• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 232
تعداد نظرات : 84
زمان آخرین مطلب : 4654روز قبل
محبت و عاطفه
دانشمندان: کشف فرمول خوشبختی در ازدواج
دانشمندان و روانشناسان بسیاری از کشورها در تلاش هستند که فرمول تشکیل خانواده موفق و سعادت خانوادگی را تنظیم کنند. تا کنون سه فرمول مختلف لهستانی، آلمانی و آمریکایی ارائه شده اند:

به گزارش خبرگزاری «ریا نووستی»، دانشمندان و روانشناسان بسیاری از کشورها در تلاش هستند که فرمول تشکیل خانواده موفق و سعادت خانوادگی را تنظیم کنند. تا کنون سه فرمول مختلف لهستانی، آلمانی و آمریکایی ارائه شده اند:

لهستان: "بوگوسلاو پولوفسکی" تاکید می‌کند که برای ازدواج خوشبخت و بدون طلاق، تنها لازم است که مرد 1.09 برابر قدبلندتر از زن باشد. در تحقیقات انجام شده توسط این دکتر، 600 زن در سنین 19-50 و همسران آنها شرکت داشتند. دانشمند لهستانی با اندازه گیری قد آنها به این نتیجه رسید که فرد بطور ناخودآگاه همسری با چنین مختصاتی برای خود بر می‌گزیند و چنین پیوندهایی خوشبختی می‌آورند.

آلمان: فرمول آلمانی برای تشکیل خانواده موفق به شکل "1:5" است، یعنی به ازای هر 1 گوشزد به همسر، 5 بار باید از او تعریف کرد. دکتر "هانس ورنر بیرهوف" یقین دارد که تعریف از همسر سبب تحکیم روابط شده و زندگی را رمانتیک ساخته و اجازه نمی‌دهد که شور و عشق فروکش کند. زندگی پر از رویدادهای غیر منتظره است که گاهی خوشآیند نیستند، اما دقت در روابط و توجه به همسر و قدردانی از همه کارهای خوب هیچ گاه نباید از بین برود.  

آمریکا: فرمول آمریکایی‌ها با دقت 94% تعیین می‌کند که کدام زوج‌ها خوشبخت خواهند بود. دانشمندان آنسوی آب معتقدند که مسئله اصلی در ازدواج، روابط عاطفی و توان حل درست و سازنده دعواهای خانوادگی است. برای این کار کافی است که چند دقیقه تماشا کرد که اختلافات چگونه حل می‌شوند. اگر در صحبت‌ها لحن خشمگین، تهدید و ناسزاگویی دیده شود، بدین معناست که این زوج نمی‌تواند زندگی خوشبختی داشته باشد. و برعکس، اگر همسران به یکدیگر لبخند می‌زنند، نوازش می‌کنند، از یکدیگر طرفداری می‌کنند و با لحن آرام صحبت می‌کنند، این نشان زندگی خوب و سعادتمند است. آمریکایی‌ها با همکار آلمانی خود موافقند که در ازای هر حرف منفی و یا گوشزد و یا حتی ژست ناراحت کننده، باید حداقل 5 کار مثبت انجام داد.

 

 

منبع:iranhall

سه شنبه 20/5/1388 - 22:29
سينمای ایران و جهان
نگاهی به سریال طنز «مسافران» به كارگردانی «رامبد جوان»
به همین دلیل چند قسمتی كه از طنز مسافران می‌گذرد مثل جوكی است كه خوب تعریف نمی‌شود و گاه بعد از چند ثانیه متوجه آن می‌شویم و می‌خندیم و گاه مجبوریم برای دیگران...
جنگ ستارگان
شاید این از بدشانسی پروژه «مسافران» به خصوص رامبد جوان باشد كه این سریال در زمانی روی آنتن می‌رود كه مردم خیلی حوصله خندیدن ندارند و آنقدر حساس شده اند كه تاب دیدن برنامه ای را كه مطابق با سلیقه‌شان نیست نمی‌آورند. شاید اگر مسافران در زمان دیگری پخش می‌شد روی خیلی از كاستی‌ها چشم می‌پوشاندند و شاید فرصت بیشتری به آن می‌دادند. شاید ما هم دل و دماغ بیشتری برای پرداختن به آن داشتیم و شاید ما هم از كنار آن می‌گذشتیم و می‌گفتیم: «آنقدر برنامه‌های تلویزیونی بی‌عیب و ایراد نیست كه لازم باشد مته به خشخاش بگذاریم یا بزنیم.» 
 برای شروع باید بگویم منظور من از انتخاب این تیتر، تقابل گروهی كه به همراه «مهران مدیری» به اوج كارهای طنز تلویزیونی در سال‌های اخیر رسیدند نیست. گروهی كه تصمیم گرفتند منفك از مهران مدیری و این بار به همراه «رامبد جوان» تجربه تازه ای را در این زمینه به خصوص محك بزنند و به گونه‌ای از توانایی‌ها یا بهتر بگویم جایگاه خود در این موفقیت‌ها دفاع كنند. كسانی نظیر «محسن چگینی» كه به عنوان تهیه كننده نقش مهمی ‌در شكل گیری طنزهای شبانه دارد و «پیمان قاسم خانی» كه توانایی‌های خود را نه فقط در كنار مهران مدیری بلكه در كنار كارگردان‌های بزرگی چون كمال تبریزی و مرضیه برومند هم به اثبات رسانده است.
به هر حال تعارف است اگر بخواهیم بگوییم كه مهران مدیری كنجكاوانه سریال مسافران را دنبال نمی‌كند یا اینكه این سریال برای تك تك عواملش اهمیت خاصی سوای نگرانی‌های یك گروه برای ساختن و ارائه یك كار خوب ندارد و در این میان رامبد جوان هم كه اولین كارگردانی طنز شبانه 50 قسمتی را تجربه می‌كند مستثنی نیست. چراكه موفقیت مسافران می‌تواند سكوی پرتابی برایش باشد یا در صورت عدم رضایت مخاطبان، كارگردانی وی را در این زمینه زیرسوال و انتقاد ببرد. حال اینكه چرا از تیتر «جنگ ستارگان» وام گرفتم به این دلیل بود كه موسیقی تیتراژ مسافران تا به اینجای كار بیشتر از خود سریال مورد توجه قرار گرفته است. تیتراژی كه «سعید ذهنی» با برداشتی هنرمندانه از ملودی جنگ ستارگان و میكس آن با ریتم ساز و ضرب ایرانی مناسب با یك طنز شبانه ساخته است.

و اما مسافران و اینكه چرا تا به اینجای كار توقع‌ها را برآورده نكرده است
زمانی كه باخبر شدم پروژه ای به تهیه كنندگی محسن چگینی و با گروه نویسندگان خوب و صاحب سبك به سرپرستی «پیمان قاسم خانی» همراه با بازیگران مطرح در حوزه طنز و به كارگردانی رامبد جوان در حال ساخت است خوشحال شدم چراكه بر این باورم كه كارهای تلویزیونی نباید به باندبازی، گروه گرایی و مافیایی نظری فوتبال بدل شود و عدم رقابت صحیح، ارتقای این برنامه‌ها كه پرمخاطب‌ترین هم هستند را به خطر بیندازد و باز شدن این حصارها یقینا بجا و به موقع است.
گرچه برای اینكه بتوانیم نقد منصفانه تری از یك سریال داشته باشیم لازم است نیمی ‌از كار روی آنتن رفته باشد اما در سریال‌های طنز كه معمولا داستان اصلی در حاشیه قرار می‌گیرد و قصه‌های فرعی فونداسیون كار را تشكیل می‌دهند می‌توان زودتر به آن پرداخت. به خصوص وقتی پروژه ای همزمان با پخش، تولید هم می‌شود و توجه به واكنش‌ها در حذف نقاط ضعف و پررنگ كردن نقاط قوت مفید است چراكه به قولی نفس به نفس مخاطب دارد. 
    
متن‌ها یك گام از كارگردانی جلوتر است
پیمان قاسم خانی و مهران مدیری پس از سال‌ها كار با یكدیگر دست هم را به خوبی می‌خوانند و هر یك می‌دانند كه دیگری از او چه می‌خواهد كه مسلما به راحتی به این تفاهم كاری نرسیده اند. حال سوال من این است: آیا نوشته‌هایی با این ظرافت برای شروع كار با كارگردانی جدید مناسب بود؟ چراكه نوشته‌ها آنقدر لبه مرزی است كه حتی یك حركت زیاد و كم می‌تواند مفهوم آن را تغییر دهد و شاید این بدشانسی رامبد جوان در نخستین تجربه اینچنینی او است.
به خاطر دارم سال گذشته گفت وگویی با رامبد جوان داشتم و از او پرسیدم: «آیا تصمیم نداری یك كار طنز شبانه را تجربه كنی؟» و او پاسخ داد: «من هرگز شجاعت این كار را نخواهم داشت چراكه كارگردانی یك چنین پروژه ای بسیار سخت و ریسك پذیر است» و در ادامه اضافه كرد: «من همیشه مهران مدیری را تحسین می‌كنم و عقیده دارم كه او یك استثناست.» به همین دلیل وقتی از كارگردانی او در این پروژه مطلع شدم گوشی را برداشتم و تبریك گفتم چراكه عقیده دارم او هم می‌تواند استثنا باشد به شرط آنكه در جای درستی قرار بگیرد اما...
رامبد جوان یك هنرمند تئاتری است كه مثل هر اهل تئاتری یادگرفته تا دوربین را با بازی به دوش بكشد یا یقینا اگر یك كارگردان تلویزیونی او را همراهی می‌كرد موفق تر بود. او یادگرفته كه باید مستقیم با مخاطب ارتباط داشته باشد و به همین دلیل نوع بازی او و كارگردانی او در زمینه طنز بیشتر در قالب طنز موقعیت است یا حتی كمدی بزن بكوب تا طنز كلامی، یعنی درست نقطه مقابل مسافران كه بیشتر بار طنز متون بازی با كلمات است و به همین دلیل چند قسمتی كه از طنز مسافران می‌گذرد مثل جوكی است كه خوب تعریف نمی‌شود و گاه بعد از چند ثانیه متوجه آن می‌شویم و می‌خندیم و گاه مجبوریم برای دیگران توضیح دهیم كه جریان از چه قرار است و این نوع طنز مناسب با سلیقه مخاطب عام كه مخاطب تلویزیونی را شامل می‌شود نیست حتی اگر گروه نویسندگانش در مصاحبه‌هایی كه پیرامون كارهای قبلی خود داشتند گفته باشند: «نگاهی به سلیقه و نظر مخاطب ندارند و برحسب نظر خودشان می‌نویسند.» 
    
ریسك بزرگ ساختن 20 قسمت از سریال قبل از پخش
اجازه بدهید گریزی بزنیم به سریال طنز «نقطه چین» كه بعد از موفقیت «پاورچین» ساخته شد. سریالی كه در شروع با استقبال مخاطب مواجه نبود اما خیلی زود محك خورد، ایرادها غربال شد تا جایی كه بعضی از شخصیت‌ها تغییر كردند، بعضی‌ها كنار گذاشته و برخی دیگر اضافه شدند و حتی كاراكتر و حرفه بازیگر اصلی هم تغییر كرد و به این ترتیب نقطه چین از خطر جست.
ساختن 20 قسمت از یك سریال روتین 50 قسمتی هم یكی از اشتباهات در پروژه مسافران بود كه این فاصله طولانی امكان روتوش و ارتباط با سلیقه مخاطب را محدود كرده است. 
    
در سریال مسافران، سختگیری لازم روی بازی‌ها وجود ندارد
شاید بشود این را هم به گردن تئاتری بودن رامبد جوان انداخت كه همانگونه ای كه در تئاتر بازی‌ها تكرارشدنی نیست به راحتی از روی بازی‌ها رد می‌شود و در مسافران اینطور به نظر می‌رسد كه در هر صحنه با یكی، دو برداشت تثبیت شده است و سختگیری در كار نیست.
البته شاید بی ارتباط نباشد به این هم اشاره كنم كه یكی از بازیگران همیشگی كارهای مهران مدیری می‌گفت: «ایراد حضور در كارهای مهران مدیری این است كه بعد از كار كردن با وی هماهنگی با كارگردان‌های دیگر هم برای خود بازیگر و هم برای كارگردان جدید سخت است و هر دو دچار نوعی سردرگمی ‌می‌شوند.» 
    
شخصیت‌ها و بازیگران در مسافران
شخصیت «شهاب» با بازی «نصرالله رادش» محبوب ترین در این سریال است، كه هم خوب به آن پرداخته شده و هم اینكه رادش به خوبی از عهده آن برآمده است. شخصیت فرخ (حمید لولایی) و فرید (رامبد جوان) گرچه هر یك تعریف شده است و قرار است فرخ، فردی مادی، عصبی و خودخواه و فرید شخصیتی، انسانی، ساده و ایده آلیست باشد اما این اطلاعات را ما از قصه شنیده ایم و مخاطب هنوز با آن دو ارتباط خاصی برقرار نكرده است. در مورد «سحر دولتشاهی» و «محمدحسن معجونی» با این مقدمه شروع می‌كنم كه در نوعی از كمدی شخصیت‌هایی جدی وجود دارند كه در حقیقت زمینه را برای شخصیت‌ها و موقعیت‌های طنز آماده می‌سازند و بازی و شخصیت پردازی آنها به مراتب سخت تر از كمدین‌هاست. مثل لورل‌هاردی، برادران ماركس و در حال حاضر بازیگرانی نظیر بیلی كریستال. شخصیت «ناهید» با بازی «سحر دولتشاهی» و بهرام «محمدحسن معجونی» هم در این دسته قرار می‌گیرد كه هر دو در این زمینه بسیار موفق هستند. مثلا همین كه مخاطب مسافران خیلی به ناهید علاقه‌مند نیست نشان می‌دهد كه او به خوبی از عهده ارائه شخصیت خود برآمده است. در مورد «حامد كیازال» بازیگر خردسال نقش فربد هم باید بگویم در این زمانه كه بازیگران خردسال می‌توانند در كنار بزرگان روی فرش قرمز بروند و نامزد بهترین‌ها شوند و ما نیز در ایران بارها بازیگران خردسالی داشته ایم كه تحسین همگان را برانگیختند (مانند نیكی نصیریان در بزنگاه) خیلی توقع‌ها را برآورده نمی‌كند و این بازیگر بازیگوش گرچه خیلی شیرین است اما یك لحظه دوربین را فراموش نمی‌كند و حتی مرضیه برومند هم در همه بچه‌های من نتوانست از پس او بربیاید چراكه معمولا كودكانی در بازیگری موفق هستند كه بازی را به بازی می‌گیرند و مثل بازی‌های كودكانه در نقششان زندگی می‌كنند.
و... شقایق دهقان كه نقش ستاره را به عهده دارد. شخصیتی تكراری كه مستقیما از «پاورچین» و «برره» به فضا پرتاب شده و حال با مسافران به زمین برگشته است.
شقایق دهقان كه هنوز می‌تواند «زیر نور ماه» باشد اما چرا در سایه یك شخصیت كه حتی «تیپ» هم محسوب نمی‌شود باقی مانده است را باید از همسر و برادر همسرش پرسید. چراكه كاملا واضح است آنها چنین شخصیتی از او می‌خواهند و در قالب چنین شخصیتی برای او متن می‌نویسند. و در آخر اگر اجازه بدهید این بار من به جای بهرام به كنفدراسیون گزارش كنم كه: آدم‌های كره زمین به خصوص ایرانی‌ها راحت نمی‌خندند. این روزها كه اصلاحوصله خندیدن ندارند. ساختن سریال طنز برای آنها راحت نیست. خیلی زود دل زده می‌شوند. معمولابه طنزی كه تلنگری به مسائل روزمره شان داشته باشد بسیار علاقه مندند. 
حال اگر نمی‌شود به هر مساله ای ناخونك زد و خط قرمزها روز به روز پررنگ تر می‌شود همین سریال «جومونگ» هم بد نیست.

 

 

منبع: etemademelli

سه شنبه 20/5/1388 - 22:27
شعر و قطعات ادبی
با فریدون مشیری در کوچه عشق
نقش پایی مانده بود از من ،به ساحل ، چند جا ناگهان ، شد محو، با فریاد موجی سینه سا !
 

نقش پایی مانده بود از من ،به ساحل ، چند جا

ناگهان ، شد محو،

                             با فریاد موجی سینه سا !

آن که یک دم ، بر وجود من گواهی داده بود ،

از سر انکار ، می پرسید:کو؟ کی؟

                                        کی؟ کجا؟

ساعتی بر موج و بر آن جای پا حیران شدم

از زبان بی زبانان می شنیدم نکته ها:

این جهان:دریا ،

                           زمان:چون موج ،

                                                       ما:مانند نقش ،

لحظه ای مهمان این هستی ده هستی ربا !

 

یا سبک پروازتر از نقش، مانند حباب ،

بر تلاطم های این دریای بی پایان رها

لحظه ای هستیم سرگرم تماشا ناگهان،

یک قدم آن سوتر پیوسته با باد هوا!

 

باز می گفتم: نه !این سان داوری بی شک خطاست ،

فرق بسیار است بین نقش ما ، با نقش پا

 

فرق بسیار است بین جان انسان وحباب

هر دو بر بادند اما کارشان از هم جدا:

 

مردمانی جان خود را بر جهان افزوده اند

آقتاب جان شان درتاروپود جان ما !

 

مردمانی رنگ عالم را دگرگون کرده اند

هر یکی در کار خود نقش آفرین همچون خدا!

 

هر که بر لوح جهان نقشی نیفزاید ز خویش ،

بی گمان چون نقش پا محو است در موج فنا

 

نقش هستی ساز باید نقش بر جا ماندنی

تا چو جان خود ، جهان هم جاودان دارد تو را !

                                                                               فریدون مشیری
دوشنبه 19/5/1388 - 23:5
دانستنی های علمی

این برای حرف ب اگر نظر بدید سعی می کنم برای تمام حروف الفبا بزارم

 

   
1 با آل علی هر كه در افتاد ، ور افتاد .
2 با اون زبون خوشت، با پول زیادت، یا با راه نزدیكت !
3 با این ریش میخواهی بری تجریش ؟
4 با پا راه بری كفش پاره میشه، با سر كلاه !
5 با خوردن سیرشدی با لیسیدن نمیشی !
6 باد آورده را باد میبرد !
7 با دست پس میزنه، با پا پیش میكشه !
8 بادنجان بم آفت ندارد !
9 بارون آمد، تركها بهم رفت !
10 بار كج به منزل نمیرسد !
11 با رمال شاعر است، با شاعر رمال، با هر دو هیچكدام با هرهیچكدام هر دو !
12 بازی اشكنك داره ، سر شكستنك داره !
13 بازی بازی، با ریش بابا هم بازی !
14 با سیلی صورت خودشو سرخ نگه میداره !
15 با كدخدا بساز، ده را بچاپ !
16 با گرگ دنبه میخوره، با چوپان گریه میكنه !
17 بالابالاها جاش نیست، پائین پائین ها راش نیست !
18 بالاتو دیدیم ، پائینتم دیدیم !
19 با مردم زمانه سلامی و والسلام .
20 تا گفته ای غلام توام، میفروشنت !
21 با نردبان به آسمون نمیشه رفت !
22 با همین پرو پاچین، میخواهی بری چین و ماچین ؟
23 باید گذاشت در كوزه آبش را خورد !
24 با یكدست دو هندوانه نمیشود برداشت !
25 با یك گل بهار نمیشه !
26 به اشتهای مردم نمیشود نان خورد !
27 به بهلول گفتند ریش تو بهتره یا دم سگ ؟ گفت اگر از پل جستم رریش من و گرنه دم سگ !
28 بجای شمع كافوری چراغ نفت میسوزد !
29 بچه سر پیری زنگوله پای تابوته !
30 بچه سر راهی برداشتم پسرم بشه، شوهرم شد !
31 بخور و بخواب كار منه، خدا نگهدار منه !
32 بد بخت اگر مسجد آدینه بسازد --- یا طاق فرود آید، یا قبله كج آید !
33 به درویشه گفتند بساطتو جمع كن ، دستشو گذاشت در دهنش !
34 بدعای گربه كوره بارون نمیاد !
35 بدهكار رو كه رو بدی طلبكار میشه !
36 برادران جنگ كنند، ابلهان باوركنند !
37 برادر پشت ، برادر زاده هم پشت 
38 خواهر زاده را با زر بخر با سنگ بكش!
39 برادری بجا، بزغاله یكی هفت صنار !
40 برای كسی بمیر كه برات تب كنه !
41 برای همه مادره، برای ما زن بابا !
42 برای یك بی نماز، در مسجد و نمی بندند !
43 برای یه دستمال قیصریه رو آتیش میزنه !
44 بر عكس نهند نام زنگی كافور !
45 به روباهه گفتند شاهدت كیه ؟ گفت: دمبم !
46 بزبون خوش مار از سوراخ در میاد !
47 بزك نمیر بهار میاد --- كنبزه با خیار میاد !
48 بز گر از سر چشمه آب میخوره !
49 به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت : مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم !
50 بعد از چهل سال گدایی، شب جمعه را گم كرده !
51 بعد از هفت كره، ادعای بكارت !
52 بقاطر گفتند بابات كیه ؟ گفت : آقادائیم اسبه !
53 به كیشی آمدند به فیشی رفتند !
54 به گربه گفتند گهت درمونه، خاك پاشید روش !
55 به كچله گفتند : چرا زلف نمیزاری ؟ گفت : من از این قرتی گیریها خوشم نمیاد !
56 به كك بنده كه رقاص خداست !
57 بگو نبین، چشممو هم میگذارم، بگو نشنو در گوشمو میگیرم، اما اگر بگی نفهمم، نمیتونم !
58 بگیر و ببند بده دست پهلوون !
59 بلبل هفت تا بچه میزاره، شیش تاش سره ، یكیش بلبل !
60 بمالت نناز كه بیك شب بنده، به حسنت نناز كه بیك تب بنده !
61 بماه میگه تو در نیا من در میام !
62 بمرغشان كیش نمیشه گفت !
63 بمرگ میگیره تا به تب راضی بشه !
64 بوجار لنجونه از هر طرف باد بیاد، بادش میده !
65 بهر كجا كه روی آسمان همین رنگه !
66 به یكی گفتند : سركه هفت ساله داری ؟ گفت : دارم و نمیدم، گفتند : چرا ؟ گفت : اگر میدادم هفت ساله نمیشد !
67 به یكی گفتند : بابات از گرسنگی مرد . گفت : داشت و نخورد ؟ !
68 بمیر و بدم !
69 به گاو و گوسفند كسی كاری نداره !
70 بیله دیگ، بیله چغندر !

دوشنبه 19/5/1388 - 22:59
دانستنی های علمی
این برای حرف الف اگر نظر بدید سعی می کنم برای تمام حروف الفبا بزارم
 

1 اجاره نشین خوش نشینه !
2 ارزان خری، انبان خری !
3 از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم !
4 از اونجا مونده، از اینجا رونده !
5 از اون نترس كه های و هوی داره، از اون بترس كه سر به تو داره !
6 از این امامزاده كسی معجز نمی بینه !
7 از این دم بریده هر چی بگی بر میاد !
8 از این ستون بآن ستون فرجه !
9 از بی كفنی زنده ایم !
10 از دست پس میزنه، با پا پیش میكشه !
11 از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانكه غنی ترند محتاج ترند !
12 از تو حركت، از خدا بركت .
13 از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !
14 از خر افتاده، خرما پیدا كرده !
15 از خرس موئی، غنیمته !
16 از خر میپرسی چهارشنبه كیه ؟!
17 از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده !
18 از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی !
19 از دور دل و میبره، از جلو زهره رو !
20 از سه چیز باید حذر كرد، دیوار شكسته، سگ درنده، زن سلیطه !
21 از شما عباسی، از ما رقاصی !
22 از كوزه همان برون تراود كه در اوست !  ( گر دایره كوزه ز گوهر سازند )
23 از كیسه خلیفه می بخشه !
24 از گدا چه یك نان بگیرند و چه بدهند !
25 از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد !
26 از ماست كه بر ماست !
27 از مال پس است و از جان عاصی !
28 از مردی تا نامردی یك قدم است !
29 از من بدر، به جوال كاه !
30 از نخورده بگیر، بده به خورده !
31 از نو كیسه قرض مكن، قرض كردی خرج نكن !
32 از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
33 از هول هلیم افتاد توی دیگ !
34 از یك گل بهار نمیشه !
35 از این گوش میگیره، از آن گوش در میكنه !
36 اسباب خونه به صاحبخونه میره !
37 اسب پیشكشی رو، دندوناشو نمیشمرند !
38 اسب تركمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور !
39 اسب دونده جو خود را زیاد میكنه !
40 اسب را گم كرده، پی نعلش میگرده !
41 اسب و خر را كه یكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند !
42 استخری كه آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چكار ؟!
43 اصل كار برو روست، كچلی زیر موست !
44 اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد !
45 اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن !
46 اگر برای من آب نداره، برای تو كه نان داره !
47 اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی !
48 اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میكرد !
49 اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید !
50 اگه تو مرا عاق كنی، منهم ترا عوق میكنم !
51 اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز !
52 اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد !
53 اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود !
54 اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله !
55 اگر دانی كه نان دادن ثواب است --- تو خود میخور كه بغدادت خرابست !
56 اگه دعای بچه ها اثر داشت، یك معلم زنده نمی موند !
57 اگه زاغی كنی، روقی كنی، میخورمت !
58 اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون كنگر فروشی !
59 اگه علی ساربونه، میدونه شترو كجا بخوابونه !
60 اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .
61 اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره !
62 اگه لر ببازار نره بازار میگنده !
63 اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشكن !
64 اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !
65 اگه مهمون یكی باشه، صاحبخونه براش گاو می كشه !
66 اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم !
67 اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !
68 اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، یكساعته شوهر میده !
69 اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر !
70 امان از خانه داری، یكی میخری دو تا نداری !
71 امان ازدوغ لیلی ، ماستش كم بود آبش خیلی !
72 انگور خوب، نصیب شغال میشه !
73 اوسا علم ! این یكی رو بكش قلم !
74 اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !
75 اول بچش، بعد بگو بی نمكه !
76 اول برادریتو ثابت كن، بعد ادعای ارث و میراث كن !
77 اول بقالی و ماست ترش فروشی !
78 اول پیاله و بد مستی !
79 اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد !
80 ای آقای كمر باریك، كوچه روشن كن و خانه تاریك !
81 این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !
82 اینجا كاشون نیست كه كپه با فعله باشه !
83 این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه !
84 این قافله تا به حشر لنگه !
85 اینكه برای من آوردی، ببر برای خاله ات !
86 اینو كه زائیدی بزرگ كن !
87 این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !
88 اینهمه چریدی دنبه ات كو ؟!
89 اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !

دوشنبه 19/5/1388 - 22:56
دانستنی های علمی
این برای حرف الف اگر نظر بدید سعی می کنم برای تمام حروف الفبا بزارم
 

1 اجاره نشین خوش نشینه !
2 ارزان خری، انبان خری !
3 از اسب افتاده ایم، اما از نسل نیفتاده ایم !
4 از اونجا مونده، از اینجا رونده !
5 از اون نترس كه های و هوی داره، از اون بترس كه سر به تو داره !
6 از این امامزاده كسی معجز نمی بینه !
7 از این دم بریده هر چی بگی بر میاد !
8 از این ستون بآن ستون فرجه !
9 از بی كفنی زنده ایم !
10 از دست پس میزنه، با پا پیش میكشه !
11 از تنگی چشم پیل معلومم شد --- آنانكه غنی ترند محتاج ترند !
12 از تو حركت، از خدا بركت .
13 از حق تا نا حق چهار انگشت فاصله است !
14 از خر افتاده، خرما پیدا كرده !
15 از خرس موئی، غنیمته !
16 از خر میپرسی چهارشنبه كیه ؟!
17 از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هات بده !
18 از درد لا علاجی به خر میگه خانمباجی !
19 از دور دل و میبره، از جلو زهره رو !
20 از سه چیز باید حذر كرد، دیوار شكسته، سگ درنده، زن سلیطه !
21 از شما عباسی، از ما رقاصی !
22 از كوزه همان برون تراود كه در اوست !  ( گر دایره كوزه ز گوهر سازند )
23 از كیسه خلیفه می بخشه !
24 از گدا چه یك نان بگیرند و چه بدهند !
25 از گیر دزد در آمده، گیر رمال افتاد !
26 از ماست كه بر ماست !
27 از مال پس است و از جان عاصی !
28 از مردی تا نامردی یك قدم است !
29 از من بدر، به جوال كاه !
30 از نخورده بگیر، بده به خورده !
31 از نو كیسه قرض مكن، قرض كردی خرج نكن !
32 از هر چه بدم اومد، سرم اومد !
33 از هول هلیم افتاد توی دیگ !
34 از یك گل بهار نمیشه !
35 از این گوش میگیره، از آن گوش در میكنه !
36 اسباب خونه به صاحبخونه میره !
37 اسب پیشكشی رو، دندوناشو نمیشمرند !
38 اسب تركمنی است، هم از توبره میخوره هم ازآخور !
39 اسب دونده جو خود را زیاد میكنه !
40 اسب را گم كرده، پی نعلش میگرده !
41 اسب و خر را كه یكجا ببندند، اگر همبو نشند همخو میشند !
42 استخری كه آب نداره، اینهمه قورباغه میخواد چكار ؟!
43 اصل كار برو روست، كچلی زیر موست !
44 اكبر ندهد، خدای اكبر بدهد !
45 اگر بیل زنی، باغچه خودت را بیل بزن !
46 اگر برای من آب نداره، برای تو كه نان داره !
47 اگر بپوشی رختی، بنشینی به تختی، تازه می بینمت بچشم آن وختی !
48 اگه باباشو ندیده بود، ادعای پادشاهی میكرد !
49 اگه پشیمونی شاخ بود، فلانی شاخش بآسمان میرسید !
50 اگه تو مرا عاق كنی، منهم ترا عوق میكنم !
51 اگر جراحی، پیزی خود تو جا بنداز !
52 اگه خدا بخواهد، از نر هم میدهد !
53 اگه خاله ام ریش داشت، آقا دائیم بود !
54 اگه خیر داشت، اسمشو می گذاشتند خیرالله !
55 اگر دانی كه نان دادن ثواب است --- تو خود میخور كه بغدادت خرابست !
56 اگه دعای بچه ها اثر داشت، یك معلم زنده نمی موند !
57 اگه زاغی كنی، روقی كنی، میخورمت !
58 اگه زری بپوشی، اگر اطلس بپوشی، همون كنگر فروشی !
59 اگه علی ساربونه، میدونه شترو كجا بخوابونه !
60 اگه كلاغ جراح بود، ماتحت خودشو بخیه میزد .
61 اگه لالائی بلدی، چرا خوابت نمیبره !
62 اگه لر ببازار نره بازار میگنده !
63 اگه مردی، سر این دسته هونگ ( هاون ) و بشكن !
64 اگه بگه ماست سفیده، من میگم سیاهه !
65 اگه مهمون یكی باشه، صاحبخونه براش گاو می كشه !
66 اگه نخوردیم نون گندم، دیدیم دست مردم !
67 اگه نی زنی چرا بابات از حصبه مرد !
68 اگه هفت تا دختر كور داشته باشه، یكساعته شوهر میده !
69 اگه همه گفتند نون و پنیر، تو سرت را بگذار زمین و بمیر !
70 امان از خانه داری، یكی میخری دو تا نداری !
71 امان ازدوغ لیلی ، ماستش كم بود آبش خیلی !
72 انگور خوب، نصیب شغال میشه !
73 اوسا علم ! این یكی رو بكش قلم !
74 اولاد، بادام است اولاد اولاد، مغز بادام !
75 اول بچش، بعد بگو بی نمكه !
76 اول برادریتو ثابت كن، بعد ادعای ارث و میراث كن !
77 اول بقالی و ماست ترش فروشی !
78 اول پیاله و بد مستی !
79 اول ، چاه را بكن، بعد منار را بدزد !
80 ای آقای كمر باریك، كوچه روشن كن و خانه تاریك !
81 این تو بمیری، از آن تو بمیری ها نیست !
82 اینجا كاشون نیست كه كپه با فعله باشه !
83 این حرفها برای فاطی تنبون نمیشه !
84 این قافله تا به حشر لنگه !
85 اینكه برای من آوردی، ببر برای خاله ات !
86 اینو كه زائیدی بزرگ كن !
87 این هفت صنار غیر از اون چارده شی است !
88 اینهمه چریدی دنبه ات كو ؟!
89 اینهمه خر هست و ما پیاده میریم !

دوشنبه 19/5/1388 - 22:56
دانستنی های علمی
ببین به كى شلیك مى‏كنى!!
او ساده و سرراست مى‏نویسد و مى‏كوشد از دل واقعیت‏هاى به ظاهر بى‏اهمیت، طنزى تلخ و نیش‏دار بیرون كشد. از این نویسنده اتریشى...

 «هانس دومه‏نه‏گو» در سال 1926 در وین زاده شد. او از نویسندگان به نام در عرصه ادبیات نوجوانان در ادبیات معاصر آلمانى زبان است. طنز نهفته و آشكار در آثار این نویسنده اتریشى، یادآور نوشته‏هاى دلنشین «اریش كستر» است. او ساده و سرراست مى‏نویسد و مى‏كوشد از دل واقعیت‏هاى به ظاهر بى‏اهمیت، طنزى تلخ و نیش‏دار بیرون كشد. از این نویسنده اتریشى، «داستان‏هاى كودكانه اتریشى» و «ما آشتى مى‏كنیم» منتشر شده است. داستان «ببین به كى شلیك مى‏كنى» نخستین اثر دومه‏نه‏گو به ترجمه فارسى است.
 
 ببین به كى شلیك مى‏كنى!
 «هانس دومه‏نه‏گو»     مترجم: على عبداللهى‏
مردم شهر غربى (وستشتات) همگى در این مسأله اتفاق نظر داشتند كه او اصلاً به آنها نمى‏خورد. پابرهنه به آنجا آمده بود با كوله‏اى روى پشتش و یك گیتار. همین‏طورى آمده بود به خانه كنسول كه حالا خالى بود و او كلید آن را هم داشت.
«از كجا آورده بود؟»
 «كلید خانه كنسول؟»
«ولى، او نخواهد...»
 همه‏اش گیتار مى‏نواخت و به بچه‏هایى كه دورش را گرفته بودند، لبخند مى‏زد. اما بچه‏ها جواب لبخندش را نمى‏دادند، جوان بود و ریش سیاهى هم داشت.
 مادران بچه‏هاى خود را از دور و برش صدا مى‏زدند. بچه‏ها هم مجبور مى‏شدند از او دور شوند.
«آدم ندیدین؟»
«اصلاً تو رو به اون چه كار؟»
    «ما كه باهاش آشنا نیستیم!»
«كه تو باهاش حرف زدى!ها!»
 یكبار، یك بچه خردسال حدوداً سه ساله كه مادرش او را صدا نزده بود، نزدیك مرد ماند و جرأت كرد دو قدمى جلوتر برود؛ مردد انگشتش را به سوى گیتار مرد دراز كند و سیم آن را بنوازد.
مرد گفت: «محكم‏تر!»
كودك سیم را رها كرد. صدایى بلند و درست و حسابى از آن درآمد. هنوز صداى سیمهاى گیتار آرام نگرفته بود كه مادر او هم‏صدایش كرد، دوید او را از زمین كَند و هر دو در خانه‏اى در همان نزدیكى ناپدید شدند.
مرد، صبح روز بعد از خانه بیرون آمد، در را قفل كرد، آمد روى چمنها. دانیل، پسرى هفت ساله، با تفنگش آنجا بود. در تفنگش گلوله‏هایى بود كه به محض این‏كه ماشه آن را مى‏كشیدى، منفجر مى‏شد و صدا مى‏كرد. دانیل با خودش فكر كرد: «اوناهاش مَرد داره مى‏آد. اجازه ندارم باهاش حرف بزنم. آدم بدجنسى است. حتماً بدجنسه، یك مرد بد.» تفنگش را برداشت، گرفت رو به مرد و ماشه آن را چكاند.
ترق! گلوله داخل آن منفجر شد.
مرد لبخندى زد. لحظه‏اى بعد، سینه‏اش را گرفت. دو سه قدم تلوتلوخوران عقب رفت و نقش زمین شد، روى زمین غلتى زد و به پشت خوابید.
سكوت.
دانیل به مرد نگاهى كرد، كمى هم مكث كرد. مرد جُنب نخورد.
 دانیل این پا و آن پا كرد، بعد بنا كرد به جیغ زدن و در رفت، دوید داخل خانه‏اش. دو زن آنجا بودند، یكى‏شان مادر دانیل بود.
- «چى شده؟»
به مرد نگاه كردند.
«چه كارت كرده؟»
 - «همین حالا به شوهرم گفتم كه...»
- «حرف بزن! چه كارت كرده...؟»
- «اوم مُ مرده. من - بهِ‏اش تیر انداختم. من - به - اِش - و او هم مُ مُرد...»
مردم از خانه‏هاى خودشان بیرون آمدند. مردى تفنگ دانیل را از دستش گرفت و مثل متخصص‏ها نگاهى دقیق به آن انداخت، بعد آن را به پسرك پس داد.
 گفت: «مزخرفه! فقط یه اسباب‏بازیه! همین! حتى اگر ماشه‏اش رو فشار بدى، چیزى ازش در نمى‏آد!»
 مرد جمعیت را به كنارى زد و خود را به مردِ افتاده روى چمنها رساند. بلند و با لحنى جدى پرسید: «چِتونه، آقا؟ حالتون بده؟» جوابى نیامد.
دانیل هق‏هق‏كنان گفت: «اون - مُ مرده - اوون مُمرد... ه...»
مادرش هیس كرد: «ساكت!»
 یكى از «وستشتاتیها» گفت: «یه چیزى بگید؟» و كنار مرد چمباتمه زد.
 دوباره گفت: «نفسش مى‏آد!» و بلند شد.
بعد از دانیل پرسید: «حالا بیا تعریف كن چى كارش كردى؟ از اول تا آخر!»
مادر دانیل گفت: «راحتش بذارید! مثل همیشه داشته بازى مى‏كرده. این یه تفنگ خیلى ساده و بى‏خطره.»
مرد روى زمین افتاده بود و جُنب نمى‏خورد.
 دانیل دوباره بنا كرد به سر و صدا «ای اینجا بود - داشت مى‏رفت. این آدم بَده كه -»
مادرش پرسید: «خب، چه كارَت كرد؟»
 - «بگو دیگه!»
- «هیچ‏كار! داشت راه مى‏رفت. منم شلیك كردم.»
«به اون؟»
دانیل داد زد: «بله!»
 مرد وستشتاتى گفت: «آدم ضعیف‏البُنیه‏اى است. شاید ترسیده یا این‏كه قلبش ضعیفه. قضیه فقط همینه!»
 مادر دانیل با صداى بلند گفت: «مى‏خواین بگین كه دانیل من...!»
 - «خب، این خیلى مهم نیست. این دور و برها حتماً پزشكى پیدا مى‏شه.» خانم دكتر ساكن مجتمع مسكونى آن طرف‏تر، همان موقع مى‏رفت ماشینش را از گاراژ دربیاورد. مردم صدایش زدند. به آنها نگاه كرد. اندكى جا خورد. چون نزدیك‏بین بود، متوجه ماجرا نشد. اندكى جلوتر آمد.
«چیزى شده؟ این كیه؟»
 «تازه وارد خانه كنسول!»
    «همون مرد تازه‏وارد! چش شده؟»
«دانیل بهش شلیك كرده!»
 مادر دانیل با عصبانیت غرید: «شلیك! او داشته بازى مى‏كرده، هیچ كارى هم به كار این مردیكه نداشته.»
خانم دكتر پیراهن مرد را كمى بالا كشید، روى قفسه سینه‏اش خم شد. گوشش را چسباند به سینه مرد.
دانیل هق‏هق‏كنان گفت: «اون - مُ مُرده‏س!»
همه داد زدند: «ساكت!»
خانم دكتر گوش خواباند.
 بعد بلند شد و گفت: «طبیعى است! قلبش طبیعى كار مى‏كند! آسیب مهمى ندیده.»
مرد دراز كشیده یكهو بلند شد و به حرف آمد: «هیچى‏م نیست!»
نشست. چهارزانو زد و نگاه دوستانه‏اى به جمعیت دور و بر خود كرد.
«سالمم. سالمِ سالم!»
مادر دانیل شگفت‏زده گفت: «عجب مردیكه پررویى!»
مرد «وستشتاتى» فریاد زد: «چى خیال كردید آقاى محترم! مى‏خواید ما را سر كار بذارید؟ كه چى؟»
خانم دكتر بلند شد و با عصبانیت به مرد نگاه كرد و پرسید:
    «این بازیها دیگه چیه؟»
مرد گفت: «متأسفم، مردم خیلى عجله به خرج دادن و زود شما رو خبر كردن!»
مادر دانیل داد زد: «چه افتضاحى! شاید بچه‏م شوكه مى‏شد. شما حیوونید!  باشه نشونتون مى‏دم!»
مرد كه هنوز روى زمین بود، گفت: «نمى‏فهمم چى مى‏گین! بچه شما قصد داشت با من بازى كنه.»
 مادر دانیل داد زد: «نه خیر! به شما شلیك كرد!»
 «ولى من امیدوارم بازى باشه. یا؟ وقتى تفنگى را دست بچه‏اى مى‏دهند، انتظار دارید با آن چه كار كند؟ طبیعیه بلافاصله به روى یكى شلیك مى‏كند. كسى هم كه دوست دارد همبازى بچه شود، خود را مثل مرده‏ها به زمین مى‏اندازد. منم گفتم خب حالا وقتشه. بذار به دل بچه عمل كنم.»
خانم دكتر بدون این‏كه حرفى بزند از آنجا رفت. چند نفر از مردم هم دنبالش. بیشترشان سر تكان مى‏دادند و با هم حرف مى‏زدند. حسابى عصبانى بودند، این را به خوبى مى‏شد از قیافه‏هایشان فهمید.
مردِ بر زمین افتاده گفت: «من كه از كار شماها سر درنمى‏آرم!»
 او هم سرش را تكان مى‏داد.
 مردِ وستشتاتى گفت: «متأسفم! ابتكار شما اصلاً خوب نبود! خیلى هم نابجا بود. با این كار، اصلاً در اینجا دوستى پیدا نمى‏كنید! چرا باید بچه‏اى را این‏طور بترسانید؟»
مرد گفت: «قصدم این نبود. اما شاید بشه طور دیگرى همبازى بچه‏ها شد. شاید در بازیهایى بدون تفنگ!»
مرد به مادر دانیل نگاه كرد.
مادر دانیل، اندكى گستاخانه گفت: «این فضولیها به شما نیومده آقا! بچه‏م هر بازى‏اى كه بخواد مى‏كنه! بیا، دانیل! تفنگ رو بردار و...»
دانیل داد كشید: «نه!» و تفنگ را برداشت و دور انداخت.
مادر دانیل گفت: «دانیل! زود تفنگ رو بردار و بیا خونه!»
دانیل داد زد: «نه!»
زن همسایه گفت: «مؤدب باش! تو كه این‏قدر پُررو نبودى!» دانیل زبانش را براى زن درآورد.
بعد مادر دانیل مچ دستش را سفت گرفت، تفنگ را برداشت و به طرف خانه به راه افتاد.
«خُب، دیدى! دیگه با این‏جور آدما حرف نمى‏زنى‏ها!»
 «من باهاش حرف نزدم، فقط بهش شلیك كردم.»
«دیگه به این آدما شلیك هم نباید بكنى! به دوستانت شلیك كن!»

 

منبع: iranpoetry

دوشنبه 19/5/1388 - 22:51
سينمای ایران و جهان
تازه‌ترین عكس‌ها و خبرها از فیلم تلویزیونی «مجید صالحی»
«میش» به تهیه‌كنندگی محمدرضا تخت‌كشیان محصول مؤسسه آفتاب نگاران و به سفارش شبكه دوم سیما است...

80 درصد از تصویربرداری فیلم تلویزیونی «میش» به كارگردانی مجید صالحی به پایان رسید.
 
افسانه فراهانی مدیر روابط عمومی این تله‌فیلم گفت: طی روزهای گذشته صحنه‌های مربوط به كلانتری به پایان رسید و گروه همچنان در تهران مشغول تصویربرداری سكانس‌های باقی مانده هستند.
به گزارش فارس، حجت‌قاسم‌زاده اصل فیلمنامه را به رشته تحریر درآورده و عبدالله عبدی‌نسب تصویربرداری فیلم را برعهده دارد. همچنین فرشید كیوانمهر (صدابردار)، حسین عالی‌نژاد (طراح صحنه و لباس)، آرمین اسماعیلی (طراح گریم) در این فیلم حضور دارند.
نقش‌های اصلی «میش» برعهده سعید آقاخانی، ریما رامین‌فر، مهران رجبی، كتایون امیرابراهیمی است.
«میش» به تهیه‌كنندگی محمدرضا تخت‌كشیان محصول مؤسسه آفتاب نگاران و به سفارش شبكه دوم سیما است.
عواملی كه در این فیلم همكاری دارند عبارتند از:
كارگردان: مجید صالحی، نویسنده: حجت قاسم‌ز‌اده اصل، مدیر تصویربرداری: عبداله عبدی‌نسب، صدابردار: فرشید كیوانمهر، طراح صحنه و لباس: حسین عالی‌نژاد، طراح چهره‌پردازی: آرمین اسماعیلی، دستیار اول كارگردان و برنامه ریز: فروزان جلالی، مدیر تداركات: حسن حیدرزاده، منشی صحنه: مرجان تاجیك، عكس: صبا سیاه پوش، روابط عمومی: افسانه فراهانی، دستیاران تصویربردار: محمد حیدری، ابراهیم اشرفی، علی یاقوتكار، شهاب حضرتی، دستیار صدابردار: حسین شریفی، دستیاران طراح صحنه و لباس: بهنام كلامی، پیمان صنعتی، محدثه پولادی، دستیاران چهره‌پردازی: پریسا نیك خصلت، امیرخدادادی، دستیار تداركات: آرش فراقی‌زاده، محمد مومنی، بازیگران: سعید آقاخانی، ریما رامین‌فر، مهران رجبی، كتایون امیرابراهیمی، دریا آقاخانی، امیر جعفری، بیژن پیشدادی، امیر نوری، مهران غفوریان، امیر غفارمنش و…
فیلم میش
میش
میش
میش
میش
میش
میش
میش
منبع: farsnews
دوشنبه 19/5/1388 - 18:5
سينمای ایران و جهان
گفتگو با عباس امیری، بازیگر نقش صمصامی در سریال رستگاران
درگیری‌هایی كه این شخصت با شایسته دارد به دلیل روراست نبودن شایسته با اوست و با مسائلی راجع به شایسته برمی‌خورد كه اصلا نمی‌تواند باور كند و به نوعی خیلی یكه می‌خورد ولی در هر حال ...
عباس امیری بازیگر سینما و تلویزیون كه این روزها با نقش صمصامی در سریال رستگاران به شبكه 3 سیما آمده، از بازیگرانی است كه حتی اگر نقش منفی هم بازی كند باز هم برای مخاطبان جذابیت دارد.
این بازیگر می‌داند چگونه باید از چهره، بیان و حتی فیزیك ظاهری خود استفاده كند تا بتواند یك نقش را باورپذیر و دوست داشتنی اجرا كند. شاید همه اینها به این دلیل است كه امیری بازیگری را روی صحنه تئاتر آموخته است آن هم صحنه تئاتر شهرستان كه فقط عشق به نمایش می‌تواند یك بازیگر را روی صحنه بیاورد.
امیری بازیگری را از اداره نمایش شهر رشت آغاز كرد و برای اولین بار برای بازی در یك نقش فرعی در سریال میرزاكوچك خان به كارگردانی بهروز افخمی مقابل دوربین رفت، حضوری كه او را مقابل دوربین ماندگار كرد.
بازی در فیلم عروس، توانایی امیری را در بازیگری به نمایش گذاشت و بعد از این فیلم بود كه امیری به بازیگری توانمند در سینما و تلویزیون تبدیل شد. با این بازیگر به گفتگو نشستیم تا از چگونگی حضور او در دنیای بازیگری و نقشش در سریال رستگاران بیشتر بدانیم.

كار حرفه‌ای‌تان را با «آتش در زمستان»‌ شروع كردید یا پیشتر از آن؟

زمانی كه در آتش در زمستان به كارگردانی حسن هدایت به ایفای نقش پرداختم هنوز كار حرفه‌ای‌ام را شروع نكرده بودم. معمولا این طور است كه وقتی گروه‌های فیلمبرداری به شهرستان می‌آیند تعدادی از بازیگران همان شهرستان را به پروژه می‌آورند. در آن زمان هم كه آتش در زمستان ساخته می‌شد ما جزو نیروهای فعال تئاتر شهرستان رشت بودیم كه در این كار با حسن هدایت همكاری كردیم.

پس می‌توان همكاری با حسن هدایت را ‌آغاز كار حرفه‌ای‌تان به حساب آورد!

شروع فعالیت حرفه‌ای من باز هم به زمانی جلوتر از این برمی‌گردد. در فاصله بین ایفای نقش در آتش در زمستان تا بازی در نقش حاج احمد كسمایی در سریال كوچك جنگلی همچنان به فعالیت‌های تئاتری می‌پرداختم ولی ورود من به دنیای حرفه‌ای بازیگری سینما و تلویزیون با كوچك جنگلی به كارگردانی بهروز افخمی آغاز شد. بعد از این سریال در 2 فیلم عروس و روز شیطان با همین كارگردان همكاری كردم و از آنجا به بعد بود كه پیشنهادهای مختلف از جمله بازی در نقش ابوموسی اشعری در سریال امام علی (ع) و سریال‌های تنهاترین سردار و یوسف پیامبر (ع) به من داده شد.

صدای شما یكی از ویژگی‌های خاصتان است. چقدر در بهتر ایفا كردن نقش‌هایتان از آن بهره می‌گیرید؟
اگر صدای یك بازیگر مناسب تیپ و حركات او باشد، خیلی به بازیگر برای ایفای بهتر نقش كمك می‌كند. من فكر می‌كنم صدای من به لحاظ همخوانی با تیپ و حركاتم خیلی به من كمك می‌كند و خوشحالم به خاطر داشتن صدایی كه همواره در طول كار به یاری من می‌آید.

به این واسطه هیچ وقت دوست نداشتید كار دوبله را تجربه كنید؟

البته دوبله را تجربه كرده‌ام. در بعضی از سریال‌ها مانند تنهاترین سردار یا خیلی سریال‌های دیگر كه صدا سرصحنه ضبط نمی‌شد، من به جای شخصیت خودم در فیلم یا سریال صحبت كرده‌ام البته به طور خاص هم پیشنهاد برای دوبله داشته‌ام كه نپذیرفتم زیرا به این كار علاقه‌ای ندارم.

برای هر بازیگری چه حرفه‌ای و چه آماتور ممكن است این اتفاق رخ دهد كه نقش‌هایی را علی‌رغم میل باطنی‌اش ایفا كند و به عبارتی در آن نقش فقط حضور داشته باشد. این اتفاق برای شما هم رخ داده است؟

گاهی اوقات بازیگران نقش‌هایی را می‌پذیرند كه به لحاظ شخصیتی و فیزیكی خیلی با خودشان فاصله دارد هر چند بعضی مشكلات و مسائل، بازیگر را مجبور می‌كند تا دست به چنین انتخاب‌هایی بزند اما به طور كلی معتقدم یك بازیگر برای انتخاب نقش‌هایی كه به او پیشنهاد می‌شود، باید نهایت دقت و وسواس را به خرج دهد و به این نكته توجه كند این نقشی را كه قبول می‌كند با او سنخیت دارد یا خیر تا بتواند از عهده نقش برآید. به شخصه برای انتخاب نقش‌هایم به نزدیكی نقش به خودم بسیار توجه می‌كنم چون هر چه این نزدیكی بیشتر باشد درصد موفقیت در ایفای آن بالاتر می‌رود و در كنار یك انتخاب خوب، مطالعه پیرامون آن نقش و دقت در به كارگیری فنون بازیگری برای اجرای بهتر نیز كمك بسیار زیادی به بازیگر می‌كند.

یعنی برای پذیرش تمام نقش‌هایتان به این مساله توجه می‌كنید و تا به حال در انتخاب نقش‌هایتان اشتباه نكرده‌اید؟

بله. البته افرادی مثل من كه تیپ خاصی داریم، معمولا در معرض پیشنهادهایی قرار می‌گیریم كه بررسی تناسب نقش با بازیگر در آن اتفاق افتاده. واضح‌تر بگویم وقتی كارگردان یا بازیگردان به هنرپیشه‌هایی مثل من پیشنهاد نقشی را می‌دهد به دلیل تیپ خاصی كه داریم تا قبل از پیشنهاد نقش این مساله را در نظر گرفته كه نقش تا چه اندازه با من سنخیت دارد و بعد از تطابق تیپ من با آن نقش، آن را به من پیشنهاد می‌دهد با این حال گاهی وقت‌ها هم پیش می‌آید كه همه چیز از لحاظ ظاهری بسیار تطابق دارد، اما وقتی نقش را به من پیشنهاد می‌دهند، بعد از مطالعه آن می‌فهمم با خصوصیات شخصیتی این نقش بیگانه هستم، ولی دركل تا به حال از تمام نقش‌هایی كه ایفا كرده‌ام چه در سریال‌های تاریخی و چه در سریال‌های خانوادگی، همه را دوست داشته‌ام و از آنها راضی‌ام.

حالت عكس این ماجرا هم وجود دارد! یعنی گاهی وقت‌ها نقش كاملا در حد و اندازه بازیگر است و ایفای آن بسیار ماندگار می‌شود. تا به حال از این دست نقش‌ها ایفا كرده‌اید؟

من با نقش زندگی می‌كنم. وقتی حتی خلاصه داستانی به من گفته می‌شود كه در آن نقشی را ایفا كنم، از همان ابتدا نقش را جستجو می‌كنم ولی همان طور كه گفتید، بعضی از نقش‌ها بیشتر از بقیه ماندگار می‌شوند و آدم نسبت به آنها یك حس متفاوت دارد. یكی از این نقش‌ها كه شروع كار من نیز با این نقش بود همان حاج احمد كسمایی در سریال كوچك جنگلی است. این نقش نه به گفته من كه از واكنش‌هایی كه بعد از آن از مردم و همكاران دیدم یكی از ماندگارترین نقش‌هایی بود كه ایفا كردم. طوری كه هنوز برخی از دوستان، من را به اسم كسمایی صدا می‌زنند.

این اتفاق راجع به نقش ابوموسی اشعری هم افتاد. هنوز خیلی از مردم شما را به این اسم می‌شناسند!

بله. آن هم یكی دیگر از نقش‌های ماندگاری بود كه ایفا كردم. این نقش از پیچیدگی‌های زیادی برخوردار بود كه برجذابیت آن می‌افزود و خوشحالم كه به نحوی از پس اجرای آن برآمدم كه هنوز در خاطرها هست.

نقش آنخماهو در یوسف پیامبر(ع)‌ هم نقش متفاوتی بود، این طور نیست؟

این نقش با تمام كارهایی كه سابق بر آن انجام دادم متفاوت بود و به شخصه خیلی به این نقش علاقه داشتم و برای درك صحیح و شناخت این شخصیت خیلی تلاش كردم و خدا را شكر طبق اذعان اطرافیان  ‌چه مخاطبان و چه دوستان و همكاران  ‌این نقش فقط برای من بود و خوب هم از آب درآمد. یادم می‌آید در مراسمی كه با مهندس ضرغامی داشتیم كتایون ریاحی جمله‌ا‌ی گفت كه در ذهن من تا همیشه باقی می‌ماند. او در آن جلسه گفت: «شما بزرگ‌ترین آنخماهوی جهان هستید»!

چگونه برای ایفای یك نقش و حضورتان در یك سریال یا فیلم سینمایی به خودتان تضمین موفقیت می‌دهید و این تضمین چقدر در انتخاب نقش‌هایتان موثر است؟

فرض كنید به من پیشنهاد بازی در سریال امام‌‌علی(ع)‌ داده شده است. خب من نگاه می‌كنم و می‌بینم كه نویسنده آقای میرباقری است. داوود میرباقری كارگردان است و مدیر فیلمبرداری هم مازیار پرتو. این گروه به همراه بازیگرانی كه حضور دارند یك اكیپ شاخص هستند و این مسلما خبر از موفقیت كار می‌دهد. دقیقا برعكس این ماجرا هم وجود دارد. در حال حاضر خیلی پیشنهاد بازی در تله فیلم به من داده می‌شود ولی وقتی جوانب كار را می‌سنجی می‌بینی این پیشنهاد فاقد معیارهای لازم برای رسیدن به موفقیت است. خب به طور قطع انتخاب چنین نقش‌هایی نمی‌تواند در روند پیشروی شما به سوی موفقیت تاثیرگذار باشد.

اگر اشتباه نكنم اولین همكاری شما با سیروس مقدم فیلم «گرگ‌های گرسنه» بوده، درست است؟

بله ولی سابقه آشنایی من با سیروس مقدم به سریال كوچك جنگلی برمی‌گردد. در سریال ریحانه با هم همكاری داشتیم و در سریال‌های بعدی هم با وجود پیشنهاد همكاری، به دلیل درگیری من در پروژه‌های دیگر، نتوانستم حضور داشته باشم و در حال حاضر هم با سریال رستگاران در خدمت سیروس مقدم هستم.

طی این سال‌ها، همكاری با سیروس مقدم چطور بوده است؟

آشنایی قدیمی ما خیلی جاها به ما كمك می‌كند. تسلط‌ كاری و اخلاق خیلی خوب سیروس مقدم چیزی است كه در طول این سال‌ها همیشه وجود داشته است. وقتی با مقدم كار می‌كنی خسته نمی‌شود چون هم فضای كاری را خیلی خوب نگه می‌دارد و هم این‌كه می‌داند از بازیگر چه می‌خواهد. برخورد خوب و لبخند همیشگی‌اش آدم را دلگرم می‌كند و باعث می‌شود با علاقه و عشق بیشتر به كار بپردازی و در ضمن خستگی را هم حس نكنی.

از كارهای سیروس مقدم چنین استنباط می‌شود كه او به طولانی كردن قصه علاقه‌مند است، با این نظر موافق هستید؟

نظرها مختلف است، ولی من این را حس نمی‌كنم. اگر به همین سریال رستگاران توجه كنید می‌بینید كه چیز اضافه‌ای ندارد. كاملا به داستان پرداخته و از مطرح كردن حواشی خودداری كرده است. مثلا برخی از داستان‌ها را می‌بینیم كه آنقدر كش داده می‌شوند و آنقدر صحنه‌ها و حركات اضافی دارند كه حوصله مخاطب را سر می‌برد. هر‌چندگاهی وقت‌ها این كش دادن‌ها لازم است، ولی در این سریال اصلا چنین چیزی دیده نمی‌شود و خیلی جمع و جور و خوب به داستان پرداخته شده است.

درباره نقش صمصامی برایمان بگویید.

آقای نعمت‌الله خیلی خوب داستان را نوشته‌اند و در كل داستان سریال جذابیت‌های خاص خودش را دارد. شخصیتی كه بازی می‌كنم برای من خیلی جالب است و مثبت‌ترین شخصیت این كار است و به تمام معنی یك دوست است و با وجود این كه می‌بیند شایسته به او دروغ می‌گوید و كلك می‌زند، ولی كینه‌ای نیست و به دلیل علاقه‌ای كه به شایسته دارد خیلی به او وفادار است و به او كمك می‌كند.

ولی به نظر می‌رسد خیلی با شایسته درگیر است!

درگیری‌هایی كه این شخصت با شایسته دارد به دلیل روراست نبودن شایسته با اوست و با مسائلی راجع به شایسته برمی‌خورد كه اصلا نمی‌تواند باور كند و به نوعی خیلی یكه می‌خورد ولی در هر حال این شخصیت، درگیر ماجراهای شایسته است و قصد دارد به او كمك كند.

تجربه حضور در سریالی كه هر شب از تلویزیون پخش می‌شود را چگونه ارزیابی می‌كنید؟

تجربه این كار را نداشتم و اولین كار هر شبی‌ام بود. خیلی فشرده است. ساعات كار آدم را مجبور می‌كند كه زمان بیشتری را صرف كنی. از این كه با مقدم كار می‌كنم خیلی خوشحال بودم، ولی دوری از خانواده، اذیتم كرد.

فشردگی و شتاب كار اذیت‌تان نمی‌كند؟

یكی از خوبی‌های این سریال با وجود حجم زیاد كاری، این است كه خسته نمی‌شوی. برای مثال گاهی وقت‌ها پیش می‌آید تو در كاری حضور داری كه انرژی زیادی هم صرف كار نمی‌كنی و زمان زیادی را از تو نمی‌برد ولی بسیار خسته می‌شوی و برعكس گاهی وقت‌ها هم با وجود روزی 17 16 ساعت كار احساس خستگی نداری، چرا كه احساس می‌كنی مفید بود‌ه‌ای و وقتت را به بطالت نگذرانده‌ای. در این سریال درست است كه روزانه زمان زیادی را صرف كار می‌كنیم، اما همین مفید‌بودن است كه باعث می‌شود حتی حجم بالای كار و شتاب آن را احساس نكنم.

با توجه به نقش‌های شما می‌توان فهمید كه گستره انتخاب نقش‌هایتان بسیار وسیع است و نقش‌هایی كه می‌پذیرید خیلی از هم فاصله دارند. دلیل این همه تنوع چیست؟

خیلی از بازیگران هستند كه وقتی در نقشی موفق می‌شوند، كارهای بعدی‌شان نیز متاثر از آن نقش موفق می‌شود و با به كارگیری حركات و نوع بیان آن نقش، سعی در تكرار دوباره آن موفقیت دارند در حالی كه یك بازیگر باید این توانایی را داشته باشد كه بدون تكرار یك نقش به موفقیت‌های پی‌درپی برسد و هر بار چیز جدیدی را برای عرضه به مخاطب داشته باشد. وقتی یك مخاطب بتواند بازیگر را در نقش‌های متفاوت  از كاهن اعظم با شخصیتی منفی و تیپی خاص گرفته تا صمصامی بسیار مثبت ‌ ببیند، برای خود بازیگر خوب است و این امكان را به او می‌دهد تا با ایفای شخصیت‌های متفاوت توانایی خود را به مخاطب اثبات كند.

نقشتان در سریال كلاه پهلوی! كمی راجع به آن توضیح می‌دهید؟

در كلاه پهلوی، كنار محمدرضا شریفی‌نیا نقش شیخ ذبیح‌الله را بازی می‌كنم كه یكی از مذهبیون افراطی با عقاید تند و خشك است و نسبت به همه‌چیز معترض است. زمانی كه كلاه‌ پهلوی مد می‌شود و اجبار می‌شود، صدایش درمی‌آید و در نهایت او را مجبور می‌كنند علاوه براین كه ریش‌هایش را بتراشد از كراوات هم استفاده كند. دختر و پسری دارد كه خلاف عقیده پدر اهل هنر و موسیقی هستند و در كل شخصیت جالبی است كه باید ببینید.
دوشنبه 19/5/1388 - 17:56
طنز و سرگرمی
مهریه خانومها از دیرباز تا کنون!! (طنز)

عصر شكار: 20 كیلو گوشت دایناسور، 40 كیلو گوشت اژدها.
نتیجه: دایناسورها منقرض شدند...

عصر كشاورزی:
24 دست تبر سنگی، 24 دست تیغه و داس جنگی.
نتیجه: افزایش قتل به دلیل دم دست بودن داس برای خانوم‌ها...

عصر فلز:
70 ورقه مسی، 50 تا خنجر مفرغی و سرگرز آهنی.
نتیجه: افزایش شکستگی سر مردان به دلیل تماس با گرز آهنی...

عصر بخار:
30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم.
نتیجه: کمبود آب و جیره بندی شدن آب...

عصر صنعت:
1 میلیون پول، 14 سكه طلا، یك اتومبیل و هرچی که با ص شروع می‌شد.
نتیجه: بنا به درخواست آقایان تولید ژیان آغاز شد...

عصر كامپیوتر:
هم وزن عروس خانم سكه طلا!!!
نتیجه: هرچی عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است...
نتیجه گیری کلی: بابا بگو نمیخوایم زن بهت بدیم دیگه... این کارها یعنی چی؟
عامل اصلی انقراض دایناسورها==> عروس‌ها
عامل اصلی کشته شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی ناقص شدن مردها==> عروس‌ها
عامل اصلی کمبود آب در تابستان‌ها==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش ماشین‌های فرسوده در سطح شهر==> عروس‌ها
عامل اصلی افزایش چاقی و افزایش بیماری‌ها==> عروس‌ها
لازم به ذکر است که تمام موارد بالایی کاملا جنبه شوخی داشته است. با آرزوی خوشبختی تمام زوج های جوان..
يکشنبه 18/5/1388 - 17:4
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته