شخصی از پروردگار درخواست نمود به او بهشت و جهنم
پذیرفت و او را وارد اتاقی نمود که مردم در اطراف یک دیگ بزرگ
نشسته بودند. همه گرسنه و نا امید و در عذاب بودند. هر کدام قاشق
داشتند که به دیگ میرسید ولی دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
بطوریکه نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند، عذاب آنها وحشتناک
بود. آنگاه خداوند به او گفت اینک بهشت را به تو نشان میدهم، او به
اتاق دیگری که درست مانند اتاق اولی بود وارد شد. دیگ غذا، جمعی از
مردم و همان قاشق های دسته بلند. ولی در آنجا همه شاد و سیر بودند. آن
مرد گفت: نمی فهمم چرا مردم در اینجا شادند در حالیکه شرایط با اتاق
بغلی یکسان است؟ خداوند تبسمی کرد و گفت: خیلی ساده است، در اینجا آنها
یاد گرفته اند که یکدیگر را تغذیه کنند. هر کسی با قاشقش غذا دهان
برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی
و جنبنی فیه من هفواته و آثامه،
و ارزقنی فیه ذکرک بدوامه، بتوفیقک
خدایا، کمک ده مرا در این روز برای روزه داشتن و عبادت، و برکنارم دار از بیهوده گویی و
هر کس که در روز بسیار گرم برای خدا روزه بگیرد و تشنه شود، خداوند هزار فرشته را می گمارد
اللهم قونی فیه اقامه امرک، و اذقنی
فیه حلاوه ذکرک و اوزعنی فیه لاداء شکرک بکرمک
و احفظنی فیه بحفظک و سترک یا
خدایا، نیرویم بخش در این روز به برپا داشتن دستورت، و بچشانم در آن شیرینی ذکرت و آماده ام کن
خدایا، روزیم کن در این روز هوش و آگاهی و دور کن در آن از سفاهت و گمراهی، و بهره ام از هر
سلام به همه دوستان گلم
ببخشید من یه سوالی دارم ( به خدا سر کاری نیست ) که کوچکترین عضو تبیان در بخش ثبت
مطالب روزانه یعنی تو همین قسمت چند ساله است البته من به اسمش نیاز ندارم فقط دوست دارم بدونم
که متولد چه سالیه ؟ حالا دلیلش باشه برای وقتی که جواب رو فهمیدم حتما بهتون میگم!....
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت!