• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1655
تعداد نظرات : 157
زمان آخرین مطلب : 4173روز قبل
اهل بیت
سردار شهید حاج همت: «پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم، ولی نه آن قدر كه آلوده‏اش شوم و خویش را فراموش و گم كنم. علی‏وار زیستن و علی‏وار شهید شدن و حسین‏وار زیستن و حسین‏وار شهید شدن را دوست دارم».
شهید غلام‌رضا جاوید: «بدانید كه هر كس از آفات و بلایای خانمان سوز گناه، رهایی یابد و در شطّ خون شنا كند، به ساحل نجات راه می‏یابد. شطّ خون در جبهه‏هاست و ساحل نجات؛ كربلا و در ورای خون رفتن».
شهید رضا حسن زاده: «اگر من شهید شدم و جنازه‏ام به دست شما نیامد، بدانید در خاك كربلا گم شده‏ام و در پیش حسین(علیه السلام) هستم»
شهید حسین گلولانی مهاجران: «اگر روزی چشم از جهان فرو بستم، چشمانم را باز بگذارید، تا همه بدانند چشم به راه بودم. چشم به راه ظهور مهدی موعود(عج) تا بیاید و از یاران او باشم... می‏خواستم ضریح امام حسین(علیه السلام) و سقای باوفایش را در آغوش بفشارم و خاك تربتش را توتیای چشم بنمایم».
شهید داود مدنی:«بله! اگر ما می‏توانستیم روزی چون علی(علیه السلام) بر نَفس خود فاتح گردیم و چون حسین(علیه السلام) تشنه لب در دشت كربلا، تیغ شهادت را با آغوش باز بپذیریم و شبی چون حضرت سجاد(علیه السلام) شب را با ناله‏های برخاسته از نهاد دل به درگاه خدا به صبح برسانیم و ...، آن وقت است كه می‏توان گفت: مرگ چون خوابی شیرین است، و اگر غیر از این باشد، مطمئناً دروغ است».
شهید مسعود تفنگچی:«مگر می‏شود كسی عاشق خدا باشد، ولی در دفاع از دین خدا جان ندهد. مگر می‏شود كسی عاشق حسین‏(علیه السلام) باشد، اما برای آزادی و نجات كربلا جان ندهد؟!»
شهید رضا سید ارونقی: «از مصایب سالار شهیدان یاد كنید و برای امام حسین‏(علیه السلام) و خانواده‏اش گریه كنید؛ كه امام صادق‏(علیه السلام) می‏فرماید: هر كس بر امام حسین و واقعه كربلا گریه كند، بهشت بر او واجب می‏شود، و اگر چه نبودیم در كربلا تا او را یاری كنیم، به یاد آن روز زیارت عاشورا می‏خوانیم و گریه و ناله می‏كنیم».
شهید عزّت‏الّله رحمانی: «امروز دو جبهه وجود دارد: یكی، حسینی و دیگری، یزیدی و من راه حسین‏(علیه السلام) را انتخاب كرده‏ام. شما هم از فرصت استفاده كنید و به جبهه حسین(علیه السلام) بپیوندید در هر كربلایی، امام حسین‏(علیه السلام) وجود دارد و حسین زمان ما امام خمینی است. ای حسین! ما هر اندازه‏ای كه مصیبت ببینیم، مشكلات ببینیم، به اندازه مصیبت تو نمی‏شود. یا ابا عبدالله! به یادمان می‏آید وقتی كه عزیزان رزمنده به عملیات می‏روند با یاحسین یاحسین به سوی دشمن حمله می‏برند و ]هنگامی‌كه[ در خون خود غوطه‏ور می‏شوند، حسین حسین می‏گویند. مصیبت تو را فراموش نمی‏كنیم».
شهید سید علی راشدی: «زمانی در میان مكتب‏های مختلف سرگردان بودم، اما قلبی در سینه داشتم سرشار از محبت به علی‏(علیه السلام) و خاندان او و عشقی داشتم به حسین‏(علیه السلام) و عاشورای او كه سفینه نجاتی بود برای نجاتم از میان افكار به هم ریخته»
شهید حمید كریمی: «ای امام حسین! اگر چه در كربلا نبوده‏ام تا به ندای «هل من ناصر ینصرنی»ات، جواب بدهم، ولی ببین كه به ندای حق طلبانه فرزندت خمینی، لبیك گفته و در كربلای خوزستان جان فشانی می‏كنم»
شهید محمد رستگاری:«اینك ما می‏گوییم حسین جان! اگر در فضای داغ و خونین، كسی به فریادت نرسید و ندای تو را لبیك نگفت، ما پیروانت در فضای گرم و خونین ایران زمین، دست مردانگی مشت كرده، به ندای غریبی و تنهایی‏ات لبیك می‏گوییم»
شهید زین العابدین عابدنیا :«ای حسین! اكنون شهیدان بر ما شاهدند و تو ای سید شهیدان! قافله سالار این كاروان هستی. راه عشق نما و به این كاروان متصل فرما! ای بزرگ آموزگار شهادت! و ای سوخته شعله‏های سركش عشق! به تو اقتدا كردم. تو شاهد باش كه هم چون یاران تو به یاری‏ات برخاستم و ندای با صلابت «هل من ناصر ینصرنی» تو را لبیك گفتم.»
شهید عبدالحسین رضایی: «ما وارثان خون حسین‏(علیه السلام) هستیم و ما را در مبارزه كردن با كفار، هیچ ترس و واهمه‏ای نیست».
شهید سیف‌اللّه روستازاده: «باید كلمه عشق را در صحنه عاشورا یافت. چگونگی پیوستن و برگشتن عاشق به حضور معشوق. عشقی كه دل را روانه باری تعالی كرده و فكر دنیوی را سلب می‏كند. حسین‏(علیه السلام)، این عاشق بزرگ و مظهر عشق، چگونگی این امر را به ما ره‌روان حق آموخته است.»
شهید محمد دوست محمدی:«حسین جان! ای معنی انسانیت در زمین و زمان! ای كه به ما درس دادی؛ درس خوب زیستن و خوب مردن. ای نور! ای روشنی! ای چراغ فروزان بر مناره تاریخ در همه عصرها و همه نسل‏ها! امت تو و شاگردان مكتب تو از نزدیك به تو لبیك می‏گویند. مگر نه این است كه تو با حركت كمالی خود، درس انسان بودن و انسان زیستن و انسان مُردن آموختی؟»
شهید محمد رضا پور قدیری: «برادران! بدانید كه زندگی و شهادت پرافتخار امام حسین‏(علیه السلام) سر مشقی بود برای تمام جهانیان و نیك اندیشان و ما می‏كوشیم تا حیات و مرگ خویش را بر اساس ایده آن حضرت قرار دهیم».
شهید سلیمان عبدی:«درود بر عاشقان زیارت كربلای تو یا حسین، كه عاشقانه در راه تو جان می‏سپارند و به عشق این‌كه بر خاك زیر پایت بوسه زنند، جان خود را برای زیارت تو و معبودشان هدیه می‏كنند».
شهید علی رضا زارع: «من رفتم به آن راهی كه برای رسیدن به آن، مشقّات زیادی كشیدم. من رفتم به آن راهی كه آرزویش را داشتم. من می‏روم كه دنباله‏رو خط سرخ ابا عبداللّه الحسین‏(علیه السلام) باشم»
شهید مجتبی طیرانی:«یا حسین! یا حسین! یا حسین! آن قدر فریاد «هل من ناصر ینصرنی»ات نافذ بود و آن‌چنان تنهایی‏ات در آن تفتیده دشت برهوت، دلمان را به آتش كشید كه اكنون در لبیك به تو ای وارث سولان! همه سختی‏ها را با لذت ایثار بر دوش خواهیم كشید».
شهید سعید زینال زاده: «خدایا! در روز رستاخیز، هر كس در پشت سر امام خویش محشور می‏گردد؛ خدایا! مرا به دنبال امام خمینی كبیر و به دنبال جدش حسین‏(علیه السلام) محشور فرما و از شفاعت پیامبر(ص) و حسین‏(علیه السلام) و امام خمینی بی‏نصیب مگردان».
شهید مهدی آقا عباسی: «ما از امام حسین‏(علیه السلام) بالاتر نیستیم كه هستی خود را در راه خدا و دین فدا كرد. ما باید پیروان حسین بن علی‏(علیه السلام) باشیم؛ او كه با خون خود اسلام را زنده كرد».
شهید محمد رضا خانزادی:«ما در اسلام، روزی تاریخی‏تر از عاشورا نداریم، به خاطر این‌كه عاشورا سرمنشأ پیروزی‏های اسلام بود. ما كه در این زمان زندگی می‏كنیم، باید بدانیم كه عاشورا را باید از یادهایمان نبریم. آیا چگونه می‏شود از یاد برد روزی كه امام حسین(علیه السلام) و تمام یارانش به شهادت رسیدند.»
شهید مسعود رستگار: «هر زمان خواستی گریه كنی، بر امام حسین‏(علیه السلام) و فرزندان و اصحابش گریه كن، كه این عزیزان خدا كه بهتر و باوفاتر از آنان خلق نشده، چگونه غریبانه تحت عنوان خارجی كشته شدند و بدن‏های پاكشان سه روز و دو شب بر روی زمین گرم كربلا ماند.»
شهید علی اكبر آذری نظر: «اگر می‏خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود، هیچ گاه زبان به شكایت نگشایید و آن‌چه را كه از قدر و منزلت الهی شما می‏كاهد، بر زبان نیاورید. همیشه سعی كنید سخنان حسین بن علی‏(علیه السلام) را در نظر داشته و برای خود الگو قرار دهید.»
شهید حسین نافله‌زاده: «باید این را دانست كه من این راه حسینی، راه اللّه و شهید شدن را خودم آگاهانه و با بینش اسلامی انتخاب كرده‏ام و هیچ زور و اجباری در این راه نیست، بلكه یك انتخاب آگاهانه است كه شخص، خود، انتخاب می‏كند و من این راه را كه همان راه حسین‏(علیه السلام) و یارانش می‌باشد، خودم انتخاب كرده‏ام. می‏دانم سعادت دنیا و آخرت در همین راه است».
شهید بهروز ابوحمزه: «به میدان آزمایشی می‏روی كه در یك طرف كفر است با تمام امكانات و در طرف دیگر، جوانان سلحشور و با ایمان كه برای حق مبارزه می‏كنند، برای هدفشان و مكتبشان. وقتی این چنین می‏اندیشی خود را در كنار همه آن‌ها و جزو یارانشان احساس می‏كنی، گویی در كنار اسلام فریاد «هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنصُرُنی»اش را پاسخ گفته‏ای و دیگر برایت مرگ مفهومی ندارد. چه زیبا و با شكوه است این گونه بودن، این گونه زیستن و این گونه مردن».
شهید مهدی آقا عباسی: «ما از امام حسین(علیه السلام) بالاتر نیستیم كه هستی خود را در راه خدا و دین فدا كرد. ما باید پیروان حسین بن علی‏(علیه السلام)، باشیم؛ او كه با خون، اسلام را زنده كرد».
شهید محمد مصطفی درخشان راد:  «لحظه وصل، لحظه شورانگیزی است، لحظه نشاط آوری است. آری! لحظه وصل، لحظه‏ای است كه دل و جان آدمی به نور حق، روشن و از دیدن جمال حق، جان می‏گیرد و چه لذتی بالاتر از این‌كه انسان دل و جانش به جلوه‏های حق روشن شود. برای من كمال افتخار است كه جان فدای این‌چنین راهی كنم. راهی كه حسین بن علی‏(علیه السلام)، امام عاشقان، فدای آن شده است».
شهید مجتبی زكریا پور: « [پدرم] اگر به زیارت رفتید، به امام حسین‏(علیه السلام) بگویید كه من هم جوانی داشتم و آرزویش این بود كه در زمان شما و در ركاب شما باشد، ولی امروز این سعادت را پیدا كرده و به یاری شما آمده».
شهید سید مرتضی آوینی: «عقل می‏گوید: بمان و عشق می‏گوید: برو، و این هر دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است، تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگر چه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نَبُرد، عشق را در راهی كه می‏رود تصدیق خواهد كرد. آن‌جا دیگر میان عشق و عقل هیچ فاصله‏ای نیست... یاران! این قافله عشق است و این راه كه به سرزمین «طفّ» در كرانه «فرات» می‏رسد، راه تاریخ است و هر بامداد، این بانگ از آسمان می‏رسد كه الرَّحیل! الرَّحیل! از رحمت خدا به دور است هر كه این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوت آسمانی، فیضانی است كه علی الدوام، زمینیان را به سوی آسمان می‏كشد. بدان كه سینه تو نیز آسمان لایتناهی است، با قلبی كه در آن چشمه خورشید می‏جوشد و گوش كن كه چه خوش ترنمی‌ دارد: «حسین حسین حسین حسین!»... یاران! شتاب كنید كه زمین نه جای ماندن است كه گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده‏ای كه كسی در گذرگاه، رحل اقامت بیفكند و مرگ نیز در این‌جا چنان با تو نزدیك است، كه در كربلا ... اگر دهر بخواهد با كسی وفا كند و او را از مرگ معاف دارد، حسین‏(علیه السلام) كه از من و تو شایسته‏تر است. الرَّحیل! الرَّحیل! یاران شتاب كنید.
بسیجی عاشق كربلاست و كربلا را تو مپندار كه شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‏ها. نه! كربلا، حرم حق است و هیچ كس را جز یاران امام حسین‏(علیه السلام) راهی به سوی حقیقت نیست... ما سرگردان‏های مدار نفس را چه می‏رسد كه از ستارگان كهكشان حسین (علیه السلام) سخن بگوییم؟ ما را چه می‏رسد كه از ساكنان حریم قدس و شاهدان محفل قدس سخن بگوییم.
حسین‏(علیه السلام)، سر سلسله شیداییان عشق است و شیدایی را كه به هر كسی نمی‏بخشند. شیدایی حق، پاداش از خود گذشتگی است. شهدا، كلیدداران كعبه شیدایی هستند و كعبه شیدایی، كربلاست... آن‌كه با پای اختیار، قدم در طریق كربلا نهاده است، می‏داند كه خون، حرم سیدالشهداست و این نه رازی است كه بر اغیار فاش شود.
اكنون امام در برابر تاریخ ایستاده است و به صفوف لشكریان دشمن كه هم‏چون سیل مواج شب تا افق گسترده است، می‏نگرد. به عمر سعد در حلقه «صنادید» كوفه چه باید گفت؟ وا اسفاه! كه كلام را از حقیقت جز اندكی نصیب نیست و از آن برتر، سیمرغِ بلند پرواز دل را بگو كه اسیر این قفس تنگ و بال‏های شكسته است».
منبع: ماهنامه دیدارآشنا
جمعه 6/11/1391 - 14:15
اهل بیت
نویسنده: حجت الاسلام جواد محدثی
عزّت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیة جمعی به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شكست‌ناپذیری، صلابت نفس، كرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیّت است. به زمین سفت و سخت و نفوذناپذیر، «عُزاز» گفته می‌شود. آنان كه از عزّت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمی‌دهند، كارهای زشت و حقیر نمی‌كنند، و برای حفظ كرامت خود و دودمان خویش، گاهی جان می‌بازند.
ستم‌پذیری و تحمّل سلطة باطل و سكوت در برابر تعدّی و زیر بار مِنّت دونان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از كافران و فاجران، همه و همه از ذلّت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می‌گیرد.
خداوند عزیز است و عزّت را برای خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است.[1]
در احادیث متعدّد، از ذلّت و خواری نكوهش شده و به یك مسلمان ومؤمن حق نداده‌اند كه خود را به پستی و فرومایگی و ذلّت بیفكند. به فرمودة امام صادق ـ علیه السّلام ـ :
«اِنَّ الله فَوَّضَ اِلَی المؤمنِ امرَهُ كلَّهُ و لم یُفَوِّضْ اِلیه انْ یكونَ ذلیلاً...»[2]
خداوند همة ‌كارهای مؤمن را به خودش واگذاشته، ولی این‌كه ذلیل باشد، ‌به او واگذار نكرده.
چرا كه خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است. مؤمن عزیز است، نه ذلیل. مؤمن سرخت‌تر از كوه است. كوه را كلنگ و تیشه می‌توان كند ولی از دین مؤمن نمی‌توان چیزی جدا كرد.
عزت یك مؤمن در آن است كه چشم طمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منّت دیگران را نكشد. حتی در فقه، یكی از موارد جواز تیمّم با وجود آب، آنجاست كه اگر انسان بخواهد از كسی آب بگیرد، همراه با منّت و ذلّت و خواری باشد. در اینگونه موارد نمازگزار می‌تواند تیمّم بگیرد ولی ذلّت آب طلبیدن از دیگری را تحمّل نكند.[3]
دودمان بنی امیه می‌خواستند ذلّت بیعت با خویش را بر «آل محمد» تحمیل كنند و به زور هم شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید كنند و این چیزی نشدنی بود و «آل‌الله» زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت.
از آستان همت ما ذلت است دور
و اندر كنام غیرت ما نیستش ورود
بر ما گمان بردگی زور برده‌اند
ای مرگ! همتی كه نخواهیم این قیود
وقتی والی مدینه، بیعت یزید را با امام حسین ـ علیه السّلام ـ مطرح كرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی كرد و ضمن بر شمردن زشتی‌ها و آلودگی‌های یزید، فرمود: كسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمی‌كند! «فَمِثْلی لا یُبایِعُ مِثْلَهُ»[4] در جای دیگر با ردّ پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:
«لا اُعْطیكُمْ بِیَدی اِعْطاءَ الذَّلیل»[5]
همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد.
صبح عاشورا در طلیعة نبرد، ضمن سخنانی فرمود:‌
به خدا قسم آنچه از من می‌خواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا این‌كه خدا را آغشته به خون خویش دیدار كنم.[6]
در خطابة پرشور دیگری در كربلا، خطاب به سپاه كوفه، در ردّ درخواست ابن زیاد، مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود:
ابن زیاد، مرا میان كشته شدن و ذلّت مخیّر قرار داده، هیهات كه من جانب ذلّت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامان‌های پاك عترت و جان‌های غیرتمند و با عزّت نمی‌پذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت كریمانه ترجیح نخواهیم داد.[7]
امام حسین ـ علیه السّلام ـ ، مرگ با عزّت را بهتر از زندگی با ذلّت می‌دانست. این سخن اوست كه: «مَوْتُ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ»[8] و همین مفهوم را در رجزخوانی خود روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان می‌آورد كه، «مرگ، بهتر از ننگ است»، «اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُكُوبِ الْعارِ».[9]
در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حرّ، در شعری كه با مطلع «سَأَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی» خواند، در آخر آن فرمود:‌ «كفی بكَ ذُلّاً اَنْ تَعیشَ مُرَغَّماً»[10] كه زندگی تحت فشار دیگران را ذلت‌بار خواند و سپس افزود:
«من از مرگ، باكی ندارم. مرگ، راحت‌ترین راه برای رسیدن به عزّت است. مرگ در راه عزّت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت‌بار، مرگ بی‌حیات است. مرا از مرگ می‌ترسانی؟ چه گمان باطلی! همّتم بالاتر از این است كه از ترس مرگ، ظلم را تحمّل كنم. بیش از این نمی‌توانید كه مرا بكشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با كشتنم نمی‌توانید شكوه و عزّت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟»[11]
این روحیة عزّتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. ردّ كردن امان‌نامة ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرش نمونة آن بود. اگر امان او را می‌پذیرفتند، ممكن بود جان سالم به در برند، ولی عمری ذلّت رها كردن امام و منّت امان‌نامة عبیدالله بن زیاد را همراه داشتند. عزّتشان نپذیرفتن امان بود، ‌آن هم با شدیدترین و صریح‌ترین وضع ممكن: مرگت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، می‌گویی كه گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین ـ علیه السّلام ـ دست برداریم؟[12]
علی اكبر ـ علیه السّلام ـ نیز همین روحیه را داشت. در رجزی كه در میدان نبرد می‌خواند، ضمن معرّفی خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حكومت ناپاك‌زاده بر مسلمانان انتقاد كرد و فرمود: به خدا سوگند، چنین كسی حاكم ما نخواهد بود: «تَاللهِ لا یَحْكُمُ فینا ابْنُ الدَّعِیَّ»[13] و تن سپردن به حكومت آنان را ننگ برای عترت رسول خدا دانست.
خاندان حضرت سیدالشهداء ـ علیه السّلام ـ نیز، عزّت آل الله را پس از عاشورا، هرچند در قالب اسارت، حفظ كردند و كمترین حرف یا عكس‌العمل یا موضع‌گیری كه نشان دهندة ذلت‌ خواری آن دودمان باشد. از خود نشان ندادند. خطبه‌های امام سجاد ـ علیه السّلام ـ و حضرت زینب و سكینه و... همه شاهدی بر عزّت آنان بود. حضرت زینب سخنان تحقیرآمیز ابن زیاد را در كوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندان‌شكن داد. و گستاخی‌های یزید، در كاخ شام را نیز بی‌جواب نگذاشت و در خطبة بلیغی كه در كاخ یزید خواند، او را به محاكمه كشید و با گفتن این سخن كه «ای یزید، خیال‌كرده‌ای با اسیر كردن ما و به این سوی و آن سوی كشیدنمان خفیف و خوار می‌شویم و تو كرامت و عزّت می‌یابی؟... به خدا سوگند، نه یاد ما محو می‌شود و وحی ما می‌میرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...»[14] به یزید و حكومت او فهماند كه در ذلیل‌ترین و رسواترین حالتند و جنایت‌هاشان از شُكُوه و عزّت و كرامت خاندان وحی نكاسته است.

پی نوشت :

[1] . و لله العزّة و لرسوله و للمؤمنین (منافقون،‌آیة 8).
[2] . میزان الحكمة، ج 6، ص 288.
[3] . تحریرالوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 104 (چاپ دارالعلم).
[4] . مقتل خوارزمی، 184.
[5] . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامی).
[6] . موسوعة كلمات الامام الحسین، ص 432.
[7] . الا و ان الدعی بن الدعی... (هما،‌ص 423).
[8] . مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
[9] . همان.
[10] . بحارالانوار، ج 45، ص 238.
[11] . اعیان‌الشیعه،‌ج 1، ص 581.
[12] . بحارالانوار، ج 44، ص 391، اعیان‌الشیعه، ج 1، ص 600.
[13] . وقعة الطّف، ص 243.
[14] . حیاة الامام الحسین بن علی، ‌ج 3، ص 380.

منبع: سایت بلاغ
جمعه 6/11/1391 - 14:15
اهل بیت

امام خمینی(رحمت الله علیه)

دست‏آوردهای عاشورا
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان‏فرسای نبی‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. ابوسفیانیان می‏خواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت‏پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی‏دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می‏آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی‏بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی علیه‏السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره‏آوردهای آن پاسداری نماید.

انگیزه قیام امام حسین علیه‏السلام

سیدالشهداء علیه‏السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه‏شان اقامه عدل بود، فرمودند که: می‏بینید که معروف عمل بهش نمی‏شود و منکر بهش عمل می‏شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است. اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه‏اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود مِن جمله قضیه حکومت جور. حکومت جور باید از بین برود.

آموزش‏های امام حسین علیه‏السلام

حضرت سیدالشهدا علیه‏السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه‏جور باشد و در خارج میدان وضع چه‏جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه‏جور مبارزه بکنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند ـ کیفیت مبارزه را کیفیت این‏که مبارزه بین یک جمعیّت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این‏که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه‏جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد ـ اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت آموخته است و اهل‏بیتِ بزرگوار او و فرزند عالی‏مقدار او هم فهماند که بعد از این‏که آن مصیبت واقع شد باید چه کرد.

محرم دیباچه سرخ شهادت

ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستم‏کاران و حکومت‏های شیطانی زد؛ ماهی که به نسل‏ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت؛ ماهی که شکست ابرقدرت‏ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند؛ ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستم‏کاران تاریخ را به ما آموخت؛ ماهی که باید مشت گره‏کرده آزادی‏خواهان و استقلال‏طلبان و حقّ‏گویان بر تانک و مسلسل‏ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.

پیروزی امام حسین علیه‏السلام

سید الشهدا علیه‏السلام کشته شد؛ شکست نخورد؛ لکن بنی‏امیّه را چنان شکست [داد] که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند. چنان این خون آن شمشیرها را عقب زد که تا الآن هم که ملاحظه می‏کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست.

راه زنده ماندن اسلام

کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می‏شود.

سرآغاز زندگی جاوید اسلام

شهادت سیدِ مظلومان و هواخواهانِ قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیالِ خامِ خود می‏خواستند محو کنند برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.

قدرت خون سیدالشهدا علیه السلام

این خون سیدالشهداست که خون‏های همه ملت‏های اسلامی را به جوش می‏آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می‏آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می‏کند. در این امر سستی نباید کرد.

کُلُّ ارضٍ کربلا

سیدالشهداء همه‏جا هست. «کلُّ اَرْضٍ کربلا؛ همه‏جا محضر سیدالشهدا است... همه محراب‏ها از سیدالشهدا است... امام حسین نجات داد اسلام را.

درس سیّدالشهدا علیه السلام

حضرت سیّدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم و در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با این‏که از اوّل می‏دانست که در این راه که می‏رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می‏دانست. اگر نبود این نهضت، نهضت حسینی، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه نشان می‏دادند.

امام حسین علیه‏السلام و عاشورا در کلام مقام معظم رهبری

عاشورا، حرکتی در دو جبهه
... ماجرای عاشورا عبارت از یک حرکت عظیم مجاهدت‏آمیزی در دو جبهه است. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و بیرونی ـ که همان دستگاه خلافت فاسد و آن دنیاطلبانی بود که به این دستگاه قدرت چسبیده بودند و قدرتی را که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم برای نجات انسان‏ها آورده بود استخدام و استثمار کرده بودند و عکس مسیری که اسلام و نبی مکرم اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم خواسته بودند و اراده کرده بودند حرکت می‏کردند ـ و هم در جبهه درونی که آن روز که جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود...

اثر محبّت به امام حسین علیه‏السلام

... اگر محبّت در تشیع نبود این دشمنی‏های عجیبی که با شیعه شده باید او را از بین می‏برد. همین محبّت شما مردم به حسین بن علی علیه‏السلام ضامن حیات و بقای اسلام است این‏که امام [خمینی رحمه‏الله ] می‏فرمود: «عاشورا اسلام را نگه داشت» معنایش همین است...

عاشورا، محرک مسلمانان

ماجرای حسین بن علی علیه‏السلام حقیقتا موتور حرکت قرون اسلامی در جهت تفکرات صحیح اسلامی بوده است. هر آزادی‏خواه و هر مجاهدِ فی سبیل‏اللّه و هرکس که می‏خواسته است در میدان خطر وارد شود از آن ماجرا مایه گرفته و آن را پشتوانه روحی و معنوی خود قرار داده است. در انقلاب ما این معنی به صورت بینّی واضح بود...

بی‏نظیر بودن واقعه عاشور

از اوّل تا آخر حادثه عاشورا به یک معنی نصف روز بوده، به یک معنی دو شبانه‏روز بوده [است]... شما ببینید این نصف روز حادثه چه قدر در تاریخ ما برکت کرده و تا امروز هم زنده و الهام‏بخش است... در تاریخ تشیع، بلکه در تاریخ انقلاب‏های ضدظلم در اسلام ـ ولو از طرف غیر شیعیان ـ حادثه کربلا به صورت درخشان و نمایان اثربخش بوده... من هیچ حادثه‏ای را در تاریخ نمی‏شناسم که با فداکاری آن نصف روز قابل مقایسه باشد.

فلسفه قیام امام حسین علیه‏السلام

در زیارتی از زیارت‏های امام حسین علیه‏السلام که در روز اربعین خوانده می‏شود جمله‏ای بسیار پر معنی وجود دارد و آن این است: «و بَذَلَ مُهجَتَهُ فیک لِیَسْتَفیدَ عِبادَکَ مِنْ الجَهالَة». فلسفه فداکاری حسین بن علی علیه‏السلام در این جمله گنجانده شده است. زائر [امام حسین علیه‏السلام ] به خدای متعال عرض می‏کند که این بنده تو، این حسین تو، خون خود را نثار کرد تا مردم را از جهالت نجات بدهد و [از] «حیْرةُ الضَّلالَةِ»؛ [هم‏چنین تلاش کرد] مردم را از سرگردانی و حیرتی که در گم‏راهی است نجات بدهد...

نتیجه تفکر در مسئله عاشور

هرچه درباره مسئله عاشورا و قیام حسینی بیشتر فکر کنیم باز هم این قضیه در ابعاد مختلف دارای کشش و گنجایش اندیشیدن و بیان کردن است. هرچه بیشتر درباره این قیام عظیم فکر کنیم، ممکن است حقایق تازه‏ای بیابیم...

اثر عزاداری‏های سنتی

این عزاداری‏های سنتی مردم را به دین نزدیک می‏کند.

علامه سیدمحسن امین

علامّه سیدمحسن امین، از صاحب‏نظران بزرگ متأخر (1284 ـ 1371 ق)، با بررسی موقعیّت امام حسین علیه‏السلام به این نتیجه می‏رسد که تنها راهی که می‏توانست اسلام را از رکود و نابودی نجات دهد، اقدام به قیام و استقبال از شهادت بوده است. وی در این‏باره می‏نویسد: «به هر حال شهادت امام حسین علیه‏السلام ... به عنوان وسیله‏ای برای جاودان نگه‏داشتن مکتب و محکوم ساختن دشمن تنها راه حلّ منطقی عاقلانه‏ای بود که با توجّه به مشکلات موجود از انجام دادن آن گریزی نبود و جز آن راه دیگری وجود نداشت. با این بیان روشن می‏شود که چگونه امام حسین علیه‏السلام با فدا کردن جان خود و خاندان و فرزندان عزیزش دین جد خویش رسول اللّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم را پاسداری کرد و شک نیست که جز با شهادت امام حسین علیه‏السلام هرگز پایه‏های حکومتی بنی‏امیه متزلزل نمی‏شد».

شهید علامه مطهری رحمت ‏الله علیه

استاد شهید مرتضی مطهری رحمت ‏الله علیه درباره امام حسین علیه‏السلام می‏نویسند: «امام حسین علیه‏السلام به واسطه شخصیّت عالی‏قدرش، [و] به واسطه شهادت قهرمانه‏اش، مالک قلب‏ها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر رهبران مذهبی بتوانند از این مخزن عظیم در جهت شکل دادن و هم‏رنگ کردن و هم‏احساس کردن روح‏ها با روح عظیم حسینی بهره‏برداری صحیح کنند، جهان اصلاح خواهد شد».
استاد مطهری هم‏چنین می‏گویند: «می‏گویم حادثه کربلا، نمی‏گویم قیام؛ چون بیش از قیام است. نمی‏گویم نهضت؛ چون بیش از نهضت است. حادثه کربلا راز دیگری دارد که اساسا خود این حادثه، تمام حادثه، تجسم اسلام است، در همه ابعاد و جنبه‏ها... همه اصول جنبه‏های اسلامی عملاً در این حادثه تجسّم پیدا کرده است. اسلام است در جریان، در عمل و در مرحله تحقّق... حسین علیه‏السلام شخصیّت حماسی نیست او سرور انسانیت است. به همین دلیل نظیر ندارد... شهادت او حیات تازه‏ای در عالم اسلام دمید. بعد از شهادتش رونقی در اسلام پیدا شد. او با حرکت قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد و به اجتماع اسلامی شخصیت داد».

سیدبن طاووس رحمت ‏الله علیه

سیدبن طاووس (متوفی 664 ه.ق) از کسانی است که به عاشورا و نهضت بی‏نظیر امام حسین علیه‏السلام از منظر عرفان نگاه کرده است. وی در این‏باره می‏نویسد: «عبادت خدای تعالی، با کشته شدن در راه خدا از مهم‏ترین وسایلی است که شخص را به درجات سعادت و نیک‏بختی می‏رساند. این‏گونه مرگ برای اولیای الهی وسیله‏ای جهت رسیدن به حقّ و آرمیدن در جوار او و وصال به حضرت باری است... آنها چون بینند زندگی دنیا مانع نیل به قرب الهی است حلقه بر درهای دیدار می‏کوبند و از این‏که در راه رسیدن به این رستگاری تا سرحدّ جان‏بازی فداکاری می‏کنند و خود را در معرض خطر شمشیرها و نیزه‏ها قرار می‏دهند، لذت می‏برند مرغِ جانِ مردانِ صحنه کربلا در اوج چنین شرافتی به پرواز در آمد که برای جان‏بازی از یکدیگر پیشی می‏گرفتند و جان‏هایشان را در برابر نیزه‏ها و شمشیرها به یغما می‏دادند».

استاد سیدجعفر شهیدی رحمت ‏الله علیه

استاد سیّد جعفر شهیدی بر مبنای اسناد تاریخی به تجزیه و تحلیل نهضت عاشورا می‏پردازند. وی در این‏باره‏می‏نویسد: «باید گفت به علّت عدم دخول ایمان در دل بنی‏امیّه و به تبع تبلیغات آنان ایمان سایر مؤمنان نیز متزلزل شد و با رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دوباره به عقاید پیشین خود بازگشتند. اینان پیش از آن‏که مسلمان باشند می‏خواستند در سازمان تازه، مقامی را که جویای آن بودند به دست آورند. حسین علیه‏السلام به عنوان وارث حقیقی محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و علی علیه‏السلام چگونه می‏توانست دین را هم در عرصه فردی و هم در عرصه اجتماعی منسوخ شده ببیند و دم بر نیاورد؟ او هرگز نمی‏توانست دین را و هم مردمی را که نیازمند رهبری او هستند رها کند. این مردم با نامه‏های بسیاری که برای او فرستاده بودند حجّت را بر او تمام کردند. به هر حال حسین علی علیه‏السلام با مشاهده چنین وضعی دست به قیام زد؛ چون نمی‏توانست در برابر احیای بدعت‏ها و میراندن سنت‏ها ساکت و صامت باشد».

علامه محمدتقی مصباح یزدی(حفظه الله)

استاد محمدتقی مصباح یزدی معتقد است: حادثه عاشورا، حادثه عظیمی در تاریخ اسلام بوده و نقش تعیین کننده‏ای در سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است. این حادثه در نظر ما بسیار ارزشمند است. لذا بزرگداشت و بازسازی این حادثه و به خاطر آوردن آن موجب می‏گردد تا بتوانیم از برکات آن در جامعه امروز نیز استفاده کنیم... اگر بخواهیم راه حسین علیه‏السلام را ادامه دهیم، باید عملاً در همین مسیر حرکت کنیم، به آرزوهای دنیا دل نبندیم، فریب این زرد و سرخ‏ها (طلا و نقره) را نخوریم و مرگ در راه خدا را حفظ کنیم. این درسی بود که ابی‏عبداللّه علیه‏السلام به ما داد. آن‏چه دوست و دشمن بر آ ن اتفاق دارند این است که داستان کربلا اگر در عالم انسانیت داستان منحصر به فردی نباشد، از وقایع بسیار کم‏نظیر است. البته ما بر اساس آنچه از ائمه اطهار دریافت داشته‏ایم این را داستان منحصر به فردی می‏دانیم و معتقدیم که نظیر آن در گذشته نبوده و در آینده هم نخواهد بود.

آیت اللّه العظمی صافی گلپایگانی(حفظه الله)

آیة اللّه صافی گلپایگانی معتقد است: حادثه عاشورا واقعه‏ای است که دل‏های ارباب ایمان و عشاق فضیلت و حقیقت در برابر آن به خاک تعظیم افتاد و آنها را از ظلمات سرگردانی نجات داد. کاری که حسین علیه‏السلام کرد یک کار عادی که مانند آن را تاریخ نشان دهد نبود؛ بلکه قیامی بی‏سابقه و خدایی بود که جوامع عالم جبروت و ساکنان صوامع ملکوت و ملأ اعلی آن را بزرگ‏ترین تجلی کمال مقام انسانی دانستند و قهرمانان فضیلت بشری و صاحبان عقول کامله و واصلان حقایق عالیه و پیغمبران اولوالعزم و اولیای عالی‏قدر و شهدایِ راه صلاح و هدایت آن را نمونه ممتاز و منحصر به فرد نمایش قدرت اراده، قوّت عزم، ثباتِ ایمان، فداکاری و شجاعت شمردند.
منبع: پایگاه حوزه
جمعه 6/11/1391 - 14:14
اهل بیت

شیخ عبدالله علایی

شیخ عبداللّه علایلی از علمای سنی لبنان درباره قیام امام حسین علیه‏السلام می‏نویسد: «برای همه متفکران مسلمانِ آن روزگار، ثابت شده بود که یزید با توجّه به اخلاق خاص و تربیت مشخص آن‏چنانی، شایستگی در دست گرفتن زمام جامعه اسلامی را ندارد. برای هیچ مسلمانی سکوت در آن موقعیّت هرگز جایز نبود و وظیفه آنان مخالفت و اعتراض آشکار بود. در این صورت قیام حسین علیه‏السلام در حقیقت اعلام نامزدی خود برای حکومت نبود؛ بلکه ذاتا و بیش از هرچیز این کار اعتراض به ولایت یزید به شمار می‏رود. گواه این ادعا گفتار خود امام حسین علیه‏السلام است به ولید وقتی از امام حسین علیه‏السلام درخواست کرد که با یزید بیعت کند. حضرت فرمودند: یزید فاسقی است که فسقش نزد خدا آشکار است».

توفیق ابوعلم

توفیق ابوعلم، از علمای معروف اهل سنت مصر، در تحلیل نهضت عاشورا و قیام امام حسین علیه‏السلام می‏نویسد: «... امام حسین علیه‏السلام قصد کربلا کرد تا از یک سو دست به قیام بزند و از سوی دیگر از بیعت با یزید خودداری کند. هرچند برای او روشن بود که این قیام و امتناع از بیعت با یزید منجر به قتل او خواهد شد؛ زیرا اگر او با یزید بیعت می‏کرد یزید در صدد به وجود آوردن تغییرات اساسی در دین اسلام بر می‏آمد و بدعت‏های زیادی را بنا می‏نهاد. به همین دلیل است که گفته‏اند: حسین خود و خانواده و فرزندانش را فدای جدش کرد و ارکان حکومت بنی‏امیه هم جز با قتل او متزلزل نمی‏شد... بنابراین حسین برای طلب دنیا و مقام و... قیام نکرد؛ بلکه می‏خواست احکام خدا را به اجرا درآورد».

خالد محمّد خالد

خالد محمّد خالد، از علمای اهل سنت مصر، قیام امام حسین را صرفا برای حفظ دین اسلام معرفی کرده، می‏نویسند: «امام حسین علیه‏السلام برای حفظ دین دست به فداکاری زد. از آن‏جا که اسلام پایان‏بخش و در یک کلمه عصاره همه ادیان است، لذا حفظ آن هم از اهم کارهایی است که مؤمنان باید بدان اهتمام بورزند. تلاش‏های صادقانه پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمه اطهار علیه‏السلام و اولیای بزرگوار همه و همه برای حفظ این دین بوده است. بنابراین موضوعِ قیام عاشورا نیز حفظ دین بود؛ چرا که در آن زمان نیاز زیادی به حفظ دین احساس می‏شد... پس امام علیه‏السلام برای انجام دادن امور عاطفی یا حتی کمک به دیگران فداکاری نکرد؛ بلکه هدف اصلی او فداکاری برای حفظ دین خدا بود».

محمدعلی جناح

محمدعلی جناح، رهبر فقید پاکستان، می‏گوید: «هیچ نمونه‏ای از شجاعت، بهتر از آنچه امام حسین نشان داد در عالم پیدا نمی‏شود. به عقیده من تمام مسلمین باید از شهیدی که خود را در سرزمین عراق قربان کرد، پیروی نمایند».

عباس محمود العقّاد

عباس محمود العقّاد نویسنده و ادیب بزرگ مصری، می‏نویسد: «جنبش حسین از بی‏نظیرترین جنبش‏های تاریخی است که تا کنون در زمینه دعوت‏های دینی یا نهضت‏های سیاسی پدیدار گشته است... دولت اموی پس از این جنبش به قدر عمر یک انسان طبیعی دوام نیافت و از شهادت حسین تا انقراض آنان بیش از شصت و اندی سال نگذشت».

عبدالرحمن شرقاوی

عبدالرحمان شرقاوی نویسنده مصری می‏نویسد: «حسین علیه‏السلام شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعیان باید به نام حسین ببالند، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند».

عبدالحمید جُودَة السَّحار

عبدالحمید جودة السّحار، نویسنده مصری، می‏گوید: «حسین علیه‏السلام نمی‏توانست با یزید بیعت کند و به حکومت او تن بدهد، زیرا در آن صورت بر فسق و فجور صحه می‏گذاشت و ارکان ظلم و طغیان را محکم می‏کرد ونسبت به فرمان‏روایی باطل تمکین می‏نمود. امام حسین به این کار راضی نمی‏شد، گرچه اهل و عیالش به اسارت افتند و خود و یارانش کشته شوند».

العُبَیدی

العُبَیدی مفتی موصل می‏گوید: «فاجعه کربلا در تاریخ بشر نادره‏ای است، هم‏چنان که مسببّین آن نیز نادره‏اند... حسین بن علی علیه‏السلام سنت دفاع از حقِ مظلوم و مصالحِ عموم را بنا بر فرمان خداوند در قرآن وظیفه خویش دید و در انجام دادن آن تسامحی نورزید. هستی خود را در چنین قربانگاه بزرگی فدا کرد و بدین سبب نزد پروردگار «سرور شهیدان» محسوب شد و در تاریخ پیشوای اصلاح‏طلبان به شمار رفت. آری، به آنچه خواسته بود رسید و بلکه به برتر از آن کامیاب گردید».

سید قطب

سید قطب می‏نویسد: «ثمره نهضت حسین علیه‏السلام پیروزی بود یا شکست؟ در دایره و مقیاس کوچک ثمره این حرکت جز شکست چیزی نبود، ولی در عالم واقع حرکتی پرفروغ و در مقیاس بزرگ و وسیع پیروزی بود. هیچ شهیدی در سراسر زمین مانند حسین علیه‏السلام نیست که احساسات و قلب‏ها را قبضه کند و نسل‏ها را به غیرت و فداکاری بکشاند. چه بسیار از کسانی که اگر هزار سال هم می‏زیستند امکان نداشت عقیده و دعوتشان را گسترش دهند. ولی حسین علیه‏السلام عقیده و دعوتش را با شهادتش به کرسی نشاند. هیچ خطابه‏ای نتوانست قلب‏ها را به سوی خود سوق دهد و میلیون‏ها نفر را به سوی اعمال بزرگ بکشاند، مگر خطبه آخرِ حسین علیه‏السلام که با خون خود آن را امضا کرد و برای همیشه موجب حرکت و تحول مردم در خط طولانی تاریخ گردید».
منبع: پایگاه حوزه
جمعه 6/11/1391 - 14:12
اهل بیت

کرامت علمی

مرحوم آیت اللّه‏ سیدعلی طباطبایی، از دانشمندان بزرگ شیعه، هنگام نوشتن کتاب ریاض المسائل برای نگارش احکام قبله با مشکل روبه‏رو شد؛ زیرا با علم هیئت و نجوم آشنایی نداشت. ایشان از یک استاد علم هیئت خواست برخی از مسائل آن علم را که با مبحث قبله ارتباط داشت به او بیاموزد. آن شخص نیز بدون در نظر گرفتن شأن و احترام آن عالم بزرگ، همراه با غرور و منّت درخواست ایشان را پذیرفت. آن عالم شریف از برخورد متکبّرانه وی دلگیر شد و شب را تا صبح در حرم امام حسین علیه‏السلام به عبادت و راز و نیاز گذراند و از خدا خواست تا به برکت وجود حضرت سیدالشهدا مطالب ضروری علم هیئت را به او افاضه کند. چنین نیز شد و ایشان بدون آنکه علم هیئت را نزد کسی بیاموزد، مباحث قبله را بدون مشکل نوشت.

الهام مرثیه

محدّث بزرگ مرحوم میرزا حسین نوری رحمت ‏الله علیه، نویسنده کتاب شریف مُستدرَک الوسائل می‏گوید که مرحوم شیخ جعفر شوشتری برای من نقل کرد: در اوایل تحصیل علوم دینی به کتاب‏های مواعظ و مصائب اهل بیت علیهم‏السلام تسلط کافی نداشتم. به همین دلیل، در ماه رمضان بر روی منبر از کتاب تفسیر صافی و در ایام محرم از یک کتاب مرثیه، استفاده می‏کردم و از روی آن می‏خواندم. شبی با خود گفتم: «تا کی من باید از روی کتاب بخوانم». در همان لحظات به خواب رفتم. در عالم رؤیا به خیمه امام حسین علیه‏السلام وارد شدم و به آن حضرت سلام کردم. حضرت مرا نزدیک خود نشاند و به حبیب بن مظاهر فرمود: «این مهمان ماست». ما که آب نداریم از او پذیرایی کنیم. غذایی آماده ساز ونزد میهمانمان بیاور». حبیب غذایی نزد من گذاشت. از آن چند لقمه‏ای خوردم و از خواب بیدار شدم. در آن هنگام قدرت سخنوری و اشاره به مصیبت‏های امام حسین علیه‏السلام را بیش از گذشته در خود احساس می‏کردم و حس کردم این امور به من الهام شده است.

طول عمر در سایه توسل

آیت اللّه‏ حاج شیخ عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم می‏گوید: هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که شخصی به من گفت: «کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد» پس از بیدار شدن گفتم، البته خواب است. شاید تعبیر نداشته باشد. روز سه‏شنبه و چهارشنبه به درس مشغول بودم و خواب از خاطرم رفت. روز پنج‏شنبه به باغ مرحوم سیدجواد رفتیم. آنجا لرز شدیدی مرا گرفت. هر چه روانداز بود روی من انداختند، ولی من در میان آتش تب می‏سوختم. گفتم: «زودتر مرا به منزل برسانید». به یاد خواب سه شب پیش افتادم و نشانه‏های مرگ را در خود دیدم. ناگهان دو نفر بر من آشکار شدند و دو طرفم نشستند و گفتند: «اَجَل این مرد رسیده است، مشغول قبض روح او شویم». در این هنگام، با توجه عمیق قلبی به امام حسین علیه‏السلام متوسل شدم و گفتم: «ای حسین عزیز! دستم خالی است. زاد و توشه‏ای برای آخرت تهیه نکرده‏ام». ناگهان شخصی نزد آن دو آمد و گفت: «سیدالشهدا فرمودند: شیخ عبدالکریم به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که مرگش را به تأخیر اندازد».

شفای چشم با تربت امام حسین(علیه السلام)

آیت اللّه‏ العظمی بروجردی، از مراجع بزرگ تا پایان عمر (88 سالگی)، چشمانش خوب می‏دید و به عینک نیاز نداشت. آن بزرگوار روزی راز این امر را چنین بیان فرمودند: «من در بروجرد چشم درد سختی داشتم که از معالجه آن نتیجه‏ای نگرفتم. همه پزشکان بروجرد از مداوای آن مأیوس شده بودند. روز عاشورا، دستجات سینه‏زنی، طبق معمول به منزل ما می‏آمدند. من در حالی که هیئت عزادار را می‏نگریستم و اشک می‏ریختم و از ناحیه درد چشم نیز ناراحت بودم، گویا به دلم الهام شد که کمی از گِلی را که عزاداران به مناسبت عاشورای حسینی به سر و صورت مالیده‏اند، بردارم و به چشم بمالم. در همان لحظه‏ای که این کار را کردم احساس آرامش نمودم و به طور کلی درد چشمم، رفع شد و دیگر به عینک محتاج نشدم. بعدها در چشم خود نور و جلایی یافتم که خطوط بسیار ریز را نیز می‏دیدم».

اشک خالص

عشق به ساحت مقدس حسینی، در میان دانشمندان دینی جلوه بیشتری دارد. آنان توانسته‏اند عقل را با عشق سازگار سازند. آیت اللّه‏ العظمی گلپایگانی، از مراجع بزرگ تقلید، که ولادت وی در سایه توسل پدرش به آستان اهل بیت صورت گرفت، همواره برای امامان معصوم مجالس سوگواری برپا می‏کرد. حاج آقا باقر گلپایگانی می‏گوید: «یکی از روزهای دهه اول محرم بود که یکی از خطیبان بر روی منبر مصیبت می‏خواند و اشک از چشمان آیت اللّه‏ گلپایگانی جاری بود. پس از پایان جلسه، خواستم قطره چشمی را که در ساعت مقرر باید در چشم ایشان می‏چکاندم، بریزم. ولی فرمودند: گرچه من به طهارت همه داروها قائل هستم، اما نمی‏خواهم اشک چشمانم با چیز دیگری مخلوط شود».

راز آن پارچه سبز

فرزند فیلسوف بزرگ معاصر، علامه محمد تقی جعفری رحمت ‏الله علیهمی‏گوید: «پدرم سه ساعت پیش از رحلت، با اشاره از من چیزی درخواست می‏کرد، ولی من متوجه درخواست او نمی‏شدم. سرانجام پس از حدود 2 ساعت، منظور پدر را فهمیدم. ایشان پلاکی داشت که نام خدا و امامان روی آن حک شده بود و دور آن پارچه سبزی پیچیده شده بود. این پارچه را یکی از دوستانش از کربلا آورده بود. منظور پدر همان پارچه سبز بود. من به سرعت به محلی که آن پارچه سبز بود رفتم. زمان رفت و برگشت من یک ساعت به طول انجامید. همین که وارد بیمارستان شدم، پرستار خبر رحلت پدر را داد. پارچه سفید روی استاد را کنار زدم و در حالی که به شدت متأثر بودم و می‏گریستم و خود را به خاطر دیر رسیدن سرزنش می‏کردم، پارچه سبز را روی صورت استاد گذاشتم. دیدم ایشان چشم‏هایش را باز کرد و لبخند زد و سپس آنها را بست».

راه کمال از منظر علامه طباطبایی(رحمت الله علیه)

توسل به حضرت ابا عبداللّه‏ الحسین علیه‏السلام یکی از راه‏های سلوک معنوی است و حضرت به آرزومندان راه خدا عنایتی خاص دارد. فیلسوف بزرگ و مفسر قرآن، علامه طباطبایی، یکی از راه‏های پیشرفت در مسیر سلوک به سوی خدا را توسل به امام حسین علیه‏السلام می‏دانند. یکی از شاگردان علامه می‏گوید: «شنیدم وقتی که علامه در عتبات عالیات بودند، به توسل و اشک بر امام حسین علیه‏السلام و شرکت در مجالس عزاداری مراقبت داشتند و در دستورات اخلاقی خود به نقل از اساتیدشان می‏فرمودند: هیچ کس به هیچ مرتبه‏ای از معنویت نرسید و گشایش و فتح‏بابی [از ابواب معارف] نکرد، مگر در حرم مطهر امام حسین علیه‏السلام یا در توسل به آن حضرت».

شفاعت کتیبه‏

آستان مقدس امام حسین علیه‏السلام و محفل سوگواری آن حضرت، تنها مکانی است که همه، بدون توجه به رتبه و شخصیت، سر خضوع فرود می‏آورند و اشک می‏ریزند. عالمان و دانشمندان، چون به مقام آن حضرت آشنایی عمیق‏تری دارند، بیشتر فروتنی می‏کنند. آورده‏اند، با اینکه حضور مفسر بزرگ علامه طباطبایی در هر مجلسی به آن عظمت می‏بخشید، ولی ایشان در سوگواری برای سالار شهیدان، امام حسین علیه‏السلام همچون مردم عادی شرکت می‏کرد و عقیده‏اش به اندازه‏ای بود که می‏گفت: «این کتیبه‏های سیاه که بر در و دیوار حسینیه و محل عزاداری نصب کرده‏اند، ما را شفاعت می‏کنند».

موفقیت، مرهون محبت و اشک

توسل به امام حسین علیه‏السلام و شرکت در مجالس عزاداری، مایه پیشرفت علمی و کسب موفقیت‏های عالی است. یکی از شاگردان علامه طباطبایی می‏گوید: «علامه طباطبایی در بیشتر مجالس روضه و مرثیه‏های روز جمعه شرکت می‏کرد و گاه چنان از شنیدن مصایب کربلا و امامان منقلب می‏شد که زار زار می‏گریست و تمام بدنش می‏لرزید. بی‏گمان بسیاری از موفقیت‏های او مولود همین خصلت بود. دلباختگی و شیفتگی وی به خاندان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم تا حدی بود که وقتی مجالس مصیبت برپا می‏شد، کتاب و تحقیق و علم را به کناری می‏نهاد».
می‏گویند: «علامه طباطبایی در هیچ روزی از ایام سال، درس و بحث خود را تعطیل نمی‏کرد مگر در روز عاشورا که کارهای علمی خود را ترک می‏کرد». ایشان در ایام محرم و صفر به خواندن زیارت عاشورا اهتمام داشتند و بر آن تأکید می‏کردند.

پیاده تا کربلا

مهم‏ترین ویژگی علامه امینی، نویسنده توانای کتاب گران‏سنگ الغدیر را باید عشق و محبت کامل وی به خاندان عصمت و طهارت دانست؛ چنان‏که هنوز صدای گریه‏ها و توسل ایشان در حرم امیرالمؤمنین، طنین‏انداز است. او به امامان معصوم بسیار متوسل می‏شد و هیچ‏گاه زیارت عتبات عالیات را ترک نمی‏کرد. هنگام ورود به حرم امامان علیهم‏السلام با صدای بلند می‏گریست؛ به گونه‏ای که گریه‏ها و ناله‏هایش در رثای اهل بیت، همگان را دگرگون می‏کرد. می‏گویند: «در ایام عاشورا و فاطمیه حالش متغیر می‏شد و با صدای بلند می‏گریست. زیارت کربلا را در شب‏های جمعه ترک نمی‏کرد. گاه مسافت 78 کیلومتری نجف ـ کربلا را به همراه دوستانش در مدت سه روز یا بیش‏تر با پای پیاده می‏پیمود و در طول راه، مردم روستاهای اطراف را ارشاد می‏کرد».

خونی با رنگ خدایی

انس و الفت با تربت شهید کربلا، احیاگر حماسه‏های عاشوراست. علامه امینی می‏گوید: «آیا بهتر نیست، محل سجود از خاک و تربتی باشد که در آن، چشمه‏های خونی جوشیده است که رنگ خدایی داشته است؟ تربتی آمیخته با خون کسی که خداوند، او را پاک قرار داده و محبت او را اجر رسالت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم شمرده؛ خاکی که با خون سرور جوانان بهشت و ودیعه محبوب پیامبر و خدا عجین گشته است».
منبع: پایگاه حوزه
جمعه 6/11/1391 - 14:12
اهل بیت
نویسنده: غلامرضا گلی زواره

مفهوم عزت

واژه «عزت‏» و صفت «عزیز» در فرهنگ اسلامی معنای خاصی دارد که با آنچه در بین مردم متداول می‏باشد، متفاوت است . عز در اصل به مفهوم شدت، غلبه و توانایی است و عزت رفعت و قوت را می‏رساند . چنان چه عزیز از صفات الهی و اسماء حسنی می‏باشد; یعنی خدایی که بر همه چیز غالب است (1) و قاهر و غالبی که در هیچ شرایطی مقهور و مغلوب نمی‏گردد . (2) انسانی که از این خصلت‏برخوردار است، با مناعت طبع و عزت نفسی که دارد، تن به امور ذلت‏آور نمی‏دهد . (3)
عزت در زبان فارسی به معنای سرافرازی، بزرگواری، کرامت انسانی، ارجمندی و شرافت و ضد ذلت است . همچنین کسی که دیگری را بسیار دوست دارد، می‏گوید: او عزیز من است . و آنچه مورد علاقه آدمی باشد، چنین حالتی دارد . اما در فرهنگ قرآن و عترت، عزیز به کسی می‏گویند که در زندگی شکست‏ناپذیر است، بر تمامی قدرت‏ها غلبه یافته و پیروزی را به دست آورده است; عزتمندی مردم یعنی آن که در برابر هر منطقی و هر حرکتی صلابت دارند و قوی هستند .
عزت در آدمی صفتی است قریب به حالت تکبر، که اولی پسندیده و دومی مذموم است; عزت، شناخت مرتبه راستین و واقعی هرکس و قراردادن خویشتن در جایگاهی است که باید قرار گیرد، و نیز ارج نهادن به چنین منزلتی که با اهتمام و گام نهادن در طریق فضیلت‏به دست آمده است . اما تکبر، نوعی جهالت نسبت‏به موقعیت‏خویش بوده و فردی که به چنین صفتی مبتلا می‏گردد، خود را در مقام برتر از دیگران قرار می‏دهد، بدون آن که شرایط، شایستگی و توانایی آن را داشته باشد . (4)
روایت کرده‏اند: یکی از جاهلان، خطاب به امام حسین‏علیه السلام عرض کرد: در روش تو نوعی تکبر مشاهده می‏کنم؟ ! آن فروغ شهادت در پاسخ فرمود: «بل فی عزة; بلکه در وجود من عزت می‏باشد .» آن‏گاه امام این آیه را تلاوت فرمود: «فلله العزة و لرسوله و للمؤمنین‏» ; (5) عزت مختص خداوند، رسولش و مؤمنان است . (6)

پرتوی از عزت الهی

عزت از باب استعمال در معانی، به مفهوم غلبه، صعوبت، حمیت، غیرت و نفوذ ناپذیری به کار می‏رود . (7) از نظر قرآن، خداوند عزیز است; زیرا ذاتی است که هیچ چیزی بر او غالب نبوده و اوست که قاهر بر تمامی امور می‏باشد، و هر عزیزی در برابر قدرت الهی ذلیل می‏باشد، چرا که تمامی موجودات هستی، محتاج فیض الهی هستند و مالک چیزی برای خود نبوده‏اند مگر آن که پروردگار متعال به دلیل لطف و رحمتی که نسبت‏به آنان اعمال نموده، بهره‏ای از عزت خویش را به آن موجودات تفویض نموده است . (8)
از آیه «من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا» (9) بر می‏آید که عزت، نزد خداوند است و هرکس طالب آن می‏باشد باید از او بخواهد; زیرا عزت راستین، ذات پاک اوست و هیچ موجودی بالذات چنین ویژگی را ندارد . در قرآن 92 بار از خداوند با صفت عزیز یاد شده است و بر این اساس، او شکست‏ناپذیر مطلق می‏باشد; چنان‏چه در این کلام الهی می‏خوانیم: «و له الکبریاء فی السموات و الارض و هوالعزیز الحکیم‏» (10) ; در آسمان‏ها و زمین، بزرگی از آن اوست و او خدایی شکست‏ناپذیر و حکیم است .
قرآن مجید که مبدا و منشا صفات نیک و خصال پسندیده را آفریدگار متعال می‏داند، در این آیه و آیات متعدد دیگری به صراحت و با تاکید، قدرت و غلبه را از آن «الله‏» شمرده است . در آیات پایانی سوره حشر نیز عزت و عظمت و کبریایی پروردگار، با شکوه و بلاغتی تمام وصف گردیده است . انسان براساس سرشت ملکوتی، خواهان عزت است; اما گاهی به جای عزت به چیزی دست می‏یابد که عزت نیست‏بلکه ذلت است و همچنین گاهی به گروهها و افرادی مراجعه می‏کند که عزتی به دست آورد، در حالی که عزتی نزد آنان وجود ندارد که به وی دهند . قرآن به روشنی این موضوع را بیان می‏کند: «الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» (11)
آنانی که غیر از مؤمنان، کافران را به دوستی می‏گیرند، آیا سربلندی را نزد آنان می‏جویند (این تصوری باطل است) ; چرا که عزت، همه از آن خداوند است . بنابر این قرآن عزت و قدرتی را که توام با تحقیر فرد یا اجتماع اسلامی در برابر کافران سلطه‏جو و مستکبر باشد، باطل می‏داند و مؤمنان و پیروان واقعی خود را از دوستی به استیلاطلبان نهی می‏کند و دشمنی مخفی مخالفان را آشکار می‏نماید . (12)
قرآن به مسلمانان هشدار می‏دهد که سرافرازی خود را حتی در امور سیاسی و اقتصادی در اتکا و امید به کافران جست و جو نکنند .
عزت راستین در پرتو بندگی خالصانه خداوند، ترک رذایل و روی آوردن به فضایل به دست می‏آید; بنده خاص خداوند نه اسیر هوس‏های آلوده و تمایلات نفسانی می‏گردد و نه خودباخته قدرت‏های پوشالی می‏شود . به همین دلیل، امام صادق‏علیه السلام فرموده‏اند:
«بدان که به راستی عزت ندارد آن که در برابر خداوند خواری نکند و آن که برای حق تواضع نمی‏نماید، رفعتی به دست نخواهد آورد .» (13)
در فرهنگ اهل‏بیت‏علیهم السلام نیز به مؤمنان اجازه ذلت و خواری داده نشده است .
عزت و عظمت معنوی و فکری، از برتری‏های عبادی و علمی سرچشمه می‏گیرد و دشمنان اسلام و مؤمنین، هر قدر در برخی فنون و علوم مهارت هایی کسب کرده باشند، در برابر قدرت، حکمت و علم الهی عاجزند و قابل اعتماد و اتکا نمی‏باشند . البته این موضوع منافاتی با بهره‏گیری علمی و فنی از آنان ندارد بلکه منظور، غفلت از خداوند و ایجاد ارتباط صمیمی با اهل کفر و نفاق است . امام حسین‏علیه السلام در دعای عرفه، خداوند را چنین مخاطب قرار می‏دهد:
«یا من خص نفسه بالسمو و الرفعة فاولیاؤه بعزة یعتزون; ای آن که ذات خود را به رفعت و علو و عظمت، مخصوص گردانیدی و دوستان خویش را به عزت خود، عزیز ساختی .»

شکوفه‏های شکوهمند

حضرت علی‏علیه السلام که عزت و عظمت‏خویش را در عبودیت‏حضرت حق و فداکاری در راه توحید می‏دانست، در سیره تربیتی خویش به تکریم فرزندان خود مبادرت کرد و راه رسم عزت و اقتدار معنوی را به آنان آموخت . آن امام مؤمنان برای آن که کرامت‏های انسانی را در اولاد خویش تقویت کند، در حضور مردم از آنان پرسش‏های علمی می‏نمود و پاسخ سؤالات مردم را به آنان محول می‏کرد . روزی امام علی‏علیه السلام از امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام در چند موضوع سؤالاتی کرد و هریک از آن دو بزرگوار با جملاتی کوتاه، جواب‏های حکیمانه و خردمندانه دادند; سپس حضرت علی‏علیه السلام متوجه شخصی به نام «حارث اعور همدانی‏» گردید و فرمود: «این سخنان حکیمانه را به فرزندان خود بیاموزید; زیرا موجب تقویت عقل، تدبیر و رای صاحب آنان می‏گردد .» (14)
این رفتار، شخصیت مستقل و عزت نفس را در روحیه امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام تقویت نمود و آن دو امام همام تحت این تربیت‏ها چنان شخصیتی را به دست آوردند که رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم در ماجرای بیعت‏با این دو عزیزش بیعت کرد با آن که سن آن دو از شش سال کمتر بود . (15)

عواطف رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم; بذرهای عظمت

امام حسن و امام حسین‏علیهما السلام مورد توجه رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم بودند و شدت اشتیاق پیامبر نسبت‏به این دو فرزند، موجب شده بود که همگان آن دو کودک را تکریم و دوست‏بدارند . بدیهی است آن آخرین سفیر الهی جویباری از چشمه جوشان خویش را در وجود آن دو بزرگوار جاری و ساری می‏دید که این گونه در برخورد با آن بزرگواران، از خود محبت‏بروز می‏داد و شدیدترین عواطف را نثارشان می‏نمود . آن پیامبر الهی با بصیرت باطن و از ورای زمان و مکان، حقایقی را مشاهده می‏کرد و با چشم دل می‏دید که فرزندانش برای بازگرداندن عزت به اسلام و مسلمین، کوشش می‏کنند و در این راه، جانبازی می‏نمایند . بیش از شصت تن از علمای اهل سنت، با اندک اختلافی و با سندهای گوناگون، از رسول اکرم نقل کرده‏اند: «حسین منی و انا من حسین‏» (16)
فرهنگ عاشورا از ذلت و عزت، چهره دیگری نشان داد . بر سرهدف ماندن و در راه، جان دادن، عزت است; از هدف مقدس ست‏برداشتن و به دلیل ترس از مرگ عقب نشینی کردن، مساوی با ذلت می‏باشد . مشکل اساسی بنی‏امیه در این بود که با امامی روبه رو شدند که نه می‏توانستند از راه تمایلات نفسانی در او نفوذ کنند و نه از راه لشکر کشی، قتل و غارت . سید شهیدان سختی‏ها را با سیمایی بشاش و ابهت معنوی و اقتداری روحانی استقبال می‏کرد; پایداری، استقامت، مناعت طبع و عزت نفس او فوق العاده بود . آنگاه که شمر بن ذی الجوشن با فرمانی شدید، مبنی بر جنگ با امام یا تسلیم مطلق او، به کربلا وارد گردید، عمر بن سعد پس از آگاهی از دستور عبیدالله بن زیاد، به شمر بانگ زد و گفت:
وای برتو! کار را بر من تباه کردی . به خدا قسم! حسین کسی است که روح پدرش علی‏علیه السلام میان دو پهلوی اوست; هرگز تسلیم نمی‏شود . (17)
و بنا به نقلی دیگر، گفت:
سوگند به خداوند! حسین مناعت طبع و زور نشنوی را در میان دو پهلوی خود دارد . (18)
آن انسان والا در روز عاشورا در حالی که میان آن همه دشمن خون آشام و لجوج محصور بود و بسته شدن آب و ناله و فریاد زنان و اطفال امام را به شدت ناراحت می‏نمود و خطر مرگ وی، فرزندان، برادران و یارانش را تهدید می‏کرد و آینده خوفناک در انتظار زنان، و اطفالش بود با کمال اطمینان و اعتماد به نفس، به یارانش فرمود:
خداوند به کشته شدن شما و من در این روز، اجازه داده است; خویشتن‏داری و جهاد کنید . این خدای من است که اجازه داده است من و همه یاران پیر و جوانم امروز در راه حق و به دلیل پایدار ماندن فضیلت و عدالت، طعمه شمشیر بنی‏امیه گردیم و اهل بیتم به اسارت افتند تا کلمه عزت در قاموس زندگی من ثبت گردد و مردم بدانند حقیقت آن نیست که پیوسته دست ظالم را ببوسند و او را در مقدرات مردم آزاد بگذارند . (19)
عبیدالله بن زیاد، کارگزار اموی در بصره و کوفه، چون خواست پس از هلاکت‏یزید از بصره بگریزد، لباس زنانه بر تن کرد و مردی را پشت‏سرش سوار کرد که به شورشیان می‏گفت: کنار روید، این زن از خاندان من است; به حرم‏سرای عبیدالله زیاد آمده بود، اکنون می‏خواهم او را ببرم .
او با این شیوه ننگین و توام با حقارت و ذلت، گریخت و با تمسک به پستی و خواری، خود را از مرگ نجات داد . (20)
اما سومین فروغ امامت و ستاره پرتابش حماسه و ایثار، در بحبوحه خونین روز عاشورا، در میان گروه کثیری از دشمنان و در حالی که در محاصره کامل لشکر تباهی و پلیدی قرارگرفته بود، وقتی با پیشنهاد بیعت‏با یزید رو به رو گردید تا از آن معرکه خونین و اضطراب برانگیز رهایی یابد، در نهایت‏شهامت، عظمت فضایل انسانی و شکوه عزت و کرامت را نشان داد و اعلام فرمود:
«والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید» ; (21) سوگند به پروردگار! هرگز دستم را همانند دست افراد ذلیل و زبون به شما نمی‏دهم و همچون بردگان از مقابل شما نمی‏گریزم .»
روز عاشورا آنگاه که عده‏ای از یاران امام به شهادت رسیدند، او به جای این که با مشاهده پیکر خونین آن فداکاران با اخلاص، نگران و محزون گردد و دست تضرع به سوی دشمنان دراز کند، با استواری و استقامت کامل فرمود:
به پروردگارم قسم! به هیچ کدام از خواسته‏های این‏ها تن در نمی‏دهم تا خدای خویش را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته‏ام . (22)
امام بدین گونه، طریق خود را اعلام نمود تا تمامی حق جویان به شیوه او تاسی کنند و جز در برابر خدا سرفرود نیاورند و بندگی نکنند . از این‏رو، در سخنی دیگر خطاب به افراد زبون و ذلت پیشه فرمود: «هیهات منا الذله; (23) هیهات که ما زیر بار ذلت‏برویم .» و پس از آن تصریح فرمود که در قیام او شکستی وجود ندارد .

منطق حسینی و امتناع از بیعت

محور منطق امام حسین‏علیه السلام این است که زندگی در زیر سلطه اهل ستم و افراد ضد حق، مرگ است و کشته شدن در راه مبارزه با آنان، حیات آفرین می‏باشد: «انی لا اری الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما; (24) به درستی که من مرگ در راه مبارزه با حکومت‏ستمگران را، نابودی تلقی نمی‏کنم بلکه این مرگ را زندگی توام با سعادت، و زیستن با ظالمان را، مرگی آمیخته به فلاکت می‏دانم .»
این بیان درخشان، اساس خطبه‏ها و نامه‏های نورانی حضرت را تشکیل می‏دهد و هماهنگی و همگامی حرکت او را با بعثت نبوی و مجاهدت‏های حضرت علی‏علیه السلام به اثبات می‏رساند و ریشه‏های اصلی نهضتش را روشن می‏کند .
در این سخن نکته‏ای نهفته که تجلی آن را افزایش می‏دهد و آن، این است که امام نه تنها تسلیم در برابر ظالم را، بلکه اساسا زیستن با اهل ستم را، مرگی واقعی می‏داند . منطق امام حسین‏علیه السلام این است که: حتی اگر امویان و غاصبان حکومت و افراد ضد قرآن و سنت نبوی، وی را مورد اکرام و حمایت قرار دهند، بازهم زندگی با آنان را زبونی و خواری می‏داند . و این گونه سازش، ننگی است که با ایمان و کرامت انسانی سازگاری ندارد . همزیستی و موافقت و سکوت در برخورد با متجاوزان به حریم الهی روا نمی‏باشد . تسلیم در مقابل ستمگران، برای اعتقادات دینی خطر اساسی دارد و باید «مرگ سرخ‏» توام با «شرافت‏» را بر زندگی سیاه و ذلیلانه ترجیح داد و به حماسه‏ای شکوهمند که شیوه مردان حق است، مترنم گردید .
سرچشمه این بینش شگفت‏انگیز و شهامت وصف‏ناپذیر، ایمان و باوری راستین است که دل و روح مردان خدا را از تعلقات مادی و فناپذیر می‏رهاند . چنین ایمانی در حد بسیار عالی در تمامی مراحل زندگی آن امام و یارانش قابل مشاهده است . چنین ویژگی‏هایی موجب گردید که رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم در باره امام حسین‏علیه السلام بفرماید:
«ان الحسین بن علی مصباح هدی و سفینة النجاة و امام خیر و یمن و عز و فخر; (25) یعنی حسین بن علی‏علیهما السلام چراغ هدایت، کشتی نجات و پیشوای سعادت و خجستگی و امام عزت و افتخار است‏» .
مساله عاشورا یک نزاع عادی و معمولی میان حاکمی فاسد و رهبری فداکار نبود، بلکه حضرت اباعبدالله‏علیه السلام به عنوان بزرگ‏ترین پاسدار اسلام ناب‏محمدی، موقعیت‏حاکم بر اسلام و مسلمین را به گونه‏ای می‏بیند که اگر اقدامی سریع انجام نگیرد، زحمات رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم، فداکاری‏های امیرمؤمنان‏علیه السلام، تلاش‏های فاطمه زهراعلیها السلام و امام حسن مجتبی‏علیه السلام و یاران آن بزرگواران خنثی خواهد گردید .
یزید و مزدوران اموی در شهر پیامبر چنین خواسته‏اند که قبل از انتشار خبر هلاکت معاویه و پیدایش عکس العمل های مردم در باره گذشته‏های معاویه و شومی خلافت‏به ناحق یزید، از امام حسین‏علیه السلام بیعت‏بگیرند تا در توطئه‏های ناجوان‏مردانه خود توفیقی به دست آورند . امام بدون هیچ درنگ و تاملی خطاب به عبدالله بن زبیر که آینده‏ای مبهم و دو راهی خطرناکی را در مقابل خویش مشاهده می‏کرد و نظر امام را در خصوص بیعت‏با یزید جویا شده بود - فرمود:
«من هرگز با او بیعت نمی‏کنم . زیرا یزید مرد شرابخوار، سگ باز، آلوده به انواع معاصی و ستم‏ها و غرق در آلودگی و تباهی می‏باشد و شایسته خلافت و لایق زمامداری مسلمانان نخواهد بود و با همین اندیشه و عزم راسخ، حاکم مدینه (ولید) را ملاقات می‏کنم .» امام که آشفتگی را در چهره عبدالله بن زبیر ملاحظه می‏نمود . با اراده‏ای راستین و درک راه مقاومت و مبارزه برای حفظ حیات دینی جامعه، به وی یاد آور شد:
«من کسی نیستم که زیر بار ذلت‏بروم و با بی‏تدبیری خود را به آ سانی در پنجه دشمن اسلام و قرآن گرفتار سازم .»
آنگاه نزد حاکم مدینه رفت و به وی تفهیم نمود:
من حسینم و به راه امویان نه تنها گرایشی ندارم بلکه به حکم مسئولیت‏شرعی و دینی و مقام ولایت، موظف به مبارزه و مخالفت‏با ناپاکان مسلمان نما هستم . و چون خواست از نزد وی برود، مروان که در آنجا حضور داشت‏با غرور خاصی ولید را خطاب کرد و گفت: دست از او مدار، اکنون فرصت مناسبی است که یا از او بیعت‏گیری یا کارش را یکسره نمایی . امام با شنیدن نغمه‏های شوم مروان، بر آشفت و او را با نهایت کوچکی و پستی خطاب کرد و فرمود:
ای فرزند بدکاری! نه تو و نه ولید، هیچ کدامتان نمی‏توانید مرتکب چنین کشتاری شوید . حال که سخن بدین‏جا رسید، گوش کن تا برایت‏حقیقت را بگویم: مائیم خاندان نبوت و رسالت، فرشتگان آسمانی در خانه ما رفت و آمد می‏نمودند و خدای بی‏همتا ما را در آفرینش هستی مقدم داشت و مهر خاتمیت‏بر خاندان ما زد . یزید مردی فاسق و قاتل، و گناه‏کار است و مثل من، با مثل او هرگز بیعت نمی‏کند .
مروان و ولید که در انتظار چنین مقاومتی از جانب سالار شهیدان نبودند، در برابر اقتدار معنوی امام حسین‏علیه السلام مبهوت ماندند و آن حضرت بی‏درنگ، بودن آن که فرصتی به آن نابکاران بدهد، محل اقامت ولید را ترک نمود . با این همه، مروان آرام نگرفت و در فکر نقشه‏ای بود تا با اجرای آن، امام سوم را به بیعت‏با یزید وادار نماید . به همین دلیل تصمیم گرفت‏بار دیگر با امام رو به رو شود و آخرین نغمه‏های شوم خود را از حلقوم خویش خارج نماید . او در دیداری خطاب به حسین بن علی‏علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! من تو را نصیحت می‏کنم! نصایح مرا گوش کن و بپذیر و با یزید بیعت کن که برای دین و دنیایت‏بهتر است . امام در جوابش با صراحت و شهامت فرمود:
با اسلام، باید وداع کرد هنگامی که رهبری امت اسلامی به عهده فردی چون یزید ناپاک گذارده شود . به خدا قسم! از جدم رسول اکرم‏صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که فرمود: «رهبری بر آل ابوسفیان حرام است .» (26)
محمد حنفیه فرزند دیگر امیرمؤمنان‏علیه السلام خدمت امام حسین‏علیه السلام رسید و از سر خیرخواهی به آن حضرت توصیه نمود که برای خودداری از بیعت‏با یزید، به جای دور دست رود و مردم را به یاری فراخواند و بدین ترتیب، از جنگی نابرابر و کشته شدن بپرهیزد .
امام در جوابش فرمود:
برادرم! به خدا سوگند! اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی نباشد، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد . (27)
بدین گونه با وجود همه توصیه‏ها در ماندن و بیعت نمودن با یزید و یا رفتن و گریختن از پیش دشمنان، امام حسین‏علیه السلام در تدارک نهضتی بود که برای همیشه به همگان درس عزت آموزد .

پی نوشت :

1 . لسان العرب، ابن منظور، ذیل عز .
2 . الفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ذیل عز .
3 . مجمع البیان لعلوم القرآن، فضل بن حسن طبری، ج 3، ص 193 .
4 . ر . ک: اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد، سعید الخوری، الشرتونی اللبنانی، ذیل عز .
5 . منافقون/8 .
6 . بحارالانوار، ج 44، ص 198 .
7 . المیزان فی تفسیرالقرآن، طباطبایی، ج 17، ص‏20 .
8 . همان، ص 22 و 23 .
9 . فاطر/10 .
10 . جاثیه/37 .
11 . نساء/139 .
12 . ر . ک: آل‏عمران/118 .
13 . روضه کافی، کلینی، ج 8، ص 242 .
14 . کودک از نظر وراثت و تربیت، محمدتقی فلسفی، ج 2، ص 98 .
15 . همان، ص 97 .
16 . ر . ک: ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 275 - 265 .
17 . ارشاد، شیخ مفید، ص 213 .
18 . تاریخ طبری، ج 4، ص 315 .
19 . اثباة الوصیه، مسعودی، ص 216 .
20 . الامامة و السیاسة، ابن قتیبه، ج 2، ص 21 .
21 . ارشاد، ص، 218; البدایة و النهایة، ج 8، ص 194; انساب الاشراف، ج 3، ص 188; اعلام الوری، ص 238 .
22 . نفس المهموم، ص 633 .
23 . شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 3، ص 249; مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7; اثباة الوصیة، ص 142; تحف العقول، ص 171 .
24 . تاریخ طبری، ج 4، ص 305; تحف العقول، ص 245 .
25 . عیون اخبارالرضا (ع)، ج 1، ص 60 .
26 . الکامل فی‏التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 7 - 5; اللهوف، سیدبن طاووس، ص 11; ناسخ التواریخ، (حالات سیدالشهداء)، ج 1، ص 152، 154 و 380 ; راه حسین، عباسعلی اسلامی، ص 21 - 19; درسی که حسین به انسانها آموخت، شهید هاشمی‏نژاد، ص 210 - 207 .
27 . مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188; الفتوح، ابن اعثم کوفی، ج 5، ص 32 .

منبع: فصلنامه کوثر
جمعه 6/11/1391 - 14:11
اهل بیت
نویسنده: شمس‏الله صفرلكى
نهضت امام حسین(ع)از نادرترین رخدادهایى است كه تفكر انسانهارا به خود معطوف داشته است و در تاریخ اسلام ارزش والایى دارد. شهادت حسین بن على(ع)حیات تازه‏اى به اسلام بخشیده، خونها رابه جوشش آورد و تنها را از رخوت خارج ساخت. امام حسین(ع)باحركت قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده و احساس ذلت وزبونى و اسارت را كه از اواخر حكومت عثمان بر روح جامعه‏اسلامى حكمفرما شده بود، تضعیف كرد.
آنچه امت اسلامى از زمان وقوع این حادثه عظیم تا امروز بر آن‏متفق است، این است كه انقلاب كربلا هیبت و ابهت اسلام را كه به‏علت‏حاكمیت فرمانروایان ضعیف النفس و تحقیر ارزشها و مقدسات‏دینى رو به افول گذارده بود، احیا كرد. حركت امام حسین(ع)،حركتى است مستمر براى همه نسلها و همه عصرها است.
این انقلاب تنها انقلابى است كه اگر كلیه صحنه‏هایش چنان كه‏بوده، تصویر شود، هیچ كس نمى‏تواند از بروز احساسها و عواطف‏فطرى‏اش جلوگیرى كند; زیرا این فاجعه به قول شافعى دنیا رالرزانده و نزدیك است قله كوهها را آب كند.
حادثه كربلا در میان اهل تسنن موجى ایجاد كرد كه زبان و قلم‏دانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعت‏به توصیف وتجزیه و تحلیل آن پرداخته است. شوكانى در كتاب «نیل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گوید: به تحقیق عده‏اى از اهل‏علم افراط ورزیده، چنان حكم كردند كه:
«حسین(ع)نوه پیامبر كه خداوند از او راضى باشد. نافرمانى‏یك آدم دائم الخمر را كرده و حرمت‏شریعت‏یزید بن معاویه را هتك‏كرده است.» خداوند لعنتشان كند، چه سخنان عجیبى كه از شنیدن‏آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد.
تفتازانى در كتاب «شرح العقاید» مى‏نویسد:حقیقت این است كه رضایت‏یزید به قتل حسین(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت كردنش به اهل‏بیت پیامبر(ص)از اخبارى است كه‏در معنى متواتر است; هر چند تفاصیل آن متواتر نیست. درباره‏مقام یزید بلكه درباره ایمان او كه لعنت‏خدا بر او و یارانش‏باد. توافقى نداریم.
جاحظ مى‏گوید: منكراتى كه یزید انجام داد، یعنى قتل حسین(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدینه و منهدم‏ساختن كعبه، همه اینها بر فسق و قساوت و كینه و نفاق و خروج ازایمان او دلالت مى‏كند.
بنابراین، یزید فاسق و ملعون است و كسى كه از لعن او جلوگیرى‏كند، نیز ملعون است.
ابن حجر هیثمى مكى در كتاب «الصواعق المحرقه‏» مى‏نویسد: پسرامام حنبل در مورد لعن یزید از وى پرسید. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود كسى كه خداوند او را در قرآن لعن كرده است.
آنجا كه مى‏فرماید: «فصل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم‏اولئك الذین لعنهم‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه یزیدانجام داد، بالاتر است؟!
عبدالرزاق مقرم در كتاب «مقتل الحسین‏» مى‏گوید: به تحقیق‏گروهى از علما از جمله قاضى ابویعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سیوطى در مورد كفر یزید نظر قطعى داده‏اند و باصداقت تمام لعن او را جایز شمرده‏اند.
مولف كتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نویسد: در مورد لعن یزید، احمدبن حنبل دو قول دارد كه در یكى تلویح و در دیگرى تصریح به لعن‏او مى‏كند. مالك و ابوحنیفه نیز هر كدام هم‏تلویحا و هم تصریحایزید را لعنت كرده‏اند; و به راستى چرا این‏گونه نباشد و حال‏آنكه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.
شیخ محمد عبده مى‏گوید: هنگامى كه در دنیا حكومت عادلى وجوددارد كه هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏حكومتى ستمگر است كه مى‏خواهد حكومت عدل را تعطیل كند، بر هرفرد مسلمانى كمك كردن حكومت عدل واجب است; و از همین باب است‏انقلاب امام حسین كه در برابر حكومت‏یزید كه خدا او را خواركند. ایستاد.
از سبط بن جوزى در مورد لعن یزید پرسیده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجویز كرده است، ما نیز به خاطر جنایاتى‏كه درباره پسر دختر رسول خدا مرتكب شد، او را دوست نداریم; واگر كسى به این حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوییم اصل، لعنت كردن‏یزید است.
حادثه كربلا چنان در قلوب نفوذ كرد كه بسیارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خویش را ابرازكردند. امام شافعى كه در دوستى اهل‏بیت زبانزد است. درباره‏نهضت كربلا چنین سروده است:
قتیل بلا جرم كان قمیصه صبیغ بماء الارجوان خصیب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنیه ان ذاك عجیب لئن كان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلك ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى یوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب
حسین(ع)كشته‏اى بى گناه است كه پیراهن او به خونش رنگین شده وعجب از ما مردم آن است كه از یك طرف به آل پیامبر درودمى‏فرستیم و از سوى دیگر فرزندانش را به قتل مى‏رسانیم و اذیت‏مى‏كنیم!
اگر گناه من دوستى اهل‏بیت پیامبر است، پس من هیچ‏گاه از آن‏توبه نمى‏كنم.
اهل‏بیت پیامبر(علیهم السلام)در روز محشر شفیعان من هستند واگر نسبت‏به آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.
منبع: ماهنامه كوثر
جمعه 6/11/1391 - 14:11
اهل بیت
نویسنده: محمد صحتی

تحریف تباکی

از حرفهای عجیب و غریبی که پیرامون عزاداری گفته شده، یکی هم آن حرفی است که از تحریف معنای «تباکی» سرچشمه گرفته است؛ به این ترتیب که می‏گویند:
«در لفظ تباکی هم اشاره فرموده که ترتّب ثواب اخروی، موقوف بر گریه حقیقی نیست بلکه همین که قاصد، گریه است و خود را به صورت گریه کنندگان وامی‏دارد همان ثواب گریه را دارد. در تمام عبادات حقیقت مطلوب است ولی در دعات حسینیّه دائره وسیع است و لعلّ از این جهت مرحوم شیخ جعفر صاحب خصائص الحسینیه ـ طاب ثراه ـ ریاء را در گریه، در عزاداری حضرت امام حسین علیه‏السلام جایز می‏دانست.»1
به راستی که باورکردنش بسیار سخت است و اگر این سخن تنها در میان عوام بود و انسان تنها از دهان مردم می‏شنید، به هیچ وجه باور نمی‏کرد. اما می‏بینید که در کتابها هم نوشته شده است و نویسنده نه فقط خود قائل به این قول عجیب و غریب است که شیخ جعفر شوشتری را نیز هم رأی خود می‏داند و برای تثبیت تحریف خود، به فتوای وی نیز استناد می‏جوید و گمان می‏برد که کلمه تباکی در حدیث می‏تواند مبنی و مستند افتاء به تجویز ریا در عزاداری امام حسین علیه‏السلام باشد!
اگر مرحوم شیخ جعفر نیز چنین فتوای عجیبی داده باشد، بی‏گمان در بالای منبر و در هنگام روضه خوانی بوده و چنان از گلاب گریه مدهوش بوده که عشق و عاطفه را به جای شرع و عقل گرفته تا فتوای آنچنانی را داده است. و اگر در حال عادی و با تمرکز حواس این فتوا را داده باشد، بی‏گمان منظورش از ریا معنای مصطلح ریا نبوده بلکه معنای لغوی ریا (نشان دادن کار به دیگران) بوده است و البته این احتمال دوم، صحیح‏تر و به شخصیّت علمی شیخ جعفر شوشتری نزدیک‏تر است.
با آن همه آیات محکم در قرآن مجید و با آن همه روایات صحیح و معتبر در متون اسلامی، که همگی حاکی از لزوم اخلاص و قبح و گناه ریا و.... است، چگونه می‏توان چنان سخن سخیفی گفت و ریا را که در فرهنگ اسلامی «شرک خفی» خوانده شده است، جایز دانست؟!
از این واقعیّت تلخ هم نباید گذشت که بسیاری از «تحریفات عاشورا» معلول عوام زدگی برخی از گویندگان مذهبی است. این فاجعه گاهی تا آنجا به تباهی و فساد می‏کشد که می‏بینی آنها پیش از هر چیز در فکر این هستند که ببینند عوام چه می‏خواهند و از نقل کدام داستان یا افسانه‏ای بیشتر خوشحال و خشنود می‏شوند و همیشه در این دایره تنگ و تاریک به سر می‏برند که از دهان مردم می‏گیرند و به گوش مردم می‏دهند و همیشه این دور و تسلسل را تکرار می‏کنند و هیچ هم خسته نمی‏شوند و چه بسیار کتابهایی که با عناوینی چون مجالس و مقاتل به همین ترتیب نوشته شده است که مدارک و منابعی جز لسان الواعظین و اسماع السامعین ندارند؛ نخست بدون اندیشه گفته شده‏اند و سپس باز بدون اندیشه و تنها به همین دلیل که مقبول طبع عوام بوده، نوشته شده‏اند! دردا و دریغا که اینان با ساختن تحریفات و با پرداختن به افسانه‏ها و اکاذیب، فرهنگ مردم را به تباهی می‏کشند و با تفسیر نادرست «تباکی» عمل شنیع تزویر و ریا را تجویز و ترویج می‏کنند و ناخواسته آتش به دین و دنیای خود می‏زنند، غافل از اینکه به قول رسای آن شاعر:
بر تواضع‏های مردم تکیه کردن، ابلهی است پای بوس سیل، از پای افکند دیوار را

تفسیر صحیح تباکی

معدود روایاتی که در آنها لفظ «تباکی» وارد شده است، بسیار اندک است.2 و در یکی از آنها چنین است که راوی می‏گوید: خیال می‏کنم که حضرت فرمود: «من بکی أو أبکی، و اَظُنُّه قال او تباکی»؛3، حال اگر هم چنین سخنی از ناحیه معصوم علیه‏السلام صادر شده باشد به هیچ وجه نمی‏تواند به آن معنای نادرستی که تحریفگران تصوّر کرده‏اند، بوده باشد. در تفسیر آن سه وجه زیر را می‏توان تصوّر کرد:

1. تظاهر به گریه و اندوه

البته نه به آن معنا که شُبهه ریا را در برداشته باشد بلکه به نیّت قربةً الی اللّه و خالصاً لوجه اللّه تظاهر کند و خود را اندوهگین و غمناک نشان دهد. این معنا با توجه به زمان صدور حدیث (زمان حکومت بنی‏امیه) صحیح‏تر به نظر می‏رسد. زیرا بنی امیه هر سال روز عاشورا را جشن می‏گرفتند و پیروان آنها در آن روز تظاهر به شادی و سرور می‏کردند.4 و امام علیه‏السلام نیز با این سخن شیعیان را دعوت می‏کند که هر طور شده در روز عاشورا و دهه محرم اظهار غم و اندوه کنند تا همدلی خود را با دوستداران اهل‏بیت علیهم‏السلام و تنفّر خود را از آل یزید نشان دهند.

2. تکلّف برای تحصیل گریه

گاهی باشد که انسان در مرحله نخست، بنا به عللی نمی‏تواند کاری را انجام دهد، اما از آنجا که دلش می‏خواهد که آن کار را انجام دهد به هر نحو ممکن تمایل به آن کار را نشان می‏دهد و ای بسا که ناخودآگاه و با تکلّف هم که شده، تمایل درونی خود را بروز می‏دهد و آشکار می‏سازد. چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست، و جالب اینکه بالاخره این تکلّف و تشبّه در نهایت به نتیجه می‏رسد و صورت کاملاً طبیعی پیدا می‏کند. از باب مثال فرض کنید که کسی در اثر قساوت قلب و یا در اثر هر علت دیگری ابتدا نمی‏تواند از خوف خدا گریه کند و یا به یاد مظلومیتهای اهل‏بیت علیهم‏السلام ناله کند و بگرید اما چون این کار را در دل دوست دارد و به حال گریه کنندگان غبطه می‏خورد، ناخواسته خود را شبیه آنان می‏سازد و با تکلّف هم که شده، متأثّر و دل‏گیر می‏شود و چهره غمناک و اندوهگین پیدا می‏کند تا در نهایت غبار قساوت از آینه دل می‏زداید و اشک چشمش سرازیر می‏شود که همان کار، خود مطلوب است.
فشرده سخن این که «تباکی» از باب مقدمه بُکاء، آن هم از باب مقدمه طبیعی بکاء، مطلوب و مستحب است و از آنجا که این مقدمه، قهری و طبیعی است هیچ گونه شائبه ریا و سُمعه را نمی‏توان در آن دخیل دانست. منتهی گاه این مقدمه (تباکی) به آن نتیجه (بکاء) منجر می‏شود و گاهی دیگر نمی‏شود مثل اینکه کسی قساوت قلب داشته و یا فرصت نتیجه‏گیری، اندک بوده و یا در همان مراحل نخست (در حال تباکی) کار دیگری پیش آمده و او نتوانسته از مرحله تباکی به مرحله بکاء برسد. حال از احادیث مورد بحث استفاده می‏شود که انسان در همان مرحله تباکی نیز مأجور خواهد بود. البته این مسئله منحصر به گریه کردن نبوده و در مورد برخی عبادتهای دیگر نیز مثل «تحلُّم» بر حلم و «تزهُّد» برای زهد آموزی و کسب زهد، مطلوب و مورد تأکید پیشوایان معصوم علیهم‏السلام است.5

3. تمایل به بکاء و دوست داشتن آن

به این معنی که اگر کسی هم گریه نکند اما تمایل به این کار داشته باشد و دلش بخواهد که بر مصائب اهل‏بیت علیهم‏السلام بگرید و به نوعی این تمایل را نشان بدهد، مطلوب و مستحب است که این تمایل و اظهار آن را داشته باشد، و همین است معنای آن تباکی که در کلام معصومین علیهم‏السلام دیده می‏شود و میان بکاء و تباکی، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر بکائی حتماً تباکی هم هست ولی بعضی از تباکی‏ها، بکاء نیز هست و چنان که در تفسیر دوم گفته شده، تباکی مقدمه بکاء است و تباکی به این معنا (تمایل به گریه و دوست داشتن آن) حتماً با بکاء خواهد بود. چرا که اگر کسی کاری را نخواهد، انجام نمی‏دهد به ویژه اگر آن کار در ارتباط با دل و تأثّر قلبی باشد و گاهی این مقدمه، قهری و ضروری نیز است، به این معنا که تا کاری را نخواهد و تمایل به آن نداشته باشد، آن کار را انجام نخواهد داد؛ مثل آن حدیثی که به نقل از امام علی علیه‏السلام می‏گوید: «من لم یتحلّم لم یحلم؛ هرکس حلم و بردباری را نخواهد و تمایل خود را به حلم، به نوعی نشان ندهد، بردبار نخواهد شد».6
حال سخن ما نیز این است که تا کسی «تباکی» نکند، بکاء هم نخواهد کرد و هرکس آن کار را بکند، دلیل این است که این کار (بکاء) را نیز می‏خواهد بکند و همین خواستن نه تنها مطلوب و مستحبّی است که حتی گاهی ضروری و قهری هم هست و به هیچ وجه نمی‏تواند شائبه‏ای از ریا داشته باشد. چرا که قهری بودن با تصنّعی بودن، در تضاد است.

4. تعاون در گریه و عزاداری

به این معنی که عزاداران تأثّر و گریه خود را پنهان نسازند و با گریه و ناله آشکار خود یکدیگر را به گریه وادارند و کسانی هم که نمی‏توانند گریه کنند، با گریه کنندگان هم ناله و هم صدا شوند.
مرحوم محدّث نوری در این باره سخنی دارد که می‏تواند معنای صحیح تباکی را نشان بدهد، ایشان می‏نویسند:
«مخفی نماند که برای کلمه شریفه «تباکی» نظیر هم وزن آن «تعاون» معنای لطیف دیگری هست که شاید مراد آن باشد و آن عبارت از این است که مؤمنین یکدیگر را با کردار و گفتار و رفتار بگریانند، مانند آن برادران و خواهرانی که پدر یا مادر عزیز و مهربانی را از دست داده باشند و به گرد هم آیند و از عزیز از دست رفته خود یاد کنند، از محاسن و خصال پسندیده، احسان و کردار نیک، شدّت مصائب و بلای او، هریک هرچه به خاطرش آید، به یکدیگر بگویند و بگریند و ناله کنند...»
و مؤیّد همین احتمال است آن که در آداب روز عاشورا وارد شده است؛ در خبر شریف زیارت عاشورای معروفه، مذکور است که حضرت صادق علیه‏السلام فرمود:
«... پس ندبه و نوحه و گریه کند بر حسین علیه‏السلام و اهل خانه‏اش را نیز به گریه کردن بر آن حضرت توصیه کند تا در خانه خود با اظهار ناله و نوا مجلس عزاداری بر آن حضرت به پا دارند. و [در آن روز (روز عاشورا) [برای ملاقات به خانه یکدیگر روند تا همدیگر را در عزای حسین علیه‏السلام تعزیت گویند و در خانه‏های خود، مجلس عزاداری به پا دارند.»7
مرحوم محدّث نوری پس از آن که این معنای لطیف را از حدیث تباکی برداشت کرده و توضیح می‏دهد، در ادامه می‏نویسد:
«به هر حال در تباکیِ ممدوح و محبوب که از طاعات و عبادات محسوب می‏شود، شائبه‏ای از ریا که از اقسام شرک خفی است، نیست. سبحان اللّه! حضرت امام حسین علیه‏السلام آن همه مصائب را به این جهت تحمّل کرد که اساس توحید را محکم سازد و کلمه حق را تعالی بخشد و مبانی دین مبین را تحکیم سازد و آن را از راه یافتن و رواج یافتن بدعتهای ملحدین حفظ کند، [با این حال [چگونه ذی شعوری احتمال می‏دهد که اعظم معاصی و اکبر موبقات (بزرگ‏ترین گناهان و بزرگ‏ترین گناهی که موجب خلود در آتش می‏شود.) که شرک باشد، به سبب آن حضرت جایز باشد؟! گویا سبب این توهّم فاسد و خیال شیطانی، تأمّل نکردن در ریا و قبح ریاست یا اینکه با این تحریف و توطئه می‏خواهند رغبت خود را به زر و سیم و قبایح این حرص و آز را بپوشانند واللّه العاصم.»8

ششمین عامل تحریف

قیاس به نفس
از عوامل تحریف، یکی هم قیاس به نفس است؛ به همین دلیل بیشتر در کتابهایی که به صورت نظم و شعر سروده شده‏اند، دیده می‏شود که شاعران و سرایندگان به اصطلاح خواسته‏اند که زبان حال امام حسین علیه‏السلام و اهل بیت و انصار آن حضرت را به رشته نظم بکشند و یا در قالب شعر بریزند. اما در واقع زبان حال خودشان را به تصویر کشیده‏اند و در نتیجه کارها و گفتارها و رفتارهایی که فقط برازنده خود و امثال خودشان هست، به اهل بیت اطهار علیهم‏السلام بسته‏اند!
و همین زبان حالها با مرور زمان از کتابهای منظوم و شعر به کتابهای مقاتل و مجالس هم راه یافته و صورت رسمی به خود گرفته است. و به عنوان حدیث یا روایت تاریخی، مشهور و مقبول خاصّ و عام شده است.
پر واضح است که به بهانه زبان حال نمی‏توان هر شعر ذلّت باری را به عنوان مدح و مراثی اهل بیت علیهم‏السلام منتشر ساخت. زبان حال امام حسین علیه‏السلام اگر هم مطابق زبان قال آن حضرت نباشد، لازم است که حتماً مخالف آن نیز نباشد و بیشتر مقتل خوانی‏ها و مرثیه سرائی‏ها و نقل حکایت‏های ذلّت بار با روح بزرگ حسینی و هدف عاشورا مخالفت آشکار دارد و فقط از اینجا ناشی شده است که گویندگان، آن حضرت را با خود قیاس کرده‏اند و دردا که کسی نیست به اینان بگوید:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر
امام علی علیه‏السلام می‏فرماید:
«لایقاس بآل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم من هذه الامّة احدٌ... هم اساس الدین، و عماد الیقین، الیهم یفئی الغالی، و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حقّ الولایة و فیهم الوصیة والوراثة....؛9 هیچ کسی را از این امّت، قیاس با آل‏محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نتوان کرد و آنان را که نعمت ارشاد و هدایت آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از سقوط نجات داده است، نتوان با آن پیشوایان الهی مساوی گرفت. آل محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ارکان اساسی دینند و ستون برپای دارنده یقین‏اند؛ افراط‏گران باید به سوی آنان برگردند و عقب‏ماندگان تفریط‏گر، خود را به آنان برسانند. حق ولایت از ویژگی‏های آن کمال یافتگان است و وصیّت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به برتری آنان و وراثت رهبری، در آن شخصیتهای خدا ساخته است.»10

پی نوشت :

1. دعات الحسینیه، محمدعلی نخجوانی، ص 4 و 5، چاپ بمبئی، 1330 ق.
2. یکی از آن روایت‏ها را سید ابن طاووس با عبارت «روی عن آل الرّسول» نقل کرده که حاکی از مرسل و ضعیف بودن سند است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 288) به نقل از لهوف، و دیگری نیز به توسط افراد ناشناس و از راویان مجهول نقل شده است. (ر.ک: همان، ص 282.)
3. بحارالانوار، ج 44، ص 289، به نقل از کامل الزیارات و ثواب الاعمال.
4. در این باره اثر پربار استاد سید جعفر مرتضی عاملی با نام «المواسم و المراسم» بویژه صفحات 82 ـ 85 دیده شود. 5. چرا که به تصریح روایتی از امام علی(ع) «التّزهد یؤدّی الی الزّهد». ر.ک: غررالحکم، ج 1، ص 291، یعنی «تزهّد» زهد می‏آورد چنان که «تباکی» بکاء می‏آورد.
6. لؤ لؤ و مرجان، ص 36، به نقل از غررالحکم.
7. همان، ص 38.
8. همان، ص 38 و 39 (با ویرایش و تصرّف). و گفتنی است که جمله آخر این عبارت، تعریضی است به آنان که با نام حسین(ع) و عاشورا، ارتزاق می‏کنند و دین را دکّان برای دنیای خود ساخته‏اند که محدّث نوری در صفحات نخستین لؤ لؤ و مرجان در این باره سخن گفته است.
9. نهج البلاغه، خطبه دوم.
10. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، استاد جعفری، ج 2، ص 234.

منبع:ماهنامه کوثر
جمعه 6/11/1391 - 14:9
اهل بیت
نویسنده: حجت الاسلام جواد محدثی
دیدی كه خون نا حقِ پروانه، شمع را
چندان امان نداد كه شب را سحر كند؟
خون به ناحق ریختة مظلوم، دامن ظالم را می‌گیرد و ستمگران و همدستانشان گرفتار ذلّت و خواری می‌شوند. ظالمان به خاطر ظلمشان و مردم به خاطر تنها گذاشتنِ جبهة حق! بخصوص اگر این ظلم دربارة امام معصوم و خاندان مظلوم او باشد.
سیدالشهداء ـ علیه السّلام ـ در مسیر راه كوفه پس از رسیدن به منزل «بطن‌العقبه» خبری از یك پیرمرد از اوضاع داخلی كوفه شنید. آن مرد، امام را از رفتن به كوفه بر حذر داشت. حضرت فرمود: اوضاع كوفه را می‌دانم. كار خدا هم انجام گرفتنی است. به خدا قسم این گروه دست از من نخواهند برداشت، مگر آن‌كه خونم را بریزند. وقتی چنین كنند، خداوند كسی را بر آنان مسلّط خواهد ساخت كه در نتیجه، اینان خوارترین مردم خواهند شد.[1]
دست‌اندركاران آن فاجعه بزرگ نیز گرفتار انتقام شدند و ذلیلانه كشته شدند. به نقل شیخ مفید، اخبار بسیاری وارد شده كه هیچ یك از قاتلان سیدالشهدا ـ علیه السّلام ـ و اصحاب او از مرگ و گرفتاری یا رسوایی نجات نیافتند و پیش از مردن،‌به كیفر جنایت خویش رسیدند.[2]
عبرت‌های نهفته در حادثة عاشورا، اگر بازشناسی نشود و درمان نگردد، ممكن است همان خطر در كمین جامعة امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابیّون ما نیز سبز شود.
آنچه عاشورای جانسوز را پدید آورد، عبارت بود از:
ـ تمكین و تسلیم مردم در برابر حكومت ستم.
ـ عمل نكردن به تكلیف در لحظة حساس و سرنوشت‌ساز.
ـ از یاد بردن فریضة امر به معروف و نهی از منكر.
ـ رشد روحیّة رفاه‌طلبی و دنیا دوستی.
ـ غفلت و بی‌خبری مردم از آنچه در جامعه می‌گذرد.
ـ تنها گذاشتن رهبر الهی و عدم اطاعت از او.
ـ نبود اتّفاق نظر در میان امّت اسلام.
ـ تسلّط ترس و هراس بر مردم در مقابل قدرت‌های باطل.
اگر امروز و هر زمان نیز، نیروهای مؤمن و انقلابی، حساسیّت خود را نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان و انقلاب از دست بدهند و برای حفظ آنچه دارند و كسب آنچه ندارند، از گفتن حق و ادای تكلیف، كوتاهی كنند، اگر در شرایط نیاز جامعه و انقلاب، به خون و جانبازی و شهادت، از حضور در صحنة دفاع از ارزش‌ها پرهیز كنند، اگر دچار تفرقه شوند، اگر بر محور ولایت فقیه و رهبری امّت منسجم نباشند،‌ اگر برای دست یافتن به پول و پست و مقام، ارزش‌ها و آرمان را زیر پا بگذارند، اگر به وظیفة امر به معروف و نهی از منكر عمل كنند، اگر ساده‌لوحانه، فریب شایعات و بوق‌های تبلیغاتی دشمن را بخورند، عاشورا تكرار خواهد شد و اسلام ضربه خواهد خورد و مظلومیّت مضاعفی برای مسلمانان و جبهه حق، پیش خواهد آمد.
به تعبیر مقام معظم رهبری:
در مقابل این متاع زندگی و بهره‌های زندگی، اگر شما آنقدر مجذوب شدید، خدای نخواسته تا آنجایی كه پای تكلیف سخت به میان آمد نتوانستید از آنها دست بردارید، این می‌شود یك جور. اگرنه از این متاع بهره هم می‌برید، آنجا كه پای امتحان سخت پیش می‌آید، می‌توانید از اینها دست بردارید، این می‌شود یك جور دیگر... دو جور خواصّ طرفدار حق در هر جامعه وجود دارد. اگر آن قسم خوب طرفدار حق، یعنی آن كسانی كه می‌توانند از این متاع دنیا آن وقت كه لازم باشد دست بردارند، اگر اینها بیشتر باشند، هیچ وقت جامعة اسلامی دچار حالتِ دوران امام حسین ـ علیه السّلام ـ نخواهد شد.»[3]
دلبستگی به دنیا، همیشه مانع انجام تكلیف الهی است. در زمان امام حسین ـ علیه السّلام ـ به شكلی ظهور كرد، در جامعة ما به صورت دیگری است. باز هم به تعبیر مقام معظم رهبری:
«یك بخش دیگری كه باید كار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است، نه فقط زمان ما. در هر زمان طبقة خواصّ چگونه باید عمل كنند كه به وظیفه‌شان عمل كرده باشند؟ اینكه گفتیم اسیر دنیا نشوید، این یك كلمه است، چه جوری اسیر دنیا نشوند، این یك كلمه است، چه جوری اسیر دنیا نشوند مثال‌ها و مصداق‌هایش چیست؟»[4]

پی نوشت :

[1] . ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 76.
[2] . همان، ص 133.
[3] . سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و بسیجیان لشكر محمد رسول‌الله ـ صلی الله علیه و آله ـ .
[4] . همان.

منبع:سایت بلاغ
جمعه 6/11/1391 - 14:9
اهل بیت
امام باقر علیه‏السلام :
«اگر مردم می‏دانستند در زیارت مزار امام حسین علیه‏السلام چه فضیلتی است، از شوق آن می‏مردند».
امام صادق علیه‏السلام :
«هر کس دوست دارد روز قیامت، بر سر سفره‏های نور بنشیند، باید از زائران امام حسین علیه‏السلام باشد».
امام صادق علیه‏السلام :
«زیارت امام حسین علیه‏السلام را فرو نگذار که خدا عمرت را طولانی و روزی‏ات را زیاد می‏کند و زندگی باسعادت و مرگ با شهادت به تو خواهد بخشید».
امام صادق علیه‏السلام :
«زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام ، از برترین اعمال است».
امام صادق علیه‏السلام :
«کسی که خدا خیرخواه او باشد، محبت حسین و شوق زیارتش را در دل او می‏اندازد».
امام رضا علیه‏السلام :
«روز شهادت حسین علیه‏السلام دیدگان ما را مجروح و اشک ما را روان ساخت».
منبع: پایگاه حوزه
جمعه 6/11/1391 - 14:8
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته