• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1227
تعداد نظرات : 536
زمان آخرین مطلب : 5112روز قبل
شعر و قطعات ادبی

هر كه در سر هوس ماه دل آرا دارد

در هوای سحری او سر سودا دارد

 

محرم محرم دل در سر كوههای دگر

هم سرای دگر و سرو دل آرا دارد

 

عطر گلهای سما حامی او می گردد

هر كسی سرو سهی در سرگلها دارد

 

دل ما كرد دمادم هوس ملك دلا

سر ما هم هوس آهوی صحرا دارد

 

عطر گل كرد معطر همه عالم را

گل ما هم همه عطر سما را دارد

شنبه 14/9/1388 - 15:48
شعر و قطعات ادبی

فَسَلَامٌ لَّكَ مِنْ أَصْحَابِ الْیَمِینِ

 

  
میترسم از آن لحظه که عمرم به سر آید
مهتاب رخت بعد غروبم به در آید
می ترسم از آن دم که بیایی و نباشم
جان از بدنم رفته و عمرم به سر آید
می خوانمت ای یار ز صبح ازلی 
آه از دل خونم ز غم هجر برآید
در راه تو من منتظرم تا که بیایی
از گل وصل رخت بهر دلم کی ثمر آید
بر دامن تو رشته دل را چو ببستم
کی مهر رخت از پس پرده به در آید
جز هجر تو اندر دل من هیچ غمی نیست
کی می شود از سینه غم هجر برآید
هر سو نگرم از تو و از وصل بگویند
کی می شود این فصل فراق تو سرآید
از باغ غمت لاله چو بسیار بچیدیم
کی می شود اندر دل ما لاله وصل تو برآید

شنبه 14/9/1388 - 15:48
شعر و قطعات ادبی

به نام خدا

سلام

 

برو بباغ و به گل‌ها سلام ما برسان

 

 

برو بباغ و به گل‌ها سلام ما برسان

به نسترن! به شقایق پیام ما برسان

 

به سروها، به سمن‌ها، به یاس‌های سپید

درود و تهنیت و احترام ما برسان

 

به ضیمران که زندچنگ در سلاسل بید

اطاعت و ادب و التزام ما برسان

 

به هرکجا شنوا گوش التفاتی بود

به وجه خیر و سلامت کلام ما برسان

 

به خوشه‌های اقاقی، به شاخه‌های تمشک

به اعتبار سخن،‌اهتمام ما برسان

 

بگو به دختر باران برقص بر در و دشت

نمی به کام «بهار صیام» ما برسان

 

بگو به ابر محبت، طراوش شعفی

از آن سحاب مودت به کام ما برسان

 

ببار بر سر باغ و گشای «ستر ربیع»

به حد لذت درکش مقام ما برسان

 

زلال آب روان را بچشمه سار بگو

نمی ز کوثر عرفان به جام ما برسان

 

بخوان بگوش جلودار تا رود به وفاق

به سالک سفر «دل» زمام ما برسان

 

اسیر سلطه خاریم و شب، خدای طرب

به صبح سلطنت «گل» دوام ما برسان

 

بیا و تشنگی ما «خمار مردم» را!

به گوش «ساقی غایب» امام ما برسان

 

ببین که «خون شقایق» گرفته دامن دشت

به «نور دیده نرگس» سلام ما برسان

 

شنبه 14/9/1388 - 15:47
دانستنی های علمی

 

طلای  طُرّه ی  دلــــدار وامی

دهد او روی  دل را در سلامی  

 

 

که طعم  کــــام  ماهم  دُرّ اعلا

همـــــاره  ماهواره  سوی  والا

 

 

 

  اگر او رو مرا هم  درد  مرهم

مُــــراد دل سراسر دارد عالـــم

 

 

 

 سرای سعی درداروی مــــاهی

هوای مهر در هـر مهر و ماهی  

 

 

  گَرَم گرما دهی مهری که درمِی

دلم را  وحی  هادی  گو مرا کِی

شنبه 14/9/1388 - 15:45
دانستنی های علمی

یابقیه الله(عج)

دلم افتاده می دانم که خیلی زود می آئی

             کجا یاکی؟نمی دانم خلاصه زود می آئی

برای بستن زخم قناری هاشده،حتی

               وازدنیا اگریک لحظه باقی بودمی آئی

دل من هرچه می گردد درونش گم شده چیزی

                وتوحتما برای رفع این کمبود می آئی

سحر،دل خسته از این انتظارسرد وطولانی

             کسی آهسته زیرگوش من فرمود:می آئی

اگردستی بخشکاند تمام نیل نیلی را

              توباصندوق چوبی از فراز رود می آئی

به دنبالت ورق خواهم زد این تقویم خالی را

              دلم افتاده می دانم که خیلی زود می آئی

                                     (علی احمدی)

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم واهلک اعدائهم

شنبه 14/9/1388 - 15:44
دانستنی های علمی

یا بقیه الله (عج)

الا ای عطر دین ما کجایی؟

            شه خضرا نشین ما کجایی؟

مذاب کوره ی آهنگرانم

           به یادت جمعه ها در جمکرانم

تو را احوال میپرسم ز مردم

          چه در سهله، چه در کوفه، چه در قم

حبیبا! جانب احباب برگرد

          رعیت هستم ای ارباب برگرد

ز هجرت مهدیا در کنج خانه

         دعای ندبه می خوانم شبانه

شب و روز از فراقت بیقرارم

         بیا مهدی، بیا مهدی ست کارم

                                    (علی احمدی)

اللهم عجل لولیک الفرج

شنبه 14/9/1388 - 15:43
دانستنی های علمی
فرشته مرگ سلام در گذشته های دور، مجسمه ساز، نقاش و هنرمندی بود چنان چیره دست که هر گاه مجسمه ای می ساخت، به سختی می شد آن را از آدم واقعی تشخیص داد. یعنی آنقدر زنده و طبیعی و شبیه! روزی طالع بینی به او گفت که ستاره ی عمرش به زودی خاموش می گردد. وحشت سراپای وجود مرد را فرا گرفت. او که مثل هر انسانی می خواست از چنگال مرگ بگریزد، در این باره عمیقاً فکر کرد و به این راه حل رسید که یازده مجسمه از خود بسازد و هنگامی که مرگ درش را کوبید و فرشته ی مرگ از در وارد شد، در میان آن یازده مجسمه ایستاده و نفس در سینه حبس کند. او به این ترتیب نقشه اش را عملی ساخت و روز موعود فرا رسید. فرشته مرگ پاک گیج شده بود و نمی توانست به چشمانش اعتماد کند. تا به حال چنین اتفاقی برای او نیفتاده بود ــ عجب اوضاع درهم و برهمی ! همه می دانند که خداوند هرگزدوازده آدم مشابه خلق نکرده است؛ او همیشه موجودات بی همتایی می آفریند. خدا هرگز به هیچ کار یکنواختی اعتقاد ندارد. او که خط تولید کارخانه نیست؛ کاملاً مخالف نسخه برداری است. کار او فقط خلق نسخه های اصلی است. چه اتفاقی افتاده است؟ دوازده نفر دقیقاً شبیه هم؟ اکنون جان کدام یک از آنها را باید گرفت؟ آن هم در حالی که فقط یکی باید جان بدهد... فرشته ی مرگ قادر به تصمیم گیری و انتخاب نبود. گیج و نگران و عصبی به نزد خدا بازگشت و پرسید: " چه کار کرده اید؟ آنجا دوازده نفر آدم، درست مثل هم هستند و من وظیفه دارم فقط یکی را بیاورم. آخر چطور آن یکی را انتخاب کنم؟" خداوند خندید و فرشته ی مرگ را نزدیک خود خواند و دستور کار ــ کلید تشخیص واقعی از غیر واقعی ــ را به دستش داد و گفت: " فقط به آن اتاق کذایی برو و جملاتی که را گفتم برای هنرمندی که خود را لابه لای آن مجسمه ها پنهان کرده، بازگو کن! " فرشته ی مرگ پرسید: " آخر این چه اثری می تواند داشته باشد؟ " خداوند پاسخ داد: " نگران نباش. فقط برو امتحان کن ." فرشته ی مرگ در حالی که هنوز باور نداشت که این حقه کارگر بیفتد، سر وقت مجسمه ها رفت. اما وقتی خداوند امر کرده، باید که فرمان او را بی چون و چرا احرا کرد. او وارد اتاق شد، به اطراف نگاهی انداخت و بدون آنکه شخص خاصی را مخاطب قرار دهد گفت : " جناب! همه چیز بی نقص است، جز یک چیز . شما در عین شاهکار کردن، یک نکته را فراموش کرده اید. اینجا یک اشتباه وجود دارد. " مرد هنرمند که پاک فراموش کرده بود که باید پنهان بماند، از جا پرید و گفت: " کدام اشتباه؟ " فرشته مرگ خنده ای سر داد و گفت: " خوب گیرت آوردم! این تنها اشتباه توست. تو نمی توانی خودت را فراموش کنی. حالا بیا، بیفت جلو که برویم نویسنده:روزبهان
شنبه 14/9/1388 - 15:42
دانستنی های علمی

مرا به غیر تو نبود پناه مهدی جان

که من گدایم و هستی تو شاه مهدی جان

در انتظار تو شاها گذشت عمر عزیز 

نگشت حاصل من غیر آه مهدی جان

شها فقیرم و مسکین و بر سر راهت

نشسته ام به امید نگاه مهدی جان

من عاشقم که ببینم جمال تو آیا

بود به سوی جناب تو راه مهدی جان؟

بحق حرمت اجداد خود نما نظری

ز مرحمت به من رو سیاه مهدی جان

خمید پشت من که از بار معصیت شاها

نموده ام همه عمر اشتباه مهدی جان 

شنبه 14/9/1388 - 15:41
دانستنی های علمی

فقط گفتی به ما پرواز- پرواز!

در زندان غیبت کی شود باز؟

بدون تو چگونه پرگشاییم؟

برای هر عمل هستی سر آغاز

برای ما نمانده سوز و آهی

تو می گویی بخوان آواز- آواز؟

میان ما خوارج یکه تازند

کدامین ارتش و نیرو و سرباز؟!

سخن کوتاه آقا جان-غریبی

نداری یاور و دلسوز و غمساز

مرا از خواب شب بیدار گردان

شنبه 14/9/1388 - 15:39
دانستنی های علمی

به نام هستی بخش عالم

 

*سلام قولا من رب الرحیم*

 

 

در آتش رهایم، خدا شاهد است!

به غم مبتلایم، خدا شاهد است!

 

شب است و دل و بیکسی وایِ من!

به درد آشنایم، خدا شاهد است!

 

دگر صبر و تابی، دگر طاقتی

نمانده برایم، خدا شاهد است!

 

دلم میگدازد در آتش، دریغ!

به غم همنوایم، خدا شاهد است!

 

شکسته است آیینه های مرا

غم دیر پایم، خدا شاهد است!

 

رسیده است تا نا کجا، نا کجا

طنین صدایم، خدا شاهد است!

 

بگو جان ما را زغم چاره چیست؟

اسیر بلایم، خدا شاهد است!

 

به شعر غریبم به شبهای غم

ترا میسرایم، خدا شاهد است!

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج

الهی آمین

شنبه 14/9/1388 - 15:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته