دو سه ده سال که از عمر گذشت آینه بانگ زند، ای جوان پیر شدی
قله ی عمر گذشت، باخبر باش که از قله سرازیر شدی
پازل دل يكي رو بهم ريختن هنر نيست..
هر وقت تونستي با تيكه هاي شكسته ي دل يك نفر يك پازل جديد براش ساختي هنر كردی
مهرباني را در نگاه منتظر کودکي ديدم که آبنباتش را به دريا انداخت تا اب شيرين شود
دوستت دارم.به وسعت یه کهکشان.ای نام تو مرهم روح و روانم می خوانم از تو و می گویم که به پای تو مانند شمعی آب می شوم تا پایان
اولين كسي كه عاشقش ميشي دلتو ميشكونه و ميره . دومين كسي رو كه مياي دوست داشته باشي و از تجربه قبلي استفاده كني دلتو بدتر ميشكنه و ميزاره ميره . بعدش ديگه هيچ چيز واست مهم نيست و از اين به بعد ميشي اون آدمي كه هيچ وقت نبودي . ديگه دوست دارم واست رنگي نداره .. و اگه يه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو ميشكوني كه انتقام خودتو ازش بگيري و اون ميره با يكي ديگه ...... اينطوريه كه دل همه آدما ميشکنه
اگه شب خوابت نبرد به آسمون نگاه کن.ستاره هارو بشمار کم اومد!برو قطرات بارون رو بشار.کم اومد! به عشق من فکر کن چون براي تو هرگز کم نمي ياد
سرو اسوه مقاومت و پايداريست من يه سروم چون تو ريشه مني
اي کاش از بدو تولد کور بودم تا که هيچگاه درياي عشق را در چشمان مليح و فريبايت نمي ديدم
بازهم کبوتراحساسم بال می گشاید تادرآبی بی کران آسمان قلبت به پروازدرآید.گویا سالهاست که مفهوم پرواز درگنجایش ذهنش نیست
يک بار براي ديدن دريا قدم به ساحل گذاشتي... اما امواج دريا هزاران بار براي بوسيدن قدمگاهت تا روي ساحل پیش آمدند. دلم برات تنگ میشه اما هزاران بار بر قدمگاهت بوسه میزنم