دعا و زیارت
خدایی بجز خداوند وجود ندارد ...... . در این عبارت کوتاه ، تمام ارزشهای والای مذاهب گنجانده شده است .: خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد . این جمله ،خداوند را مترادف با هستی قلمداد می کند . خداوند ، همان " بودن " تمام موجودات است .خداوند از آفرینش خود جدا نیست .. و دو گانگی در میان نیست . فاصله ای نیست ، پس به هر چه که برخورد کنی ، هم اوست . درختان و رودخانه ها و کوهها ، همگی تجلیات خداوند هستند . .... مذاهب به اصطلاح سازمان یافته در دنیا ، نوعی دو گانگی را تعلیم می دهند که خالق از مخلوق جداست ... و در " دنیا "نوعی اشتباه وجود دارد که باید از آن پرهیز کرد و آنرا ترک کرد . ....... ولی راه سلوک من ، طریق شادمانی است و نه تارک دنیایی. ..... طریقت ، راهی است که سالکان از آن به هماهنگی با کل نایل می آیند . برای پیروی از این روش دو شرط اساسی وجود دارد : · نخست " فقر " است ، فقر یعنی تهیدستی روحانی و بی نفس بودن ... فقیر روحانی کسی است که در او کسی نباشد . اگر " فقر " را پی بگیری ، اگر آهسته آهسته مفهوم جدایی از هستی را دور اندازی ، نتیجه نهایی آن " فنا " خواهد بود . فنا یعنی حالت " نبودن " ( None Being ) .... در این حالت تو فقط ناپدید می شوی ، ولی ناپدید شدن تو ، ظهور خداوند است . اگر در حالت فنا باشی ، آ نگاه ناگهان ، از هیچ کجا ، حالتی دیگر زاده می شود که " بقا " نام دارد . بقا یعنی بودن ..... نخست تو باید همچون یک نفس از بین بروی و همچون خداوند زاده شوی . شبنم باید همچون شبنم از میان برخیزد و به اقیانوس بپیوندد . این " فناست " . ولی لحظه ای که شبنم ، به اقیانوس پیوست ، اقیانوس می شود ، و این " بقاست " . ..... اگر نفس دور انداخته شود ، عشق از همه جوانب فرا می رسد . همانطور که طبیعت از "خلا " گریزان است ، خداوند نیز " خلا " را خوش نمی دارد . نخستین چیز فقر است و · دومین ، " ذکر " فقر یعنی بی نفسی ، سادگی ، محلول کردن مفهوم " من " . و ذکر یعنی یاد آوری . چون شخص از بین برود ، آنگاه حضور هست ، در آن حضور ، خدا را بیاد بیاور ، بگذار خدا در تو پژواک کند . لا اله الا الله ......صدای این ذکر، نوعی سرمستی در تو ایجاد می کند . این یکی از نیرومند ترین ذکرهاست که انسان آنرا کشف کرده است . تنها با تکرار آن تو در درونت می یابی که چیزی روانت را می گرداند ، چیزی در تو دگرگون می شود . تو سبک می شوی ، عشق می شوی ، الهی می گردی . ....... اگر تنها خدا وجود دارد ، پس منصور حق داشت که بگوید " انا الحق " . از بخش اول کتاب راز - اشو - سخنرانی 11 اکتبر 1978 حضرت رسول ( ص) : موتوا قبل ان تموتوا مولوی : بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید , همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وز این مرگ نترسید کز این خاک بر آیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید وز این ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگ است هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید مولوی :
بی حجابت باید آن ای دولباب مرگ را بگزین و بردران حجاب
نه چنان مرگی كه در گوری روی مرگ تبدیلی كه در نوری روی عارف بزرگ دولابی : تا نمیریم ، یعنی تن به موت ندهیم و از آمال و آرزوها دست نکشیم ملاقات ( خدا ) حاصل نمی شود . ص91 – مصباح الهدی
دوشنبه 19/11/1388 - 11:29
دعا و زیارت
اعجاز از ریشه «عجز» (ناتوانی) به معنای ناتوان ساختن می باشد ناتوان ساختن بر دو گونه است: یكی آن كه توانایی كسی قهرا از وی سلب شود و او به عجز درآید، مثلا اگر شخصی قدرت مالی یا مقامی دارد، آن مال یا مقام از او با زور گرفته شود واو به خاك مذلت بنشیند دیگر آن كه كاری انجام گیرد كه دیگران از انجام و یاهم آوردی با آن عاجز باشند، بدون آن كه درباره آنان هیچ گونه اقدام منفی به عمل آمده باشد، مثلا ممكن است كسی در كسب كمالات روحی و معنوی به اندازه ای پیش رفت كند كه دست دیگران بدو نرسد و از روی عجز دست فرو نهند در مثل گویند: «فلان اخرس اعداه، فلانی زبان دشمنان خود را بند آورد» مقصود آن است كه آن اندازه آراسته به كمالات گردیده و كاستی ها را از خود دور ساخته كه جایی برای رخنه عیب جویان باقی نگذارده است شاعر گوید:
شجو حساده و غیظ عداه ان یری مبصر و یسمع واع.
«برای فزونی غم و اندوه حسودان وی و خشم و نگرانی دشمنانش، همین بس كه بیننده ای چشم خود را بگشاید و شنونده ای گوش فرا دهد» یعنی آن اندازه فضایل محاسن اخلاقی وی فراگیر شده كه هر كس چشم بگشاید و گوش فرا دهدجز آن نبیند و نشنود، به همین جهت دشمنان و حسودان خود را به زانو درآورده است.
اعجاز قرآن از نوع دوم است، یعنی در بلاغت، فصاحت، استواری گفتار، رسابودن بیان، نوآوری های فراوان در زمینه معارف و احكام و دیگر ویژگی ها، آن اندازه اوج گرفته كه دور از دست رس بشریت قرار گرفته است از این جهت قرآن را «معجزة خالدة، معجزه جاوید» گویند این حالت برای قرآن، همیشگی و ثابت است، چراكه این كتاب بزرگ قدر، سند شریعت جاوید اسلام است.
پیشینه بحث
مساله «اعجاز قرآن» از دیر زمان مورد بحث و نظر دانش مندان بوده است شایداولین كسی كه در این زمینه بحث كرده و مساله را به صورت كتاب یا یك رساله درآورده ـ طبق گفته ابن ندیم[1] ـ محمد بن زید واسطی (متوفای 307) است وی از بزرگان اهل كلام می باشد و كتاب هایی در این زمینه به نام «الامامة» و «اعجاز القرآن فی نظمه و تالیفه» نگاشته است برخی پیش از او، ابو عبیدة معمر بن المثنی (متوفای 209) را یاد می كنند، او كتابی در دو مجلد درباره اعجازقرآن نوشته است هم چنین ابوعبید قاسم بن سلام (متوفای 224) كتابی در اعجازقرآن دارد اما این نوشته ها اكنون در دست نیست.
قدیمی ترین اثری كه در این زمینه در دست است، رساله «بیان اعجاز القرآن» نوشته ابو سلیمان حمدبن محمدبن ابراهیم خطابی بستی[2] (متوفای 388)است این اثر ضمن مجموعه ای با عنوان «ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن» اخیرابه چاپ رسیده است مؤلف این رساله، مساله اعجاز القرآن را از بعد «بیانی» باشیوه ای جالب مطرح ساخته و درباره انتخاب واژه ها در قرآن و نكته سنجی هامتناسب و هم آهنگ سخن گفته و برجستگی قرآن را در این انتخاب و چینش شگفت آور كاملا آشكار ساخته و به خوبی از عهده آن برآمده است.
دو رساله دیگر این مجموعه یكی تالیف ابوالحسن علی بن عیسی رمانی (متوفای 386) از بزرگان اهل كلام و اندیش مندان جهان اسلام است نوشته های او در زمینه های قرآنی بسیار ارزش مند و مورد عنایت شیخ الطائفه ابوجعفر طوسی در تفسیر گران قدرش «التبیان» قرار گرفته است دیگری رساله «شافیه» نوشته شیخ عبدالقاهر جرجانی (متوفای 471) است جرجانی پایه گذارعلوم بلاغت، به صورت علم مدون می باشد این شخصیت بزرگ جهان علم و ادب، سه نوشته ارجمند ـ در این زمینه ـ برای همیشه به یادگار گذارده است: اسرارالبلاغة، دلایل الاعجاز و آخرین آن ها رساله «شافیه» است رساله شافیه خلاصه وچكیده مباحث دو كتاب پیش را ـ كه به مثابه مقدمه برای وصول به اعجاز می باشد به گونه ای موجز و فشرده عرضه كرده است وی خدمتی شایسته به عالم ادب در راه رسیدن به اعجاز قرآن انجام داده است.
ابوبكر باقلانی (متوفای 403) و امام فخر رازی (متوفای 606)، و كمال الدین زملكانی (متوفای 651) هر یك كتابی مبسوط در این زمینه نوشته و مساله اعجازقرآن را به گونه تفصیلی مورد بحث قرار داده اند امام یحیی بن حمزه بن علی علوی زیدی (متوفای 749) كتاب «الطراز فی اسرار البلاغة و حقائق الاعجاز» را در سه مجلد نوشته كه در جلد سوم تمامی نكات بلاغی و اسرار بدیع را بر آیه های قرآن پیاده كرده، و به خوبی از عهده این كار برآمده است جلال الدین سیوطی (متوفای 910) نیز به طور گسترده كتابی در سه مجلد ضخیم با عنوان «معترك الاقران فی اعجاز القرآن» به رشته تحریر درآورده است.
اخیرا كتاب ها و رساله های فراوانی در زمینه اعجاز قرآن نوشته شده كه مشهورترین آن ها عبارت اند از: «المعجزة الخالدة» علامه سید هبة الدین شهرستانی، «اعجاز القرآن» استاد مصطفی صادق رافعی، «النبا العظیم» استاد عبداللّه دراز، «اعجاز قرآن» علا مه طباطبایی علاوه نوشته هایی نیز به عنوان مقدمه تفسیر نوشته اندمانند مقدمه تفسیر «آلا الرحمان» شیخ محمد جواد بلاغی و «البیان» استادآیت اللّه خویی.
معجزه یك ضرورت دفاعی
بدون شك معجزه برای پیامبران ـ به ویژه اولوالعزم[3] ـ یك وسیله اثباتی به شمار می رود تا سند نبوت و شاهد صدق دعوت آنان قرار گیرد و گواه آن باشد تاكه از جهان غیب پیام آورده اند لذا معجزه ای كه به دست آنان انجام می گیرد بایدنشانه ای از «ماورای الطبیعه» باشد، یعنی كاری انجام گیرد كه طبیعت این جهان ازعهده انجام آن عاجز باشد، به همین جهت آن را «خارق العادة» [4] توصیف می كنند، یعنی بیرون از شعاع تاثیرات طبیعی مالوف (عوامل طبیعی شناخته شده ومعروف) قرار گرفته است.
اكنون این سؤال پیش می آید كه معجزه یك ضرورت تبلیغی است یا ضرورت دفاعی ؟
یعنی پیامبران دعوت خود را از همان روز نخست با معجزه آغاز می كنند، یا موقعی كه با شبهه های منكرین روبه رو می شوند معجزه ارائه می دهند؟
سیره پیامبران و صراحت قرآن بر امر دوم دلالت دارد اساسا هیچ پیامبری از همان آغاز، دعوت خود را با معجزه هم راه ننمود، ولی هنگامی كه با منكران روبه رو گردید ودرخواست معجزه نمودند ـ یا بدون درخواست و صرفا برای دفع شبهات آنان معجزه آورده است دعوت انبیا عین صراحت حق است كه با فطرت اصیل انسان دم ساز و با عقل سلیم هم آهنگ می باشد چیزی را می گویند كه فطرت و عقل بشری بی درنگ و آزادانه آن را می پذیرد «و بالحق انزلناه و بالحق نزل[5]، ما قرآن را كه عین حقیقت است فرو فرستادیم (یعنی حقیقتی آشكار و انكار ناپذیر) و همین گونه فرود آمد» «له دعوة الحق[6]، خدا را دعوتی است حق و روشن» «فتوكل علی اللّه انك علی الحق المبین[7]، بر خدای خود تكیه كن راهی كه می روی حق و آشكاراست» «ذلك الكتاب لا ریب فیه[8]، این كتاب جای تردیدی در آن نیست» ، یعنی آن اندازه شواهد صدق، آن را فرا گرفته كه راه تشكیك و تردید در آن رابسته است «لقد جاءت رسل ربنا بالحق[9]، پیامبران همگی حق آور بودند» «یاایها الناس قد جاءكم الحق من ربكم[10]، ای مردم ! آن چه را كه برای شما آمده صرفا حقیقت آشكاری است» «اللّه الذی انزل الكتاب بالحق و المیزان[11]، خداوندی كه كتاب و شریعت را حقیقتی آشكار و معیار سنجش حق از باطل قرارداد».
ازاین رو در جای جای قرآن تصریح شده كه صاحب نظران اندیش مند، بی درنگ دعوت حق را می پذیرند و به ندای حقیقت لبیك می گویند تنها كسانی كه حق راخوش آیند ندارند یا با مصالح موهوم خویش سازگار نمی بینند، آن را نمی پذیرند، گرچه در دل به حق بودن آن اذعان و اعتراف دارند «و یری الذین اوتوا العلم الذی انزل الیك من ربك هو الحق و یهدی الی صراط العزیز الحمید» [12]، دانشمندان اندیشمند به خوبی در می یابند آن چه بر تو نازل گشته، صرف حقیقت است و به سوی راه حق تعالی كه عزیز و حمید است هدایت می كند» مقصود از عزیز، یگانه قدرت قاهره حاكم برجهان هستی است و حمید به معنای ستوده و پسندیده است «و لیعلم الذین اوتوا العلم انه الحق من ربك فیؤمنوا به فتخبت له قلوبهم[13]، تادانش وران بدانند كه شریعت الهی محض حق است و آن را باور دارند و دل های شان در برابر آن خاشع و حالت نرمش پیدا كند».
درباره فرهیختگان از ترسایان نجران در پیش گاه قرآن، با ستایش از آنان، چنین گوید: «و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق[14]، همین كه بشنوند آن چه را كه بر پیامبر نازل گشته، می بینی دیدگانشان (از شدت شوق و وجد درونی) لبریز از اشك گردد، زیرا حق را دریافته اند».
آری، كسانی كه حق ستیزند در برابر آن ایستادگی می كنند: «لقد جئناكم بالحق ولكن اكثركم للحق كارهون[15]، ما آن چه كه آوردیم حقیقت آشكاری است، ولی بیش تر شما حق را خوش ندارید» «و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم ظلما وعلوا[16]، گرچه (با زبان) آن را انكار نموده، ولی در دل آن را شناخته، باورداشته اند و این انكار ناشی از حالت ظلم و استكبار آنان است» لذا طبق منطق قرآن، هم واره حق آشكار است و باطل خودنما و برای پذیرفتن حق دلیلی جز فطرت وحجتی جز خرد حاجتی نیست برای حق جویان و حقیقت پویان دلیلی روشن تر ازبیان خود حق نمی باشد و به حجت و برهان نیاز ندارد، زیرا حق، خود آشكار است و فطرت پاك آن را پذیرا است.
[1]. ر ك: الفهرست، ص 63 آن جا كه از علوم قرآنی سخن می گوید و ص 259 آن جا كه از مذاهب اهل اعتزال بحث می كند (چاپ قاهره ـ الاستقامة).
[2]. بست: شهركی در نزدیكی كابل محل اقامت وی بوده است ر ك: مقدمه كتاب «ثلاث رسائل فی اعجازالقرآن» ، و نیز مقدمه التمهید، ج1، ص 8.
[3]. پیامبران اولوالعزم پیامبرانی اند كه دارای شریعتی نو و كتابی تازه باشند، آنان پنج نفرند: نوح و ابراهیم وموسی و عیسی ومحمد(ص).
[4]. یعنی خارج از محدوده عوامل مؤثر كه متعارف و شناخته شده است ولی هرگز بر خلاف ناموس طبیعت نیست، چه این كه قانون علیت، طبیعی و خدشه بردار نیست تنها علت به وجود آمدن معجزه، غیر متعارف بودن آن است ولی برای بشریت امكان شناخت آن بر اساس موازین طبیعی هرگز میسر نیست وگرنه هیچ پدیده ای در صحنه هستی بدون علت متناسب خود، امكان وجود ندارد و علت العلل اراده خداوندی است وچگونگی تاثیر در باب علیت نیز تحت اراده او است كه می تواند دگرگون سازد یا سرعت بخشد و معجزه ازهمین طریق صورت می گیرد لذا خارق العاده می گویند نه خارق الطبیعه.
[5]. اسراء 17: 105.
[6]. رعد 13: 14.
[7]. نمل 27: 79.
[8]. بقره 2: 2.
[9]. اعراف 7: 43.
[10]. یونس 10: 108.
[11]. شوری 42: 17.
[12]. سبا 34: 6.
[13]. حج 22: 54.
[14]. مائده 5: 83.
[15]. زخرف 43: 78.
[16]. نمل 27: 14.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:27
دعا و زیارت
قرآن، داستان ذوالقرنین را در سوره كهف، آیات 83 تا 98 بیان كرده و برای او ویژگیهایی را بر شمرده است.
مفسران در این كه ذوالقرنین كیست؟! اختلافنظر دارند; برخی او را اسكندر مقدونی و عدهای او را "شین هوانك تی" و... دانستهاند و هر یك كوشیدهاند تا این ویژگیهای قرآنی را به آنها تطبیق دهند; امّا نظری را كه علامه طباطبایی;، آیةالله مكارم شیرازی، و... محتملالصدق میدانند، این است كه ذوالقرنین همان كورش كبیر، پادشاه هخامنشی است.
قرینههایی كه ایشان برای تأیید نظر خود میآورند از این قرار است:
1. ذوالقرنین شخصیتی است كه خداوند به او تمكن در روی زمین و قدرت و اختیار داده است و این با شخصیت كورش كه بر بخش عظیمی از آسیا و اروپا دست یافته و نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را تأسیس كرده است، توافق دارد.
2. ذوالقرنین مطرح شده در قرآن خداشناس و موحد است و كورش هم خداشناس و یكتاپرست بوده است و معقولترین تاریخی كه برای ظهور زرتشت یاد میشود، بین قرن ششم پیش از میلاد با تاریخ حیات كورش توافق دارد.
3. ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به غرب یا مغرب خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به سیری در آسیای صغیر و تسخیر آن سرزمین انطباق دارد.
4. ذوالقرنین سفر یا لشكركشی به شرق یا مشرق خورشید داشته است و این با لشكركشی كورش به جنوب شرقی و (مكران و سیستان) و شمالشرقی (حدود بلخ) انطباق دارد.
5. ذوالقرنین با قومی وحشی مواجه شده است و این با رفتن كورش به سمت شمال و نبرد با اقوام وحشی "سكا" كه به عبارتی همان یأجوج و مأجوج هستند، انطباق دارد. در این جا كورش اقوام وحشی را عقب میراند و در معبر داریال سدّی با آهن و مس میسازد كه هنوز بقایای این سد برپاست.(ر.ك: داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان، حسین فعال عراقی، ج 1، ص 447، نشر سبحان، و نیز: مجله بینات، ش 14، ص 105.)
بعضی معتقدند نامگذاری ذوالقرنین به این نام به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم كه عرب از آن تعبیر به قرنیالشمس (دو شاخ آفتاب) میكند، رسید.
عدهای هم میگویند: در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطر آن به ذوالقرنین معروف شد.
برخی نیز عقیده دارند كه او تاج مخصوصی داشت كه دارای دو شاخ بود.
بنابراین مسأله شاخ داشتن ذوالقرنین به احتمالات مذكور تفسیر شده است.(برای آگاهی بیشتر ر.ك: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 13، ص 355 ـ 364، مؤسسه اعلمی بیروت / تفسیر نمونه، آیةالله مكارم شیرازی و دیگران، ج 12، ص 150 ـ 532، دارالكتب الاسلامیة.)
دوشنبه 19/11/1388 - 11:25
دعا و زیارت
آشنائی با اعجاز قرآن
امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید: «سنت الهی برآن جاری است كه هرگزحق با باطل اشتباه نگردد و هیچ حقی به صورت باطل جلوه ننماید و هیچ باطلی به صورت حق نمود نكند» یعنی حق خود جلوه گر است و جای شبهه نمی گذاردآن گاه فرمود: «و لو لم یجعل هذا هكذا ما عرف حق من باطل» [1] یعنی اگر چنین نبود كه هم واره حق خودنما باشد و از باطل خود راجدا سازد، هرگز راهی برای شناخت حق از باطل وجود نداشت بدین معنا كه شناخت حق و جدا ساختن آن از باطل یك امر فطری و بدیهی است وگرنه معیاری برای جدایی حق از باطل وجود نداشت این یك اصل است كه پایه های تمامی شناخت ها برآن استوار است، از جمله، شرایع و پیام های آسمانی كه بر دست پیامبران عرضه می شود، حقایق آشكاری است كه فطرت پاك، آن را پذیرا می باشد.
در قرآن آن جا كه از «تحدی» و «اعجاز» سخن به میان می آید، با جمله «و ان كنتم فی ریب مما نزلنا علی عبدنا فاتوا بسورة من مثله» [2] آغاز می شودهم چنین آیات دیگر كه حالت شك و تردید یا به عبارت روشن تر حالت تشكیك مشركان و منافقان و مقابله كنندگان با قرآن واسلام را در نظر می گیرد.
«ام یقولون تقوله بل لا یؤمنون فلیاتوا بحدیث مثله ان كانوا صادقین» [3] «ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله» [4] «ام یقولون افتراه قل فاتوا بسورة مثله». [5]
لذا مخاطبین به این گونه هم آوردی خواهی (تحدی)، تنها كسانی اند كه گفته اند: «و اذا تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشا لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیرالا ولین» [6] «فقال ان هذا الا سحر یؤثر» [7] «ولقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر» [8] «قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شی». [9]
این گونه سخنان بی رویه هرگز از كسانی كه به راستی، ایمان آوردند و از همان آغاز دعوت آن را پذیرفتند، صادر نگشته و هرگز این گونه تحدی ها وهم آوردخواهی ها به آنان متوجه نبوده است، زیرا نیازی نبوده و اینان با فطرتی پاك و سرشتی ناآلوده به سراغ دعوت حق آمدند و آن را یافته و پذیرفتند اساسا كسانی ازپیامبر اسلام و دیگر پیامبران درخواست معجزه می كردند كه خواهان ایجاد شبهه وحالت تردید در درون مردم بوده اند.
«و قال الذین لا یرجون لقانا ائت بقرآن غیر هذا او بدله» [10] «و قالوا لن نؤمن لك حتی تفجر لنا من الا ض ینبوعا او تكون لك جنة من نخیل و عنب فتفجر الا نهار خلالهاتفجیرااو تسق ط السما كما زعمت علینا كسفا او تاتی باللّه و الملائكة قبیلا او یكون لك بیت من زخرف او ترقی فی السما و لن نؤمن لرقیك حتی تنزل علینا كتابا نقرؤه قل سبحان ربی هل كنت الا بشرا رسولا».[11]
حضرت موسی (ع) با آن كه عصا و ید بیضا هم راه داشت، آن را موقعی ارائه دادكه با انكار فرعونیان و مقابله قبطیان قرار گرفت و از او برای اثبات نبوت خویش دلیل و نشانه خواستند خداوند به موسی و هارون دستور می دهد: «فاتیا فرعون فقولاانا رسول رب العالمین، نزد فرعون رفته به او بگویید: ما پیامبران پروردگارجهانیانیم» فرعون به آنان گفت: «و ما رب العالمین، پروردگار جهانیان چیست؟»
موسی گفت: «رب السماوات و الا رض و ما بینهما ان كنتم موقنین، پروردگارآسمان ها و زمین و آن چه در میان آن دو می باشد اگر دارای باور درونی باشید» یعنی اگر به درون خود بنگری، شاهد صدق این مدعا را در خود می یابی.
فرعون از روی تمسخر به اطرافیان خود روی كرده گفت: «الا تستمعون، آیانمی شنوید» كه موسی چه مطالب ناباوری را مطرح می سازد؟
موسی روی به آنان كرده گفت: «ربكم و رب آبائكم الا ولین، پروردگار شما و پدران پیشین شما» نه مانندفرعون كه دعوی ربوبیت را تنها در این برهه زمانی دارد.
آن گاه فرعون با خشم و تمسخر گفت: «ان رسولكم الذی ارسل الیكم لمجنون، پیامبری كه به سوی شما فرستاده شده دیوانه ای بیش نیست» موسی گفت: «خدایی را كه من می خوانم پروردگار شرق و غرب و آن چه در آن میانه است» كنایه از آن كه ادعای ربوبیت تو صرفا به جهت سلطه بر ملك مصر و رود نیل است و بسی محدود و هرگز با گستره خدایی پروردگار جهان قابل قیاس نیست و هرگز سلطه محدود با سلطه نامحدود قابل قیاس نیست «قال رب المشرق و المغرب و ما بینهماان كن تم تعقلون» لذا به اندیشیدن دستور می دهد این پاسخ در مقابل نسبت دیوانگی است كه فرعون به موسی داده است.
باز هم فرعون در خشم رفت و قاطعانه بدون هیچ دلیل قانع كننده ای گفت: «لئن اتخذت الها غیری لا جعلنك من المسجونین، اگر جز من، خدایی برگزینی تو را از (جمله) زندانیان خواهم ساخت» موسی با ملایمت گفت: «اولو جئتك بشی مبین، گرچه برای تو دلیل آشكاری (بر صحت دعوی خویش) بیاورم؟!» فرعون گفت: «فات به ان كنت من الصادقین، بیاور اگر راست می گویی» آن گاه حضرت موسی، عصا و ید بیضارا ارائه داد «فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضا للناظرین» با افكندن عصا و تبدیل آن به ماری عظیم الجثه و هولناك و بیرون آوردن دست از آستین ودرخشیدن آن با نور سفیدی خیره كننده، معجزه خود را ارائه داد كه در این هنگام فرعون از وحشت آن را سحر خوانده در صدد مقابله برآمد.[12]
در سوره ابراهیم به طور عموم تقاضای معجزه را از جانب كسانی یادآور شده كه حالت انكار داشته اند، همان گونه كه درباره پیامبر اسلام یادآور شدیم حضرت موسی (ع) آن جا كه با قوم خود و نافرمانی هایی كه می كردند روبرو شد به آنان یادآورمی شود:
«الم یاتكم نبؤ الذین من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذین من بعدهم، لا یعلمهم الااللّه جاتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فی افواههم و قالوا انا كفرنا بما ارسلتم به، و انا لفی شك مما تدعوننا الیه مریب قالت رسلهم افی اللّه شك فاطر السماوات و الا رض یدعوكم لیغفر لكم من ذنوبكم و یؤخركم الی اجل مسمی قالوا ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدوناعما كان یعبد آبانا فاتونا بسلطان مبین قالت لهم رسلهم ان نحن الا بشر مثلكم و لكن اللّه یمن علی من یشا من عباده و ما كان لنا ان ناتیكم بسلطان الا باذن اللّه، و علی اللّه فلیتوكل المؤمنون و ما لنا ان لا نتوكل علی اللّه و قد هدانا سبلنا[13]، آیا سرگذشت پیشینیان را نشنیده اید كه پیامبرانشان با دلایلی روشن آمدند، ولی آنان از روی تمسخرخنده وار دست بر دهان نهاده[14] و گفتند: ما به آن چه آورده اید باور نداریم ودر شك و تردید می باشیم پیامبران به آنان گفتند: مگر درباره صانع متعال جای شكی وجود دارد؟
او شما را می خواند تا مورد مهر خود قرار دهد و فرصتی است كه در اختیار شما قرار داده است گفتند: شما همانند ما بشر هستید و می خواهید مارا از آن چه پدرانمان می پرستیدند باز دارید، پس دلیل قوی و روشن ارائه دهید كه پیامبرید پیامبران به ایشان گفتند آری ما بشری بیش نیستیم و از خود مایه ای نداریم خدای بر ما منت نهاده و اگر او بخواهد هرآینه معجزه ای كه نشان گر صحت گفتار ما باشد، ارائه خواهیم داد و به خدا پناه می بریم كه راه را به ما نشان داده است».
شواهد بر این واقعیت بسیار است كه ارائه معجزه هنگامی بوده كه انبیا(ع) باشبهات منكرین و تشكیك معاندین روبه رو می شدند كه برای رفع شبهه و دفع تشكیك، ارائه معجزه ضرورت می یافت وگرنه در رویارویی با پاك اندیشان روشن ضمیر، نیازی به معجزه نبوده بلكه همان ارائه حق، بزرگ ترین شاهد صدق آنان محسوب می گردید.
ازاین رو معجزه هم چون شمشیر برای شكستن سدهای ایجاد شده در سر راه پیش رفت دعوت حق به كار رفته است شمشیر برای زدودن موانع خارجی است كه دشمن از روی عجز و نداشتن منطق صحیح به وجود می آورد و در صدد ایجادمحاصره یا ریشه كن كردن بنیاد حق برمی آید و معجزه برای در هم فرو ریختن تمامی شبهاتی بوده كه دشمنان ـ به گمان خود ـ از آن حصاری به وجود آورده بودند.
پس كاربرد معجزه و شمشیر اساسا برای ارائه دعوت و اثبات حقانیت آن نبوده، بلكه در رتبه دوم و هنگام برخورد با موانع از آن ها استفاده شده است لذا هر دو، وسیله دفاعی به شمار می روند نه وسیله تبلیغی محض.
[1]. برقی، محاسن، كتاب مصابیح الظلم، ج1، ص 432، شماره 998/400.
[2]. بقره 2: 23.
[3]. طور 52: 34 ـ 33.
[4]. هود 11: 13.
[5]. یونس 10: 38.
[6]. انفال 8: 31.
[7]. مدثر 74: 25 ـ 24.
[8]. نحل 16: 103.
[9]. انعام 6: 91.
[10]. یونس 10: 15.
[11]. اسراء 17: 93 ـ 90.
[12]. ر ك: سوره شعرا آیات (34 ـ 16) و سوره اعراف آیات (110 ـ 103).
[13]. ابراهیم 14: 12 ـ 9.
[14]. این حالتی است كه برای تمسخر انجام می دهند، مانند آن كه خنده شان گرفته دست بر دهن می نهند.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:23
دعا و زیارت
دكتر محمد علی رضائی اصفهانی
1ـ عسل:
عسل غذای شیرینی است كه اغلب به صورت مایع بوده و از زنبور عسل به دست میآید . در قرآن كریم از مواد غذایی مختلفی نام برده شده است، اما تنها در مورد عسل است كه آن را «شفا» نامیده است.
قال الله تعالی:« و اوحی ربك الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون ثم كلی من كل الثمرات فاسلكی سبل ربك ذللاً یخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فیه شفاء للناس».[1]
« و پروردگار تو به زنبور عسل«وحی» و الهام غریزی نمود كه :از كوهها و ثمرات گلها بخور و راههایی را كه پروردگارت برای تو تعیین كرده است به راحتی بپیما؛ از درون شكم نوشیدنی با رنگهای مختلف خارج میشود كه در آن شفا برای مردم است.»
نكات تفسیری :
آیات فوق نكات ارزندهای را در مورد زنبور عسل یادآور میشود، مثل وحی به آنان كه در اینجا با توجه به ریشه لغوی (اشاره مخفی سریع) آمده است(یعنی وحی اصطلاحی كه توسط جبرئیل بر پیامبران نازل میشود،مقصود نیست) و یا مسئله خانهسازی زنبوران كه از محل بحث ما خارج است.[2]
قرآن كریم در آیهی فوق از عسل به عنوان « شراب» یاد كرده است و در آیه دیگری كه در مورد بهشت است از « جویهایی از عسل مصفی »( وانهار من عسل مصفّی)[3] سخن میگوید.
تاریخچه :
عسل از زمانهای قدیم مورد توجه بشر بوده است. علاوه بر جنبهی غذائی آن، در زمان « بقراط» و در متون «تورات» به عنوان یك ضد عفونی كننده در بیماریهای پوستی و زخمها مورد توجه بوده است.[4]
در كتاب مقدس میگوید: « همواره در اراضی مقدسه شیر و عسل جاری است.»[5] فقیرترین و بیچارهترین مردم عسل را توانند خورد.[6]
حكمتها و اسرار علمی :
بسیاری از صاحبنظران،مفسران و پزشكان در مورد اهمیت غذائی و دارویی (شفابخشی) عسل سخن گفته و بر قرآن كریم آفرین گفتهاند كه آن را «شفا» خوانده است. در این میان یكی از كاملترین تحقیقات در این زمینه را از نظر میگذرانیم و به برخی دیگر اشاره خواهیم كرد:
« دكتر عبدالحمید دیاب و دكتر احمد قوفوز » نتایج تحقیقات، تجارب و آزمایشات علمای جهان به ویژه در روسیه و آمریكا را جمعآوری كردهاند و این گونه گزارش میكنند:
اول : مواد تشكیل دهنده عسل: عسل دارای بیش از 70ماده مختلف است:
1ـ عسل مهمترین منبع مواد قندی طبیعی است و تاكنون 15 نوع قند در آن كشف گردیده است كه ازمهمترین آنها میتوان به فركتوز(قند میوه) به نسبت 40% و گلوكز (قند انگور) به نسبت 30% و قند نیشكر به نسبت 40% [اشاره كرد] و در مجموع یك كیلوگرم عسل 3250 كالری حرارت میدهد.
2ـ عسل به لحاظ داشتن برخی از انواع مواد تخمیری در تبادلات غذایی و كمك به هضم غذا درمیان خوراكیها بالاترین مرتبه را دارد. مهمترین مواد تخمیری موجود در عسل عبارتند از آمیلاس (Amylase) كه مواد نشاستهای را مبدل به قند میكند و اینورتاس (Inverase) كه قند معمولی را به قند میوه مبدل میسازد و نیز كاتالاس (Catalase) ، پروكسیداز (Perozidase) و لیپاز(Lipase) .
3ـ عسل دارای ویتامینهای بسیار است كه از جمله مهمترین آنها ویتامین B5, B2, B، (اسید نیاسین)،B6 (پرودكسین)، ویتامین C ، ویتامین K ، ویتامین E و ویتامین A . هر چند مقدار این ویتامینها در عسل زیاد نیست، ولی كافی و مفید میباشد. عسل مكان مناسبی برای حفظ این ویتامینهاست، البته مقدار این ویتامینها بستگی به نوع شیرهای دارد كه زنبور از گلها میگیرد.
4ـ عسل دارای انواع پروتئین ، اسیدهای آمینه و اسیدهای آلی مثل اسید فورمیك (Formic Acid) ، مشتقات كلروفیل ، مقداری آنزیم و محركهای حیاتی (Biostimulators) و رایحههای معطر میباشد.
5- املاح معدنی در عسل فراوانند از جمله :كلسیم،سدیم ،پتاسیم، منگنز،آهن،كلر،فسفر، گوگرد و ید. املاح موجود در عسل 002/0% وزن آن را تشكیل میدهد.
6ـ بسیاری از محققین تأكید دارند كه عسل دارای عوامل قوی ضد میكروب میباشد. همچنین اعتقاد بر این است كه عسل دارای هورمون نباتی و نوعی هورمون جنسی ( از مشتقات استروژن ) است . میبینیم كه عسل مادهای بسیار پیچیده و البته ممكن است با توجه به نوع گلهائی كه زنبورها از آن تغذیه میكنند، عسل مناطق مختلف، اندك تفاوتی باهم داشته باشند.[7]
دوم :خاصیت ضد میكروبی و ضدعفونی عسل :
دانشمندان تأكید دارند كه میكروبهایی كه عامل بیماری انسانها هستند، قادر به ادامهی حیات در عسل نیستند و عملاً عسل آنها را از بین خواهد برد. برای این خاصیت عسل نظریات بسیاری ارائه گردیده كه از جمله آنها موارد زیر را میتوان نام برد:
1ـ وجود ساید فورمیك (Formic Acid) در عسل كه یك ماده ضد میكروب است.
2ـ بالا بودن میزان مواد قندی موجود در عسل كه 80% از تركیب آن را در برمیگیرد. خرما نیز به دلیل داشتن تركیبات قندی بالا همین خاصیت را دارد و میكروب در آن رشد نمیكند.
3ـ وجود موادی كه مانع از رشد میكروب میشوند(Antibactereril Inhibitore) این مواد توسط زنبور ساخته میشود و در عسلهای مصنوعی وجود ندارد. این نظریه نسبت به سایر نظریهها از اهمیت بیشتری برخوردار است.
4ـ وجود آب اكسیژنه در عسل (H2O2 Hydroyen Perozide) كه مادهای است میكروبكش.
واقعیت این است كه خاصیت ضد میكروبی عسل در نتیجه وجود تمام عوامل یاد شده میباشد.
اما خاصیت ضدعفونی عسل، درست عكس اغلب مواد غذایی از قبیل شیر و عصارههای گیاهی و غذاهای پخته است و هیچ گونه قارچی در آن رشد نمیكند،فاسد نمیگردد، رنگ، بو و طعم آن عوض نمیشود. مشروط به اینكه آن را دور از رطوبت نگهداری نمایند.[8]
سوم : عسل و طب اطفال:
عسل برای كودك هم یك ماده غذایی است[9] و هم یك داروی بسیار ارزشمند است زیرا:
1ـ گلبولهای قرمز خون را افزایش داده و رنگ آن را شفافیت میبخشد.
2ـ حال عمومی كودك را به نحو قابل ملاحظهای بهبود میبخشد.به ویژه كودكانی كه از نارساییهای دستگاه گوارش از قبیل اسهال، نارسایی درجذب مواد غذایی ویا سوء تغذیه و كمخونی رنج میبرند.
3ـ خاصیت ضد میكروبی آن،كودكان را از خطرابتلای به بیماریهای انگلی و عفونی مصون میدارد.
4ـ باعث بهبودی كودكان بیمار شده و وزن آنها را افزایش می دهد.
5ـ به درآمدن دندان كودكان كمك كرده و از پوسیدگی آنها جلوگیری مینماید .
6ـ نیاز كودك را به ویتامین B6 مرتفع ساخته و به سوخت و ساز كلسیم و منیزیم در بدن كمك میكند و به همین دلیل،اكثر پزشكان توصیه میكنند كه مقداری عسل به غذای روازنه كودك در تمام مراحل رشد اضافه شود؛ زیرا این عمل به رشد آنها كمك كرده و از ابتلای آنها به بیماریهای خطرناك از قبیل اسهال و سوء تغذیه پیشگیری میكند.[10]
چهارم: عسل و پیشگیری از عوارض تابش انواع اشعه و سرطان :
گاهی پرتودرمانی مستمر، هم برای بیمار و هم برای كاركنان مراكز درمانی و پزشكانی كه با این وسیله سروكار دارند، مضر است . عوارض زیانآور این امر به صورت كمخونی، كاهش گلبولهای سفید خون، سردرد، ضعف عمومی،استفراغ، تب و ...ظاهر میشود و ثابت گردیده كه تنقیه این افراد با محلول عسل موجب برطرف شدن سریع این عوارض میگردد. اگر قبل از مرحلهی درمان با اشعه،مقداری عسل به بیمار خورانده شود از عوارض یاد شده مصون خواهد ماند.
آمار نشان میدهد كه به نسبت سایر حِرَف، زنبورداران به ندرت به سرطان مبتلا میشوند هر چند تاكنون دلیل علمی برای این امر اثبات نگردیده است. طبق این آمار ،نسبت ابتلای كاركنان شاغل در كارخانههای مشروبسازی و زنبورداران به سرطان، 13 به یك است.
یعنی ابتلای به سرطان نزد كاركنان كارخانههای مشروب سازی 13 برابر كاركنان مراكز زنبورداری است. شاید به همین دلیل باشد كه عسل یكی از اركان اصلی رژیمهای غذایی بیمارستان اورام سرطانی « ایسلر» در آلمان غربی را تشكیل میدهد.[11]
پنجم: كاربرد درمانی عسل :
تأثیر بهبود بخشی عسل كاملاً مدلول صریح آیه قرآنی است كه میفرماید:« فیه شفاء للناس». هنگامی كه انسان بر قدرت این داروی الهی در بهبود بخشیدن بسیاری از بیماریها از جمله بیماریهایی كه دانش بشری تاكنون نتوانسته درمان مؤثری برای آنها بیابد، پی ببرد،واقعاً شگفتزده میشود . مهمترین ویژگی كه عسل را به عنوان یك دارو از سایر داروها متمایز میسازد ، نداشتن عوارض زیانآور جنبی بر سایر اندامهای بدن است و بلكه برعكس حال عمومی سایر دستگاهها را نیز بهبود میبخشد كه این خود در كوتاه كردن زمان بیماری و سرعت درمان مؤثر است.
1ـ عسل و بیماریهای پوستی (Dermatolojy) :
درمان بیماریهای پوستی به ویژه جوشهای چركی و زخمهای كهنه و عفونی با عسل از قدیمالایام یعنی از زمان بقراط و متون تورات گرفته تا دوران ابن سینا كه معتقد بود عسل در درمان دملها و زخمهای عمیق عفونی بسیار سودمند است،رایج و متداول بوده است.
در عصر حاضر نیز پزشكان بسیاری كاربرد عسل را در درمان این قبیل بیماریها آزمایش كردهاند. نتایج بدست آمده از این آزمایشات بدین شرح بوده است:
* عسل التیام زخمها را سرعت بخشیده و آنها را از وجود میكروب پاك میكند؛ زیرا در عسل مادهای به نام گلوناس وجود دارد كه كار ترمیم ضایعات بافتها را تسریع میبخشد.
* عسل داروی مؤثر و مناسبی برای معالجه زخمهای پوستی مزمن میباشد؛ به ویژه اگر تركیبی از عسل و وازلین باشد (وازلین 5/1 + 5/4 عسل).
* عسل در درمان زخمهای چركی از قبیل دملها و جوشهای خوش خیم سودمند است زیرا رشد میكروبها را متوقف ساخته، پوست، اعصاب را تغذیه مینماید.
* در زخمهای عمیق ناشی از گلوله هر چند توأم با شكستگی استخوان نیز باشد،كاربرد عسل به صورت پماد بسیار نافع بوده و بهبودی را تسریع مینماید.
* در ضماد زخمهای ناشی از برخی اعمال جراحی كه احتمال عفونت در آنها وجود دارد سودمند میباشد . دكتر بولمان كه یك پزشك جراح بیماریهای زنان است،این روش را به كار برده و در پایان گزارشی در همین زمینه میگوید:
« دلایل بسیار روشنی در دست دارم كه مرا وادار میسازد تا درباره این ماده كه در عین سادگی، پاسخگوی تمام سؤالات من در رابطه با زخمها و جوشهای عفونی است، بیشتر بیندیشیم. این ماده نه تند و سوزاننده است و نه مسموم كننده. به طور ذاتی ضد عفونت است و ضد میكروب . دارویی است مغذی برای پوست . ارزان است و سهل الوصول و سهلالاستعمال و بالاتر از همهی اینها مادهای است فعال و زنده.»
بسیاری از دانشمندان ضرورت كاربرد وسیع عسل را چه به تنهایی و چه به همراه سایر ادویه در زمینه درمان بیماریهای پوستی حاد و مزمن به صورت كرم یا مرهم و ... پیشنهاد كردهاند.[12] و [13].
تزریق موضعی عسل : عدهای از پزشكان تأكید دارند كه از عسل میتوان به صورت تزریق موضعی برای درمان خارشهای حاد و مزمن پوستی استفاده كرد و نتیجهی مطلوب گرفت.
2ـ عسل و بیماریهای گوارشی:
عناصر گوناگون شیمیایی موجود در عسل به نوعی است كه قادر است تأثیرات نیكوئی بر برخی از بیماریهای دستگاه گوارش بگذارد . برای مثال:
*به دلیل داشتن آنزیمهای گوارشی، به هضم غذا كمك میكند. این آنزیمها عبارتند از:آمیلاز، ساكاراز، لیپاز و ...
* عسل از شدت ترش كردن معده میكاهد (افزایش ترشحات اسیدی معده را تعدیل میكند.)برای زخممعده و التهاب معده مفید است . كاهش ترشحات اسیدی معده را تعدیل میكند و در حقیقت میتوان گفت عسل نقش مؤثری در تنظیم اسیدهای معده دارد. در همین زمینه یك بررسی جالب توسط پروفسور « خوتكین » بر روی تعداد زیادی از بیماران مبتلا به زخم معده و زخم روده انجام گرفت. در این بررسی گروهی از این بیماران به روال معمول مراكز درمانی تحت معالجه قرار گرفتند و گروهی دیگر فقط به وسیلهی عسل، نتیجه فوقالعاده جالب بود. 61% از گروه اول كاملاً بهبود یافته و 18% آنها كماكان از درد رنج میبردند، اما از گروه دوم 84% كاملاً بهبود یافته و 9/5% آنها كماكان از درد شكایت داشتند.
دانشمندان بر این عقیدهاند كه عسل به طور مضاعف روی زخم معده تأثیر میگذارد: یك تأثیر موضعی كه باعث التیام سریع زخم و تعدیل اسیدهای معده میگردد و یك تأثیر كلی كه بر اثر آن حال عمومی بیمار بهتر شده و دستگاه عصبی او آرامش مییابد.
* حسن تأثیر فعال عسل در درمان عفونتهای رودهای به ویژه نزد اطفال، كاملاً روشن و اثبات شده میباشد. از رسول اكرم(ص) نیز نقل گردیده كه در موارد بسیاری خوردن عسل را برای درمان اسهال سفارش فرمودهاند.
* عسل به دلیل داشتن اسید فورمیك مانع از تخمیر میگردد؛ زیرا این ماده روی میكروبهای امعاء مؤثر میباشد.
* عسل مانع به وجود آمدن یبوست است،به ویژه یبوستی كه بعد از اعمال جراحی عارض میشود؛ زیرا دارای اسانسهای فراری است كه باعث افزایش فعالیترودهها میگردد. همین طور عسل دارای ماده گلوكوسید استراءستیل است كه در امعاء تبدیل به اوكسی متیل انتراكینون شده و مانع از ایجاد یبوست میگردد.
* در اكثر بیماریهای كبدی و كیسه صفرا، اگر عسل را جزء رژیم غذای بیمار قرار دهند،مفید و مؤثر خواهد بود؛ زیرا عسل برای بافتهای كبد یك ماده مغذی است و ذخیره مواد قندی در كبد را افزایش می دهد.
اگر عسل را با گرده گل و شاهانگبین (غذای ملكه زنبورهای عسل) ممزوح كنند،به دلیل داشتن املاح معدنی،ویتامینها ، هورمونها ، اسیدها و ... در اكثر بیماریهای كبد مؤثر بوده و فعالیت تبادلات مواد قندی كبد را افزایش میدهد. دكتر كخ این قدرت تأثیر در عسل را مرهون مادهای به نام (Glueatilic Factory) میداند كه تأثیری ویژه بر كبد و دستگاه جریان خون و قلب دارد.[14]
3ـ عسل و بیماریهای تنفسی:
*در بیماری سل: عسل تأثیر مفیدی بر بیماری سل دارد و شاید این حسن تأثیر در نتیجه این باشد كه عسل مقاومت بدن را در مقابل التهاب سلی افزایش میدهد . خوراندن 100 تا 150 گرم عسل به بیمار مبتلا به سلریوی، باعث میشود كه وزن بیمار نسبت به سایر بیمارانی كه عسل نخوردهاند، افزایش یافته؛ از میزان سرفه وی كاسته و شفافیت خون او زیاد شود.
* سیاه سرفه و التهاب حنجره و گلو از بیماریهایی هستند كه عسل در بهبودی آنها بسیار مؤثر است .
* التهاب ریه: مصرف عسل در التهاب ریه و برطرف كردن سرفه سودمند است و به همین دلیل شركت داروئی Natterman آلمان، عسل را به تركیبات داروئی ضد سرفه خود اضافه كرده است. از جمله شربت Melrosum كه یكی از بهترین داروهای ضد سرفه و التهاب قصبالریه به ویژه برای اطفال میباشد.
* در بیماریهای آسم و ذاتالریه، عسل به صورت شربت به همراه كلروركلسیم و محلول دیمدرول مصرف میشود.
4ـ عسل و درمان بیماریهای چشم:
عسل را از قدیم الایام در معالجهی بیماریهای چشم به كار میبردهاند و به نتایج مطلوبی نیز دست مییافتند. امروزه تجارب و آزمایشات بیشمار تأثیر و فایدهی عسل را در درمان بیماریهای زیر ثابت كرده است:
* التهاب پلكها
* انواع التهابات قرنیه از قبیل التهاب سلی چشم، سیفیلیس و تراخم.
* آلودگی و زخم قرنیه.
* انواع سوزشهای چشم، ( با به كارگیری تركیبی از عسل با روغن ماهی) به همین دلیل اكثر پزشكان توصیه میكنند كه در تركیبات داروئی ضد التهابات چشمی عسل را نیز به دلیل خاصیت ضد میكروبی ،طراوت بخشی، مغذی و ترمیمكنندگی بافتها(Regeneration) به ویژه در قرنیه، ملحوظ دارند.
* جدیدترین مطلبی كه دربارهی عسل و بیماریهای چشم منتشر گردیده، كتابی است از دو محقق به نامهای ماكسیمنكو و بالوتینا درباره معالجه نزدیكبینی (Myopia) . در این كتاب موفقیت عسل در جلوگیری از پیشرفت بیماری و بهبودی دید چشم و افزایش قدرت بینایی طی تجارب فراوانی اثبات گردیده است.
5ـ عسل و درمان بیماریهای گوش، حلق و بینی :
* عسل و انواع سرماخوردگی: از قدیم گفته شده كه سرماخوردگیها( زكام،آنفلوونزا و گریپ) بدون معالجه در مدت هفت روز و با معالجه در یك هفته!! بهبود مییابند (كنایه از اینكه دارو تأثیر چندانی در بهبودی سریع این بیماریها ندارد). ولی گویا عسل این قاعده را تغییر داده است؛ زیرا تجربه ثابت كرده در صورت مصرف عسل همراه با شیر داغ و یا با عصاره لیمو و یا با چای ، مدت بیماری به سه روز تقلیل مییابد.
* التهاب پنهان مجاری تنفسی: مانند التهاب پنهان بینی و حلق كه با معالجات معمولی بهبود نیافته باشند. در این گونه موارد عسل را به صورت محلول رقیق شده در آب درآورده و استنشاق مینمایند. این عمل نتایج بسیار خوبی در پی خواهد داشت.
* التهاب مزمن سینوسها و التهاب چركی مزمن گوش میانی اگر با محلول عسل شستشو داده شوند،بهبود مییابند؛ زیرا استفاده از محلولی كه 30% آن را عسل تشكیل دهد ،برای متوقف ساختن رشد انواع میكروبها كفایت میكند.
* زكام حاد(Rhinitis) و التهاب حلق و نایژهها را برطرف میسازد.
* در التهاب خشك بینی و حلق، معالجه با عسل نتایج سودمند و امیدوار كنندهای دربرخواهد داشت.
* التهاب دهان (Aphthose) در برابر معالجه موضعی با عسل به مدت پنج روز، واكنش مساعد نشان میدهد.
6-عسل و درمانبیماریهای قلبی :
عسل باعث میشود خون بیشتری به عضله قلب برسد و از طریق مواد قندی موجود در آن انرژی بیشتری به قلب میدهد. همچنین باعث انبساط شریانهای اكلیلی قلب شده و در تنظیم ضربان نامنظم قلب نیز مؤثر میباشد. مهمترین بیماریهای قلبی كه عسل در درمان آنها مؤثر است عبارتند از :
* التهاب دیفتریایی قلب كه گاهی نیز توأم با نامنظم بودن ضربان میباشد.
* پس از اعمال جراحی به عنوان تقویتكننده .
* خناق سینه و سوزش قلب.
* ناتوانی توأم با پایین آمدن ضربان قلب چه همراه با سوزش سینه باشد و چه نباشد.
7ـ عسل و بیماریهای كلیه:
در مواردی كه فعالیتكلیه دچار نارسائی گردد،از عسل به دلیل دارا بودن مقدار اندكی پروئین و املاح معدنی میتوان به عنوان رژیم غذایی استفاده كرد و به عنوان داروی مؤثر نیز نتیجه بخش خواهد بود. عدهای از پزشكان با استفاده از عسل در تركیبات گیاهی مثل عصاره تره و یا روغن زیتون و یا عصاره لیمو،نتایج مثبتی در دفع سنگ مثانه به دست آوردهاند.
8ـ عسل و دستگاه عصبی :
عسل در حالات زیر مفید خواهد بود:
* گرفتگی مویرگهای مغزی.
* در درمان داءالرقص (Chorea).
* به عنوان آرام بخش دستگاه عصبی.
* التهاب عصب سیاتیك با استفاده از ملكاتین (Malcatin).
و در پایان ،عسل در درمان كمخونی مفید بوده، گلبولهای قرمز و هموگلوبین را افزایش میدهد و خاصیت ضد خونریزی دارد و از این بابت میتواند نقص ویتامین k بدن را جبران كند.
در خاتمهی بحث درباره این داروی جادوئی، لازم به تذكر میدانیم كه معالجه با عسل باید زیر نظر پزشك معالج انجام شود نه سرخود؛ زیرا ممكن است كه نتیجهی مطلوب به دست نیاید.
با توجه به آنچه به صورت خلاصه گذشت به حیطه تأثیر وسیع این تركیب عجیب كه خداوند حشره كوچكی را مأمور تهیه آن فرموده، پی میبریم . حشرهای كه شاید از نظر حجم كوچك باشد، ولی از نظر نظم و تلاش و كوشش و انجام وظایف بسیار آگاه و با مهارت و بزرگ است.
بحث دربارهی عسل در این مختصر نمیگنجد و شاید اسرار بسیاری وجود داشته باشد كه هنوز كشف نشده زیرا:« و ما أوتیتم من العلم الا قلیلاً»[15]
بررسی:
1ـ در اینكه عسل خواص غذایی و درمانی فراوان دارد،جای تردید نیست؛ همانگونه كه اشاره صریح قرآن به « شفا» بودن عسل «فیه شفاء للناس» یك مطلب علمی است.
2ـبا توجه به اینكه قبلاً در فرهنگ پزشكی، بشر تا حدودی پی به این مطلب برده بود و امثال « بقراط» از روش شفابخشی عسل استفاده میكردند و حتی در تورات نیز از عسل به نیكی یاد شده است .
پس نمیتوان گفت كه این مطلب اعجاز علمی قرآن كریم است. فقط میتوانیم بگوییم كه این آیه قرآن « فیه شفاءللناس» ارشادی است؛ یعنی تأیید مطلبی است كه پزشكان و كتب مقدس قبل از اسلام متذكر آن شده بودند.
پس این مطلب علیرغم اصرار بسیاری از صاحبنظران و پزشكان محترم، یك اعجاز علمی قرآن نیست. بلكه یك مطلب علمی است كه قرآن كریم بر آن مهر تأیید زده است.
3ـ با توجه به انواع مختلف زنبورهای عسل و مناطق متفاوت كه دارای گیاهان مختلفی است،در نتیجه عسلهایی با رنگها و خواص مشترك یا متفاوتی به دست میآید . از این رو ممكن است برخی از این آثار در مورد همهی عسلها صادق نباشد، بلكه این مطالب در مورد، عسل فی الجمله صحیح است.
2ـ روزه :
روزه (صوم) عبارت است از غذا نخوردن از صبحگاهان تا اول شب ( با نیت و شرایط ویژه كه در كتابهای فقهی دینی موجود است) كه این عمل تأثیرات روحی و جسمی فراوانی بر انسان میگذارد و مورد توجه قرآن كریم قرار گرفته است.
در مرحله اول روزهداران را وعدهی بخشش و اجر عظیم میدهد:
« و الصائمین و الصائمات و الحافظین فروجهم و الحافظات و الذاكرین الله كثیراً و الذاكرات اعدالله لهم مغفرة و اجرا عظیما»[16]
«و مردان روزهدار و زنان روزهدار ، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانی كه بسیار به یاد خدا هستند و زنانی كه بسیار یاد خدا میكنند، خداوند برای همهی آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است.»
برخی مفسران گفتهاند كه آیات فوق پس از سؤال « اسماء بنت عمیس» همسر جعفر بن ابی طالب نازل شده است. او هنگامی كه با همسرش از حبشه برگشت به دیدن همسران پیامبر (ص) آمد و از آنان پرسید كه آیا چیزی از قرآن دربارهی زنان نازل شده است؟ آنها گفتند:نه و اسماء خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض كرد: جنس زن گرفتار خسران و زیان است و پیامبر (ص) فرمود: چرا؟ او گفت :چون در اسلام و قرآن فضیلتی دربارهی آنها همانند مردان نیامده است و اینجا بود كه آیات فوق نازل شد.[17]
در مرحلهی دوم روزه را بر مسلمانان واجب میكند:
«یا ایهاالذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم لعلكم تتقون ایاما معدودات فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیة طعام مسكین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیرلكم ان كنتم تعلمون شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فلیصمه و من كان مریضا او علی سفر فعدة من ایام اخر یرید الله بكم الیسر و لایرید بكم العسر...»[18]
« ای افرادی كه ایمان آوردهاید روزه بر شما نوشته شده همانگونه كه بر كسانی كه قبل از شما بودند، نوشته شد تا پرهیزكار شوید. چند روز معدودی را باید روزه بدارید و هر كس از شما بیمار و یا مسافر باشد، تعدادی از روزهای دیگر را روزه بدارد و بر كسانی كه روزه برای آنها طاقتفرساست، همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان لازم است و روزه داشتن برای شما بهتر است اگر بدانید. (روزه در چند روز معدود ماه رمضان است) ماهی كه قرآن برای راهنمایی مردم و نشانههای هدایت و فرق میان حق و باطل در آن نازل شده است. پس آن كس از شما كه در ماه رمضان در حضر باشد ( در سفر نباشد) روزه بدارد و آن كس كه بیمار یا در سفر است، روزهای دیگری را به جای آن روزه بگیرد . خداوند راحتی شما را میخواهد نه زحمت شما را . »
نكات تفسیری:
قرآن كریم در این آیات به چند نكته اساسی توجه میدهد:
1ـ روزه بر اقوام قبل از ما (مسلمانان نیز واجب بوده است و یك دستور بدون سابقهای نیست.
2ـ هدف قانونگذار از روزه، تقوا (حفظ جسم و روح از ضرر) است.
3ـ مدت و زمان روزه (ماه رمضان ) مشخص شده است.
4ـ كسانی كه عذری دارند (مثل بیماران ـ مسافران ....) باید قضای روزه را بعداً بجا آورند.
5ـ كسانی كه طاقت روزه ندارند، روزه بر آنان واجب نیست و بجای آن مقداری از مال خویش را در راه خدا بدهند.
6ـ روزه برای انسانها بهتر است اگر به اسرار آن آگاهی یابند. «خیر» بودن روزه مطلب مهمی است كه قرآن كریم بدان اشاره میكند و بسیاری از اسرار و حكمتهای روزه در همین نكته نهفته است.
7ـخداوند قصد به زحمتانداختن انسانها را ندارد، بلكه میخواهد كه انسان راحت باشد . پس در اسرار این احكام راحتی انسان نهفته است.
در مرحله سوم: روزه به عنوان كفارهی برخی گناهان و اعمال قرار گرفته و واجب میشود مثل وجوب ده روز روزه برای كسی كه در ایام حج قربانی نیابد[19]و در دیه قتل خطایی دو ماه روزه قرار داده شده است[20] و نیز در كفارهی قسم نیز دو ماه روزه قرار داده شده است.[21] همانگونه در كفاره ظهار نیز دو ماه روزه قرار داده شده است . [22]
شاید قرار دادن این روزهها برای سختی و زحمت آن باشد و شاید هم برای توجه بیشتر انسان به روزه و نوعی توفیق یافتن برای این عمل عبادی و بهداشتی باشد.
تاریخچه:
روزه در ادیان قبل از اسلام سابقهای طولانی دارد و با شرایط ویژهای و با انواع خاصی (مثل روزه سكوت) وجود داشته است. قرآن كریم به این سابقه در دو مورد اشاره میكند. نخست در هنگام تشریع روزه میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم»[23]
« ای افرادی كه ایمان آوردهاید روزه بر شما نوشته شده همانگونه كه برای كسانی كه قبل از شما بودند، نوشته شد.»
و در آیه دیگری به روزه حضرت مریم(س) اشاره میكند:
« فاماترین من البشر احدا فقولی انی نذرت للرحمن صوما فلن اكلم الیوم انسیاً»[24]
«و هر گاه كسی از انسانها را دیدی، با اشاره بگو: من برای خداوند رحمان روزهای نذر كردهام.»
تذكر: روزه حضرت مریم«سكوت» بوده است و از لحن آیه برمیآید كه روزه سكوت برای قوم او شناخته شده بوده است، اما این نوع از روزه در اسلام مشروع نیست.[25]
كتاب مقدس نیز پیروان یهودیت و مسیحیت را به روزهداری فرا میخواند و میگوید:
چهل روز روزه داشتن موسی(ع) و ایلیا(ع) و عیسی مسیح(ع) به طور معجزه و خارق عادت بوده است.[26]
قوم یهود غالباً در موقعی كه فرصت یافته، میخواستند اظهار عجز و تواضع در حضور خدا نمایند روزه میداشتند تا گناهان خود را اعتراف نموده و به واسطه روزه توبه، رضای حضرت اقدس الهی را تحصیل نمایند.[27]
مخصوصاً در مواقع مصیبت عام روزه غیر موسوم قرار میدادند و در این صورت اطفال شیرخواره [را از شیر ] و گاهی حیوانات را نیز از چرا منع میكردند.[28]
شروع روزه و امتناع از خوراك از غروب آفتاب بود كه آن شب و فردا را تا غروب بدون خوراك بسر میبردند.
حضرت مسیح(ع) نیز فرمود كه شاگردانش بعد از فوت او روزه خواهند داشت.[29] حواریان آن حضرت نیز در موقع لزوم (روزه را ) منظور و معمول میداشتند. لكن امری بر حتمیت و وجوب آن نفرمودند.[30]
احكام:
در اسلام، احكام متعددی درباره روزه و شرایط و پیامدهای آن وضع شده است كه در اینجا به برخی از مهمترین آنها اشاره میكنیم:
1ـ روزه بر هر شخص مسلمان مكلف در ماه رمضان واجب است.
2ـ اگر كسی عمداً روزهی خود را ترك كند، علاوه بر قضای روزه، كفاره هم بر او واجب میشود؛ یعنی یا باید یك برده را در راه خدا آزاد كند و یا شصت روز روزه بگیرد و یا شصت فقیر را غذا دهد.
3ـ در روزهای خاص روزههای مستحبی وجود دارد. مثل ماه شعبان و رجب، برخی عیدها مثل عیدغدیر و ...[31]
حكمتها و اسرار علمی :
در مورد اسرار علمی و تأثیر روزه در پیشگیری و درمان برخی بیماریها، بسیاری از پزشكان و صاحبنظران، اظهار نظر كرده و كتابها در این زمنیه نوشتهاند. در روایات اهل بیت(ع)نیز اشاراتی بدانها شده است.[32] ما در اینجا به برخی از آنها اشاره میكنیم:
1ـ روزه در روایات : در احادیث پیامبر(ص)و اهل بیت (ع) بر آثار روزه به ویژه آثار معنوی آن تأكید شده است، اما ما در اینجا به یك روایت اكتفا میكنیم:
عن النبی(ص): « صوموا تصحوا»[33] « روزه بگیرید تا سالم باشید».
2ـ روزه موجب تقویت اراده و قوای روحی انسان میشود. در این رابطه برخی از پزشكان مینویسند:
« از طرفی دیگر روزه میتواند تأثیرات نیكویی بر روح انسان نیز داشته باشد كه به صورت رقت احساس و عواطف، خیرخواهی، دوری از جدل و درگیری و دشمنی با دیگران ظاهر میشود. روزهدار احساس میكند روحی متعالی و فكری بلند دارد.»[34]
اما درباره رابطه روزه با وظایف جنسی،میتوان گفت روزه باعث تقویت اراده روحی انسان میگردد و او را قادر میسازد تا با نفس خود به مجاهده برخاسته و از اعمالی كه منجر به ارتكاب گناه میشود(مثل نگاه حرام و فكر كردن درباره رذایل و معاصی كه منجر به افزایش ترشحات هورمونهای جنسی میگردد) خودداری نماید. لذا روزه روش موفقی برای اجتناب از ارتكاب گناه بوده و هست و پیامبر اكرم جوانانی را كه از ازدواج سرباز میزدند مورد خطاب قرار داده و میفرمود:
« یا معشر الشباب، من استطاع منكم الباءة ،فلیتزوج،و من لم یستطع فعلیه بالصیام فانه له و جاء.[35]»
83ـ تأثیر مثبت روزه بر بیماریها : برخی از پزشكان نوشتهاند:خلاصه اینكه امروزه تأثیر مثبت روزه بر بسیاری از بیماریها به اثبات رسیده است. مهمترین این بیماریها عبارتند از :
* امراض دستگاه گوارش از قبیل التهاب حاد معده.
* چاقی
* تصلب شرایین، بالا رفتن فشار خون و خناق سینه.
* آسم.
* اختلالات روانی و اخلاقی.[36]
4ـ تأثیر روزه در پیشگیری از بیماریها: برخی از پزشكان مینویسند:
« روزه برنامهای است برای نظام بخشیدن به ابعاد مختلف زندگی به صورت ادواری كه در آن انسانهای مؤمن خود را ملزم میدانند سالی یك ماه به آن عمل كنند و این كار تأثیر عمیقی بر روح و جسم آنها بر جای میگذارد .
روزه یك تدبیر وقائی و یك روش درمانی برای بسیاری از حالات مرضی است و شاید دستگاه گوارش بیش از سایر اندامهای دیگر از آن بهرهمند شود. به همین لحاظ بحث را به اختصار درباره غریزه هضم نزد انسان آغاز میكنیم:
دستگاه گوارش را دهان،غدد بزاقی ،معده و غدد مترشحه آن،كبد و لوزالمعده و ترشحات هضمی و صفراوی آنها و امعاء و ترشحات آنها تشكیل میدهد . تمام این اعضا مشتركا فعالیت میكنند تا غذا هضم شده و آماده جذب گردد . غذای جذب شده توسط خون به كبد حمل میگردد تا در آنجا تصفیه شده و به طور دقیق و به حسب نیاز بدن توزیع و مازاد آن ذخیره گردد . عمل هضم در اینجا پایان نمیپذیرد ،بلكه مواد غذایی به وسیلهی شریانها به تمام اندامها و سلولهای بدن حمل میگردد تا هر یك غذای مورد نیاز خود را از قبیل اسیدهای آمینه، چربی و سایر مواد از آن بردارند و به مصرف ترمیم،تكاثر و رشد برسانند. ضمناً مواد اضافی و زاید موجود در سلولها نیز همزمان تحویل خون میگردد تا آنها را از طریق كلیهها، ریهها و روده بزرگ دفع نماید. در كلیه این مراحل، قلب، دستگاه گردش خون،مغز و اعصاب نیز مشاركت دارند.
میبینیم كه عمل غذا خوردن با بلعیدن لقمه پایان نمیپذیرد، بلكه این اولین مرحله كار است . با بلعیدن لقمه ،تمام دستگاههای بدن وارد فعالیت میشوند تا عمل هضم و جذب به نحو مطلوب انجام پذیرد. هر چند اكثر افراد در انجام فعالیتهای روزانه خود چه بدنی باشد و چه روحی و فكری كوتاهی می كنند،تعداد كمی نیز با فرو دادن بیحساب مواد غذایی در مشغول كردن معده خود قصور میورزند . لذا دستگاه گوارش را میتوان پركارترین دستگاه بدن نامید و همانطور كه استراحت برای اعضای مختلف بدن لازم و ضروری است،برای دستگاه گوارش نیز امری حیاتی و واجب است و چه بهتر این استراحت از طریق پیروی از یك برنامه ثابت غذایی و در طول یك ماه باشد تا به فواید و دستآوردهای غیر قابل انكار و بسیاری نایل شویم از جمله:
* خلاصی بدن از چربیهای متراكمی كه در صورت افزایش تبدیل به بیماری چاقی میشود. گرسنگی بهترین روش درمان بیماری چاقی و آب كردن چربیهای اضافی بدن است. از طرفی انسان را از عوارض زیانآور جنبی داروهایی كه اشتها را كم میكنند ، مصون میدارد.
* دفع فضولات و سموم متراكم در بدن
* فرصت دادن به سلولها و غدد بدن برای تجدید قوا و انجام وظایف خود به نحو مطلوب و كامل .
* استراحت نسبی كلیهها و دستگاه ادرار.
* كاهش رسوبات چربی در شریانها و پیشگیری از تصلب شرایین .
* گرسنگی باعث میشود كه پس از پایان روزه بدن از خود واكنش نشان دهد.این واكنش به صورت میل به غذا و نشاط و فعالیت و تحرك است. در حالی كه قبلاً خوردن غذا به صورت یك عادت خسته كننده درآمده بود.
اگر آداب روزه را همانطور كه شارع مقدس تكلیف فرموده و رسول خدا(ص)برای ما سنت قرار داده، بجا آورده شود،میتواند بهترین روش درمانی با گرسنگی باشد . روشی كه اروپائیان در این اواخر به اهمیت آن پی بردهاند.
در همین رابطه یك پزشك اتریشی به نام بارسیلوس میگوید: « ممكن است فایده گرسنگی در معالجه، برتر از كاربرد دارو باشد.» پزشك دیگری به نام دكتر هلبا (Helba) بیماران خود را چند روز از غذا خوردن منع میكرد و سپس برای آنها غذاهای سبك تجویز مینمود.
علت كارآیی روزه در معالجه را میتوان به دلیل روی آوردن بدن به مصرف مواد غذایی ذخیره شده در خود دانست . در صورت كاهش ورود مواد غذایی از خارج به بدن،رژیم غذایی شدیدی در بدن حكمفرما خواهد شد. سپس بدن برای زندهماندن خودخوری را آغاز خواهد كرد و این كار را به ترتیب با مصرف ذخایر قندی ،چربیها، بافتهای پروتئینی از كار افتاده و ... شروع خواهد كرد.
ملاحظه میكنیم كه درمان با روزه، بر از بین بردن بافتهای مریض و از كار افتاده تكیه دارد كه بعد از روزه مجدداً ترمیم خواهد شد. شاید به همین دلیل باشد كه عدهای و از جمله دكتر « باشوتین» معتقد باشند كه روزه میتواند جوانی را به انسان بازگرداند.[37]
تذكر: برای اینكه از روزه بهره كامل بگیریم، لازم است آداب آن را به طور صحیح بجا آوریم از جمله تأخیر در خوردن افطار و تعجیل در خوردن سحری و عدم اسراف در خوردن غذا هم از نظر كمیت و هم از لحاظ كیفیت. [38]
در مورد روزه و حكمتها و اسرار علمی آن دكتر السید الجمیلی [39] و دكتر عدنان الشریف [40] و محمد سامی محمد علی [41] و دكتر جمالالدین حسین مهران[42] و سید جواد افتخاریان[43] نیز مطالب مشابهی گفتهاند.
بررسی :
در اینجا تذكر چند مطلب لازم است:
1ـ لزوم روزهداری برای انسان یك هدیه الهی است كه از طرف انبیاء: به بشر ابلاغ شده است.
آثار مفید روحی و بهداشتی روزه و اسرار آن كاملاً روشن است و این یك مطلب علمی است كه در ادیان الهی وجود دارد. (هر چند كه مقدار و شرایط روزهممكن است در ادیان دیگر متفاوت بوده و یا در غیر اسلام در طول اعصار دگرگون یا تحریف شده باشد.) با توجه به اینكه در عصار گذشته مردم اسرار علمی روزه را نمیدانستند و آن را اجباراً انجام میدادند و بشریت در عصر حاضر به فواید پزشكی روزه پی برده است، ممكن است بگوییم كه حكم روزهداری یكی از معجزات علمی ادیان الهی است، البته این احتمال هم هست كه گفته شود اصل پرهیز از غذا در بیماریها، از دیرزمان مورد توجه پزشكان بوده است و روزهنوعی تأیید این دستور پزشكی است، اما میتوان به این احتمال پاسخ داد كه روزه در ادیان الهی، مخصوص انسانهای سالم است، اما پرهیز پزشكی ویژه انسانهای بیمار است.
2ـ روزه را نمیتوان یك معجزه علمی انحصاری قرآن محسوب كرد؛ چرا كه همانگونه كه گذشت و خود قرآن نیز بدان تصریح دارد، روزه در ادیان قبل از اسلام سابقه داشته است و یك حكم تأسیسی اسلام نیست.
3ـ روزه در اصل یك عبادت است كه برای نزدیكی انسان به خدا و تعالی روحی و معنوی او قرار داده شده است پس اگر چه روزه فواید بهداشتی و درمانی دارد، ولی نباید آن را در حد یك دستور رژیم غذایی پایین آورد و از فواید عظیم معنوی آن غافل و محروم شویم.
4ـ اسرار پزشكی كه در مورد روزه گفته شد جزئی از فلسفه و حكمت حكم وجوب روزه است و این مطلب ثابت نمیكند كه علت تامه و منحصر صدور این حكم همین فواید پزشكی است، بلكه ممكن است مصالح و مفاسد دیگری نیز مورد نظر شارع بوده است.
5ـ تأثیر روزه در برخی از بیماریها كه نام برده شد (مثل امراض دستگاه گوارش) ممكن است در برخی موارد و با نظر پزشك معالج قابل اجرا و مفید باشد و چه بسا كه طبق تشخیص پزشكان روزه برای برخی از این افراد مضر باشد كه در آن صورت روزه حرام است . پس این آثار فی الجمله ( در برخی موارد ) صحیح است.
3ـ نماز :
قرآن كریم در آیات متعددی به مسلمانان دستور میدهد كه هر روز نماز برپا دارند و مسلمانان در صبح ، ظهر، عصر، مغرب و عشاء نمازهای واجب را به جا میآورند كه هفده ركعت است و نیز نمازهای مستحب فراوان در شریعت اسلام آمده و توصیه شده است.[44]
نماز علاوه بر آنكه یاد خداست و ارتباط عبدبا معبود را برقرار میكند شامل حركاتی مثل ایستادن، خمشدن(ركوع) و به خاك افتادن (سجده) میشود.
یكی از نویسندگان از این حركات نماز استفاده میكند و نوعی اعجاز علمی برای نماز یادآور میشوند؛ چرا كه این حركات باعث جلوگیری از بیماریهایی در انسان میشود و در حقیقت در حكم ورزش صبحگاهی ،شامگاهی و نیمهروز است. در این مورد میگوید: حركات اجباری كه در نمازهای شبانه روز هست، 119 عدد است و آن حركات از بیماریهایی نظیر « دوالی الساقین» از طریق حركت سریعتر خون و تقویت دیوارههای ضعیف ساقهای پا جلوگیری میكند و این مطلب را از طریق رسم شكلها و عكسهای متعدد اثبات میكند[45] و آن را «معجزة فی الوقایةمن مرض دوالی الساقین»[46] مینامد .
برخی نویسندگان مثل محمد سامی محمد علی نیز در مورد آثار تمرینی و ورزش نماز سخن گفتهاند و تحریك عضلات بدن،نشاط قلب و گردش خون، تقویت عضلات رگها و تقویت مغز را از آثار آن شمردهاند.[47]
دكتر دیاب و دكتر قرقوز با ذكر آیه 2 سوره مؤمنون «الذین هم فی صلاتهم خاشعون» خشوع را وسیلهای برای رشد قدرت تمركز حواس در انسان معرفی میكند كه میتوان از آن در تمام مراحل زندگی بهره برد.[48]
همچنین برخی نویسندگان مثل العمید الصیدلی عمر محمود عبدالله [49] و سعید ناصر الدهان[50] مشابه همین مطالب را گفتهاند.
بررسی:
در اینجا تذكر چند نكته مفید است:
1ـبه نظر میرسد كه قرآن كریم با اهداف معنوی دستور به انجام نماز میدهد و لذا میفرماید:
«اقم الصلوة لذكری»[51] « نماز را به خاطر یاد من به پا دار» و آن را مانع فحشاء و منكرات معرفی میكند.[52] پس هدف اصلی این عبادات همان امور معنوی و دینی است .
البته ممكن است نماز آثار جسمانی برای انسان داشته باشد و فوایدی در سلامت جسمی داشته باشد؛ ولی این مطلب در آیات قرآن تصریح نشده و از حكمتها و اهداف نماز شمرده نشده است. پس تحدی قرآن با آن صورت نمیگیرد.
و بر فرض اثبات این تأثیرات جسمانی،این مطلب اعجاز علمی قرآن نیست؛ چرا كه اعجاز علمی وقتی است كه مطلبی در قرآن آمده و اسرار علمی داشته كه مقصود شارع بوده است ولی مردم عصر نزول از آن اطلاع نداشته باشند.
2ـ در مورد خشوع در نماز كه یك حالت خوب مؤمنان است باید گفت كه خشوع مقدمه نماز است و آن حالت خضوع و تذللی است كه در اعضاء ظاهری انسان آشكار شود (به ویژه در چشم یعنی حالت نگاه و سخنگفتن )[53] كه انسان در مقابل خدا خود را موجودی بینهایت كوچك در مقابل بینهایت بزرگ میبیند و لذا خاشع میشود.
اما این مطلب ربطی به تمركز حواس ندارد، البته لازمه خشوع و حضور قلب در نماز همان تمركز حواس هم هست؛ ولی این مطلب مقصود نماز نیست بلكه همانطور كه گذشت اهدافی كه قرآن برای نماز بیان كردهاست، اهداف معنوی و دینی است. بلی ممكن است در كنار آن فواید دیگری مثل نظم ، تمركز حواس، سلامت جسمی، بهداشت جسم و لباس و .... به دنبال نماز حاصل شود.
پینوشتها:
[1] نحل/ 68 ـ 69.
[2] ر.ك :تفسیر نمونه،ج 11، ص 259.
[3] محمد (ص)/15.
[4] طب در قرآن،ص 203.
[5] سفر خروج ،باب 3،آیه 17.
[6] ر.ك: قاموس كتاب مقدس ،مستر هاكس، ص 612.
[7] ر.ك: طب در قرآن،ص 196 ـ197 و نیز نعمت صدقی، معجزة القرآن ،ص 83 ـ 87 كه خواص عسل را با ذكر آیات آن بررسی میكند. همچنین دكتر صادق عبدالرضا علی،القرآن و الطب الحدیث،ص 100 به بعد ایشان پس از ذكر آیه 68 سوره نحل مواد تشكیل دهنده و انواع عسل (السنط ـ الزعرور ـ البرتقال ـ الخطة السوداء ـ الزیزفون) را مورد بررسی قرار میدهد. همچنین استاد آیة الله معرفت،التمهید فی علوم القرآن ، ج 6، ص 175 ـ 178 كه خواص عسل و مواد آن را ذكر میكنند و نكاتی علمی در این مورد بیان می دارند و آن را حاوی بیش از 70 ماده میدانند و از دكتر نزار الدقر، در كتاب معالطب فیالقرآن الكریم،ص 182 ـ 191 مطالبی را میآورند.
[8] ر.ك: طب در قرآن ، ص 197 و نیز دكتر السید الجمیلی در (الاعجاز الطبی فی القرآن، ص 197 به بعد) و نیز دكتر عبدالحمید محمد عبدالعزیز در (الاعجاز الطبی فی القرآن الكریم، ص 70 به بعد) مطالب مشابهی دارند.
[9]دكتر السید الجمیلی ،همان،در این مورد مطالب مشابهی دارند اما آن را مخصوص عسل سفید میكنند.
[10] ر.ك:طب در قرآن، ص 200.
[11] ر.ك: طب در قرآن ،ص 201 ،دكتر السید الجمیلی نیز در كتاب الاعجاز الطبی فی القرآن، ص 146 به عسل و تأثیرات ضد سرطانی آن اشاره میكند. ولی آن را مخصوص عسل سفید میداند.
[12] طب در قرآن،ص 203 و 204.
[13] در مورد كاربردهای وسیع درمانی عسل نیز مراجعه كنید به : دكتر عدنان الشریف، من علم الطب القرآنی،ص 219 به بعد.
[14] ر.ك:طب در قرآن،ص 205 و 206 و العمید الصیدلی عمر محمود عبدالله، الطب الوقائی فی الاسلام،ص 172 ـ176.
[15] « آنچه از علم به شما دادند بسیار اندك است» (اسراء/85).
تذكر:در مورد عسل روایات متعددی از طریق اهل بیت: وارد شده است (ر.ك:بحار الانوار،ج 66،ص 292 به بعد و ج 62،ص 324 به بعد) و برخی از پزشكان و صاحبنظران دیگر نیز مطالب جالبی آوردهاند . (ر.ك: اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، ج 5،ص 129 به بعد ـ اسرار خوراكیها ،ص 272 به بعد و اسلام پزشك بیدارو، ص 114 به بعد.) و مكررا از آن به عنوان اعجاز علمی قرآن یاد كردهاند.
طب در قرآن،ص 195 ـ210 .
و نیز ر.ك: دكتر عبدالعزیز اسماعیل پاشا، اسلام و طب جدید،ص 166 ـ 168 ترجمه سید غلامرضا سعیدی.
[16] احزاب /35.
[17] تفسیر نمونه،ج 17،ص 307.
[18] بقره /183 ـ 185.
[19] بقره /196.
[20] نساء/92.
[21] مائده /89.
[22] مجادله/3.
[23] بقره /183.
[24] مریم/36.
[25] ر.ك: تفسیر نمونه،ج 13،ص 45.
[26] سفر تثنیه، 9/9 ـ اول پادشاهان 19/8.
[27] سفر داوران، 20/26 و 1 سموئیل 7/6 سموئیل 12/16 و نحمیا9/1 و ارمیا 36/9 .
[28] یوئیل،2/16 و دانیا، 10/2 و 3.
[29] لوفا،5/34 و 35.
[30] انجیل متی، 6/16 ـ 18 و رساله رومیا 14/1 ـ 3.
[31] ر.ك: تحریرالوسیله ،مبحث الصوم.
[32] ر.ك: سید حسین موسوی راد، روزه، درمان بیماریهای روح و جسم، قم،دفتر انتشارات اسلامی،1366 ش.
[33] بحارالانوار، ج 96،ص 255.
[34] ر.ك: طب در قرآن، ص 213.
[35] ای گروه جوانان،هر كس از شما قادر به تهیه خانهای باشد، ازدواج كند و كسی كه توانایی آن را نداشته باشد روزه بگیرد كه روزه برای او سپری است در مقابل معاصی.
[36] ر.ك: طب در قرآن ،ص 214.
[37] ر.ك: طب در قرآن، ص 211 ـ 213.
[38] همان،ص 216.
[39] ر.ك:الاعجاز الطبی فی القرآن، ص 213 ـ 215.
[40] دكتر عدنان الشریف، من علم الطب القرآنی،ص 259 ـ 274.
[41] ر.ك: الاعجاز العلمی فی القرآن الكریم، ص 187 ـ 189.
[42] ر.ك : دكتر جمالالدین حسین مهران،آیات من الاعجاز العلمی فی القرآن الكریم،ص 34 ـ 36.
[43] ر.ك:سید جواد افتخاریان،قرآن و علم روز، ص 46 ـ 50.
[44] ر.ك: تحریر الوسیله، ج 1، كتاب الصلوةو نیز رسالههای عملیه مراجع تقلید.
[45] ر.ك : محمد السید ارناووط،الاعجاز العلمی فی القرآن، ص 92 ـ 97.
[46] به نظر میرسد مقصود ایشان همان«واریس» پا باشد. كه رگها از ساق پشت پا بیرون میزند.
[47] ر.ك: محمد سامی محمد علی،الاعجاز العلمی فی القرآن، ص 186.
[48] ر.ك: طب در قرآن، ص 66 ـ 67.
[49] العمید الصیدلی عمر محمود عبدالله، الطب الوقائی فی الاسلامی، ص 239.
[50] سعیدناصر الدهان ،القرآن و العلوم ،ص 149 ـ153.
[51] طه/14.
[52] عنكبوت /45.
[53] ر.ك: سید علی اكبر قرشی،قاموس قرآن،ماده خشع.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:22
دعا و زیارت
رئیس ستاد اقامه نماز گفت: خوب است هنر و استعداد انسان در مسیر درست قرار گیرد. مثلاً خواندن قرآن از آخر به اول و نوشتن آیات قرآن روی برنج ارزش معنوی ندارد.
حجتالاسلام محسن قرائتی در مراسم اختتامیه جشنواره سوره حمد كه عصر سهشنبه در دانشگاه علوم پزشكی تهران برگزار شد، گفت: بستر كمال نیاز به ابزارهای خاصی دارد. به عنوان مثال برای اینكه طلبهای موفق شود نیازی به صدای خوب، محاسن نیكو و پدری عالم ندارد، بلكه نیازمند تلاش و پشتكار است.
وی داشتن ایمان به خدا را موجب حل مشكلات دانست و افزود: امام خمینی (ره) هنگام ورود به ایران در هواپیما آرامش داشت و این موضوع در وصیتنامهاش نیز دیده میشود، چرا كه ایمانش به خدا زیاد بود. وقتی انسان به یقین برسد، دارای آرامش میشود؛ حتی اگر روزگار بر وفق مراد وی نباشد، آرامش درونی انسان تحمل سختیها را آسان میكند.
رئیس ستاد اقامه نماز، برگزاری جشنوارهها و همایشهای اینچنینی را نیكو عنوان كرد و گفت: این همایشها به صورت موقتی است. اگر به دنبال جواب گرفتن از اینگونه كارها هستیم باید استمرار و دوام در كارها داشته باشیم.
وی به دانشجویان توصیه كرد: از قدیم میگویند قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. خوب است كه انسان روزی یك آیه قرآن بخواند. وقتی انسان روزی یك آیه بخواند و با قرآن انس بگیرد، نتیجه آن نیكو خواهد بود.
قرائتی در توصیه به دانشجویان با تاكید بر اینكه برنامهای مدون برای كسب معارف دینی داشته باشند، گفت: خوب است كه جدای از مسائل درسی، مباحث دینی نیز توسط دانشجویان دنبال شود. شهید رجایی در كنار تحصیل، هر شب به مدت 15 تا 20 دقیقه در مجالس تفسیر قرآن شركت میكرد و نتیجه آن علم و تقوای بسیارش بود.
قرائتی در پایان تصریح كرد: خوب است كه هنر و استعداد انسان در مسیر درست قرار گیرد، مثلا خواندن قرآن از آخر به اول و نوشتن آیات قرآن روی برنج ارزش معنوی ندارد. شایسته است از انجام كارهای غیرواجب و غیرمستحب كه باری از دوش فرد و جامعه برنمیدارد، پرهیز شود.
در پایان این مراسم به نفرات برگزیده جوایزی اهدا شد.
علی سلیمانی در بخش شعر، فاطمه نانیزاد در بخش متن ادبی، شیوا پولادی در بخش مقاله نویسی، علی طوفانی در رشته خوشنویسی نستعلیق، سلیمان میری در رشته شكسته نستعلیق، علی فلاحی در رشته نسخ و ثلث، مریم یگانه در ساخت نماهنگ، ناصر كریمی در بخش تفسیر و فاطمه عرب عامری در بخش مفاهیم به عنوان نفرات برگزیده معرفی شدند.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:19
دعا و زیارت
آیة الله على مشكینى
الحمدلله الذى (خلق فرزق وألهم فأنطق وابتدع فشرع وعلا فارتفع و قدَّر فأحسن و صوّر فأتقن واحتَجَّ فأبلغ وأنعم فأسبغ وأعطى فأجزل و منح فأفضل)[1] والصلاة والسلام على رسوله الكریم محمد و آله الطاهرین.
مجموع معارف اسلامى، اعمّ از اصول و اخلاق و فروع فقهى و علوم و آثار دیگر، كه از مبدأ اعلى به پیامبر اكرم رسیده است، به وسیله آن حضرت، از دو طریق، به جامعه بشرى منتقل شده است: كتاب و سنّت.
كتاب، یعنى مجموعه الفاظى كه از زبان مبارك پیامبر اسلام شنیده شده، لكن الفاظ و معانى آن، هر دو از طرف حق تعالى به عنوان اعجاز و كلام باقى و خالد و همیشگى، تحویل جامعه انسانى داده شده است. این مجموعه، به نام «كتاب الله» و «كلام الله» و «قرآن» و «فرقان» نامیده مى شود: نزل به الروح الأمین على قلبك لتكون من المنذرین، بلسانٍ عربىٍ مبین.[2]
و امّا حدیث قدسى، آن نیز كلام منقول از حق تعالى است؛ لكن الفاظى است كه خداوند به پیامبران سابق نیز القاء فرموده است.
سنّت كه روایت و حدیث و نص نیز بدان اطلاق مى شود، كلامى است كه الفاظ آن از پیامبر اكرم و محتوا و معانى آن از خداوند است. البته سنّت در علم اصول، سه قسم است: قول، فعل و تقریر معصوم؛ لكن مراد اصولیّین، سنّت صادره از پیامبر ـ ص ـ است و لذا، كتابت را جزء سنّت نیاورده اند. روشن است كه اگر سنّت به واسطه امام معصوم رسیده باشد، قسم چهارمى هم خواهد داشت و آن، كتابت است.
كتاب و سنّت، هر دو باید از پیامبر اكرم به جامعه برسد تا مورد عمل قرار گیرد. در رسیدن «كتاب» به انسانها، نسلاً بعد نسلٍ تا به امروز، اشكالى نداریم. بحمدالله كتاب خدا با همان الفاظ و كلمات و خصوصیّات وارده، به صورت متواتر و قطعى، به ما رسیده و تغییر و تحریفى در آن واقع نشده است و تشكیك در این مسئله و قول به «تحریف كتاب الله» كه از برخى علماى فریقین صادر شده، باطل است و مورد قبول نیست؛ بلكه اشتباه و لغزش است و زَلَّة الكبیر، زلَّةٌ كبیرة.[3]
و امّا درباره «سنّت» و حدیث ـ كه موضوع نوشتار ما نیز هست، ـ بحث است كه اوّلاً، كیفیّت رسیدن سنّت و كلمات پیامبر اكرم به جامعه اسلامى از صدر اسلام تا به امروز، چگونه است؟ و ثانیاً، در این روش دستیابى به سنّت، چه اختلافى میان مسلك ما (شیعه امامیّه) و مسلك سایر برادران مسلمانمان (از غیر امامیّه) هست؟
در این زمینه به نكاتى چند اشاره مى شود:
نخست آنكه سنّت و حدیث در نزد اهل تشیّع، همان سنّت و حدیث در نزد اهل تسنّن است و مراد فریقین از آن، «الفاظ و مطالبى است كه از پیامبر گرامى اسلام صادر شده و به عنوان علوم و معارف الهى، در مقام بیان، القاء شده است». و توهّم آنكه سنّت در نزد شیعه امامیه و فرقه جعفریّه معناى دیگرى دارد و این توهم كه آنها معتقدند ائمه معصومین علیهم السلام، خود بالاستقلال مطالب را از حضرت حق دریافت مى كنند و براى مردم بیان مى نمایند، باطل است؛ بلكه در عالم تشیّع و در نزد امامیّه، اعتقاد بر این است كه احكام الهى و معارف دینى، اعمّ از اصول و فروع و غیر آنها، كه از ائمّه معصومین صادر شده، جملگى به عنوان نقل سنّت پیامبر و معارفِ دریافت شده از آن حضرت است.
هشام بن سالم و حماد و غیر آنها مى گویند:
سمعنا ابا عبدالله ـ ع ـ یقول: حدیثى حدیث أبى و حدیث أبى حدیثُ جَدّى و حدیث جَدّى حدیث الحسین و حدیث الحسین حدیث الحسن و حدیث الحسن حدیث امیرالمؤمنین و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزّوجلّ.[4]
و از جابر انصارى نیز نقل است كه گفت:
قلتُ لأبى جعفر ـ ع ـ إذا حدثتنى بحدیثٍ فاسنده لى، فقال: حدّثنى أبى عن جَدّى عن رسول الله عن جبرئیل عن الله تبارك و تعالى و كلّ ما اُحدّثك بهذا الإسناد.[5]
[به امام باقر ـ ع ـ عرض كردم كه چون براى من حدیثى نقل مى كنید، سلسله راویان آن را نیز براى من ذكر كنید. پس حضرت فرمود: حدیث كرد براى من، پدرم از جدّم از رسول خدا از جبرئیل از خداوند تبارك و تعالى؛ و هر چه براى تو حدیث مى كنم، با همین سند است.]
دیگر اینكه بنابر آنچه گذشت، فرق میان ما و اهل سنّت، در طریق وصول و سلسله سند سنّت و حدیث است. آنچه به عنوان «سنت نبى» از پیامبر گرامى به دست ما رسیده، (با اكثریّتى قاطع) به وسیله امامان معصوم و همان دوازده نفر خلیفه منصوب از طرف پروردگار است كه آنان، به عقیده همه اهل اسلام، انسانهایى پاك و مورد تعظیم و تكریم و به عقیده طایفه امامیّه، معصوم از گناه و خطا و اشتباهند.
از دیدگاه شیعه، چون طول مدّت زندگى امامان معصوم (تا غیبت آخرین آنان)، تا سنه 260 هجرى بود، بنابراین، احادیث پیامبر ـ ص ـ و سنّت آن حضرت، تا سنه مزبور، مصون از خطا و اشتباه بوده است و سلسله راویان غیر معصوم، مربوط به فاصله زمانى میان ما و آخرین معصوم است. ولى از نظر اهل سنّت، سلسله روات غیر معصوم، از حین ارتحال پیامبر اكرم ـ ص ـ آغاز مى شود. به تعبیر دیگر، عمر پیامبر اسلام از جنبه بیان شریعت و مصون داشتن احكام الهى و معارف اسلامى و حلال و حرام دینى، در دیدگاه اهل سنّت، 23 سال (یعنى از هنگام بعثت تا زمان رحلت آن حضرت) و از نظر شیعه، 273 سال (یعنى از بعثت پیامبر تا حین رحلت امام یازدهم) است.
در نتیجه، احكام و معارف اسلامى و علوم رسیده از معصوم، از نظر شیعه، در كمیّت، زیادتر و در كیفیّت، قریب العهد به زمان معصوم است و از نگاه عامّه، مجموع احادیث نقل شده و فراگرفته شده، محدود به همان مدّت 23 سال است، با فاصله اى بیشتر و عهدى طولانى تر.
ضمناً روشن شود كه فرقه شیعه معتقد است پیامبر گرامى، تمام آنچه را كه براى جوامع بشرى لازم است، اعمّ از احكام اصولى و فروعى و غیر این دو، براى خلفاى معصوم خود بیان و به آنها منتقل نموده و در نزد آنها ودیعه است. طبق احادیثِ رسیده، كه از آن جمله، كلمات پیامبر گرامى در خطبه حَجّة الوداع است، آن حضرت، بارها به این موضوع تصریح فرموده اند كه:
یا ایها الناس! والله ما مِن شَى ءٍ یُقرّبكم من الجنّة و یباعدكم من النار الّا وقد أمرتُكم به، و ما مِن شى ءٍ یقرّبكم من النار و یباعدكم من الجنة الّا وقد نَهَیتكم عنه.[6]
[اى مردم! هیچ چیزى كه شما را به بهشت نزدیك گرداند و از آتش دور سازد نیست، مگر آنكه من شما را بدان امر كرده ام و هیچ چیزى كه شما را از بهشت دور مى سازد و به آتش نزدیك مى نماید نیست، مگر آنكه من شما را از آن نهى كرده ام.]
و چنین مطلبى را علماى اهل سنّت ادّعا نمى كنند و اگر ادّعا كنند، چه كسى را مصداق این مقام مى دانند؟
سوم، مسئله اتقان طریق و استحكام نقل و اطمینان به صدور و وصول احادیث نبىّ گرامى است كه بر حسب مسلك تشیّع، تا سنه 260 هجرى ثابت است و عامّه آن را نپذیرفته اند. توضیحاً باید اشاره كرد كه اهل بیت پیامبر گرامى اسلام، اگر فرض كنیم كه امامتشان هم ثابت نباشد، باید بپذیریم كه حجّیّت گفتار و نقل احادیث و نیز وجوب تمسّك به آنها در أخذ احكام الهى و علوم و معارف قرآنى، امرى ثابت و مسلّم است؛ به دلیل آیه شریفه:
«انّما یُریدُالله لیُذهب عنكم الرّجسَ اهلَ البیت و یُطَهّركم تطهیراً.» [7]
و نیز به دلیل گفتار پیامبر اكرم ـ ص ـ :
إنّى تارك فیكم الثّقلین كتاب الله و عترتى أهلَ بیتى، ما إن تمسّكتم بهما لَنْ تضلّوا.[8]
پس كتاب و سنّت، هر دو پشتوانه حجّیّت قول اهل بیت علیهم السلام و بیانگر لزوم مراجعه به ایشان و أخذ احكام از آنان است و بى تردید آنان با امثال اَنَس و عِكرمه و ابو هُریره و... فرق اساسى دارند و احادیثشان قابل مقایسه با هیچ حدیثى از غیر آنها نیست. چه آنكه «دروغ»، پلیدى و رجسِ روح و روان است و آیه شریفه مذكور، آنها را از هر رجس و پلیدى دور داشته و پاكیزه شمرده است. چنانچه حدیث متواتر ثقلین نیز همه امّت را به فراگیرى و أخذ از ایشان و تمسّك به علوم آنها دعوت مى كند.
چهارم؛ براى هر كس كه دقّت و تأمّلى در احادیث رسیده از پیامبر اكرم ـ ص ـ بنماید روشن مى گردد كه سنّت در مسیرى كه به طول تاریخ از حین صدور حدیث تا امروز است، در عالم تشیّع هیچگاه دچار محذور سنّت عامّه نشده؛ زیرا سنّت رسیده از طریق عامّه، مدّت مدیدى گرفتار ممنوعیّت كتابت بوده و فقط از طریق السنه و اذهان سابقین به لاحقین منتقل مى شده است. چه آنكه خلیفه دوم پس از ارتحال رسول اكرم ـ ص ـ ، نوشتن احادیث را شدیداً قدغن كرد و به دلیل «كفانا كتاب الله» یا نظیر آن، كتابت سنّت و حدیث را ممنوع داشت؛ به طورى كه برخى را به خاطر نوشتن حدیث، شلّاق زد و این قضیّه تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى ادامه داشت و البته واضح است كه در انتقال مطلب از ذهنى به ذهن دیگر، چه خطراتى پیش مى آید و الفاظ و نكات و معانى، تا چه اندازه در معرض تغییر و تحریف (به دست افراد مختلف الحال) قرار مى گیرد.
لكن سیر سنّت در میان شیعه، طور دیگرى بوده است و از همان اوایل امر كه پیامبر ـ ص ـ فرمود:
قیّدواالعلمَ بالكتاب.[9]
[علم را با «نوشتن» به بند كشید.]
آنچه پیامبر اكرم مى فرمود، على ـ ع ـ مى نوشت و لذا در نزد اهل بیت علیهم السلام، كتابى بود كه غالباً براى اصحاب نزدیك، از آن نقل مى فرمودند و آن، املاى رسول الله ـ ص ـ و نوشته على ـ ع ـ بود[10] و این، افزون بر علوم و معارفى بود كه آن بزرگواران، خود به اصحاب و شاگردان تعلیم و به نوشتن آن، دستور مى دادند.
كتاب دیگرى نیز با املاى حضرت زهرا ـ س ـ و كتابت حضرت امیر ـ ع ـ در علوم و احكام متنوّعى كه زهراى مرضیّه از پیامبر اكرم آموخته بود یا خود به الهام الهى در ذهن داشت، نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است.[11]
همچنین در روایات اهل بیت آمده است:
«اكتبوا ما تسمعون، فإنّكم سوف تحتاجون الیها»[12] او «اكتبوا فإنّكم لا تحفظونَ حتّى تكتبوا»[13]
[«بنویسید آنچه را مى شنوید؛ زیرا به زودى به آن نیازمند مى شوید.» یا «بنویسید، زیرا بدون نوشتن، نمى توانید نگهدارى كنید».]
یونس بن عبدالرحمان مى گوید: كتابى از امیرمؤمنان در باب «فرائض» به من رسیده بود. آن را بر امام هشتم على بن موسى الرضا ـ ع ـ عرضه داشتم؛ فرمودند صحیح است.[14]
همچنین عمرو متطبّب مى گوید: كتاب «دیات» ظریف بن ناصح را بر امام صادق ـ ع ـ عرضه داشتم؛ تأیید فرمودند.[15]
حسن بن الجهم نیز نقل مى كند كه همین كتاب (دیات) را بر امام رضا ـ ع ـ عرضه داشته و ایشان تأیید فرموده اند.[16]
افزون بر دلایلى كه تا اینجا ذكرشان گذشت، كلام پیامبر اكرم در خطبه مسجد خیف كه فرمود: «نَضّرالله عبداً سمع مقالتى فوعاها و حَفظها و بلَّغَها مَن لم تبلغه»[17]، دلیل روشن دیگرى بر لزوم نوشتن است. چه آنكه بهترین مصداق حفظ، نوشتن است و در روایت آمده كه سفیان ثورى، از یكى از اصحاب امام صادق ـ ع ـ درخواست كرد كه او را به حضور آن حضرت ببرد. او اجازه گرفت و سفیان در وقت مقرّر رفت و پس از استجازه ورود، درخواست قلم و دوات نمود و گفت: «خطبه رسول الله در مسجد خیف را بیان فرما». حضرت فرمود: «اكتب بسم الله الرحمن الرحیم. خطبة رسول الله فى مسجد الخیف، فقال: نَضَّرالله عبداً سمع مقالتى فَوَعاها و... [كه گذشت]».[18]
بدین ترتیب، باید گفت سنّت در دیدگاه تشیّع، از آغاز صدور، همراه با تمامى جنبه هاى حفظ و رعایت، و از جمله مقیّد به كتابت بوده است. چنین حالتى در سنّت از نظر عامّه نیست مگر در اندكى از آن؛ و لذا در نزد آنها معروف است: «كلّ حدیثٍ رَواه الشافعى عن مالك عن نافع عن ابن عمر، فهو سلسلة الذَّهَب». ولى در نزد علماى شیعه، «كلّ حدیثٍ صَدَر مِن المعصومین مِن علىٍ ـ ع ـ الى مولینا العسكرى، فهو سلسلة الذّهب» و علاوه بر آن، در حدّ فاصل میان علماى ما و معصومین نیز راویانى هستند كه احادیث رسیده به وسیله آنها سلسلة الذهب است؛ كسانى نظیر زراره و محمد بن مسلم و أبان و ابن ابى عمیر و یونس و غیر ایشان.
بنابراین مى توان گفت كه «اهل سنّت حقیقى»، فرقه شیعه جعفرى است و نه معروفین به «اهل سنّت» كه چون از نظر حدیث در مضیقه قرار گرفتند، قیاس و استحسان و استقراء و امثال آنها را مدارك و منابعى در عرض كتاب و سنّت قرار دادند. لكن انصاف این است كه علماى اهل تسنّن، در نقل و تنظیم احادیث، بیش از ما زحمت كشیده اند؛ چنانكه در تفسیر كلام الله نیز مطلب همین طور است.
خداوند را به خاطر همه نعمتهاى بى دریغش، از جمله نعمت دسترسى به «سنّت» كه راهگشاى حیات طیبّه است، و نعمت راهیابى به ولایت اهل بیت ـ ع ـ كه امامان حق اند، شكر مى گزارم... یا اهلَ بیت النبوّة!... عندكم ما نَزَلت به رسلُه و هبطت به ملائكته... مَوالىَّ!... بكم علَّمنا الله معالم دیننا و أصلح ما كان فَسَد مِن دنیانا...[19]
اللهمّ انّا نشكرك على أن عرّفتنا نفسك و رسلك و خاتمَ رسلك و حُجَجِك و خاتمَ حُججِك، و مانَدرى ما نشكر أجمیل ما تنشر أم قبیح ما تستر، ام عظیم ما أبلیتَ و أولیتَ ام كثیر ما منه نجیت و عافَیت، والسلام علیكم و رحمة الله.
پی نوشت ها:
--------------------------------------------------------------------------------
1 - عیون اخبار الرّضا(ع): 2/173؛ البحار: 85/257/3
2 - الشعراء: 193 ـ 195
3 - لغزش بزرگان، لغزشى بزرگ است.
4 - الكافى: 1/53/14؛ وسائل الشیعه: ابواب القضاء، ب 8 ح 26
5 - امالى المفید: 42/10؛ حلیة الابرار: 2/95؛ الخرائج و الجرائح: 2/893؛ البحار: 2/148/21
6 - الكافى: 2/74/2
7 - الاحزاب: 33
8 - البحار: 36/331/191
9 - المستدرك على الصّحیحین: 1/106؛ عوالى اللئالى: 1/68؛ منیة المرید: 267؛ كنزالعمّال: 10/147؛ البحار: 2/151 و در برخى نقلها چنین آمده است: «قال رسول الله: قیدواالعلم. قلتُ و ما تقییدُه؟ قال: كتابتُه».
10 - بصائر الدرجات: 149؛ الكافى: 1/296
11 - الكافى: 1/297
12 - الكافى: 1/52/9
13 - الكافى: 1/52/10
14 - الكافى: 7/330/1
15 - الكافى: 7/324/8
16 - الكافى: 7/324/9
17 - الكافى: 1/403/1 [خداوند خرّم سازد بنده اى را كه سخن مرا بشنود و ازبر كند و نگاه دارد و به كسى كه به او نرسیده برساند.]
18 - الكافى: 1/403/2
19 - همان.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:17
دعا و زیارت
زندگی دنیوی انسان، فرصتی مناسب و منحصربفرد برای پیمودن راه كمال و نایل شدن به سعادت ابدی است.
خداوند متعال برای سهولت وصول انسان به این امر مهم پیامبران را مبعوث فرمود تا انسان ها را به وسیله آن ها راهنمایی نماید. اما، انسان ها از آنجا كه مختار و انتخابگر آفریده شده اند دربرابر دعوت انبیای الهی واكنش های متفاوتی داشته اند و به همین علت، سرنوشت های متعددی دارند.
در این مقاله، نویسنده سعی كرده است به تبیین این موضوع بپردازد مطلب را با هم ازنظر می گذرانیم:
فرآیند تكاملی انسان
انسان فرآیند تكاملی را در طول یك زمان مشخص و معینی می پیماید. هرچند كه برخی از محققان و اندیشمندان بنابر آیات مربوط به عالم ذر، از وجود علمی و عینی (عین ثابته عارفان) در مقام فیض اقدس و فیض مقدس سخن گفته و بر این باورند كه هر انسانی پیش از وجود خارجی مادی اش، در عامل و نشئه های دیگری به سر برده و در آن عالم است كه از مردمان پیمان گرفته شد و امانت را پذیرفت و بار آن را به دوش كشید و سپس در یك حركت دوری من الله و الی الله عوالم برزخ نزولی و جهان ماده و برزخ صعودی و عالم ملكوتی و الهی را طی كرده و خواهد كرد؛ با این همه هیچ شك و شبهه ای نیست كه آدمی در جهان ماده دوگونه زندگی داشته است؛ یكی زندگی جنینی و دیگری زندگی پس از تولدش در روی زمین كه هریك خود به تعبیری عالمی خاص خود و نشئه ای ویژه ای با خصوصیات و ویژگی های استثنایی است.
هركسی وارد این دنیا می شود، از عالم جنینی خود اطلاعات كامل و درستی ندارد و تنها ازطریق دستگاه و سازه های فناوری نوین اطلاعاتی از چگونگی شكل گیری جنین و رشد مادی آن به دست می آورد ولی از همه آن چه واقع می شود اطلاعی ندارد. از این رو از چگونگی دمیدن روح، آدمی جز توهم و تخیلات تیره و تار چیزی به ذهن ندارد.
پس از زاد و زایش نیز این فرآیند ادامه می یابد و آدمی در میان مشكلات و كشاكش درد و رنج، آسایش و آرامش، نیازها و خواسته ها، ازطریق آموزش های تجربی، علمی، وحیانی و پرورش ها و تربیت های خاص خود و دیگران، قوا و ظرفیت های وجودی خودش را آشكار می كند. در این مقطع زمانی اززندگی هرچند به عنوان یك فرزانه و فیلسوف به آینده و پس از مرگ نمی نگرد ولی همانند زندگی جنینی خود اطلاعات درستی ندارد و آینده به شكل مبهم و تیره ای پیش روی او نمایان می شود. ازا ین رو بیشتر به اقتضای طبیعت مادی خود با زندگی مادی روزمره درگیر می شود و كم تر به آینده مبهم خود می نگرد و در راه شناخت آن گام برمی دارد.
واكنش انسانها نسبت به آینده
تنها عده ای خاص هستند كه با بهره گیری از داده ها و اطلاعات وحیانی نسبت به گذشته و آینده خود به نوعی آگاهی می رسند. این دسته نیز به دو دسته تقسیم می شوند: نخست كسانی كه با شناخت كلی از وضعیت كنونی خود، با بهره گیری از روش ها وشیوه هایی كه از بیرون از عقل بشری و از راه وحی به دست آورده اند، دست به اعمال و كارهایی می زنند تا نوعی آمادگی در اندیشه و وجود خود پدید آورند و نسبت خود را با آینده بازسازی كنند و خود را به آن نزدیك سازند. آنان به این باور رسیده اند كه این مقطع، مقطع كوتاهی از زندگی بشر است و هدف از خلقت و آفرینش آدمی چیزی فراتر وبرتر از زندگی مادی دنیوی است. با اعمال و كارهایی كه انجام می دهند به نوعی ظرفیت و توانمندی دست می یابند كه آینده را از ورای ماده می بینند و یا دست كم به بخشی از آینده آگاهی و حتی دسترسی می یابند. آینده ای كه از ورای مرگ می آید و به شكل «عالم برزخ» خودنمایی می كند.
دسته دوم با آن كه از طریق وحی شناخت اجمالی و كلی نسبت به وضعیت كنونی و آینده خود یافته اند ولی به دستورها و پیام های وحیانی عمل نمی كنند و یا تنها به برخی عمل می كنند و در عمل برخی از ظرفیت ها و توانمندی های خویش را آشكار می سازند. دست كم می توان گفت بیشتر مردمان مؤمن به خدا، وحی و آموزه های هدایتی وحیانی، این گونه هستند.
اینان به نوعی تردید، دست كم می توان گفت در حوزه عمل به سر می برند و در میان نوسانات ماده و گرایش ها و جاذبه های آن و تمایلات آخرتی حركت می كنند و پاندول وار به هریك از دو سوی آخرت و یا ماده كشیده می شوند. از این رو می توان دست كم آنان را در حوزه عمل مذبذبین دانست كه در نوسان تردید به سر برده و عمل می كنند. پس به برخی از اعمال اقدام و از برخی سرباز می زنند. حتی می توان درباره برخی گفت كه به برخی از آموزه ها و گزاره های و حیانی ایمان و به برخی دیگر كافر هستند؛ از این روست كه درعمل نیز چنین برخورد و كنش و واكنشی از خود بروز می دهند. به هرحال انسان ها به این سه دسته اصلی تقسیم بندی می شوند كه قرآن از آنان به كافران كه ایمان ندارند، مسلمانان (كه خود به دو دسته منافقان كه ایمان ندارند ولی در ظاهر مومن هستند و فاسقانی كه ایمان دارند ولی در عمل خلاف آن باور كار می كنند. ناگفته نماند كه مراد از مسلم دراین جا اهل تسلیم در برابر خدا و آموزه های وحیانی است) و دسته سوم مومنان یاد می كند كه هم به آموزه های وحیانی ایمان دارند و هم براساس آن عمل می كنند.
مومنان واقعی از آن چه در گذشته اتفاق افتاده و آن چه در عوالم دیگر و یا دست كم در برخی از عوالم اتفاق می افتد آگاه و باخبرند، اما بیشتر مردمان از آن آگاه نیستند و در محدود چشم انداز دنیا می بینند، می اندیشند و عمل می كنند. از این رو هنگامی كه مرگ به سراغ ایشان می رود تازه چشم هایشان باز می شود: فبصرك الیوم حدید (معارج) و بهشت و یا دوزخ برزخی در جلوی چشمانشان نمایان می شود و در آن حالت است كه لترون الحجیم؛ دوزخ را به راستی می بینند.
عالم برزخ و قیامت
عالم برزخ نیز زمان و مقطعی از زندگی انسان است. این عالم كه فاصله میان مرگ و قیامت كبرا است، بخشی از فرآیند تكاملی انسان را شكل می بخشد. (مومنون آیه 001) پس از آن است كه قیامت كبرا آغاز می شود و انسان به بخشی دیگر از زندگی خود وارد می شود.
قرآن درباره واكنش ابتدایی مردگان نسبت به عالم جدید مطالب زیبایی را بیان می دارد كه در اینجا جایگاه بیان و تبیین آن نیست. همین گونه و یا زیباتر و شگفت تر را نسبت به زندگی قیامتی از خود بروز می دهد. قرآن در آیه 1 تا 3 سوره زلزال با اشاره به مسئله زلزله شدید رستاخیز و واكنش انسان ها نسبت به اتفاقات و روبه رو شدن با عالم رستاخیز می فرماید: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها؛ هنگامی كه زمین به شدت می لرزد و بارهای سنگینش را بیرون می ریزد، در آن هنگامه است كه انسان می پرسد: زمین را چه شده است؟
این نخستین واكنش آدمی با عالم قیامت و رستاخیز آدمی است. بیشتر مردمان كه درباره قیامت با تردید برخورد می كردند و گاه با تعجب و شگفتی، از یك دیگر می پرسند كه آیا پس از دنیا و مرگ، دنیا و عالم دیگری هست: یقول الانسان اذا ما مت لسوف اخرج حیا (مریم آیه 66) اكنون از خاك بیرون می آیند و ناگهان خود را در حالتی می یابند كه زمین به شدت می لرزد و همه آن چیزهایی را كه در درون خود داشت بیرون می ریزد. این اتفاق و بارسنگینی كه از درون زمین بیرون می آید، انسان و جن است كه پیش از این مرده و در درون خاك جای گرفته بودند؛ زیرا چنان كه می دانیم هر یك از انسان و جن را ثقل خوانده اند و اینان اكنون آن بار سنگینی است كه زمین از خود بیرون می ریزد. همین كه این انسان ها مرده از درون زمین با تكان های شدید و لرزش های بی امان بیرون ریخته می شوند (مانند تكان هایی كه برای جدا كردن داخل سرند انجام می شود)، شگفت زده و هراسان از یك دیگر می پرسند: زمین را چه شده است؟
تصویر قرآن از انسان ها مرد ه ای كه سر از خاك برمی دارند این است كه آنان گویی به خواب رفته بودند و اكنون با لرزش های زمین بیدار شدند. از این رو از به هم ریختگی و آشوب و لرزش زمین شگفت زده می شوند و درپی چاره جویی هستند. قرآن بیان می دارد كه اكنون زمان آشكار شدن حقایق آن چنان كه باید و شاید است. اخبار همگان معلوم می شود و هركس درمی یابد كه چه شده است و در فرآیند تكاملی به كجا رسیده است و سیر وجودی خود را چگونه پیموده است.
خداوند پیش از این به انسان ها هشدار داده بود كه زندگی مادی دنیوی، همه زندگی نیست و انسان بیهوده آفریده نشده است (قیامت آیه63) تا پس از زندگی كوتاه از میان برود و هیچ و فوت شود؛ بلكه به جای فوت و هیچ شدن، توفی و گرفتن جان هاست كه مدتی را در زمین به سر برده و سپس به عالم برزخ رفته و اكنون دوباره به حالتی بازمی گردد كه هم جسم و هم جانش با اوست، چیزی شبیه زندگی مادی دنیایی با تغییرات گسترده و زیربنایی كه خداوند از آن به تبدیل زمین و آسمان یاد می كند: یوم تبدلت الارض غیرها.
در سوره قیامت به چگونگی برچیده شدن این نظام كنونی و تبدیل زمین و آسمان اشاره می شود. سپس در همان جا به حالتی كه انسان با آن روبه رو می شود توجه می دهد كه می كوشد تا خود را از وضعیت موجود آن زمان برهاند. ولی با حالتی مواجه می شود كه گریزگاهی را نمی جوید و نمی یابد. پس رو به یك دیگر می كنند و ناتوان می گویند: یقول الانسان یومئذ این المفر؛ اكنون كدام گریزگاهی است كه بدان سو بگریزیم. (قیامت آیه01) و خداوند پاسخ می دهد كه دیگر گریزگاهی نیست و این جا قرارگاه و مستقر آدمی است و باید در آن بماند. (همان آیه11و21)
وقتی آدمی خود را در این وضعیت می یابد به همه چیزهایی كه پیش از این با اعمال خود ساخته بود و وجودش را به آن شكل و شاكله داده بود آگاه می گردد. البته قرآن بیان می كند كه انسان به دو دسته از اعمال خود آشنا می شود. اعمالی كه از آن به (پیش فرستاده) یاد می كند كه به نظر می رسد همان هایی است كه خود در زندگی بدان عمل كرده است و اعمال (پس فرستاده) كه بیانگر اعمالی است كه از طریق باقیات و سنت ها و سیره به جا گذاشته است. این اعمال خیر یا شر، اعمالی است كه از طریق باقیات صالحات و یا سیئات مانند اعمال عام المنفعه، فرزندان نیك و یا بد و سیره و سنت های پسندیده و ناپسند از خود به جا گذاشته است.
انسان در آن هنگامه به همه اعمال و وجود و شاكله خود آگاهی كامل و تمامی دارد كه از آن به بصیرت یاد می شود و می فرماید: الانسان علی نفسه بصیره (قیامت آیه 31و 51) بنابراین دیگر عذرخواهی و توجیه اعمال نمی تواند مفید و مؤثر باشد؛ زیرا انسان خودش را نمی تواند فریب دهد. وقتی خودش را با اعمال ناپسند كور كرد و نابینایی قیامتی شد، نمی تواند این شاكله و شخصیت وجودی خودش را انكار كرده و بگوید كه بینا و بصیر است.
بنابراین انسان در قیامت با اعمال خود مواجه و روبه رو می شود كه به شكل وجودی و تحقق خارجی ظهور و بروز می كند و كارنامه اعمال وی همان شخصیت و شاكله وجودی اش می باشد كه می تواند گرگ و یا هر جانور دیگری باشد و یا پست تر و فروتر از جانوران: كالانعام بل هم اضل. این كه قرآن می فرماید كارنامه عمل فرد بر گردن او آویخته است (اسراء آیه 31) بیانگر آن است كه انسان با آن خود را شكل بخشیده و كاملاً بر پایه آن تبدیل و تغییر كرده است. چنان كه وقتی برخی از قوم یهود با تجاوز حدود الهی به شكل میمون و بوزینه و یا خوك درآمدند به این معناست كه شاكله وجودی ایشان این چنین تغییر ماهیت و هویت می دهد. استاد حسن زاده آملی می فرماید كه انسان برخلاف تصور نوع الانواع نیست بلكه جنس الاجناس است كه می تواند به نوع ها و یا انواع متفاوتی تغییر شكل دهد. به این معنا كه انسانی می شود كه گاو شتر پلنگ است و یا گرگ و میش و خر است و مانند آن. وی در ادامه از این نیز فراتر رفته می فرماید كه هر شخص انسانی خود نوع منحصر به فرد است. به این معنا كه اگر جبرئیل خود یك نوع است و عزرائیل خود نوع دیگر می باشد. انسان هم چنین است كه هر فرد و شخصی از انسان می تواند به یك نوع خاص تغییر شكل و ماهیت دهد. از این رو هر شخص آدمی در این فرآیند زندگی خود به نوعی تكامل در جهت صعود و سقوط دست می یابد كه می تواند نوع منحصر به فرد شود كه با دیگران تفاوت های ماهوی و هویتی خواهد داشت. هیچ دو انسانی از همه جهات به هم شبیه و همانند نخواهد شد و در قیامت می بینیم كه وحوش های مختلف و متنوع محشور می شوند. این وحوشی كه حشر می شوند، همین انسان ها هستند كه به شكل جانورانی محشور می شوند. چنان كه پیش از این برخی از یهودیان خوك، میمون و بوزینه شده اند، دیگر افراد و اشخاص امت ها و ملل نیز تغییر ماهیت و شكل می دهند و این گونه است كه روز قیامت، روز حشر جانوران و انسان هاست؛ زیرا در صحنه كبرای قیامت انسان آن چه را به كدح و سعی به دست آورده است، نشان می دهد. مگر نه این است كه لیس للانسان الا ما سعی؛ برای انسان جز آن اعمال و تلاش ها و سعی ها نیست. اكنون روز حادثه كبرای قیامت است كه این سعی به شكل واقعی و وجودی خودش را نشان می دهد و انسان آن چه را سعی كرده است درمی یابد و متذكر می شود: فاذا جائت الطامه الكبری یوم یتذكر الانسان ما سعی (نازعات آیه 43و 53) این تذكر از آن جایی كه بیانی نیست بلكه وجودی و خارجی است سودی ندارد كه بتواند خود را تغییر دهد. از این روست كه دیگر این ذكر نمی تواند تأثیر در تغییر شخصیت آدمی پدید آورد. چون جایی ذكر در دنیا بوده است كه به سر آمده است: و جی یومئذ بجهنم یومئذ یتذكر الانسان و انی له الذكری؛ آن روز دوزخ آورده می شود و آن روز انسان متذكر می شود ولی زمان تذكر گذشته است. (فجر آیه33) این دوزخ ذات اوست كه در درون اوست و نمی تواند از آن خارج شود و دوزخ را بیرون راند. از این روست كه در درون آن آتش است نه در بیرون او. از این روست كه از درون می سوزد و آتش در درونش لهیب می كشد.
اگر این گونه است، پس بهشتیان نیز این گونه از نعمت وجودی خود بهره می برند و از نعمت های وجودی كه رضوان جانشان است سود می جویند. آیات قرآنی درباره واكنش مؤمنان نیز تصویر و ترسیم زیبایی آورده است كه می توان در آیات سوره الرحمن و الواقعه و مانند آن یافت.
باشد با پیش گیری و تقوای الهی خود را در مسیر بالندگی و تكامل و روضه رضوان بسازیم و در دنیا كه كارخانه انسان سازی است، به درستی و بر پایه آموزه های قرآنی و وحیانی عمل كنیم.
دوشنبه 19/11/1388 - 11:12
دعا و زیارت
قال علی علیه السلام
وَ فِی القُـرآنِ نَـبَـاُ مَا قَبـلِکُم وَ خَـبَـرُ ما بَـعـدِکُـم وَ حُکمُ مَا بَـیـنِکُم نهج البلاغه/ حدیث 313
سرگذشت نسلهای پیشین شما، و خبرهای مربوط به نسلهای آینده شما، و احکام
و دستورات مربـوط به امـوری که بیـن شـما جاری است، هـمه در قـرآن آمده است.
آنچه انسان، در زندگی این جهانی خود به آن نیازمند است، به طور کلی، خارج از این سه مورد نیست:
1- نخست، میخواهد بداند که پدران و مادران و نیاکان او، درگذشته، چگونه بوده، چگونه زیستهاند، چهها میاندیشیده، چه سرانجامی داشته، و در چه وضعی و حالی درگذشتهاند.
2- آنگاه، میخواهد بداند که پس از مرگ او، دنیا چه صورتی خواهد داشت، و نسلهای آینده در چه اوضاع و شرایطی خواهند زیست، و احوال آنها، در دنیای آینده چگونه خواهد بود. (البته این منظور از آینده می تواند اعم از آینده دنیا بوده و آخرت را نیز شامل شود)
3- و سپس میخواهد بداند در حال حاضر، در دوران بین گذشته و آینده، که خود در آن زندگی میکند، با مردم چگونه باید رفتار کند، و اموری را که بین او و دیگران جاری است، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و در طریق آسایش و رستگاری گام بردارد.
قرآن مجید، کلام الهی و آسمانی ما مسلمانان، کتاب سازنده و روشنگری است که این سه موضوع مهم و حیاتی را، برای ما، به روشنی و بدون تردید یا ابهام، توضیح داده است.
پس ما، اگر میخواهیم با درک و آگاهی زندگی کنیم و در منجلاب گمراهیها فرو نرویم، و به سوی سعادت گام برداریم، باید قرآن را به دقت بخوانیم، معنی آن را درک کنیم و مفاهیم آن را دستور زندگی خویش قرار دهیم، و دستورات و احکام آن را به کار بندیم.
بنیاد نهج البلاغه دوشنبه 19/11/1388 - 11:10
دعا و زیارت
قرآن كریم می فرماید: ... یَوَدُّ اَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّر اَلْفَ سَنه.( بقره/96)
با این بیان به یكی از«معایب»یهود اشاره دارد؛و می گوید: یهودیان آرزومندند كه هزار سال عمر داشته باشند .
پس طبق فرهنگ قرآن آرزوی عمر زیاد مذموم است . لذا این که می گویید ان شاء الله 120 ساله باشی این هم مذموم خواهد بود ! یعنی، چیزی را كه قرآن نهی كرده است ما درست همان را انجام می دهیم !
این به خاطر این است كه«فرهنگ»ما با فرهنگ«قرآن»هماهنگ نبوده است .
فرهنگ قرآن مذمت می كند كه انسان آرزومند عمر طولانی باشد . حرص به حیات دنیا از دید قرآن كریم مذموم است .
در حالیكه ما در فرهنگ خودمان این معنی را به فرزندان خود تزریق می كنیم . و جزء دعاهایمان می شود كه عمر طولانی داشته باشیم . پس انسان نبایست حریص عمر طولانی باشد، نه برای خود، و نه برای دیگران .
آن چیزی كه برای انسان مطرح است این است كه در این حیات دنیا«بیدار»باشد . عمده برای انسان«پاك»رفتن است نه«زیاد»ماندن .
جلسه، جلسه امتحان است و ارزش انسان در این است كه پاسخ ها را درست جواب داده باشد . دقیقه اول پاسخ را بدهد، از نمره او كسر نخواهد شد، نمره را بر اساس همان سوالاتی كه طرح نموده اند می دهند .اگر به کسی 100سوال داده باشند، نمره 20را بین آن 100سوال تقسیم می کنند. و اگر به كسی هم دو سؤال داده باشند، نمره 20را به آن دو سؤال می دهند.
اینكه عمر انسان طول بكشد معنایش آن است كه سؤالات بیشتر شود !
نمره 20 بر مجموع آن سؤالات، همینطور اگر مال انسان، توان انسان و...بیشتر شود؛ یعنی كه آن سرشكن گردد .
عمده این است كه انسان سؤالات را جواب بدهد والا اینكه چند سؤال باشد مهم نیست .
شیوه تربیت
مثلی معروف است كه می گوید: اِیاكَ آَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جارَّ ؛ درب ! به تو می گویم دیوار تو گوش كن ! و در روایت آمده است كه«تعلیمات»كتاب خدا؛ قرآن كریم از همین قبیل است .
یعنی؛ بی پرده، مستقیم و سریح سخن نمی گوید، بلكه با«كنایه»و دیگران را مخاطب خود قرار دادن، حرف های بسیار خود را خواهد گفت .
شاید برای خود شما هم این اتفاق افتاده باشد كه از دوست خود معایبی سراغ داشته اید اما به صراحت نخواسته اید به او بگویید بلكه با این بیان گفته اید كه مثلا: دوستی داشتم در گذشته معایبی داشت و یكی از معایب او این بود كه حرفها را پیش خود نگاه نمی داشت، و هر حرفی را كه می شنید پیش این و آن طرح می كرد، و همین امر باعث فتنه و اختلاف و درگیری می شد و...
طبیعی است كه این نوع نصیحت گویی نافذتر و پرتأثیرتر خواهد بود . و قرآن كریم جهت نفوذ بیشتر در طرح نصایح، همین شیوه را اتخاذ نموده است، یعنی نقل گذشته و گذشتگان می نماید و می گوید: «یهود»چنین كردند یا چنان كردند .
یعنی، مسلمانها ! شما چنین و چنان نكنید .
آیت الله حایری شیرازی
از گناه متنفر باش نه از گناهکار
دوشنبه 19/11/1388 - 11:8