شفای مسموم در حال مرگ
جوانی مى گوید:
«به دلیل مسمومیّت، چند روزى در بیمارستان نمازى شیراز بى هوش بودم. پزشكان از مداواى من قطع امید كرده بودند. برادرم كه در آن لحظات كنار تخت من بود، مى گفت: دیدم كه خط صافى روى صفحه اى كه نوار قلب را نشان مى داد، ظاهر شد.
او گریه مى كند و خود را روى من مى اندازد. دكترها او را از اتاق بیرون مى برند و دستگاه ها را از بدن من جمع مى كنند. آنها مى خواستند جنازه ام را تحویل دهند كه ناگهان آثار حیات در من ظاهر مى شود: قلبم شروع به كار مى كند و فشار خون از 3 به 10 مى رسد. پزشكان سریعاً مرا براى دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدى و صحرایى مى برند. عقیده پزشكان بر این بود كه اگر دیالیز هم مى شدم، باز هم معلوم نبود كه زنده بمانم، اما من زنده شدم.
عمه ام كه زن مؤمن و با تقوایى است و همیشه ائمه معصومین(علیهم السلام)را در خواب مى بیند و 79 سال هم سن دارد، موقعى كه حال من خیلى بد بود و خبر مردن مرا برایش برده بودند، همان شب در خواب امام زمان(علیه السلام)را مى بیند كه حضرت فرموده بودند: نترسید و ناراحت نباشید كه ما شفاى جوان شما را از خدا خواسته ایم. خدا جوان شما را شفا خواهد داد.
عمه ام از خواب بیدار مى شود و بوى عطر آقا را استشمام مى كند و به افراد فامیل خبر شفاىِ مرا مى دهد. ابتدا همه او را مسخره مى كنند، ولى بالاخره معجزه به وقوع مى پیوندد. من نیز بعد از این معجزه براى قدردانى به مسجد جمكران مشرف شدم».