چكیده
دانشمندان از دیرباز به مسئله قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى توجه داشته و دیدگاه هاى متفاوت و احیاناً متضادى در این باب ارائه كرده اند. اگرچه برخى جامعه شناسان، مباحثى از این قبیل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعى شده اند كه امروزه در صحنه علمى، اثرى از این گونه مسائل بر جاى نمانده است، ولى دانشمندان بعدى، بر ضرورت و نقش مهم این مسئله، تأكید كرده اند.
آیین اسلام به مسائل اجتماعى، از جمله قانون مندى جامعه، عنایت خاصى دارد. آیات كریمه و روایات شریفه به شكل هاى مختلف، از قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى سخن گفته اند.
مقاله حاضر، درصدد بررسى آیاتى است كه به نوعى بر قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى دلالت دارند. شایان توجه است كه اثبات قانون مندى جامعه، آثار مهم و قابل توجهى دارد كه در این نوشتار به آن ها نیز پرداخته ایم.
بررسى قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى، از دیرباز مورد توجه دانشمندان بوده و دیدگاه هاى متفاوت و احیاناً متضادى در این باب ارائه شده است. اگر چه برخى از جامعه شناسان، مباحثى از این قبیل را از مسائل نادرست قرن نوزدهم دانسته و مدعى شده اند كه امروزه در صحنه علمى، اثرى از این گونه مسائل برجاى نمانده است،2 ولى این تصور گورویچ همانند برخى دیگر از اندیشه هایش با مرگ وى مدفون شد و دانشمندان بعدى، از جمله جامعه شناسان بر ضرورت و نقش مهّم این مبحث تأكید كردند.
الوین گولدنر، جامعه شناس معروف معاصر در كتاب بحران جامعه شناسى غرب پس از طرح اثرپذیرى رشته هاى علمى از سه نوع مفروضات قبلى با نام هاى مفروضات مسلّم، مفروضات زمینه اى و مفروضات حوزه اى، مى نویسد:
در هر حال، چه بخواهیم بپذیریم یا نخواهیم و چه آگاه باشیم یا نباشیم، جامعه شناسان تحقیقات خود را بر مبناى مفروضات از پیش تعیین شده، سازمان مى دهند، و خصوصیات جامعه شناسى هم بستگى به همین مفروضات دارد و با تغییر آن ها تغییر مى كند.3
گولدنر براى مفروضاتِ حوزه اى جامعه شناسى، منطقى یا غیر منطقى بودن انسان، و پیش بینى پذیرى و عدم پیش بینى پذیرى رفتار اجتماعى را مطرح مى سازد. اندكى توجه كافى است كه به این نكته متفطن شویم كه این دو موضوع، بستگى تام به قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى دارد.
به هر حال، به نظر ما قانون مندى جامعه و چگونگى قانون حاكم بر آن، یكى از مسائل اصلى و بنیادین بررسى پدیده هاى اجتماعى است كه در كلیه مراحل تحقیق در باب پدیده هاى اجتماعى، نقش اساسى دارد و چنان كه الوین گولدنر نیز متذكر شده است،4 حتى انتخاب روش تحقیق، وابستگى تام به حل این گونه مسائل دارد.
ادیان آسمانى كه رسالتشان تأمین سعادت دنیوى بشر در راستاى سعادت اخروى است و اسلام كه به تعبیر علامه طباطبائى(قدس سره) در همه شئوونش اجتماعى است،5 به مسائل اجتماعى، از جمله قانون مندى جامعه، عنایت خاصى دارد. آیات كریمه و روایات شریفه به شكل هاى مختلف از قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى سخن گفته اند. علاوه بر مفسران، دیگر پژوهشگران اسلامى نیز كمابیش به بررسى برخى از مسائل اجتماعى قرآن پرداخته اند.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و وارد شدن اسلام به صحنه سیاسى و اجتماعى، ضرورت بررسى مسائل اجتماعى، از جمله مباحث اجتماعىِ قرآن، بیش از پیش خود را نشان داد و برخى از محققان حوزوى و دانشگاهى تا حدى به بررسى آن همت گماردند، اما در عین حال، به جرأت مى توان گفت كه در زمینه مسائل اجتماعىِ قرآن، فقط قدم هاى نخستین برداشته شده است و باید گنجینه هاى گران بهاى مباحث اجتماعى قرآن به دست تواناى پژوهشگران علوم اسلامى، با توجه به ابعاد مختلف آن، كه در علوم اجتماعى مطرح شده است، كشف و ارائه شود.
مسائل اجتماعى قرآن را از یك دیدگاه مى توان به دو دسته كلى با عنوان هاى مباحث مبنایى یا بنیادین و مباحث بنایى تقسیم كرد.
مقصود از مباحث بنیادین، آن دسته از بررسى هاى اجتماعى قرآنى است كه سایر تحقیقات اجتماعى قرآن، غالباً بر آن ها مبتنى است و هر گونه موضع گیرى نسبت به این مباحث در بررسى سایر مسائل اجتماعى قرآن مؤثر واقع مى شود و بدون حل این مباحث، تصمیم گیرى نسبت به سایر مسائل، میسر نیست. بر این اساس، مبحث قانون مندى جامعه از مباحث بنیادین به شمار مى آید.
اما مقصود از مباحث بنایى، مسائل درون علمىِ علوم اجتماعى است كه از چنین ویژگى اى برخوردار نیستند.
پیش از ورود در محور اصلى بحث (قانون مندى جامعه) ذكر سه مقدمه ضرورت دارد:
1ـ مقصود از «قانون مندى جامعه»
این عنوان ممكن است معانى مختلفى را در ذهن تداعى كند، كه معلول ابهام در دو واژه قانون مندى و جامعه یا كاربردهاى متعدد آن است. از این رو، اشاره به مقصود از دو واژه یاد شده در این مقاله، خالى از فایده نیست.
الف) قانون مندى
اگر چه ممكن است از قانون و قانون مندى، روابط قطعى و استثناناپذیر برداشت شود، اما باید میان دو بُعد هر قانون كه در این جا از آن با عناوین شكل یا صورت و محتوا یا نوع یاد مى شود، تفكیك نمود. قانون در بُعد شكل، همواره قطعى و استثناناپذیر است و قانون بودنِ قانون، به همین ویژگى بستگى دارد، اما در بُعد محتوا، گاه در متن قانون به استثناپذیرى آن، تصریح یا اشاره مى شود. به عبارت دیگر، قوانین در قضایاى كلیه اى كه رابطه بین علت تامه و منحصره و معلولش را بیان مى كند، خلاصه نمى شود، بلكه شامل قضایایى كه رابطه شرط، مقتضى، سبب و نیز علل جانشین پذیر با معلول هایشان را بیان مى كنند نیز مى شود. روشن است كه در قوانین نوع دوم، رابطه بیان شده، رابطه اى استثناناپذیر و غیر قابل تخلّف از جهت محتوا و نوع آن نیست; به این معنا كه هرگاه شرط، مقتضى و یا سبب حاصل شود، لزوماً معلول را به دنبال نخواهد داشت، ولى در عین حال، شرط، مقتضى یا سبب بودن آن ـ حتى اگر جانشین پذیر هم باشندـ غیر قابل استثناست; یعنى به میزان شرط یا مقتضى یا سبب بودن، تأثیر آن در كلیه موارد پذیرفته مى شود.
نكته یاد شده، در علوم اجتماعى، بهویژه جامعه شناسى حائز اهمیت است، و آن نوع بحث از قانون مندى كه گورویچ آن را از مسائل نادرست قرن نوزدهم مى دانست، در واقع، كشف قوانینى از سنخ علل تامه و منحصره است، همان طور كه از دیرباز، در روش شناسى و شناخت شناسى اسلامى صریحاً بیان شده است كه دست یابى به آن نوع قوانین، در توان علوم تجربى، اعم از انسانى و غیر انسانى نیست، اما دانشمندان علوم تجربى در آغاز با غفلت از این نكته، درصدد كشف آن ها برآمدند و دانشمندان علوم اجتماعى نیز در آغاز گرفتار چنین وضعیتى شدند. اما امروزه با پیشرفت علم و كشف موارد نقض در قوانین، به این نتیجه رسیده اند كه ادعاى كشف چنین قوانینى از طریق روش تجربى، بى اساس است و مسائلى، از قبیل گرایش، نظم و یا قوانین آمارى و احیاناً نتیجه بخشى عملى را، خصیصه قوانین علمى دانسته اند.
به هر حال، موضوع یاد شده در باب قانون مندى جامعه از دیدگاه قرآن، زمینه را براى بررسى و طرح این مسئله فراهم مى سازد كه آیات قرآن كریم درصدد بیان كدام یك از دو نوع قانون یاد شده مى باشد و در صورت بیان هر دو نوع، با چه معیارى مى توان دو نوع قانون را در آیات شریفه بازشناخت؟
آن چه در این مقال در باب قانون مندى جامعه مدنظر است، شامل هر نوع قانون و قانون مندى بوده و اصل ضابطه مند بودن جامعه، و پدیده هاى اجتماعى، مطمح نظر است.
ب) جامعه
واژه جامعه نیز معمولا زندگى اجتماعى به صورت یك كل را تداعى مى كند و غالباً توجه به ساخت كلى جامعه و فرهنگ را به معناى عام آن به صورت یك كل (اعم از صورت و محتوا) به ذهن مى آورد، در حالى كه علاوه بر ساخت و محتوا به صورت یك كل، باید حالت ایستایى و پویایى جامعه، یعنى ابعاد ساكن و متحول آن و نیز به جامعه در بستر زمان و با صرف نظر از بستر زمان نگریسته شود. افزون بر این، نباید توجه به جامعه صرفاً به عنوان یك كل معطوف گردد، بلكه باید پدیده ها یا امور اجتماعى به عنوان اجزا، بخش ها و عناصر جامعه نیز در قلمرو مباحث اجتماعى قرار گیرند. این توضیح نیز زمینه ساز طرح این مسئله است كه قرآن مجید به كدام یك از ابعاد یاد شده پرداخته و در صورت پرداختن به همه، براى كدام یك اولویت قائل شده است. در این مقاله، آیاتى كه بر قانون مندى جامعه در كلیه ابعاد یاد شده دلالت مى كنند مورد نظر هستند و بر این اساس، فلسفه تاریخ كه به بُعد پویاشناسى جامعه نظر دارد نیز در قلمرو دین قرار مى گیرد.
2ـ شیوه هاى مختلف بررسى قانون مندى جامعه از دیدگاه قرآن
بررسى قانون مندى جامعه را در قرآن مى توان با راه هاى مختلفى انجام داد:
راه اول، آن است كه در جستوجوى آیاتى باشیم كه مستقیماً از قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى سخن به میان آورده اند.
راه دوم، تلاش براى یافتن آیاتى است كه موارد و مصادیق قانون هاى حاكم بر جامعه و پدیده هاى اجتماعى را ذكر كرده اند. روشن است كه ذكر قانون ویژه براى مورد و مصداقى خاص، هم اصل قانون مندى جامعه را اثبات مى كند و هم نمونه اى از آن را ارائه مى كند. به عبارت دقیق تر، ذكر قانون براى مورد خاص، به معناى مفروغ عنه دانستن اصل قانون مندى جامعه است. در این نوع بررسى اگر صرفاً به قوانین محدودى در باب برخى از پدیده هاى اجتماعى دست یابیم، نتیجه آن خواهد بود كه پدیده هاى اجتماعى فى الجمله قانون مندند، ولى اگر در هر یك از انواع مختلف پدیده هاى اجتماعى، قانون ویژه اى مطرح شده بود یا با تنقیح مناط توانستیم خصوصیت موارد یادشده را ملغا سازیم، قانون مندى تمام پدیده هاى اجتماعى را مى توان نتیجه گرفت.
راه سوم، آن است كه به بررسى آیاتى بپردازیم كه گرچه در باب اصل قانون مندى جامعه یا قوانین خاص مربوط به پدیده هاى اجتماعى سخنى ندارند، ولى یكى از شرایط صدق موضوعى كه در آیه مطرح شده، قانون مندى جامعه است. در این جا نیز با توجه به حكیم بودن خداوند متعال و فصیح و بلیغ بودن كلام الله، قانون مندى جامعه را كشف مى كنیم. شایان توجه است كه عبارت «شرایط صدق»، در این جا، لوازم و ملزوم ها و متلازم هاى موضوع را شامل مى شود. توضیح یاد شده این بصیرت را در اختیار قرار مى دهد كه آیات قرآن مجید، اصل قانون مندى جامعه را مفروغ عنه دانسته است و به ذكر موارد خاص مى پردازد یا آن كه اصل قانون مندى را مطرح ساخته و تشخیص مصادیق را بر عهده بشر گذارده است و یا آن كه اصولا تأكید خاصى در این دو باب نداشته و صرفاً به عنوان «شرایط صدق» مى توانیم به این نكته پى بریم كه خداوند جامعه را قانون مند مى داند، یا مسئله به گونه اى دیگر مطرح است.
در این مقاله به بررسى قانون مندى جامعه از طریق اول، مى پردازیم. بررسى مسئله از دیدگاه دوم، نیازمند فرصتى مستقل است.6 بررسى مسئله با روش سوم، مجال وسیعى را مى طلبد كه در این مقاله، به نمونه اى از آن اشاره خواهد شد.
3ـ نقش قانون مندى جامعه
قانون مندى جامعه، پیامدهاى مهم و شایان توجهى به دنبال دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:
الف) پیش بینى پذیرى جامعه و تاریخ
اگر در دیدگاه قرآن، جوامع و پدیده هاى اجتماعى نظام مند و قانون مند باشند، آن گاه مى توان با بررسى و تحقیق، در صدد كشف قوانین و نظام حاكم بر آن ها برآمد و با شناخت آن رابطه ها و تطبیق آن قوانین كلى بر جوامع و پدیده هاى اجتماعى موجود، روند رخداد پدیده هاى اجتماعى را پیش بینى كرد. البته روشن است كه براى چنین نتیجه گیرى اى علاوه بر اثبات قانون مندى، امكان كشف قوانین اجتماعى نیز باید اثبات شود، ولى بر فرض نفى قانون مندى، پیش بینى جریان هاى اجتماعى و سیرجوامع، امكان پذیر نیست. به بیان دیگر، قانون مندى، شرط لازم(ونه كافى)پیش بینى پذیرى ونیزقدرت برپیش بینى پدیده هاى اجتماعى و تاریخى است.
ب) قدرت تحلیل صحیح و دقیق جوامع گذشته
همان گونه كه قدرت پیش بینى حوادث آینده، به قانون مند بودن جامعه منوط است، اگر قانون مندى جامعه به اثبات برسد و زمینه براى كشف قوانین فراهم آید و با دردست داشتن قوانین اجتماعى به بررسى جوامع پیشین بپردازیم، یقیناً تحلیلى دقیق تر و صحیح تر از آن چه صرفاً در كتاب هاى تاریخ آمده است، در اختیار خواهیم داشت و حتى با در دست داشتن قوانین مى توانیم برخى نقل هاى تاریخى را تصحیح كنیم. این نكته، یكى از انگیزه هاى ابن خلدون براى نگاشتن مقدمه و تأسیس علم جدید (علم العمران) است كه خود نیز در برخى موارد، از آن سود جسته است. نظیر این نوع بهره بردارى در گاه شمارى نیز كاربرد دارد.
ج) شناسایى حوادث غیر منتظره و مورد انتظار
بسیارى از حوادثى را كه غیر منتظره مى نامیم، قابل پیش بینى هستند و وصف غیر منتظره را بى جهت یدك مى كشند. اگر از طریق قانون مندى جوامع و كشف قوانینِ آن، قدرت پیش بینى برایمان حاصل شود، با تطبیق آن بر جریانات موجود، مى توانیم آینده را تا حد زیادى پیش بینى كنیم و در انتظار حوادثى باشیم كه دیگران از آن غافل اند و یا آن را غیر منتظره مى پندارند. البته این سخن به معناى نفى حوادث غیر منتظره به طور كلى، نیست و مسئله بداء در معارف اسلامى بیان گر وجود چنین حوادث غیر مترقبه اى، حتى براى انبیا و اولیاى الهى است. به هر حال، فایده دوم، تبدیل كردن بسیارى از حوادث غیر منتظره به رخدادهاى مورد انتظار و در نتیجه، آمادگى براى بهره گیرى یا مقابله با آن هاست. در این صورت است كه پژوهشگر، از روند جریانات، شگفت زده نمى شود، چنان كه در روایت شریف علوى آمده است: «اعرف الناس بالزمان من لم یتعجب من احداثه».7 شگفت زدگى همواره در برابر حوادث غیرمنتظره است، و غیرمنتظره بودن حوادث، ناشى از عدم پیش بینى آن ها از قبل است، و عدم پیش بینى، معلول نشناختن «مكانیسم رخداد پدیده و قوانین حاكم بر آن» است كه در این روایت با عبارت آگاهى از زمان از آن نام برده شده است.
د) برنامه ریزى براى بهبود وضع موجود
بر اساس قدرت بر پیش بینى كه بر قانون مندى، شناخت قوانین و تطبیق موارد مبتنى است، مصلحان و مسئولان نظام اسلامى مى توانند آسیب ها و انحرافات اجتماعى و نیز عوامل بهوجود آورنده آن را شناسایى كرده و در جهت چاره اندیشى و اصلاح وضع موجود اقدام كنند. هم چنین با توجه به آرمان ها و در راستاى سعادت واقعى جامعه، با شناخت مكانیسم تحول از وضع موجود به وضع ایده آل، براى حركت جامعه بدان سو برنامه ریزى نمایند. از سوى دیگر، با شناخت عوامل پدید آورنده و نهادینه كننده ارزش ها، ارزش هاى مثبت را ابقا كنند و در پرتو این برنامه ریزى ها مصونیت جامعه را در برابر آسیب هاى اجتماعى تأمین نمایند و در برابر تهاجم فرهنگ هاى بیگانه ـ به تعبیر رهبر معظم انقلاب شبیخون فرهنگى دشمن ـ جامعه را واكسینه كنند، چنان كه ضمن روایت شریف حضرت على(علیه السلام) آمده است: «إنّ من عرف الأیام لم یغفل عن الاستعداد; هر كس دوران ها و زمان ها را بشناسد، از آمادگى نسبت به جریان ها و حوادث آن غافل نمى ماند.»8 فقط در این صورت است كه مصلحان اجتماعى و مسئولان نظام اسلامى، مورد تهاجم رویدادهاى غیر منتظره اجتماعى و جریانات ناشناخته اجتماعى قرار نمى گیرند و غافل گیر نمى شوند، چنان كه در روایت شریف امام صادق(علیه السلام) آمده است: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس;9 كسى كه از جریانات زمان خویش آگاه است مورد هجوم جریانات و رخدادهاى مشتبه قرار نمى گیرد.»
قانون مندى جامعه
در بررسى مسئله قانون مندى جامعه از طریق نخست (یعنى بیانات مستقیم قرآن مجید در این باب) مى توان آیات شریفه دال بر موضوع را در هشت دسته قرار داد. البته از آن جا كه در بین این هشت دسته، آیات دال بر سنّة الله بیش از سایر دسته ها صراحت و دلالت روشن ترى بر مطلب دارد، در بیانى كوتاه، این واژه و ویژگى هاى آن را معرفى مى كنیم تا بصیرت در باب مفاد سایر آیات نیز حاصل آید و پس از آن، به بررسى آیات دیگر خواهیم پرداخت.
دسته اول: سنّة الله
در یازده آیه از آیات شریف قرآن كریم، تعابیر «سنّة الله»، «سنّة الاولین»، «سنّة الله فى الذین خلوا من قبل»، «سنّتنا»، «سنّة الله التى قد خلت من قبل»، «سنّة من ارسلنا قبلك من رسلنا»، «سنن الذین من قبلكم» و «قد خلت من قبلكم سنن» به كار رفته است.
هر چند درباره برخى از این آیات نسبت به این كه بیان گر رابطه تكوینى بین پدیده هاى اجتماعى هستند یا آن كه مقصود از سنت، الگوى اعتبارى رفتار اجتماعى است، اختلاف نظر وجود دارد، ولى در اكثر آیات، اتفاق نظر وجود دارد كه مقصود از سنت، روابط عینى و تكوینى بین پدیده هاى اجتماعى، یعنى قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى است.
مقصود از سنت اجتماعى و ویژگى هاى آن
واژه سنت در لغت، معانى یا كاربردهاى متفاوتى دارد، نظیر راه و روش، رسم، قانون، فریضه، احكام (امر و نهى خداوند)، شریعت، عادت، طبیعت، روى و رخساره.10
این واژه در متون اسلامى، علاوه بر استعمال در معناى عام راه و روش11 بر چند مصداق ویژه آن نیز اطلاق شده است، از جمله در متون فقهى و اصولى كه به قول، فعل و تقریر معصومین(علیهم السلام)12 سنت گفته مى شود، بدان جهت كه بخش مهمى از آن، بیان گر و مشخص كننده روش ایشان است.
از سوى دیگر، در آیات و روایات بر آن قسمت از تدبیر و سازماندهى خداوند كه تداوم و تكرار داشته باشد و رویه خدا را نشان مى دهد، واژه سنة الله اطلاق شده است. آن چه در محور اصلى این مبحث قرار دارد، همین كاربرد اخیر است، از این رو توضیحى كوتاه در مورد واژه تركیبى سنة الله ضرورت مى یابد.
بر اساس جهان بینى توحیدى، علاوه بر آفرینش موجودات، تدبیر و سازماندهى آن ها نیز از سوى خدا و به دست خداست. بر این اساس، پیدایش موجودات، تأمین نیازها، تحوّل و دگرگونى آن ها و روابط نظام مندى كه بینشان برقرار است، همه به تقدیر، اذن و اراده خداوند متعال مستند است و او مالك و مدبّر جهان، و در یك كلمه رب العالمین است. واژه تركیبى سنة الله به قوانین عام حاكم بر امور یاد شده اشاره دارد و بنابراین در برگیرنده همه موجودات، از جمله انسان و همه شئون وى، به ویژه زندگى اجتماعى اوست.
سنت هاى الهى انواع و اقسام گوناگونى دارد:
سنت هاى جهان شمول و غیر جهان شمول، سنت هاى این جهانى و آن جهانى، سنت هاى مربوط به انسان و مرتبط با دیگر موجودات، سنت هاى فردى و اجتماعى و نیز سنت هاى اجتماعى خاص و اجتماعى عام. آن چه در این بخش، مطمح نظر است سنت هاى اجتماعى مربوط به انسان، بهویژه سنت هاى عام اجتماعى است، خواه به بُعد پویایى جامعه ناظر باشد یا ایستاشناسى جامعه را مد نظر داشته باشد.
ویژگى هاى سنت هاى اجتماعى در قرآن
قرآن مجید در موارد متعدد و به دنبال ذكر برخى مسائل تاریخى و سرگذشت اقوام و ملل كه محور آن، سرگذشت امت هاى پیامبران گذشته(علیهم السلام) است، واژه هاى تركیبى سنة الله و سنة الاولین و سنن الذین من قبلكم13 را به كار برده و به صورت صریح یا ضمنى براى آن ویژگى هایى را ذكر نموده است كه مى توان آن را در امور زیر خلاصه كرد:
الف) استناد به خدا
نخستین نكته اى كه از تركیب اضافى سنّة اللله به دست مى آید، استناد آن به الله است. این امر، حاكمیت بینش توحیدى را نشان مى دهد كه حتى روابط حاكم بر طبیعت، انسان، جامعه و تاریخ، به عنوان تجلى اراده الهى و نشانه ربوبیت و تدبیر او در نظر گرفته مى شود; این بدان معناست كه وجود روابط حاكم، به معناى كنار زدن خدا در این زمینه ها نیست و پدیده هاى یاد شده در عین حاكمیت روابط ویژه بر آن ها، وابسته به خدایند و بهره گیرى از سنن حاكم بر عرصه هاى مختلف هستى نیز در سایه مشیّت الهى و قدرت و حكمت و تدبیر او صورت مى پذیرد. در واقع، سنت ها خود جلوه هاى مختلف اراده خدا هستند. البته الهى بودن سنت ها را نباید با گرایش لاهوتى تاریخ كه از سوى كسانى نظیر سنت اگوستین مطرح شده است یا با گرایش جبرگرایانه اشاعره یكى دانست، زیرا این دو گرایش، حوادث تاریخ و پدیده هاى انسانى را فقط به الله مرتبط دانسته و كلیه پیوندهاى حوادث را با یكدیگر نفى مى كنند. به تعبیر دیگر، ارتباط با الله را به جاى ارتباط پدیده ها با یكدیگر مى نشانند، ولى در بینش قرآنى، روابط موجود بین پدیده ها پذیرفته مى شود و بر پیوند علّى و معلولى بین آن ها تأكید مى گردد و در عین حال، همین پیوندها و روابط را مظاهر تدبیر، حكمت، قدرت و حاكمیت اراده الهى مى داند.
ب) تحویل و تبدیل ناپذیرى
تبدیل به معناى جایگزین ساختن14 است و مقصود از تبدیل ناپذیرى سنن الهى این است كه آن دسته از پیامدهاى رفتارهاى گروهى و اجتماعى كه در آیات و روایات به عنوان سنت الهى مطرح شده است، جانشین پذیر نیستند. نه خود خداوند، سنت خویش را مبدل خواهد نمود و پیامد دیگرى را جایگزین آن مى سازد و نه موجود دیگرى را یاراى آن است كه سنت خدا را دگرگون سازد، نظیر آن چه در قوانین واقعى كشف شده به مدد روش هاى علمى، مشاهده مى شود كه پیامدهاى ویژه هر پدیده در همه موارد، براى آن ضرورت دارد.
تحویل نیز معانى متعدد و مختلفى دارد، از جمله: دگرگونى، زیر و رو ساختن و انتقال شیئى از مكانى به مكان دیگر. مقصود از تحویل ناپذیرى سنن الهى آن است كه پیامدهاى رفتارهاى گروهى (كه در مورد جوامع و امت هاى گذشته تحقق یافته) تغییر و دگرگونى نیافته و جا به جایى نسبت به مورد آن، رخ نخواهد داد.
توضیح آن كه، قرآن مجید در آیات مختلف، عواقب ناگوارى را كه دامن گیر امت هاى ناصالح (كافر و مجرم) گذشته شده یا پیامدهاى خوشایندى را كه اجتماعات صالح گذشته از آن بهره مند شده اند، بیان كرده است، و در پایان آیات، از این مطلب سخن گفته شده كه آن پیامدها متحول نخواهد شد و از دوام و كلیّت برخوردارند و از مورد واقعى آن (ملتى كه مستحق چنین پیامدى هستند) به موردى دیگر (قومى دیگر كه زمینه آن پیامد را فراهم نساخته اند) منتقل نخواهد شد یااز مكانى كه آن ملل دچار آن عواقب شده اند (دنیا) به مكانى دیگر (آخرت) منتقل نمى گردد و در یك جمله، سنت ها مو به مو و به تعبیر روایات «ذراعاً بذراع و شبراً بشبر و باعاً بباع» درباره ملل دیگر جریان مى یابد.
دو ویژگى یاد شده، تقریباً در برگیرنده همان شرایطى است كه با واژه هاى دوام، ضرورت و كلیت به عنوان ویژگى هاى قوانین علمى از سوى دانشمندان ذكر شده است.
البته تحویل و تبدیل ناپذیرى سنن الهى را نباید با بى قید و شرط بودن آن و عدم تلاقى، تزاحم و كسر و انكسار سنت هاى مختلف خلط كرد. سنن الهى در عین تحویل و تبدیل ناپذیرى، داراى شرایط، تزاحم و كسر و انكسار هستند و چه بسا سنتى پیامد سنت دیگرى را بكاهد یا زمینه جریان آن را به كلى از بین ببردیا از بروز و ظهور پیامد خاص آن جلوگیرى كند و این، امرى است كه در قوانین علمى نیز شاهد آنیم و ضربه اى به قانون بودن آن وارد نمى سازد.
بنابراین، ممكن است گروه ها و جوامع بشرى، آگاهانه (و با شناخت سنت هاى مختلف كه تلاقى و كسر و انكسار دارند) و ناآگاهانه (از طریق عمل كردن به برخى سنت ها) از جریان برخى سنت هاى دیگر جلوگیرى نمایند یا از شدت آن بكاهند یا به آن شدت بخشند و از پیامد ناگوارى كه در اثر رفتارهاى جمعى در انتظارشان هست خود را مصون بدارند و یا خود را از پیامد مطلوبى كه باید در اثر رفتارهاى جمعى خود و عمل به یك سنت از آن بهره مند شوند محروم سازند، چنان كه در روایات اسلامى به آن تصریح شده و آیات شریفه قرآن مجید نیز مؤید آن است. این امر، در قوانین علمى نیز جریان دارد و امروزه یكى از انگیزه هاى اساسى اكتشافات بشرى، در همین نكته نهفته است.
ج) عدم منافات با اختیار و آزادى انسان
سنت هاى اجتماعى از آن جا كه با انسان و پدیده هاى انسانى ارتباط دارد، در عین قطعیّت، كلیّت و تبدیل ناپذیرى، با اختیار و اراده آزاد انسان منافات ندارد و به معناى جبرى بودن حوزه عمل آن ها نیست. بر خلاف این توهم «كه یا باید قانونِ ضرورى و قطعى و سنت تحویل و تبدیل ناپذیرى الهى را پذیرفت و یا باید به اختیار و آزادى اراده،15 پاى بند بود; و پذیرفتن هر یك مستلزم نفى دیگرى است.» قرآن مجید از عدم منافات و بلكه پیوند مستحكم این دو، سخن گفته است و صریحاً اعلام مى دارد كه این انسان ها هستند كه با اختیار و اراده خویش، زمینه اجراى سنت هاى الهى را فراهم و با انتخاب خویش خود را مشمول این یا آن سنت مى سازند.16 به تعبیر شیواى آیت الله شهید سید محمدباقر صدر(رحمه الله) سنت هاى اجتماعى و تاریخى خداوند، از زیردست انسان ها جریان مى یابند.17
در واقع، انتخاب آگاهانه، اختیار و آزادى انسان خود یكى از سنت هاى عام الهى در مورد انسان است و اكثر قریب به اتفاق سایر سنت هاى خداوند در زمینه پیامدهاى رفتار فردى و اجتماعى وى، تحت الشعاع این سنت قرار دارند و نسبت به آن ها، یك پیش شرط محسوب مى شوند. هم از این روست كه قرآن مجید در آیات متعدد، به امت ها و جوامع، دستور هشدارآمیز داده است تا با سیر در زمین، به عینیت و تحقق سنن الهى پى برده، با دریافت و مشاهده آن ها عبرت گرفته و خود را در مسیر رستگارى و رشد و شكوفایى قرار دهند و از عواقب ناگوارى كه امم گذشته به آن دچار شده اند، برهانند.18 مسئول دانستن انسان در قرآن و روایات نسبت به رفتارهاى فردى و گروهى نیز نشان دیگر عدم منافات قطعیّت سنت هاى الهى با اختیار و اراده آزاد انسان به شمار مى آید. در یك تحلیل عقلى نیز اعتقاد و آگاهى از سنت هاى الهى و قطعیّت و كلیّت آن ها، نه تنها دایره اختیار انسان را محدود نمى سازد یا موجب سلب آزادى از انسان نمى شود، بلكه خود یكى از اركان اختیار و مكمل و توسعه دهنده دایره آن است كه در جاى خود در كتاب هاى فلسفى، بررسى و اثبات شده است.
د) پیوند سنت هاى اجتماعى با زندگى اجتماعى و رفتارهاى گروهى
این سنت ها در مواردى جریان دارد كه افراد بسیارى از جامعه یا گروه، زمینه جریان آن سنت را فراهم سازند و به عملى متناسب با آن پیامد ـ به صورت مستقیم و غیر مستقیم ـ اقدام كنند كه بتوان انجام آن عمل را به تمام جامعه نسبت داد. در چنین شرایطى است كه پیامد مقرر، همه افراد جامعه (حتى كسانى كه مرتكب آن عمل نشده اند) را در بر مى گیرد. به عنوان مثال، از آیه شریفه «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم بركات من السّماء و الارض»19 این سنت اجتماعى استفاده مى شود كه چنان چه از افراد هر جامعه اى آن قدر ایمان آورده و تقوا پیشه كنند كه جمله «اهل این جامعه ایمان و تقوا دارند» در مورد آنان صادق باشد، خداوند نعمت هاى مادى و معنویش را شامل حال همه ایشان، حتى افراد كافر و بى تقوا مى نماید و همه از رفاه مادى، آرامش، امنیت و... برخوردار مى شوند. در این آیه، هم در جهت زمینه سازى جریان سنت و هم در بُعد پیامدهاى آن، زندگى اجتماعى و رفتار گروهى به عنوان دو محور اصلىِ سنت هاى اجتماعى خداوند در نظر گرفته شده است.20 در واقع، بین تحقق و صدق عنوان اجتماعى زمینه و پیامدهاى فراگیر، پیوندى تكوینى برقرار است، نه آن كه بین رفتار هر فرد و پیامد ویژه آن، رابطه برقرار باشد، هر چند ممكن است در آن مورد علاوه بر پیامدهاى اجتماعى، پیامدهاى فردى هم وجود داشته باشد، ولى آن پیامدهاى جمعى را نمى توان به این پیامدهاى فردى تقلیل داد و تحویل برد، و این نیز همانند عدم تحویل پدیده هاى اجتماعى و قوانین اجتماعى و جامعه شناختى، به پدیده ها و قوانین فردىوروان شناختى است كه جامعه شناسان بر آن تأكید دارند.21
هـ) اختصاص سنت هاى اجتماعى مورد نظر به زندگى انسان در دنیا
هر چند سنت هاى الهى ـ چنان كه اشاره شد ـ به سنت هاى دنیایى اختصاص ندارد، و به بیان دیگر، در میان سنت ها، سنت هاى ویژه نظام آخرت و نیز سنت هاى جهان شمول كه هر دو نظام را شامل مى شود وجود دارد، اما محدوده سنت هاى اجتماعى از زندگى دنیا فراتر نمى رود و طبق بیان قرآن و روایات، نظام اخروى، سراسر فردى است;22 چنان كه در دنیا نیز سنت هاى فردى، حتى نسبت به جوامع و در كنار سنت هاى اجتماعى وجود دارد.23
دسته دوم: پدیده هاى اجتماعى، مصداقى از «كلمة الله»
قرآن مجید در چهار آیه، از جمله آیه «و تمّت كلمة ربك صدقاً و عدلا لا مبدّل لكماته»، از تبدیل ناپذیرى كلمة الله و تمامیت و حق بودن (تثبیت و تحقق قطعى و عینى) آن سخن به میان آورده است.24
از سوى دیگر، در آیات دیگرى پدیده هاى اجتماعى و سرنوشت جوامع، مصداق و موردى از كلمة الله قلمداد شده است. مفاداین دو دسته آیات نیز قانون مندى جامعه است، چه آن كه قانون عبارت از نوعى رابطه غیر قابل تبدیل و تحول است كه بین دو پدیده وجود دارد، و این تعریف بر مفاد تبدیل ناپذیرى كلمة الله صادق است. شمول قانون مندى كلمة الله نسبت به پدیده هاى اجتماعى، از آیات دیگر نیز استفاده مى شود و به این طریق، هم صغراى برهان (پدیده هاى اجتماعى مصداق «كلمة الله»اند) و هم كبراى برهان («كلمة الله» تبدیل ناپذیر و قانون مند است) به اثبات مى رسد.
با توجه به آن چه گذشت، بحث از مفاد كلمة الله و كلیّت مصادیق آن براى بحث كنونى ضرورت ندارد، زیرا این استدلال به دو نكته متكى بود: نخست، تبدیل ناپذیرى كلمة الله و دوم، شمول آن نسبت به پدیده هاى اجتماعى، و این دو را از ظاهر آیات و كاربرد آن ها در پدیده هاى اجتماعى مى توان نتیجه گرفت، گرچه مفاد كلمة الله كاملا روشن نشده باشد یا كلیه مصادیق آن را نشناخته باشیم. بر این اساس، فقط به سه مورد از آیات شریفه كه بر شمول كلمة الله نسبت به پدیده هاى اجتماعى دلالت دارد، اشاره مى شود:
1. «قد نعلم انّه لیحزنك الذى یقولون فانهم لا یكذّبونك و لكن الظالمین بآیات الله یجحدون * و لقد كُذّبت رسلٌ من قبلك فصبروا على ما كُذبوا و اوذوا حتى اتاهم نصرنا و لا مبدّل لكلماته و لقد جائك من نبأ المرسلین».25
در این دو آیه شریفه، جریان اندوهگین شدن پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) بر اثر تكذیب ایشان از سوى مشركان، مطرح شده و سپس از این كه تكذیب پیامبران امرى با سابقه است و یادآورى استقامت پیامبران الهى(علیهم السلام) به هنگام اذیت و آزار ایشان و سرانجام نصرت خداوند نسبت به ایشان سخن به میان آمده است، و در ذیل آیه دوم، تكذیب و آزار مشركان و نصرت و یارى خداوند، مصداق كلمات الله دانسته شده است: «لا مبدّل لكلماته و لقد جائك من نبأ المرسلین.» یارى خداوند نسبت به پیامبران گذشته، در آیات دیگر به روشنى بیان شده است. در این آیات آمده است كه این اقوام دچار عذاب و هلاكت شده اند.
هلاكت اقوام و پیروزى حق بر باطل در عرصه زندگى اجتماعى، مصداق بارز پدیده هاى اجتماعى است كه در این آیه، مصداق كلمة الله دانسته شده است. بنابراین، آیات تبدیل ناپذیرى كلمة الله بر قانون مندى جامعه دلالت دارد.
2. «و لقد اورثنا القوم الذین كانوا یُستضعفون مشارق الارض و مغاربها التى باركنا فیها و تمّت كلمة ربك الحسنى على بنى اسرائیل بما صبروا و دمّرنا ما كان یصنع فرعون و قومه و ما كانوا یعرشون».26
هر چند این آیه شریفه در خصوص قوم بنى اسرائیل است، ولى علت اتمام كلمه حسنى را براى ایشان، صبر و استقامتشان مى داند، و با توجه به این كه هدف از بیان قصص انبیا و اقوام در قرآن، پندآموزى است، مى توان عمومیت آن را نسبت به سایر امم و جوامع استفاده كرد. این آیه شریفه، سقوط یك حكومت و برپایى حكومت جدید و پیروزى مستضعفان را بر مستكبران در پرتو صبر، یك مصداق از كلمة الله الحسنى مى داند و به خوبى بر قانون مندى جامعه دلالت دارد.
3. «و لقد سبقت كلمتنا لعبادنا المرسلین * انّهم لهم المنصورون * و انّ جندنا لهم الغالبون».27
این مورد نیز همانند دو مورد پیشین ولى با بیان صریح و كلى، از نصرت خداوند نسبت به انبیا(علیهم السلام) و پیروزى و غلبه لشكریان الهى بر قواى كفر و شرك، سخن به میان آورده و آن را مصداق كلمة الله دانسته است.
ذكر این نكته ضرورى است كه از مجموع آیات مشتمل بر كلمة الله استفاده مى شود كه مقصود از تمت، حقّت و سبقت و تبدیل ناپذیرى كلمة الله، قضاى مختوم و رابطه اى تخلف ناپذیر و استثناناپذیر است كه متعلّق اراده تكوینى حضرت حق است و مصادیق آن به طور كلى یكى از چهار امر زیر است:
الف) امور اخروى، مانند حتمیت عذاب اخروى كفار كه در سوره زمر (39) آیه 71 آمده است.
ب) امور فردى دنیوى، مانند ایمان نیاوردن انسان فاسق كه در سوره یونس (10) آیه 33 آمده است.
ج) امور دنیوى مربوط به جامعه اى خاص، نظیر پیروزى بنى اسرائیل بر فرعونیان كه در سوره اعراف (7) آیه 137 آمده است.
د) امور دنیوى مربوط به كلیه جوامع، مانند پیروزى لشكریان خداوند بر باطل كه در سوره صافات (37) آیه هاى 171ـ173 آمده است.
دسته سوم: آیات سیر و نظر
دسته دیگر از آیات دال بر قانون مندى جامعه را مى توان آیات سیر و نظر نامید. در سیزده آیه شریفه یاد شده در زیر، گاه به سیر و نظر در سرنوشت امم گذشته دستور مى دهد، نظیر آیه شریفه: «قل سیروا فى الارض فانظروا كیف كان عاقبة الذین من قبل كان اكثرهم مشركین»28 و نیز آیات كریمه آل عمران(3) آیه 137، انعام(6) آیه 11، نحل(16) آیه 39، نمل(27) آیه 69 و عنكبوت(29) آیه 20. و گاه با استفهامى توبیخى انسان را بر غفلت از سیر و نظر و در نتیجه محروم ماندن از فواید آن سرزنش مى كند، مانند «افلم یسیروا فى الارض فینظروا كیف كان عاقبة الذین من قبلهم و لدار الاخرة خیر للذین اتقوا افلا تعقلون»29 یا نظیر «افلم یسیروا فى الارض فتكون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانّها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور».30 و نیز آیات روم(30) آیه 9، فاطر(35) آیه 44، غافر(40) آیه هاى 21 و 82 و محمد(47) آیه 10. علاوه بر آیات یاد شده، قرآن در ده آیه دیگر، به نظر در سرنوشت اقوام مجرم و مفسد گذشته دستور مى دهد كه عبارت اند از: اعراف(7) آیه هاى 84، 86 و 103، یونس (10) آیه هاى 39و 73، نمل (27) آیه هاى 14و 51، قصص (28) آیه 40، صافات (37) آیه 73 و زخرف (43) آیه 25.
این دسته آیات نیز به خوبى بر قانون مندى جامعه دلالت دارد، زیرا در صورتى كه بر جامعه و پدیده هاى اجتماعى، قانونى حكم فرما نباشد از سیر و نظر در آن ها كشف قاعده و ضابطه، امكان نخواهد داشت و دراین صورت، بصیرتى كه قرآن مجید مدنظر دارد، حاصل نمى شود و انتخاب طریق صحیح زندگى میسر نخواهد بود. آیات سیر و نظر مستقیماً بر اشتراك جوامع در قانون مندى و دست كم در پاره اى از قوانین اجتماعى دلالت دارد و با توجه به این كه در این آیات به عامل یا عواملى كه منشأ چنین سرنوشتى شده است، از قبیل فساد، جرم و شرك پرداخته شده، نه تنها بر قانون مندى پدیده هاى اجتماعى دلالت دارد، بلكه نوع خاص قانون حاكم بر آن جوامع و جوامع مشابه ایشان را نیز بیان مى كند.
این آیات، علاوه بر نكات یاد شده به سه نكته دیگر نیز اشاره دارد:
نخست، قابل كشف بودن قوانین اجتماعى است، زیرا اگر قوانین اجتماعى قابل كشف نباشند امر به سیر و نظر، لغو مى باشد و سرزنش بر ترك آن، بى وجه خواهد بود، علاوه بر این، نتیجه اى كه در آیه شریفه 46/حج بر سیر و نظر حمل شده است، یعنى بصیرت درونى و درس آموزى از جریانات تاریخى، محقق نمى شود.31
دوم، راه و روش كشف قوانین اجتماعى است كه قرآن مجید علاوه بر وحى و دست كم براى تأیید حقایق وحیانى در این باب، سیر و نظر را راه مناسب مى داند; امرى كه به فرموده امیرمؤمنان(علیه السلام) اگر به صورت دقیق و كامل صورت پذیرد به منزله آن خواهد بود كه فرد با تك تك آن اقوام زیسته باشد و زندگى شان را مشاهده كرده باشد. آن حضرت، خطاب به فرزند ارجمندش مى فرماید: «اى بنىّ انّى و ان لم اكن عمرّت عُمر من كان قبلى فقد نظرت فى اعمالهم و فكّرت فى اخبارهم و سرت فى آثارهم حتى عدت كأحدهم بل كانّى بما انتهى الىّ من امورهم قد عُمِّرت مع اوّلهم الى آخرهم فعرفت صفو ذلك من كدره و نفعه من ضرّه».32
سوم، موانع تأثیرپذیرى و احیاناً فهم دقیق و صحیح جریانات تاریخى و قوانین اجتماعىِ حاكم بر پدیده هاى اجتماعى و جوامع انسانى كه آیه شریفه «فانّها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور»33 بدان اشاره دارد. طبق مفاد این آیه اگر كسانى با سیر و نظر در سرنوشت جوامع، تسلیم حقایق نمى شوند یا حتى اگر آمادگى سیر و نظر در سرنوشت امت ها و درس گرفتن از آن را ندارند، ریشه در كورباطنى شان دارد و گرنه دیده سر و ظاهرشان نابینا نیست تا نتوانند سرگذشت اقوام گذشته را مشاهده كنند.
مسئله مهم دیگرى كه در این جا قابل بحث و بررسى است این است كه مقصود از سیر و نظر چیست و آیا سیر و نظر در آیه، با سیر و نظر در حدیث شریف نهج البلاغه یكى است؟ و آیا طریق سیر و نظر به معناى عدم كفایت بیانات وحى در این باب است؟ و در هر صورت، چه رابطه اى بین سیر و نظر و دیگر راه هاى شناخت حقایق و از جمله وحى و الهامات غیبى برقرار است؟ البته به لحاظ محدودیت حجم این مقاله و نیز استطرادى بودن این مسئله، نسبت به اصل بحث (قانون مندى جامعه) از آن صرف نظر مى شود.
دسته چهارم: آیات عبرت
دسته دیگر از آیات دال بر قانون مندى جامعه، آیات عبرت و موعظه بودن قصصِ امم گذشته است. برخى آیات شریفه قرآن مجید به صراحت، دلالت دارد كه ذكر سرگذشت امت هاى پیشین براى عبرت گرفتن و پندآموزى است و هم از این روست كه در گزینش داستان هاى خاص، بخش هاى ویژه هر داستان، چگونگى بیان و مقدمه چینى و نتیجه گیرى از آن، این روح سریان دارد و همه داستان ها با این صبغه و رنگ مطرح مى شود.
این ویژگى، یكى از تفاوت هاى مهم داستان سرایى قرآن با سایر كتاب هاست. اگر بتوان واژه داستان سرایى را در مورد داستان هاى قرآن به كار برد، پرداختن به داستان ها همانند سایر موضوعات در متون دینى، بهویژه قرآن مجید جهت دار است و خود مقدمه براى هدفى دیگر (پندآموزى و انسان سازى) است.
عبرت گرفتن و پند آموختن به معناى شناخت قوانین حاكم بر موارد خاص از طریق بررسى و تأمل در آن ها، شمول آن قانون ها نسبت به جوامع كنونى و آینده، و منافات نداشتن آن قانون ها با اختیار و آزادى انسان هاست وگرنه اگر در مورد هر یك از امور یاد شده، تردید شود، عبرت آموزى میسر نخواهد بود. بر این اساس، آیاتى كه به ذكر داستان هاى گذشته پرداخته و به عبرت آموزى از آن توصیه مى كند یا ذكر آن ها را به منظور عبرت آموزى مى داند، به خوبى بر قانون مند بودن پدیده هاى اجتماعى دلالت دارد، گذشته از آن كه امكان كشف آن قوانین، و عدم منافات آن با اختیار انسان را یادآور مى شود.
این آیات با پنج تعبیر عبرت، نكال، مَثُلات، موعظه و آیه مطرح شده است كه در این جا به نمونه هایى از هر یك اشاره مى شود:
1. عبرت
«قد كان لكم آیة فى فئتین التقتا فئة تقاتل فى سبیل الله و اخرى كافرة یرونهم مثلیهم رأى العین و الله یویّد بنصره من یشاء ان فى ذلك لعبرة لاولى الابصار.»34
در این آیه شریفه از جنگ دو گروه (یكى مؤمن و دیگرى كافر) سخن به میان آمده است كه طبق بیانات مفسران گران قدر، مقصود پیكار مسلمانان با كفار در جنگ بدر است.35 هر چند صدر آیه، به یك جریان خاص اجتماعى در صدر اسلام ناظر است، ولى ذیل آن، كه عبرت بودن آن را براى صاحبان بصیرت مطرح مى سازد دلالت دارد كه قانونى كلى و فراگیر نسبت به جوامع دیگر و پدیده اجتماعىِ جنگ در گروه هاى اجتماعى مشابه است، زیرا عبرت از ریشه عبور به معناى گذر و تجاوز است و به لحاظ آن كه انسان از عمل یك فرد یا گروه و عقوبتى كه در اثر آن دچارش شده عبور مى كند و [با تعمیم آن] به اقوام و افراد دیگرى كه همان عمل را انجام دهند، مى رسد و در باب آنان نیز به همان سرنوشت حكم مى كند، بر پند گرفتن، عبرت اطلاق شده است.36
مشابه این آیه، آیات شریفه 109ـ111 یوسف است كه ذیل آن مى فرماید: «لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب»37 و نیز آیه شریفه 26 نازعات كه درباره هلاكت فرعون مى فرماید: «انّ فى ذلك لعبرة لمن یخشى».
2. نكال
«و لقد علمتم الذین اعتدوا منكم فى السبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئین * فجعلناها نكالا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظة للمتقین».38
واژه نكال از ریشه نكَّلَ به معناى مقید كردن و منع نمودن و بازداشتن است. و مقصود از آن، عقوبتى است كه در مورد فرد مجرم صورت مى گیرد تا از انجام عمل ناشایستى كه فرد مجرم انجام داده توسط دیگران جلوگیرى شود و براى دیگران عبرت شود یا مانع انجام آن عمل توسط خود مجرم گردد.39
آیه شریفه از تخلف یهود كه با سوء استفاده و حیله شرعى صید ماهى را كه براى ایشان حرام شده بود مرتكب شدند و در نتیجه عصیان امر الهى، به بوزینگان خوار مبدّل شدند، سخن به میان آورده و عقوبت ایشان را نكال براى معاصران ایشان و اقوام و گروه هاى اجتماعى آینده مى داند. البته روشن است كه اگر جوامع، قانون مند نباشند، عقوبت اصحاب سبت صرفاً یك جریان منحصر به فرد مى شود و نمى تواند سبب خوددارى دیگران از ارتكاب چنین اعمالى شود.
نظیر این آیه، آیات دیگرى نیز در باب قانون مندى پدیده هاى اجتماعى، بهویژه از دیدگاه روان شناسى اجتماعى در قرآن وجود دارد.40
3. مَثُلات
خداوند متعال در این آیه شریفه مى فرماید: و «یستعجلونك بالسیئة قبل الحسنة و قد خلت من قبلهم المثلات»41.
مثلات، جمع مثله و از ریشه مثل گرفته شده و به معناى عقوبت هایى است كه براى بازداشتن دیگران از اعمالى كه در اثر آن عقوبت مورد نظر، متوجه مجرم شده است صورت مى گیرد. گویا عقوبت مجرم، براى مرتكبان آن عمل ناشایست از جهت سرانجام، نمونه و الگو قرار مى گیرد. راغب در مفردات مى نویسد: «المثلة نقمة نزل بالانسان فیجعل مثالا یرتدع به غیره و ذلك كالنكال» و طبرسى در مجمع البیان مى فرماید: «المثلات: العقوبات». بر این اساس، مفاد مثلات به مفهوم نكال، نزدیك مى شود.
هنگامى كه پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) كفار را از عقوبت هاى الهى نسبت به امم گذشته بیم داد برخى كفار از روى استهزا به آن حضرت گفتند: از خداوند بخواه تا ما را عقوبت نماید. در چنین شرایطى آیه شریفه نازل شد و به ایشان هشدار داد كه عقوبت هایى كه موجب عبرت دیگران شد در مورد اقوام گذشته نازل شده است و از چنین درخواستى از سوى مشركان به رغم آگاهى آنان از عقوبت هاى پیشینیان با شگفتى یاد مى كند.42 و در هر صورت، دلالت دارد كه چنین عقوبت هایى به منظور عبرت گرفتن است و سرنوشتى كه امم گذشته دچار آن شده اند براى این گروه از كفار نیز امكان وقوع دارد، زیرا جامعه و پدیده هاى اجتماعى، قانون مند و در نتیجه، تكرارپذیر است.
4. موعظه
«و كلا نقص علیك من انباء الرسل مانثبت به فؤادك و جائك فى هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤمنین».43
موعظه از وعظ به معناى تخویف44 و یادآورى عواقب عملى، و نصیحت45 یا منع و جلوگیرى همراه با بیم دادن46 گرفته شده است. و در هر صورت بر قانون مندى جامعه و پدیده ها دلالت دارد، زیرا نصیحت و ترساندن، به منظور هشدار دادن به خطرات نامطلوب یك عمل است و این امر در امور اجتماعى در صورتى امكان پذیر است كه جامعه و پدیده هاى اجتماعى قانون مند باشد.
شایان توجه است كه آیات دیگرى نظیر همین آیه، در قرآن وجود دارد.47ممكن است گفته شود كه موعظه بودن سرنوشت مجرمان براى دیگران، با احتمال رخ دادن آن ها نیز امكان پذیر است و در این صورت، قانون مندى جامعه را نمى توان از این آیات نتیجه گرفت. به عبارت دیگر، امكان دارد این آیات در صدد بیان این نكته باشند كه در گذشته، اقوامى چنین اعمال ناشایستى را انجام دادند و مجازات شدند، شما هم احتمال بدهید كه شاید به سرنوشت ایشان دچار شوید و چنان سرنوشتى برایتان پیش آید پس، از سرنوشت گذشتگان پند گیرید. در این صورت، قانون مندى جامعه به مفهوم قانون قطعى و تخلف ناپذیر به اثبات نمى رسد.
اما باید دانست كه گرچه احتمال وقوع نیز مى تواند از انجام چنین خلاف هایى جلوگیرى كند و فى حد نفسه امكان دارد موعظه به لحاظ امكان وقوع عقوبت باشد، ولى لحن و ظاهر آیه آن است كه مشابه چنین عقوبتى براى مرتكبان چنان اعمالى رخ خواهد داد. البته ضرورت ندارد كه مشابهت كامل و همانندى تام بین عقوبت امت هاى گذشته و امت هاى آینده باشد، ولى عقوبتى كه مانع و رادع فرد از انجام آن عمل شود باید مد نظر باشد و اگر صرف احتمال باشد با توجه به این كه میزان احتمال هم مشخص نیست نقش موعظه بسیار ضعیف مى شود.
5. آیه
قرآن در آیات متعددى یادآور مى شود كه در سرنوشت امت هاى گذشته آیه یا آیاتى نهفته است و یا سرنوشت ایشان آیه است، نظیر آیه شریفه «و قوم نوح لما كذبوا الرسل اغرقناهم و جعلناهم آیة للناس...».48 هم چنین تعبیر آیه در آیه 13 آل عمران نیز به كار رفته كه در بحث عبرت گذشت.
كلمه آیه، سه كاربرد یا معناى متفاوت دارد، گرچه شاید بتوان هر سه را به یك معنا بازگرداند:
الف. ساختمان رفیع: «اتبنون بكل ریع آیة تعبثون».49
ب. نشانه و علامت گویا: «و آیة لكم اللیل نسلخ منه النهار».50
ج. مایه پند و اندرز: «فالیوم ننجّیك ببدنك لتكون لمن خلفك آیة».51و52
مقصود از آیاتى كه بر وجود آیه یا آیات در سرنوشت ناگوار امت هاى گذشته دلالت دارد، معنا یا كاربرد سوم، یعنى مایه پند و عبرت است.53
ممكن است گفته شود در این آیات، مقصود از آیه و آیات نشانه است; یعنى نشانه قدرت خداوند و حقانیت پیامبران یا امرى دیگر، و در این صورت، ارتباط آیه ها با مبحث قانون مندى جامعه از هم مى گسلد. ولى باید توجه داشت كه حتى اگر آیه به معناى نشانه باشد مى تواند نشانه هلاكت اقوام گذشته در اثر اعمال ناشایست یا مخالفت با پیامبران و نادیده گرفتن فرامین الهى باشد و در این صورت نیز قانون مندى جامعه را افاده مى كند، زیرا مفاد آیه چنین مى شود كه در سرنوشت پیشینیان آیه و آیاتى است و شما با بررسى آن آیات و تأمل در سرنوشت ایشان به قانون حاكم بر سرنوشتشان پى برده و كشف آن قانون، موجب هدایت شما و بهره گیرى از آن در انتخاب مسیر صحیح زندگى مى شود. از این رو در سوره عنكبوت، آیه بودن را براى «قوم یعقلون» و در سوره ذاریات براى «الذین یخافون العذاب الالیم» مى داند و در سوره طه مى فرماید: «افلم یهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون یمشون من مساكنهم ان فى ذلك لایات لاولى النهى».54
آیه بودن براى چنین كسانى ـ نه هر كس ـ و موجب هدایت بودن براى دیگران، معنایى جز این ندارد كه فهم این جریانات در سعادت انسان مؤثّر است، و مؤثر بودن در سعادت به آن است كه جامعه، قانون مند باشد و اهل دل با تكیه بر آن، عبرت گیرند.
تبیین دیگرى كه براى آیه به معناى نشانه بودن قصص گذشته مى تواند مطرح شود آن است كه در این آثارِ به جاى مانده، نشانه هایى از وجود چنین جامعه و ملتى است. در این صورت نیز با توجه به این كه صرف اِخبار از وجود چنین ملتى در بینش قرآنى چندان اهمیتى ندارد، بلكه اِخبار از ملتى كه در زندگى خود اعمالى داشته و در اثر آن هلاك شده اند و عبرت براى دیگرانند مهم است55 ـ چنان كه آیات با صراحت بر آن دلالت دارد ـ آیات یاد شده بر قانون مندى جامعه دلالت دارد. مشابه آیات یاد شده، آیات فراوان دیگرى نیز وجود دارد.56
دسته پنجم: آیات ذكرى و تذكره
این دسته از آیات قانون مندى جامعه، آیاتى است كه سرنوشت امت هاى پیشین را براى امت اسلام بازگو كرده و آن را ذكرى و تذكرة مى داند، نظیر آیه شریفه: «و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشدّ منهم بطشاً فنقبوا فى البلاد هل من محیص * ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهید».57
ذكرى و تذكره از ریشه ذكر به معناى یادآورى است و نظیر واژه آیه، كه به معناى عبرت مى آمد، این واژه نیز بر پند گرفتن و متذكر شدن دلالت دارد.58 مفاد آیات بر این اساس، آن است كه یادآورى قصص امم گذشته براى تأمل درباره ایشان و توجه به قانون مندى حاكم بر آن ها و درس آموختن و عبرت گرفتن از آن هاست و اگر جامعه، قانون مند نباشد چنین امرى امكان ناپذیر است. مشابه این آیه نیز آیات دیگرى وجود دارد59 و به طور كلى مى توان تمام آیاتى كه داستان انبیاى سلف را بیان مى كند و با كلمه اذ یا اذا آغاز مى شود، از این مجموعه دانست، زیرا چنان كه مفسران و عالمان ادب گفته اند در این موارد، كلمه (اذكر= یاد كن و به خاطر آور) در تقدیر است60 و با همان بیانى كه گذشت به خاطر آوردن در این موارد، با قانون مندى جامعه ملازم است، زیرا هدف این آیات، صرف به خاطر آوردن آن اقوام و جریاناتشان نیست، بلكه توجه به اعمال، عواقب و رابطه اعمال و عواقب ایشان به منظور كشف رابطه و درس گرفتن از آن است.
دسته ششم: آیات تعقّل و تأمّل
این دسته، آیاتى است كه بر تعقل و تأمل نسبت به سرنوشت امم گذشته، تأكید و مردم را به آن تشویق مى كند و یا بر ترك آن، مذمت و تحذیر مى نماید، مانند آیات شریفه:«و ان لوطاً لمن المرسلین * اذ نجیناه و اهله اجمعین *.... و انكم لتمرون علیهم مصبحین * و بالیل افلا تعقلون».61
به طور مسلم، تعقل در باب امم گذشته از منظر قرآن كریم، اصالت و استقلال ندارد، بلكه به عنوان مقدمه امر دیگرى مطرح است. اگر تأمل و تعقل درباره این امت ها به منظور فراگیرى شیوه هاى ناشایست و اعمال نادرست ایشان باشد، بدون شك از دیدگاه قرآن امرى ناشایست و زشت است كه نباید صورت گیرد. و هم چنین تأمّل در زندگى و سرنوشت ایشان صرفاً براى فهم داستان یك قوم خاص بدون هرگونه نتیجه گیرى نیز مدنظر قرآن نیست، زیرا قرآن در بیان داستان ایشان دست به گزینش خاصى مى زند و معمولا اعمال نادرست، عقاید خرافى و سرنوشتى را كه در اثر چنین عقاید و اعمالى گریبان گیرشان شد، مطرح مى سازد. این ها نشان گر آن است كه تعقل، به منظور پى بردن به قانون مندى هاى حاكم بر ایشان و استفاده بهینه از این قانون مندى ها در جهت سعادت خود و دیگران است و این امر، بالملازمه بر قانون مند بودن پدیده ها و امكان كشف و به كارگیرى آن ها دلالت دارد.
آیات دیگرى نیز در قرآن وجود دارد كه با همین بیان، قانون مندى جامعه را مطرح مى سازند.62
دسته هفتم: آیات عذاب و عقوبت
این دسته، آیاتى است كه امت اسلام را به عذاب و عقوبتى همانند عقوبت و مجازات امت هاى پیشین تهدید مى كند، مانند آیه شریفه: «و لمّا جائت رسلنا لوطاً سیىء بهم و ضاق بهم ذرعا.. * فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیها حجارة من سجیل منضود * مسوّمة عند ربك و ما هى من الظالمین ببعید.»63 روشن است كه اگر پدیده هاى اجتماعى به صورت تصادفى رخ دهند و قانونى كلى نداشته و قانون مند نباشند هر نوع تهدیدى در این قالب، امكان پذیر نیست یا لغو و بیهوده است.
در مورد جمله اخیرِ این آیات شریفه «و ما هى من الظالمین ببعید» چند وجه ذكر شده است:
نخست، آن كه مراد، بُعد مكانى باشد; یعنى قوم لوط كه عِقاب شدند در سرزمین دور كه دست رسى به آن امكان نداشته یا بسى مشكل باشد، قرار ندارند64 و ظالمان امت اسلام مى توانند به آسانى به مكان ایشان سفر كرده و از نزدیك سرنوشت ایشان و هلاكتشان را مشاهده كنند كه در این صورت گرچه امكان استفاده قانون مندى از آیات شریفه وجود دارد، ولى آیات یاد شده، در این دسته قرار نمى گیرد و از منظر كنونى نمى توان از طریق این آیات به قانون مندى جامعه رسید. ولى این احتمال با سیاق آیات سازگار نیست، زیرا در این صورت، بهتر بود مانند این آیه شریفه بفرماید: «و ما قو لوط منكم ببعید»65 و تكیه بر ظلم در بیان نزدیكى مكان قوم لوط به كفارِ مكه با ضمیر مؤنّث، وجه چندان مناسبى ندارد.
دوم، آن كه مقصود «دور نبودن عقوبت در صورت ارتكاب جرم از سوى امت اسلام» باشد;66 به این معنا كه اگر شما هم ظلم كنید به زودى گرفتار عقوبتى مشابه عقوبت قوم لوط خواهید شد كه طبق بیانى كه گذشت بر قانون مندى جامعه دلالت خواهد داشت.
سوم، آن كه مقصود، صدور اعمال قوم لوط از ظالمان امت اسلام باشد; به این معنا كه ظالمان امت اسلام نیز اعمالى نظیر اعمال قوم لوط خواهند داشت و این امر، بعید نیست. این احتمال، در روایتى كه كلینى(رحمه الله) در كتاب شریف كافى آورده، آمده است. متن روایت چنین است: عن ابى جعفر(علیه السلام) قال: «... فقال الله عزّ و جل لمحمد(صلى الله علیه وآله): «ما هى من الظالمین ببعید» من ظالمى امتك إن اعملوا ما عمل قوم لوط».67طبق این بیان نیز آیه شریفه بر قانون مندى جامعه دلالت دارد، زیرا تعلیق الحكم على الوصف، مشعر بالعلیه و مفاد آیه چنین مى شود كه ظلم امت اسلام، زمینه ساز آن است كه ظالمان، مرتكب عمل قوم لوط شوند و این، یك رابطه كلى است كه مفادش قانون مندى پدیده هاى اجتماعى است.68
آیاتى كه ذكر شد نمونه هایى از آیات قرآن شریف است كه از آن ها به طور كلى قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى استفاده مى شود، ولى چنان كه گفته شد از دو دسته دیگر از آیات نیز قانون مندى پدیده هاى اجتماعى را مى توان نتیجه گرفت:
نخست، آیاتى كه به بیان مصادیق و موارد قانون مندى جامعه مى پردازد و قوانین خاص حاكم بر پدیده هاى اجتماعى و جوامع را بیان مى كند كه بررسى كامل آن ها نیازمند فرصتى دیگر و نوشته اى مفصل تر است.
دوم، آیاتى كه هر چند قانون ویژه اى را بیان نمى كند و از اصل قانون مندى سخن نمى گوید، ولى مطلبى كه در آیه بیان شده است جز با پذیرش قانون مندى جامعه و پدیده هاى اجتماعى نمى تواند صادق باشد.
در پایان این بحث از هر دو دسته آیات یاد شده، یك نمونه ذكر مى كنیم.
نمونه آیات بیان گر قوانین خاص: در آیات قرآن به كاركرد منفى كشمكش اجتماعى،69 كاركرد مثبت وفاق اجتماعى،70 آثار مثبت همبستگى اجتماعى71 و یكپارچگى اجتماعى72 توجه شده است. در یك تحلیل جامعه شناختى، گروه ها و جوامعى كه دچار اختلاف بینش ها، ارزش ها و اهداف هستند، در مرحله عمل به ستیزه و نزاع روى مى آورند. اعضاى چنین جامعه اى نسبت به وظایفى كه جامعه به دوش آن ها گذارده و نقشى كه از ایشان انتظار دارد، سست مى شوند و نیروهاى اجتماعى به جاى آن كه صرف رشد و توسعه جامعه و پاسدارى از ارزش هاى آن در برابر تهاجمات خارجى شود، در مسیر واداشتن گروه هاى دیگر به پذیرش مدعیّات گروه خاص و درگیرى و ستیزه با گروه هاى دیگر، ضربه زدن به آن ها و از صحنه خارج ساختن رقبا مى شود. در چنین وضعیتى، جامعه دچار وقفه و ركود و حتى بحران هاى اجتماعى مى شود و راه براى متلاشى شدن جامعه از درون یا تسلط بیگانگان از برون، باز مى شود و در واقع، پایان عمر آن جامعه فرا مى رسد. از این روست كه ایادى استعمار جهت پیاده كردن اهداف شوم خویش، از قانون معروف و مشهور «تفرقه بینداز و حكومت كن» سود مى جویند. قرآن مجید در مقام بیان این سنت، خطاب به مسلمانان مى فرماید: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحكم».73
در این آیه شریفه از دو پیامد و اثر نامطلوب ستیزه جویى و كشمكش اجتماعى یاد شده است: نخست، اثر روانى آن، كه سستى، بى رغبتى، عدم احساس مسئولیت نسبت به انجام وظایف اجتماعى و ایفاى نقش هاى اجتماعى است. و دوم، پیامد اجتماعى آن، كه از بین رفتن اقتدار جامعه است. از بین رفتن وفاق اجتماعى74 موجب بى اعتبارىِ ارزش هاى مشترك شده و كنترل هاى اجتماعى قوت خود را از دست مى دهد. در چنین شرایطى، ساخت جامعه درهم فرو مى ریزد، حیات اجتماعى از هم مى پاشد و جامعه دچار بى سازمانى مى گردد، یكپارچگى و انتظام جامعه از بین مى رود و جامعه از حالت اعتدال، خارج گشته و بحران زده مى شود و بحران اجتماعى، زمینه زوال جامعه از درون یا اضمحلالِ آن توسط نیروهاى برونى را به همراه خواهد داشت. قرآن مجید از این حقیقت دوم با تعبیر «تذهب ریحكم» یاد مى كند.
در آیه اى دیگر كه از اختلاف و تفرقه نیروهاى اجتماعى به عنوان یكى از عذاب هاى الهى سخن به میان آمده، خداوند این نكته را متذكر مى شود كه نتیجه اضمحلالِ وفاق اجتماعى آن است كه گروه هاى اجتماعى به جان هم افتند و كمر به نابودى یكدیگر بندند. ممكن است گفته شود آیات یاد شده صرفاً بر امكان صدور چنین عملى یا تحقق چنین عقوبتى براى ظالمان دلالت دارد، در صورتى كه قانون مندى جامعه ایجاب مى كند كه حتماً چنین عمل یا عقوبتى رخ دهد.
پاسخ آن است كه اولا: ـ چنان كه در آغاز بحث گذشت ـ قانون مندى جامعه با معدّ و مقتضى یا شرط بودن موضوع براى محمول، یا مقدم براى تالى هم سازگار است و حتماً نباید به دنبال علل تامه و منحصره بود و ثانیاً: معناى بعید نبودن، زود دچار عقوبت شدن است نه تردید در وقوع آن; به عبارت دیگر، زود نبودن وقوع آن است، مانند بعید نبودن وقوع قیامت كه در آیات شریفه به آن اشاره شده است، مانند: «قل ان ادرى اقریب ام بعید ماتوعدون»75، «انهم یرونه بعیداً و نراه قریباً فسوف یعلمون»76.
دسته هشتم: آیات مَثَل77
این دسته، آیاتى است كه با به كار بردن واژه مثل به قانون مند بودن پدیده هاى اجتماعى اشاره مى كند. این آیات را مى توان در سه دسته جاى داد:
الف. آیاتى كه پس از بیان سرگذشت پیشینیان آن را مَثَل براى دیگران قلمداد مى كند، مانند آیه شریفه: «و لقد ارسلنا موسى بآیاتنا الى فرعون و قومه... *فلما اسفونا انتقمنا منهم فاغرقناهم اجمعین * فجعلناهم سلفاً و مثلا للاخرین».78
مَثَل را چه به معناى نمونه و چه به معناى توصیف لحاظ كنیم، آیه شریفه بر قانون مندى جامعه دلالت دارد، زیرا در صورت اول، مفاد آیه چنین است كه جریان فرعون و هلاكت او یك نمونه و الگوى رفتار ناشایست با پیامبران و عواقب و پیامدهاى ناگوار آن است، و نمونه و الگو همواره امرى قابل تكرار، و قالب قانونى دارد. و در صورتى كه معناى توصیف بدانیم باز هم نتیجه این مى شود كه این جریان، توصیفى براى دیگران است; یعنى هدف از این داستان سرایى جلب توجه دیگران و عبرت و پند گرفتن ایشان است و چنان كه در تفسیر شریف مجمع البیان آمده است «مثلا للاخرین» به معناى «عبرةً و موعظةً للاخرین» مى شود.
مشابه این آیه نیز در قرآن وجود دارد.79
ب. آیاتى كه پس از بیان سرانجام زندگى امم گذشته مى فرماید براى دیگران هم همانند آن عقوبت ها وجود دارد، مانند: «افلم یسیروا فى الارض فینظروا كیف كان عاقبة الذین من قبلهم دمّر الله علیهم و للكافرین امثالها»80.
این آیه شریفه، مانند برخى دیگر از آیات گذشته، صدر آن از جهتى و ذیل آن از جهت دیگر بر قانون مندى جامعه دلالت دارد. و موردنظر در این بحث، ذیل آیه مى باشد كه مى فرماید: «براى كافران همانند عقوبت كفار پیشین خواهد بود».
ج. آیاتى كه مى فرماید براى امت اسلام مثل زده شده است و بعد، آن مثل و نمونه یا توصیف راكه نمونه اى از سرگذشت امم گذشته است بیان مى كند، مانند آیه شریفه: «ضرب الله مثلا قریة كانت آمنة مطمئنة یأتیها رزقها رغداً من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا یصنعون و لقد جائهم رسول منهم فكذبوه فاخذهم العذاب و هم ظالمون».81
بدیهى است مثل بودن چنین جامعه اى در صورتى رواست كه پدیده هاى اجتماعى، قانون مند بوده و از قوانین مشتركى برخوردار باشند، در غیر این صورت با اتفاقى دانستن پدیده هاى اجتماعى یا منحصر به فرد بودن و غیر قابل تكرار بودن آن ها، مثل و نمونه معنا ندارد.
هم از این روست كه پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مسجدى را كه گروهى از منافقان بنا كردند به عللى و از جمله آن كه وفاق اجتماعى مسلمانان را از بین مى برد خراب نمود و قرآن مجید از آن با تعبیر: «مسجداً ضراراً و كفراً و تفریقاً بین المؤمنین و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله;82مسجدى به منظور زیان زدن، كفر، تفرقه بین مسلمانان و كمین گاه دشمنان خدا و رسول» یاد كرد.
از سوى دیگر، قرآن مجید از همبستگى اجتماعى بین مسلمانان به عنوان یك نعمت الهى یاد كرده است. خاطرنشان مى شود كه فقدان همبستگى اجتماعى بین جامعه عرب پیش از اسلام، كانون آتشى بود كه داشت آن جامعه را در كام خود فرو مى برد، اما جامعه عرب در پرتو اسلام و با دست یابى به وفاق اجتماعى از سقوط حتمى و نابودى قطعى، نجات یافت. در این آیات، نظارت عمومى و كنترل اجتماعى به منظور حفظ ارزش هاى مشترك و تقویت آن ها و پاى بندى به محور اصلى وفاق اجتماعى مسلمانان ـ كه از آن با واژه «حبل الله; ریسمان الهى» تعبیر مى كندـ به همگان توصیه شده و نسبت به از دست دادن وفاق اجتماعى هشدار داده است: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا و اذكروا اذ كنتم اعداء فالّف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها كذلك یبین الله لكم آیاته لعلكم تهتدون * و لتكن منكم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون * و لا تكونوا كالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جائهم البینات و اولئك لهم عذاب عظیم;83 و به ریسمان الهى چنگ زنید و پراكنده نشوید و بیاد آرید نعمت خدا را بر شما، آن گاه كه با هم دشمن بودید پس در بین دل هایتان الفت افكند و به نعمت وى برادر یكدیگر شدید و آن گاه كه در پرتگاه آتش (سقوط و نابودى) بودید و شما را از آن نجات داد. خداوند آیاتش را چنین برایتان بیان مى كند تا رهیافته شوید. * از شمایان باید گروهى باشند كه به خیر دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمایند و ایشان رستگارانند. * و شما چونان كسانى نباشید كه پراكنده شدند و اختلاف نمودند پس از آن كه [به منظور هدایتشان] دلایل روشن بر ایشان آمد كه آنان عذابى بزرگ دارند.»
نكته شایان كمال توجه در این باب آن است كه قرآن مجید بر این باور است كه وفاق اجتماعى تنها در صورتى به بهترین وجه و كامل ترین شكل آن امكان پذیر است كه بر محور خدا و معارف و ارزش هاى نشأت گرفته از او بنیاد شود. در این صورت است كه توزیع نقش ها و كاركردها و شیوه هاى مشاركت به گونه اى صورت مى پذیرد كه كلیه افراد با اعمال خویش در بطن وفاقى عام و فراگیر، یكپارچه مى گردند و یكپارچگى84 تام و كامل، همه افراد جامعه را فرا مى گیرد، چنان كه در صدر اسلام شاهد آن بوده و در جامعه آرمانى حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشریف ـ نوید داده شده است. بر این اساس، سایر محورهاى وفاق اجتماعى، بهویژه محورهایى كه از پشتوانه حقیقى برخوردار نیستند به طور كلى نفى مى شوند یا در این چارچوبه پذیرفته مى شوند. نمونه آیاتى كه قانون مندى از شرایط صدق آن به شمار مى رود فراوان است.
یكى از نمونه هاى این دسته آیات را آیات شریفه امر به معروف و نهى از منكر و نظارت عمومى مى توان دانست، نظیر آیه شریفه: «ولتكن منكم امة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفحلون».85
اگر چه مفاد این آیه شریفه، دستور یا تشویق به ایجاد یك تشكل ـ هر چند ساده ـ براى انجام امر به معروف و دعوت به خیرات است، ولى روشن است كه این دستور یا تشویق از سنخ واجب هاى تعبّدى نیست كه صرف انجام آن به عنوان یك وظیفه فردى بدون در نظر داشتن ترتب آثار آن مدّنظر باشد، بلكه تأثیر مثبت بر دیگران، هدف اصلى این فریضه الهى است. و به همین جهت در روایات فقهى براى انجام آن شرایطى ذكر شده كه نشان گر مطمح نظر بودن آثار اجتماعى آن است، نظیر احتمال تأثیر، رعایت مراتبومراحل كه به خوبى نشان مى دهد این حكم بیش از هر چیز در راستاى پیش گیرى و اصلاح مفاسد و انحرافات اجتماعى تشریع شده است.
با توجه به آن چه گذشت اگر پدیده هاى اجتماعى و از جمله صلاح و فساد یك جامعه و بروز و افول انحرافات اجتماعى قانون مند نباشند و از سوى اتفاق و صدفه رخ دهند طبیعى است كه قابل پیش بینى و پیش گیرى یا درمان نخواهند بود و در این صورت، این دستور اجتماعى در چنین شرایطى نمى تواند معنا و مفهوم درستى پیدا كند و دستورى لغو و بیهوده خواهد بود. پس قانون مندى جامعه یكى از شرایط صدق این دستور و فریضه مهم الهى است و دستور یا تشویق به این فریضه و به طور كلى تشریع آن با پذیرش و اعتقاد به قانون مندى پدیده هاى اجتماعى ملازم است;به بیان دیگر اگر خداوند متعال كه به همه حقایق هستى و ربط و پیوندهاى پدیده هاى جهان و از جمله پدیده هاى اجتماعى احاطه دارد، قانون مندى خاصى را بین پدیده هاى اجتماعى قرار نداده باشد و قانون مندى جامعه از مصادیق «أتنبئون الله بما لا یعلم فى السموات و الارض» باشد و در عین حال فریضه امر به معروف و نهى از منكر را به منظور اصلاح جامعه و زمینه ساز اجراى تمام حدود و احكام الهى تشریع فرماید، آن بینش با این تشریع ناسازگار است، زیرا لازمه این تشریع، آن است كه بین انجام این فریضه و اصلاح جامعه، رابطه اى مثبت برقرار است و این یكى از مصادیق قانون مندى جامعه است، در صورتى كه طبق بینش اول چنین رابطه اى برقرار نیست. پس تشریع امر به معروف كه یك امر انشایى است لازمه اى دارد; یعنى امر به معروف سبب اصلاح جامعه است كه همان پذیرش قانون مندى جامعه است و مقصود از شرایط صدق نیز همین است.86
كتاب نامه
1. آگ برن و نیم كوف; زمینه جامعه شناسى، ترجمه و اقتباس امیرحسین آریان پور، تهران، كتاب هاى جیبى، 1352.
2. آلوسى، سید محمود، روح المعانى فى تفسیر القرآن و السبع المثانى، دارالفكر، بیروت 1408 هـ. ق
3. آمدى، عبدالواحد، غررالحكم و درر الكلم، ترجمه و نگارش محمدعلى انصارى قمى، تهران، [بى نا]، 1337.
4. ابن اثیر، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، مؤسسة مطبوعاتى اسماعیلیان، قم 1367
5. ابن درید، محمدبن حسن، جمهرة اللغه
6. ابن منظور، لسان العرب
7. ابن هشام، مغنى اللبیب عن كتب الاعاریب
8. انیس ابراهیم، معجم الوسیط،
9. بیضاوى، عبداللّه بن عمر، انوار التنزیل و اسرار التأویل المعروف بتفسیر بیضاوى، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1408 هـ. ق.
10. خوزى سرتونى، سعید، اقرب الموارد فى فصح العربیه و الشوارد
11. درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، سمت
12. دوركیم، امیل، قواعد روش جامعه شناسى، ترجمه على محمد كاردان، تهران، دانشگاه تهران، 1355.
13. رازى، فخرالدین محمد، التفسیر الكبیر (مفاتیح الغیب) داراحیاء التراث، بیروت، بى تا
14. راغب اصفهانى، حسین، معجم مفردات القرآن، (مفردات راغب) مطبعة التقدم العربى، بیروت 1392 هـ. ق
15. رشیدرضا، محمد، المنار فى تفسیر القرآن، دارالمعرفه، بیروت، بى تا
16. روسك، جوزف و رولند وارن، مقدمه اى بر جامعه شناسى، ترجمه بهروز نبوى و احمد كریمى، تهران، كتابخانه فروردین، 1369.
17. ژرژ گورویچ، مسایل جامعه شناسى امروز، مسائل جامعه شناسى قرن نوزدهم
18. ساروخانى، باقر، دایرة المعارف علوم اجتماعى، تهران، كیهان، 1370.
19. ساروخانى، باقر، درآمدى بر دائرة المعارف علوم اجتماعى، انتشارات اطلاعات، چاپ سوم، 1375
20. ساروخانى، باقر، فرهنگ علوم اجتماعى
21. صدر، سیدمحمدباقر، المدرسة القرانیة، المؤتمرالعالمى للامام الشهید الصدر، قم
22. طباطبائى، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1363.
23. طبرسى، ابوالفضل، مجمع البیان لعلوم القرآن، مكتبة العلمیة الاسلامیه، تهران، 1379
24. فرهنگ جامعه شناسى، ابراهامز
25. قاموس اللغه
26. كلینى، محمد بن یعقوب، فروع كافى، دارالكتب الاسلامیه، تهران، 1388 ق
27. كوئن، بروس، مبانى جامعه شناسى، ترجمه غلامعلى توسلى و رضا فاضل، تهران، سازمان مطالعه و تدوین كتب علوم انسانى دانشگاه ها، 1372.
28. گولدنر، الوین واروه، بحران جامعه شناسى غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، انتشار، 1368.
29. لغت نامه دهخدا
30. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، المكتبة الاسلامیة، تهران، 1362 ش
31. معجم مقاییس اللغه
32. میشل، دونكن، معجم علم الاجتماع، ترجمه احسان محمد حسن، بغداد، دارالرشید، 1980م.
33. نهج البلاغه
پی نوشت :
1 استادیار و مدیر گروه علوم قرآن مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى (ره)
2- ژرژ گورویچ، مسائل نادرست جامعه شناسى قرن نوزدهم، «طرح مسائل جامعه شناسى امروز»، ص 59.
3- الوین گولدنر، بحران جامعه شناسى غرب، ص46.
4- همان، ص47.
5- سید محمدحسین طباطبائى، المیزان، ج2، ص151.
6- در این زمینه، تحقیقى در حد فیش بردارى موضوعى، در «مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه» و نیز «مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)» صورت گرفته است، و در كتابى كه در گروه جامعه شناسى مؤسسه پژوهشى حوزه و دانشگاه در دست تألیف است، تحت عنوان سنتهاى اجتماعى در قرآن، به نمونه هایى از آن ها پرداخته شده است.
7- عبدالمحمد آمدى، غررالحكم.
8- محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج77، ص381. گرچه این حدیث مى تواند به عوالم پس از مرگ ناظر باشد، ولى ظاهر آن با دوران ها و ایام آینده این جهانى بیشتر تناسب دارد.
9- همان، ج78، ص269.
10- ر.ك: فرهنگ هاى لغت از جمله اقرب الموارد و لغت نامه دهخدا.
11- نمونه كاربرد در معناى لغوى «راه و روش» این روایت شریف است:
عن ابى جعفر(علیه السلام) قال: «ایّما عبد من عبادالله سنّ سنة هدى كان له اجر مثل اجر من عمل بذلك، من غیر ان ینقص من اجورهم شىء و ایّما عبد من عبادالله سنّ سنة ضلالة كان علیه مثل وزر من فعل ذلك من غیر ان ینقص من اوزارهم شىء; هر یك از بندگان خدا كه راه و روش هدایت بنیان نهد، براى او پاداشى همانند پاداش كسانى است كه بدان عمل كنند بدون آن كه از پاداش عاملان به آن سنت كاسته شود، و نیز هر یك از بندگان خدا كه رو به ضلالت نهد همانند بار گناه كسانى كه مرتكب آن شوند بر دوش اوست، بدون آن كه از گناه مرتكبان آن كم شود» (محمدباقر مجلسى، پیشین، ج71، ص258).
12- منظور از تقریر معصومان(علیهم السلام) آن است كه در محضر معصوم(علیه السلام) عملى صورت گیرد و معصوم(علیه السلام) با آن كه مى توانسته از آن جلوگیرى كند یا از آن نهى فرماید، سكوت اختیار كرده و با سكوت خویش، جایز بودن آن را تأیید كرده باشد.
13- در مورد دو تعبیر اخیر «سنة الاولین» و «سنن الذین من قبلكم» دو احتمال وجود دارد: نخست، آن كه سنت و رویه خدا درباره امت هاى پیشین و اولین مراد باشد كه در این صورت، مفاد این آیات با آیاتى كه تعبیر «سنة الله» در آن ها به كار رفته یكى خواهد بود. دوم، آن كه مقصود، روش و شیوه عملى و فرهنگى امت هاى گذشته و اولیه باشد كه در این صورت، آداب و رسوم اجتماعى ایشان مورد نظر است و ارتباطى به «سنة الله» ندارد، ولى احتمال اول قوى تر است و در واقع، چون «سنت» داراى دو طرف و محور است; یعنى «خدا» و «جوامع پیشین»، به یك جهت مى توان آن را به خدا نسبت داد و سنت رابه فاعل آن (خدا) اضافه كرد، به جهت دیگر مى توان آن را به جوامع نسبت داد و به مفعول (امت هاى گذشته) اضافه كرد، چنان كه در این آیات آمده است.
14- ر.ك: معجم الوسیط، ذیل «تبدیل» و مجمع البیان، ذیل آیه 43، سوره فاطر.
15- از جمله مى توان از جریان قوم یونس نام برد كه هم در قرآن (یونس (10) آیه 98) و هم در روایات (در باب بداء از كتب روایى شیعه) از آن یاد شده كه در عین حتمیت یافتن سنت عذاب و نابودى، با استفاده از سنت استغفار و توبه، خود را از پیامد كفر و تكذیب پیامبر و آیات الهى مصون داشتند.
16- از جمله مى توان به آیه شریفه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» (رعد(13) آیه 11) توجه نمود.
17- سید محمدباقر صدر، المدرسة القرانیة، ص 76.
18- از جمله مى توان از آیه 46 سوره حج یاد كرد كه مى فرماید: «افلم یسیروا فى الارض فتكون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لا تعمى الابصار و لكن تعمى القلوب التى فى الصدور.» از این آیه و آیات مشابه آن، نكات بسیارى استفاده مى شود كه برخى از نكات مرتبط با مباحث اجتماعى آن، امور ذیل است:
الفـ قانون مند بودن پدیده هاى اجتماعى، بـ عدم منافات آن با اختیار و آزادى انسان، جـ قابل كشف بودن قانون مندى هاى پدیده هاى اجتماعى، دـ روش كشف و پى بردن به آن ها (مشاهده مستقیم و غیر مستقیم) و تعقل، هـ ـ شناخت قانون مندى ها باید به منظور عبرت گرفتن و استفاده عملى از آن ها صورت پذیرد، وـ علت عدم پذیرش و درس آموزى از قانون مندى هاى پدیده هاى اجتماعى، ویژگى هاى شخصى اكتسابى انسان ها و آلودگى و پلیدى درون آن هاست، زـ مشاهده و تعقل، یكى از عوامل زمینه ساز پالودگى روحى و ایجاد تغییرات فردى اجتماعى است.
19- اعراف (7) آیه 96.
20- در مورد پیامدهاى نامطلوب نیز قرآن مجید با صراحت اعلام مى فرماید: «و اتقوا فتنة لا تصیبنّ الذین ظلموا منكم خاصة» (انفال (7) آیه 52).
21- ر.ك: امیل دوركیم، قواعد روش جامعه شناسى، فصل اول و پنجم; ابراهامز، فرهنگ جامعه شناسى، واژه «اصالت روان شناسى».
22- از جمله آیات دالّ بر فردى بودن نظام اخروى، دو آیه شریفه «لا تزر وازرةٌ وزر اخرى» (انعام (6) آیه 163) و «و ان لیس الانسان الاّ ما سعى» (نجم (53) آیه 39) است.
23- از جمله سنت هاى فردى در زمینه امور اجتماعى، مسئله عذاب استیصال است كه مؤمنان از آن عذاب، نجات مى یابند، هر چند اكثریت قریب به اتفاق افراد جامعه، شرك ورزند و مستحق عذاب شوند.
24- ر.ك: انعام (6) آیه هاى 34 و 115; یونس (10) آیه 64 و كهف (18) آیه 27.
25- انعام (6) آیه هاى 33 و 34.
26- اعراف (7) آیه 137.
27- صافّات (37) آیه هاى 171ـ173.
28- روم (30) آیه 42.
29- یوسف (12) آیه 109.
30- حج (22) آیه46.
31- بر این اساس، پیچیدگى پدیده هاى اجتماعى، تعدد عناصر به وجود آورنده آن و وجود عنصر آگاهى و اراده در پدیده هاى اجتماعى و سایر موانعى كه در كتب جامعه شناسى به عنوان موانع كشف قوانین اجتماعى مطرح شده، كشف قوانین اجتماعى را دشوار مى سازد، ولى غیر ممكن نخواهد ساخت. براى اطلاع از این موانع ر.ك: درآمدى بر جامعه شناسى اسلامى، ج1، ص 198ـ210.
32- سید رضى، نهج البلاغه، كتاب 31، شماره 25.
33- حج (22) آیه 46.
34- آل عمران (3) آیه 13.
35- ر.ك: سید محمد حسین طباطبائى، همان، ج3، ص93; مجمع البیان، ج2، ص415; التفسیر الكبیر، ج4، ص189 و المنار، ج3، ص234.
36- ر.ك: مفردات راغب، ص320; ابن اثیر، نهایه، ج3، ص171; جمهرة اللغة، ج1، ص226 و مقاییس اللغة، ج4، ص 81ـ207.
37- گرچه برخى احتمال داده اند كه ضمیر «فى قصصهم» به حضرت یوسف7 و برادرانش برمى گردد كه در این صورت، جنبه فردى و احیاناً پدیده هاى گروهى آن قوى تر مى شود و از قانون مندى جامعه در سطح كلان آن، دور مى گردد، ولى ارجاع ضمیر به تمام جریانات یاد شده در آیات سوره یوسف كه در برگیرنده سرگذشت دیگر انبیا نیز مى شود با ظاهر آیات سازگارتر است. ر.ك: سید محمد حسین طباطبائى، همان، ج 11، ص280.
38- بقره (2) 65ـ66.
39- ر.ك: مفردات راغب، ص 506; ابن اثیر، نهایه، ج5، ص116ـ117 و مقاییس اللغة، ج5، ص473.
40- ر.ك: نازعات (79) آیه 25، نساء (4) آیه 84، مزمّل (73) آیه 12 و مائده (5) آیه 38.
41- رعد (13) آیه 6.
42- ر.ك: سید محمد حسین طباطبائى، پیشین، ج11، ص301.
43- هود(11) آیه 120.
44- معجم مقاییس اللغة، ج6، ص126.
45- لسان العرب، ج15، ص345.
46- مفردات راغب، ص527.
47- ر.ك: بقره (2) آیه 66، آل عمران(3) آیه 138 و نور (24) آیه 34.
48- اعراف (7) آیه 137.
49- شعراء (26) آیه 128.
50- یس(36) آیه 37.
51- یونس (10) آیه 92.
52- ر.ك: قاموس اللغة و اقرب الموارد، ج1، ص25.
53- بیضاوى، انوار التنزیل، ج2، ص121.
54- طه(20) آیه 128.
55- ر.ك: سید محمدحسین طباطبائى، همان، ج 16، ص 126 و روح المعانى، ج7، ص75ـ76.
56- براى نمونه ر.ك: عنكبوت(29) آیات 19 و 35، ذاریات (51) آیه 37، طه(20) آیه 128، قمر(54) آیه 15 و حجر(15) آیه 77.
57- ق (50) آیه هاى 36و37.
58- ر.ك: قاموس اللغة و مجمع البیان، ج9، ص150.
59- ر.ك: هود(11) آیه 12، ابراهیم(14) آیه هاى 5 و 6 و قمر(54) آیه هاى 9ـ51.
60- ر.ك: كتاب هاى ادبى، از جمله مغنى البیب عن كتب الاعاریب، ذیل واژه اذ، و كتب تفسیرى، از جمله مجمع البیان.
61- صافات(37) آیه هاى 133ـ138.
62- ر.ك: حج(22) آیه هاى 42ـ46 و یوسف(12) آیه 109.
63- هود(11) آیه هاى 77ـ83.
64- بیضاوى، انوار التنزیل، ج1، ص465 و آلوسى، روح المعانى، ج6، جزء12، ص114.
65- هود (11) آیه 89.
66- بیضاوى، همان، ج 1، ص 465; آلوسى، همان، ج 6، جزء 12، ص 114 و مجمع البیان، ج5، ص185.
67- كلینى، الفروع من الكافى، ج5، ص546.
68- احتمال ضعیف دیگرى هست كه مقصود از ظالمان، قوم لوط باشند كه باز هم به همین بیان اخیر بر قانون مندى جامعه دلالت دارد. ر.ك: طبرسى، مجمع البیان، ج5، ص185.
69- social conflict.
70- social consensus.
71- social solidarity.
72- social Integration.
73- انفال(8) آیه 46.
74- واژگان «كشمكش اجتماعى»، «وفاق اجتماعى»، «همبستگى اجتماعى» و «یكپارچگى اجتماعى» اصطلاح هاى ویژه اى در علوم اجتماعى است. براى توضیح و اطلاع ر.ك: آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعى; دونكن میشل، معجم علم الاجتماع; باقر ساروخانى، درآمدى بر دایرة المعارف علوم اجتماعى; جوزف روسك، و رولند وارن، مقدمه اى بر جامعه شناسى; حسین آریان پور، زمینه جامعه شناسى; بروس كوئن، مبانى جامعه شناسى.
75- انبیاء(21) آیه 109.
76- معارج(70) آیه 6.
77- كلمه «مثل» به معناى سخنى كه درباره یك شىء گفته مى شود، مشابه سخنى كه درباره شىء دیگرى گفته شده، شبیه یك چیز، توصیف یك چیز و عبرت براى دیگران آمده است. ر.ك: مجمع البیان، ج9، ص52; ابن اثیر، نهایه، ج4، ص295; جمهرة اللغة، ج2، ص50; اقرب الموارد، ج2، ص1184 و مفردات راغب، ص462.
78- زخرف(43) آیه هاى 46ـ56.
79- نور(24) آیه 34.
80- محمد (47) آیه 10.
81- نحل (16) 112.
82- توبه (9) آیه 107.
83- آل عمران(3) آیه هاى 103ـ105. در این آیه، جمله «و كنتم على شفا حفرة من النار» اگر به بُعد معنوى و اخروى ناظر باشد، مقصود آن خواهد بود كه شما در اثر كفر در لبه پرت گاه سقوط در آتش جهنم بودید، ولى اگر بُعد این جهانى منظور باشد آن چه در متن آمده مراد مى باشد و بعید نیست كه هر دو اراده شده باشد. در هر حال، سیاق آیات، دلالت دارد كه بُعد این جهانى حتماً مورد نظر است.
84- solidarity
85- آل عمران (3) آیه 104.
86 از مؤسسه حوزه و دانشگاه به جهت این كه اجازه چاپ این مقاله را به نشریه داده اند سپاسگزاریم.
منبع: سایت قبس
/س