صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر....
ولی از همه دردناکتر این است که : ندانی باید صبر کنی یا فراموش....!؟
------------------------------
روزگار اما با ما وفا نداشت... طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت... بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه هجران بود و بس... حسرت و رنج فراوان بود و بس
-----------------------------
خنده دل بینی و از گریه دل غافلی.....خانه ما اندرون ابری و بیرون آفتابی
----------------------
تو اگر می دانستی که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خوردن خنجر از دست عزیزان ، از من خسته نمی پرسیدی که چرا تنهایی
----------
نمیخواهم به جز من دوستدار دیگری باشی. برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمیخواهم به غیر از من بگیرد دست تو دستی.. نمیخواهم کسی یارت شود در پهنه هستی
نمیخواهم کسی نامش بر لبهای تو بنشیند. نمیخواهم کسی امروز با یار من سخن گوید.
اگر چه قاصد من باشد و پیغام من گوید
-------------------------------------
در عرض یک دقیقه می شود یک نفر را خرد کرد. در یک ساعت می شود یکی را دوست داشت. در یک روز می شود عاشق شد. ولی یک عمر طول می کشد تا کسی را فراموش کنی
--------------------------------------
گر خواهی نشوی آلت دست همه کس.... سعی کن تا که نگردی تو گرفتار هوس
-----------------------------
دل از رفتنت اگر چه شاکی ست... دوست دارمت به هر چه پاکی ست
---------------------------------------------
او رفت.... من خودم از او خواستم برود برای همیشه.... ولی بعد از رفتن او بود که احساس کردم ... دیگر هیچ کس را نمی توانم واقعا مثل او دوست داشته باشم.
------------------------------
فراموش نمی کنم.... فراموش نمی کنم با آن چشمهای شیطانی تنم را لمس می کرد، نوازش دستهای کثیفش روحم را آزار می داد. نفسش بوی تعفن می داد. لبهایش گرمایی نفرت انگیز داشت. با هر بوسه احساس می کردم به من خیانت شده ، بارها خواستم فرار کنم ، ولی زندانی اش بودم . من محکوم بودم به او تن بسپارم ، محکوم به هرزگی ... داشتم تاوان می دادم. تاوان فراموش کردن آدمیت، فراموش کردن معصومیت دخترانه ام... معصومیت دخترانه ام.......
----------------------
داروها و دوستیها هر دو مشکلات را حل می کند. تنها تفاوتشان در این است که دوستی هیچ وقت تاریخ انقضاء و بها و اندازه ندارد
---------------------
با تو هستم.. آری با تو ... تو که فکر می کنی من در جدایی از تو بهترین لحظات را دارم... بدان گاهی وقتها به زور و جبر روزگار مجبور به جدایی هستیم... مجبور به جدایی... فقط خدا می داند در این جدایی اجباری چه بر روز روح و قلب و جسم من آمده... باور کن مجبور بودم.... چاره ای دیگر نبود. راه حل دیگری پیدا نکردم. باور کن مجبور بودم.. نباید مرا سنگدل و بی رحم بخوانی. نباید فکر کنی ... حتی برای لحظه ای فکر کنی فرد دیگر جایت را گرفته.. من بعد تو در به روی همه دنیا و آدمهایش برای همیشه بستم... بعد تو من از زندگی کردن انصراف دادم.فقط با یاد و نام و خاطرات با تو بودن به زندگی ادامه می دهم تا شاید...!؟ راهی جز جدایی نبود.باور کن تا همیشه همیشه دوستت دارم و تو تنها «...» هستی.
به قول مهستی (خدا رحمتش کند):شاید اگر دائم بودی کنارم. یک روز می دیدم که دوستت ندارم. میخوام بروم که تا ابد بمونم. سخته برای هر دومون می دونم. فکر نکنی دوری و اینجا نیستی.قلب من اونجاست تو تنها نیستی......رفتن من شاید یه امتحانه واسه شناخت تو در این زمونه. غصه نخور زندگی رنگارنگه. یه وقتهایی دور شدن هم قشنگه....
-----------------------------------
سربلندی گر تو خواهی با همه یکرنگ باش.... قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است
---------------------------------
او می گفت: یادم باشه که یادت باشه که یادم بیاری که یادت بدهم که یاد بگیری که یادم بیاری که همیشه به یادتم و یادت هیچ وقت از یادم نمی رود. این را یادت نره......... (اما چه زود او مرا از یاد برده برای همیشه)
----------------------------------------
با خود عهد بستم فراموشت کنم، نفس هایم را در سینه حبس کردم، پرده ای سیاه به یادت آویختم، زندگی را فراموش کردم. خاطراتت را ناباورانه به دور ریختم.... اما نشد ... باور کن نشد فراموشت کنم
-------------------------------------
در حیرتم از مرام این مردم پست... این طایفه زنده کش ، مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش ز جفا... تا مرد به عزت ببرندش سر دست
-----------------------
لیلی شبی به مجنون زد اس ام اس، که آخر تا به کی تأخیر و فسفس
اگر عقدم نخوانی سال جاری، روم تهران شوم دختر فراری
-----------------------------
شب و روزها را در آرامشی مرموز می گذرانم... آرامش قبل طوفان است.... می دانم .... می دانم دلم بیشتر برایت تنگ می شود
---------------------------------
هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و دوباره شروع کند
اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند
------------------------------------
مشکلات به سبکی هوا، عشق به عمق اقیانوس، دوستی به محکمی الماس، موفقیت به درخشانی طلا... اینها آرزوهای من برای شماست. می خوانمت……
می خوانمت به نام سزاوار دیگری
ای انکه از حریم تکلم فراتری
می ایی و به وزن صداقت برای عشق
صدها غزل, شقایق ابی می اوری
بر عجز ناتمام افقهای شبزده
اعجاز پر فروغ طلوع مکرری
تو قبله گاه باور چندین طلوع سبز
معبود بی نیاز هزاران صنوبری
می خوانمت به نام غریبه به نام خویش
می خوانمت به نام سزاوار دیگر ی...!
همدم شبهایم...!