رابطه فاطمه با خداست.
بناى آسمان و زمین و روشنایى ماه و خورشید و گردش افلاك و وسعت دریاها به
اعتبار او و خاندان اوست.
«و عزتى و جلالى انى ما خلقت سماء مبنیه ولا ارضا مدحیه ولا قمرا منیرا ولا
شمسا مضیئه ولا فلكا یدور ولا بحرا یجرى ولا فلكا یسرى الا لاجلكم و محبتكم.»
وجود او بزرگترین و كافىترین فلسفه آفرینش زن است همچنان كه وجود خاندان او
بهانه خلق آفرینش.
براى او همین افتخار بس كه خداوند به پالایشش همت گماشته است و پاكى را در
وجودش به ودیعت نهاده است.
انما یریدالله لیذهب عنكمالرجس اهلالبیت و یطهركم تطهیرا.
او مظهر عطوفت خداوند و سمبل رافت و مهر الهى است.
مگر نه این كه در محشر مفتاح جنت در دستان مبارك
فاطمه است و اذن دخول بهشت، رضایت و محبت اوست؟ "
فاطمه و محمد صلى الله علیه و آله
فاطمه افتخار محمد و نمونه اعلا و بارز دانشگاه محمد است.
محمد «انى بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» را به دلگرمى فاطمه فریاد مىكشد.
فاطمه پاره جگر محمد، بضعه محمد است. فاطمه كسى است كه رضایت محمد
صلىالله علیه و آله، در گروى رضایت اوست.
فاطمه برگ برنده محمد در مقابله با جاهلیت و سبعیت و كفر است.
فاطمه تنها كسى است كه پیامبر پس از هر جهاد طاقت فرسا به دیدار او مىرود
و خستگى را در عمق چشمان مهربان او گم مىكند.
فاطمه همان كسى است كه پیامبرش، برترین زن در آفرینش نام نهاده و به لقب
عارفانه «ام ابیها» مفتخرش ساخته است.
فاطمه و على علیه السلام
فاطمه كسى است كه با نه سال زیستن همگام با على، در گام گام على و لحظه
لحظه على، تنفس على و سرنوشت على تاثیرى جاودانه و ملموس گذارد.
فاطمه كسى است كه تبسم را بر لبان على نقش مىبندد.
فاطمه كسى است كه خستگى مجادله نابرابر على را با حرامیان از سرانگشتان قلبش
بیرون مىكشد.
فاطمه كسى است كه چهارچوبه خانه كوچك و صمیمى على را بر دفتر تاریخ با
خطوط ابدى ترسیم مىكند.
فاطمه التیام بخش جگر دندان خورده على علیهالسلام است.
فاطمه كسى است كه صبر را در جان على مىریزد و میوه حلم از چشمان او
مىچیند.
فاطمه عصاره مظلومیت على است.
فاطمه كسى است كه پاهاى على را در مقابل یتیم به لرزه مىافكند.
فاطمه اشك على است، قلب على است. در انتخاب مادر از میان دو زن، مهر فاطمه
است كه در قلب على قضاوت مىكند.
فاطمه الهام بخش وحدت در خانواده پراكنده اسلام است.
فاطمه و حسن (ع)
حسن بُعد دیگر منشور فاطمه است. حسن شیر صبر از جان مادر نوش كرده است.
حسن بلوغ بردبارى فاطمه است. پارههاى سرخ جگر فاطمه است كه بر طشت مىریزد.
حسن در تداوم سكوت على و مظلومیت فاطمه است كه صبر مىكند. حسن از مادر
آموخته است كه جز به مصلحت اسلام نیندیشد.
حسن از مادر آموخته است كه چگونه تخم انقلاب بنشاند.
حسن «استعد لسفرك» را از دستهاى مادر به ارمغان گرفته است.
حسن خروش در مقابل پسران طلقا را طنین از فریاد مادر گرفته است.
حسن از مادر آموخته است كه حتى در دعا و استغفار هم «الجار ثمالدار» را در
نظر داشته باشد.
حسن به استدلال «امامتنا امانا من الفرقه» فاطمه است كه امام است و براى
«نظاما للمله» است كه طاعت مىطلبد.
فاطمه به عنوان تمامیت حسین (ع)
فاطمه بنیانگذار قیام حسین است. اوج طنین خروش حسین است، حسین در منا از
حنجره مادر، فاطمه فریاد مىكشد.
فاطمه آمیزه شكوهمند مظلومیت و فریاد حسین است.
فاطمه انگیزه غرورآمیز صبر حسین است، فاطمه حضور خدا در عاشوراست.
فاطمه ظهور جلوه حق در كربلاست.
فاطمه یقظه حسین است، جذبه حسین است.
فاطمه رغبت حسین براى لقاى معشوق است. در كربلا فاطمه است كه نوهها را
داماد مىكند. فاطمه است كه قلب دشمن را با دوست پیوند مىدهد.
فاطمه حلاوت شهادت است. حسین والى فاطمه است در كربلا و منادى اوست در
عاشورا .
شیر فاطمه است كه در وجود حسین مىخروشد و خون فاطمه است كه از حنجره
حسین مىجوشد.
فاطمه قدرت گامهاى حسین است. جوهر فریاد حسین است. حسین، علىاكبر را به
یادواره فاطمه به میدان مىفرستد. در شهادت برادر، فاطمه است كه در قامت حسین
مىشكند. حسین تبلور فاطمه در عاشوراست. انى لا ارى الموت ... یادگار فاطمه است
بر قلب حسین. حسین فاطمه محض است و فاطمه، حسین محض و حسین بى فاطمه ...
فاطمه و زینب (س)
زینب، فاطمه كربلاست و تجلى فاطمه در زینب عاشوراست.
در كربلا زینب رسول فاطمه است.
خلیفه تام فاطمه است. پیام فاطمه را مىخواند. حضور فاطمه را فریاد مىكشد.با
هر جنازهاى كه بر دست مىگیرد قطرهاى از جام صبر فاطمه را مزمزه مىكند.در
بارگاه یزید زینب به تداعى خطبه مادر در مقابل دشمنان پدر خطبه مىخواند.در
كربلا زینب محبت مادر را در جان برادر مىریزد. زینب یادگار مادر را پاس
مىدارد.
در شام، فاطمه است كه بر ترحم، زهرخند مىزند و صدقه را خشم مىكند و بر پاى
دشمنان برادر، زنجیر لعن مىافكند. و همچنان كه جسارت را بر على تحمل كرده بود
بر فرزندان خویش به جان مىخرد. چشمان زینب در زیر دستهاى محجوب فاطمه به
خواب رفته است. زینب با بوسه محبت فاطمه چشم از خواب گشوده است.
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Raze_Afarinesh_Zan.aspx
سید مهدى شجاعى
يکشنبه 13/12/1391 - 13:0
اهل بیت
ادراك واقع بینانه
جهان بینى گسترده و ژرف خـود، هستى، خداوند،
جهان، دنیا، جامعه، تاریخ، انسان و طبیعت آدمى در نسبت با آنها و نقـش وى در
گسترش پیـوستگـى و ارتباط بـا آنها و بسیارى شناخت هاى دیگـر، در نگاه فاطمه(س)
حضـور دارنـد. با نگاه او مـى تـوان به شناخت هستـى به خداوند و به جهان و
جامعه و تاریخ رسید. خطبه آن حضرت در مسجـد مدینه در برابر مهاجریـن و انصار در
احتجاج با ابوبكر، نمونه اى از اندیشه هاى آن بزرگـوار است كه نـوع ایـن
تعالیـم را در خـود دارد. ((1 اشخاص سالـم به جهان خـویـش عینى مى نگرند، به
عكـس روان نژنـدهـا كه نـاچـارنـد واقعیت ها را تحـریف كننـد تـا بــا خـواسته
ها، نیازها و ترسهایشان سازگار شـود. انسان بالنـده بـر پایه ادراك و جهان بینى
ژرف و گسترده خـود و تجربه ها و پختگـى ها و ظرافت هایشان مردمان را و مـوقعیت
هاى پیش روى خـویـش را یكسره نیك یا بد نمى انگارد. واقعیت را همان گـونه كه
هست بى واهمه و بدون سانسـور مى پذیرد و تبییـن مى كند. نگاه تحلیلـى حضرت به
وضعیت عصر خـویـش را بنگرید كه
: به خدا دنیاى شما را دوست نمـى دارم و از مردان
شما بیزارم. درون و برونشان را آزمـودم و از آنچه كردند ناخشنودم! چـون تیغ
زنگار خـورده نـابُـّرا. و گـاه پیـش روى واپـس گـرا. و خـداونـدان اندیشه هاى
تیره و نارسایند. خشـم خـدا را به خـود خریدنـد و در آتش دوزخ جاویدند.(2)
عینیت بخشیدن به
خود
خـودآگاهى عینـى معیار دیگر شخصیت بالنده در سنت
خانم دو عالم حضرت زهرا(س) است.
كوشـش براى خـود شناسى عینى از ابتداى زندگانى
آغاز مى شود و هیچ گاه پایان نمى پذیرد. در هر سنى مى تـوان به سطح معیـن و
كارآمدى از عینیت بخشیـدن به خـود دست یافت.
شناخت كافـى از خـود، مستلزم روشـن بینـى در
بصیرت آدمـى و نگاه انتقادى به خـویـش است. انسانـى كه به مرتبه بـرترى از
عینیت و بصیرت نفـس رسیـده است در هـر رتبه وجـودى كه باشـد خـود را با وضعیت
برترى كه مى تواند باشد مى سنجد و كمبودهاى خویـش را اذعان مـى كنـد و جـویـاى
جبـران آن كمبـودهاست.
دعا در تعالیـم حضرت، سزاوارتریـن زبان بیان
نقـدى وضعیت خـود، نگـاه به آینـده و تلاش بـراى بـالنـدگـى خـویش است.
"خدای مـن، تو وضعیتـم را مى بینى و سخنـم را مى
شنوى و به آنچه بر مـن مى رود آگاهى و به آنچه كه روانه ام مى كنند آگـاهـى
... مـن نیـازمنـد رحمت توام. "(3)
گسترش مفهوم خود
زمانى كه "خـود" گسترش مـى یابد قلمرو پهناورترى
از اشیاء و اشخاص را فرا مـى گیرد. در ابتدا، خـود تنها معطـوف به فرد است اما
با گستـرش جهان بینـى و تعالـى انگیزش خـود شكـوفـایـى و نگـرش هاى ایمـانـى و
نیز افزایـش تجـربه، "خـود" وسعت مـى یابـد و ارزش هاى مجـرد و آرمان ها را در
بـر مـى گیرد. هستـى مطلق با همه اوصاف و اسماء ش، جهان، جامعه و تاریخ مى
تـوانند در گستره فكر و روح و سلوك آدمى حضـور یابند و همپاى بلـوغ و پختگى و
ظرافت وى، دنیاى درونـش بستـر جـریان اسماء و اوصاف كمال مطلق الهى شـود.
ایـن رابطه یـافتـن به شكل گیرى نقـش انسان در
گستره ایـن روابط مى انجامد. نقشـى كه در هر وضعیتـى و به تناسب هر مـوضـوعى
حكمى و تكلیفـى را بر آدمـى همـوار مـى سازد، چنیـن نقشـى همان "مشاركت مطمئن
در قلمـروهاى متنـوع تلاش هاى انسـانـى" است. رابطه رفتـارى بـا خـــود (فعل
اخلاقى)، با خداوند (فعل عبادى)، و با جامعه (حقـوق اجتماعى) و با طبیعت (حقـوق
طبیعى) و در ایـن رفتار و عملى كه حكـم خداوند را با خـود دارد، "آدمـى" خـود
را گستـرش مـى بخشـد. خـود در ایـن فعالیتهاى پـرمعنـا، سـرمـایه گذارى مـى
شـود و ایـــن فعالیتها، دامنه هاى گسترده حـس خـود، مى شـوند. بسیارى از
مردمان ادراكی از عالـم و از هستى دارند، اما دنیایشان گسترده و خودیشان خالى
از حضـور آنهاست؛ دنیایى كـوچك و چه بسا با چشم هاى ذره بینى و كاشف رخـدادهـاى
بزرگ كه بیـرون از دنیـاى او رخ مـى دهـد. گستره وجودى زن الگوی حضور خداوند
در اسماء و صفاتـش را در خویش دارد با بانـوى بزرگ در كانـونـى ترین و
بالاتـریـن و والاتـریـن شناخت ها به شناخت خدا و حاكـم و پروردگار خویـش مى
رسیـم، كه او ما را آفریده و با ما مهربان است و بی نیازمان كرده و قـدرتمان
داده و بر سلـوك و زندگانـى ما بیناست و در ما آگاهـى و عشق به خیر و خوبـى را
گذارده و ما را به آدمیت و عبـودیت فرا خـوانده است. با ایـن شناخت آدمى با آن
خودآگاهى، اینك در خود نیز راكد نمى ماند. از خود اینجایى عبور مى كند و در
جریان والای خودى به شناخت خدا مى رسد و در مى یابد كه تنها در او مى تـوان
آرام گرفت."گـواهـى مـى دهـم كه خداى جهان یكـى است، و جز او خدایى نیست.
ترجمان این گـواهى، دوستى بـىآلایـش است و پایبندان ایـن اعتقاد، دل هاى با
بینـش، و راهنماى رسیـدن به آن، چـراغ دانـش ..."(4)
"... اللهم قد ترى مكانى و تسمع كلامى و تطلع على
امرى و تعلـم ما فـى نفسـى ... و انت الرب الجـواد ... و انا فقیر الى رحمتك
فاسئلک بفقرى الیك و غناك عنـى و بقدرتك علـى و قلة امتناعى منك ..."(5)
با ایـن تجربه درونـى از حضـور خـداوند، گرایـش
به نبوت و امامت و قیامت در درون وجود آدمى شكل مى گیرد، و در ایـن راستا حضـور
جامعه و تاریخ در وجـود خـویـش و تجـربه خودآگاهانه از آنها صورت می گیرد.
رنجها و شادیهاى مردمان نیز در دنیاى وى رخ مـى
دهـد. درد خلق و شفقت بر آنان دارد. امـام صـادق(ع) از پـدران خـویـش از
حسـن بـن علـى علیهماالسلام روایت مـى كنــد:
مادرم شب هاى جمعه را تا بامداد در محراب عبادت
مى ایستاد و چـون دست به دعا برمى داشت، مردان و زنان با ایمان را دعا مـى كرد،
اما دربـاره خـود چیزى نمـى گفت. روزى به او گفتم: ـ مادر! چـرا بـراى خـود نیز
ماننـد دیگران دعاى خیر نمـى كنـى؟ گفت: فرزندم، همسایه مقدم است.(6)
آنچه درون زهرا(س) مى گذرد در سلـوك و رفتـار
وى( ماننـد ایثار و انفاق) نمایانگـر است. از زمـره سلوك جمعى وى با مردمان،
همیـن ایثار(ترجیح دیگران بر خود) اوست.
گرسنه اى در مسجد از پیامبر(ص) طعامى خـواست.
على(ع) در پاسخ به پرسـش پیامبر كه آیا كسـى مـى تـواند گرسنه اى را در مسجـد
اطعام كند، به منزل فاطمه وارد مى شـود و درخـواست پیامبر را با او در میان مى
گذارد، فاطمه(س) مى گوید:
آنچه نزد ما است، تنها قـوتـى به انـدازه
دختـربچه ای است؛ لیكـن آن گرسنه را بـر خـود و فرزنـدمان تـرجیح مـى دهـم. او
میهمان ماست طعام را به او برسان.(7)و از ایـن نمـونه ها در زنـدگانـى
فـاطمه(س) و علـى(ع) بسیـار است. نمـونه اى دیگـر از سلـوك
جمعى فـاطمه، انفـاق او به محـرومـان است:روزى زهرا(س) دو دستبند نقره و
گـوشـواره و پرده اى كه به تازگى سهم على(ع) از غنایـم شده بـود براى رسـول خدا
مى فرستد با ایـن پیام كه:
اى پیامبر خدا، دخترت تـو را سلام و ادب دارد و
مى گوید ایـن سهم ما را در راه خـدا انفاق كنیـد. پیامبـر از ایـن رفتـار
دختـرش آنچنان مسرور مى شـود كه سه بارمـى گـوید: "فداها ابـوها"؛ پدرش فاطمه
فداى او باد.(8)
يکشنبه 13/12/1391 - 12:59
اهل بیت
نیایشهاى فاطمه زهرا(س)
فاطمه ى زهرا علیهاالسلام در كنار نماز و ركوع و سجود طولانیش، به دعا و نیایش
مىپرداخت و در این میدان عارفانه، به قدرى پیش مىرفت، كه گویا همهى چیزها و
نهانها براى او پیدا بود، وى مىتوانست با مأمورین آسمانى كه از دید دیگران نامریى
و ناپیدا بودند، مذاكره و گفتگو كند و نادیدهها را ببیند، و به جایى رسد كه بین
خالق و مخلوق پردهها و حاجبها بىمعنى باشد.
او از طریق دعا و نیایش، با نگرشى به درون خود توانست تمام امیال و شهوات مادى را
كنار زند و با تجلى روح ملكوتى به قلهى كمال، پرواز كند و با رسیدن به كمال مطلق،
عالم خلقت را با «آیت بِاِذنى» به تسخیر خود درآورد و آنگاه همه چیز و همه جا به
تصرف فاطمه علیهاالسلام درآید.
اگر فاطمه علیهاالسلام توانست ملائكه و مأمورین آسمانى را به خدمت استخدام كند و
خازن بهشتى و جبرئیل و میكائیل را به مأموریتها وادارد، و تصرفات و تحولات
محیرالعقول در جهان پدیدار سازد و از طریق چادر پارهپارهى پرفروغش خانههاى یهود
را منور ساخته و دهها پیروان مذاهب دیگر را به صراط مستقیم اسلام هدایت نماید و...
همگى از همین مقوله سرچشمه مىگیرد. (1)
ابنعباس مىگوید: فاطمهى زهرا علیهاالسلام، دو ركعت نماز خواند و با خداى
خود به راز و نیاز پرداخت، سپس دستهایش را به سوى آسمان بلند كرده و چنین معروض
داشت: اى خدا و مولایم! تو را به حق محمد و على و حسن و حسینم، همچنانچه براى
بنىاسرائیل مائده نازل فرمودى. براى ما نیز مائده بفرست.
ابنعباس مىگوید: هنوز دعاى فاطمه علیهاالسلام به پایان نرسیده بود كه طبقى پر
از طعام بهشتى نازل شد...(2)
دعاى نور
حضرت فاطمه علیهاالسلام دعاهاى زیادى مىخواند و به اصحاب و یاران مخصوص پیامبر
خدا صلى اللَّه علیه و آله برخى از آنها را تعلیم فرمود، كه در كتابهاى ادعیه
آمده است، ولى در میان آنها دعایى بسیار با بركت و آثار خیر، كه آن را به حضرت
سلمان سفارش فرمودند و افزودند كه آن را بیشتر بخواند و فرمودند از جمله آثار
آن این است كه: تو را تب نمىگیرد و سعى كن بر خواندن آن مداومت نمایى...
حضرت سلمان مىگوید: سوگند به خدا كه آن را به بیش از هزار نفر آموختم كه در تب
و بیمارى مىسوختند و به بركت دعاى آن حضرت همگى شفا یافتند. اینك متن آن دعا
را براى خوانندگان عزیز ترسیم مىنماییم:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم، بسم اللَّه النور، بسم اللَّه نور النور، بسم اللَّه
نور على نور، بسم اللَّه الذى هو مدبر الامور، بسم اللَّه الذى خلق النور من
النور، الحمدللَّه الذى خلق النور من النور، و انزل النور على الطور، فى كتاب
مسطور، فى رق منشور، بقدر مقدور، على نبى محبور، الحمدللَّه الذى هو بالعز
مذكور، و بالفخر مشهور، و على السراء و الضراء مشكور، و صلى اللَّه على سیدنا
محمد و آله الطاهرین.(3)
و بالاخره حضرت فاطمه علیهاالسلام آن قدر دعا كرد و در برابرش از منافقین و
مهاجمین به دودمانش مصیبت دید كه دعاى نهایى عَجِّلْ وَفاتى سر داد و شیفتگانش
را به عزاى خود مبتلا ساخت.
پی نوشت ها
1ـ در این زمینه به كتاب تجلیات ولایت به قلم نگارنده كه در ولایت تكوینى چهارده
معصوم نگارش یافته مراجعه فرمایید.
2ـ عوالم، ج 11، ص 235: صلت ركعتین ثم رفعت باطن كفیها الى السماء و قالت: الهى و
سیدى! هذا محمد نبیك و هذا على ابن عم نبیك و هذان الحسن والحسین سبطا نبیك، الهى
انزل علینا مائدة من السّماء كما انزلتها على بنىاسرائیل، اكلوا منها و كفروا بها،
اللهم انزله علینا فانّا به مؤمنون: قال ابنعبّاس: واللَّه ما استتمت الدعوة فاذا
بصحفه من ورائها.
3ـ منتهىالامال، ص 134- بحارالانوار، ج 43، ص 67.
يکشنبه 13/12/1391 - 12:58
اهل بیت
نمونه اى از پارسائى پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س)
رسول خدا (ص) هرگاه مسافرت مىكرد، آخرین نفرى كه با او خداحافظى مىنمود،
فاطمه (س) بود، هرگاه از مسافرت بازمىگشت نخستین نفرى كه با او دیدار مىكرد فاطمه
(س) بود، در یكى از سفرهاى جنگى، رسول خدا (ص) به مدینه بازگشت، و به سوى خانهى
فاطمه (س) رهسپار شد، وقتى كه به در خانه رسید، ناگهان پردهى مخصوصى را دید كه
آویزان است، و حسن و حسین (ع) را دید كه در دستشان دستبند نقرهاى مىباشد.
پیامبر (ص) از همانجا بازگشت و وارد خانهى فاطمه (س) نشد، فاطمه (س) از
جریان آگاه شد، گمان برد كه علت بازگشت پیامبر (ص) بخاطر آن پرده و آن دستبندها
بوده است.
بىدرنگ پرده را گرفت، و آن دستبندها را از دست حسن و حسین (ع) بیرون آورد
فاطمه (س) دستبندها را بین حسن و حسین تقسیم نمود، آنها با چشمى گریان به حضور
رسول خدا (ص) آمدند.
رسول خدا (ص) آن دستبندها را از آنها گرفت و به ثوبان (یكى از غلامان) فرمود:
اینها را به فلان جا ببر، و با اینها براى فاطمه (س) یك گردنبند از چوب عصب، و
دو دستبند از چوب عاج خریدارى كن.
فان هؤلاء اهلبیتى و لا احب ان یأكلوا طیباتهم فى حیاتهم الدنیا.
زیرا، اینها اهل خانهى من هستند و من دوست ندارم كه آنها زیبائیها و لذائذ را
در این دنیا مصرف كنند و براى آخرت باقى نگذارند».(1)
پی نوشت
1ـ مسند احمد و كشفالغمّه- در قرآن در آیه 20 سورهى احقاف مىخوانیم: در
روز قیامت كافران را بر آتش عرضه مىكنند، به آنها گفته مىشود: اذهبتم طیباتكم
فى حیاتكم الدنیا: «شما از طیبات و لذائذ در زندگى دنیا استفاده كردید»- مترجم.
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Zohd_Ebadat/03.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 12:58
اهل بیت
خداترسى حضرت زهرا(س)
سید بن طاووس از كتاب «زهدالنّبى» تألیف ابوجعفر احمد القمى نقل مىكند:
هنگامى كه این دو آیه (43 و 44 سوره حجر) نازل شد:
و ان جهنم لموعدهم اجمعین- لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم.
: «و جهنم میعادگاه همهى گمراهان است، هفت در دارد و براى هر درى، گروه معینى از
آنها تقسیم شدهاند».
پیامبر (ص) گریهى شدید كرد، صحابه نیز از گریهى آن حضرت، به گریه افتادند، ولى
صحابه علت گریه آن حضرت را نمىدانستند، و پیامبر (ص) چنان منقلب بود كسى
نمىتوانست از او سؤال كند.
عادت رسول خدا (ص) این بود كه هرگاه فاطمه (س) را مىدید خوشحال مىشد، از
این رو یكى از اصحاب به حضور فاطمه (س) رفت، تا او را نزد پیامبر (ص) بیاورد،
وقتى به خانهى زهرا (س) وارد شد دید او به آسیا كردن مقدارى جو اشتغال دارد و
این آیه را مىخواند:
و ما عندالله خیر و ابقى: «و آنچه نزد خدا است، بهتر و پایدارتر است» (قصص- 60-
شورى- 36).
آن مرد صحابى سلام كرد و جریان گریهى رسول خدا (ص) را گفت، فاطمه (س) بىدرنگ
برخاست و چادر كهنهاى كه دوازده وصله از لیف خرما داشت به سر گرفته و از خانه
بیرون آمد، سلمان او را دید و گریه كرد، و گفت: واحزناه! قیصر روم و كسرى (شاه
ایران) لباسهاى سندس و حریر بپوشند، اما دختر پیامبر (ص) چادرى را كه دوازده
وصله دارد و كهنه است به سر كند!!
فاطمه (س) به حضور پیامبر (ص) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! سلمان از لباس من
تعجب مىكند، با اینكه سوگند به خداوندى كه تو را به حق مبعوث كرد، مدت پنج سال
است كه فرش ما در خانهى على (ع) به یك پوست گوسفند انحصار دارد كه شب به روى
آن مىخوابیم و روز روى آن پوست، به شتر خود علف مىدهیم، و متكاى ما از لیف
خرما است.
پیامبر (ص) به سلمان فرمود: ان ابنتى لفى الخیل السوابق: «دختر من از سابقین و
در صف سبقت گیرندگان در درگاه خدا است».
آنگاه فاطمه (س) عرض كرد: پدر جان فدایت گردم: علت گریه تو چیست؟
پیامبر (ص) دو آیهى فوق را كه جبرئیل نازل كرده بود، خواند.
فاطمه (س) وقتى كه نام جهنم را شنید، با صورت به روى زمین افتاد، و پى در پى
مىگفت: الویل ثم الویل لمن دخل النار: «واى، سپس واى بر كسى كه وارد دوزخ
گردد».
وقتى كه سلمان آیه را شنید گفت: كاش گوسفندى بودم، خاندانم مرا مىكشتند و
پوستم را مىدریدند و من نام آتش را نمىشنیدم.
ابوذر گفت: اى كاش مادرم نازا بود و مرا به وجود نمىآورد و نام آتش را
نمىشنیدم.
مقداد گفت: اى كاش پرندهاى در بیابان بودم و حساب و عقابى نداشتم و نام آتش را
نمىشنیدم!! حضرت على (ع) فرمود: اى كاش، درندگان گوشت بدنم را مىدریدند و اى
كاش مادرم مرا متولد نمىكرد و نام آتش جهنم را نمىشنیدم! سپس دستش را بر سرش
گذاشت و گریه مىكرد و مىگفت:
وابعد سفراه، واقلة زاداه فى سفر القیامة...
: «واى از دورى سفر، واى از كمى توشهى راه سفر قیامت»!
كه مردم (گنهكار) به سوى آتش مىروند، و آتش آنها را درمىرباید، آنان
بیمارانى هستند كه كسى به عیادتشان نمىرود، و مجروحانى هستند كه كسى زخمهاى
آنها را درمان نمىكند، و اسیرانى هستند كه كسى آنها را از بند آتش رها
نمىنماید، خوراك و آشامیدنى آنها از آتش است، و در میان طبقات آتش زیر و رو
مىگردند، و پس از آنكه در دنیا لباسهائى كه از پنبه بود مىپوشیدند، اینك در
دوزخ، قطعههاى آتش را مىپوشند، و پس از آنكه در دنیا با همسران خود همآغوش
بودند، اینك در دوزخ با شیطانها همآغوش هستند.
يکشنبه 13/12/1391 - 12:58
اهل بیت
زهد و ایثار حضرت زهرا (س)
با توجه به اینكه حب دنیا سرچشمهى همهى گناهان است، چنانكه در حدیث معروف
نبوى آمده «حب الدنیا رأس كل خطیئة» و همهى تجربیات و مشاهدات ما نیز نشان مىدهد
كه تمام تجاوزها، جنایتها، ظلمها، و ستمها، دروغها، خیانتها به خاطر همین دلبستگى
شدید به مال، مقام و شهوت صورت مىگیرد، روشن مىشود كه زهد و وارستگى پایهى اصلى
تقوا و پاكى و صلاح است.
ولى «زهد» به معنى ترك دنیا و رهبانیت و بیگانگى از اجتماع نیست، بلكه حقیقت زهد
همان آزادگى و عدم اسارت در چنگال دنیاست.
«زاهد» كسى است كه اگر تمام دنیا را در اختیار داشته باشد دلبسته و وابسته به آن
نباشد. اگر یك روز ببیند رضاى خدا در این است كه از همهى آن چشم بپوشد، به این
معامله حاضر باشد، و از جان و دل بگوید: هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست
بس.
و اگر یك روز حفظ آزادگى و شرف و ایمان در چشمپوشى از مال و جان و زندگى بود فریاد
«هیهات منا الذلة» بلند كند.
و به گفتهى قرآن مجید زاهد كسى است كه نه بر گذشته و آنچه از دست داده تأسف بخورد،
و نه از آنچه فعلاً در اختیار دارد زیاد خوشحال باشد:
(لیكلا تأسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتیكم)(1)
ین بخاطر آن است كه براى آنچه از دست دادهاید تأسف نخورید، و به آنچه به
شما داده است دلبسته و شادمان نباشید.
با این فراز كوتاه به سراغ شخصیت فاطمه علیهاالسلام در این زمینه از دیدگاه
احادیث پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم در كتب دیگران مىرویم:
23- ابنحجر و دیگران در روایتى از پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم
نقل كردهاند: او هنگامى كه از سفر بازمىگشت نخست به سراغ دخترش فاطمه زهرا
علیهاالسلام مىآمد، و مدتى نزد او مىماند، ولى یك بار براى فاطمه زهرا
علیهاالسلام دو دستبند از نقره و همچنین یك گردنبند و دو گوشواره ساخته بودند،
و پردهاى بر در اطاق آویزان كرده بود.
هنگامى كه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم وارد شد و این منظره را دید
بیرون آمد در حالى كه آثار غضب در چهرهاش نمایان بود، به مسجد آمد و بر منبر
نشست.
فاطمه علیهاالسلام دانست كه ناخشنودى پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به
خاطر همان مختصر زینت است، همه را نزد پدر فرستاد تا در راه خدا صرف كند.
هنگامى كه چشم پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم به آن افتاد سه بار فرمود:
«فعلت، فداها ابوها»(2)
فاطمه آنچه را كه مىخواستم انجام داد، پدرش به فدایش باد.
واضح است یك جفت دستبند نقره و گردنبند و گوشوارهاى از نقره چندان بهائى
ندارد، و از آن بىبهاتر پردهى سادهاى است كه انسان بر در اطاق بیاویزد، ولى
پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم همین را دون شأن فاطمه مىشمرد، و
افتخار و فضیلت او را در سجایاى انسانیش مىدانست.
فاطمه علیهاالسلام این درس را از محضر پدر بخوبى آموخت، هم زرق و برق دنیا را
ترك گفت و خود را اسارت آن رهائى بخشید، و هم آنچه داشت در راه خدا و بندگان
محروم صرف كرد.
در حدیثى كه سابقاً از «حلیةالاولیاء» (تحت شمارهى 3) نقل كردیم، خواندیم كه
فاطمه زهرا علیهاالسلام حتى پوشش كافى در خانه براى آمدن میهمانهاى نامحرم
نداشت كه پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم عباى خود را به او داد تا
خود را بپوشاند و آماده براى آمدن میهمانان جهت عیادت او در بیماریش گردد.
داستان جهیزیهى فاطمه علیهاالسلام و مراسم شب زفاف او كه در نهایت سادگى
برگزار شد دلیل روشن دیگرى بر زهد و وارستگى كامل اوست.
خدمات او در خانهى على علیهالسلام تا آنجا كه با یك دست گندم را براى پختن
نان آسیاب مىكرد، و با دست دیگر طفلش را در آغوش مىگرفت، همه شاهد گویاى مقام
زهد اوست، گواه این معنى حدیث زیرا است:
24- ابونعیم اصفهانى چنین نقل مىكند:
«لقد طحنت فاطمة بنت رسولاللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم حتى مجلت یدها،
وربا، و اثر قطب الرحى فى یدها» (3)
فاطمه دختر رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم آنقدر با دست خود آسیاب كرد
كه دستش تاول زد، و ورم كرد، و آثار دستاش در دستش نمایان گشت.
25- در «مسند احمد» كه از معروفترین منابع اهل سنت است از انس بن مالك چنین نقل
شده كه: روزى بلال براى نماز صبح، دیر به خدمت پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و
سلم آمد، رسول خدا فرمود: چرا دیر آمدى؟
عرض كرد: از كنار خانهى فاطمه علیهاالسلام مىگذشتم در حالى كه با دست خود
آسیا مىكرد، و كودكش گریان بود، گفتم: اگر اجازه فرمائى من آسیا مىكنم و شما
كودك را آرام كنید، و اگر اجازه فرمائید من كودك را آرام مىكنم و شما آسیا
كنید.
او گفت: من نسبت به فرزندم از تو مهربانترم، (و من مشغول آسیا كردن شدم و او
كودكش را آرام كرد) و این امر باعث تأخیرم شد.
پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:
«فرحمتها رحمك اللَّه» (4)
تو نسبت به فاطمه رحم و محبت كردى، خداوند تو را مشمول رحمتش كند!
فضائل اخلاقى بانوى اسلام از جمله شجاعت و شهامتش در مقام دفاع از پیغمبر اكرم
صلى اللَّه علیه و آله و سلم در مقابل مشركان مكه، و آمدنش به میدان احد براى
بستن زخمهاى پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم مطلبى است كه بر كسى
پوشیده نیست، و در احادیث گذشته اسناد و مدارك آن آمد.
او از لحظهى تولد در مسیر عبودیت و بندگى خدا بود و این امر تا آخرین لحظات
عمرش ادامه داشت، حدیث زیر شاهد گویاى این معنى است:
26- در داستان تولد بانوى اسلام فاطمه زهرا علیهاالسلام و انعقاد نطفه او از
میوه بهشتى و آمدن چهار زن با شخصیت جهان- همچون مریم و...- به هنگام تولد او
آمده است:
«فولدت فاطمة علیهاالسلام فوقعت حین وقعت على الارض ساجدة»(5)
به اینگونه فاطمه متولد شد و در حین تولد براى خدا سجده كرد.
27- مقام عفت او به آن حد بود كه در همان كتاب از اسماء بنت عمیس داستان عجیبى
به این شرح نقل شده است:
روزى فاطمه علیهاالسلام به من فرمود: من از كار مردم مدینه كه زنان خود را بعد
از وفات به صورت ناخوشایندى براى دفن مىبرند، و تنها پارچهاى بر او مىافكنند
كه حجم بدن از پشت آن نمایان است ناخرسندم.
اسماء گفت: من در سرزمین حبشه چیزى دیدهام كه با آن جنازهى مردگان را حمل
مىكردند، سپس شاخههائى از درخت نخل را برداشت و به صورت تابوت مخصوصى درآورد
كه پارچهاى را روى چوبهاى آن مىافكندند، و بدن را درون آن مىگذاردند،به
گونهاى كه بدن پیدا نبود.
هنگامى كه فاطمه بانوى بزرگ اسلام علیهاالسلام آن را مشاهده كرد فرمود: بسیار
خوب و عالى است (و هنگامى كه من از دنیا رفتم مرا با آن بردارید)...
و در ذیل همین حدیث آمده است: هنگامى كه فاطمه علیهاالسلام چشمش به آن افتاد
تبسم فرمود، و این تنها تبسم او بعد از وفات پیغمبر اكرم صلى اللَّه علیه و آله
و سلم بود.
پی نوشت ها
1ـ ذخائرالعقبى 54.
2ـ سورهى حدید (57)، آیهى 23.
3ـ الصواعقالمحرقه 109.
4ـ حلیةالاولیاء 2/ 41.
5ـ مسند احمد 3/ 150.
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Zohd_Ebadat/05.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 12:57
اهل بیت
مباهات خدا بر عبادت فاطمه زهرا (س)
ابنعباس نقل مىكند: روزى پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله نشسته بود، كه به
ترتیب امام حسن، امام حسین، حضرت فاطمه و حضرت على علیهمالسلام به حضورش رسیده و
در كنار او آرمیدند... رسول خدا از دیدن آنان شروع به گریه كرد و مصائب آتى و
ستمهاى وارده را بعد از رحلت خویش متذكر شد... آنگاه در مورد فاطمه چنین فرمود:
و اما ابنتى فاطمة فانها سیدة نساء العالمین من الاولین والاخرین و هى بضعة
منى و هى نور عینى و هى ثمرة فؤادى و هى روحى التى بین جنبى و هى الحوراء
الانسیة متى قامت فى محرابها بین یدى ریها جل جلاله زهر نورها لملائكة السما
كما یزهر نور الكواكب لاهل الارض و یقول اللَّه عز و جل لملائكته: یا ملائكتى!
انظروا الى امتى فاطمة سیدة امائى قائمة بین یدى ترعد فرائصها من خیفتى و قد
اقبلت بقلبها على عبادتى اشهدكم انى قد امنت شیعتها من النار...(1)
و اما دخترم فاطمه سرور زنان عالمیان، از اولین و آخرین است. او پارهى تن
من و نور چشمم و میوهى دلم و روح و روان من مىباشد. فاطمه حورى است به صورت
بشر، هرگاه او در محراب عبادت ظاهر شود و در پیشگاه خدا قرار گیرد، نورش بر
ملائكهى آسمانها مىتابد، همان طورى كه نور ستارگان بر اهل زمین مىدرخشد، در
آن حال خداوند به ملائكهاش مىفرماید: اى ملائكه من! بنگرید به فاطمه
علیهاالسلام سرور زنان و كنیزانم كه چگونه در برابر من به عبادت ایستاده؟ و
چهسان از ترس و خشیت من مىلرزد؟ و با چه روح معنوى و حضور قلب مرا پرستش
مىكند؟ من شما ملائكهام را گواه مىگیرم كه پیروان واقعى او را در آتش
نمىسوزانم.
این حدیث شریف آنهم از منابع معتبر اهل سنت مىرساند كه فاطمه علیهاالسلام
در پیشگاه الهى چقدر ارزش دارد و چگونه پروردگار عالم به عبادت و نیایش او بر
ملائكه مقربانش مباهات مىكند و با چه تعبیرهاى پرارزش از فاطمه علیهاالسلام
تعریف مىكند و به روح عبادت و خضوع و خشوع وى و حضور قلبش تصریح مىنماید؟!
پی نوشت
1ـ فرائد السمطین، ج 2، ص 34، ش 371- جلاءالعیون، ج 1، ص 186- 187.
يکشنبه 13/12/1391 - 12:57
اهل بیت
- سلوك شایسته
شخصیت بالغ و بالنـده، داراى
تـوفیق عمل مـى باشـد، مفهوم ضمنـى "توفیق عمل" پرورش
تـوانایی هاى خـود است؛ یعنى رسیدن به سطحـى از شایستگـى.
یعنـى آن كه آدمـى سلـوك و عملكردهایش نماد آن گرایـش
یگـانه سـاز درونـى، مشتـاقـانه و در راستـاى نقــش سزاوار
او و متعهدانه و بر اساس حكـم آن عمل باشد و از خـود از هر
جهت مایه گذاشت.
زندگى و سلـوك انسانى سه
وجهه و سه بعد دارد و آموزه هاى تربیتى بانـوى بزرگ در
همیـن ابعاد با نسبت هاى گـوناگـون (كلیت حاضـر) است:
الف- در وجهه اخلاقـى
زنـدگـى ـ رفتار و ارتباط رفتارى بـا خـود ـ تعالیـم
بانـوى بزرگ، زندگـى را با صـداقت و صلابت و استـوارى و
صبـورى و شجـاعت و حماسه و ایثـار و فتـوت و زهـد و ...
مالامال مى كند و به ما مىآموزد.
(زهد) نمـونه اى از سلـوك
اخلاقى حضرت است. زهد، گذر از كمی ها و نارساییها و نقصها
ـ كه دنیا خـود نمـونه آن است ـ به خاطر عشق بزرگتر به
خـوبیها و خـداست. زهـد آزادى از عشقهاى كـوچكتر و رهایـى
از اسـارتها به خـاطـر عشق بزرگتـر(ایمان به خـداونـد)
است.(39) آنـان كه بـا زهـد ورزى به ایـن دغدغه هـاى درون
پــاسخ مـى گـوینـد به راحتـى و آسـایـش قلب و بـدن دست
مـى یـابنـد.(40)
ب- در وجهه عبادى زندگـى ـ
ارتباط رفتارى با خـدا ـ عبادت را و سلـوكها و رفتارهاى در
ارتباط با پرستـش و نیایـش را ـ سر آنها را و آداب آنها را
و جایگاه و نقـش آنها را ـ به ما با زنـدگـى خـودشان
مىآموزند؛ با نماز، با امر به معروف و نهى از منكر، با
جهاد و ...
رسـول خدا بر روحیه عبادى و
ایـن وجهه زندگى ساز زهرا(س) گـواهى مى دهد: هنگامى كه زهرا در محراب
عبادت مـى ایستـد، چـونان ستاره اى براى فرشتگان مى
درخشـد. در ایـن حال خـداونـد به فرشتگان مـى گـویـد:
بهترین بنده مرا، فاطمه را
بنگرید. او در مقابل مـن از فرط خوف با لرزشى جارى بر همه
وجـودش ایستاده است. او با تمامى حضور قلب خویش به عبادت
من مى پردازد.(41) ج- و در وجهه حقـوقـى زندگـى
نیز یعنـى ارتباط رفتارى با جامعه را، با خانواده (فرزنـد،
همسـر و دیگر اعضاء خانـواده) را و با دیگران (با جامعه
خـودى و با بیگانگان) را مى تـوان از آموزه هاى بانـوى
بزرگ، آمـوخت. ادب در معاشـرت نمـونه اى از اصـول رفتارى
زهـرا(س)، بـا مـردمـان، بـا خـانـواده و بـا دیگران است.
ام سلمه مى گوید:
پـس از ازدواج با پیامبرخدا،
مـن عهده دار امـور دخترش فاطمه(س) شـدم، اما به خـدا قسـم
او بـا ادب تـر و آگاهتـر از مـن به همه موضوعات و امور
بود.(42)
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Shakhsiat.aspx#7-%20%D8%B3%D9%84%D9%88%D9%83%20%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D9%87
يکشنبه 13/12/1391 - 12:57
اهل بیت
- ارتباط
صمیمانه خود با دیگران
مـى تـوان میان دو گـونه
ارتباط صمیمانه بـا مـردم فـرق گذاشت.
این دو، توانایى صمیمى بودن
و توانایى دلسوز بودن است. ایـن هر دو به گـونه اى ژرف ،
پـایـدار، صادق، و رستگارى بخـش در گـرو عشق برتر به كمال
مطلق به خداوند است. اكنون چگونگى ایـن ارتباط را از
بانو(س) بیاموزیم.
شخصیت داراى روان بالنده مـى
تـواند به پـدر و مادر، فـرزنـدان، همسـر یـا دوستـان
نزدیكـش صمیمیت، (عشق و محبت) نشـان دهـــد.
ایـن تـوانـایـى حـاصل
پـرورش كـامل مفهوم گستـرش"خود" است.
در ایـن حال، شخص به فرد
محبـوب خـود احساسـى اطمینان بخـش نشان مى دهد و به آسودگى
و شادمانى او به اندازه خوشى و آسایـش خـودش اظهار علاقه
مى كند. شرط دیگر صمیمیت، حـس پرورش یافته هـویت خـود است.
از همیـن رو محبت و شفقت اشخاص سالـم و بالنـده، بـى قیـد
و بـى شـرط است نه فلج كننـده و الزام آور و از سـر
نیـــاز به محبت دیگران.
پیامبر كه همـواره به وقت
خطـاب دختر، او را دختـرجــــــان (یا بنیه)(31) مـى
خـواند و او نیز پدر را پدر جان (یا ابه)(32) خطاب مى كند
و همیشه رسـول را و رضاى پدر را مقدم به خـود(33) و خشنودى
خویـش مى داشت(34) مادر پدرش (ام ابیها) تعبیر رسایى براى
بیان ارتباط درونى و صمیمانه دختر با پدر است. از انـس با
مادر از همان دوران جنینـى، نیز پیشتر گفتیـم.(35) و
ارتباط روحـى و صمیمانه فاطمه(س) با همسـر را با زبـان
علـى(ع) بهتـر مـى تـوان دریافت. على مى گوید: زهرا همواره
تسلاى مـن بـود.(36) و به وقت شهادت همسر مى سراید:
فاطمه مرا دوست و محبوبى
بـود. در قلب مـن جز محبت میان ما كسى دیگـر را نصیب
نیست.(37) و فاطمه(س) شـوى خـویـش را مـى گـویـد:
علـى! روح و جان مـن فداى
روح و جان تو، جانـم پاسـدار تـو، به قـربان تـو، همـواره
در خیـر و شـر بـا تـو خـواهـم بـود.(38)
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Shakhsiat.aspx#6-%20%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7%20%D8%B5%D9%85%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87%20%D8%AE%D9%88%D8%AF%20%D8%A8%D8%A7%20%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86
يکشنبه 13/12/1391 - 12:57
اهل بیت
امنیت و آرامش روحى
امنیت و آرامـش روحـى از
آثار گـرایـش ایمانـى آدمـى است..(25)
الف-ویژگى شخصیت مـؤمـن، چند
خصـوصیت را در برمى گیرد كه یكى از عمده تریـن آنها،
پذیرفتـن خوداست. شخصیت هاى سالم مى توانند همه جنبه هاى
هستـى خود را، از جمله كاستی هاى خـود را ببیننـد. اینان
در هر مرتبه و منزلت وجودى كه باشند تا سر حد تـوانایى و
وسع خویـش مى كوشند بهتریـن كارها را در هـر لحظه انجام
دهند و در ایـن فـرآینـد به اصلاح و بهبود خویش بپردازند.
ب- شخصیت مؤمـن بـىآن كه
زندانى هیجان ها یا عواطف خـویـش باشد، احساسات خـود را
مهار مى زند تا ایـن احساسات سد راه فعالیت ها و روابط با
دیگران نباشد.چیرگى بر احساسات، سرکوب کردن احساسات
نیست، بلكه هدایت آن در مسیرى سازنده است. اما روان
نژنـدها در همه حال احساس خـود را آزاد مـى گذارنـد و آن
را به بهایـى ولـو اندك با هر كـس و ناكسـى معامله مى
كنند. و اى كاش چند صباح بعد آن را مى یافتند، كه انگشت
افسـوس بر لب و فرجامى تباه پیـش رو، دارند.
ج- خصیصه دیگر امنیت عاطفـى
"صبـورى در برابـر ناكامـى" است. ایـن خصیصه نمایانگر
واكنـش شخص در برابر فشارهایـى است كه بـر خـواسته هایش
وارد مـىآید و سـدهایـى كه سر راه آرزوهایـش ایجاد مـى
شـود.اشخاص سالـم مـوانع را تحمل مـى كننـد، تسلیـم
ناكامـى نمى شـوند ، بلكه براى دست یافتـن به همان هدف ها
یا هدف هاى دیگرى كه جایگزین هدف هاى پیشیـن ساخته اند،
شیـوه هاى متفاوتى را كه از ناكامى كمترى برخـوردار باشند،
به كار مـى گیرند. ناكامی هایى كه غالبـا روان
نژنـدهـا را از پـاى درمـىآورد، شخصیت هاى سـالـم را
درمانده نمى كند.
دو پاى سلـوك و عمل براى
رشـد، یكى "شكر" است و دیگری "صبـر". شكـر، بهره بـردارى
بـراى حق در هنگـام دارایی ها و صبـر به پـاى بـاطل
نچسبیـدن در هنگام نـداری ها است. همپایـى زهـرا(س) بـا پـدر
در دوران تبلیغ و سامان یابـى مـدنیت اسلام و آن قصه هاى
مكرر خاكستر و شكمبه و جراحت هاى رسول و نداری ها و قناعت
ها و پاس داشتـن هدف بى تـوسل جستـن به هر وسیله اى در اوج
غمناكی ها و حصرهاى سیاسى و روحـى دوستـان ناپایـدار و
دشمنان پـایـدار و دورویان، نقل همه زنـدگانـى آن آمـوزگار
است. در هنگامه احزاب، روزى زهـرا بـراى فـرزنـدانـش قـرص
نانـى پخته، دل نگـران پیامبـر است، دلـش آرام نمى گیرد،
به سـوى پیامبر مى شتابد، همان قرص نان را تقدیـم پیامبر
مـى كنـد و بچه هـا در خـانه گـرسنه اند.(26)
د- خشنـودى و
رضـوان هنگامى كه آدمى درمـى یابد داده هاى خداوندى از
استعدادها و قابلیت هاى وجـودى فرد، ملاك افتخار نیستند و
ملاك منزلت دارى تقـوا است(27)؛ و هنگامـى كه دریافت داده
ها و نعمت ها بـازدهـى مـى خـواهنـد و از هـر كـس به
انـدازه سـرمـایه اش سـود مى گیرند(28) و هنگامـى كه یافت
به وقت پاداش، نسبت ها را در نظر مىآورند(29) و هنگامـى كه
یافت حتـى نسبتها و سعى ها را و عمل ها را با هدف مى
سنجند؛(30) در ایـن هنگام به رضا و خشنـودى مى رسد.
زهـرا(س)، منزل رضـا را
تجـربه كرده است: از سلمان روایت شـده است
كه به وقت ازدواج زهرا(س) با علـى(ع) ، روزى از فرط طعنه
زنى حسودان، درد خویـش را شكایت به پدر برد تا پدر خـود،
آن جماعت را چاره كند. پیامبر(ص) او را گرامى داشت و گفت:
این پیمان به فرمان خداوند
بوده است و شما دو تـن برگزیده او و كفو یكدیگرید. زهـرا (س) شـاد شد و گفت:
راضـى به آنچه مـرضـى خـدا
و پیـامبـر اوست هستم. و پیامبر سخـن را ادامه
داد و از منزلت و بزرگوارى شویـش با او گفت تـا آنجـا كه
زهـرا(س) از سـر سـرور و بهجت بـى اختیار گفت:
راضیـم خداى را كه پروردگار
مـن است و تـو را كه پیامبر اویى و پسرعمم را كه ولى او
است. پیامبر(ص) روزى در كنار
زهرا(س)، حسیـن(ع) را در بغل مـى گیرد و بر فرجام سرخ
حسیـن مـى نالـد، و ماجراى آینده را براى وى تـوضیح مـى
دهـد. و زهـرا(س) است كه مـى سـوزد و زمزمه مـى كند:
پـدرجان تسلیـم و راضـى ساحت
خـداونـدم و بـر او تـوكل دارم.
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Shakhsiat.aspx#5-%20%D8%A7%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%AA%20%D9%88%20%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B4%20%D8%B1%D9%88%D8%AD%D9%89
يکشنبه 13/12/1391 - 12:56