• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 366
تعداد نظرات : 266
زمان آخرین مطلب : 5873روز قبل
شعر و قطعات ادبی

راهی بزن كه آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان كه با آن رطل گران توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راهزن تو باشی صد كاروان توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و كهنه دلقی كاتش در آن توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این كمان توان زد

جواد چاوشی / کاشف

جمعه 9/1/1387 - 12:21
خاطرات و روز نوشت

تبیانی های عزیز

که با محبت های خود نسبت به مطالب درج شده ی حقیر ابراز محبت نموده و از نداشتن آی دی برای یافتن مطالب من گله مند بودند ؛

ضمن تشکر و سپاس از همه ی عزیزان باستحضار می رساند که سرانجام جهت مطالب روزانه ، آی دی chavoshi - kashef را انتخاب نمودم .

جواد چاوشی / کاشف

جمعه 9/1/1387 - 12:8
شعر و قطعات ادبی

نازنین ای سمن
ای گل هر چمن
شمع هر انجمن
ای بت عاشقان
مه شیرین زبان
دلبر نامهربان
نظری بر این عاشق زارت فکن
بیش از این آتش بر دل زارم نزن
از غم هجر یار
شده‌ام بی‌قرار
مردم از انتظار
ای نسیم سحر
تو چه داری خبر
از من بی بال و پر
پیش چشمانت ای صنم گلعزار
من بی‌مایه جلوه کنم همچو خار
کشته مرا روی تو وان خم ابروی تو
من اسیرم در آن حلقه گیسوی تو
تا به مژگان سیاه تو نظر کردم
بهر صد تیر غمت سینه سپر کردم
نازنینا تو چون روح و روان منی
سر به پایت نهم گر مژه بر هم زنی
بهر تو جان بیفشانم
ای جان جانانم

جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 15:45
شعر و قطعات ادبی

ای مهربانتر از برگ، در بوسه‌های باران!
بیداری ستاره، در چشم جویباران!

آیینة نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره‌باران

بازآ كه در هوایت، خاموشی جنونم،
فریادها برانگیخت از سنگ كوهساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
كاینگونه فرصت از كف، دادند بی‌شماران.

گفتی: « به روزگاران مهری نشسته...» گفتم:
بیرون نمی‌توان كرد « حتی » به روزگاران

بیگانگی زحد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران

پیش از من و تو بسیار، بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زینگونه یادگاران

وین نغمه محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی‌ست آواز باد و باران

جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 14:32
شعر و قطعات ادبی

گر به تو افتدم نظر 
چهره به چهره رو برو

 
شرح دهم غم تو را
نكته به نكته مو به مو


ساقی باقی از وفا
باده بده سبو سبو


مطرب خوش نوای را
تازه به تازه گو بگو


در پی دیدن رخت
همچو صبا فتاده ام

 
خانه به خانه در به در
كوچه به كوچه كو به كو


می رود از فراق تو
خون دل از دو دیده ام


دجله به دجله یم به یم
چشمه به چشمه جو به جو

 

جواد چاوشی / کاشف
چهارشنبه 7/1/1387 - 14:25
شعر و قطعات ادبی

فتنــه‌ی چشــم تــو چندان پی بیــداد گرفت
کــه شـکـیـــب دل مــن دامــن فــریــاد گرفت

آن که آیینــه‌ی صبــح و قــدح لالــه شکست
خــاک شب در دهـــن ســوسـن آزاد گــرفت

آه از شـوخــی چشــم تـو کـه خونـریـز فلـک
دیــد ایـن شیــوه‌ی مـردم‌کشـی و یـاد گرفت

مـنــم و شـمــع دل‌ســوختـه یــا رب مـــددی
کــه دگــربــاره شب آشفتــه شد و بـاد گرفت

شعـرم از نالــه‌ی عشــاق غــم‌انگیــزتر است
داد از آن زخــمــه کـه دیـگــــر ره بیــداد گرفت

"سایه" ما کشته‌ی عشقیم که این شیرین‌کار
مـصلـحـت را مــدد از تیـشــه‌ی فـرهـاد گرفت

 

جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 14:21
شعر و قطعات ادبی

فتنــه‌ی چشــم تــو چندان پی بیــداد گرفت
کــه شـکـیـــب دل مــن دامــن فــریــاد گرفت

آن که آیینــه‌ی صبــح و قــدح لالــه شکست
خــاک شب در دهـــن ســوسـن آزاد گــرفت

آه از شـوخــی چشــم تـو کـه خونـریـز فلـک
دیــد ایـن شیــوه‌ی مـردم‌کشـی و یـاد گرفت

مـنــم و شـمــع دل‌ســوختـه یــا رب مـــددی
کــه دگــربــاره شب آشفتــه شد و بـاد گرفت

شعـرم از نالــه‌ی عشــاق غــم‌انگیــزتر است
داد از آن زخــمــه کـه دیـگــــر ره بیــداد گرفت

"سایه" ما کشته‌ی عشقیم که این شیرین‌کار
مـصلـحـت را مــدد از تیـشــه‌ی فـرهـاد گرفت

 

جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 14:21
شعر و قطعات ادبی

یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت

داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
چشم گریان را به طوفان بلا خواهم سپرد

 نوک مژگان را به خوناب جگر خواهم گرفت
نعره ها خواهم زد و در بحر و بر خواهم فتاد

شعله ها خواهم شد و در خشک و تر خواهم گرفت
انتقامم را ز زلفش مو به مو خواهم کشید

 آرزویم را ز لعلش سر به سر خواهم گرفت
یا به زندان فراقش بی نشان خواهم شدن

یا گریبان وصالش بی خبر خواهم گرفت
یا به پایش نقد جان بی گفتگو خواهم فشاند

یا ز دستش آستین بر چشم تر خواهم گرفت
یا بهار عمر من رو بر خزان خواهد نهاد 

یا نهال قامت او را به بر خواهم گرفت
یا سرو پای مرا در خاک و خون خواهد کشید

یا بر و دوش ورا در سیم و زر خواهم گرفت

 جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 13:55
شعر و قطعات ادبی

غنچه ی با ظرافت

باغ پر از لطافت

ای گل با محبت

دل به تو کرده عادت

جواد چاوشی / کاشف

چهارشنبه 7/1/1387 - 13:47
شعر و قطعات ادبی

نمی دانم چرا ویرانم امشب

 ز فکر آسمان گریانم امشب

ز روی سرد وبی روح زمانه

 به سوی آسمان نالانم امشب  

ز رنج خانمان سوز جدایی

 خدای من چه بی سامانم امشب

جواد چاوشی / کاشف

 

چهارشنبه 7/1/1387 - 13:5
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته