اهل بیت
بنابر گواهی نخستین اسناد مکتوب عاشورا، عزاداری اهل سنت و شیعیان همزمان و
پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست. طبری داستان عبور خاندان امام حسین
توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبت حسین
علیهالسلام را که توسط خواهرش زینب هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بیسر
برادر بر زبان آورده شده است، اینگونه گزارش میکند: «یا محمداه، یا محمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده،
با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده. یا محمداه! دخترانت اسیر
شدهاند و اولادت از دم تیغ گذرانده شدهاند که بر پیکرشان باد میوزد...»
وی در ادامه میافزاید: «با این جملات و کلماتی که زینب ادا کرد، همه
حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند.»(7) طبری همچنین از عزاداری
در منزل یکی از شمنان معروف امام حسین علیهالسلام به نام خولی بن یزید
ازدی یاد میکند که سر امام را از عمرسعد تحویل گرفت و برای بشارت به
عبیدالله بن زیاد و گرفتن پاداش، پیش از دیگران به سوی کوفه حرکت کرد و پس
از آنکه با درِ بسته دارالاماره مواجه شد، به خانه برگشت و سر مبارک را در
تنور یا صندوقچهای پنهان داشت. زن حضرمیّه او پس از اطلاع، شروع به ناله و
فریاد نمود، برای مظلومیت امام حسین و حادثه عاشورا سخت گریست و منزل او
را ترک گفت.(8) وگواری سیدالشهدا و سایر قربانیان کربلا
با انتقال بازماندگان حادثه به شام، بدان سرزمین منتقل شد و محفل جشن و
شادمانی یزید را به مجلس عزا تبدیل کرد. یزید پس از ورود اهلبیت پیامبر
علیهمالسلام ، سر امام حسین را در طشتی در مقابل نهاد و لب و دندان آن
حضرت را به چوب بست و اشعاری را، که نشانگر مستی او در رضایت از انتقام
کشتهگان بدر و احد بود، بر زبان راند. مردی از اهلبیت، که اتفاقا از
اصحاب پیامبر بود، تاب نیاورد و خطاب به یزید گفت: «آیا با نی بر لب و
دندان حسین میزنی؟ تو همانا چوبت را بر جایی میزنی که من خود دیدم پیامبر
آن را میبوسید. ای یزید! تو در روز قیامت محشور خواهی شد و ابن زیاد
شفیعت خواهد بود و این سر مبارک در روز قیامت از راه میرسد در حالی که
محمد صلیاللهعلیهوآله او را شفاعت میکند...
http://www.noormags.com
چهارشنبه 27/10/1391 - 22:31
اهل بیت
منابع اهل سنت افزون بر سوگواریهای متعدد پیامبر برای امام حسین
علیهالسلام ، از یکی از امانتهای پیامبر نزد همسر بزرگوارش ام سلمه پرده
برداشتهاند. ترمذی، یکی از صحاحنویسان معروف اهل سنّت، نقل میکند که
سلمی گفت: خدمت ام سلمه رسیدم و او گریه میکرد. از ام سلمه پرسیدم: چرا
گریه میکنی؟ او در پاسخم گفت: رسول خدا را دیدم (در خواب) سر و صورت و
محاسن آن حضرت پر از خاک بود. عرض کردم: ای رسول خدا شما را چه شده است؟
حضرت فرمود: همین حالا شاهد کشته شدن حسینم بودم.
مضمون این روایت و سوگواری همسر گرامی پیامبر برای امام حسین علیهالسلام
را حاکم نیشابوری، ابن اثیر، بیهقی، ابن حجر عسقلانی و دیگران به تفصیل
بیشتر نقل کردهاند که از نظر اهل سنت قابل تردید نیست. ابن عباس، از صحابه
بزرگ و دانشمند پیامبر، که در میان مسلمانان به ویژه اهل سنّت، مکانت
ارجمندی دارد، مشابه روایت پیشین را از طریق رؤیایی که برای خودش رخ داده
گزارش کرده است. حاکم نیشابوری نقل میکند: از ابن عباس روایت شده است:
پیامبر خدا را نیم روز در خواب دیدم که پریشان و خاکآلود بود و شیشهای پر
از خون در دست داشت. عرض کردم: ای پیامبر خدا، این چیست؟ در جواب فرمود:
این خون حسین و اصحابش است که امروز پیوسته در این شیشه جمع کردهام. ابن
عباس گفت: آن روز را شمارش کردم و ضبط نمودم. بعدا معلوم شد که حسین یک روز
پیش از آن به شهادت رسیده بود.
مجموع این روایات و
سایر اخبار مربوطه نشان میدهد که از نظر اهل سنت شهادت امام حسین
علیهالسلام از سوی پیامبر اکرم پیشگویی شده و به طور مکرر آن حضرت و برخی
همسرانش از جمله ام سلمه و نیز امام علی علیهالسلام برای حسین
علیهالسلام به سوگواری پرداختهاند. روایات مزبور، مظلومیت حسین
علیهالسلام را یادآور شده و عزاداری عاشورا را به عنوان یک سنت قابل پیروی
و عمل تقرببخش در بین آنان مطرح کردهاند. در برخی روایات اهل سنت افزون
بر سوگواری و گریه آن حضرت برای حسین علیهالسلام ، آمده است: جبرئیل مشتی
از تربت کربلا را که برای آن حضرت آورد و خبر از شهادت وی در آنجا داد، پیامبر گریست و تربت یاد شده را بوسید.
http://www.noormags.com
چهارشنبه 27/10/1391 - 22:29
اهل بیت
در مقدمهای که آقای سید محمد ثقفی بر کتاب پژوهشی پیرامون بارگاه حضرت
زینب(ع)نوشتهاند آمده است:«مؤلف آن،دانشمند محقق پاکستانی،آقای
محمدحسنین سابقی،خواسته است که نخست تاریخ زندگانیحضرت زینب را بنویسد،
ام در خلال نگارش کاب که به زبان اردو در پانصد صفحه...است،متوجه میشود
که...متأسفانه از نظر تاریخی چندان مشخص نیست که دختر فاطمه در کجا مدفون
شده است.در شام یا مصر،زیرا در هر یک از این دو کشور،حرم و بارگاهی به نام او
موجود است که به دختر حضرت زهرا،زینب کبری(س)تعلق دارد و شیعیان و
مشتاقان تربتش برای درک و فیض ولایت که پرتوی از آن از این بارگاه میدرخشد،
به حریم او احرام میبندند،تا فیضی دریافت نمایند.اما واقعا بارگاه عقیلهء عرب کجاست؟
معمایی است که از نظر تاریخی ابهام دارد.تصمیم میگیرد که تحقیق عالمانهای
دربارهء مدفن عقلیهء عرب،حضرت زینب کبری(س)انجام دهد.او در این مطالعهء
علمی به منابع متعددی مراجعه مینماید و از نظر تاریخی و رجالی،تحقیق شایستهای
انجام میدهد و در پایان کتاب،نظر علمای اسلامی را به نقد و بررسی گذاشته و نظر
واقعی و قول حق را انتخاب مینماید.»
این کتاب به عربی و به نام مرقد العقیله زینب در 248 صفحه از سوی مؤسسه
الاعلی مطبوعات بیروت چاپ رو منتشر گردیده است.
کتاب دارای سه مقدمه از آقایان سیدمحمد ثقفی و عبد الرحیم عقیقی بخشایش
و عیسی سلیمپور اهری(مترجم)و یک پیشگفتار از مؤلف است.در پی آن نظر چند
تن از علمای بزرگ نجف اشرف دربارهء مؤلف نقل شده است.کتاب با اشاره به
کتابهایی که در مورد حضرت زینب(س)نوشته شده است،داستان آرامگاه و بارگاه و
نیز فضیلت زیارت آن حضرت(س)و تحقیق دربارهء مزار حضرت زینب در مصر آغاز
میگردد.سپس دیدگاه 5 تن از سیاحان و جهانگردان در مورد مدفن حضرت زینب
(س)نقل میشود.سخنان ده تن از مورخان،مطالبی است که در پی میآید.
فصلهای بعدی به موضوع فاطمیان و داستان قبر حضرت زینب(س)بارگاههای
علویان در کشور مصر،زیارتگاههای ساختگی در مصر نظر 5 تن از علمای بزرگ
مصر پیرامون بارگاه زینب(س)میپردازد.مؤلف آنگاه نگاهی تفصیلی به روایات و
مصادری که قبر آن حضرت را در مصر میدانند،میافکند و بر تحلیل این مصادر و سند
و متن این روایات و صحت سقم آنها همت میگرمارد.این نکته که آیا قبر حضرت
زینب(س)در بقیع است مسالهء بعدی مرود بررسی مؤلف است.سپس چهار دیدگاه
در مورد قرار داشتن مدفن آن حضرت در راویه دمشق مطرح و بررسی میشود.نکتهء
بعد کنیه«ام کلثوم»حضرت زینب است که در آن هفت روایات موردنقادی،تجزیه و
تحلیل قرار میگیرد.
تاریخ حرم زینب کبری(س)در روستای راویه و رونوشت وقفنامهء بارگاه آن
حضرت مطالب فصلهای بعدی است.بررسی کتاب«سیده زینب»و برخی مطالب
دیگر در پی میاید و نحوه خاکسپاری حضرت زینب(ع)در شام نیز پس از آن بررسی
میشود.
آنگاه نظرات 15 تن از دانشمندان اهل سنت و 35 تن از دانشمندان شیعه در این
باب نقل میگردد.کرامات از بارگاه زینب کبری(س)،عنایت حضرت بقیه الله(عج)
به بارگاه حضرت زینب(س)،ساختمان بارگاه حضرت زینب(س)،قبر فضه کنیز
حضرت فاطمه(س)،در شام،و سرانجام نمونههایی از اشعار درباره حضرت زینب
(س)آخرین مباحی است که در کتاب مطرح میشود.-پژوهشی پیرامون بارگاه
حضرت زینب(ع)
-محمد حسنین سابقی
-ترجمه و نگارش:عیسی
سلیم پور اهری
-دفتر نشر نوید اسلام
-قم:1378
-288 ص
چهارشنبه 27/10/1391 - 21:26
اهل بیت
9 ـ شجاعت و شهامت
از صفات بارز پروا پیشگان این است که
خدا در نظر آنان بزرگ و غیر او در نظرشان کوچک، حقیر و فاقد اثر میباشد.
امام علی علیهالسلام میفرماید: «عَظُمَ الْخالِقُ فی اَنْفُسِهِمْ
فَصَغُرَ ما دُونَهُ فی اَعْیُنِهِمْ؛ خالق در جان آنان بزرگ است، پس غیر او در چشمشان کوچک میباشد.»
سرّ شجاعت اولیای الهی نیز در همین است. زینب که خود چنین دیدی دارد، و در خانواده شجاعت تربیت شده است، از شجاعت حیدری بهرهمند است. او به «لَبْوَةُ الْهاشِمیَّة؛
شیر زن هاشمی» لقب گرفته است و چون مردان بر سر دشمن فریاد میزند،
توبیخشان میکند، تحقیرشان میکند، و از کسی هراسی به دل ندارد. او از برق
شمشیر خون چکان آدمکشان واهمه ندارد، در آن روز فراموش نشدنی، در میان آن
همه شمشیر و آن همه کشته فریاد میزند که آیا در میان شما یک مسلمان نیست؟
در مجلس ابن زیاد، بدون توجه به قدرت ظاهری او گوشهای مینشیند و با بی
اعتنایی به سؤالات او تحقیرش میکند، او را «فاسق» و «فاجر» معرفی میکند و
میگوید: «اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی اَکْرَمَنا بِنَبِیّهِ مُحَمَّدٍ
صلیاللهعلیهوآله وَطَهَّرَنا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهیرا وَاِنَّما
یَفْتَضِحُ الْفاسِقُ وَیَکْذِبُ الْفاجِرُ وَهُوَ غَیْرُنا؛ سپاس خدای را که ما را با نبوت حضرت
محمد صلیاللهعلیهوآله گرامی داشت، و از پلیدیها پاک نمود. همانا فقط
فاسق رسوا میشود، و بدکار دروغ میگوید، و او غیر ما میباشد.»
و
همچنین در مقابل یزید خیره سر، و دهن کجیها و بد زبانیهای او، شجاعت
حیدری را به نمایش گذارده، چنین میگوید: «لَئِنْ جَرَتْ عَلَیَّ الدَّواهی
مُخاطِبَتَکَ اِنّی لاََسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَاَسْتَعْظِمُ تَقْریعَکَ
وَاَسْتَکْبِرُ تَوْبیخَکَ؛اگر فشارهای روزگار مرابه سخن گفتن با تو واداشته [بدان که] من قدر و مقدار تو را کوچک پنداشته و سرزنش تو رابزرگ شمرده و توبیخ کردن تو را بزرگ میدانم.»
صدای زنده علی به صوت دلپذیر تو | اسیر شام بودی و یزید شد اسیر تو |
10 ـ فصاحت و بلاغت
هر خطیبی بخواهد فصیح و بلیغ سخن بگوید، علاوه بر استعداد ذاتی، باید
بارها تمرین عملی انجام دهد، همچنین در حین خطابه لازم است از نظر روانی و
جسمانی کاملاً آماده باشد تا بتواند خطبهای فصیح و بلیغ ادا کند. و
مستمعین باید با او هماهنگ باشند و الاّ یارای سخن گفتن نخواهد داشت تا چه
رسد به اینکه فصیح و بلیغ بگوید.
زینب
بدون آن که دوره دیده و یا تمرین خطابه کرده باشد و در حال تشنگی، گرسنگی،
خستگی اسارت، و از نظر روانی داغ دار، آواره و تحقیر شده با کسانی سخن
میگوید که نه تنها با او هماهنگ نیستند بلکه حتی سنگ و خاکروبه بر سر او
ریختهاند، با این حال صدای زینب بلند میشود که: «ای مردم کوفه! ای نیرنگ بازان و بی وفایان...» سخنان زینب علیهاالسلام چنان بود که وجدان خفته مردم را بیدار کرد و صدای گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد.
خزیم اسدی میگوید: متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنی را که سر تا پا شرم و حیا باشد، سخنرانتر از او ندیدم، گویی زینب از زبان علی علیهالسلام سخن میگفت.
و همو میگوید: پیر مردی را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق
اشک شده بود و میگفت: پدر و مادرم فدای شما باد، پیرمردان شما بهترین
پیرمردها، جوانان شما برترین جوانها و زنان شما نیکوترین زنان هستند. نسل
شما بهترین نسلی است که نه خوار میگردد و نه شکست میپذیرد.
نویسنده: حسینی،سید جواد
نشریه: فقه و اصول » مبلغان » مهر 1381 - شماره 33
چهارشنبه 27/10/1391 - 20:49
اهل بیت
5 ـ ولایت مداری
قرآن بدون هیچ قید و شرطی در کنار اطاعت مطلق از خداوند، دستور به اطاعت از پیامبر صلیاللهعلیهوآله و صاحبان امر، یعنی، ائمه اطهار علیهمالسلام میدهد. «اَطیعُوا اللّهَ وَاَطیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ؛ «از خداوند و رسول و اولو الامر اطاعت کنید.»
زینب علیهاالسلام که حضور هفت معصوم را درک کرده، در تمامی ابعاد ولایت مداری (معرفت امام، تسلیم بی چون و چرا بودن، معرفی و شناساندن ولایت، فداکاری در راه آن و...) سر آمد است. او با چشمان خود مشاهده کرده بود که چگونه مادرش خود را سپر بلای امام خویش قرار داد و خطاب به ولی خود گفت: «رُوحی لِرُوحِکَ الْفِداءُ وَنَفْسی لِنَفْسِکَ الوِقاءُ؛ [ای ابالحسن] روحم فدای روح تو و جانم سپر بلای جان تو باد.» و سرانجام جان خویش را در راه حمایت از علی علیهالسلام فدا نمود و شهیده راه ولایت گردید. زینب علیهاالسلام به خوبی درس ولایت مداری را از مادر فرا گرفت و آن را به زیبایی در کربلا به عرصه ظهور رساند.
از یک سو در جهت معرفی و شناساندن ولایت، از طریق نفی اتهامات و یاد آوری حقوق فراموششده اهل بیت تلاش کرد. از جمله در خطبه شهر کوفه فرمود: «وَاَنّی تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَلیلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنِ الرِّسالَةِ وَسَیِّدِ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ؛ لکه ننگ کشتن فرزند آخرین پیامبر و سرچشمه رسالت و آقای جوانان بهشت را چگونه خواهید شست؟»
و همچنین در مجلس ابن زیاد، شهر شام، و مجلس یزید، ولایت و امامت را به خوبی معرفی نمود.
از سوی دیگر سر تا پا تسلیم امامت بود؛ چه در دوران امام حسین علیهالسلام و چه در دوران امام سجاد علیهالسلام حتی در لحظهای که خیمه گاه را آتش زدند، یعنی در آغاز امامت امام سجاد علیهالسلام نزد آن حضرت آمد و عرض کرد: ای یادگار گذشتگان... خیمهها را آتش زدند ما چه کنیم؟ فرمود: «عَلَیْکُنَّ بِالْفَرارِ؛ فرار کنید.
از این مهمتر در چند مورد، زینب علیهاالسلام از جان امام سجاد علیهاالسلام دفاع کرد و تا پای جان از او حمایت نمود.
1 ـ در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین علیهالسلام برای اتمام حجت، درخواست یاری نمود، فرزند بیمارش امام زین العابدین علیهالسلام روانه میدان شد. زینب با سرعت حرکت کرد تا او را از رفتن به میدان نبرد باز دارد، امام حسین علیهالسلام به خواهرش فرمود: او را باز گردان، اگر او کشته شود نسل پیامبر در روی زمین قطع میگردد.
2 ـ بعد از عاشورا در لحظه هجوم دشمنان به خیمهها شمر تصمیم گرفت امام سجاد علیهالسلام را به شهادت برساند، ولی زینب علیهالسلام فریاد زد: تا من زنده هستم نمیگذارم جان زین العابدین در خطر افتد. اگر میخواهید او را بکشید، اوّل مرا بکشید، دشمن با دیدن این وضع، از قتل امام علیهالسلام صرف نظر کرد.
3 ـ زمانی که ابن زیاد فرمان قتل امام سجاد علیهالسلام را صادر کرد، زینب علیهاالسلام آن حضرت را در آغوش کشید و با خشم فریاد زد: ای پسر زیاد! خون ریزی بس است. دست از کشتن خاندان ما بردار. و ادامه داد: «وَاللّهِ لا اُفارقُهُ فَاِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنی مَعَهُ؛ به خدا قسمهرگز او را رها نخواهم کرد. اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز با او بکش.»
ابن زیاد به زینب نگریست و گفت: شگفتا از این پیوند خویشاوندی، که دوست دارد من او را با علی بن الحسین بکشم. او را واگذارید.
البته ابن زیاد کوچکتر از آن است که بفهمد این حمایت فقط به خاطر خویشاوندی نیست، بلکه به خاطر دفاع از ولایت و امامت است. اگر فقط مسأله فامیلی و خویشاوندی بود، باید زینب علیهاالسلام جان فرزندان خویش را حفظ و آنها را به میدان جنگ اعزام نمیکرد.
آنکه قلبش از بلا سرشار بود | دخت زهرا زینب غمخوار بود |
او ولایت را به دوشش میکشید | چون امام عصر او بیمار بود |
با طنین خطبههای حیدری | سخت او رسواگر کفار بود |
ـ روحیه بخشی
در مسافرتها و نیز در حوادث تلخ، آن چه
بیش از هر چیز برای انسان لازم است، روحیه و دلگرمی است. اگر انسان برای
انجام کارهای مهم و حساس روحیه نداشته باشد، آن کار با موفقیت انجام نشده و
به نتیجه نخواهد رسید و چه بسا با شکست نیز مواجه شود. یکی از بارزترین
اوصاف زینب علیهاالسلام روحیه بخشی اوست.
او بعد از شهادت مادر، روحیه بخش پدر و برادران بود، در شهادت برادرش امام
حسن علیهالسلام نقش مهمی را برای تسلاّی بازماندگان ایفا کرد. پس از شهادت
امام حسین علیهالسلام و در طول دوران اسارت، این صفت نیکوی زینب
بیشتر ظهور کرد. او پیوسته یاور غمدیدگان و پناه اسیران بود، از گودی
قتلگاه تا کوچههای تنگ و تاریک کوفه، از مجلس ابن زیاد تا ستمکده یزید، درهمه جا فرشته نجات اسرا بود.
نه تنها زینب از دین یاوری کرد | به همّت کاروان را رهبری کرد |
به دوران اسارت با یتیمان | نوازشها به مهر مادری کرد |
او حتی تسلّی بخش دل امام سجاد علیهالسلام بود، آن جا که میگفت: «لا
یَجْزَ عَنَّکَ ما تَری، فَوَ اللّهِ اِنَّ ذلِکَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ
اللّهِ اِلی جَدِّکَ وَاَبیکَ وَعَمِّکَ؛ [ای پسر برادر!] آن چه میبینی (شهادت پدر) تو را بی تاب نسازد. به خدا سوگند! این عهد رسول خدا از جدّ و پدر و عمویت میباشد.»
7 ـ صبر
یکی از بارزترین اوصاف انسانهای کامل، صبر و بردباری در فراز و نشیبهای
روزگار و تلخیهای دوران است. قرآن کریم در آیات متعددی به صابران بشارت
داده(2) و پاداشهای فراوان آنها را یادآوری نموده است. زینب علیهاالسلام از این جهت در اوج کمال قرار دارد. در زیارتنامه آن حضرت
میخوانیم: «لَقَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِکِ مَلائِکَةُ السَّماءِ؛ ملائکه
آسمان از صبر تو به شگفت آمدند.» مخصوصا در ماجرای کربلا آن چنان صبر و رضا
و تسلیم از خود نشان داد، که صبر از روی او خجل است.
خدا در مکتب صبر علی پرداخت زینب را | برای کربلا با شیر زهرا ساخت زینب را |
بسان لیلة القدری که مخفی ماند قدر او | کسی غیر از حسین بن علی نشناخت زینب را |
* * *
سلام بر تو ای کسی که صبر شد حقیر تو | ندیده بعد فاطمه جهان زنی نظیر تو |
در مجلس ابن زیاد؛ آن گاه که آن ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب میپاشد و برای آزردن او میگوید: «کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّهِ بِاَخیکِ وَاَهْلِ بَیْتِکِ(3)؛ کار خدا را با برادر و خانوادهات چگونه یافتی؟» او در واقع با تعریض میخواهد بگوید که دیدی خدا چه بلایی به سرتان آورد؟ زینب
علیهاالسلام در پاسخ درنگ نمیکند، گویی از قبل برای این شماتتها اندیشه
نموده و پاسخی آماده کرده است. او با آرامشی که از صبر و رضای قلبی او
حکایت داشت فرمود: «ما رَأَیْتُاِلاّ جَمیلاً(1)؛ جز زیبایی چیزی ندیدم.» ابن زیاد از پاسخ
یک زن اسیر در شگفت میماند، و ا ز این همه صبر و استقامت و تسلیم او در
مقابل مصیبتها متعجب میشود و قدرت محاجّه را از دست میدهد.
ای زینبی که محنت عالم کشیدهای | غیر از بلا و درد به عالم چه دیدهای؟ |
یارب زنی و این همه استواری و علوّ | چون زینب صبور مگر آفریدهای؟ |
8 ـ ایثار
یکی دیگر از صفات حسنه انسانهای برتر، مقدم داشتن دیگران بر خود است. امام علی علیهالسلام فرمود: «اَلاْیثارُ اَعْلَی الاْیمانِ(2)؛ ایثار، بالاترین درجه ایمان است.» و فرمود: «اَلاْیثارُ اَعْلَی الاِْحْسانِ(3)؛ ایثار برترین احسان است.»
زینب
مجلّله در این صفت نیز گوی سبقت را از دیگران ربوده است. او برای حفظ جان
دیگران، خطر را به جان میخرد و در تمام صحنهها، دیگران را بر خود مقدم
میدارد. او در ماجرای کربلا حتی از سهمیه آب خویش استفاده نمیکرد و آن را
نیز به کودکان میداد. در بین راه کوفه و شام، با این که خود گرسنه و تشنه
بود، ایثار را به بند کشیده و آن را شرمنده ساخت. امام زین العابدین
علیهالسلام میفرماید: «اِنَّها کانَتْ تُقَسِّمُ ما یُصیبُها مِنَ
الطَّعامِ عَلَی الاَْطْفالِ لاَِنَّ الْقَوْمَ کانُوا یَدْفَعُونَ لِکُلِّ
واحِدٍ مِنّا رَغیفا مِنَ الْخُبْزِ فِی الْیَوْمِ وَاللَّیْلَةِ(4)؛ عمهام زینب
[در مدت اسارت]، غذایی را که به عنوان سهمیه و جیره میدادند، بین بچهها
تقسیم میکرد، چون آنها در هر شبانه روز به هر یک از ما یک قرص نان
میدادند.»او سختیها و تازیانهها را به جانخود میخرید و نمیگذاشت بر بازوی کودکان اصابت کند.
برای حفظ جان کودکانت در بر دشمن | به پیش تازیانه بازوی خود را سپر کردم |
نویسنده: حسینی،سید جواد
نشریه: فقه و اصول » مبلغان » مهر 1381 - شماره 33
چهارشنبه 27/10/1391 - 20:38
اهل بیت
ـ زینت پدر
معمولاً پدر و مادر نام فرزند را انتخاب میکنند، ولی در جریان ولادت حضرت زینب
علیهاالسلام والدین او این کار را به پیامبر اسلام جدّ بزرگوار آن بانو،
واگذار نمودند. پیامبر صلیاللهعلیهوآله که در سفر بود، بعد از بازگشت
از سفر، به محض شنیدن خبر تولد، سراسیمه به خانه علی علیهالسلام رفت،
نوزاد را در بغل گرفت و بوسید، آن گاه نام زینب (= زین + اب) را که به معنای «زینت پدر» است برای این دختر انتخاب نمود(2).
2 ـ علم الهی
مهمترین امتیاز انسان نسبت به سایر موجودات ـ حتی ملائکه ـ دانش و بینش
اوست. «وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی
الْمَلائِکَةِ فَقالَ اَنْبِئُونی بِاَسْماءِ هؤلاءِ اِنْ کُنْتُمْ
صادِقینَ. قالوُا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا اِلاّ ما عَلَّمْتَنا اِنَّکَ
اَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ»(3)؛ «سپس علم اسماء [= علم اسرار
آفرینش و نامگذاری موجودات] را همگی به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان
عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگویید، اسامی اینها را به من خبر دهید.
عرض کردند: تو منزّهی. ما چیزی جز آن چه به ما تعلیم دادهای نمیدانیم؛ تو
دانا و حکیمی.»
و برترین علمها، علمی است که مستقیما از ذات الهی به شخصی افاضه شود، یعنی دارای علم «لَدُنّی» باشد. خداوند متعال در مورد حضرت خضر علیهالسلام میفرماید: «وَعَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنّا عِلْما»(4)؛ «علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم.»
زینب
علیهاالسلام به شهادت امام سجاد علیهالسلام دارای چنین علمی است، آن جا
که به عمّهاش خطاب کرد و فرمود: «اَنْتَ عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلِّمَةٍ
وَفَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ(5)؛ تو دانشمند معلم ندیده و فهمیدهایفهم نیاموخته هستی.»
3 ـ عبادت و بندگی
زینب
علیهاالسلام به خوبی از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان
رسیدن به قلّه کمال بندگی است. «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ
لِیَعْبُدُونَ»(1)؛ «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند.»
او عبادتها و نماز شبهای پدر و مادر را از نزدیک دیده بود. او در کربلا
شاهد بود که برادرش امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا به عباس فرمود:
«اِرْجِعْ اِلَیْهِمْ وَاسْتَمْهِلْهُمْ هَذِهِ الْمَشِیَّةَ اِلی غَدٍ
لَقَدْ نُصَلِّیَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَنَدْعُوهُ وَنَسْتَغْفِرُهُ
فَهُوَ یَعْلَمُ اَنّی اُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ وَتِلاوَةَ کِتابِهِ
وَکَثْرَةَ الدُّعاءِ وَالاِْسْتِغْفارِ(2)؛ به سوی آنان باز
گرد و این شب را تا فردا مهلت بگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و
استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم. خدا خود میداند که من نماز، قرائت
قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم.» در این جملات صحبت از ادای
تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است.
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند | گرد در بام دوست پرواز کنند |
هر جا که دری بود به شب در بندند | الاّ در دوست را که شب باز کنند |
حضرت زینب
علیهاالسلام نیز از عاشقان عبادت و شب زنده داران عاشق بود، و هیچ مصیبتی
او را از عبادت باز نداشت. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «اِنَّ عَمَّتی
زَیْنَبَ کانَتْ تُؤَدّی صَلَواتِها، مِنْ قیامِ الْفَرائِضِ وَالنَّوافِلِ
عِنْدَ مَسیرِنا مِنَ الْکوُفَةِ اِلَی الشّامِ وَفی بَعْضِ مَنازِلَ
کانَتْ تُصَلّی مِنْ جُلُوسٍ لِشِدَّةِ الْجُوْعِ وَالضَّعْفِ(3)؛ عمهام زینب
در مسیر کوفه تا شام همه نمازهای واجب و مستحب را اقامه مینمود و در بعضی
منازل به خاطر شدت گرسنگی و ضعف، نشسته ادای تکلیف میکرد.»
آن حضرت
حتی در حساسترین شب زندگی؛ شب هجران از حسین علیهالسلام و برادران، تهجد
و شب زنده داریش را ترک نکرد. از فاطمه بنت الحسین علیهالسلام نقل شده
است که فرمود: «وَاَمّا عَمَّتی زَیْنَبُ فَاِنَّها لَمْ تَزَلْ قائِمَةٌ
فی تِلْکَ اللَّیلَةِ اَیْعاشِرَةٍ مِنْ الْمُحَرَّمِ فی مِحْرابِها تَسْتَغیثُ اِلی رَبِّها وَماهَدَأَتْ لَناعَیْنٌ وَلا سَکَنَتْ لَنا زُمْرَةٌ(1)؛ عمّهام زینب در تمام شب عاشورا در محراب خویش ایستاده و به پروردگارش استغاثه میکرد. در آن شب هیچ یک از ما نخوابید و صدای ناله ما قطع نشد.»
امام حسین علیهالسلام که خود معصوم و واسطه فیض الهی است هنگام وداع به
خواهر عابدهاش میفرماید: «یا اُخْتاهُ لا تَنْسِیَنّی فی نافِلَةِ
اللَّیْلِ(2)؛ خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» این نشان
از آن داردکه این خواهر، به قلّه رفیع بندگی و پرستش راه یافته و به حکمت و
هدف آفرینش دست یازیده است.
4 ـ عفّت و پاکدامنی
عفت و پاکدامنی، برازندهترین زینت زنان، و گران قیمتترین گوهر برای آنان است. زینب
علیهاالسلام درس عفت را به خوبی در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «مَا
الْمُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَعْظَمَ اَجْرا مِمَّنْ قَدَرَ
فَعَفَّ یَکادُ الْعَفیفُ اَنْ یَکوُنَ مَلَکا مِنَ الْمَلائِکَةِ(3)؛
مجاهد شهید در راه خدا، اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد امّا عفت
میورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشتهای از فرشتگان باشد.»
زینب
کبری عفت خویش را حتی در سختترین شرایط به نمایش گذاشت. او در دوران
اسارت و در حرکت از کربلا تا شام سخت بر عفت خویش پای میفشرد. مورخین
نوشتهاند: «وَهِیَ تَسْتُرُ وَجْهَها بِکَفِّها، لاَِنَّ قِناعَها قَدْ
اُخِذَ مِنها(4)؛ او صورت خود را با دستش میپوشاند چون روسریش از او گرفته شده بود.»
شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و میگوید:
وَرِثَتْ زَیْنَبُ مِنْ اُمِّها | کُلُّ الَّذی جَری عَلَیْها وَصارَ |
زادَتْ اِبْنَةٌ عَلی اُمِّها | تَهْدی مِنْ دارِها اِلی شَرِّ دارٍ |
تَسْتُرُ بِالْیُمْنی وُجُوها فَاِنْ | اَعْوَزَها السَّتْرُ تَمُدُّ الْیَسارَ |
«زینب تمامی آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد، منتهی دختر سهم اضافهای برداشت که از خانهاش به بدترین خانه حرکت کرد (به اسارترفت).
صورت را [در اسارت] با دست راست میپوشاند و اگر پوشش او را نیازمند میکرد، از دست چپ هم بهره میبرد.»
و آن بانوی بزرگوار بود که برای پاسداری از مرزهای حیا و عفاف بر سر یزید
فریاد میآورد که «اَمِنَ العَدْلِ یَا بْنَ الطُّلَقاءِ تَحْذیرُکَ
حَرائِرَکَ وَاِمائِکَ وَسَوْقُکَ بَناتِ رُسُولِ اللّهِ سَبایا؟ قَدْ
هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَاَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ(1)؛ ای پسر
آزاد شدههای [جدّمان پیامبر اسلام] آیا این از عدالت است که زنان و
کنیزکان خویش را پشت پرده نشانی، و دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله
را به صورت اسیر به این سو و آن سو بکشانی؟ نقاب آنان را دریدی و صورتهای
آنان را آشکار ساختی.»
نویسنده: حسینی،سید جواد
نشریه: فقه و اصول » مبلغان » مهر 1381 - شماره 33
ادامه دارد...
چهارشنبه 27/10/1391 - 20:20
اهل بیت
4.منتخب طریحی و یا کتاب الفخری16
این کتاب،به فخر الدین طریحی نجفی(1085-979ق)نسبت داده میشود،برای مقتلخوانان و مرثیهسرایان نوشته شده است تا دستشان در گریاندن مردم،هرچه بیشتر باز باشد.منتخب را نه میتوانتاریخ یا مقتل نامید و نه میتوان آن را کتاب حدیثی و یا روایتی خواند،بلکه مجموعهای است از مراثی و مطالب گریهآور که در قالب نثر خطابی و شعر،گردآوری شده است.از متن کتاب پیداست که مؤلف، آن را نخست در مجالسی که شبانهروز در دههء محرم برپا میشد،در حال و هوای روضهخوانی برای مردم خوانده و سپس در قالب مجالسنگاری آن را تألیف کرده است.از آنجا که این کتاب کشکولگونه،به صورت غیرمستند و بدون تحقیق،تألیف شده است بسیاری از کتابشناسان و حدیثپژوهان از آن انتقاد کردهاند17و گفتهاند که کتاب منتخب طریحی،بر مطالب موهومی مشتمل است مثل آنکه از عروسی قاسم بن الحسن(ع)سخن میگوید و یا مینویدس که حضرت عبد العظیم حسنی را دشمنانش در شهر ری زنده به گور کردند.18میرزا محمد ارباب نیز در جایی مینویسد:«در کتاب منتخب،مسامحات بسیاری نموده که بر اهل بصیرت و اطلاع پوشیده نیست.»19و در جایی دیگر مینویسد:«روایت مختصه به آن کتاب(منتخب)اعتباری ندارد.»20در جایی که سخن از حدیث کساء است،پس از آنکه به متواتر بودن حدیث کسا تصریح میکند،در ادامه مینویسد:«و اما حدیث کسای معروف در زمان ما، در کتب معتبره نقل نشده،و از خصایص منتخب شیخ طریحی است.خالی از اختلال در متن نباشد،و حال خصائص منتخب بر اهل علم مکشوف است.»21
با این همه،منتخب طریحی همواره مطلوب طبع روضهخوانان بوده است و بسیاری از مؤلفانی که پیرامون عاشورا و امام حسین(ع)کتاب تألیف کردهاند،فراوان از آن نقل قول کرده و از آنجا که کتابی مشهور و متداول است بدون تأمل و تحقیق،آن را مأخذ و منبع اقوال و آرای خود ساختهاند. غافل از اینکه بسیاری از تحریفهای عاشورا،ریشه در منتخب طریحی دارد و دستکم این است که با انتشار منتخب،آن تحریفها نیز منتشر شدهاند.در توضیح،فهرست کوتاهی از تحریفهای منتخب را در اینجا میآوریم:
1.«هل من ناصر ینصر الذریة الاطهار»22
طریحی این سخن را چندین بار با تکرار از زبان امام حسین(ع)آورده است.23اما ما هرچه گشتهایم مستند و مأخذ آن را نیافته و آن را در کتابی که قابل استناد باشد هرگز ندیدهایم.احتمال این که«هل من ناصر ینصرنی»شعاری بیش نباشد،بعید نیست.24
2.«سپاه ابن سعد،هفتاد هزار سواره بود.»!25
3.افسانهء ساربان.26
4.داستان دختر سه ساله در خرابهء شام.27
5.افسانهء عروسی قاسم.28 6.«اسقونی شربة من الماء».29
فخر الدین طریحی این سخن ساختگی را نیز از زبان امام حسین(ع)نقل کرده است که تنها میتواند مطلوب طبع کسانی واقع شود که همه چیز را در گریه و عزاداری خلاصه میکنند وگرنه اینحدیث مجعول را سند و مدرکی نیست.مفهوم ذلتبار و توهینآمیز آن،حضرت ابو الاحرار و پیشوای رادمردان را که حق«سرور آزادگان»و«امام العزّه»خوانده دشه است،هرگز نشاید و تناسبی با روح حسینی ندارد.30
7.«امام حسین(ع)ده هزار سواره را در روز عاشورا کشت،اما از بس که در سپاه بسیار بودند، شکافی دیده نشد.»!31
8.خبر مسلم جصّاص؛حاکی از اینکه حضرت زینب(س)در کوفه سر به چوب محمل کوبید و... عبارت طریحی در این باره چنین است که مینویسد:
«فرأت رأس اخیها فنطحت جبینها بمقدم المحمل حتی رأینا الدم یخرج من تحت قناعها و أومت الیه بحرقة و جعلت تقول:
یا هلالا لما استتمّ کمالا غاله خسفه فأبدی غروبا»
محدث قمی با اینکه این خبر را پیشتر،بدون اینکه نقد و بررسی کند،در جایی نقل کرده بود،33 اما پس از تحقیق در جایی دیگر به نقد و ردّ آن پرداخته و نوشته است:
«ذکر محامل و هودج در غیر خبر مسلم جصاص نیست،و این خبر را گرچه علامه مجلسی نقل فرموده،لکن مأخذ نقل آن منتخب طریحی و کتاب نور العین است که حال هر دو کتاب بر اهل فن حدیث، مخفی نیست.نسبت شکستن سر به جناب زینب(س)و اشعار معروفه نیز بعید است از آن مخدره که عقیلهء هاشمیین و عالمهء غیرمعلمه و رضیعهء ثدی نبوت و صاحب مقام رضا و تسلیم است.»34
سخن آخر اینکه طریحی نجفی به روضة الشهدای ملا کاشفی نیز اعتماد نموده و در منتخب خویش از آن مطالبی را نقل کرده است.
.تظلم الزهراء من اهراق دماء آل العباء36
نویسنده کتاب،ملا رضی
قزوینی(زنده در 1134ق)فقط با همین یک کتابش شناخته میشود. اثر دیگری از
وی نمانده است.در کتابهای تراجم نیز تنها از این کتاب وی،سخن رفته و گفته
شده است که وی روضهخوان بود.
کتاب به سبک الملهوف یا لهوف سید ابن
طاووس نوشته شده و به نوعی شرح لهوف شمرده میشود.مؤلف،بیشتر از بحار
الانوار و منتخب طریحی نقل میکند؛همانطوری که خود در خاتمه کتاب
مینویسد:
«هذا ما أتّفق تخریجه من أخبار تلائم شرح اللهوف.و قد کنت
فیما مضی،جمعت منها نبذا و الّفت علی شاکلتها طرفا،الی أن وقع فی یدی
نسختا البحار و منتخب المراثی فالتقطت فرائدهما و جمعت فوائدهما.»مؤلف با اینکه بیشتراز بحارالانوار نقل کرده است،حتی خود در
مقدمه،کتابش را«بحیرة من بحارالانوار»نامیده است.38اما بیشترین تأثیر را
پس از لهوف از عقاید طریحی پذیرفته و نه فقط از منتخب طریحی که از مقتل
طریحی نیز-که خود کتابی دیگر و مخطوط است-39فراوان نقل کرده است.
مرحوم واعظ خیابانی در حاشیهء جلد دوم وقایع الایام(وقایع الایام فی تتمة
محرم الحرام، ص 112-121)به تفصیل از این کتاب سخن گفته است؛حاکی از اینکه
برخی از استنساخکنندگان در آن دست برده و دخل و تصرف کردهاند.سخنان واعظ
خیابانی در این باره،بیش از همه برای مصحح محترم کتاب،جناب سید مهدی
رجایی،میتوانست راهگشا و کارآمد باشد.اما افسوس که اشکالهایی که واعظ
خیابانی دربارهء برخی از نسخههای خطی و چاپی کتاب،مطرح کرده بود،همچنان بر
چاپ جدید و تصحیح شدهء آن نیز وارد است.40مرحوم واعظ خیابانی،نویسندهء
تظلم الزهرا را نیز به خاطر نقل سخنان بیاساس بهشدت سرزش میکند و پس از
نقل و نقد دو مورد از تحریفهای آن مینویسد:
«به عنوان زبان حال که
موهم طرز خبر و لسان مقال است،به قدر یک صفحهء وزیری نقل کرده که عقل
متحیر است که با این تفاصیل بیاصل و بیمعنی،داعی چه بوده؟والحق از صاحب
تظلم در این مقام مسامحهء عظیمی و غفلت کلی واقع شده و از مثل چنین کسی
بسی شگفت و نهایت اسف است...»41
در اینجا برای آشنایی بیشتر با تظلم الزهرا،فهرست برخی از تحریفهای آن را میآوریم:
1.حکایت صاحب ذخائر الافهام،ص 70-74؛ 2.تأویل آیهء کهیعص،ص 115؛
3.تحریف روایت شهادت عبد الله بن عمیر و تولید شهیدی با نام«وهب بن عبد اللّه بن حباب الکلبی»!،ص 228؛
4.«ساقونی شربة من الماء»،ص 250 و 259؛
5.تعارف امام حسین و اسبش با همدیگر بر سر آب خوردن پس از فتح فرات و بالاخره محروم ماندن هر دو.ص 252؛
6.امام حسین ده هزار سواره را در روز عاشورا کشت،اما از بس که در سپاه دشمن بسیار بودند، شکافی دیده نشد.ص 252؛
شگفت اینکه مؤلف پس از نقل سخن فوق از منتخب طریحی به توجیه و تأیید آن
نیز میپردازد! 7.زبان حال ذلتبار و مرثیهء مجعول و غلیظ قتلگاه،ص
264-269؛
8.گریهء اسبها و...،ص 270-272
9.قصهء شیر و فضّه،ص 273؛
10.داستان طرماح بن عدی،ص 274؛
11.قصهء فاطمه صغری،ص 283-284؛
12.خبر مسلم جصّاص،ص 299-300؛.
13.روایت رؤیای سکینه،ص 331/334؛
14.بازگشت اهلبیت از شام به کربلا،ص 346؛
نویسنده: صحتی سرو رودی،محمد
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتابهای اسلامی » پاییز 1383 - شماره 18
چهارشنبه 27/10/1391 - 20:8
اهل بیت
3.روضة الشهدا10
این کتاب از ملا حسین واعظ کاشفی(متوفای 910 ق)است.در اینکه روضة الشهداء از کتابهای تحریفساز پیرامون عاشوراست،تردیدی نیست و گسترهء تأثیرگذاری آن در این دایرهء بسیار بیشتر از کتابهای دیگر است.برخی آن را نخستین کتاب فارسی در مقتلنگاری پنداشتهاند و بسیاری نیز بر این باورند که اصطلاح«روضهخوانی»پس از انتشار آن،پیدا شده است زیرا«روضهخوان»به کسی گفته میشد که کتاب روضة الشهدا را میخواند.امروز نیز مشکل میتوان کتابخانهای یافت که در فهرست نسخ آن،چندین نسخه خطی از آن یافت نشود و این همه،حاکی از گستردگی رواج و انتشار آن است.اما کتابشناسان و عاشوراپژوهان همواره از آن انتقاد کرده،نامعتبر بودن و غیرمستند بودن آن را یاد آوردهاند که در اینجا مجالی برای نقل قول نیست.11برای شناخت کتاب،بهتر آن است که متن آن مطالعه شود.به همین منظور داستانی از داستانهای آن را در اینجا میآوریم.
افسانهء شیرین خانم
نویسندهء روضة الشهدا داستانی بافته است که بیشتر به رویا میماند تا روایت.انصاف را که نشانگر ذهن خیالپرداز و توانایی در نیروی تخیل ملا کاشفی است و حاکی از مهارت فراوان وی در داستانپردازی.این داستان چنان ماهرانه و جذاب ساخته شده است که میتوان گفت از نوع داستانهایی که امروزه هنرمندان داستاننویس مینویسند،هیچ کم ندارد و داستانی به تمام معنا زیبا و جالب است. کاشفی داستانش را چنین آغاز میکند:«در حوالی حلب کوهی بود و بر بالای آن کوه دهی آبادان با حصار مستحکم و آن را معموره گفتندی و گویند نیز معمور است و در آنجا کورتوالیبود نام او عزیز بن هارون.و اهل آن حصار با مهتر ایشان همه یهودی بودند و حریر میبافتند و جامههای ایشان در حجاز و عراق و شام به نازکی مشهور بود.[اسرای کربلا]چون به آنجا رسیدند،در آن بالای کوه که آب و علف بسیار داشت،فرود آمدند.چون شب درآمد در خدمت شهربانو،کنیزکی بود به غایت زیبا روی و او را شیرین گفتندی.
در لطافت،شیرین زمان بود و در ملاحت لیلی دوران.
دو شکّر چون عقیق آب داده دو گیسو چون کمند تاب داده
پیش شهربانو آمد و آغاز گریستن کرد و سبب گریهء او آن بود که شهربانو را در آن روز که به مدینه آوردند،صد کنیزک با او بود.آن شب که به شرف زفاف امام حسین(ع)مشرف شد،پنجاه کنیزک را آزاد کرد و چون حضرت امام زین العابدین متولد شد،چهل کنیزک دیگر را خط آزادی داده با وی ده کنیزک ماند.در میانهء ایشان شیرین به حسن یکتا و به جمال بیهمتا بود.روزی شیرین به خانه درآمد و شهربانو با امام حسین(ع)نشسته بود.آن حضرت در شیرین نگریست و به مطایبه گفت:ای شهربانو،شیرین عجب روی برافروختهای دارد.شهربانو گمان برد که امام حسین(ع)را میلی به وی پدید آمده،گفت:یابن رسول اللّه او را به تو بخشیدم.حضرت امام دریافت که او چه گمان برده است. فی الحال گفت:من هم او را آزاد کردم.شهربانو برجست و سرعیبهء13جامهء خود را بگشاد و خلعتی نفیس و قیمتی در شیرین پوشانید.امام حسین(ع)فرمود که تو چندین کنیزک آزاد کردی و هیچکدام را مثل این جامه نپوشانیدی.شهربانو گفت:ای سید!آنها آزادکردهء من بودند و شیرین آزادکردهء تو؛ پس باید میان ایشان فرقی باشد.امام حسین(ع)او را دعا گفت.
شیرین همچنان در ملازمت شهربانو بود تا در این شب که در پای کوه منزل گرفتند.شیرین در حال شهربانو نگریست که جامهء فراخور حال خود نپوشیده بود به یادش آمد از آن جامهء مرصّع که در نظر امام حسین(ع)به او پوشانیده بود،گریه بر وی غلبه کرد و از شهربانو اجازت طلبید که به آن قریه رود و غرضش آنکه اندک پیرایهای که با وی مانده بود،بفروشد و از بهای آن جامههایی که در آنجا میبافتند،بخرد و برای شهربانو بیاورد؛اما چون شیرین دستوری خواست شهربانو گفت:تو آزادی و کسی تو را نگه نمیدارد و به اسیری نمیگیرد هر جا که دلت میخواهد برو!
شیرین برخاست و به کوه بالا رفته بر در حصار آمد.در بسته بود و پاسی از شب گذشته بود.در را فرو کوفت.عزیز بن هارون واقعهای دیده بود و در پس حصار آمده انتظار میبرد.آواز داد که ای کوبندهء در،شیرین تویی؟گفت:آری.در حال در بگشاد و بر وی سلام کرد و او را به سری خود برده به تعظیم تمام بنشاند.شیرین از عزیز پرسید که نام مرا چگونه دانستی؟گفت:اول شب به خواب شدم، موسی و هارون(ع)را به خواب دیدم.سرها برهنه و آب از دیدهریزان و آهزنان،اثر تعزیت در ایشان پیدا و علامت مصیبت از صفحهء حال ایشان هویدا[بود]گفتم ای سید بنی اسرائیل و برگزیدگان ربجلیل شما را چه رسیده است و سر و پای شما چون مصیبتزدگان برهنه،از سبب چیست؟و این آه و ناله و گریه شما برای کیست؟
گفتند:تو ندانستهای که سبط پیغمبر آخر الزمان محمد مصطفی(ص)را به ظلم بکشتند و اکنون سر او و شهدا را با اهل بیتش به شام میبرند و امشب در زیر این کوه فرود آمدهاند.من گفتم:شما محمد(ص)را میشناسید و به او اعتقاد دارید؟ایشان گفتند:ای عزیز چگونه نشناسیم او پیغمبر به حق است و حق سبحانه از ما دربارهء او پیمان فراگرفته و ما به وی گرویده و ایمان آوردهایم.هرکه به او نگرود و او را راستگون نداند،جای او دوزخ باشد و ما همه پیغمبران از آن کس بیزار باشیم.من گفتم:مرا نشانهای پیدا کنید و علامتی بنمایید که یقین من بیفزاید و در این کار در فتحی بر من بگشاید.گفتند برخیز و برو تا به در قلعه و چون آنجا رسی کنیزکی شیرین نام که آزادکردهء حسین(ع)است، پیش دروازده خواهد رسید و حلقه بر در خواهد زد.نام او شیرین است.متابعت وی کن که او زوجهء تو خواهد بود و به دین اسلام درآی و نزد سر امام حسین(ع)رو و سر آن سرور را از ما سلام برسان که جواب خواهی شنید.پس من ازخواب درآمدم و فی الحال برخاسته به در قلعه آمدم و تو در فرو کوفتی به این واقعه دانستم که نام تو شیرین است.چون مرا گفتند تو حلال من خواهی بود؛رضا میدهی که زوجهء من باشی؟گفت:روا باشد به شرط آنکه مسلمان شوی و شهربانو اجازت فرماید.شیرین بازگشت و به خدمت شهربانو درآمده،تمام قصه به عرض رسانید.شهربانو از این قضیه متحیر شده،با بنات و اخوات امام حسین(ع)باز گفت.همه متعجب گشتند.اما چون خورشید جهانآرا،موسیوار با ید بیضا از سر کوه طلوع نموده معمورهء عالم را روشن گردانید:
از طرف کوه مشرق گشت هویدا رایت بیضا نمود،چو کف موسی
عزیز بیامد و هزار درم رشوت به موکّلان داد تا دستوری دادند که خدمت اهلبیت بهجای آورد.
پس چون دستوری یافته درآمد و برای هریک از خواتین حجرات عصمت و طهارت جامهء قیمتی بیاورد و دو هزار دینار پیش امام زین العابدین(ع)نهاده،بر دست وی به شرف اسلام معزز گشت و نزد سر امام آمده و گفت:ای سید و سرور،سلام موسی و هارون(ع)به شما آوردهام.از سر امام حسین(ع)آواز حزین آمد که سلام خدای بر ایشان باد.عزیز گفت:ای سید خدمتی بفرمای که مرا رضای حق سبحانه حاصل آید.حضرت امام فرمود که آنچه لایق بود بهجای آوردی.چون اسلام قبول کردی خدا و رسول از تو خشنود شدند و چون در حق اهل بیت من احسان نمودی،جد و پدر و برادرم از تو راضی گشتند و چون سلام دو پیغمبر به من آوردی،رضای من دریافتی و روز قیامت در میان اهل بیت من محشور خواهی شد.آنگاه شهربانو شیرین را گفت:اگر رضای دل من میخواهی عزیز را به شوهری قبول کن.پس او را به عقد عزیز درآوردند و جمیع اهل قلعه مسلمان شدند.
سایه اهل نبی چون بر سر ایشان افتاد در زمان هر ذرهای خورشید عالمتاب گشتهمین افسانه را مو به مو ملا محمد فضولی شاعر پرآوازهء آذربایجان در سده دهم هجری به ترکی ترجمه کرده است که بارها چاپ و نشر یافته،15و در چندین مجموعه شعر هم دیده شده است که این افسانه را با شاخ و برگهای زیادی که به آن بستهاند،به نظم کشیدهاند که در میان نوحهخوانان متداول و مرسوم است تا آنجا که خواندن آن به یک ساعت و نیم طول میکشد که برخی از نوحهخوانان خواندهاند و در یک نوار یک ساعت و نیمی توزیع شده است.
اما این افسانه که بیشتر به اسرائیلیات شبیه است،هرگز در کتاب معتبر یا نیمهمعتبری پیدا نمیشود و از جعلیات روضة الشهدا است.حتی ارزش آن را ندارد که نقد و بررسی شود و خیالی و ساختگی بودن از سر و روی آن میبارد.اصل ازدواج امام حسین(ع)با شهربانو خود جای تردید و تشکیک است؛حتی آنان که به هر نحوی شده خواستهاند،اصل موضوع را اثبات کنند،بیشتر بر این قول اتفاق دارند که شهربانو پس از تولد زین العابدین(ع)در حال نفاس درگذشت و هیچگاه هنگام حادثه کربلا زنده نبود و حتی کسانی که اینگونه افسانهها را در کشکولهای خود آوردهاند،گاهی گفتهاند شهربانو سوار بر ذو الجناح از کربلا گریخت و در شهر ری،بالای کوهی غیبش زد!و گاهی نیز نوشتهاند که خود را روز عاشورا به رود فرات انداخت و خودکشی کرد!
این افسانهها را بیگمان دشمنان اهلبیت ساختهاند و با این کار خواستهاند که تا از شعاع عاشورا تا آنجا که میتوانند بکاهند.چنانکه در این افسانه پیداست امامحسین(ع)را مردی همانند شاهان و زندگانی او را یک زندگانی شاهانه قلمداد کردهاند که تنها همراه یکی از همسرانش،صد دختر و کلفت به خانه میآورد و پنجاه تن از آنها را حتی تا زمان تولد پسرش امام زین العابدین(ع)در خانه نگه میدارد؛بالاخره ده کنیزک دیگر هیچگاه آزاد نمیشوند!آیا در ذهن خوانندهء این افسانه،حرمسراهای پادشاهان تداعی نمیشود؟درست در زمانی که بسیاری از فقرای مدینه از گرسنگی در رنج بودند، چگونه امام حسین(ع)صد یا پنجاه یا ده کلفت دختر در خانه داشت؟شهربانو این همه کنیزک را از کجا و چگونه آورد؟و صدها پرسش دیگر که از این داستان میتوان استخراج کرد و هرگز برای هیچیک هم جوابی نمیتوان یافت.
شاید هم سازنده این افسانه دیده است که مردم با خواندن افسانههایی چون لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین و...خود را سرگرم میسازند،با تقلید از آن افسانههای عوامپسند،او نیز خواسته است افسانهای دیگر بسازد؛چنانکه نام شیرین را از افسانهء شیرین و فرهاد گرفته و نام عزیز را از قصهء یوسف و زلیخا و با توجه به عزیز مصر،دامادی برای داستانش انتخاب کرده و با تلفیق چندین افسانهء خیالی،معجونی از آنها را با عنوان«افسانه شیرین شهربانو»ساخته و پرداخته است.
نویسنده: صحتی سرو رودی،محمد
نشریه: اطلاع رسانی و کتابداری » کتابهای اسلامی » پاییز 1383 - شماره 18
ادامه دارد ...
چهارشنبه 27/10/1391 - 20:3
اهل بیت
3.روضة الشهدا10
این کتاب از ملا حسین واعظ کاشفی(متوفای 910 ق)است.در اینکه روضة الشهداء از کتابهای تحریفساز پیرامون عاشوراست،تردیدی نیست و گسترهء تأثیرگذاری آن در این دایرهء بسیار بیشتر از کتابهای دیگر است.برخی آن را نخستین کتاب فارسی در مقتلنگاری پنداشتهاند و بسیاری نیز بر این باورند که اصطلاح«روضهخوانی»پس از انتشار آن،پیدا شده است زیرا«روضهخوان»به کسی گفته میشد که کتاب روضة الشهدا را میخواند.امروز نیز مشکل میتوان کتابخانهای یافت که در فهرست نسخ آن،چندین نسخه خطی از آن یافت نشود و این همه،حاکی از گستردگی رواج و انتشار آن است.اما کتابشناسان و عاشوراپژوهان همواره از آن انتقاد کرده،نامعتبر بودن و غیرمستند بودن آن را یاد آوردهاند که در اینجا مجالی برای نقل قول نیست.11برای شناخت کتاب،بهتر آن است که متن آن مطالعه شود.به همین منظور داستانی از داستانهای آن را در اینجا میآوریم.
افسانهء شیرین خانم
نویسندهء روضة الشهدا داستانی بافته است که بیشتر به رویا میماند تا روایت.انصاف را که نشانگر ذهن خیالپرداز و توانایی در نیروی تخیل ملا کاشفی است و حاکی از مهارت فراوان وی در داستانپردازی.این داستان چنان ماهرانه و جذاب ساخته شده است که میتوان گفت از نوع داستانهایی که امروزه هنرمندان داستاننویس مینویسند،هیچ کم ندارد و داستانی به تمام معنا زیبا و جالب است. کاشفی داستانش را چنین آغاز میکند:«در حوالی حلب کوهی بود و بر بالای آن کوه دهی آبادان با حصار مستحکم و آن را معموره گفتندی و گویند نیز معمور است و در آنجا کورتوالی12بود نام او عزیز بن هارون.و اهل آن حصار با مهتر ایشان همه یهودی بودند و حریر میبافتند و جامههای ایشان در حجاز و عراق و شام به نازکی مشهور بود.[اسرای کربلا]چون به آنجا رسیدند،در آن بالای کوه که آب و علف بسیار داشت،فرود آمدند.چون شب درآمد در خدمت شهربانو،کنیزکی بود به غایت زیبا روی و او را شیرین گفتندی.
در لطافت،شیرین زمان بود و در ملاحت لیلی دوران.
دو شکّر چون عقیق آب داده دو گیسو چون کمند تاب داده
پیش شهربانو آمد و آغاز گریستن کرد و سبب گریهء او آن بود که شهربانو را در آن روز که به مدینه آوردند،صد کنیزک با او بود.آن شب که به شرف زفاف امام حسین(ع)مشرف شد،پنجاه کنیزک را آزاد کرد و چون حضرت امام زین العابدین متولد شد،چهل کنیزک دیگر را خط آزادی داده با وی ده کنیزک ماند.در میانهء ایشان شیرین به حسن یکتا و به جمال بیهمتا بود.روزی شیرین به خانه درآمد و شهربانو با امام حسین(ع)نشسته بود.آن حضرت در شیرین نگریست و به مطایبه گفت:ای شهربانو،شیرین عجب روی برافروختهای دارد.شهربانو گمان برد که امام حسین(ع)را میلی به وی پدید آمده،گفت:یابن رسول اللّه او را به تو بخشیدم.حضرت امام دریافت که او چه گمان برده است. فی الحال گفت:من هم او را آزاد کردم.شهربانو برجست و سرعیبهء13جامهء خود را بگشاد و خلعتی نفیس و قیمتی در شیرین پوشانید.امام حسین(ع)فرمود که تو چندین کنیزک آزاد کردی و هیچکدام را مثل این جامه نپوشانیدی.شهربانو گفت:ای سید!آنها آزادکردهء من بودند و شیرین آزادکردهء تو؛ پس باید میان ایشان فرقی باشد.امام حسین(ع)او را دعا گفت.
شیرین همچنان در ملازمت شهربانو بود تا در این شب که در پای کوه منزل گرفتند.شیرین در حال شهربانو نگریست که جامهء فراخور حال خود نپوشیده بود به یادش آمد از آن جامهء مرصّع که در نظر امام حسین(ع)به او پوشانیده بود،گریه بر وی غلبه کرد و از شهربانو اجازت طلبید که به آن قریه رود و غرضش آنکه اندک پیرایهای که با وی مانده بود،بفروشد و از بهای آن جامههایی که در آنجا میبافتند،بخرد و برای شهربانو بیاورد؛اما چون شیرین دستوری خواست شهربانو گفت:تو آزادی و کسی تو را نگه نمیدارد و به اسیری نمیگیرد هر جا که دلت میخواهد برو!
شیرین برخاست و به کوه بالا رفته بر در حصار آمد.در بسته بود و پاسی از شب گذشته بود.در را فرو کوفت.عزیز بن هارون واقعهای دیده بود و در پس حصار آمده انتظار میبرد.آواز داد که ای کوبندهء در،شیرین تویی؟گفت:آری.در حال در بگشاد و بر وی سلام کرد و او را به سری خود برده به تعظیم تمام بنشاند.شیرین از عزیز پرسید که نام مرا چگونه دانستی؟گفت:اول شب به خواب شدم، موسی و هارون(ع)را به خواب دیدم.سرها برهنه و آب از دیدهریزان و آهزنان،اثر تعزیت در ایشان پیدا و علامت مصیبت از صفحهء حال ایشان هویدا[بود]گفتم ای سید بنی اسرائیل و برگزیدگان ربجلیل شما را چه رسیده است و سر و پای شما چون مصیبتزدگان برهنه،از سبب چیست؟و این آه و ناله و گریه شما برای کیست؟
گفتند:تو ندانستهای که سبط پیغمبر آخر الزمان محمد مصطفی(ص)را به ظلم بکشتند و اکنون سر او و شهدا را با اهل بیتش به شام میبرند و امشب در زیر این کوه فرود آمدهاند.من گفتم:شما محمد(ص)را میشناسید و به او اعتقاد دارید؟ایشان گفتند:ای عزیز چگونه نشناسیم او پیغمبر به حق است و حق سبحانه از ما دربارهء او پیمان فراگرفته و ما به وی گرویده و ایمان آوردهایم.هرکه به او نگرود و او را راستگون نداند،جای او دوزخ باشد و ما همه پیغمبران از آن کس بیزار باشیم.من گفتم:مرا نشانهای پیدا کنید و علامتی بنمایید که یقین من بیفزاید و در این کار در فتحی بر من بگشاید.گفتند برخیز و برو تا به در قلعه و چون آنجا رسی کنیزکی شیرین نام که آزادکردهء حسین(ع)است، پیش دروازده خواهد رسید و حلقه بر در خواهد زد.نام او شیرین است.متابعت وی کن که او زوجهء تو خواهد بود و به دین اسلام درآی و نزد سر امام حسین(ع)رو و سر آن سرور را از ما سلام برسان که جواب خواهی شنید.پس من ازخواب درآمدم و فی الحال برخاسته به در قلعه آمدم و تو در فرو کوفتی به این واقعه دانستم که نام تو شیرین است.چون مرا گفتند تو حلال من خواهی بود؛رضا میدهی که زوجهء من باشی؟گفت:روا باشد به شرط آنکه مسلمان شوی و شهربانو اجازت فرماید.شیرین بازگشت و به خدمت شهربانو درآمده،تمام قصه به عرض رسانید.شهربانو از این قضیه متحیر شده،با بنات و اخوات امام حسین(ع)باز گفت.همه متعجب گشتند.اما چون خورشید جهانآرا،موسیوار با ید بیضا از سر کوه طلوع نموده معمورهء عالم را روشن گردانید:
از طرف کوه مشرق گشت هویدا رایت بیضا نمود،چو کف موسی
عزیز بیامد و هزار درم رشوت به موکّلان داد تا دستوری دادند که خدمت اهلبیت بهجای آورد.
پس چون دستوری یافته درآمد و برای هریک از خواتین حجرات عصمت و طهارت جامهء قیمتی بیاورد و دو هزار دینار پیش امام زین العابدین(ع)نهاده،بر دست وی به شرف اسلام معزز گشت و نزد سر امام آمده و گفت:ای سید و سرور،سلام موسی و هارون(ع)به شما آوردهام.از سر امام حسین(ع)آواز حزین آمد که سلام خدای بر ایشان باد.عزیز گفت:ای سید خدمتی بفرمای که مرا رضای حق سبحانه حاصل آید.حضرت امام فرمود که آنچه لایق بود بهجای آوردی.چون اسلام قبول کردی خدا و رسول از تو خشنود شدند و چون در حق اهل بیت من احسان نمودی،جد و پدر و برادرم از تو راضی گشتند و چون سلام دو پیغمبر به من آوردی،رضای من دریافتی و روز قیامت در میان اهل بیت من محشور خواهی شد.آنگاه شهربانو شیرین را گفت:اگر رضای دل من میخواهی عزیز را به شوهری قبول کن.پس او را به عقد عزیز درآوردند و جمیع اهل قلعه مسلمان شدند.
سایه اهل نبی چون بر سر ایشان افتاد در زمان هر ذرهای خورشید عالمتاب گشتهمین افسانه را مو به مو ملا محمد فضولی شاعر پرآوازهء آذربایجان در سده دهم هجری به ترکی ترجمه کرده است که بارها چاپ و نشر یافته،15و در چندین مجموعه شعر هم دیده شده است که این افسانه را با شاخ و برگهای زیادی که به آن بستهاند،به نظم کشیدهاند که در میان نوحهخوانان متداول و مرسوم است تا آنجا که خواندن آن به یک ساعت و نیم طول میکشد که برخی از نوحهخوانان خواندهاند و در یک نوار یک ساعت و نیمی توزیع شده است.
اما این افسانه که بیشتر به اسرائیلیات شبیه است،هرگز در کتاب معتبر یا نیمهمعتبری پیدا نمیشود و از جعلیات روضة الشهدا است.حتی ارزش آن را ندارد که نقد و بررسی شود و خیالی و ساختگی بودن از سر و روی آن میبارد.اصل ازدواج امام حسین(ع)با شهربانو خود جای تردید و تشکیک است؛حتی آنان که به هر نحوی شده خواستهاند،اصل موضوع را اثبات کنند،بیشتر بر این قول اتفاق دارند که شهربانو پس از تولد زین العابدین(ع)در حال نفاس درگذشت و هیچگاه هنگام حادثه کربلا زنده نبود و حتی کسانی که اینگونه افسانهها را در کشکولهای خود آوردهاند،گاهی گفتهاند شهربانو سوار بر ذو الجناح از کربلا گریخت و در شهر ری،بالای کوهی غیبش زد!و گاهی نیز نوشتهاند که خود را روز عاشورا به رود فرات انداخت و خودکشی کرد!
این افسانهها را بیگمان دشمنان اهلبیت ساختهاند و با این کار خواستهاند که تا از شعاع عاشورا تا آنجا که میتوانند بکاهند.چنانکه در این افسانه پیداست امامحسین(ع)را مردی همانند شاهان و زندگانی او را یک زندگانی شاهانه قلمداد کردهاند که تنها همراه یکی از همسرانش،صد دختر و کلفت به خانه میآورد و پنجاه تن از آنها را حتی تا زمان تولد پسرش امام زین العابدین(ع)در خانه نگه میدارد؛بالاخره ده کنیزک دیگر هیچگاه آزاد نمیشوند!آیا در ذهن خوانندهء این افسانه،حرمسراهای پادشاهان تداعی نمیشود؟درست در زمانی که بسیاری از فقرای مدینه از گرسنگی در رنج بودند، چگونه امام حسین(ع)صد یا پنجاه یا ده کلفت دختر در خانه داشت؟شهربانو این همه کنیزک را از کجا و چگونه آورد؟و صدها پرسش دیگر که از این داستان میتوان استخراج کرد و هرگز برای هیچیک هم جوابی نمیتوان یافت.
شاید هم سازنده این افسانه دیده است که مردم با خواندن افسانههایی چون لیلی و مجنون، فرهاد و شیرین و...خود را سرگرم میسازند،با تقلید از آن افسانههای عوامپسند،او نیز خواسته است افسانهای دیگر بسازد؛چنانکه نام شیرین را از افسانهء شیرین و فرهاد گرفته و نام عزیز را از قصهء یوسف و زلیخا و با توجه به عزیز مصر،دامادی برای داستانش انتخاب کرده و با تلفیق چندین افسانهء خیالی،معجونی از آنها را با عنوان«افسانه شیرین شهربانو»ساخته و پرداخته است.
ادامه دارد
چهارشنبه 27/10/1391 - 19:59
اهل بیت
بخش اول.کتابهای تحریفساز
پیش از شناسایی این قبیل کتابها،دفع توهمی که احتمال میرود پیش آید ضرور مینماید؛زیرا ممکن است برخی بگویند:این کتابها قطعنظر از تحریفشناسی عاشورا،جنبههای مثبت یا کارآییهای دیگری نیز دارند و بالاخره هر کتابی به یک بار خواندش میارزد.اما ما در این مقال تنها در پی تحریفشناسی عاشورا هستیم و با جنبههای دیگر،کاری نداریم و تردیدی در این نیست که اثبات شی،نفی ماعدا نمیکند.
و انصاف را که اصل در این کتابها،شناسایی امام حسین(ع)و عاشورا بوده است و اگر جوانب دیگری نیز به نظر کسی برسد بیگمان،جانبی،حاشیهای و عارضی شمرده میشود و در درجهء پسینی به حساب میآید.1
1.مقتل الحسین منسوب به ابو مخنف2
اصل کتابی که ابو مخنف در مقتل امام حسین(ع)نوشته،از گزند روزگار در امان نمانده و به دست ما نرسیده است.بخشهای به جا مانده نیز بیشتر از طریق دیگران(غیر شیعیان بهویژه مورخ نامدار،ابو جعفر طبری)روایت شده است که در جای خود بسیار مغتنم و مفی داست.اما آنچه پیشتر در جلد«عاشر بحار»منتشر شده بود و بارها نیز با عناوین مختلف بهصورت مستقل چاپ شده است،اعتباری ندارد و استناد به آن نشاید و نباید کرد،بلکه باید دید چگونه و از طریق چه کسانی روایت میشود.
با اینکه بسیاری از کتابشناسان و حدیثپژوهان شیعی به مجعول بودن و غیر قابل استناد بودن آن تصریح کردهاند3،با شگفتی میبینیم که ترجمهء فارسی آن-افزون بر ترجمههای دیگر-با عنوان «مقتل الحسین(ع)یا اولین تاریخ شیعه از واقعهء کربلا و قیام مختار»منتشر شده است.
مجموعهای که از روایتهای منتهی یا منسوب به ابومخنف،چند سال پیش منتشر شد خود نیاز به نقد و بررسی دارد تا غثّ و سمین آن از هم بازشناسانده شود4،زیرا که در بخشهایی از آن نیز رسوخ برخی تحریفها به وضوح دیده میشود.
.کتاب نور العین5
این کتاب که نام کامل آن«نور العین فی مشهد الحسین»است برای نخستین بار دویست سال پیش یعنی در سال 1298 ق در مصر چاپ شده و پس از آن نیز بیش از ده بار در بمبئی و مصر و بغذاذ تجدید چاپ یا افست شده است.این کتاب به مردی که نام او ابراهیم بن محمد بن ابراهیم بن مهران نیشابوری اسفراینی،و مذهبش شافعی و اشعری است و در سال 417 تا 418 درگذشته است،نسبت داده شده و به نام وی چاپ شده است.
اما بزرگ کتابشناس معاصر،محقق کارکشته و فرهیخته،استاد علامه سید عبد العزیز طباطبایی یزدی(قدّس سره)همیشه این انتساب را به شدت رد میکرد و در جایی نوشته است:«من احتمال بیشتر میدهم که این کتاب ساختگی و منسوب به اسفراینی است؛چرا که اسلوب آن با آثار قلمی قرن چهارم نمیسازد.»6
نتیجهای که از این سخن سنجیده و اظهارنظر کارشناسانه میتوان گرفت،دو مطلب مفیدی است که یادآوری میشود:
1.نویسنده یا پردازندهء این کتاب ساختگی و هزلمانند،تا حال معلوم نشده است.همچنان بیشناسنامه و مجهول الهویه است و معلوم نیست که مولود کیست و با چه انگیزهها و یا اغراضی تولید شده است.
2.این کتاب همزمان با انتشار آن در سال 1298 ق یا کمی بیشتر از آن تولید شده اس تو هیچ تناسبی به عصر اسفراینی که در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم میزیست ندارد و سبک و سیاق قلمی و اسلوب نگارشی که در آن دیده میشود،هرگز با آن سبک و سیاقی که در آثار بهجای مانده از قرن چهارم و پنجم سراغ داریم،سازگاری ندارد.حاصل سخن اینکه،این کتاب با سستی و سبکی که دارد،هرگز قابل استناد و دارای اعتبار نیست.
همهء نویسندگانی که در عاشوراپژوهی با تأمل و تحقیق،قلم زدهاند،به ساختگی و غیرمستند بودن این کتاب،تصریح کردهاند.فضل علی قزوینی(1367-1290 ق)مینویسد:
«و من نظر فی مقتله المطبوع(نور العین)یعرف أن فیه أکاذیب و امورا علی خلاف ما اجمع علیه الفریقان،و لا یهمّنا نقل مجعولاته،و من أراد فلینظر إلی مقتله فإنّا لا نعتمد علی ما تفرّد به.»7
یعنی:هرکس در مقتل چاپ شدهاش(نور العین)نگاه کند،دروغهایی را در آن خواهد شناخت و چیزهایی را که هر دو شاخهء مسلمان(سنّی و شیعه)برخلاق آنها اتّفاق کردهاند در آن خواهد دید. گزارش ساختههای وی برای مهمّ نیست هرکس که میخواهد به مقتلش نگاه کند زیرا ما به هرچه وی به تنهایی نقل کند اعتمادی نداریم.
شهید قاضی طباطبای نیز آن را«از کتب بسیار ضعیف و غیر قابل اعتماد»و«مجعوله و ضعیفه و مجهول المؤلف»وصف کرده8و نوشته است:«مقتل اسفراینی پر از جعلیات و نقلیات قصهسرایاناست.»9شیخ عباس قمی نیز سخنی در غیر قابل استناد بودن آن دارد که پس از این در شناسایی کتاب منتخب طریحی خواهد آمد.
تحریفهایی که ریشه در کتاب نور العین دارند و یا دست کم در آن کتاب به آنها پرداخته شده است،فراوان است.برای نمونه،چهار مورد نقل میشود:
اول.امام حسین(ع)پس از آنکه از مدینه به مکه رفته بود،از مکه به مدینه برگشت و سپس از مدینه به سوی کوفه و کربلا رفت!
دوم.یاران امام حسین(ع)شب عاشورا پراکنده شدند و برخی نیز همان شب از او بریدند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند!
سوم.حضرت زینب هنگامی که سر برادرش را در کوفه بر بالای نیزه دید،سرش را به چوب محمل کوبید و شکافت!
چهارم.پس از رهایی،هنگام بازگشت از شام،خانوادهء امام حسین(ع)به سوی کربلا رفتند و در روز بیستم صفر(اربعین)به آنجا رسیدند و جابر بن عبد اللّه انصاری را سر قبر امام حسین(ع)دیدند.
ادامه دارد .....
چهارشنبه 27/10/1391 - 19:55