• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 471
تعداد نظرات : 173
زمان آخرین مطلب : 4948روز قبل
شعر و قطعات ادبی

                            عروج

هراس من از

امروز و فردا نیست

که پشت سرم

گذشته ایست سخت طوفانی و غریب

در هیاهوی مبهم یک

اتفاق زرد و پوشالی

دیگر برایم گریزی نیست از

مردن و سکوت

که آسمان پوشانده تنگ

لباس سیاهی به تن از

مرگ ثانیه های دیروز و

گمشده در بغض فرو خورده ی شب

راستی که شب

چه واژه ی قشنگی ست

افتاده بر پشت پلک پنجره ها

یا نه اصلا بیگانه ایست غریب

میان عروج سرخ ستاره ها!

 

يکشنبه 20/11/1387 - 18:22
شعر و قطعات ادبی

                           انتظار

دوباره این دل شکسته و

مادری چشم به راه

دوباره لبخندی چروک بسته بر

لب بر آماسیده ی دختری یتیم

دوباره خنده ای به نشانه ی استهزاء

دوباره مادرم گریست

باران بند آمد و

گلدان های خانه پدریمان

چه زود شکست

دوباره پیچش سنگ

بر دل بی رحم خاک

راستی چه قشنگ است

ضرب آهنگ اشک های مادر

بر سینه ی نشکفته ی زمین!

يکشنبه 20/11/1387 - 18:22
شعر و قطعات ادبی

                         ختم غائله

 ختم این غائله با رفتن ما بود و رسید

غم ما لحظه ی هجران شما بود و رسید

برگ سرما زده ی سرد زمستان بودیم

که شب درد در اندیشه ی ما بود و رسید

آخر کار دل خام من ای پخته دلان

سوختن در تنش هرم دعا بود و رسید

کاروانی که مرا برد اینک با خویش

هیچکس هیچ ندانست کجا بود و رسید

خوش بمانید پس از رفتن من در شب وصل

که فنای من و دل شرط بقا بود و رسید

گرچه آشوب نهان در دل ما گر می زد

ختم این غائله با رفتن ما بود و رسید

 

يکشنبه 20/11/1387 - 18:22
شعر و قطعات ادبی

                             هوهو

 تا یتیمان عشق را از دست او بو کرده اند

 کودکان با مهربانی های او خو کرده اند

 دست های خالی و محتاج کوفه قرن هاست

 خویشتن را خانه زاد سفره ی او کرده اند

 دل هراسان شب تنهایی و نان و عطش

 تا ابد بر در گه احسان او رو کرده اند

 شمع های کوچه های کوفه با مهر علی

 در غمش شب های بی او باز سوسو کرده اند

 در مقامش نی ملک تنها به شور افتاده لیک

 قمریان خانه ما نیز هوهو کرده اند

 مست بوی نان و احساس اند فرزندان خاک

 تا یتیمان عشق را از دست او بو کرده اند

يکشنبه 20/11/1387 - 18:22
شعر و قطعات ادبی

               خلوت مرموز

کودک ولی هم صحبت یک خلوت مرموز

دانا ولی در ذهن او یک عادت مرموز

رگ برگ های خاطراتش جنس ابریشم

لحظه شمار نبض او یک ساعت مرموز

بغض گلویش حلقه ای از چشمه احساس

تصویر درد اشک او یک حالت مرموز

در سجده گاه باورش باران وحی و عشق

در جاری چشمان او یک صحبت مرموز

من آرزوها را برایش بخش می کردم

او همچنان می گفت از یک مدت مرموز

يکشنبه 20/11/1387 - 18:21
شعر و قطعات ادبی

                       اجاق داغ

 با مشامی پر از بو ی کافور/به خانه برگشتیم

 و از فرط دلتنگی/بستر خالیت را چنان بوسیدم که

 گل های ملافه به لبهایم چسبید/پسرم!

 از وقتی خبرت را آورده اند/من دود شده ام

 و در این اجاق داغ/تنها ذغال استخوانهایم مانده

 عزیز کم هیچ تیغی نمی تواند/تصویر سبیل جوان تو را

                   از ذهن من بتراشد

يکشنبه 20/11/1387 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

                 حادثه باران

هر روز من و خاطره ام حادثه باران...او در گذر و من چو سپیدار غزل خوان

چشمان پر از فاصله ام چشم به سر شد...چون کاغذ باران زده ام سر به گریبان

با اشک بسازم همه ی آینه ام را...پیدا شود آن خاطره از بین هزاران

افتاده ام از هلهله در جاده تکفیر...فریاد که گل کرده به دل آتش پنهان

ماتم زد و دستان پر از یاسمن او...او در عطش کودک دل سر به بیابان

جایی که غریبی شده خود لاله مرداب ...مبهوت شده از لاله در این باغ زمستان

بر صبر تو دل بوسه زند با تپش خویش...بر چشم بپیچد تنه پیچک بی جان

من مانده ام و دفتر سرخ لب ((منصور))...بر آن بنویسم غزل چشمه و باران

يکشنبه 20/11/1387 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

                      تسمه سرد بی کسی

قامت استوار تو شکسته استواریم

نوشته نیش ناز تو نامه بی قراریم

حلقه به قامتم مزن پنجه بی مهر خزان

جای ستم نمانده و در غم خویش جاری ام

بوسه زند به گرده ام تسمه سرد بی کسی

دست شفا نمی رسد بر من و زخم کاری ام

بوی کویر می دهم نیست مرا طراوتی

موج می زند عطش کنون در دل شوره زاری ام

در رگ خشک زندگی یخ زده خون آرزو

خیز و بیا نظاره کن لحظه جان سپاریم

يکشنبه 20/11/1387 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

                  سبز قبیله

 کاری به کار مرگ خاکستر ندارم***

 داغ طلوع لاله را باور ندارم

 یک مشت از من مانده باقی در بیابان***

 تصویر سرد خواهشم خنجر ندارم

 یک شب برای دیدنت خوابی ندیدم***

 زان رو هوای خوا ب های تر ندارم

 در جستوجوی آسمان آبی تو***

 بال خیال من شکسته پر ندارم

 عمری سکوت و مردن نبض عطش را***

 در پیش چشم خیره ام باور ندارم

 گفتم تو شهر بوسه ای سبز قبیله ***

 گفتی برایت هدیه ی دیگر ندارم

 نیلوفر باغ مرا هم سر بریدند***

 از خویش پرسیدم چرا من سر ندارم

 

 

يکشنبه 20/11/1387 - 16:55
شعر و قطعات ادبی

                        حیرانی ها

باید که مجنون از پی مجنون گذر کرد

در بر گریز حادثه مشق خطر

باید که از مینای ساغر خورده عشق

نوشید و با خیل سبک بالان سفر کرد

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند

به مشق خاطره خطر گذر نمی زند

به زائران شهر شب عشق نگه نمی کند

به کاروان ماندگان سپیده سر نمی زند

عشق یعنی ابتدای ناله ام

صحبتی از بغض چندین ساله ام

گرچه من در هجر یاران سوختم

باز هم دلتنگ صدها لاله ام

غریبی مرد میدان رشادت

نگهبان ولایت تا قیامت

به گاه حفظ ارزش های اسلام

هماره پایمرد و با شهامت

يکشنبه 20/11/1387 - 16:54
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته