اهل بیت
فـاطمه(س)، در عرصه سه جـریـان و سه شناخت
بانـو از آن اولیـن هنگام كه جان آدمى، آگاهی ها را درمـى یابد و پرورش مى
گیرد، تحت تعلیـم و پرورش آمـوزه هاى وحى، خانواده و به خصـوص پـدر است، و
فاطمه به ایـن گـونه مـىآمـوزد و مـى بـالـد.
وجود صـدیقه طاهره(س)، فراگیر سه جـریان وجـودى است و شناخت او در گـرو
شنـاخت ایـن سه جـریـان عظیـم تـربیتـى و وجـودى اوست.
اولـجریان وجـودى او به عنوان صاحب ولایت كبری و اسرار باطنیه نفـس قدسـى زهراى
مرضیه(س)، از سُرادق - خیمه- عالـم ربـوبـى براى هدایت آدمیان به ایـن جهان آمده
است، جریان عظیـم وجودى كه اساس هستى شناختـى پایدارى و حقانیت و فراترى از زمان و
مكان سنت او است.و مبناى نظرى، كلامـى نظام تـربیتـى ـ اجتماعى قابل استنبـاط از
سنت او را، تـوضیح مى دهد و همیـن خاستگاه هستى شناختـى است كه كلام، زندگـى، و مرگ
او را، تنهایى ها و خروش ها، اشك ها و فریادها و سلوك و سیره او را، الگـویى مى
دارد، جاودان و جارى در همه عرصه هـاى زنـدگـى، جـامعه و تـاریخ بشـرى.
فاطمه زهرا انسان هادى است.(4) در اسلام انسان هادى، پـس از نفس الـهى
پیامبراعظم و اكرم(ص)، همان كسانند كه در حدیث نبـوى و مسلـم "ثقلیـن"، در کنار
قرآن كریـم قرار گرفته اند. انسان هادى ـ ناگزیر ـ معصـوم است. عصمت، پاكیزگى
از خطا و گناه است.
"علـم صحیح" و "اختیار خلاق" (برآمده از جوهره عبودیت) ملازم با "عصمت" است
و عصمت ملازم بـا علـم صحیح و اختیار خلاق. آیات تطهیـر و مبـاهله، عصمت
زهـرا(س) را تـوضیح مـى دهند.
دومـجریان وجـودى او به عنـوان تربیت یافته آمـوزه ها و پـرورش خـانـواده و پیـامبـر.
وجـود فـاطمه(س) در وجهه انسـانــى، عرصه جـریـانهاى عظیـم شنـاختـى، روحـى و
رفتارى است:ـ جـریان عظیـم شناختـى در بـرخـورد با انسان، زنـدگـى، هستـى، خـداوند،
جامعه، تاریخ، رسالت، مسـئولیت، تكلیف، دنیا و آخرت ـ جریان عظیـم وجود او او به
عنوان بنده اى خاشع و عارفى عاشق در اوج عرصه هاى حماسه و تـدبیر ـ جریان عظیـم
وجـود به عنـوان انسانـى مسئول در ارتباط با عمیق تریـن دغدغه هاى بالندگى انسانى ـ
جریان عظیم وجود او به عنوان پاسدارتریـن انسان از ارزش هاى انبیایى ـ جریان عظیـم
وجـود او به عنـوان فداكارتریـن یاور و مادر پیامبر خـاتـم ـ و بسیـارى جـریـان هاى
عظیـم دیگر.
يکشنبه 13/12/1391 - 13:16
اهل بیت
با دوره هاى زندگانى آن آموزگار
تجربه هاى خاص حضرت در دوره هاى مختلف زندگانیـش تصـویر كاربردى روشنى از كار و
نگرش وى درباره طبیعت آدمى، به دست مـى دهد. در بسیـارى از مـوارد ایـن رابطه
بـراى ادراكـات مـا مستقیـم تـر و آشكارتر است. به بیانى صریح تر، نظریه
پیشنهادى بانـو در تعالـى خودى، به واقع تصـویر دقیقى از شخصیت خـود او است. در
همه حال، دیـدگاه پیشنهادى بانـو، نمایانگـر بینـش پـویاى اعتلاى شخصیت و
همچنیـن نمـودار تحلیل ها و تجـربه هاى عمیق و تفسیـر آراى او از معنـاى انسـان
بـودن، تحقق خـود و جهت دارى بارور است.
تجربه هاى كودكى و پدیدار شدن خـود، از نامگذارى كه نشانه شخصیت الگـویى و
آرمان و خـواسته پدر و مادر براى فرزندش كه آمـوزگار فرآیند عظیـم بالندگى او
است؛ تا دوره پرورش شخصیت فكرى و روحى و رفتارى و اجتماعى او با آمـوزه هاى
وحـى و خانـواده و پـدر در دوران كودكى دوره بالندگى در عرصه تجربه انـواع
آزمـونها و تنشها از تبعید و محـاصـره اقتصادى و آزمـون عقیـده، تجـربه و آماده
سازى اراده، تا مرگ مادر و عمو. و او در این آزمون دیگر، جانشیـن پدربزرگ و عمو
و مادر براى پدر و راهبر امت مى شـود.
و در ادامه دوره پایدارى در آن برهه هاى
تبلیغ و صعوبت تا هجرت به مـدینه و حضور پـویا در عصر آغازیـن شكل گیرى مدنیت و
تمدن مسلمانى و وقت ازدواج با سالكـى همراه، و آمـوزگارى شیـوه گزینـش همسر،
مبانى نهاد خانـواده، الگوى همسرى و الگـوى مادرى و دوره هاى تاریخ ساز پـس از
ازدواج یعنى دوران تكـویـن مدنیت نوبنیاد اسلامى و آزمون حضـور تـربیتـى،
اجتمـاعى ـ سیاسـى و تعهد و مسـوولیت شنـاسـى و دیـن خـواهـى و قناعت و زهد و
ایثار در عصر هجـوم كفر و نفاق تا استقرار در حضـور مدنیت اسلامـى مكه و رخـداد
غدیر و تفسیر نبـوى نظام ولایت و وقت رحلت پیامبر و پیچیدن بزرگتریـن غم همه
هستـى در وجـود فاطمه و آغاز رویارویـى بـدعت در بـرابـر سنت نبـوى و نمایـش
سقیفه و تقابل دو اراده تـاریخ ساز(سنت محمـدى و جاهلیت بازگشته با نام دیـن)؛
دو انتخاب ممكـن با دو فرجام تاریخـى تا قیامت رقم خورد.
پایه گذارى نهضت اصلاحـى (در هر دو وجهه فكـرى در تفسیر دیـن و اجتماعى در
فراخـوانـى جامعه) در برابـر بـدعت در حال تثبیت با روش هاى مختلف و شكل دهى آن
با تنى سـوخته و شكسته و روحى دردمند تا تثبیت بینش و اصول تفسیر فاطمى از دیـن
و جنبش فاطمى و اصلاحفاطمی و عصـر شهادت. "مـرگ" انتخاب فاطمه است؛ درد اصلـى
او رنج روح او است. تـن او نیز پیچیـده در دردى جانكاه است. درد او بـراى رنج
خلایق تا واپسیین تاریخ است.
خود، خویشتن اى بلوغ انداز، چشمه غدیـر در بـاغ دستـان تـو روییـد، و
غدیـریها از دامـان عصمت تـو به بلـوغى رسیـدند؛ و انسـان مـانـده، بـا انذار
تـو، به رویـش رسیـد.(5)
خود خویـش را چگـونه تفسیر مى كنیـم؟ كیستـى خـود را با چه معنا مى كنیم؟ ماهیت
هستى انسان سالم چیست؟خـود یا نفـس ـ جداى از ابهاماتـى كه جزء جـدایـى ناپذیر بخشهاى مربـوط به آن است ـ
عامل مدیریت حیات درونى آدمى(6) و روابط با دیگـر موجـودات است و در بـرگیرنـده همه
جنبه هایـى است كه مـوجب یكتایـى شخصیت مـى شـود. خـویشتـن نیز "مـن كه احساس مـى
كنـم و مى شناسم" خوانده مى شود.
یك آمـوزه بلند بانو شخصیت سالـم و رونده او است، پیـش مى رود، هیچ گاه
پایان نمى پذیرد و وضعیتى ایستا ندارد. ایـن هدف رو به آینده، فردا را به پـس
مـى رانـد و همه جنبه هـاى خـود را دگـرگـون مـى ســـازد و مى پروراند.
پیامبر(ص) ما را فـرا مـى خـوانـد كه او را راهبـر خـویـش داشته باشیـم:
"... فاقتـدوا بالزهـره"(7) و امام باقـر(ع) خطاب به زنـى كه پـى جـوى الگـو و
معیار و ملاك و روش سزاوار زنـدگـى است مى گوید:
تـو اگـر طـالب فضیلتـى، راه زهـرا(س)، را پیـش گیـر.(8)
يکشنبه 13/12/1391 - 13:16
اهل بیت
اول: پدیدارى خود جسمانى
با حس خود به دنیا نمى آییـم، كودك شیرخوار نمى تواند میان خود یا "مـن" و
دنیاى پیرامـونـش فـرق بگذارد. با گذشت زمان، از راه آموزشـى كه همـواره پیچیده
تر مـى شـود و تجربه هاى ادراكـى، میان چیزى "در مـن" و چیزهایى "در بیرون"
تفاوت مبهمى مـى گذارد.
هنگامى كه كودك شیرخوار، خود یا دیگران و اشیاء را لمـس مى كند، مى بیند و
مى شنود، ایـن تمایز آشكارتر مى شود. حدود پانزده ماهگى نخستیـن مرحله پرورش
خویشتـن یعنى خـود جسمانـى پدیدار مـى شـود.
هنگامـى كه فاطمه را پـاكیزه نمـودنـد و قنـداقه اش را در دامـن خدیجه
گذاردند، مادر مهربان مسرور مى شـود.(9) ارتباط عمیق عاطفـى مادر با فرزنـد بـه
ویژه در دوران شیردهى، تجربه آغازیـن عاطفى كـودك ركـن جدى پیـوستگى قلبى و
درونى وى با جهان خـارج در دوران بلـوغ و پـس از آن است.
دوم: پدیدارى تشخیص هویت خود
در دومیـن مرحله پرورش، حـس تشخیص هویت خود پدیدار مى شود. كودك از هویت
مداومـش به عنوان شخصى جداگانه آگاه مى شود. نام خود را مىآمـوزد و درمى یابد
كه آنچه امروز در آیینه مـى بیند، همان شخص دیروزى است و معتقد مـى شـود كه حـس
"مـن" یا "خـود" به رغم تجـربه هـاى متغیـر ادامه مـى یـابـد و پـایـدار مـى
مـاند.
مهمتریـن جنبه هـویت خـود " نام شخص" است كه نمـود هستى او مى شـود. نام
شخص، نشانه شخصیت الگـویى و آرمان و خـواسته پدر و مادر و خانواده براى فرزند
خویـش است. نام شخص، خـود وى را باز مى شناسد، و او را از سایر خـودهاى جهان
متمایز مـى سازد. و اینك بنگریـد نامهاى بانـو را. او را فاطمه نام كـردنـد با
لقب هایـى براى توضیح منزلت الگویى او و جاودانگى ایـن اصل روانشناختى حس تشخیص
هـویت خـود.
فاطمه(س)، براى نشان دادن جدا شدگى(10) او از آتـش دوزخ (11) و
بـریـدگیـش از بـدی ها(12)؛ وزهـرا(س)، بــراى نشان دهى خـود شكـوفایى و
درخشندگى و روشنایى و برازندگـى بانـوى بزرگ در كمال و آدمیت و تقـوا و
بـالنـدگـى بـر تـارك انسـان و تاریخ؛صدیقه(س)، براى تـوضیح سلوك و سخـن و روح
همواره راست و درست او و تصـدیق او نسبت به راه و آرمان و حقـانیت رسـول(ص)
(13)؛بتـول(س)، تا معلوم باشد كه او الگویی پاك و پارسا و برجسته در فضل و دیـن
است؛ و مباركه(س)، كه ایشان الگویی بركت یافته از حیات و فلاح و كمال
است؛راضیه(س)، كه الگـوی خشنـودی از خـداونـد است، و به آرامـش ژرف درونـى
رسیـده است؛ وطاهره(س)، كه دختـر الگـو در اندیشه و روح و سلوك پاكیزه است؛
ومرضیه(س)، كه الگو در رضاى رب داخل شده است.
كودك با نام خـویـش به آینده مى نگرد. برگزینى نام هاى بیگانه با آرمان رشد
و بلـوغ و كمال براى فرزند، یعنـى ناكامـى و شكست در مرحله اى جدى از فرآیند
پـدیدارى خـود كه به پیدایـش مراحل بعدى لطمه مى زند. كودك در دوران بلوغ، خویش
را و نقـش و روابط خویـش را از منظر نام خـود مـى نگرد. پـدر و مادر افزون بر
گزینـش نام نیكو براى فرزند، بایستى در همان دوران كـودكى ابعاد ملموس نام
شایسته اى كه بـراى وى بـرگزیـده انـد، را بـرایـش تبییـن كننـد.
سوم: پدیدارى احترام به خود
سومیـن مرحله پرورش خویشتـن، پدیدار شدن، احترام به خـود است. این مرحله با
احساس اتكا به خود كودك در نتیجه آموختـن كارهایى به طور انفرادى و مستقل همراه
است. در ایـن مرحله كودك دو نیاز اصلـى دارد؛ یكـى نیـاز به درك و اكتشـاف و
دیگـرى نیـاز به رسمیت شناخته شدن و مورد تـوجه و اعتنا بـودن به خصوص از طرف
پدر و مادر.
كودك میل دارد براى درك قابلیت هاى خـود، چیزهایى بسازد (مانند گل
بازى و ساختـن مجسمه یك مرغ)، رفتارى مورد توقع و خلاق بیافریند (مانند ایفاى
نقـش مادر یا طبیب) و به اكتشاف بپردازد و كنجكاویـش را درباره محیط پیرامون
ارضا كند و به دستكارى در آن و تغییـر آن بپـردازد. ایـن مـرحله از پـرورش،
بسیار حساس و تعیین كننده است. در ایـن حال طرح پرسـش و شكل دهى دغدغه هایى كه
كـودك در آینده زندگیـش مطلـوب است كه با آنها دم خـور باشد، در همیـن دوران شكل
مـى گیـرد. همپاى بارورسازى پـرسش ها و دغدغه هاى كودك و ارضاى كنجكاوی هاى وى،
كـودك نیازمنـد به آن است كه براى او اعتبار قایل شـویم و او را به چیزى
بگیریـم و به تعبیـرى به وى شخصیت دهیـم تا از رهگذر آن به اعتماد به نفس لازم
براى ورود به عرصه هاى تازه و تجربه هاى جـدید، دچار خـود كـم بینى و زبـونـى
نبـاشـد.
چنانچه پـدر و مادر نیاز كـودك به اكتشـاف و شخصیت را ناكام بگذارنـد،
چه بسا "احترام به خـود" كه در حال پیـدایـش است، لطمه ببینـد و به احساس حقارت
و خشـم بینجـامـد. پیـدایـش "احتـرام به خـود" بـا نیـاز كـودك به استقلال
همــــراه است. جنبه هاى گوناگون حـس احترام به خود را بانو به اولیاء و
مربیان مىآموزد:ارزش دهى به فرزند؛ پدر همـواره مـى گـوید: فاطمه پاره
وجـود مـن است. هر كه او را خوشحال كنـد مرا خـوشحال كـرده و هر كه او را
بیازارد مرا آزار داده. فاطمه براى مـن عزیزترین مردم است.(14)
شخصیت دهى به وى؛ پدر هرگاه به دختر مـى رسد دست و پیشانـى او را مى بوسد.
فاطمه عزیزتریـن زن و عضو خانواده براى پدر است،(15) پدر احترام به او را
وظیفه خـود مـى دانـد. به وقت خطاب او را "دختـرجان" ، (یا بنیه)،(16) مـى
خـواند. به گاه دیدار با دختر، پیشانـى او را مى بوسد، او را در جاى خویـش مى
نشاند و به او احترام مى كند.(17)
چهارم: پـدیـدارى گسترش خود
پـدیـدارى گسترش خود دو مرحله بعدى پرورش "گسترش خـود"است كه از حدود سـن چهار
سالگى آغاز مى شود. اكنون كودك از وجود سایر مـردم و اشیاء در محیط و ایـن
واقعیت كه بعضـى از آنها به او متعلق انـد، آگاهـى یافته است. "از خـانه مـن"
یا "مـدرسه من" سخـن مى گوید. با این كه در این سـن دایره چیزها و كسانى كه با
عنـوان "مال من" و از "آن مـن" شناخته مـى شـود محـدودتر است، اما پایه پـدیده
هاى بزرگترى ماننـد "كشـور مـن"، "دیـن من"، "مردم من"، "مربـى من"، "راهنماى
مـن" در ایـن سـن گذاشته مـى شـود. ایـن مرحله آغاز تـوانایى شخص براى گسترش
وسیع خـود و فرا گرفتـن نه تنها چیزها، بلكه مفاهیـم مجرد و ارزش ها و اعتقادات
است. در دنیاى كودكى فاطمه(س)، در درون خـویشتـن دختر الگـو بنگرید كه همه
افراد و چیزها حاضرنـد. پرورش زهرا در كنار پـدرش رسـول خـدا(ص) و در خانه نبوت
بـود، آنجا كه محل فـرود فرشتگان، و مركز نزول وحـى و آیه هاى قرآن است. آنجا
كه نخستیـن گروه مسلمانان به یكتایـى خدا ایمان آوردند، و بر ایمان خـویـش پاى
فشردنـد. آنان كه پـروردگار دلهایشان را آزمـود، و در قرآن كریم بزرگشان داشت.
تربیت دینى را هـم از آموزگارى چـون محمد(ص) فرا گرفت، پیامبرى كه معلـم
انسانهاى جهان است، و تا جهان بـاقـى است مشعل دیـن و دانـش به نام او فـروزان.
دختـر خـردسـال، ایـن نـومسلمانان را مى بیند كه هر روز با چه شور و سوزى به
پیـش پدر مى شتابند تا از او آیه هاى قـرآن و شیـوه سزاوار پـرستـش پـروردگـار،
و راه و رسم زندگانى را بیاموزند. در این خانه بود كه تكبیر گفتـن، خداى را در
وجـود خـویـش از همه و همه بزرگتر داشتـن، و هر شبانه روز به هنگامى معیـن او
را به یكتایى و بزرگى یاد كردن، آغاز شد. بانگ "الله اكبر" در خانه دختـر
خردسال مكه است كه بـر گـوش جانها مى نشیند. او مى دید كه چگونه ایـن موحدان و
خداباوران، عدالت را پاس مى دارند، غم مردمان دارند و در تكاپـوى سعادت خـویـش
و خلق خدایند. آن بانگ آسمانى و این تكاپـوى خلایق مومـن، در روح ایـن طفل
خـردسـال چه اثـرى نهاد، سـالها بعد آشكـار شـد.
پنجـم: پـدیـدارى تصـور از خـود و نقـش خـویش
مرحله بعدى، تصور از خـود است و به ایـن مربـوط مى شـود كه كودك چگونه خود را
مى بیند و چه تصورى از خود و نقـش خویش دارد. ایـن تصور(یا تصـورات)، در وهله
اول بر پایه روابط متقابل میان پدر و مادر و كودك است. از راه تشـویق و تنبیه
كودك مىآموزد كه پدر و مادرش انجام دادن و یا انجام نـدادن كـدام رفتـارها را
از او تـوقع دارند، و از ایـن رهگذر ادراك نقـش كـودكى، دخترى، پسرى، مـادرى و
پـدرى در ذهـن و بـاور او، شكل مـى گیـرد.
كودك در ایـن دوران به تدریج و میان فرایند گسترش خـود ـ گسترش در رابطه با
موجودات و پدیده ها و وضعیت خویـش در نسبت با آنها ـ نقش خویش در عرصه این
مجموعه روابط را، در مى یابد. ممكـن است پـدر و مـادر در ازاى رفتـارهایـى
كـودك را "خـوب" و در ازاى رفتارهاى دیگرى "بـد" بخـواننـد. رفتار آنان بیانگر
ایـن طرز تلقـى است كه آیا کودک، نقشـى را كه پـدر و مـادر و مـربیـانش به وى
مىآموزند، ایفا مى كند یا نه. با شناختـن انتظارهاى پدر و مادر و مربیان، پایه
حس مسوولیت اخلاقى و شكل گیرى هدفها و آمال كـودك، گذارده مى شـود و پرورش مـى
یابد.
در وهله بعد، با آغاز آموزشهاى رسمى كودك "خـود" چـون مخاطبى معقـول پدیدار
مى شـود. كودك از آموزگاران و مربیان و همسالانـش، قانـونها، نقشها و انتظارهاى
تازه اى مـىآمـوزد. و از آن مهمتـر فعالیتهاى فكرى و درگیریهایـش نمایان مى
شـود. كـودك مىآموزد كه با استفاده از منطق و رونـدهاى عقلانـى و با تكیه بـر
آمـوزشهاى دینـى مـى تـوانـد به حل مسـایل بپـردازد.
زهـرا دوران خـردسالـى را به تنهایى گذرانـد(18) و ایـن تنهایـى انگیزه
قوىترى شد كه از همان دوران كودكى تـوجه وى به آموزشهاى روحـانـى و ریـاضتهاى
جسمـانـى معطـوف گردد.
تا پیـش از بعثت(19)كه در بسترى از آموزشهاى عمیق انسانى پدر و مـادر، در
نحـوه رابطه پـدر و مـادر، جملات الله اكبـر، اشهد ان محمـدا رسـول الله و اندك
انـدك دیگـر آیه ها مـى رسنـد و درسهاى وسیع تر داده مـى شـود، درس هایى از
اخلاق قرآنـى و سفارش هایى براى تحصیل خوى و منش انسانى و او در دو لایه، نقـش
انسانى و بر اساس آن نقـش جنسى و جنسیتى خویـش را، مىآموزد. هستى خـود و جهان
را از نگاه حضـور خداوند و پیامبران و اولیاى الهى و قیامت و وحـى و ملائكه،
مـى نگـرد.مـردم! همه در برابـر خـداونـد و حكـم الهى یكسان هستید، كسى بر
كـس دیگر برترى ندارد؛ برده و ارباب در پیشگاه خـداونـد مسـاوینـد. شما
مـوظفیـد با بـردگان، با اسیـران، بـا مستمندان، مهربانـى كنید و با آنان
خـوشرفتار باشید. به دختران چـون پسران حرمت نهید و با آنان درشتـى نكنید! واى
بر جاهلان كه دختركان بالنده خـویـش را با آن همه قابلیت هاى زندگى ساز، به گور
خـاك و ذلت و تبـاهـى سلطه مـى سپـارند.
لایه ها و سطـوح قابل تحلیل نقش ها كه به تدریج و به زبان كـودك و از طریق
ارتباط عاطفـى ـ ذهنـى و به ویژه از طـریق عملكرد خـود والدیـن و مربیان، مى
تـواند به دنیاى وى در آید، در ابتدا نقـش انسان در هستـى یعنـى عبـودیت است و
بر اساس آن رسالت انسان در این وسعت و در ایـن راستا، نقش روان شناختى و جامعه
شناختى وى در زندگى فردى و اجتماعیش.
ششم: پدیدارى سلوك از سر تكلیف
در آخریـن مرحله پرورش "خود شدن" و مهیا شدن براى سیر و سلوك ارادى خود در
سنیـن بلوغ، تلاش و عمل از سر تكلیف پدیدار مى شود.
نوجوان با بروز حالات بلوغ جنسى(20) در ایـن مرحله مكلف به تنظیم رفتار خویش
در مجموع روابطـش و تحقق نقـش خویـش است، كه چنانچه مراحل پیشین به درستى سپری
شده باشد، فعل ارادى او ایـن ضوابط را بر خود مى گیرد. ایـن دوره براى شكل گیرى
سزاوار فرایند تعالـى شخصیت آدمـى بسیار حساس و تعییـن كننـده است. براى شخص،
این پرسش كه: "مـن كیستم؟" والاتریـن اهمیت را مى یابد. نوجوان با نقشهاى
گوناگـون تصـویر خـود را مىآزماید و مى كـوشد سلـوك و رفتار خویـش را در راستاى
نقشى كه دریافته است شكل دهد و شخصیت بالغى بیابد.
مهمترین جنبه ایـن جستجـوى هـویت، تعریف هدف زندگى و در راستاى آن ارزیـابـى نقـش
خـویـش در مجمـوع روابطـش، مـى بـاشد.اهمیت ایـن جستجـو در آن است كه شخص بـراى نخستیـن بـار متـوجه آینـده و هـدفها و
خـواسته هـاى بلنـد و دور و دراز مـى شود.
بایسته است پـدر و مادر و دیگر اولیاى دختر در حال بلـوغ او را بیامـوزنـد
كه بنیان زنـدگـى و معنادارى آن بـا سلـوك جهت دار و بارور، قـابل دستیـابـى
است و ایـن نیز بـا عبـودیت در آستـانه خداوندى حاصل مىآید. نقش عبودیت خداوند،
نقـش آدمى در هستى است كه با عنـوان محـور سامان بخـش مجمـوعه نقشهاى جنسى و
جنسیتـى و انسانى و اجتماعى، هرگاه در مراحل پیشیـن در ذهـن و باور كـودك نشست،
مـى تـواند پایه روانشناختى و جامعه شناختـى تبییـن نقشهاى گوناگون او باشد.
انگیزش شخص در ایـن زمان بیدار مى شود و پرورش مى یابد و پشتوانه سلوك و
رفتار وى مى شـود. رفتار هدفدار و قانونمند، بیان و بروز شخصیتـى است كه نگاه
معلـوم و شناسایـى نسبت به هـدف زنـدگـى و آرمان هاى خود دارد.
پی نوشت ها:
1ـ نـداشتـن هیچ گـونه بیمارى عاطفـى و ارضاى نیازها و سائقهاى معمول زندگى.
2ـ از امام زمان(ع) وارد شده است كه:(و فى ابنه رسـول الله لى اسـوة حسنه)،
بحـارالانـوار، ج53، صص179 ـ 180.
3ـ از جمله نك به: شولتـس دوآن، روانشناسى كمال، الگوهاى شخصیت سـالـم،
تـرجمه گیتـى خـوشـدل، تهران، نشـر نو، 1369.
4ـ دربـاره انسان هادى نك به: حكیمـى، محمـد رضا، كلام جاودانه، تهران،
دفتـر نشـر فـرهنگ اسلامـى، 1370، صص48 ـ 59.
5 ـ چشمه در بستر.
6 ـ نك به: جعفـرى، محمـد تقـى، تـرجمه و تفسیــر نهج البلاغه، ج1، تهران،
دفتـر نشـر فـرهنگ اسلامـى، 1357، صص110ـ 112.
7ـ (... و الزهـره فـاطمه): معانـى الاخبـار، ص114 ــ 115.
8 ـ بحارالانوار.
9ـ دلائل الامامه، ص9.
10ـ فاطمه، وصفى است از مصدر فطـم، یعنى بریدن، قطع كردن و جدا شـدن كه در
وزن فاعلیـش (فاطمه، فاطـم)، معنى مفعولـى به معنـى "جـدا شـده"، مـى دهـد. نك
به: لسـان العرب.
11ـ پیامبـر(ص) فرمـود: او را فاطمه نامیـدنـد، چـون خـود او و شیعیـان او
از آتـش دوزخ بـریـده اند. بحـارالانـوار، ج43، ص18 به نقل از امـالـى شیخ
طـوسى.
12ـ سخـن امام صادق(ع) است كه: چـون از بـدیها بریده شد، او را فـاطمه
نـامیـده انـد. روضه الـواعظیـن، ص148.
13ـ علامه مجلسـى، مـرآه العقـول، ج 5، ص315.
14ـ بحارالانوار، ج43، ص23، ح17.
15ـ احب اهلى الـى فاطمه، المعجـم الكبیـر، ج22، ص403، ح 1008 ـ 1007، و اى
النسـاء احب الیك؟ قال: فـاطمه، بحـارالانـوار، ج43، ص38.
16ـ بحارالانوار، ج43، ص40.
17ـ همان.
18ـ دو خـواهر او رقیه و ام كلثـوم سالیانـى چنـد از او بزرگتـر بـودنـد. او
در خـانه همبـازى نداشت.
19ـ اگر قبـول كنیـم كه زهرا پنج سال پیـش از بعثت متـولد شـده است.
20ـ نك براى مثال به: سـوره نـور/ 59، 58 و نیزسوره نساء/
يکشنبه 13/12/1391 - 13:16
اهل بیت
موقوفات و صدقات حضرت زهرا
كلینى از ابوبصیر از حضرت امام محمدباقر علیهالسلام روایت مىكند كه آن حضرت
برخاست و سبدى آورد و در آن بستهاى بود آن بسته را گشود نوشتهاى در آن بود فرمود:
این وصیت جدهام حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام است كه صدقات و موقوفات خود را معین و
تولیت آن را به عهده امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهالسلام و اولاد ارشد
آنها قرار داده است.
موقوفات آن بانو هفت قطعه زمین محصور و محدود بود و در آن قید شده بود كه
این اراضى كه در تصرف فاطمه است تولیت آن را به على بن ابیطالب واگذار مىكند و
چون على از جهان رفت تولیت آن با امام حسن مجتبى و پس از او با امام حسین است و
بعد از امام حسین تولیت این اراضى با بزرگترین اولاد ذكور او است از ذریه من و
خدا را شاهد مىگیرم و مقداد بن اسود و زبیر بن عوام را نیز شاهد این صدقات
قرار مىدهم كه من (فاطمه دختر رسول خدا) گفتم و على بن ابیطالب به خط خود
نگاشت.
حضرت زهرا علیهاالسلام قید كرد كه تولیت این موقوفات و صدقات با اولاد ارشد او
و فرزندان ارشد على مرتضى علیهالسلام باشد یعنى مخصوص نسل سادات است.(1)
پی نوشت
1ـ فاطمه الزهراء سیدة نساءالعالمین/ 448.
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Isar/04.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 13:14
اهل بیت
ایثار در پذیرایى از مهمان عرب
مهماننوازى شوهر بستگى به ایثار و پذیرایى همسر او مىباشد، اگر امیرالمؤمنین
على علیهالسلام مهماننواز بود و از نیامدن و نرسیدن مهمان محزون مىگشت، یكى از
عواملش اطمینان خاطر از آمادگى و پذیرایى فاطمه علیهاالسلام بوده است.(1)
روزى عربى مستمند كه از گرسنگى در رنج بود به خدمت پیامبر خدا صلى اللَّه
علیه و آله رسیده، از درد گرسنگى به آن سرور شكوه كرد، حضرت نیز پیكى را به
سراغ زنان خویش فرستاده، از آنان درخواست طعام كرد، ولى همگى گفتند: ما جز آب
چیزى براى خوردن نداریم. رسول خدا طبق معمول از دیگر مسلمانان كمك خواست، كه آن
مرد گرسنه را مهمان خود كنند، باز طبق معمول على علیهالسلام اظهار آمادگى كرد
و عرب را به خانه آورد و از فاطمه علیهاالسلام در این باره كمك خواست. زهرا
گفت: ما طعامى- جز به اندازهى خوراك یك بچه- نداریم، ولى آن را به مهمان خود
مىدهیم و خود در گرسنگى بسر مىبریم. (2)
فاطمه علیهاالسلام با توافق امیرالمؤمنین، بچهها را بدون طعام- به هر
طریقى بود- خوابانید و خود نیز گرسنه ماند و على علیهالسلام چراغ را- به بهانه
معیوب بودن- روشن نكرد و در تاریكى شب از مهمان پذیرایى نمود و او را سیر كرد و
به مهمان چنین وانمود كرد كه او نیز طعام مىخورد، تا مهمان متأثر نگردد.
شب به پایان رسید و صبح در مسجد حاضر شدند و با پیامبر خدا صلى اللَّه علیه
و آله دیدار نمودند. رسول خدا از دیدن على علیهالسلام گریه كرد و گفت: دیشب
ملائكه خدا از مهماننوازى شما تعجب كردند و آیه نهم سورهى حشر: «و یؤثرون على
انفسهم و لو كان بهم خصاصة» را در حق شما نازل كردند.(3)
همین قضایا نشان مىدهد كه فاطمه علیهاالسلام تا چه مقدار ایثارگر بوده و
چگونه فداكارى مىكرده است.
پی نوشت ها
1ـ رئى امیرالمؤمنین علیهالسلام حزینا فقیل له: مم حزنك؟ قال: لسبع اتت لم یضف
الینا ضیف. (بحارالانوار ج 41، ص 28).
2ـ ما عندنا الا قوت الصبیله نؤثر ضیفنا.
3ـ بحارالانوار، ج 41، ص 28 و ص 34، و ج 36، ص 59.
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Isar/03.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 13:13
اهل بیت
گردنبند با بركت حضرت زهرا (س)
حضرت امام صادق علیهالسلام از طریق پدرش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل
مىكند كه بعد از خواندن نماز عصر در كنار پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نشسته
بودیم ناگه پیرمردى وارد شد و عرض كرد: یا رسولاللَّه! گرسنهام سیرم كن، عریانم
بپوشان، فقیرم كمكم كن.
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: برادر عرب! من چیزى در اختیار
ندارم كه تو را كمك كنم، ولى تو را به سراغ كسى مىفرستم كه خدا و پیامبر را
دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند، او كسى است كه با مال و جان
ایثار مىكند.(1)
هماكنون برو به سراغ خانهى فاطمه... عرب به همراه بلال به منزل فاطمه
علیهاالسلام رفت، (در این تاریخ منزل او در كنار خانهى پیامبر صلى اللَّه علیه
و آله بود) بعد از سلام و مدح اهلبیت وضع خود و دیدار با پیامبر را به اطلاع
آن بانو رسانید. (در این حدیث آمده است كه فاطمه و على علیهمالسلام مانند خود
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله سه روز بود كه گرسنه بودند و چیزى در اختیار
نداشتند، و پیامبر الهى آگاهانه از این وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه
علیهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا علیهاالسلام نخست پوستى كه بر روى آن
مىخوابیدند به عرب داد و گفت جز این در خانه چیزى نداریم، ولى عرب آن را نگرفت
و پس داد.
سپس فاطمه علیهاالسلام دست به گردنبند برد كه یادگار و هدیه دختر حمزه
سیدالشهداء بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگیر، آن را بفروش مشكل خود را
برطرف كن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه امیدش را ترك گفت و به حضور
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و پس از سخنانى سرانجام عمار یاسر آن را
خرید و در عوض بیست دینار و دویست درهم، یك دست لباس و یك رأس مركب داد و
اعرابى فقیر را خوشحال نمود... عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر
معطر ساخت و در برد یمانى گذاشت و تحویل غلامش داد و فرمود: «غلام! این گردنبند
را به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله تحویل ده، تو را نیز به آن حضرت بخشیدم.»
غلام به حضور پیامبر صلى اللَّه علیه و آله رسید و جریان را به عرض آن
بزرگوار رسانید، رسول خدا نیز فرمود: همین گردنبند را به فاطمه علیهاالسلام
برسان و تو را به فاطمه بخشیدم. غلام به در خانه فاطمه علیهاالسلام آمد و پس از
عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پیامبر این گردنبند را پدرت مرحمت كرد و مرا به تو
بخشید.
فاطمه علیهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد كرد. در این
هنگام غلام خندید و گفت: چه گردنبند بابركتى؟! گرسنه را سیر كرد، عریان را
پوشاند، فقیرى را غنى ساخت، بردهاى را آزاد كرد و خود به صاحب اصلیش برگشت.
(2)
پی نوشت ها
1ـ یؤثر اللَّه على نفسه.
2ـ بحارالانوار، ج 43، ص 56، ح 50- جلاءالعیون شبر، ج 1، ص 144- عوالم، ج 11، ص
184
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Isar/02.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 13:13
اهل بیت
ایثار و بخشش در شب عروسى
امیرالمؤمنین على علیهالسلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهریه زهرا
علیهمالسلام به خدمت رسول خدا تقدیم داشت و پیامبر بزرگوار اسلام نیز پولها را در
اختیار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: «براى فاطمه جهیزیه فراهم
كنند...»
از جمله خریدها بدین منظور، پیراهن عروسى بود كه به هفت درهم خریدارى شده
بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن كرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود....
در حالى كه سلمان افسار مركب فاطمه علیهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو
به سوى خانه استیجارى كه در كنار مدینه قرار گرفته بود مىرفتند، ناگهان كنیزى
به دختر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله سلام كرد و از مشكلات خود سخن گفت و براى
رفع نیازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست كمك نمود...
فاطمه علیهاالسلام به زنانى كه دور او را گرفته بودند فرمودند: كمى آرام
باشید و اطراف مرا مراقبت كنید و خود از مركب پایین آمد و در میان كاروان زنان
كه مانند نگین او را محاصره كرده بودند، پیرهن تازه را از تنش درآورد و آن را
به كنیز سائل بخشید و خود لباس كهنه پوشید و حركت به سوى خانه بخت را از
سرگرفت...
شب زفاف به پایان رسید. رسول خدا همراه با كاسهاى شیر به دیدار دختر و داماد
شتافت، در حالى كه صبحانه میل مىكردند، رسول خدا فاطمه علیهاالسلام را تماشا
مىكرد، در این حال پیامبر صلى اللَّه علیه و آله متوجه شد كه دخترش زهرا لباس
كهنه بر تن دارد، با تعجب پرسید: دخترم! چرا لباس نو نپوشیدهاى؟
فاطمه: پدر جان! دیشب آن را به كنیزى بخشیدم كه نیازمندش بود.
رسول خدا: عزیزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه
مىداشتى. فاطمه: پدرجان! این درس را از قرآن آموختهام كه مىفرماید: «در
احسان كردن پیوسته چیز مطلوب و مورد علاقهتان را احسان كنید.(1)
علاوه بر این، شما نیز همیشه چنین مىكردید...
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله دیگر سخنى نگفت، ولى گویا از درون خود به
دخترش عشق مىورزید و از چنین ایمان و ایثارگرى او به خود مىبالید.(2)
شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطرهآمیز و بسیار حساس است. زیبایى و آراستگى
عروس در چنین شبى در افكار و عشق و علاقهى آتى داماد مؤثر مىباشد و به عنوان
پایه و اساس زندگى مشتركشان به حساب مىآید، ولى فاطمهى زهرا علیهاالسلام با
در نظر گرفتن همهى این مسائل، تنها پیرهن تازهاش را به سائل مىبخشد و خود
پیرهن كهنه مىپوشد.
پی نوشت ها
1ـ آل عمران/ 92: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.
2ـ عوالم، ج 11، ص 210. يکشنبه 13/12/1391 - 13:12
اهل بیت
حضرت زهرا(س)، الگوى ابرار
یكى از عوامل اساسى در تكامل انسان عنصر «اسوه» است.
به یقین ارائه تعریف جامعى از اسوه در همه موضوعات مربوط به حیات مادى و معنوى
بشر كه بتواند با برقرارى اعتدال بین نیازها و استعدادهاى انسانى، آنها را در حد
طاقتبشرى به كمال لایق خود برساند، بدون هدایت وحى، توفیق بایسته را نخواهد یافت.
زیرا براى دستیابى به الگوى مذكور باید خود جستجوگر انسان و ابعاد شخصیت انسانى
را بشناسد، به تمامى حقائق وجودى او و راه كمال و ایجاد اعتدال بین قواى او به
درستى پى برده باشد، سپس فرد و یا افرادى را كه در تمامى آن ابعاد، خویش را تا نقطه
كمال رسانیده باشند، بشناسد و آن گاه با اسوه قرار دادن آنها، خود در این طریق راه
بپیماید.
از مسائل ضرورى در همه دورانها به خصوص امروزه غیر ممكن بودن این امر است.
بنابراین یافتن اسوه انسانى جز از راه هدایت الهى ممكن نیست، زیرا خداوندى كه
خود آفریدگار انسان است، بهتر از هر كس به احتیاجات و قابلیتهاى مصنوع خویش آگاه
است و درباره او فرموده است: «الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر». آیا او نسبتبه
مخلوق خود آگاه نیست؟ او دانا به لطائف امور و آگاه است. (1)
او مىداند كه هر كس در چه مرحلهاى از مراتب كمال بشرى قرار دارد در این باره
در قرآن كریم فرمود: «الله اعلم یثیجعل رسالته ...» خداوند داناترین موجود به
جایگاه شایسته اعطاى رسالتخویش است. (2)
همان طور كه معرفى نمونهها بدون استمداد از وحى ممكن نیست، توصیف اشخاص نیز
جداى از وحى براى افراد انسان در غایت دشوارى و گاه ناممكن است. به این دلیل با
نگاهى به زمانهاى گذشته مىتوان به این نتیجه رسید; آنها كه خواستهاند درباره
اسوههاى الهى به داورى بنشینند، در حق آنان ستم روا داشته، از مقام و مرتبهاى كه
حائز آن بودند چشم پوشیدند و از بازگو كردنش لب فرو بستند و یا در دام غلو و
زیادهانگارى گرفتار شدند و به آنان مقام الوهیت دادند.
بر همین اساس، ما كه فاطمه(س) را به عنوان «اسوه» براى نوع انسان بویژه زنان
مىدانیم، این موضوع را از زبان وحى شنیدیم و از صراحت كلام رسول خدا گرفتیم.
آیات بسیارى از قرآن كریم درباره معرفى اهل بیت عصمت: از جمله حضرت فاطمه(س)
نازل گردیدهاند كه بحث درباره آنها خود باب دیگرى مىطلبد و منابع حدیثى شیعه و
سنى مشحون از این گونه روایات است. در این باره كتابهاى مستقلى حتى به وسیله بزرگان
اهل سنت تالیف شده است. (3)
بخارى در «صحیح» ضمن حدیث طولانى از عایشه چنین نقل مىكند: نبى گرامى6 به
فاطمه(س) فرمود: «... یا فاطمه الا ترضین ان تكون سیدة نساء المؤمنین او سیدة نساء
هذه الامة». آیا راضى نیستى كه سرور و بزرگ زنان مؤمن یا بانوان این امتباشى؟»
(4)
در بیان خصوصیات آن حضرت نیز، كلام خداوند گویاترین و واقعىترین معرف است و در
این خصوص آیات سوره «هل اتى» برجستهترین صفات را مطرح كرده است تا مؤمنانى كه در
جستجوى كمال حقیقى و رسیدن به درجات عالى انسانىاند، با چشم دوختن به آن ارزشها
خود را در مسیر آن قرار دهند.
خداوند در قرآن كریم مىفرماید: «... ان الابرار یشربون من كاس كان مزاجها
كافورا عینا یشرب بها عباد الله یفجرونها تفجیرا. یوفون بالنذر و یخافون یوما كان
شره مستطیرا. و یطعمون الطعام على حبه مسكینا و یتیما و اسیرا. انما نطعمكم لوجه
الله لا نرید منكم جزاء و لا شكورا. انا نخاف من ربنا یوما عبوسا قمطریرا. فوقیهم
الله شر ذالك الیوم و لقیهم نضرة و سرورا. و جزاهم بما صبروا جنة وحریرا.»
نیكان - در روز واپسین - از جامى پر از شراب پاك كه آب كافور به آن مخلوط است،
مىنوشند و كافور چشمهاى در بهشت است كه بندگان خدا از آن مىآشامند و به هر سو كه
بخواهند آن را به جریان مىاندازند. آنها به نذر خویش وفا كرده و از روزى كه
سختىهاى آن همهگیر است مىترسند.
با شدت احتیاجى كه به آذوقه خود دارند، آن را به مسكین و یتیم و اسیر مىبخشند،
و زبان حالشان این است كه ما تنها به خاطر رضاى خدا به شما غذا دادیم و از شما هیچ
انتظار پاداش عملى و زبانى نداریم و ما از پروردگارمان، در روزى كه شدت و محنت آن
بسیار است، مىترسیم.
پس خداوند آنان را از سختى آن روز ایمن ساخت و آثار رحمت و نعمتخویش را بر
چهرهها و قلبهایشان نمودار كرد و در برابر صبرى كه كردند، بهشت و لباس بهشتى به
آنان پاداش داد. (5)
پیروان اهل بیت عصمت: بر این اتفاقاند كه این آیات در شان عترت طاهر نازل شده
است و این واقعه در كتابهاى حدیثى و تفسیرى شیعیان از قطعیات به شمار مىرود. گروهى
از بزرگان اهل سنت نیز به این موضوع در كتب روایى و تفسیرى خود تصریح كردهاند.
(6)
زمخشرى در تفسیر خود، از تفاسیر عمده اهل سنت، به نقل از ابنعباس درباره شان
نزول این آیات مىگوید:
حضرت حسن و حسین(ع) مریض شدند رسول خدا(ص) به همراه عدهاى از مردم كه با او
بودند، از آن دو عیادت كردند. آنها به على(ع) پیشنهاد دادند براى شفاى فرزندان خود
نذر كند. سپس آن بزرگوار و همسرش فاطمه(س) و فضه كه خدمتكار آنان بود، نذر كردند كه
اگر آن دو سلامتخویش را بازیابند به شكرانه آن، سه روز روزه بگیرند. آن دو شفا
یافتند. اهل بیت نیز تصمیم گرفتند تا به نذر خود وفا كنند در حالى كه دستشان از
آذوقه تهى بود. بنابراین على(ع) از شمعون خیبرى، شخصى یهودى، به مقدار سه صاع
(7) جو قرض گرفت. آنگاه حضرت فاطمه(س) یك صاع از آن را آرد كرده و پنج قرص
نان به تعداد اشخاص منزل پخت. تا سفره پهن شد و آنها خواستند افطار كنند، شخص سائلى
رسید و اظهار داشت: درود خدا بر شما اى خاندان پاك محمد(ص)، من از مسكینهاى
مسلمانانم مرا اطعام كنید، خداى متعال از غذاى بهشتبه شما عوض دهد.
آنان نیز آن شخص نیازمند را بر خویش ترجیح دادند و شب را در حالى كه جز با آب
افطار نكردند، به صبح آوردند. روز بعد نیز روزه گرفتند حضرت فاطمه با صاع دیگرى از
آرد، نان پخت. وقت افطار یتیمى از راه رسید و عرض حاجت كرد. این بار نیز آن یتیم را
بر خود مقدم داشته و همگى غذاى خود را به او بخشیدند و با آب افطار كردند. روز سوم
هنگام افطار اسیرى بر در خانه آمد و تقاضاى طعام كرد. آنان هم نان خود را به او
دادند و بدین صورت اهل بیت پیامبر(ص) به نذر خود وفا كردند. روز بعد على(ع) دست دو
فرزندش حسن و حسین8 را گرفت و نزد رسول خدا(ص) رفت. تا چشم مبارك آن حضرت به آنان
كه از شدت گرسنگى بر خویش مىلرزیدند افتاد، فرمود: این حالى كه در شما مىبینم
برایم بسیار سخت است. آنگاه حركت كرد و همراه آنها به نزد فاطمه(س) رفتند.
رسولخدا(ص) دخترش را دید كه در محراب عبادت ایستاده و مشغول راز و نیاز است و
از بىغذایى شكم مباركش به پشتش چسبیده و چشمهایش به گودى فرو رفته است. آن حضرت از
این حالتبسیار متاثر شد. در همان موقع جبرئیل(ع) نازل شد و آیات مذكور از سوره «هل
اتى» را در شان خاندان پاك پیامبر برایش قرائت كرد و تبریك و هنیتخداوند را به
خاطر داشتن چنین اهل بیتى به رسولالله(ص) رساند. (8)
فاطمه(س) اسوه بانوان مؤمن امام شرف الدین عاملى معتقد بود: «علماء علم بیان و سایر سخن شناسان شكى در این
ندارند كه جمع با الف و لام حقیقت در عموم است و در این هیچ اختلافى بین عرب نیست و
روشن است كه لفظ «ابرار» در آیه كریمه جمع «بر» یا «بار» است و الف و لام بر آن
وارد شده است و ظهور آن در شمول جاى تردید نیست و در عین حال این لفظ با وجود
فراگیر بودن آن، تنها بر حضرت على و فاطمه و حسن و حسین اطلاق گردیده و این خود
برهان بر این است كه آنان خلاصه برگزیدگان و كاملترین نیكان و با فضیلتترین
خوباناند و چه ستایشى بالاتر از این كلام خداوند مىتوان یافت؟». (9)
خداوند متعال از بین تمامى ابرار تعدادى را گزینش كرد و آنان را كه كاملترین
افراد بشر پس از رسول خدا(ص) هستند به عنوان مقتدا به جهانیان شناساند و شریفترین و
لطیفترین حالات و اوصاف انسانى را كه در داستان، ایثار آنان تبلور یافت، به عنوان
درسى آموزنده، راهى به سوى كمال، تفسیرى براى حیات، صحنهاى براى امتحان، اوجى براى
پرواز، مظهرى براى شكوفایى و به بار نشستن قابلیتهاى انسان براى مؤمنان بازگو كرد و
به این ترتیب بر آنان منت گذارد.
در این واقعه از دو بانوى پاك سخن به میان آمده است. اولین آنها حضرت فاطمه(س)،
به عنوان اهل بیت و مقتدا و دیگرى فضه، به عنوان پیرو و دست پرورده خاندان عترت
است. فضه آن چنان خویش را فانى در فاطمه(س) كرد و با او میثاقى جانانه و جاودانه
بست كه خود را داوطلبانه در این صحنه پرشور ایثار و نوعدوستى شریك ساخت و به این
نزلتبىبدیل دستیافت. صحنه پرافتخارى كه فضه آفرید براى كسانى كه به بهانه معصوم
بودن ائمه و معمول بودن ما از پیروى آنان سرباز مىزنند، عذرى باقى نمىگذارد.
بخشى از صفاتى كه در این آیات و شان نزول آن به چشم مىخورد عبارتند از:
1 - توجه به خداى متعال و كمك خواستن از او
این جریان به بشر یاد مىدهد كه باید همواره رو به سوى او داشت و توجه به اسباب
مادى نباید چشم بشر را محدودنگر كند، بلكه باید به سوى ماوراى دنیاى ماده نظر داشته
باشد و به سر منشا هستى چشم بدوزد و در همه احوال، از جمله در گرفتاریها و شدائد،
رو به جانب او آرد و رفع مصیبت و نیز شفاى مرض را از او بخواهد; در عین به كارگیرى
اسباب، مسبب الاسباب و شفا دهنده واقعى را فقط خدا بداند و این چیزى است كه بشر فرو
رفته در هوسها و شهوات و خو گرفته با ظواهر طبیعت، از فقدان آن رنج مىبرد و در
شعلههاى بىتوجهى بدان مىسوزد.
در این میان اهمیت توجه به دو وسیله معنوى عمده یعنى «اصل نذر» و «روزه» كه
قرآن كریم نیز بدان توصیه فرموده است (10) به خوبى مشهود است و كارآیى
این دو وسیله براى برآمدن خواستهها در نظر مؤمنان بر اثر تجربههاى بىشمار كاملا
آشكار است.
2 - وفا به پیمان این صفت از باشكوهترین جلوههاى رفتارى انسانهاى كامل است كه در سایه آن تمامى
ارزشها، اعمال تعهدات اجتماعى عملى مىشود و نهادهاى گوناگون آن شكل مىگیرد و
بالاتر آن كه رابطه بین انسانها و خدا تحقق مىیابد; همچنان كه برخى گفتهاند:
«وقتى افرادى بر سر پیمانى كه خویش بر خود واجب كردهاند این گونه وفادار باشد،
چنین كسانى قطعا به پیمانهاى الهى وفادارتر خواهند ماند.» (11)
3- ایثار و گذشت یكى از بزرگترین موانع در برابر رشد و تعالى انسانى و از غلیظترین حجابهاى
ظلمانى در حوزه معرفتبشرى، حجاب خودخواهى و خودبینى است. نقطه مقابل آن ایثار است
كه نه تنها شخص از خودبینى دست مىكشد بلكه با گذشتخود، تمام توجهاش را به همنوع
خود معطوف مىكند و گوهر انسانى خود را آشكار مىسازد.
تا وقتى كه انفاق از زوائد زندگى باشد، خالى از شوائب خودنگرى نیست و نوعدوستى
در آن حضور ندارد و یا بسیار كمرنگ است ولى آنگاه كه از مایحتاج و مال مورد علاقه
باشد، محض نوعدوستى و دیگر خواهى است و به صراحت قرآن مجید (12) راه
فلاح جز از این طریق میسر نیست.
4- اخلاق در عمل قرآن كریم در بیان انگیزه اهل بیت از ایثار تنها عامل این حركت را كسب رضایتخدا
معرفى مىكند و از این رو آنان با همه فشارى كه بر خود وارد كردند خیال انتظار هر
گونه پاداش عملى و حتى زبانى و سپاسگزارى را از خود دور ساختند.
5- ترس از روز حساب سختىها و شرورى كه در عالم طبیعت هست، همانند شادىها و رفاه آن نسبى، زودگذر،
محدود، منطقهاى و جزئى است; بر خلاف شدائد قیامت كه فراگیر و كلى استبه سراغ همه
مىرود و دامن همه را مىگیرد و هیچ فردى را گریزى از آن نیست و لذا سزاوار است
مردم در هر مقام و تیره و نژادى كه هستند، از آن هراسناك باشند مگر آنان كه بتوانند
در پناه عمل خالص و كسب رضاى خداوند مامنى براى خود بسازند.
6- صبر و استقامت خداوند متعال به اهل بیت رسول اكرم(ص) وعده نعمتهاى بىپایان بهشت را مىدهد و
آن را پاداش صبر و مقاومت آنان معرفى مىكند این امر تاكید بر این است كه بهشت را
براى هر كس كه باشد به بها مىدهند نه به بهانه.
7- عبادت و ثبات در آن از برجستهترین نكتههاى این داستان و از شكوهمندترین قلههاى رفیع این نمایش
عظیم و پرافتخار انسانى، همان قسمت آخرین این واقعه است كه:«وقام فانطلق معهم فراى
فاطمة فى محرابها قد التصق ظهرها ببطنها و غارت عیناه ...» پیامبر(ص) به همراه
على(ع) و حسن و حسین(ع) به سوى خانه فاطمه آمدند. رسول خدا(ص) دید دخترش در محراب
عبادت قرار گرفته در حالى كه شكمش به پشتش چسبیده و چشمان مباركش به گودى رفته است.
این قلم هیچ توضیحى را لازم نمىبیند ولى شما خواننده گرامى را به تامل هر چه
بیشتر در این فراز دعوت مىكند.
پىنوشتها:
1- سوره ملك، آیه 14.
2- سوره انعام، آیه 124.
3- براى نمونه، ر. ك: شواهد التنزیل، حاكم حكانى از اعلام قرن پنجم; خصائص الوحى
المبین، یحیى بن حسین بطریق، متوفى 600 هجرى; ما نزل من القرآن فى على(ع)، ابونعیم
حافظ احمد بن عبدالله اصفهانى، متوفى 430.
4- صحیح بخارى، ج8، كتاب الاستیذان، چاپ بیروت، دارالقلم، ص412، باب693، حدیث
1158.
5- سوره انسان، آیات 5 تا13.
6- تفسیر كشاف، زمخشرى، دارالفكر، ج4، ص197; شواهد التنزیل، حاكم حكانى، ج2،
ص393 -409; خصائص الوحى المبین، فصل 12، ص100; اسدالغابة، ج5، ص530 و غیر آن.
7- صاع: معادل چهار مد یا یك من تبریز یا سه كیلوگرم است; فرهنگ عمید، ج2،
ص1350.
8- تفسیر كشاف، نشر دارالفكر، ج4، ص197.
9- الكلمة الغراء فى تفضیل الزهراء، ص39.
10- سوره بقره، آیه 45.
11- تفسیر كشاف، ج4، ص196; الكلمة الغراء فى تفضیل الزهراء، ص40.
12- سوره آل عمران، آیه 92.
ماهنامه كوثر شماره 8
سید مهدى موسوى كاشمرى
يکشنبه 13/12/1391 - 13:11
اهل بیت
فاطمه زهرا در صحنه آموزش
دختر گرامى رسول خدا در مسائل علمى نیز مانند سایر ویژگیهاى اخلاقى و انسانى،
از امتیازات بسیار بالایى برخوردار بود.
زیرا آن حضرت ارتباط قوى به عالم غیب داشت و مستقیماً با جبرئیل امین و
سایر ملائك به گفتگو مىپرداخت و اخبار گذشته و آینده جهان را از آنان دریافت
مىداشت.
فاطمهى زهرا علیهاالسلام در میان امت اسلامى تنها زنى است كه داراى مقام
ارجدار عصمت مىباشد.
و بدین وسیله علوم و آگاهیش به عالم غیب، كه از علوم الهى سرچشمه مىگیرد،
بستگى دارد و پایان و حدودى بر آن متصور نیست و تمام مسائل جهان را در كلیهى
دورانها مىدانست و آنها را مو به مو خبر مىداد.
منبع:
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/Fatemeh/Veladat/87/olgoyeZanan/Elm/01.aspx
يکشنبه 13/12/1391 - 13:10
اهل بیت
یا زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟
یا زهرا آیا من از شیعیان شما هستم!؟ مردى زنش را به خدمت حضرت فاطمه
علیهاالسلام فرستاده و این پرسش را سؤال نمود: «آیا من از شیعیان شما هستم یا نه؟»
حضرت جواب داد: «اگر تو به دستورات و گفتههاى ما عمل مىكنى و از آنچه تو را ممنوع
كردهایم ترك مىنمایى، شیعه ما هستى وگرنه، نه.(1)
زن چون این پیام را به شوهرش رسانید، او شروع به گریه و ناله كرد و گفت: چه كسى از
این همه گناهان دورى مىكند؟ من كه چنین نیستم. بنابراین همیشه در آتش جهنم خواهم
بود زیرا كسى كه شیعه اهلبیت نباشد طعمه ابدى آتش قهر خدا خواهد بود. (2)
زن، چون مرد خود را بسیار پریشان دید، دوباره به خدمت فاطمه علیهاالسلام
برگشته و واكنش شوهرش را در برابر جواب آن حضرت، به اطلاع بىبى رسانید. فاطمه
علیهاالسلام دوباره پیغام داد: به او بگو چنین فكر نكن، شیعیان ما از بهترین
افراد اهل بهشت خواهند بود و دوستان ما نیز كه به مقام شیعه بودن نمىرسند،
همیشه در آتش دوزخ نخواهند بود. گناهان آنان در اثر گرفتارى به بلاها و
بیماریها در دنیا محو مىشود. بقایاى گناهانشان نیز در عرصهى محشر- در اثر ترس
و وحشت از آن صحنه- كم مىگردد و سپس در طبقات بالاى آتش جهنم نیز با عذاب
محدود الهى پاك مىشوند، آنگاه با محبت و شفاعت ما نجات پیدا مىكنند. (3)
قابل توجه است كه فاطمهى زهرا علیهاالسلام پناه و مرجع فكرى و مذهبى
مسلمانان بود، حتى مسلمانان مرد نیز، كه نسبت به اهلبیت نزدیك بودند، همچون
زنان مسلمان به محضر فاطمه علیهاالسلام شتافته و از حوزهى علمى آن یادگار رسول
خدا كسب فیض مىكردند و از این طریق احادیث و روایاتى را از آن بزرگوار به
دیگران انتقال مىدادند، كه سلمان، ابوذر، مقداد و... از این گروه بودند، و ما
برخى سخنان سلمان را، در بحثهاى گذشته، از آن حضرت نقل نمودیم.
علاوه بر اینها، سخنان دُرربار آن حضرت در جمع مهاجرین و انصار در مسجد
رسول خدا و خطابههاى آتشین وى در كنار زنان مدینه كه به عیادتش شتافته بودند و
همچنین احتیاجات ارزشمند و دشمنشكن آن شفیعهى روز جزا، همه و همه، نشان آموزش
و پرورش آن حضرت به حساب مىآید، كه باعث بیدارى و هدایت مؤمنین و خوار و زبونى
منافقین و غاصبین خلافت مىگردید.
پی نوشت ها
1ـ ان كنت تعمل بما امرناك و تنهى عمّا زجرناك عنه فانت من شیعتنا و الا فلا. »
2ـ یا ویلى و من ینفك من الذنوب والخطایا، فانا اذا خالد فى النار، فانّ من لیس من
شیعتهم فهو مخلد فى النّار.
3ـ بحارالانوار، ج 68، ص 155.
يکشنبه 13/12/1391 - 13:10